اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

98-06-18-حجت الاسلام والمسلمين بهشتي-سيره عبادي امام حسين (ع)

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: پيش نيازهاي امر به معروف (براساس حديثي از امام صادق عليه‌السلام)

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي

تاريخ پخش: 18-06- 98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

حضرت زينب خطاب به حضرت عباس مي‌گويد:

رفتي و اين ماجرا را تا فصل آخر نديدي *** عباس من، ديدي اما مانند خواهر نديدي

آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را *** وقتي غريبانه مي‌رفت، بي يار و ياور نديدي

آري، در آوردن تير بي دست از ديده سخت است *** اما درآوردن تير از ناي اصغر نديدي

حيراني يک پدر را با نعش نوزاد در دست *** آن بهت و ناباوري را در چشم مادر نديدي

شد پيش تو نا اميدي، تير نشسته به مشکت *** مثل من اطراف عشقت انبوه لشگر نديدي

بر گودي گرم گودال، خوب است چشمت نيافتاد *** چون چشم ناباور من دستي به خنجر نديدي

«السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين، و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين» امروز متوسل مي‌شويم به باب الحوائج حضرت ابالفضل العباس، روز تاسوعاست. حضرت عباس که گفت:

در هاي و هوي آتش شيرازه‌ي قنوتت هرگز ز هم نپاشيد

تنها دو دستي آبي از دست آسمان رفت

اي با سحر سرشته، آينه دار ذکرت

اينک دو بال روشن از پيکر فرشته

انشاءالله همه ما دست به دامن حضرت عباس شويم و حضرت به ما عنايت و نگاهي بکنند. سلام مي‌کنم به همه‌ي بيننده‌هاي نازنينمان، شنونده‌هاي بسيار گرانقدرمان، عزاداري‌هاي شما قبول باشد. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و بينندگان و شنوندگان عزيز سلام مي‌کنم. روزهاي غم و حزن اهل‌بيت را تسليت مي‌گويم و از خداوند مي‌خواهيم توسلات را در شرق و غرب عالم به لطف و کرمش قبول بفرمايد تا توشه‌اي براي آخرت ما باشد. امروز همه جاي جامعه ما رنگ حضرت ابالفضل العباس را دارد، اين روز به حضرت قمر بني هاشم انتساب دارد، شخصيتي که امام صادق(ع) در زيارتنامه‌اي که به ما تعليم دادند، فرازي را فرمودند که نشان دهنده بلندي مقام حضرت ابالفضل است، سلام خدا و سلام فرشتگان مقرب و پيامبران و صديقان و شهيدان هر صبح و شام بر تو باد. اين نشان مي‌دهد چقدر شخصيت حضرت ابالفضل و پدرش اميرالمؤمنين و مادرش ام البنين مادر چهار شهيد مهم هستند. سلام بر همه شهيدان تاريخ مظلوميت انسان.

شريعتي:

چشم اميد همه عالم و آدم به دست توست *** باب الحسين هستي و پرچم به دست توست

اين روز بسيار سخت و سنگين است، براي تسلاي دل حضرت و آرامش او دعا کنيم و صدقه بدهيم که انشاءالله خداوند دل حضرت را با اين داغ سنگين آرام کند. به علت اينکه حاج آقاي فرحزاد در سفر تبليغي هستند، از حاج آقاي بهشتي دعوت کرديم که در خدمتشان باشيم. ايام امر به معروف و نهي از منکر است و از اين واجبي که با نام سيدالشهداء گره خورده است کمتر شنيديم. امروز نکته‌هاي شما را در اين مورد خواهيم شنيد.

حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.

در اين هزار و چند صد ساله تحليل‌هاي متفاوتي از نهضت امام حسين شده است ولي آنچه خود امام(ع) هم فرموده و هم به صورت مکتوب براي ما به جا مانده اين است که من براي اصلاح جامعه «انما خرجتُ لطلب الاصلاح فى‏ امّة جدّى‏ اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر» اصلاح از چه طريقي، از طريق امر به معروف و نهي از منکر، يک سرفصل فوق العاده مهمي است که در ماه‌هاي اول انقلاب اسلامي ايران حضرت امام در يکي از سخنراني‌هايشان فرمودند: جا دارد يک وزارتخانه‌اي برپا شود. اينقدر لايه‌ها و زوايا و اضلاع دارد، امر به معروف و نهي از منکر، نقشه حکومت چيست و مسئولين چه مسئوليت‌هايي دارند و مردم چه کارهايي بايد بکنند، اقشار و اصناف مختلف، يک مسأله‌اي که زود جم و جور بکنيم و کنار بگذاريم نيست و خيلي کار دارد. من به نظرم رسيد اين بحث را مطرح کنيم و اميدوارم مورد قبول پروردگار باشد. تحت عنوان پيش‌نيازهاي امر به معروف و نهي از منکر، گاهي عزيزاني هستند در دانشگاه قبول مي‌شوند ولي دانشگاه اعلام مي‌کند شما در بعضي درسها کمبود داري، نياز به گذراندن پيش نياز داري. حديث از امام صادق(ع) است و مهم تأثيراتي است که اين حديث بايد در ما بگذارد و فکر کنيم ما به دنبال هدف امام حسين هستيم. اين روزها پي در پي مي‌آيند و مي‌روند. يکوقتي به امام حسين عرض کنيم، اي فرزند رسول خدا، من امسال را از محرم تصميم گرفتم براي هدف تو کار کنم و فکر کنم و با ديگران اين موضوع را درميان بگذارم. با اين مقدمه وارد حديث شويم.

فرمودند: «وَ صَاحِبُ الامْرِ بِالْمَعْرُوفِ يَحْتَاجُ» کسي که امر به معروف و نهي از منکر مي‌کند، هرکسي، در دولت ممکن است مسئوليت اجرايي دارد، يا استاد دانشگاه است، طلبه و معلم است، پدر و مادر است، هرکسي که مي‌خواهد امر به معروف کند احتياج دارد به 1- «إِلَي أَنْ يَكُونَ عَالِماً بِالْحَلالِ‏ وَ الْحَرَامِ» بايد به حلال و حرام آشنا باشد. امر به معروف و نهي از منکر مثل نماز عبادتي است. منتهي يک عبادت اجتماعي است، من مي‌خواهم امر کنم به معروف، معروف چيست؟ بايد مستندات داشته باشم، منکر چيست؟ ممکن است يک کاري مستحب است و من امر مي‌کنم. بايد بدانم امر به واجب، امر به مستحب، مستحب است. اين موسيقي حرام است. اين مال حرام است، اين رابطه بين اين دو نفر حرام است. بايد آشنا باشم و مسائل ديني را بدانم، معارف ديني را بدانم. يک کسي پرسيد: شما از کجا مي‌گويي؟ بگويم من براساس اين مسأله رساله، اطلاعات ديني کافي داشته باشم. اين ايستگاه خيلي مهم است، 2- «فَارِغاً مِنْ خَاصَّةِ نَفْسِهِ» کسي که مي‌خواهد امر به معروف و نهي از منکر کند، بايد از پل خودش گذر کرده باشد و عامل به برنامه باشد. پدري که سيگار مي‌کشد وقتي به بچه‌اش مي‌گويد: پسر سيگار نکش، يا حتي بعضي از پزشکان را آدم مي‌بيند که سيگار مي‌کشند، بعد درباره‌ي مضرات سيگار صحبت مي‌کنند. سيگار براي قلب و ريه ضرر دارد. سالي چند نفر سيگاري از دنيا مي‌روند. وقتي نگاه مي‌کنيم کسي که خودش مبتلا هست، غيبت مي‌کنند، مي‌گويد: غيبت نکنيد، دو دقيقه بعد، شروع به غيبت مي‌کند. يا انضباط مالي ندارد و به ديگران مي‌گويد: چرا شما به اين پول دست مي‌زنيد؟ کسي که امر مي‌کند، اميرالمؤمنين(ع) فرمود: نشد اي مردم من شما را به چيزي امر کنم مگر اينکه قبلش خودم انجام بدهم. نشد شما را از چيزي نهي کنم مگر اينکه قبل از آن خودم پرهيز کرده باشم. اين قصه را همه مردم ما مي‌دانند که يک مادري بچه‌اش را نزد پيغمبر آورد، گفت: يا رسول الله، اين بچه بيش از اندازه خرما مي‌خورد، شما بفرماييد: خرما نخور! پيغمبر فرمود: برو فردا بيا! نمي‌دانست چرا، رفت فردا آمد و پيغمبر به آن بچه فرمود: عزيزم زياد خرما نخور. مادر گفت: يا رسول الله! اين حرف را ديروز مي‌زديد. فرمود: ديروز خودم خرما خورده بودم.

بسياري از امر به معروف‌هاي ما که تأثير ندارد، مردم به زندگي ما نگاه مي‌کنند. بنده در تلويزيون صحبت مي‌کنم، خيلي‌ها کنجکاوانه از بچه‌هاي ما مي‌پرسند. ايشان در غير تلويزيون چطور است؟ در خانه چطور است؟ بالآخره اطلاعات کسب مي‌کنند، کسي که امر به معروف مي‌کند از خودش بايد گذشته باشد و عامل باشد. به مردم مي‌گويم: نماز شب بخوانيد، خودم بايد نماز شب بخوانم. استاد بنده حاج آقاي قرائتي مي‌فرمود: خدمت آيت الله مدني شهيد محراب تبريز بودم، به ايشان گفتم: حضرت استاد در برنامه درسهايي از قرآن تلويزيون چيزهايي به مردم مي‌گويم که خودم عمل نمي‌کنم. با اين مشکل چه کنم؟ يکوقتي ديدند شهيد محراب گريه مي‌کند. فرمود: چرا شما گريه مي‌کنيد؟ فرمودند: من هم در نماز جمعه اين مسأله را دارم، ولي من سعي کردم چيزي که روز جمعه مي‌گويم هفته قبل عمل کرده باشم. اگر عاملين به معروف خودشان را مقيد کنند، ما يک حرف خوبي به مردم مي‌زنيم، مي‌خواهيم بگوييم: تميز باشيد و منظم باشيد و به حقوق ديگران احترام بگذاريد. ظلم نکنيد، اجحاف نکنيد، دست‌اندازي نکنيد، خودمان بايد رعايت کنيم. اين بند دوم است.

3- «نَاصِحاً لِلْخَلْقِ» بايد اين کار از روي دلسوزي براي مردم باشد. انتقام گيري نه، دلم خنک شود، تخريب کنم، خراب کنم و ويران کنم، «ناصحاً» همانطور که پيامبر ما بودند. در کتاب‌هاي آسماني قبل پيامبر ما اينگونه معرفي شدند. «يَأْمُرُهُمْ‏ بِالْمَعْرُوفِ‏ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَر» (اعراف/157) اين تصوير پيامبر اسلام در تورات و انجيل است. اما پيامبر عزيز ما مي‌سوخت براي من، خديجه کبري مي‌گويد: شش روز پيامبر با چشم گريان وارد خانه شد. روز هفتم با لب خندان، پرسيدم: اي رسول رحمت، دليل گريه‌ي شما در آن شش روز و راز خوشحالي شما امروز چيست؟ فرمود: خديجه شش روز است دنبال هدايت يک نفر هستم و امروز به نتيجه رسيدم. اين را ناصح مي‌گوييم. خداوند مي‌فرمايد: «طه‏، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏» (طه/1و2) داري خودت را مي‌کشي، براي مردم مي‌سوخت. اشک مي‌ريخت براي هدايت مردم، آمر به معروف بايد اينطور باشد. «ناصحاً للخلق» آقا و خانم چرا امر به معروف مي‌کنيد، مي‌گويد: دلم مي‌سوزد و دوستشان دارم. نمي‌خواهم بدبخت شوم و مي‌خواهم به بلنداي بهشت برسم. «رَحِيماً رَفِيقاً بِهِمْ» بايد با لطافت و مهرباني باشد. وقتي کسي، کسي را دوست دارد، وارد گفتگو مي‌شود. جنس امر به معروف بايد از اين جنس باشد. اينها تمريناتي است که قبل از امر به معروف و نهي از منکر بايد به خودمان مراجعه کنيم ببينيم دوست داريم مردم را، اين کار ما با مهرباني همراه است؟ ممکن است يک حرفي را چند جور بزنند. بفرماييد! بنشينيد، يا يک کلمه‌ي توهين آميز همراه باشد. با مهرباني و مدارا و نرمي بايد آميخته باشد. عروس و دامادها که اختلاف داشتند، خانواده‌هايي که اختلاف داشتند نزد پيغمبر مي‌آمدند، پيغمبر مي‌فرمود: پيوسته مدارا کنيد و با يکديگر بسازيد.

«دَاعِياً لَهُمْ بِاللُّطْفِ» آمر به معروف و ناهي از منکر، قمر بني هاشم براي همين موضوع شهيد شد. يک مقدار در مورد اين موضوع مطالعه کنيم. يعني اين دعوت بايد براساس ظرافت باشد. لطيف در زبان عربي، در زبان فارسي چند جور ترجمه مي‌کنيم. لطيف يعني لطف و محبت دارد، يک معناي لطيف يعني ظريف، بعضي از شغل‌ها زبر و خشن است. يک قطعه فولاد براي يک تراکتور مي‌سازد. در ريخته‌گري هرچه نگاه مي‌کني زبري است. ولي گاهي يک قطعه‌ي ظريف براي کامپيوتر همان ماشين دارد. يا استادي مثل فرشچيان تابلويي مثل عصر عاشورا را با لطافت، يک پرنده و مرغابي مي‌کشد و چشمان او را اينقدر با ظرافت مي‌کشد که گاهي با ذره‌بين بايد ديد. تعبير من اين است که امر به معروف حساسيتش از جراحي چشم بيشتر است. يک کار سختي است و خيلي ريزه‌کاري و ظرافت دارد، چون مخاطب ما انسان است. گاهي وقت‌ها جراح دستش مي‌لرزد، احتمال دارد به جاي مداواي چشم آسيب بزند و کور کند. امر به معروف‌هاي ما اينطور است که گاهي به جاي درست کردن، خراب مي‌کنيم.

جواني خدمت پيغمبر رسيد و گفت: يا رسول الله، من از پنج نماز، يک نماز مي‌خوانم. وقتي اين حديث را ديدم بلافاصله کتاب را بستم و بقيه‌اش را نخواندم. به فکر رفتم و به خودم گفتم: در تهران يک جواني اين حرف را بزند چه مي‌گويي؟ حاج آقا ببخشيد من از پنج نماز، يک نماز را مي‌خوانم، من چه حالتي پيدا مي‌کنم؟ از درون و بيرون، او از صورت من مي‌فهمد درون من چه خبر است؟ هرچه با خودم فکر کردم، ديدم نه، آمادگي ندارم آن حالتي را که پيغمبر عکس‌العمل نشان داد، پيغمبر فرمود: عزيزم همان يک نماز را بخوان. بعد از دو ماه ديدم بقيه‌ي نمازها را هم مي‌خواند. معلوم است يک نسخه نمي‌توانيم براي همه بنويسيم و با خشونت نمي‌توان کار را پيش برد. با نرمي و با رحمت و نصيحت، اينجا مي‌فرمايد: با ظرافت! يک جواني آمده به پيغمبر مي‌گويد: من نماز مي‌خوانم و گناه هم مي‌کنم. کبائر، گناهان بزرگ، همين جوان بيايد اين را به من بگويد، چه بسا ممکن است جوابش را ندهم، پيغمبر فرمود: بخوان و رها نکن. بعد از چند وقت ديدند توبه کرد. يک کسي اسمش شقراني است، خودش و اجدادش از اصحاب ائمه هستند. شقراني کسي است که به خانه امام صادق رفت و آمد مي‌کرد. امام(ع) مطلع شد شراب خورده است. او را در خيابان ديد، ما باشيم چه مي‌گوييم؟ تند برخورد مي‌کنيم و قهر مي‌کنيم. امام فرمود: «يَا شَقْرَانِيُ‏ إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ» کار خوب را هرکس انجام بدهد، خوب است «وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَحْسَنُ» ولي از تو خوب‌تر چرا؟ «لِمَكَانِكَ مِنَّا» بخاطر جايگاهي که تو داري و به خانه ما رفت و آمد مي‌کني و مردم مي‌گويند: اين از ياران امام صادق است. «وَ إِنَّ الْقَبِيحَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ قَبِيحٌ» کار زشت را هرکس انجام بدهد زشت است، ولي از تو زشت‌تر است. «وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَقْبَحُ وَعَظَهُ عَلَي جِهَةِ التَّعْرِيضِ لانَّهُ كَانَ يَشْرَبُ»‏ (المناقب، ج 4، ص 236) امام همين دو جمله را فرمود. يک انقلابي در او به وجود آمد. من آبروي امام خود را ريختم، آبروي امام حسين را ريختم، آبروي اميرالمؤمنين را با اين کار و رفتارم ريختم.

«دَاعِياً لَهُمْ بِاللُّطْفِ» آمر به معروف با لطافت بايد اين کار را انجام بدهد. چه حرفي را بزنم اثر مثبت دارد؟ 6- «وَ حُسْنِ الْبَيَانِ» امر به معروف و نهي از منکر سه مرحله دارد. در دل نسبت به خوبي‌ها و معروف‌ها خوشحال شويم و نسبت به زشتي‌ها ناراحت شويم. حداقل امر به معروف اين است که در دل واکنش نشان بدهيم. به معروف مي‌رسيم خوشحال شويم و به منکر مي‌رسيم ناراحت شويم. يک کار خوبي ديديم، پيغمبر وقتي کار خوبي مي‌ديد تشويق مي‌کرد. «يحسن الحسن و يقبح القبيح» اين با زبان است. سوم با اقدام و عمل است، ولي بيشترين امر به معروفي که رهبر انقلاب هم به مردم ما مي‌فرمايند، تذکر لساني است، منتهي با زبان بايد با ادبيات خوش حرف بزنيم. بيان، يکي از معجزات قرآن همين ادبيات قرآن است. انتقاد مي‌کند ولي با ادبيات فوق العاده جذاب، چه کلمه‌اي را به کار ببريم؟ از چه تعبيري و از چه مثلي، با چه جمله‌اي؟ تمام حالات و کلمات ما بايد حساب شده باشد. «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّنا» (طه/44) «قَوْلًا سَدِيداً» (نساء/9) با دليل حرف بزنيد. «قَوْلًا مَعْرُوفا» پسنديده حرف بزنيد. «قولاً کريماً» احترام آميز حرف بزنيد، کتاب آسماني ما اين است، امام حسين(ع) امر به معروف مي‌کند و خطبه‌هايش هست. با فصاحت و بلاغت و احترام آميز، «حسن البيان» با بيان آمر به معروف.

حضرت امام بنيان‌گذار جمهوري اسلامي ايران و مقام معظم رهبري، بيانات و نوشته‌هايشان مي‌تواند متن‌هايي بايد براي آموزش در دانشگاه‌ها، به لحاظ ادبيات فوق العاده جذاب و گيرا و تأثيرگذار، زبان ما هم خوشبختانه فارسي است. ادبيات فارسي و نثري که براي ما به جا گذاشتند، اشعاري که به جا گذاشتند، سرشار از حکمت است. يکجا ممکن است با يک بيت شعر بتوانم در دلي نفوذ کنم. با يک حکايتي از سعدي بتوانم نفوذ کنم. اين بيان خيلي مهم است. گاهي در اجتماعات دانش‌آموزان يا معلمان مي‌گويم: کساني که صفحه اول گلستان سعدي را حفظ هستند، دست بلند کنند. آدم غصه مي‌خورد که در چهارصد نفر يک نفر دست بالا مي‌کند و غلط مي‌خواند.

7- «عَارِفاً بِتَفَاوُتِ أَخْلاقِهِمْ» کسي که امر به معروف و نهي از منکر مي‌کند بايد بداند آدم‌ها متفاوت و گوناگون و پيچيده هستند و نمي‌شود يک نسخه را براي ده نفر پيچيد. مريض‌ها وقتي سراغ طبيب مي‌روند، يکي آزمايشگاه، ديگري راديولوژي، سومي استراحت برو. براي هر مريضي يک نسخه مي‌نويسد. به يک بچه سيزده ساله بايد يک جور گفت. جوان 28 ساله طور ديگر، دختر با پسر فرق دارد. يک کسي مريض است و يکي سالم است. يکوقتي به زندان رفتم تا سخنراني کنم. بايد فکر کنم در زندان چه مشکلاتي دارند؟ چه روحياتي دارند؟ از من چه انتظاري دارند؟ سخنراني در زندان با سخنراني در مسجد متفاوت است. آدم‌ها فرق مي‌کنند. دخترها با پسرها فرق دارند. امر به معروف سخت است و آسان نيست.

شهيد مطهري(ره) در کتاب «حماسه‌ي حسيني» که امر به معروف و نهي از منکر را توضيح مي‌دهد، مي‌گويد: فهم من اين است به نظر من براي بسياري از کساني که امر به معروف و نهي از منکر مي‌کنند دانستن دو علم روانشناسي و جامعه شناسي واجب است تا اين تفاوت اخلاق را بشناسد. يک کسي زودرنج و يک کسي زود عصباني مي‌شود و يک کسي پر توقع است. فرهنگ‌ها با هم فرق مي‌کند. هر استان ما با استان ديگر فرق دارد، اگر کسي تيزهوش باشد، قبل از سفر به يک استان مي‌پرسد: مردم اين استان چگونه هستند؟ آداب و رسوم، غذاها، مراسم عروسي و عزاهايشان چطور است؟ اين بار وقتي حرف مي‌زند متناسب با فرهنگ آنجا حرف مي‌زند. اين را امام معصوم به ما ياد داده که قبل از امر به معروف بايد مقدمات را بيانديشيم و آنوقت مي‌بينيم که حرف ما تأثيرگذار است. سالمندان، توقع سالمندان زياد است و زود رنج هستند. پسري مي‌گفت: هرکاري براي پدر سالمند خود مي‌کنم به چشم او نمي‌آيد. همين ديروز به او تلفن کردم، مي‌گويد: دو ماه است اين بچه به ما زنگ نزده است. اينجا بايد صبوري کنم. بايد حوصله به خرج بدهم.

استاد بنده حاج آقاي قرائتي اين مثال را بارها در برنامه زده است، مي‌فرمايد: آدم‌ها مثل ميوه‌ها هستند بعضي توتي، بعضي اناري، بعضي گردويي و بعضي نارگيلي هستند. توت ميوه‌اي است که هسته و پوسته ندارد، شيرين است و اول تابستان يا آخر بهار مي‌رسد. چيدن اين ميوه هم آسان است، نسيمي مي‌وزد اين توت‌ها مي‌ريزد. بعضي آدم‌ها مثل توت هستند، حق پذير، سر به راه، دو کلمه نگفتي اشک چشمش جاري مي‌شود. همه اينطور نيستند. دانش آموزان يک کلاس، يا آدم‌هايي که مسجد مي‌آيند همه مثل توت نيستند. بعضي مثل انار هستند. انار آخر تابستان مي‌رسد با سه ماه تأخير، يعني سه ماه بايد مربي روي آن کار کند تازه ترش و شيرين است. پوسته هم دارد. وقتي مي‌چيني، ته آن تيغ دارد و س انگشتان ممکن است خوني شود. انار يک ميوه‌اي است و نمي‌شود از آن صرف نظر کرد. ميوه سوم گردو هست، فصل پاييز و ديرتر از انار مي‌رسد و چيدن آن سخت است. چوب بلندي دارند که گردوي بالاي درخت را بريزد. گردو هم پشت برگ پنهان شده و چموشي مي‌کند. بعضي آدم‌ها اينطور هستند، چند بار آدم فرصت پيدا کرده با او حرف بزند، فرار مي‌کند. نمي‌توانيم بگوييم: گردو نمي‌خواهيم. فصل گردو است، کسي پول داشته باشد گردو بخرد. روي آن پوست سبز است که دست را سياه مي‌کند. پوست دوم دارد، اگر بخواهيم سالم دربياوريم مهارت مي‌خواهد. کساني هستند که دقيق اين را با يک ضربه درمي‌آورند. تربيت هم همينطور است، بلد نباشي از بين مي‌رود ولي بلد باشي از همه سدها مي‌گذري و در قلب گردو نفوذ مي‌کني. يک ميوه چهارمي هست به نام نارگيل، ده روز در جنگلي در هندوستان يک دوره آموزشي بود و از طرف يونسکو، من رفته بودم و تمام درختان نارگيل بود. چيدن نارگيل خيلي سخت است، ولي با سه شماره طرف مي‌رود و نارگيل را مي‌چيند. پوست کندنش هم سخت است ولي کسي که بلد است راحت پوست مي‌کند. آدم‌ها بعضي توتي، بعضي اناري و بعضي گردويي و بعضي نارگيلي هستند. همه اينها خلق خدا هستند. گاهي يک پدر و مادر از من مي‌پرسد: من سه تا بچه دارم ولي نمي‌دانم چرا بچه سوم اينطور است؟ بچه اول نماز خوان و روزه گير، با نظم و انضباط، اين هم همان لقمه را خورده و پدرشان هم همان شغل را دارد. مي‌گويم: حکمت خدا اين است که آدم‌ها را متفاوت بيافريند. اين آزمون و امتحان ما هست. وضعيت‌هاي مختلف، يک بچه درس نمي‌خواند و يک بچه مي‌خواند. اين ما هستيم که آفريده شديم با همه اين خوي‌ها و شکل‌ها.

8- «بَصِيراً بِمَكْرِ النَّفْسِ وَ مَكَايِدِ الشَّيْطَانِ» کسي که امر به معروف و نهي از منکر مي‌کند بايد بداند انسان موجود پيچيده‌اي است و گاهي خودش سر خود کلاه مي‌گذارد. با کسي خرده حساب داشته و مي‌خواهد تسويه حساب کند. در قالب امر به معروف به ميدان مي‌آيد. در حقيقت خودش مي‌داند، امر به معروف نيست. شيطان سر او کلاه مي‌گذارد، مي‌گويد: برو اين حرف‌ها را بزن. زمان انتخابات است مثلاً در قالب افشاگري، 9- «صابراً» آمر به معروف بايد صبوري کند و حوصله داشته باشد. امام حسين(ع) عاشوراي سال 61 امر به معروف کرد، الآن ما ميوه‌هايش را مي‌چينيم و جمعيت‌هاي ميليوني فرياد مي‌زنند «لبيک يا حسين» اما اگر انتظار داشته باشيم شام عاشورا جامعه اصلاح شده باشد، نمي‌شود و صبوري لازم است. ممکن است دو روز بعد يا بيست روز بعد نتيجه بدهد ولي کار و فکر و هدف درست است. شتاب زده باشد نتيجه نمي‌دهد. 10- «لا يُكَافِئُهُمْ» نبايد انتقام بگيرد، ظاهرش نهي از منکر و باطنش انتقام است. در مناسبات اجتماعي اين چيزها پيش مي‌آيد. در جنگ احد يک کسي بود، قبل از اينکه مسلمان شوند يکي از آنها زده بود پدر آن ديگري را کشته بود. بعد هم هردو مسلمان شده بودند. يک قانوني بود که اسلام که آمد قبلي‌ها را پاک مي‌کند.

در جنگ احد قسمت اول مسلمان‌ها پيروز شدند، بعد دشمن از يک نقطه ضعفي استفاده کرد و از دو طرف حمله کرد، مسلمان‌ها در محاصره گير کردند و يک عده فرار کردند. در اين ميان يکي گفت: بزنم او را بکشم. يعني قاتل پدرم را بکشم. زد او را کشت، هيچکس نمي‌داند الا جبرئيل، جبرئيل از آسمان خبر آورد براي پيغمبر، پيغمبر کجا هستند؟ بين راه احد و مدينه، داغدار و عزادار، پيغمبر همه را جمع کرد و آن نفر را صدا زد و گفت: تو چرا فلاني را کشتي؟ اين گفت: يا رسول الله عذرخواهي مي‌کنم. پيامبر فرمود: حکمت اعدام است. هرچه التماس کرد، گفت: ديه مي‌دهم. دو تا ديه مي‌دهم، سه تا ديه مي‌دهم، فرمود: اين يک نوع بي صفايي و بي صداقتي است و ظاهرش چيست؟ جهاد است. شمشير مي‌زند اما باطنش چيست؟ انتقام است. نکند کارهاي ما گاهي ظاهرش امر به معروف و نهي از منکر است اما باطنش انتقام از گروه و قبيله، انتقام از يک دوست است.

11- «وَ لا يَشْكُو مِنْهُمْ» يکي از مسائلي که امر به معروف و نهي از منکر دارد، واکنش مردم است. ما که امر به معروف مي‌کنيم خيلي‌ها نمي‌پذيرند. ممکن است آن خانم يا آقا حرف تندي به من بزند. من امر به معروف کردم و او هم حرف تندي مي‌زند. آمر به معروف نبايد رنجيده خاطر شود. من براي خودم مثال مي‌زنم و مي‌گويم: گاهي دکتر هر روز به مريض‌هايش در بيمارستان سر مي‌زند، يک مريضي است دوازده سيزده سال در بيمارستان و ديگر حوصله‌اش کم شده و مريضي حوصله را کم مي‌‌کند. به دکتر يا پرستار اهانت مي‌کند. دکتر حرف را به دل نمي‌گيرد. آمر به معروف مثل همين دکتري که از کنار اين رد مي‌شود، اگر حرف تندي شنيد نبايد گلايه کند و بگويد: خدايا نيت من تو بودي. من عاشق مکتب و مردم هستم.

12- «وَ لا يَسْتَعْمِلُ الْحَمِيَّةَ» در امر به معروف و نهي از منکر تعصب نبايد باشد. چون تعصب کار را خراب مي‌کند. تعصب فاميلي، قبيله‌اي و حزبي، تعصب شغلي، من وارد محل مي‌شوم و مي‌بينم پسرم با يکي گلاويز شده است. طرف چه کسي را بگيرم؟ درستش اين است که جانب حق را بگيرم. قرآن مي‌فرمايد: اگر بين ثروتمند و يک فقير دعوا شد، شما جانب چه کسي را مي‌گيري؟ گاهي ممکن است جانب حق را بگيري ولي دلت... يا اينکه جانب پولدار را بگيري. تصادف شده بين يک ماشين گران و ارزان، موضع ما اينجا حساس است. خدا را در نظر بگير، چرا جانب پولدار را مي‌گيري؟ چرا جانب فقير را مي‌گيري؟ اينها تعصب است. تعصب زباني و قومي و فاميلي که در عرب‌ها هم خيلي بود. پيغمبر خيلي هزينه کرد که اين تعصب‌ها را از بين ببرد. جابر بن عبدالله انصاري روز اربعين همه جا اسم او هست، يکي از ويژگي‌هايش اين است. گفتند: هيچ حديثي در ستايش قبيله‌اش نگفت. معمولاً هرکسي از قبيله خود مي‌گفت. در امر به معروف طرف مقابل بايد بداند که ما جانبدارانه ورود پيدا نمي‌کنيم، ما بخاطر خدا يک معروفي هست که مي‌خواهيم آن را نشر بدهيم. تعصب نبايد به خرج بدهيم.

13- «وَ لا يَغْتَاظُ لِنَفْسِهِ» گاهي در امر به معروف و نهي از منکر به خشونت و خشم مي‌رسد. از اول با نرمي شروع مي‌شود و گاهي هم مي‌رسد، آن خشم بايد براي خدا باشد. «لنفسه» براي خودم نه، اين قصه را همه مردم مي‌دانند که اميرالمؤمنين(ع) با آن پهلوان در جنگ خندق وقتي گلاويز شدند، امام او را به زمين زد و بر سينه‌ي او نشست. او خدو انداخت بر روي علي! مرحوم مولوي مي‌گويد، امام(ع) برخاست و چند قدم زد و آنجا سر از تن او جدا نکرد، بعد خشمش را برد در راستاي غضب الهي، سمت و جهت داد. قصه اين است. گاهي مسائل شخصي يا فرقه‌اي يا حزبي با غضب الهي قاطي مي‌شود. در امر به معروف فقط خدا، خودمان را قاطي نکنيم. «مُجَرِّداً نِيَّتَهُ لِلَّهِ» فقط و فقط نيت بايد خدا باشد. «مُسْتَعِيناً بِهِ» در اين کار از خدا کمک بگيريم. پروردگارا من براي تو اين کار را کردم. دلها به دست تو هست، دل اين خانم و آقا را نرم کن، من مي‌خواهم رو به معروف امر کنم و او را از منکر جدا کنم. تو خودت مي‌داني نيت من چيست، خدايا تو کمک کن. «وَ مُبْتَغِياً لِوَجْهِهِ» فقط براي جلب رضايت او باشد.

ممکن است کسي بگويد: ما همه اينها را رعايت کرديم، شما تضمين مي‌دهيد؟ جواب اين است، نه، مخاطب ما انسان است. مي‌تواند بپذيرد، بالاترين انسان پيغمبر است، نزديکترين کس به پيغمبر همسرش است. «ضَرَبَ‏ اللَّهُ‏ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» (تحريم/10) خدا همسر دو پيغمبر را مثال زده است. «كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ» اينها تحت نظر دو پيغمبر بودند، پيامبران نيت‌هايشان پاک بوده و روانشناسي مي‌دانستند و جامعه شناسي مي‌دانستند، همه اينها را رعايت مي‌کردند، امام فرمود: يکي از دو حالت را دارد، «فَإِنْ خَالَفُوهُ وَ جَفَوْه‏»  اگر طرف مقابل مخالفت کرد و جفا کرد، «صَبَرَ» صبر مي‌کند. «وَ إِنْ وَافَقُوهُ» اما اگر موافقت کرد، «وَ قَبِلُوا مِنْهُ» از آمر به معروف قبول کرد، «شَكَرَ» از خدا تشکر کند. [مصباح الشريعة، ص 18] به برکت شهيدان کربلا اين شور را با شعوري که امام حسين(ع) و ائمه ما، امام هادي در روزگاري زندگي مي‌کرد که رفتن به کربلا خيلي زياد شده بود، آنجا بود که زيارت جامعه را به شيعيان ياد داد و اين شور با اين شعور وقتي همراه شود اين مکتب جاودانه خواهد ماند.

شريعتي: يک مقدار بايد جامعه و اطرافيان ما و هرکسي با او در تعامل هستيم، بايد در اين فضا همراه باشند که اين زيبايي‌ها حاکم شود و يک دافعه نسبت به امر به معروف و نهي از منکر وجود دارد ولي اگر بناست رشد کنيم ناگزير هستيم امر به معروف و نهي از منکر يک سنت شود و يک واجبي که احياء شده و اين ايام فرصت خوبي است که با اين نکات بيشتر آشنا شويم و اين اتفاق روانشناسانه بيافتد. امروز صفحه 159 قرآن کريم، آيات 68 تا 73 سوره مبارکه اعراف را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند حضرت عباس و حضرت ام البنين هديه کنيم.

«أُبَلِّغُكُمْ‏ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ «68» أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «69» قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «70» قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ «71» فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنِينَ «72» وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ»

ترجمه آيات: من پيام‏هاى پروردگارم را به شما مى‏رسانم و براى شما خيرخواهى امينم. آيا تعجّب كرديد كه بر مردى از خودتان، مايه‏ى تذكّرى از سوى پروردگارتان آمده تا او شما را (از عواقب گناهان و انحراف‏ها) بيم دهد؟ و به ياد آوريد هنگامى را كه خداوند، شما را پس از قوم نوح جانشينان آنها قرار داد و شما را در آفرينش توانايى افزود، پس نعمت‏هاى خدا را به يادآوريد، باشد كه رستگار شويد. (قوم عاد به حضرت هود) گفتند: آيا به سوى ما آمده‏اى تا فقط خدا را به بپرستيم و آنچه را پدران ما مى‏پرستيدند رها كنيم؟ اگر از راستگويانى، پس آنچه (از عذاب الهى) به ما وعده مى‏دهى بر ما بياور. (حضرت هود، با ديدن سرسختى قوم عاد) گفت: پليدى و خشم و عقوبت از سوى پروردگارتان بر شما حتمى شد. آيا با من درباره‏ى نام‏هايى جدل مى‏كنيد كه شما و نياكانتان بر آن (بت‏ها) نهاده‏ايد؟ خداوند نسبت به حقّانيّت معبودهاى شما برهانى نازل نكرده است. پس منتظر (قهر الهى) باشيد، من هم با شما از منتظرانم. پس هود و همراهان (فكرى و عملى) او را به رحمتى از خود نجات داديم، و كسانى كه آيات مارا دروغ شمردند و مؤمن نبودند، ريشه‏كن كرديم. و به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را (فرستاديم. او نيز مثل حضرت نوح و هود در دعوت مردم به توحيد) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستيد، براى شما معبودى جز او نيست. همانا از طرف پروردگارتان معجزه و دليلى آشكار براى شما آمده است. اين شتر ماده (از جانب) خداوند براى شما آيه ونشانه است، (مزاحم آن نشويد و) بگذاريد در زمين خدا بچرد، و گزندى به آن نرسانيد كه عذابى دردناك شمارا خواهد گرفت.

شريعتي:

اي ساقي سرمست ز پا افتاده *** دنبال لبت آب بقاء افتاده

مشک و علم و دست سه حرف عشق است *** افسوس ز هم اين سه جدا افتاده

انشاءالله همه مشمول شفاعت و نگاه حضرت سيدالشهداء شويم. هرجا مشرف شديد و دلتان لرزيد و اشکتان جاري شد، همديگر را دعا کنيم. از حضرت عباس(ع) بشنويم.

حاج آقاي بهشتي: حضرت ابالفضل مقام خيلي بالايي دارد. اولين نکته اينکه ما در کربلا چند خانواده چند شهيده داريم. همين‌جا به همه خانواده‌ي شهدا و به ويژه خانواده‌هاي دو شهيده، سه شهيد، چهار شهيد، پنج شهيد، در ايران تا هشت نه شهيد هم داريم. اينها گفتنش براي ما آسان است که وقتي بشير آمد، معرفت خودش را نسبت به اهل‌بيت نشان داد و قبل از انتخاب ام البنين براي همسري اميرالمؤمنين در اوصافش آمده که از محبين اهل‌بيت بود. از بشير فقط يک سؤال پرسيد، از حسين چه خبر! وقتي بشير گفت: پسرانت را کشتند، او هيچ اعتنايي نکرد و گفت: من از حسين مي‌پرسم و تو از پسران من پاسخ مي‌گويي. پسران من و همه پسران عالميان به فداي حسين(ع). اين مادري است که حضرت ابالفضل و سه برادرش، برادرها را هم قبل از خودش به ميدان فرستاد تا اين داغ بي برادري را چشيده باشد.

ما از فقاهت حضرت ابالفضل کم سخن مي‌گوييم. او از فقهاي اهل‌بيت بود. در تاريخ آمده کساني وقتي براي مسأله‌اي به امام مجتبي(ع) يا به سيدالشهداء مراجعه مي‌کردند، به قمر بني هاشم ارجاع مي‌دادند. نکته سوم عبادت حضرت ابالفضل بود. اهل تهجد و اهل سجده بود. دوستان حضرت ابالفضل (ع) اين شباهت را دارند، قاتل ابالفضل العباس در کوفه مي‌رفت به خود مي‌زد و مي‌گفت: جواني ماهرو را کشتم که ميان دو چشمانش جاي سجده بود. بزرگان ما مثل صاحب اعيان الشيعه لبناني مي‌گويد: راز اينکه مرقد حضرت ابالفضل العباس فاصله دارد، خداوند خواسته او را باب نجات و باب حاجات قرار بده و در طي اسن چند صد سال صدها نفر به حضرت متوسل مي‌شدند و خداوند آبرويي به اين شخصيت داده که گره‌گشا است. حاج آقاي قرائتي مي‌فرمود: به ديدن علامه اميني در بيمارستان رفتم، علامه اميني عمرش را براي ولايت گذاشته است. ايشان خوابيده بود و حال بدي داشت. آقاي قرائتي فرمودند: من به ايشان گفتم: به حضرت عباس متوسل شويد. ايشان با حال سختي که داشت نشست و فرمود: ابالفضل آقاست، آقاست، بيش از ده بار اين را تکرار کرد. حضرت ابالفضل العباس خيلي نزد خدا آبرو دارد و انشاءالله به حق اين شهيد بزرگوار همه حاجتمندان حاجت روا شوند و همه توسلات قبول شود و آينده خوش‌تر براي امت اسلامي تقدير بفرمايد.

شريعتي: انشاءالله خداوند متعال به همه شما توفيق بدهد و اشک شما سرازير باشد. اشک آب حيات ماست. خدايا بين ما و اشک و گريه جدايي ميانداز و دست ما را از دامان اهل‌بيت کوتاه نکن. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي بهشتي: «اللهم حصل مقاصدنا، يسر مطالبنا، و اقض حوائجنا» خدايا به ابالفضل العباس، براي جوان‌هاي ما وسيله اشتغال و ازدواج و مسکن فراهم بفرما. مريض‌هاي بي‌کس و بي چيز را لباس شفاء بپوشان. پروردگارا لحظه جان دادن ما را شيرين‌ترين ساعت عمر ما قرار بده و همه کساني که در مسلماني ما و شيعه بودن ما سهم داشتند، پدران و مادران و اجداد و نياکان و شهداء را مهمان سفره‌ي ابالفضل العباس بفرما.

شريعتي:

عباس برو ولي نجنگ چشم آقا *** عباس برو به سوي درياها، چشم

يک ساعت بعد علقمه غوغا شد *** يک دست، دو دست تيره شد دنيا، چشم

سلام بر حضرت ابالفضل العباس و سلام بر سيدالشهداء(ع) و همه فرزندان و اصحاب و يارانشان.

السلام عليک يا أباعبدالله...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها