اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

98-01-13-حجت الاسلام والمسلمين بهشتي– شرح حکمت 289 نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين علي(عليه‌السلام)

معرفی برنامه

حجت الاسلام والمسلمين بهشتي– شرح حکمت 289 نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين علي(عليه‌السلام)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح حکمت 289 نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين علي(عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 13-01- 98     
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌هاي خوب و نازنينمان. انشاءالله هرجا هستيد از اين طبيعت زيبا لذت ببريد و دل و جانتان بهاري باشد. با بهاران روزي نو از راه مي‌رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاري نو، به تعبير شهيد آويني آيا وقت آن نرسيده حالا که جهان و جهانيان مرده‌اند اين بهار ما از راه برسد «و يحيي الارض بعد موتها» انشاءالله آن بهاري واقعي بيايد و دل و جان ما و جهان ما را بهاري و سبز کند. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم عرض سلام دارم. از خدا مي‌خواهم آنچه خير است بر زبان ما جاري شود.
شريعتي:
هرکس به تماشايي رفتند به صحرايي *** ما را که تو منظوري خاطر نرود جايي
قرار هست پاي سفره با برکت و وسيع نهج‌البلاغه شريف باشيم و يکي ديگر از حکمت‌هاي ديگر نهج‌البلاغه شريف را با هم مرور خواهيم کرد.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، قرآن مي‌فرمايد: به هرکس حکمت داده شود خير کثير داده شده است. حديث مي‌گويد: حکمت گمشده مؤمن است. يک سوم نهج‌البلاغه هم حکمت‌هاست. حکمت 289 را انتخاب کردم. روزهاي تعطيلي به پايان مي‌رسد براي انتخاب يک دوست خوب، فرمودند: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَي أَخٌ‏ فِي‏ اللَّهِ» در گذشته‌ها دوستي داشتم خدايي، مکتبي، انگيزه‌هاي دوستي مي‌تواند متفاوت باشد. يکي براي قيافه دوستش مي‌شود. يکي براي پولش، يکي براي پستش، يکي براي هنرش، قيامت همه دوستي‌ها از هم مي‌پاشد «الا المتقين» مگر دوستي‌هايي که براساس انگيزه الهي باشد، آن ماندگار است. اميرالمؤمنين که در قله ايستاده يک کسي را به عنوان دوست درجه يک انتخاب کرده و دارد براي ما توصيف مي‌کند و به تصوير مي‌کشد. اسمش را نياورده، بعضي گفتند: ابوذر غفاري منظور است. بعضي گفتند: عثمان بن مظعون، مهمتر از اسم آن نفر اوصافي است که زيباست.
ويژگي اول؛ «وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ» چون دنيا در چشم او کوچک بود، او را در چشم من بزرگ مي‌کرد. کسي دنيا در چشمش بزرگ باشد، دروغ مي‌گويد و حرص مي‌ورزد و کلاه سر مردم مي‌گذارد. وقتي هم و غم کسي دنيا باشد، رفتار و منش او تغيير مي‌کند اما اگر خدا گرا و آخرت گرا باشد، نه اينکه از دنيا استفاده نکند، مست دنيا نمي‌شود. چون يکجاي ديگر اميرمؤمنان در خطبه حمام مي‌فرمايد: «عظم الخالق فى أنفسهم فصغر مادونه فى أعينهم‏» چون خدا در چشم متقين بزرگ است، بگوييم دنيا کوچک است.
ويژگي دوم؛ «وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ» اين دوست من از سلطنت شکم خارج بود. ما به غذا و نوشيدني احتياج داريم. نوشيدني دوست داريم اما اسير شکم يک چيز ديگر است. اگر کسي شکم و شهوتش حاکم بر او باشد، زمامدار باشد و اين اسير او باشد، اين ديگر از انسانيت فاصله مي‌گيرد، اين رفيق و دوست من از حکومت شکم خارج بود. غذا مي‌خورد، ولي برايش مهم نبود. در روايت دارد اميرمؤمنان وارد باغ ابن عباس شد، يک کارگري آنجا کار مي‌کرد، حضرت فرمود: گرسنه هستم، غذا داري؟ او گفت: کدو هست، همانجا کدو را پختند و ميل کردند. بعد کباب درست کردند، حضرت فرمود: نه، من ديگر غذا خوردمو سير شدم. اينکه از حاکميت شکم دور باشيم.
ويژگي سوم؛ «فَلا يَشْتَهِي مَا لا يَجِدُ» چيزي را نمي‌يافت حرص نمي‌زد. الآن در بازار فلان چيز نيست. قناعت مي‌کنيم به آنچه که هست، «وَ لا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ» وقتي مي‌يافت اصرار نمي‌کرد. حرص و ولع نداشت. به مين خاطر از انسانيت و معنويت دور مي‌شوند. ويژگي بعد «وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً» (نهج‏البلاغه، حكمت 289) بيشتر عمرش خاموش و ساکت بود. اما اگر به سخن مي‌آمد بر همه سخنوران چيره مي‌شد. معمولاًخاموش بود ولي وقتي به سخن مي‌آمد و تشنگي پرسشگران را سيراب مي‌کرد. اين پاسخ همين سؤال من بود.
طلبه‌ها وقتي که تبليغ مي‌روند نزد بزرگان براي خداحافظي مي‌روند. من طلبه سال اولي بودم، ديدم طلبه‌هاي سال بالاتر براي تبليغ مي‌روند، منزل علامه طباطبايي رفتند، ما هم خودمان را قاطي آنها کرديم و در آخر مجلس نشستيم. يادم هست حضرت علامه به طلبه‌ها فرمود: يک سال فکر کنيد، يک ساعت حرف بزنيد. نه اينکه يک ساعت فکر کنيد و يک سال حرف بزنيد. «وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً» دوست من به ظاهر خيلي ضعيف و افتاده و گمنام بود. مفسرين اين حکمت اينطور معنا کردند که پستي نداشته، مقامي نداشته اما کارآمدي زياد داشته است. اگر ميدان کار پيش مي‌آمد «فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ» مثل شير بيشه، پر قدرت کار مي‌کرد و مثل مار پر سرعت در بيابان حرکت مي‌کرد. نه استاندار بود، نه شهردار بود، نه فرماندار بود، سمتي نداشت. مردم مي‌گفتند: کاره‌اي نيست و با دوچرخه رفت و آمد مي‌کرد. من يک دوچرخه‌سواري در قم ديدم، گفتند: اين فرمانده لشگر است، چنين کساني که دنبال شهرت و نام و نان نيستند اما وقت کار که مي‌رسد، زلزله پيش مي‌آيد اما روز اولي که خبردار مي‌شود خودش را به بم مي‌رساند. بدون اينکه نه مسئول باشد، مسئوليت ظاهري داشته باشد. اين از اوصاف دوستي است که اميرمؤمنان تأييد مي‌کند و خودش احساس مسئوليت مي‌کند. ظاهر را هم کار ندارد.
«لا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّي يَأْتِيَ قَاضِياً» اگر اختلافي با کسي داشت قبل از اينکه دادگاه تشکيل شود و قاضي مستقر شود جنجال نمي‌کرد. الآن بعضي هستند در فضاي مجازي سر و صدا راه مي‌اندازد. دادگاهش دو روز ديگر است، سر و صدا راه مي‌اندازد. اگر اختلافي بود رفيق من دلايل را نمي‌گفت مگر اينکه قاضي بيايد. اهل جو سازي و جنجال درست کردن نبود. اينها مشکلات جامعه ماست. حکمت دو جور است، حکمت نظري و حکمت عملي، حکمت نظري يعني فکرهاي درست، حکمت عملي کارهاي درست است. اين همان حکمت‌هاي عمي است که همه ما به آن نيازمند هستيم. «وَ كَانَ لا يَلُومُ أَحَداً عَلَي مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ حَتَّي يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ‏» از يک کسي خطايي ديده بود، احتمال مي‌داد عذري داشته سر و صدا نمي‌کرد. صبر مي‌کرد تا طرف عذرش را بيان کند گوش مي‌کرد. حرارتي شود، فحش بدهد و داد و بيداد کند، در بوق و کرنا کند، سليمان نبي، قرآن کريم نقل مي‌کند که ديد هدهد نيست. فرمودند: اگر هدهد بيايد و عذري نداشته باشد او را تنبيه مي‌کنم. هدهد آمد و عذرش را گفت و عذرش قبول شد. اگر کسي غير از سليمان نبي بود، يک کشيده به هدهد بزند که کجا بودي؟ ممکن است کسي عذري داشته باشد، به حرفش گوش کنيم.
«وَ كَانَ لا يَشْكُو وَجَعاً إِلا عِنْدَ بُرْئِهِ» مريض که مي‌شد شکوه و شکايت نمي‌کرد. روايت دارد همين که مريض مي‌شويم ممکن است لطف خدا باشد و براي سازندگي ما مريضي لازم باشد. از نشانه‌هاي اينکه در مسير خدا حرکت کنيم شکايت نکنيم براي کسي نقل نکنيم نه يعني براي دکتر نقل نکنيم، دکتر را بايد توصيف کنيم کجا درد مي‌کند، کي درد گرفته و چطور درد مي‌کند، ولي براي ديگران هرکس وارد مي‌شود مرا مي‌بيند، يا زنگ مي‌زند، هي ناله مي‌کند. ناليدن و گلايه کردن نبايد باشد. انسان بزرگ است و بايد خودش را مديريت کند. ‏
«وَ كَانَ يَقُولُ مَا يَفْعَلُ» کارهايي که انجام مي‌داد مي‌گفت. «وَ لا يَقُولُ مَا لا يَفْعَلُ» کاري که انجام نمي‌داد، نمي‌گفت. قرآن مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ‏ تَقُولُونَ‏ ما لا تَفْعَلُونَ، كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» (صف/2و3) ما گويندگان خيلي از حرف‌هايي که مي‌زنيم عمل نمي‌کنيم، يا معلمان، واعظان، حاج آقاي قرائتي مي‌فرمود: شهيد محراب تبريز، حضرت آيت الله مدني من شب‌هاي جمعه براي مردم ايران قرآن و حديث مي‌گويم. ولي خودم به خيلي‌ها عمل نمي‌کنم. چه کنم؟ ايشان شروع کرد گريستن، فرمودند: آقاي قرائتي من اين مشکل را دارم ولي در خطبه‌هاي نماز جمعه آن جمعه‌اي که مي‌خواهم حرف بزنم، هفته قبلش سعي مي‌کنم عمل کنم. مثلاً مي‌خواهم به مردم بگويم: نماز شب بخوانيد، سعي مي‌کنم چند شب قبل را بخوانم. خيلي از حرف‌هاي ما که تأثير ندارد براي اين است که ما اهل عمل نيستيم.
اميرمؤمنان قسم خوردند، نشد شما را به چيزي امر کنم مگر اينکه خودش از قبل انجام داده باشم. شما را از چيزي نهي کنم مگر اينکه خودم از قبل اجتناب کرده باشم. «وَ كَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَي الْكَلامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَي السُّكُوتِ» اگر کسي بر او در سخن گفتن پيروز مي‌شد ولي در سکوت کردن کسي پيروز نمي‌شد.‏ بر سکوت کردن تأکيد کرده است. «وَ كَانَ عَلَي مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَي أَنْ يَتَكَلَّم‏» در شنيدن حريص‌تر بود تا سخن گفتن. ما آدم‌ها بيشتر دوست داريم حرف بزنيم اما به من بگويند: آقا سيد، يک مقدار گوش کن ببين آقاي شريعتي چه مي‌گويد، برايم سخت است. من با اين سن و شما با اين سن، برايم سخت است. در خانواده‌ها پدر و مادرها بيشتر دوست دارند حرف بزنند. ولي پسر مي‌گويد: پدرجان، ده دقيقه مي‌خواهم من با شما حرف بزنم. مي‌گويد: الآن حوصله ندارم. بگذار اين فيلم را ببينم. يعني شنيدن هم مثل گفتن نياز به مهارت دارد. گاهي صبوري کنيد و گوش کنيم ديگران چه مي‌گويند. اين برادر که ابوذر بود يا عثمان بن مظعون بر شنيدن حريص‌تر بود تا گفتن.
«وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَي‏ الْهَوَي‏ فَيُخَالِفُهُ» اين آخرين ويژگي است. برادر من به گونه‌اي بود که دو تا کار برايش پيش مي‌آمد، حساب مي‌کرد کداميک را دوست دارد با آن مخالفت مي‌کرد. کدام را خدا مي‌خواهد آن را انتخاب مي‌کرد که خيلي مهم و چقدر سخت است. دوست من اينگونه بود که دور امر برايش پيش مي‌آمد سر دوراهي فکر مي‌کرد و هوس آن کدام است و مخالفت مي‌کرد. اين ده يازده صفت را امام فرمود: «فَعَلَيْكُمْ» اي دوستان من، شيعيان من، اي خوانندگان نهج‌البلاغه، «بِهَذِهِ الْخَلائِقِ» بر شما باد به اين خلق‌ها، «فَالْزَمُوهَا» ايجاد کنيد در خودتان، «وَ تَنَافَسُوا فِيهَا» مسابقه بگذاريد براي رسيدن به اين صفات، «فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا» اگر نمي‌توانيد، «فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِيرِ» کمش هم انجام بدهيد بهتر از اين است که همه را ترک کنيد. حکمت 289 صفات يک دوست درجه يک از نگاه اميرالمؤمنين است.
شريعتي: امشب شب مبعث است، ويژه براي ما دعا کنيد. شب بسيار بزرگ و با فضيلتي است. انشاءالله همه مورد شفاعت حضرت محمد(ص) باشيم و اينکه خداوند منت گذاشت بر سر ما که پيامبر به اين نازنيني براي ما فرستاد. انشاءالله همه ما قدردان باشيم. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي بهشتي: خدايا زندگي ما را محمدي قرار بده. مرگ ما را محمدي قرار بده. خلق ما را محمدي قرار بده. ميراث پيامبر که قرآن است، ما را عاشق قرآن، عامل به قرآن و حافظ قرآن قرار بده. به روان پاک شهيدان صلواتي را هديه کنيم.
شريعتي: روز طبيعت بر شما مبارک باشد. به تعبير سلمان هراتي که فرمود: جهان قرآن مصور است و آيه‌هاي او به جاي اينکه نشسته باشند، ايستادند. خدا کند قدر اين نعمت بزرگ و موهبت خدادادي را بدانيم و قدردان و قدرشناس باشيم.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها