برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آثار عبادي نماز و سيرهي امام حسين(ع)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 10-06- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
اگرچه مثل محرم نميشوم هرگز *** جدا ز حلقهي ماتم نميشوم هرگز
مرا ببخش مرا چونکه خوب ميدانم *** که توبه کردم و آدم نميشوم هرگز
اسير جاذبهي حسن يوسف ياسم *** که محو در گل مريم نميشوم هرگز
گناهکارم و اما بدون اذن شما *** نصيب خشم جهنم نميشوم هرگز
نمي فرات بياور چرا که من قانع *** به سلسبيل و به زمزم نميشوم هرگز
قسم به قلب سپيدت سياه پوش کسي *** به جز شهيد محرم نميشوم هرگز
به جان عشق قسم غير چهارده معصوم *** به پاي هيچکسي خم نميشوم هرگز
«صلي الله عليک يا أباعبدالله» سلام ميکنم به همهي بينندههاي نازنينمان، شنوندههاي بسيار گرانقدرمان، ماه محرم از راه رسيد و التماس دعاي از ته دل من و همه مخاطبان عزيزمان را پذيرا باشيد. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و بينندگان و شنوندگان عزيز سلام ميکنم. امروز روز اول سال و ديروز پايان سال گذشته بود و يکسال ديگر بر عمر ما گذشت. شيعه افتخار دارد که سال را با مفاهيم بلند مثل حق طلبي و عدالت خواهي و سوختن براي مظلومان و ايستادن در برابر ظالمان، اينها مفاهيمي است که بشريت به آن محتاج است و امام حسين(ع) کاري کرد که شيعه هرسال آغاز سال خودش را با سيدالشهداء و با اين معاني و مفاهيمي که پايان جهان تحقق پيدا خواهد کرد به دست فرزندش مهدي موعود(ع). اين ايام عزا را تسليت عرض ميکنم. از خداوند ميخواهيم همه ما را از رهروان و زائران و شفاعت شوندگان امام حسين و از عزاداران با اخلاص حضرت قرار بدهد و اين مراسمها را که در گوشه گوشه جهان از آمريکا تا شرق دور که پرچمهاي يا حسين برافراشته شده، قبول بفرمايد و ذخيرهي قبر و قيامت ما قرار بدهد.
شريعتي: انشاءالله شفاعت حضرت در دنيا و آخرت نصيب همه ما شود. در ذيل بحث تربيت عبادي به اذان رسيديم و فرازهاي خوبي را اشاره کردند. نکات ناب و عالي و پرمفهومي را شنيديم. ادامه بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، به فراز «حيّ علي الصلاة» اين کلمهي «حيّ» براي هيچ واجبي در اسلام نيامده است. جهاد با آن اهميت، «حيّ علي الجهاد» نداريم. «حيّ علي الزکات» نداريم. «حيّ» يعني نماز به يک هيجان نياز دارد. يک شتابي که در جامعه ما کم داريم. بايد دست به دست هم بدهيم که اين کار رخ بدهد. قرآن کريم کلماتي به کار برده که ما را به سمت شتاب و هيجان دعوت ميکند. مثل «سابقوا»، «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ» (حديد/21) يا «سارعوا» سبقت بگيريد. سرعت بگيريد، «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرات» (بقره/148) يا در مورد نماز جمعه دارد که وقتي صداي اذان نماز جمعه پخش شد،ِ «فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» (جمعه/9) يعني بدو براي نماز! اين را خيلي به همديگر بايد بگوييم. شتاب به نماز در جامعه ما کم به چشم ميخورد. يک ناظر بيروني وقتي دوربين دستش هست، در يک جامعه اسلامي وقتي براي بازديد آمده بايد اين شتاب را ببيند و يک علامت سؤالي هست که اينها کجا ميروند، چه خبر است؟ چرا ميدوند؟ چه اتفاقي افتاده است؟ دانشگاه ما بايد تعطيل شود و بازار ما بايد تعطيل شود. يک ناظر بيروني بايد ببيند و بداند براي يک مسلمان حرف اول ارتباط با خداست. صلاة، «حيّ علي الصلاة» يک رابطه عاشقانه، آگاهانه، آزادانه، با مبدأ خلقت، همان کسي که همه هستي ما از اوست، آغاز و پايان ما، رزق ما و هدايت ما و پيوسته به او نياز داريم. مسلمانها بشتابيد و بدويد. در بعضي کشورهاي اسلامي وقتي سفر ميکند اين را ميبيند، حتي در نماز صبح که همه خواب هستند، پيداست که آنها به يک بلوغي رسيدند که اين را بايد بر خواب ترجيح بدهند.
يک مسلمان اعتقادش بر اين است که من براي هدفي آفريده شدم، بايد خواب را کنار بگذارم، غذا را کنار بگذارم، کار را کنار بگذارم و بشتابم به سمت چيز مهمتري که فلسفهي خلقت من است. فرازهاي بعدي صلاة را معنا ميکند. «حيّ علي الفلاح» نماز رستگاري است. رستگاري چيست؟ هدف غايي که با اولين شعار در اسلام مطرح شد. پيامبر وقتي اسلام را علني کرد، اين شعار بر زبان مسلمانها جاري شد «قُولُوا لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ تُفْلِحُوا» (المناقب، ج1، ص55) فلاح چيست؟ گاهي در قرآن ميفرمايد: عبادت کنيد تا به تقوا برسيد. معلوم است تقوا يک هدف است. تقوا پيشه کنيد تا به فلاح برسيد. معلوم ميشود فلاح يک هدف نهايي است. رستگار شويد تا... نداريم. همه اين مقدمات خدمات و عبادات براي رسيدن به تقوا و تقوا براي رسيدن به رستگاري است. رستگاري ريشهي فارسياش رستن يا رُستن است. در قرآن اين کلمه زياد به کار رفته است. در کتاب آسماني ما جاهاي زيادي هست که خداوند قسم خورده است.
وقتي کسي قسم ميخورد يعني به مخاطب ميگويد: اين را جدي بگير. ما وقتي با هم گفتگو ميکنيم، يک خبري را وقتي عادي مطرح کنيم، ممکن است جمعي قبول نکنند اما ميگويد: به قرآن، اين بار ما يک تکاني ميخوريم. گاهي گوينده دو بار قسم ميخورد يعني خيلي مهم است. گاهي سه بار قسم ميخورد. در قرآن کريم مواردي داريم يک قسمي، مواردي دو سوگند و مواردي سه تا، پنج تا، يکجا در قرآن هست که يازده بار خدا قسم خورده است. من و شما بايد به فکر برويم که خدا مي خواسته به انسان چه بگويد که يازده بار قسم ميخورد. هي ميخواهد تکرار کند بشر اين مهم است. مهم است و خيلي مهم است! آن چيست؟ «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» (شمس/1) قسم به خورشيد و قسم به آفتاب، فرصت نيست تفسير کنيم خورشيد چه عظمتي دارد و آفتاب چه اهميتي دارد؟ «وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها» قسم به ماه که به دنبال خورشيد ميآيد. خورشيد که غروب ميکند به دنبالش ماه ميآيد. او چه نقشي در زندگي ما دارد و چه زيباييهايي دارد.
«وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها» (شمس/3) قسم به روز وقتي همه جا را روشن ميکند. «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها» قسم به شب وقتي همه جا را تاريکي فرا ميگيرد. «وَ السَّماءِ وَ ما بَناها» قسم به آسمان اين سقف بلند و خدايي که اين سقف را برافراشت. هم آسمان و هم آفرينندهي آسمان را قسم ميدهد. «وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها» قسم به زمين و خدايي که اين زمين را براي سکونت هموار کرد. «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» (شمس/7) قسم به جان انسان و خدايي که اين جان را سامان بخشيد در نفس انسان که معجوني از جسم و جان است و مجموعهاش را نفس ميگوييم، هم جسم مجموعهاي است استخوان بندي دارد و سلسله اعصاب دارد، قلب و کبد دارد، همه اين اعضاء دست به دست ميدهند اين ظاهر که خداوند اينها را سامان داده، خود روح هم که انديشه و تفکر و عواطف و وجدان و فطرت و خودش يک مجموعه هست، همه را سامان داده است. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) خداوند بر انسان خوبيها و بديها را الهام فرموده است. به قول شهيد مطهري انسان وقتي پا ميگذارد به اين دنيا يک صفحه خام نيست، چيزهايي رويش نوشته شده است. همان بچه از کودکي ميداند خوبي چيست. قبل از اينکه آموزش ببيند، خداوند به او الهام کرده، پاکيها و ناپاکيها را. تا به حال يازده قسم گفته شده است.
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس/9) موفق شد آن کسي که خود را تربيت کرد. «أفلح» جاهايي در قرآن هست ميفرمايد: اين کار را بکنيد شايد رستگار شويد. ولي اينجا ميفرمايد: «قد» صد در صد، قطعاً رستگار ميشود کسي که تربيت کرد. «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» قطعاً خسارت کرد کسي که خود را به گناه آلوده کرد. پس مسألهي رستگاري مسألهي مهمي است و شايد يکي دو جلسه نياز باشد در سمت خدا به آن پرداخته شود. بشتابيد به سوي رستگاري، رستگاري يک هدف نهايي براي مسلمانهاست. همه اين عبادات و خدمات براي رسيدن به رستگاري است. در زبان عربي يک دانه را وقتي در دل خاک مينهند، اين دانه به سمت عمق ريشه ميدواند و بعد به سمت بالا جوانه ميزند. مجدداً به سمت عمق ميخواهد جان بگيرد، اينها مراحلي است تا اينکه از سطح زمين بالا ميزند و به محض اينکه اين سبزه از سطح زمين بالا زد، عرب ميگويد: «فَلَح» انسان هم وقتي از اين تاريکيهاي ماديت توانست با تکيه به اعتقادات درست هم جاي خودش را محکم کند، هم آرام آرام از اين ماديت سر بيرون بزند رستگار ميشود. چطور بايد اين کار را بکند؟ با نماز اين کار صورت ميگيرد. معادل صلاة اينجا رستگاري آورد. جملهي اول «حيّ علي الصلاة» جملهي دوم «حيّ علي الفلاح».
اميرالمؤمنين(ع) در لحظهي شمشير خوردن، فوز و فلاح خيلي به هم نزديک است، فرمود: «فزتُ» يعني من رستگار شدم. من مسيري را در زندگي پيمودم که به رستگاري ختم شد. همان مسير شهادت، «حيّ علي خير العمل» بشتابيد به سوي بهترين کارها، امام باقر(ع) فرمود: عاقل کسي نيست که خوب را از بد ميشناسد. عاقل کسي است که خوب را از خوبتر و بد را از بدتر بشناسد. امروزيها ميگويند: اولويتها، يک کسي بپرسد: چه خطري جامعه ما را تهديد ميکند؟ همه ما پاسخهايي داريم اما اگر بپرسند: بالاترين خطر کدام است؟ اين بار ما با هم اختلاف نظر پيدا ميکنيم. شما يک مورد را به دلايلي ميفرماييد، اوج انديشهها شناخت اولويتهاست. اينجا معلوم ميشود عاقل کيست، چه برايش مهم است و چه مهمتر است؟ نماز بهترين کارهاست. ما در کارهايمان گاهي نماز اولويت دهم است. مديران ما، از مدير مدرسه تا وزير وزارتخانه، چند مأموريت دارد؟ مثلاً ده تا، از او بپرسيم: در اين ده تا نماز کجا هست؟ نه اينکه نماز نخواند، نماز مي خواند ولي اولويت کارش نيست. يا اولويت هشتم و نهم است. يک بلوغي لازم است که انسان برسد به اينکه اين کار برترين و مهمترين کار من است. باقي کارها را بايد فداي اين کار کنيم. رحمت خدا به روح بلند شهيد رجايي، روزهاي هفتهي دولت است. دو خاطره از شهيد رجايي يکي سال 1346 در زندان، يک کسي از شهيد رجايي ميپرسد، آن روزهايي که کسي گمان نميکرد حکومت به دست انقلابيون بيافتد. از شهيد رجايي پرسيد: اگر شما اين مبارزه را ادامه داديد و حکومت به دست شما افتاد، شما در آن حکومت چه ميکنيد؟ رجايي ميگويد: اولين کاري که ميکنم اين است که نماز را در اولويت قرار بدهم. اين اختلاف نگاه است. کسي که به مسئوليت ميرسد، اقتصاد و عمران و آبادي هم مهم است، فرهنگ و امنيت مهم است و خيلي چيزهاي مهم وجود دارد اما نماز را در صدر ميآورم و بعد هم که نخست وزير شد به زير مجموعه خودش اين جمله را فرمود: به نماز نگوييد: کار دارم، به کار بگوييد: نماز دارم. اين يک تفکر است.
احساسش اين است که در اين جهان براي يک منظور مهم آفريده شده است که همه اين خدمات تحت آن معنا پيدا ميکند. خاطراتي را از حضرت امام تعريف کرديم که حضرت امام ترجيح داد نماز خواندن را بر جلسات چه و چه. «حيّ علي خير العمل» در زمان پيامبر گفته ميشد، زمان خليفه اول گفته ميشد و مدتي هم در زمان خليفه دوم ولي متأسفانه خليفه دوم اين نصّ پيامبر را تغيير داد و به جاي آن يک جمله ديگر را پسنديد که نماز بهتر از خواب است. ما اعتقاد داريم اذان بدون اين جمله اذان نيست و مورد قبول نيست. اين جمله مهمي است. امامان ما مثل امام رضا(ع) تأکيد روي اين جمله داشتند، «حيّ علي خير العمل» رابطهي با خدا، ما روابطي داريم، با مردم رابطه داريم، با خانواده و طبيعت رابطه داريم، با خودمان رابطه داريم و با خدا، همه اين ارتباطات بايد زير چتر رابطه با خدا باشد. آنجا تعريف شود، امام زين العابدين رسالهاي دارد که مردم ما آن رساله را ميشناسند، به نام رسالهي حقوق و در آن رساله پنجاه حق که مناسبات ما با جهان بيرون در آن رساله تعريف ميشود. حق پدر و مادر و فرزند و معلم و استاد و شاگرد، حق طبيعت، ولي اولين حق که همه حقها زير آن معنا پيدا ميکنند. الآن حق خدا در حقوق بشر نيست. حقوق بشر اسلامي اگر نوشته شود چند سال است که قوه قضائيه ما دنبال اين است که کشورهاي اسلامي را جمع کنند و حقوق بشر اسلامي بنويسند. مبناي حقوق بشر اسلامي حق خداست. حق پدر و مادر، حق فرزند زير چتر حق خدا معنا ميشود نه اينکه آنها در کنار حق خدا باشند.
الآن در هفته امر به معروف و نهي از منکر هستيم. «حيّ علي خيرالعمل» که شش بار در اذان و شش بار در اقامه هست يک نوع امر به معروف است. يعني مؤذن خود و ديگران را امر ميکند به نماز، با يک زبان و صداي خوش و اين يک مصداق امر به معروف و نهي از منکر است. به الله اکبر ميرسيم، از اذکاري است که تکرار ميشود. آغاز و پايان اذان و اقامه تکرار ميشود. اول نماز قبل از رکوع، بعد از رکوع، معلوم است بار معنايي زيادي دارد. در تسبيحات اربعه تکرار ميشود. به «لا اله الا الله» ميرسيم. امام حسين فرمود: انگشتر عقيقي از مادرم به برادرم امام حسن رسيد. تا برادرم به شهادت رسيد و از برادرم به من رسيد. اين انگشتر عقيق دستم بود، در فکر بودم يک جملهاي را روي آن حک کنم. يک شبي خواب عيسي بن مريم را ديدم. عيسي بن مريم به من گفت: اين جمله را حک کن. «لا اله الا الله الملک الحق المبين» اين نقش انگشتري امام حسين(ع) است. «لا اله الا الله» خيلي حرف دارد و رحمت خدا به روح انقلابي بزرگ ابوذر غفاري، ابوذر غفاري مدتها بود که به لحاظ فطري خداپرست شده بود ولي دنبال پيامبر ميگشت. پيامبر را با راهنمايي اميرالمؤمنين پيدا کرد، در مسجدالحرام خوابيده بود و دنبال نشانهي پيامبر ميگشت، اميرالمؤمنين يک چشمک به او زد و به خانهي پيغمبر برد. اسلام را خيلي زود پذيرفت و اول اولين کسي است که به پيغمبر هنوز مسلمان نشده، تهيت و احترام و سلام پيامبري داد.
مسلمان شد، به مسجدالحرام آمد. با خود گفت: يک شعار بدهيم ببينيم چه مزهاي دارد. با صداي بلند گفت: «لا اله الا الله محمد رسول الله» ريختند سرش و يک کتک مفصل به او زدند که اصلاً از هوش رفت. به هوش آمد و ديد چقدر شيرين است، آزار ديدن در راه خدا، در سورهي آل عمران آمده کساني که در راه من اذيت ميشوند. در انقلاب ما کساني که در زندانها شکنجه شدند و ما غفلت ميکنيم. ابوذر به هوش آمد و گفت: يکبار ديگر بگويم ببينم چه ميشود؟ اين بار با بدن مجروح بلند شد و گفت: «لا اله الا الله محمد رسول الله» گرفتند او را به قصد کشت بزنند و ابن عباس از راه رسيد و گفت: او از اهالي ربذه است و ربذه در مسير کاروانهاي تجاري شماست، امنيت نخواهيد داشت و او را رها کردند.
حجاج بن يوسف سقفي يک مدتي استاندار مکه شد. کاخ مجللي ساخته بود، اتاق کارش طوري بود که مشرف بر خيابان بود. جواني آمد از پياده رو بگذرد، از نگهبان پرسيد: اين کاخ مجلل از کيست؟ نگهبان گفت: براي استاندار ما حجاج است. جوان گفت: «لا اله الا الله» حجاج داشت تماشا ميکرد، گفت: او را بگيريد و بياوريد. جوان را آوردند و گفت: چه گفتي؟ گفت: شهر امن الهي ذکر خدا را گفتيم، مگر جرم است؟ گفت: نه، «لا اله الا الله» گفتن تو با بقيه «لا اله الا الله»ها فرق دارد. تو مي خواستي بگويي: حجاج نبايد باشد. يعني چطور حجاج فهميد که «لا اله» يعني طاغوت نبايد باشد؟ دستور داد جلاد آمد به جرم يک «لا اله الا الله» او را گردن زد. نماز داريم تا نماز، «لا اله الا الله» داريم تا «لا اله الا الله». چرا مردم نيشابور که چند ده هزار نفر قلم و کاغذ به دست بودند، معلوم ميشود در نيشابور چه فرهنگ بالايي وجود داشت. از علي بن موسي الرضا خواستند، مطلبي بفرمايد و به ظاهر امام رضا يک مطلب تکراري را گفتند چون «لا اله الا الله» را همه بلد بودند و نماز ميخواندند. فرمود: از پدرم و او از پدرش تا به پيامبر و جبرئيل و خدا برسد، شنيدم که خداوند فرمود: «كلمة لا اله الا الله حصنى» کلمهي «لا اله الا الله» قلعهي من است «فمن دخل حصنى امن من عذابى» هرکس وارد اين قلعه شود از عذاب من در امان است. مأمورها نميخواستند امام رضا زياد صحبت کند، پرده را انداختند و دوباره امام پرده را کنار زدند، فرمود: «و انا من شروطها» اينکه گفتم شروط دارد. روحش چيست؟ «و أنا من شروطها» ولايت، يعني مأمون هم ممکن است مبلغ «لا اله الا الله» باشد، امام رضا هم باشد، تفاوتش اين است که راهي که مأمون و هارون و مهدي عباسي و يزيد و معاويه پيمودند، به بيراهه ميرود و اين راه به توحيد ميانجامد. ما بايد توجه داشته باشيم، صرف کلمهي «لا اله الا الله» نيست. «لا اله الا الله» يک محتوايي دارد تا به توحيد واقعي برسد. سراغ سيرهي عبادي امام حسين(ع) برويم.
شريعتي: «در مسجد عشق رفته بودم به نماز، گفتند: اذان بگو، از آن گفتم!» انشاءالله همه با شعار اذان و شعارهاي توحيدي، راه خودمان را پيدا کنيم و با روح اذان و عبارتهاي ناب همراه شويم. ما بحث سيرهي عبادي و نماز را متوقف ميکنيم و بحثمان را با سيدالشهداء(ع) گره ميزنيم و اين چند هفته در مورد سيرهي عبادي امام حسين و اصحاب ياران ايشان خواهيم شنيد.
حاج آقاي بهشتي: دربارهي امام رضا(ع) که سيرهي عبادي را تعريف ميکرديم بعضي پيام دادند، امام رضا که فقط نماز نيست، سياست هم داشت، در حوزههاي مختلف، گفتيم: ما به عبادت پرداختيم. حماسهاي که امام حسين به پا کرد، امروز جمعيتهاي ميليوني فرياد لبيکشان بلند است و همه جاي گفتگو دارد. امام حسين(ع) به دنيا آمد پيامبر در گوش او اذان و اقامه گفت. يک دوستي دارم خيلي شجاع است، خاطراتي که در انقلاب از ايشان هست، فرصت نيست. اولين راهپيمايي نظاميان در اصفهان را او سامان داد و در مسجد سيد اصفهان سخنراني کرد. يکوقتي از ايشان پرسيدم: اين شجاعت شما از کجاست؟ گفت: خودم برداشتم اين است که وقتي به دنيا آمدم، پدرم مرا منزل نواب صفوي برده و او در گوش من اذان گفته است. اينکه ميگويند: يک عالم و سالک بيايد اذان بگويد، نفسها هم تفاوت ميکند.
پيغمبر در گوش أبي عبدالله اذان و اقامه گفته است. امام حسين(ع) دير به سخن آمد. بچهها در به حرف آمدن متفاوت هستند. مادرشان دلواپس بودند که چرا اين بچه، روزي پيغمبر امام حسين را روي دوشش سوار کرده بود و به مسجد آمدند. بچه را سمت راست خودشان نشاندند و شروع به الله اکبر گفتن کردند. اولين کلمهاي که حسين بن علي (ع) به زبان جاري کرد، الله اکبر بود. حقيقتاً با تمام هستي در عمرش اين الله اکبر را فرياد زد. خدا بزرگتر است و در کربلا با آن جمعيت اندک اين بزرگي خدا را به نمايش گذاشت.
يک مستند تلويزيوني دو سه سال قبل پخش شد که يک مهندس با پزشکي يک سال زحمت کشيدند، يک وسيله هست کساني که توانايي حرف زدن را از دست ميدهند، صدا را تقويت ميکند. اين مهندس که دکتراي الکترونيک داشت، و آن پزشک دو نفري تحقيقاتي انجام ميدهند تا ايراني اين دستگاه را بسازند. خواستند روي بيماري امتحان کنند. افرادي با هيجان تماشا ميکردند که اين دستگاه جواب ميدهد يا نه. تربيت ديني که ما ميگوييم منظورمان اين است. ميخواست يک جملهاي را دکتر به مريض بگويد که اين را بگو ببينيم صدا دارد يا نه. گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحيم! اين تربيت ديني است. همه شروع به گريستن کردند. دستگاه هم جواب داد. امام حسين(ع) شروع نطقش با الله اکبر است. پيغمبر هي الله اکبر ميگفت و امام حسين(ع) تکرار ميکرد. اينها سيرهي عبادي امام حسين(ع) است.
از کودکي با برادرش زياد به مسجد ميآمد. در بحث مسجد اگر زنده بوديم شايد يک جلسه در مورد بچهها و مسجد صحبت خواهم کرد. يکي از نقصانهاي مساجد ما اين است که بچهها در مساجد حضور ندارند. آنجا خواهيم گفت که سيره ائمه چگونه بود، حتي بچههايي که به تکليف نرسيدند. امام حسين(ع) اين حديث را از پيغمبر نقل ميکند که بهترين کارها پس از نماز، شاد کردن دل مؤمن است. ممکن است با کمک مالي و يا کمک نطقي يک دل افسرده شاد شود. امام حسين(ع) جوان بود، مردم کوفه به اميرالمؤمنين مراجعه کردند که مدتي است باران نباريده است. دعا کنيد باران ببارد. اميرالمؤمنين فرمود: حسينم را خبر کنيد. به امام حسين فرمودند: عزيزم، برو براي مردم از خدا طلب باران کن. أبي عبدالله دعا کردند و ملت از حواشي و حوالي کوفه به مرکز شهر هجوم آوردند که بياييد تماشا کنيد چه باراني آمده است. روز عاشورا روزي بود که مردم کوفه بايد تلافي ميکردند.
از آب هم مضايقه کردن کوفيان *** خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
اين قصه نشان ميدهد که چقدر اميرالمؤمنين(ع) به معنويت اين جوان توجه داشته است. اَنَس ميگويد: شبي در مکه معظمه همراه حسين بن علي، کنار قبر جدهاش خديجه کبري رفتيم. به جايي که رسيديم حضرت اشک ميريختند و بعد به من فرمودند: از من فاصله بگير، ميخواهم به صورت خصوصي با خداي خودم راز و نياز کنم. اين را ائمه ما ياد دادند که کنار مرقد اولياء خدا با خدا رابطه برقرار کنيم. يکي از اختلافات وهابيها با شيعه همين است. بحث زيارت را در آينده مطرح خواهيم کرد. مبتکر بحث زيارت خود پيغمبر است. پيغمبر فرمود تا وقتي من زنده هستم به ديدن من بياييد و وقتي از ميان شما رفتم به ديدن قبر من بياييد. وهابيها ميگويند: اين چه معنايي دارد؟ فرمود: بعد از من به ديدن علي، حسن و حسين برويد و پس از آنها به ديدن قبورشان برويد. مبتکر و طراح زيارت، اينکه الآن براي اربعين ثبتنام ميکنند، يک کسي بپرسيد که چه کسي اين دستور را داده است؟ پيغمبر! پيغمبر دوست داشت اين رفت و آمد صورت بگيرد و جهانيان بپرسند: اينجا چه خبر است؟ کربلا چه خبر است و ما به دنيا بگوييم اينها رهبران ما و قهرمانان تاريخ هستند و الگوهاي تربيتي ما هستند و ما هنوز دور اينها ميچرخيم و الهام ميگيريم و راه آنها را ادامه ميدهيم.
امام حسين ميتوانست در مسجدالحرام با خدا راز و نياز کند، کنار قبر خديجه کبري آمد. خديجه کبري کيست؟ يک جلسه دربارهي عظمت او صحبت کرديم. امام حسين(ع) ميفرمايد: وقتي نماز صبح جدم پيامبر تمام شد، حضرت پنج ساله بود. يک ساعت و نيم به طلوع آفتاب مانده حضرت بيدار بود. ميبيند پيغمبر بعد از نماز با تسبيحي دارد اذکار ميگويد. ميفرمايد: من اين را آنجا ياد گرفتم و تا عمر دارم اين ذکرها را ادامه ميدهم. پيغمبر بعد از نماز اين ذکر را ميگفتند: «اللهم انّي أصبحتُ» خدايا صبح کردم «أسَّبِحُک» تو را تسبيح ميگويم، «و أمَّجِدُک» تو را تجليل ميکنم، «و أَحمَدُک» تو را ستايش ميکنم، «و أحَلِّلُک» تو را به يکتايي ياد ميکنم به عدد دانههاي تسبيح. آنگاه امام حسين(ع) فرمودند: من هم به پيروي از جدم اين کار را انجام ميدهم. فرزندان امام حسين(ع)، يک فرزندش علي اکبر است که اذان گوي ظهر عاشورا است. يک فرزندش علي بن الحسين است که زينت عبادت کنندگان است. ممکن است کسي اهل عبادت باشد، از او ميپرسيم: بچههايت نماز ميخوانند؟ ميگويد: يک بچه دارم انگليس است، گاهي تلفني صحبت ميکنيم. يک بچه دارم دانشگاه کرمان است. اينها نماز ميخوانند و اهل رابطه با خدا هستند؟
يک فرزند امام حسين(ع) امام سجاد(ع) است، سيد الساجدين است، يعني سرور سجده کنندگان است. به سجده که ميرفت پانصد بار از عشق به خدا يک ذکر را تکرار ميکرد، فرزند ديگرش فاطمه است. فاطمه بنت الحسين يکي از شخصيتهاي عابد تاريخ اسلام است. خود امام حسين(ع) توصيف ميکند تحجد اين دختر و شب زندهداري او را، اينها دستاوردهاي امام حسين است. بچههاي عابد و اهل نماز و عاشق دعا. ميخواهم وارد قصهي نماز و نهضت امام حسين شوم.
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. امروز صفحهي 151 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، المص «1» كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِينَ «2» اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ «3» وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ «4» فَما كانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ قالُوا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ «5» فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ «6» فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنَّا غائِبِينَ «7» وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «8» وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ «9» وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ «10» وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ»
ترجمه آيات: به نام خداوند بخشندهى مهربان، الف، لام، ميم، صاد. (اين) كتابى است كه به سوى تو نازل شده، پس در سينهات تنگى (و شك وترديدى) از آن نباشد، تا به وسيلهى آن (كتاب)، بيم دهى و براى مؤمنان تذكّر و پندى باشد. آنچه را از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل شده، پيروى كنيد و از سرپرستانى جز او پيروى نكنيد. چه اندك پند مىپذيريد! چه بسيار آبادىهايى كه ما اهل آنجا را (به خاطر فساد و كفرشان) نابود كرديم. پس قهر ما به هنگام شب يا روز، هنگامى كه به استراحت پرداخته بودند، به سراغشان آمد. پس آن هنگام كه قهر ما سراغشان آمد، سخن و اعتراضى نداشتند، جز آنكه گفتند: ما قطعاً ستمكار بوديم. پس قطعاً از مردمى كه (پيامبران) به سويشان فرستاده شدند، سؤال و بازخواست خواهيم كرد و قطعاً از خود پيامبران (نيز) خواهيم پرسيد. پس بىشك (از هر چه كردهاند،) از روى علم برايشان بازگو خواهيم كرد، و ما (از مردم،) غايب و بىخبر نبوديم. و در آن روز (قيامت،) سنجش (اعمال بر پايهى) حقّ است. پس هر كس كارهاى سنجش شدهاش سنگين باشد، پس آنان همان رستگارانند. و هر كس، اعمال وزن شدهاش سبك باشد، پس آنان كسانى هستند كه به خود زيان زدند، زيرا (با انكار خود،) به آيات ما ستم مىكردند. و همانا در زمين به شما تمكّن داديم و براى شما در آن، (انواع) وسايل زندگى را فراهم ساختيم، (امّا شما) اندك شكرگزارى مىكنيد. و همانا ما شما را آفريديم، سپس به صورتبندى و چهرهنگارى شما پرداختيم، آنگاه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس همه سجده كردند، جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود.
شريعتي: انشاءالله لحظات زندگي ما منور به نور قرآن کريم و مزين به نام و ياد اهلبيت(ع) باشد. فردا ساعت 11:45 دقيقه با حضور حاج آقاي فرحزاد در خدمت شما خواهيم بود.
حاج آقاي بهشتي: شب عاشورا امام حسين اصحاب خود را جمع کردند و فرمودند: من خوبتر و باوفاتر از شما ياراني را سراغ ندارم. همين جمله به ما ميفهماند که بايد برويم شخصيت اصحاب را مطالعه کنيم. الگوهاي خوبي براي همه روزگاران هست و يکي از آنها مؤذن اين کاروان است که هزار و چند صد سال است نام او با اين لقب آمده است، مؤذن شهيد. اسمش حجاج بن مسروق است. از مکه که امام کاروان را به راه انداخت، اين مسئوليت را به دوش او گذاشت که اذان بگويد. قسمت نشد اذان ظهر عاشورا را بگويد و قبل از ظهر به شهادت رسيد. اذان ظهر عاشورا را حضرت علي اکبر(ع) گفتند. امام حسين(ع) از منزل ذُباله که خبر شهادت مسلم بن عقيل آنجا به امام رسيد و امروز روز بزرگداشت مسلم بن عقيل است. سلام بر اين شهيد بزرگ، از منزلگاه که حرکت کردند به اصحابشان فرمودند: آب زياد برداريد. اصحاب نميدانستند چرا ولي اطاعت کردند. مساحتي را پيمودند و به يک منطقهي کوهستاني رسيدند، ديدهبان گفت: نخلستاني را ميبينم، امام فرمود: خوب دقت کن، ببين نخلستان است. جلوتر رفتند، گفت: نخلستان نيست، نيزههاي يک لشگر است. معلوم شد سپاه حر با هزار نفر از راه ميرسند. لشگر حر از منطقهاي آمده بودند که با بي آبي روبرو بودند. تشنه بودند و اسبانشان هم تشنه بودند.
در هرجاي دنيا اين واقعه پيش بيايد، چطور برخورد ميکنند؟ امام به لشگريانش فرمود: به لشگر حر آب بنوشانيد. بعد فرمود: به اسبانشان هم آب بنوشانيد. اسب زود سيراب نميشود، اين تفاوت امام حسين و يزيد هست، امروز هم در دنيا هستند. يک کسي به نام طعان ميگويد: از سربازان حر بودم و ديرتر رسيدم. ديدم حسين بن علي به کسي فرمود: او تازه رسيده است، او را سيراب کنيد. آن هم دهانهي مشک را باز کرد و آب زيادي به صورت اين سرباز پاشيد. ولي نتوانست آب بنوشد. يکوقتي خود امام حسين آمد و دهانهي مشک را تنگ گرفت تا به خوبي آب بنوشد. فرمانده اين سرباز از بلندي اين صحنه را تماشا ميکرد. ساعتي گذشت و وقت نماز رسيد. امام فرمود: حجاج اذان بگو. حجاج بن مسروق اذان گفت، امام به حر فرمود: من با لشگريانم نماز ميخوانم و تو هم برو با لشگرت، حر گفت: نه، ما به شما اقتدا ميکنيم. تحولي که در وجود حر پيش آمد همينجا بود. يعني با يک رفتار اخلاقي امام حسين او را متحول کرد. حجاج بن مسروق اسمش در جايي که نماز هست به عنوان مؤذن ثبت شده است.
شريعتي: «يا ليتنا کنا معکم فأفوز فوزاً عظيما»
ابر آمد و گفت: اشک نم نم با من *** گل گفت: که خون دل پر غم با من
باد آمد و گفت در حسينيهي دشت *** مداحي امسال محرم با من
السلام عليک يا أباعبدالله...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»