برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيرهي عبادي امام حسين(ع)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 17-06- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
جاري عبور کردي و نم نم شدي علي *** از خاک ميخروشي و زمزم شدي علي
چه مادرانه دور تو ميگشت خواهرم *** با دستهاي عمه معمم شدي علي
بعدش دوباره مثل همان سالهاي قبل *** آئينهي رسول مکرم شدي علي
پيغمبرانه رفتي و زير نزول تيغ *** مثل شروع سورهي مريم شدي، علي
تا از ميان معرکه پيدا کنم تو را *** گيسو به باد دادي و پرچم شدي علي
معراج ذوالفقاري و پهلو شکافدار *** زهرا، نبي، علي همه با هم شدي علي
زخمي، شکسته، خورده شده ذره ذره ريز ريز *** يکجا تمام آنچه که گفتم شدي علي
من از تنت هر آنچه که شد جمع کردهام *** اي واي بر دلم، چقدَر کم شدي علي
«السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين، و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين» به حضرت علي اکبر سلام ميکنيم که بغض نامش لشگري را ابن ملجم کرده است. سلام ميکنم به همهي بينندههاي نازنينمان، شنوندههاي بسيار گرانقدرمان، عزاداريهاي شما قبول باشد. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و بينندگان و شنوندگان عزيز سلام ميکنم. ايام را تسليت ميگويم. امام رضا فرمود: پدرم موسي بن جعفر از روز اول ماه محرم اندوهگين ميشد، هرچه به روز عاشورا نزديکتر، اندوه و حزنش بيشتر ميشد. از خداوند ميخواهيم اين توسلات و اظهار ادبها را به ساحت اهلبيت پاک پيامبر در شرق و غرب عالم، از همه به لطف و کرمش قبول بفرمايد و به ما اين توفيق را بدهد که ادامه آن راه را داشته باشيم و اين پرچم را به نسلهاي بعد بسپاريم. امروز روز علي اکبر هست و بايد به جوانهايمان بباليم، محافلي که سرشار از جوانهاست و اين عزتبخش و مايه مباهات است و انشاءالله زمينه براي ظهور امام زمان فراهم خواهد شد.
شريعتي: انشاءالله با ظهور حضرت داغ دل همه ما التيام پيدا کند. از خدا ميخواهم که همه زير خيمهي سيدالشهداء باشيم و دست ما از دست آقا جدا نشود و انشاءالله شفاعتش در آخرت و زيارتش در دنيا نصيب همه ما شود. بحث ما در مورد سيرهي عبادي امام حسين(ع) بود و نکات نابي هم که امروز خواهيم شنيد، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
تفاوتي که در رهبري امام حسين(ع) با همه رهبران عالم هست، در همين رنگ خداست. يعني ما نهضت امام حسين که به لحاظ زماني هفت ماه طول کشيد، رصد ميکنيم و اين قدم به قدم با خدا گره خورده است. سياستمداران مشورت و فکر و برنامهريزي ميکنند، اقدام ميکنند اما اين رهبر تمام تصميماتش را با ياد و نام خدا، با توسل به خدا و توکل به خدا و استمداد از خدا گره زده است و اين يک مدلي براي رهبري است. معاويه که مرد يزيد به جاي او آمد و مردم قصهاش را ميدانند. قاصدي به مدينه آمد و به فرماندار مدينه مطالبي را گفت، از جمله اينکه از همه بيعت بگير به ويژه از سه نفر و اگر اين سه نفر هم بيعت نکردند سر از تنشان جدا کن. وقتي نمايندهي فرماندار مدينه نزد امام حسين(ع) آمد، حضرت آماده شد براي گفتگو برود. در تاريخ هست که وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و بعد عازم فرمانداري شد.
گفتگويي صورت گرفت و امام(ع) در مورد يزيد برداشت خود را فرمودند که او شخصي مي آشام است، منحرف، هيچ قابليتي براي رهبري جامعه ندارد و اگر بيعت ميخواهيد منتظر بمانيد ما تصميم ميگيريم و اعلام موضع نفرمودند. به منزل ميآيند و آن شب را مجدداً وضو ميگيرند و به مسجد النبي ميروند و تا صبح در مسجد هستند. نماز ميخوانند و با پيغمبر حرف ميزنند و با خدا حرف ميزنند. آخرهاي شب صورتشان را روي قبر پيامبر ميگذارند و آنقدر گريه ميکنند تا به خواب ميروند. در عالم رؤيا پيامبر را ميبينند که پيغمبر ميفرمايد: عزيزم، حبيبم، به زودي در سرزمين کربلا با لب عطشان کشته خواهي شد. الآن من و مادرت فاطمه و پدرت علي و برادرت حسن، چشم انتظار آمدن تو هستيم و جايگاه رفيعي در بهشت برايت مهياست.
تصميم سياسي خود را به مسجد گره ميزند. پيغمبر فرمود: مسلمانها اگر مشکلي براي شما پيش آمد، وضو بگيريد و به مسجد برويد. اين را بايد سبک کنيم و مسئولان ما بدانند. اين چيز مهمي است و غير از نمازهاي شبانهروزي، در سلوک يک مسلمان بايد بقيه بياموزند که گره به کار مردم افتاده است. کار من چيست؟ يا يک مشکل اقتصادي يا خانوادگي است. يا مشکل اداره کشور است. مناسبات ما با کشورهاي ديگر يک تصميم مهمي براي کشور ميگيريم. فکر و مشورت ميکنيم ولي امام حسين به ما ياد ميدهد از سرچشمهي قدرت کمک بگيريم. پيغمبر فرمود: مشکلي براي شما پيش آمد وضو بگيريد و به مسجد برويد و دو رکعت نماز بخوانيد و با خدا حرف بزنيد. بحث نماز با سياست آميخته است. با جنگ آميخته است. با مشکلات جامعه بشري و گره گشايي آنها آميخته است. اين نوع رفتار امام حسين(ع) است. تا اينکه امام حسين (ع) تقريباً با چراغ خاموش مدينه را ترک ميکنند.
از مدينه که بيرون ميآيند يک آيه ميخوانند و به مکه که وارد ميشوند يک آيه ميخوانند. هردو آيه در مورد يک رهبر انقلابي است که 136 بار نام او در قرآن آمده و در 34 سوره سرگذشت او و شايد حدود 800 آيه کتاب آسماني ما مسلمانها به او ارتباط پيدا ميکند. موسي بن عمران، پيامبري که مبارزه کرد با فرعون و فرعونيان، در آن مبارزه موفق بود و زحمت زيادي کشيد و حکومت ديني تشکيل داد و شايد چهار پنج دهه حکومت کرد که سرگذشت او با فراز و نشيبهايش در قرآن آمده است. امام حسين(ع) آيات آن پيامبر را ميخواند. «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» (قصص/21) موسي بن عمران تحت تعقيب بود يک درگيري پيش آمد، در سوره مبارکه قصص ماجراي آن هست. يکي از ياران موسي بن عمران که در دستگاه فرعون عامل نفوذي بود خبر آورد در حالي که ميدويد گفت: دنبالت هستند که تو را بگيرند. موسي بن عمران هم در حالي که دلواپس بود شهر را ترک کرد و امام حسين هم اين آيه را ميخوانند. در اين آيه يک دعا هست،«رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» امام حسين يک رهبر قوي است ولي اين قوت و قدرت را از سرچشمه عالم ميگيرد. پروردگار من تو مرا نجات بده. وارد مکه ميشود، دوباره يک آيه ميخواند «عَسى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ» (قصص/22) اميدم اين است که پروردگار من راه درست را به من نشان بدهد. قدم به قدم اتصال و توکل به خدا و استمداد از خدا دارد.
در مکه در خانهاي که در نقطهي مرتفعي بود مستقر ميشود و آنجا نماز جماعت ميخواندند. ديدارهايش با شخصيتها در همان خانه است. سخنرانيهايش از اينجا تا کربلا تقريباً پنج ماه بعد از نمازهاست. خطبه و سخن خود را با نماز گره ميزند. حديث داريم که دل آدمها بعد از نماز براي حقپذيري نرمتر ميشود. خطبههاي امام حسين(ع) چاپ شده است. بعه فلان منزل رسيدند و نماز خواندند و بعد از نماز امام برخواست. بعد از نماز ظهر اين خطبه را خواندند، بعد از نماز عصر، امام دو تا خطبهي پنج دقيقهاي ميکند و با دو نماز گره ميزند. يعني رهنمودهاي خود و تحليل خود از شرايط اجتماعي، راهي که در آينده دارند را با نماز گره ميزند. اينها چيزهاي مهمي است و نديدم کسي اين نگاه را در طي هزار و چند صد سال داشته باشد. امام(ع) قدم به قدم و نقطه به نقطه خودش را با خدا چک ميکند و از خدا راه مستقيم را ميخواهد. کسي از اميرالمؤمنين پرسيد: مگر شما در صراط مستقيم نيستيد؟ حضرت فرمود: چرا. پرسيد: چرا باز هم ميگوييد؟ امام فرمود: ما پي در پي نيازمند اين خواهش از خدا هستيم و آن هدايت هر روز و هرشب بايد باشد و نياز داريم خدا راه آينده و درست را به ما نشان بدهد.
از نقطههاي زيباي امام حسين در نهضتشان ديدارهايي است که با شخصيتها دارند، بيشتر آنها افراد صاحب نظر و سابقهدار هستند، کنار پيامبر بودند و از رزمندگان صدر اسلام و محدث و مفسر هستند ولي در کربلا حضور پيدا نکردند. امام با اينها ديدار و مذاکره داشته و متن مذاکراتشان هست از جمله ديداري که با ابن عباس دارد. نام ابن عباس بيشتر در تفاسير آمده است. امام از ابن عباس ميپرسد: تحليل تو از شرايط امروز چيست؟ ابن عباس چند آيه را ميخواند که همه در مورد نماز است. مثل اين آيه «أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ» (توبه/54) نماز هست اما با کسالت، نماز هست، «يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا» (نساء/142) آياتي که ابن عباس ميخواند نشان دهنده اين است که به لحاظ ظاهري وضع نماز خوب بوده و در مسجدالحرام صفهاي منظم و نماز هست اما آن نمازي که اميرالمؤمنين و پيغمبر ميخواست که انسان را به خدا نزديک کند، از آن نماز خبري نيست.
تا اينکه آرام آرام قاصدهاي مسلم بن عقيل، مسلم بن عقيل کسي است که بايد در چند جلسه توصيف را کنيم. امام(ع) او را به عنوان برادر خود و فرد مورد اعتماد خود براي مردم کوفه اعزام کرد. مسلم بن عقيل از مکه به مدينه آمد و در مدينه اول به مسجدالنبي آمد و وضو گرفت، دو رکعت نماز خواند و پيغمبر را وسيله قرار داد. از آنجا به کوفه آمد، در کوفه در مسجد مستقر شد، روايت دارد امام زمان(ع) در مسجد شروع به کار ميکند و در مسجد ادارهي جامعه بشري را در مسجد کوفه مقّر حکومت امام زمان است و اينها پيام دارد. مسلم بن عقيل چه نمازهايي با مردم خوانده و چه جمعيتي آمدند بيعت کردند، پول آوردند و اسلحه آوردند و اينها خيلي گفتني است تا به لحظهي شهادت مسلم بن عقيل ميرسد. ابن زياد از مسلم بن عقيل که صورتش مجروح بود و لبهايش آسيب ديده بود، پرسيد: خواهشي داري؟ هفته گذشته گفتيم که فرمود: هفتصد درهم به مردم اين شهر بدهکار هستم، خواهش ديگرم اجازه بده قبل از اينکه مرا بکشيد دو رکعت نماز بخوانم. اين پرورش يافتهي مکتب علوي است. ميخواهد زندگياش با نماز خاتمه پيدا کند. بحث امروز بايد توجه به نماز را در جامعه ما بيشتر و عميقتر کند، نگاه ما به نماز آنچه در شأن نماز هست، نيست. بايد نگاه خود را تغيير بدهيم. بدانيم نماز يک مسألهي جدي است. ابن زياد اجازه نداد و مسلم بن عقيل با ذکر خدا، ابن زياد از قاتل مسلم پرسيد که مسلم لحظات آخر چه ميگفت که او را کشتي؟ گفت: ذکر خدا را بر لب داشت و به سمت جاده مکه ايستاد و سلامي به أباعبدالله کرد.
امام حسين(ع) از مکه هنوز بيرون نيامدند. قاصدهاي مسلم بن عقيل آمدند و نامههاي مردم را که بيش از ده هزار نامه شد، امام (ع) به يکي از يارانشان فرمود: اين نامهها را نگهداري کن و روز عاشورا به بعضي نشان دادند. اولين بسته نامهها 150 نامه بود. نامهها را باز کردند که مردم کوفه حرفهايي نوشته بودند. نوشته بودند که باغها سر سبز و خرم است، ميوهها رسيده، چاهها پر آبند، هرگاه خواستي بر سربازان خود درآ. امام(ع) چه کار کردند؟ برخاست و وضو گرفت، براي بيعت با يزيد وضو ميگيرد و نماز ميخواند و بعد از خدا کمک ميخواهد، نامهها آمد زود سرخوش نشد، وضو گرفت و به مسجدالحرام آمد و ميان رکن و مقام دو رکعت نماز خواند و پس از نماز دربارهي نوشتههاي کوفيان از خدا استخاره کرد، طلب خير کرد که خدايا تو کمکم کن و راه خير را به من بگو. از مکه يک کسي را مأموريت داد براي اذان گفتن، در تاريخ جنگهاي پيامبر هست که وقتي براي جنگي راه ميافتادند، چند نفر را مأموريت ميدادند که مقدمات نماز را فراهم کنند. کجا ايست کنيم که آب باشد، قبله را تعيين کنند، در بعضي از جنگها دارد که رزمندگان خسته بودند و ممکن بود نماز صبحشان قضا شود پيغمبر به يک نفر مأموريت ميداد تو بيدار بمان و لشگر را براي نماز صبح بيدار کن!
خدا حاج آقاي قرائتي را حفظ کند که از الطافي که خدا به ايشان کرد، خيلي از مراجع و علما هم به ايشان گفتند که اين نماز ظهر عاشوراي هيأتهاي عزاداري را احياء کرد. قبلاً اينطور بود که هيأتهاي عزاداري از صبح عاشورا و صبح تاسوعا تا عصر مشغول عزاداري بودند چه بسا گاهي نمازشان هم قضا ميشد. الآن داخل کشور و خارج کشور نماز جماعت ظهر تاسوعا و ظهر عاشورا، برگزار ميشود. در نيويورک و لندن هم نماز جماعت برگزار ميشود.
به کربلا رسيدند، قصهي ملاقات با سپاه حر هم گفتيم و نمازي که خواندند و تأثيراتي که در حر گذاشت، حري که اقتدا کرد و تحول خود را نشان داد. به عصر تاسوعا ميرسيم، عصر تاسوعا امام حسين(ع) به برادرش حضرت ابالفضل فرمود: جانم به قربانت! اين نشان ميدهد که حضرت قمر بني هاشم چه منزلتي دارد. جانم به قربانت، برو ببين اينها چه تصميمي دارند؟ فرمانده لشگر عمر سعد است. حضرت ابالفضل و حبيب بن مظاهر و زهير بن قين، جمع شدند و گروهي نزد عمرسعد رفتند که تصميم شما چيست؟ عمر سعد گفت: از ابن زياد نامهاي آمده که با شما بجنگيم و همين الآن ميخواهيم کار را تمام کنيم. حضرت ابالفضل(ع) گزاش دادند. امام حسين(ع) فرمودند: برادرجان ببين ميتواني اين جنگ را به فردا بياندازي. به تأخير بياندازي؟ امام حسين(ع) که منت نميکشد از کسي، چه فرقي ميکند کشته شدن فردا يا امروز؟ دليلش را فرمودند که اگر توانستي يک امشبي را مهلت بگير و جنگ را به فردا موکول کن، «نُصَلِّى لِرَبِّنَا اللَّيْلَهَ» امشب را ميخواهم با خدا عشق بازي کنيم و نماز به جا آوريم. «وَ نَدْعُوهُ» با او نيايش کنيم و استغفار کنيم در پيشگاه او، «وَ نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّى كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاهَ لَهُ وَ تِلَاوَهَ كِتَابِهِ وَ كَثْرَهَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ.» (إرشادمفيد، ج 2، ص 89) خداوند ميداند که من عاشق نماز هستم و عاشق قرآن خواندن هستم و عاشق زياد دعا کردن و استغفار هستم. دوستي دارم از قاريان و معلمان قرآن کشورمان و مايه افتخار هست، جناب آقاي سيف که در تلويزيون فارسي و عربي قرآن تدريس ميکند. به من ميفرمودند: از پدرم ارث بردم که شب عاشورا تا صبح جمعي مينشينيم قرآن ميخوانيم و اشک ميريزيم. اين تفاوت لشگر امام حسين با لشگر يزيد است.
در کتاب «انصاب الاشراف» جلد 3 صفحه 393 آمده است که وقتي تاريکي شب حاکم شد، تمام شب عاشورا را بيدار نشستند. شبهاي عمليات رزمندگان اسلام همه به دعا ميگذشت و گزارشگران دشمن گفتند: چند بار سرکشي کرديم ببينيم چه خبر است و ديديم صدايي شبيه صداي زنبورهاي عسل که صداي زمزمهي نيايش آنهاست، بعضي در حال قيام و بعضي در حال قنوت و بعضي در حال سجود، اين سپاه امام حسيني است که دنيا را به خود متوجه کرده است. او کاکل خودش را با خدا گره زده و امام صادق(ع) فرمود خداوند هم مهرش را در دلها قرار داده و اين راز موفقيت امام حسين(ع) است. تمام شب را بيدار ماندند، تسبيح ميگفتند، استغفار ميکردند و نيايش ميکردند و زاري ميکردند و اين حال و هواي شام عاشوراست. امام (ع) همه نمازها را هم به جماعت ميخوانند. شب عاشورا نماز جماعت داريم. صبح عاشورا نماز جماعت داريم. ظهر عاشورا نماز جماعت داريم و اينها پيام دارد. صبح عاشورا امام(ع) نماز جماعت را خواندند و دشمن خيلي زود آماده شد. امام(ع) از خيمه بيرون آمدند ديدند سيل عظيم و خروشان دشمن، اين طرف جمعيت زيادي نبودند و صد نفر بودند. وقتي نگاه امام به آن جمعيت افتاد، دستهاي خود را به سمت آسمان بلند کردند، دعاي طولاني دارند که «اللهم أنت ثِقتي» خدايا پشتوانهي من تو هستي، «في کل کَرب» در هر سختي و مشکلي پشتوانهي من هستي «و رجائي في کل شدة» تو در هر سختي نقطه اميد من هستي. اين امام حسين است که آوازهاش همه دنيا را فرا گرفته است. شهداي کربلا و در رأسشان حسين بن علي(ع) از صبح به سمت غروب هرچه ميگذشت، چهرههايشان شادابتر و خوشرنگتر ميشد. اينها کساني هستند که با اعتقاد در اين ميدان قدم گذاشتند و شب عاشورا امام حسين فرمود: چراغها را خاموش کنيد و هرکس دوست دارد اين صحرا را ترک کند.
شهيد مطهري ميگويد: احدي شب عاشورا ترک نکرد و اگر کساني بودند قبلاً ترک کردند و شب عاشورا همه اعلام وفا کردند و گريه کردند. عباس بن علي، علي اکبر، حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، زهير بن قين برخاستند و اعلام وفاداري کردند و پايانش نوجوان سيزده ساله جلو آمد و اشک همه را جاري کرد. پرسيد: عمو جان من هم فردا کشته ميشوم؟ شهيد مطهري ميگويد: امام حسين(ع) سؤالي پرسيد که پاسخش را ميدانست. چون خودش اين بچه را تربيت کرده بود ولي خواست به تاريخ بفهماند که در آينده جوري تحليل نکنند که اين بچههاي کم سن و سال را به اجبار آوردند يا غافلگير شدند. اينها با آگاهي و با معرفت و عشق، در عمليات بيت المقدس هنوز هوا روشن نشده بود، چشم من به پسر سيزده ساله افتاد. از او پرسيدم: در اين دنيا چه آرزويي داري؟ گفت: سه آرزو دارم. دشمن خدا را بکشم. دشمن خدا را اسير کنم و در راه خدا کشته شوم.
بيشتر ياران امام حسين قبل از ظهر به شهادت رسيدند. تعداد کمي مانده بودند، يکي از آنها ابو ثمامه صائدي است. مؤذن کاروان قبل از ظهر به شهادت رسيد. ظهر عاشورا حضرت علي اکبر اذان گفتند و ابوثمامه که از ياران اميرالمؤمنين و از ياران امام مجتبي(ع) بود، تا متوجه شد اول ظهر است، به امام عرض کرد: جانم فدايت، اگرچه اين مردم به حملات پي در پي ادامه ميدهند ولي به خدا قسم تا مرا نکشتهاند نميتوانند به تو دست يابند، از جان أبي عبدالله حفاظت ميکرد. من يک آرزويي دارم، دوست دارم نماز آخر هم بخوانم و شهيد شوم. دوست دارم آنگاه به لقاء پروردگار نائل شوم که يک نماز ديگر با تو خوانده باشم. ياران امام حسين، عزاداران امام حسين بايد عاشق نماز باشند و فضاي نماز جماعت در همه جا هست. با همان معرفت بايد آن نماز را براي جهانيان به نمايش بگذارند. امام حسين(ع) فرمود: از نماز ياد کردي، خدا تو را از نمازگزاران و اهل ذکر قرار بدهد. الآن اول وقت نماز است، از دشمن بخواه که چنگ را تعطيل کنند تا ما نماز بخوانيم. دشمن نماز آنها را مسخره کرد، اين طرفي ها هم با استحکام جواب آنها را دادند، کساني مثل مسلم بن عوسجه، حبيب بن مظاهر و زهير بن قين، قرار شد نماز را بخوانند. خيلي کار سختي است. مرحوم آيت الله سيد رضا صدر، کتابي به نام پيشواي شهيدان دارد. در مورد امام حسين دويست کتاب به زبان فارسي خواندم اما اين کتاب ادبيات فوق العاده جذابي دارد. ايشان ميفرمايد: براي چه امام حسين(ع) اين نماز را وسط ميدان خواند؟ ميتوانست به خيمه برود و در جاي آرامي نماز خود را بخواند. اين جملاتي که عرض ميکنم، نوع نگاه ايشان است که فکر ميکند چه برداشتي بکنيم و چرا امام حسين اين کار را کرد؟ ميفرمايد: آيا ميخواست اهميت و جايگاه نماز را در مجموعه مکتب اسلام نشان بدهد؟ آيا ميخواست جوهرهي نهضت خودش را بفهماند؟ آيا ميخواست استقامت و پافشاري بر دينداري را به دينداران بفهماند؟ اگر جنگي پيش آمد يادتان نرود، ما ديندار هستيم و از نماز دست ميکشيم و مشغول بقيه کارها شويم، ميخواست اين کار را بکند؟ آيا ميخواست شيريني و لذت عبادت را به مردم دنيا بفهماند؟ آيا ميخواست جنگ او در آينده بد معنا نشود؟ نشان بدهد نه ما براي بندگي خدا و خداپرستي آمديم نه کشورگشايي. آيا ميخواست اهتمام به نماز جماعت و رنج کشيدن در راه نماز را آموزش بدهد؟ امام حسين چه منظوري داشت؟ آيا ميخواست بفرمايد: اقامه نماز نياز به فرياد زدن دارد؟ جوش و خروش و خون دادن لازم دارد، اين نکته را ميخواست به آيندهها بفهماند. آيا ميخواست بفرمايد: مناسک ديني را علني کنيد، دشمنان شما، کفار و مشرکين و فاسقين، مظاهر شرک و کفر را به نمايش ميگذارند، شما هم نماز خود را به نمايش بگذاريد. أباعبدالله چه منظوري داشت، شايد همه اينها باشد. اينها را خواست به آينده تاريخ نشان بدهد که آن نماز دو رکعتي به زهير بن قين و سعيد بن عبدالله فرمود: شما جلو بايستيد و چند نفر پشت سر باشند که ما اين دو رکعت نماز را بخوانيم. اينها فداييان نماز هستند.
نقل شده عالمي در مسجد منبر رفت، گفت: سعيد بن عبدالله کار مهمي نکرده، امام حسين بود و جلوي امام ايستاد. تيرهايي که به سمت حضرت آمد به سينه او اصابت کرد. اين عالم شب به خانه رفت و خواب ديد و ديد در کربلا هست و عاشورا است و امام فرمود: حضرت آيت الله جلو بفرماييد! وقتي تيرها آمدند جا خالي داد و تيرها به سينه حضرت خورد. از جا پريد و تا صبح نتوانست بخوابد و گريه کرد. فردا آمد مردم را جمع کرد و از سعيد بن عبدالله عذرخواهي کرد و گفت: شما کار سختي کرديد. سلام نماز که داده شد، لحظه جان دادن سعيد بن عبدالله رسيد. يک جمله گفت و شهيد شد، سيزده تير به او اصابت کرد. گفت: آيا وفا کردم؟ امام فرمود: بله، در بهشت هم پيشاپيش من حرکت خواهي کرد. اينها فداييان نماز هستند ولي اينها يک رنگ و سبقهي ديگري دارند. اسمشان با اذان و نماز گره خورده است.
نماز روز عاشورا يک نماز دو رکعتي ولي فوق العاده جذاب است. خداوند وقتي آدم و حوا را ميآفريد، فرشتگان گفتند: براي چه اين موجود را ميآفريني؟ فرمود: چيزي ميدانم که شما نميدانيد. «اني اعلم ما لا تعلمون» شايد اين پرسش قرنها همينطور بود که چه بوده که خدا ميدانسته است. روايت دارد روز عاشورا که شد، خداوند فرشتهها را صدا زد، فرمود: اين صحنه زيبا را تماشا کنيد. صحنههايي که زينب کبري زيبا ميبيند. «ما رأيت الا جميلا» يعني فدا شدن انسان براي خدا، براي نجات خلق خدا، اينها زيباترين تابلوهايي است که در اين عالم خلق شده است. اگر از چشم زينب کبري ببينيم زيباست. روايت دارد نماز ظهر که تمام شد، اصحاب ابي عبدالله همه پر پر شدند و مصيبت سنگين شده است. امام حسين نزد خواهرش زينب آمد و فرمود: مرا در نماز شبت فراموش نکن! اين چه پيامي دارد؟ امام معصوم به دعاي خواهرش در نماز دل بسته است. نشان ميدهد اکسيري که در نماز هست، چقدر قيمت دارد و چه کارهاي بزرگي از اين نماز ساخته است و امامي که همه يارانش پيکرشان افتاده، به خواهرش ميگويد: در نمازت از من ياد کن.
بني هاشميان آرام آرام ميآيند. حضرت علي اکبر و قاسم بن الحسن و يکي پس از ديگري به ميدان ميروند و به شهادت ميرسند. وقتي نقش آفريني زينب کبري است. يک مسئوليت فوق العاده سخت که امروزه به آن مديريت بحران ميگويند. يک کار فوق العاده سخت، چند روز که از زلزله بم گذشته بود، معاون آموزش و پرورش مرا به بم فرستاد و زود دستور راه اندازي مدارس را دادند که دانشآموزان مشغول درس باشند و کمتر به فکر ديگر باشند. اولين جايي که رسيدم دبيرستان دخترانهاي بود و مدير مدرسه به من گفت: از 32 دبيري که داشتيم، 16 نفر در زلزله کشته شدند. يک دانشآموزي را نشان داد و گفت: اين دانش آموز يک نفر را هم روي کره زمين ندارد و همه بستگانش کشته شدند. يک دانش آموز هجده نفر از بستگانش کشته شدند. سختترين سخنراني عمر من در بم بود. لحظه شماري ميکردم طوري زمان بگذرد و تمام شود. سخنراني کرديم و به دفتر آمديم. يک موتورسواري از راه رسيد و يک نامه به مدرسه داد و براي من خواند که امروز عصر هشت هزار نفر منتظر سخنراني شما هستند. هرچه فکر کردم به اينها چه بگويم، تنها چيزي که به ذهنم رسيد، زينب کبري بود. در آنجا ولولهاي افتاد. اداره کردن آدمها کار سختي است مخصوصاً اداره کردن بچهها، وقتي به بزرگترها ميگويي: غذا نيست، آب نيست متوجه ميشوند ولي بچه متوجه نيست. ميگويد: پدرم کو؟ تشنه هستم. گرسنه هستم. زينب کبري چه کار کرد؟ از کجا اين قوه را پيدا کرد. امام زين العابدين گواهي داد که عمه من در اين سفر تمام نمازهايش را، نمازهاي واجب و مستحب خود را ايستاده خواند.
استاد بنده حاج آقاي قرائتي ميفرمود: هيچگاه بچههاي خود را به نماز شب مجبور نميکنم الا شام غريبان، زينب کبري بچهها را که در بيابان بودند و هرکسي به نحوي مشکل داشت، توانست همه را تا نيمه شب جمع و جور کند و بعد خودش به نماز ايستاد. اين پشتوانهاي است که دو بار در سوره بقره آمد «استعينوا» مسلمانها کمک بگيريد، «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» (بقره/45) از صبر و نماز کمک بگيريد.
يکجا امام زين العابدين فرمود: ديدم عمهام نماز را نشسته ميخواند، رسيدم چرا؟ عرض کرد غذايي که به ما ميدهند خيلي کم است و من سهم خودم را بين بچهها تقسيم ميکنم و ديگر توان ندارم بايستم. يک سفر فوق العاده سخت اما زينب کبري با بهترين ادبيات در کوفه و شام با اتکا به قوهاي که از نماز ميگيرد. نماز و زينب، دختران امام حسين از بهترين نمازگزاران هستند. اصحاب امام حسين(ع) که بسياري از آنها به نام پارسايان و حافظان، قاتل ابالفضل العباس در کوچههاي کوفه قدم ميزد و اين را ميگفت. جواني ماهرو را کشتم که ميان دو چشمانش جاي سجده بود. دربارهي ابالفضل العباس آمده که اهل تهجّد بود. شجاع بود، مطيع رهبر بود و شب زندهدار بود. اهل عبادت بود. بُرير پيرمردي است که همه او را به عبادت ميشناسند و همه او را به شب زندهداري ميشناسند. گره خوردن اين افراد با خدا، اين وجه مشترکي است که همه داشتند. خانمهايي که در آينده حماسه آفريدند. بخاطر اينکه راه خدا، خط خدا بر آنها حاکم بود، اينها ماندند. قرآن ميفرمايد: «كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (قصص/88) همه چيز نابود شدني است الا رنگ خدا و سمت خدا که ماندگار است. کساني هم که براي خدا کار کنند، به رنگ خدا کار کنند، براي خدا کار کنند خودشان ميمانند، کارشان ميماند، راهشان ميماند تا راهنماي آيندگان شوند.
شريعتي: «السلام عليک يا أباعبدالله، اشهد أنک قد أقمت الصلاة و آتيت الزکاة و أمرت بالمعروف و نهيت عن المنکر» انشاءالله انس ما با نماز بيشتر شود و انشاءالله اين عشق در وجود ما ريشه کند. امروز صفحه 158 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ «58» لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «59» قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ «60» قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلالَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ «61» أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ لَكُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «62» أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ «63» فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً عَمِينَ «64» وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ «65» قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبِينَ «66» قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ»
ترجمه آيات: و سرزمين پاك (و آماده)، گياهش به اذن پروردگارش بيرون مىآيد. امّازمينى كه خبيث (و شورهزار) است، جز محصولى اندك و بىفايده بيرون نمىدهد. ما اين چنين آيات خويش را براى گروه شكرگزار، گونهگون بيان مىكنيم. همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم. پس به مردم گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد كه جز او براى شما خدا و معبودى نيست. همانا من بر شما از عذاب روزى بزرگ بيمناكم. سران قوم او گفتند: همانا ما تو را در گمراهى آشكارى مىبينيم. (نوح) گفت: اى قوم من! در من هيچ گونه انحراف و گمراهى نيست، بلكه من فرستادهاى از سوى پروردگار جهانيانم. پيامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و خيرخواه و دلسوز شمايم و از (جانب) خدا چيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد. آيا تعجّب كرديد كه از سوى پروردگارتان مايهى تذكّرى بر مردى از شما بيايد تا شما را بيم دهد و تا شما تقوا پيشه كنيد و شايد كه مورد رحمت قرار گيريد؟ سرانجام او (نوح) را تكذيب كردند. پس او و كسانى را كه در كشتى با او بودند، نجات داديم و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند غرق كرديم. زيرا آنان گروهى كوردل بودند. و به سوى قوم عاد، برادرشان هود را فرستاديم، گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد كه شما را معبودى جز او نيست، آيا تقوا پيشه نمىكنيد؟ (در پاسخ دعوت هود،) سران كافر قوم او گفتند: همانا ما قطعاً تو را در سفاهت و بىخردى مىبينيم و به طور حتم تو را از دروغگويان مىپنداريم. (هود در پاسخ جسارتشان) فرمود: اى قوم من! در من هيچ سفاهت و سبكمغزى نيست، بلكه من فرستادهاى از سوى پروردگار جهانيانم.
شريعتي: اين هفته قرار است از اهلبيت امام حسين بشنويم، فردا هم انشاءالله با حضور حاج آقاي بهشتي در خدمت شما خواهيم بود.
حاج آقاي بهشتي: طفلان مسلم، از محدث بزرگ شيخ صدوق از کتاب أمالي مجلس نوزدهم نقل ميکنم. در آنجا دارد ابن زياد از روي کينهاي که به مسلم بن عقيل داشت بچههايش را در کوفه نگه داشت و بقيهي اسرا را به سمت شام فرستاد. اين بچهها را زندان فرستاد و دستور داد به آنها سخت بگيرند، بچههاي ده يازده ساله و دو پسر، روزها روزه ميگرفتند و شبها با قرص ناني زندگي ميگذراندند تا يکسال گذشت، برادر کوچک به برادر بزرگ گفت: من خيلي دلتنگ شدم. اين زندانبان عوض شده بيا خودمان را معرفي کنيم شايد يک گشايشي پيش بيايد. آنش ب زندانبان آمد و اينها با نرمي به زندانبان گفتند: ميشود چند سؤال بپرسيم؟ گفت: شما پيغمبر را ميشناسي؟ گفت: بله من مسلمان هستم و او پيغمبر من است. جعفربن ابي طالب را ميشناسي؟ گفت: بله، او در جنگ موته دو دستش را جدا کردند. علي بن ابي طالب را ميشناسي؟ گفت: بله او وصي پيغمبر است. گفتند: ما بچههاي مسلم بن عقيل هستيم. تا اين را شنيد زندانبان خودش را به دست و پاي بچهها انداخت و گفت: به هر قيمتي شده من شما را آزاد ميکنم. بسته غذايي فراهم کرد و به بچهها گفت: فقط از شما ميخواهم بخاطر اينکه به دست مأموران حکومت نيافتيد روزها بخوابيد و شبها حرکت کنيد. بچهها غذايي برداشتند و راه افتادند و مسافت زيادي را پيمودند و خيلي خسته شدند. به منزلي رسيدند و خانمي در را باز کرد. سؤالاتي که از زندانبان پرسيدند، از آن خانم هم پرسيدند و بعد گفتند: ما بچههاي مسلم بن عقيل هستيم. خانم گفت: شوهر من مأمور حکومت است و من ميترسم. گفتند: يک امشب را فقط به ما جا بده. پيغمبري که اين همه زحمت کشيد و فرمود: امت اسلامي من از شما مزد نميخواهم «الا المودة في القربي» اينها اينطور پاسخ دادند. خانم از آنها پذيرايي کرد و غذايي پخت و غذا که آماده شد سفره را پهن کرد و بچهها گفتند: الآن وقت نماز است. اينها در تاريخ ثبت ميشود که اول نماز خواندند و بعد غذا ميل کردند. بعد رفتند در جايي استراحت کردند. مرد خانه نيمه شب از راه رسيد، اعلام کردند بچههاي مسلم بن عقيل فرار کردند، هرکس آنها را بياورد جايزه ميگيرد. بچهها خوابي ديدند و به گريه افتادند و اين مرد آمد و آنها را با طناب بست و فردا کنار نهر آب که سر از تن آنها جدا کند. هرچه بچهها التماس کردند ما را به ابن زياد تحويل بده، گفت: نه! گفت: اگر خواهشي داريد بگوييد. مانند پدرشان مسلم بن عقيل گفتند: يک وقت بده وضو بگيريم و نماز بخوانيم. اينها نشانههاي زيبايي نهضت امام حسين(ع) است.
شريعتي:
باباست که با قد کمان آمده است *** بالاي سرش گريه کنان آمده است
پيوستگي رد قدمها يعني *** تا پيش علي کشان کشان آمده است
السلام عليک يا أباعبدالله...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»