برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: امامان معصوم چه انتظاراتي از ما دارند؟
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 02- 10-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم به همه بينندههاي خوب و شنوندههاي نازنينمان، خيلي خوشحاليم که امروز هم با سمت خدا مهمان لحظات ناب و نوراني شما هستيم. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد و بهترينها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت شما و بينندگان و شنوندگان اين برنامه سلام ميکنم و از خداوند ميخواهم اين گفتگوها را با خير و نور و رشد و به دور از هر آفت و اسيب و اشتباهي تقدير بفرمايد.
شريعتي: بحث ما در ذل بحث تربيت اعتقادي به بحث امامت رسيديم. نکات بسيار خوبي را شنيديم، امروز هم ادامه فرمايشات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اولين جلسه که توفيق شد خدمت بينندگان آمديم اين موضوع را مطرح کرديم، انتظارات قرآن از ما مسلمانها، آنجا گفتيم: پيامبر عزيز ما در ماههاي آخر عمرش بارها مسلمانها را جمع ميکردند و ميفرمودند: ميخواهم حرفي بزنم که مخصوص شما نيست. حاضران به غائبان، پدران به فرزندان تا روز قيامت اين حرف سينه به سينه زنده بماند و آن اين هست که من دو ميراث گرانبها بين شما گذاشتيم، يکي سنگينتر کتاب خدا و ديگري عترت و اهلبيت من و امامان و پيشوايان، من در روز قيامت از اين دو سؤال خواهم کرد که شما با قرآن و اهلبيت چه کار کرديد؟ در آن برنامه ده انتظار را گفتيم که قرآن از ما انتظار دارد بخوانيم، پيوسته بخوانيم، با دقت بخوانيم، روي آيهها تدبر و فکر کنيم. گهگاهي استماع کنيم و گوش کنيم، اين کتاب را به کساني که بلد نيستند ياد بدهيم. از آيات قرآن تأثير بپذيريم و به فرامين قرآن عمل کنيم. اوامر و نواهي، اين کتاب را تبليغ کنيم و دهمين انتظار اين بود که ايمان خودمان را به قرآن تقويت کنيم، چرا که دشمناني هستند که هدفشان اين است که ايمان ما را تضعيف کنند. ده انتظار از قرآن نسبت به ما. اما ائمه ما، پس از پيامبر دوازده نور پاک و يک معصوم ديگر صديقه طاهره فاطمه زهرا(س) حجتهاي خدا بر روي زمين هستند. آنها انتظاراتي دارند. من حساب کردم و فکر ميکنيم به پنج مورد برسيم اشاره کنيم.
پنج موردي که ميگوييم: محبت، معرفت، اطاعت، زيارت، شباهت است. من فکر ميکنيم ديروز چهارصد حديث خواندم. ميخواستم نکتههايي را گلچين کنم. چون بحث امامت خيلي دامنه دارد. کتابي است از مؤسسه دارالحديث که اهلبيت در قرآن و حديث، فکر ميکنم هزار و چند صد حديث در اين کتاب آمده است. کساني که اهل تحقيق هستند ديدند و به فارسي هم ترجمه شده است. امامان ما که همه ناظر بر کارهاي ما هستند، از ما چه ميخواهند؟ در قرآن کريم هم اشاراتي هست. اول از محبت شروع کنيم. قرآن ميفرمايد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» (شوري/23) اي پيامبر به امت بگو: من از شما مزد نميخواهم براي زحماتي که کشيدم و آسيبهايي که ديدم، 23 سال بين شما بودم. هدايت شما را بر عهده گرفتم، مزد نميخواهم. چرا يک مزد ميخواهم! البته همه انبياء گفتند: مزد نميخواهيم اما تنها پيامبري که گفته مزد ميخواهم، پيامبر اسلام است. هردو مزد هم در قرآن مطرح شده است. يکجا فرمود: مزد من اين است که با خدا رابطه داشته باشيم. يکجا فرمود: مزد من اين است که به جانشينان من محبت کنيد. يکجاي ديگر هم توجيه اين است، چون ممکن است سؤال شود چرا موسي بن عمران از خداوند مزد نخواسته و پيامبر اسلام مزد خواسته است؟ با اينکه پيامبر اسلام کاملتر است. قرآن جواب داده و ميفرمايد: همان مزدي که از شما خواستم به نفع خودتان است. من اينطور مثال ميزنم، مثل معلمي که دوره تدريسش به پايان رسيده و به دانش آموزان ميگويد: خيلي براي شما زحمت کشيدم. چقدر مطالعه کردم و شبها بيدار ماندم، مزد از شما ميخواهم. مزد من اين است که خوب درس بخوانيد. يک مزد ديگر هم ميخواهم که به معلمان بعد از من احترام کنيد. اين هم نه از مزدهاي پولي باشد، منفعت شخصي نيست. به رهبران پس از من که از طرف خدا معرفي شدند، محبت کنيد.
محبت چيست؟ يک اکسيري است که به ما حرکت ميدهد. ما کارهايمان را براساس انگيزهاي انجام ميدهيم. آن جاذبه و اکسير و کيميا، محبت است. حبّ به خدا، حبّ به پيامبران، حبّ به امامان، حبّ به فرزند، محبت به والدين، اينها انگيزه ايجاد ميکند حرکت کنيم. گاهي آدم تعجب ميکند مثلاً محبت به اهلبيت ثواب شهيد دارد. شهيد خيلي بايد به تکاپو بيافتد و ايثار کند و از خانواده گذشت کند و جان بدهد. معلوم است محبت آمده همسنگ شهادت شده است. بزرگان ما خيلي وقتها به پدر و مادرشان دعا ميکنند. خدا رحمت کند پدر ما را که محبت به اهلبيت را در وجود ما بذرش را پاشيدند. سرمايه مهمي است. از کجا شروع ميشود؟ محبت نشانههايي دارد. اسامي يکي از بچههايمان را اسامي رهبرانمان بگذاريم. احاديثي داريم که براي نامگذاري است. نامگذاري نشان دهنده جهت گيري فکري ماست. روز قيامت با همين اسمها ما را صدا ميزنند.
بسياري هستند روز قيامت به خدا ميگويند: خدايا من از پدر و مادرم بخاطر اسمي که روي من گذاشتند تشکر ميکنم. شخصي از امام صادق پرسيد: اينکه ما اسامي شما را روي بچههايمان ميگذاريم، اين فايده دارد؟ حضرت تعجب کردند و فرمودند: «هل الدين الا الحبّ» اصلاً دين چيزي جز عشق است؟ همينکه ما اسم بچههايمان را علي ميگذاريم. حسن ميگذاريم، حسين ميگذاريم، تمامش محبت و عشق است. هروقت اين بچه را صدا ميزنيم ياد اميرالمؤمنين ميافتيم. اسم بچهها را صادق ميگذاريم، کاظم ميگذاريم، مهدي ميگذاريم. خدا رحمت کند شهيد بهشتي، آقاي راستگو يک جايي بودند، همين اسم راستگو تأثير تربيتي دارد. يک کسي را روزي صدبار راستگو صدا بزنند. راستگو! خودش شرم ميکند که دروغ بگويد. يا صدا ميزنند مهدي، هدايت شده. هادي، هدايت کننده. صادق، راستگو، غير از اين معاني ما را به شخصيتهايي منتقل ميکند که در تاريخ نقش آفرين بودند.
ما در مکتبمان چيزي داريم به نام بزرگداشتها، يعني در ولادت اهلبيت جشن ميگيريم، شيريني ميدهيم و شعرخواني ميکنيم. اين پسنديده است و براي تقويت محبت است. يا در عزاي آنها به سر و سينه ميزنيم و محزون ميشويم. اينها نمادهاي محبت است. به دلمان مراجعه ميکنيم و ميبينيم اين انسانهاي بزرگ را که در قلهها ايستادند، چون ما به طور اتوماتيک کساني که کمال دارند را دوست داريم. دانايي، توانايي، دارايي، زيبايي، پاکي. اينها يک چيزهايي هستند که ما را به طور اتوماتيک به سمت خودشان ميبرند. مثلاً کسي که دانا است، اطلاعات دارد و از هر علمي بلد است. شيمي بلد است. فيزيک بلد است. ستاره شناسي بلد است. پزشکي بلد است. کاري به زمان نداريم. اين دانشمند براي هزار سال قبل است. يا براي اروپا هست، از چين است، از ژاپن است، خود اينکه دانايي يک جا جمع شده، ناخودآگاه به سمتش کشيده ميشود. توانايي همينطور است. يک کسي قدرت دارد، قدرت جسمي و قدرت روحي، قدرت در تصميمگيري، قدرت مديريت، بدنش قوي است. ورزشکار تراز اولي است. ما را جذب ميکنند.
سوم پاکي است، پاکي هم به طور خودجوش، يک محيط پاک، لباس پاک، بدن پاک، چشم پاک، زبان پاک ما را جذب ميکند. يکوقتي خواندم فيلمساز آلماني خواست براي حضرت مريم(س) فيلم بسازد. دنبال يک دختري بود که نقش حضرت مريم را بازي کند. شايد دو سال فيلمش را به تأخير انداخت تا چهرهي معصومي را پيدا کند که هرکس اين فيلم را ميبيند به ياد معصوميت حضرت مريم بيافتد. پاکي را همه دوست دارند. به قول حاج آقاي قرائتي ناپاکها هم وقتي ميخواهند ازدواج کنند به مادرشان ميگويند: يک دختر پاک براي من پيدا کن. معلوم است به صورت خودجوش اينها براي ما جاذبه دارد. دانايي، توانايي، پاکي، دارايي، دارايي يک چيزي است که براي ما جاذبه دارد. هرچه پول زيادتر، مال زيادتر، ملک زيادتر جاذبه دارد. اديان آسماني گفتند: سرچشمه همين کمالات الله است. يعني شما اگر دانايي ميخواهي «و الله علي کل شيء عليم» توانايي ميخواهي «الله علي کل شيء قدير» پاکي ميخواهي، طهارت نزد خداست. دارايي ميخواهي؟ «لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (بقره/116) همه املاک زمين و آسمانها، نزد خدا برو. خدا هم ما را به پيغمبر حواله داده است. پيامبر هم آدرس داده است، دوازده نفر را به ما آدرس داده که اينها سرچشمه پاکي و توانايي و دانايي هستند، با اينها چفت شويد. پس اين اولين انتظار ائمه از ما که محبت است.
از من اگر بپرسند: ما در زمينه محبت کم و کسر داريم؟ به نظرم ميرسد نه، خوشبختانه جامعه ما در زمينه محبت به اهل بيت خيلي خوب تربيت شده است. اما به انتظار دوم يعني معرفت ميرسيم که کسري داريم، کم کاري داريم. يعني اين نورهاي پاک که الگوهاي ما هستند بايد از آنها راه پيدا کنيم و انرژي بگيريم، ميشناسيم ولي کم ميشناسيم. معرفت به معناي شناخت، شناخت چه؟ خود آنها را بشناسيم، منزلتش را نزد خدا بشناسيم. چه درجهاي نزد خدا دارند؟ سيره آنها را بدانيم. در خانواده چگونه بودند؟ با دشمن چگونه بودند؟ به سياست چطور نگاه ميکردند؟ با بچهها چطور بودند؟ با مردم چطور بودند؟ چه تحولاتي ايجاد کردند به لحاظ علمي، چون همه کساني که در مورد اهلبيت کتاب نوشتند، همان فصلهاي اول يکي علم است و يکي عبادت است. ما در صد سال اول متأسفانه تأليف کتاب زياد نداريم. دلايلي دارد که الآن در اين برنامه نميشود گفت. شايد بيست کتاب در صد سال اول داريم. کساني که تاريخ ادبيات اسلام را نوشتند، مسلمان، مسيحي، يهودي، کمونيست، آن بيست کتاب تمامش براي اهلبيت است. يعني در توليد علم اما در صد سال دوم اهلبيت و شاگردانشان بيش از شش هزار کتاب و مقاله دارند. در قرن دوم از زمان امام هفتم تا غيبت صغري، در علوم مختلف شنيدهايم که امام صادق(ع) چهار هزار شاگرد داشتند. خدا رحمت کند شيخ مفيد(ره) ميگويد: کساني در آيندهها فکر نکنند اين مبالغه آميز است. واقعاً شاگردان حضرت چهار هزار نفر بودند. ما بايد اينها را بشناسيم. آرزوهاي امامان ما چه بوده است؟ آرمانهايشان چه بوده است؟ معرفت يعني همه اين ابعاد را بايد بشناسيم. تا امروز تصميم بگيريم در حوزه سياست، در حوزه تعليم و تربيت، در حوزه هنر، در مسائل اجتماعي، در مسأله خانواده، مقدمهاش همين معرفت است. خوشبختانه در سالهاي گذشته توليد کتاب براي سطوح مختلف شده است منتهي خانوادهها خيلي اهل کتاب خواندن نيستيم. ميلاد يک امام ميشود، ما چه کار ميکنيم؟ نهايت يک شيريني بخريم يا يک شعري بخوانيم. براي معرفت حتي به رسانه نگاه ميکنيم، دستمان خالي است. توليد فيلم، نمايش. امامان ما مناظرات داشتند. مناظرات ميتواند به صورت نمايشنامه دربيايد. کارهاي هنري و فاخر انجام شود. امام صادق، امام رضا و اميرالمؤمنين(ع) بيشترين مناظرات را داشتند. با مسيحي و يهودي و زرتشتي و بودايي و ملحد و منکر خدا بيشترين مناظره را داشتند. در يک فضايي نشستند و بحث کردند. الآن هم آن مسائل هست، بحثي از شناخت امام رضا مناظرات امام رضاست. احتجاجاتي که با مخالفين ميکردند. الآن هم اين مسائل در قالب شبهات هست.
ممکن است کسي بگويد: من نميرسم کتابفروشي بروم. شما چه پيشنهادي داريد؟ همين زيارت جامعه را بخوانيد. همراه با ترجمه بخوانيد. اگر هم طولاني است چند قسمت کنيم. يعني يک دوره امام شناسي از زبان امام معصوم، چون يک کسي به امام هادي(ع) گفته: ما پيروان شما وقتي ميخواهيم به زيارت شما بياييم، چطور با شما حرف بزنيم؟ بعد هم در سؤالش اين را گنجانده است. يک متن جامع و پرسشگر، در يک متن جامعي به ما ياد بدهيد که بعد اسمش زيارت جامعه شده است. امام هادي(ع) اين متن را ياد داده است، مثلاً پيامبر فرمودند: هرکس منت بگذارد خدا بر او، و اين امام شناسي را فرا بگيرد، تمام خير در او جمع شده است. محبت هم يک اکسيري است که خوشبختي ميآورد اما معرفت و محبت وقتي با هم ميشود، عمق پيدا ميکند. پيامبر فرمود: «معرفة آل محمد برائة من النار» شناخت اين خاندان، اين شخصيتها ما را از آتش جدا ميکند «و حبّ آل محمد جوازٌ علي الصراط» محبت آنها به ما اجازه عبور از پل صراط و ورود به بهشت را ميدهد.
سلمان فارسي ميگويد: من از پيغمبر پرسيدم: پيامبران قبلي، اوصياء داشتند. شما اوصياء نداريد؟ پيامبر فرمودند: چرا من اوصياء دارم. وصي موسي بن عمران که بود؟ سلمان جواب داد: يوشع بن نون وصي موسي بن عمران بود. پيغمبر پرسيد: اي سلمان به نظر تو چرا او انتخاب شده است؟ سلمان گفت: بخاطر اينکه اعلم بوده است. پيغمبر فرمود: بعد از من اعلم از همه علي بن ابي طالب است. او وصي من است. پس از او فرزندش حسن بن علي، پس از او فرزند ديگرش حسين بن علي و پس از او نه فرزند از نسل حسين که اينها را خداوند براساس حکمتي چيده است. در قرآن کلمهاي داريم «اصطفاء» يعني سوا کرد. خداوند به همه ما يک نظري انداخت، پيامبران را از بين جمع با ظرفيت بيشتر، با قلب زلالتر، با دانش بيشتر، اينها ميتوانند راهبري جامعه بشري را به عهده بگيرند. خداوند براساس علم و حکمتش اين کار را کرده است.
اميرالمؤمنين فرمود: «اسعد الناس من عرف فضلنا» خوشبختترين مردم کسي است که فضايل ما را بشناسد «و تقرب الي الله بنا» وقتي ما را شناخت به خدا نزديک کند خود را، «و اخلص حبّنا» عشقش به ما خالص و ناب باشد. «و عمل بما اليه ندبنا» کارهاي خوبي که ما دعوت ميکنيم انجام بدهد. از کارهاي بدي که نهي ميکنيم دوري کند، چنين کسي از ماست. اين «منا» که پيامبر در مورد سلمان فارسي فرموده است در مورد کساني هم که نسبت به اهلبيت محبت دارند، فرمود: آنها هم از ما هستند. ميفرمايد: «السلام علي محال معرفة الله و مساکن برکة الله» يعني وقتي انسان اينها را از نظر دانش، معنويت، عقل و قلب در چه ترازي هستند و ما انسانها براي يک منظوري آفريده شديم که آنها ميتوانند آن آدرسها را به ما بدهند. معلمان اين کلاسها، يک شاعري است که مردم ما ميشناسند. دعبل که بيشتر عمرش تحت تعقيب بود و زندان بود، با اجازه امام رضا قصيدهاي گفته بود و با اجازه امام رضا از خوزستان به خراسان آمد. خدمت امام رسيد و اجازه گرفت: اجازه ميدهيد قصيدهام را بخوانم. قصيدهاش به نامي شهرت پيدا کرده است «مدارس آياتٍ قد خلت من تلاوة» در کاشيکاريهاي حرم امام رضا(ع) اين قصيده نوشت شده است. يعني مدرسهها هستند و استادها نيستند. اين همان جملهاي است که امام رضا(ع) براي مردم نيشابور فرمود: «کلمة لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي بشرطها و أنا من شروطها» يعني وقتي يک چهرهاي که خدا به او نظر دارد، خدا به او تعليم داده ميآيد راهبري ما را به عهده ميگيرد، توحيد معنا ميشود. سلام بر محال معرفة الله، يعني پايگاههاي شناخت خدا. بهترين راههاي شناخت خدا را امامان معصوم به ما ياد دادند. وقتي ميگوييم: معرفت يعني رابطه ما با نهجالبلاغه بايد گرم باشد.
نهجالبلاغه کتاب غريبي است. در خانه بعضي از ما هست و يک کسي هديه آورده است. اما اگر بپرسند: نهجالبلاغه چند خطبه دارد؟ تعدادش را نميدانيم. بياييم از آخر نهجالبلاغه به اول، چون آسانترينش حکمتهاست. کلمات قصار را بخوانيم. اين معرفت است. يادم هست دانشآموز بودم يک کتابچه دستم افتاد صد حکمت اميرالمؤمنين به زبان فارسي بود. چند دانش آموز گفتيم: اينها را حفظ کنيم. صد جمله را حفظ کرده بوديم، هروقت معلم انشاء، انشاء ميگفت چند تا از آنها را لا به لاي انشاء ميگفتيم. بچهها ميپرسيدند: شما از کجا مطلب ميآوريد که هميشه انشاي شما بيست است؟ يک نهجالبلاغه بود که مرحوم جواد فاضل ترجمه کرده بود و با ادبيات فارسي مسلط بود. امامان ما فرمودند: هرکس چهل سخن از سخنان ما را حفظ کند که به کار مردم ميآيد روز قيامت فقيه محشور ميشود. بچههايمان را تشويق کنيم کنار حفظ قرآن حديث حفظ کنند. منظور از معرفت اين است که سخنان آنها را بشناسيم، سيره آنها را بدانيم. نقش آفريني آنها را بدانيم. با حکام و جباران زمان خودشان چگونه بودند که ما امروز با حکام و جباران جهان همانطور برخورد کنيم؟ سيره سياسي، سيره اجتماعي و فرهنگي و خانوادگي و اخلاقي، مثلاً فرهنگ کار، يادم هست وزارت کار چهارده جلد کتاب نوشت مثلاً فرهنگ کار در سيرهي پيامبر. فرهنگ کار در سيرهي اميرالمؤمنين، فرهنگ کار در سيرهي فاطمه زهرا، فرهنگ کار در سيرهي امام حسن تا امام زمان(ع). يک کار پژوهشي خيلي قشنگي کرده بود. صدا و سيما، يا آموزش و پرورش در کتابهاي درسي، امامان ما چقدر کار ميکردند؟ چه نوع کارهايي انجام ميدادند؟ درآمدي که کسي ميکردند چطور هزينه ميکردند؟ با افراد بيکار چطور برخورد ميکردند؟ معرفت مجموعه اينهاست. رابطه آنها با خدا، با خودشان، با مردم، در خانواده، ديدگاهي که به جهان و آينده داشتند. چند صد هزار حديث الآن در اختيار ما هست. خوشبختانه طي هزار و چند صد سال هم اينها پردازش شده است. بسياري به زبان فارسي درآمده است. به زبانهاي انگليسي و غير انگليسي تبديل شده است.
شريعتي: يکوقتهايي از حجم کتابها ميترسيم.
حاج آقاي بهشتي: به پيشنهاد حاج آقاي قرائتي بياييم خيلي از کتابها را خلاصه نويسي کنيم. بعضي از مؤلفين دو نوع کتاب دارند. همين «شرح زندگاني ائمه» از آيت الله رسولي محلاتي از انتشارات دفتر نشر فرهنگستان هم پر صفحه و هم خلاصه شده هست. آقاي قرائتي ميفرمايند: کتاب سه جور است. بعضي از کتابها براي افراد پر حوصله است. بعضي کتابها براي افراد کم حوصله است. بعضي براي افراد بي حوصله است. ما بايد محصول داشته باشيم. يک کسي هست حوصله ندارد بيش از بيست دقيقه مطالعه کند. يا در مترو و اتوبوس ميخواهد مطالعه کند. ما به قالبهاي مختلف، در قالب شعر و نمايش و قصه و رمان، اين معرفتها را هم براي خودمان و هم براي ديگران نياز داريم.
بخش سوم اطاعت است. حالا به رهبرانمان عشق ميورزيم، آنها را هم شناختيم، گام سوم اين است که اطاعت کنيم. آنها براي ما فرمانهايي صادر کردند، عدالتخواهي، يکي از فرمانهايشان است که به عدالت رفتار کنيد يا ظلم نکنيد. يا فرمودند: با هم باشيد و اتحاد داشته باشيد. در قرآن 1800 امر و نهي وجود دارد. 1400 امر و 400 نهي، پيامبر و معصومين امر و نهي دارند. ما شيعيان آنها هستيم. پيروان آنها هستيم. دوستان آنها هستيم. اين دوستي ما کي مصداق پيدا ميکند؟ وقتي مطيع باشيم. وقتي ميگويم: فلاني را دوست دارم، خوب فلاني هم ميگويد: تميز باش. اگر يک جمعي را ديدم نا مرتب و کثيف هستند، اين چطور دوستي است؟ دوستي بايد همراه با اطاعت باشد. قرآن ميفرمايد: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (نساء/59) امام رضا فرمود: نگاه کنيد سه نفر را، بعد فرمود: منظور از اولي الامر ما هستيم. عصمت ائمه هم يکي از دلايلش همين آيه است. چون وقتي ميگوييم: اطاعت از خدا يعني اطاعت بي چون و چرا، اطاعت از پيامبر، اطاعت بي چون و چرا، اطاعت از کسي دنبال پيامبر آمده، ميفهميم او هم بايد معصوم باشد. چون اگر اطاعت مثل اطاعت از والدين باشد آن مشروط است. از والدين تا زماني اطاعت ميکنيم که به مرز خدا طعنه نزنند. «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» (لقمان/15) همان پدر و مادري که گفتيم: خيلي عزيز و خوب هستند اگر تلاش کردند تو را به سمت شرک ببرند، به سمت گناه ببرند اطاعت نکن. اطاعت از بعضيها مشروط است. اما اولي الامر مشروط نيست. از همين ميفهميم امامان ما عصمت دارند. معصوم هستند. اطاعت کنيم.
ما در زمينه اطاعت هم کم و کسري داريم، فقر داريم. امام فرموده که اين درآمد را اينطور هزينه کن. اين خوشايند ما نيست. اين معامله حرام است، به آن نزديک نشو. از طرفي به آن معامله و سود طمع ميکنيم. مديران ما بايد نگاه کنند مثلاً نامه امام به مالک اشتر را بايد چند بار بخوانند. مدير در قوه اجرايي است، يا در قوه تقنين است، يا در قوه قضاييه است. در آن نامه مالک اشتر همه اين مسائل و فرماندهان نظامي تکاليفشان روشن شده است. اين مدير در هر سيطحي که هست شب که خانه ميآيد، نهجالبلاغه را بردارد ببيند امام چه فرماني به من داده است. اين فرمان مخصوص مالک اشتر نيست. به من هم مربوط ميشود. من يک قاضي هستم، يک بخشي مخصوص قضات است. قاضي چه تکاليفي دارد؟ امام صادق(ع) براي فرماندار اهواز نامه نوشته است. دستوراتي داده است. ائمه ما نامههايي دارند و فرامينشان مشخص است. برويم جستجو کنيم. من پيرو پيغمبر هستم و بايد ببينم فرامين پيغمبر چيست و اطاعت کنم. اگر ديدم ناخوشايند من است خودم را زير پا بگذارم. هوسم را زير پا بگذارم.
مثلاً قرآن فرموده که ارث اينطور تقسيم شود. ما تن ميدهيم؟ فرض کنيد يک خانوادهاي هستند که عزيزي از آن خانواده از دست رفته و يک دارايي مانده است. گاهي وقتها به زبان جاري ميکنيم، گاهي اصلاً گوش نميکنيم خدا چه گفته است. قرآن چه گفته است. گاهي ميدانيم حرف درست چيست و تن نميدهيم. گاهي مخالفت ميکنيم. اطاعت، فرمودند: اين ارث اينطور تقسيم شود. حکمتهايي پشتش هست. ميگويد: چرا بايد ارث زن و مرد متفاوت باشد؟ مگر مردها خونشان رنگي تر است؟ يا جانشان شيرينتر است؟ اين آقا و خانم از اول اين بندگي را قبول کرده است. ميگويد: من بندهي خدايي هستم که به بندگي من نيازي ندارد. براي خوشبختي من اين برنامه را طراحي کرده است. ارث هم بعضي جاها بين زن و مرد فرق نگذاشته است. مثلاً پدر و مادر، جنسيتشان مختلف است و سهم الارثشان يکي است. يا مثلاً بعضي جاها خواهر و برادر، بعضي جاها زن دو برابر مرد ارث ميبرد. مواردي در ارث داريم چون کسي که ميخواهد زهرش را بريزد، مسموم کند فضاي فکري ما را، ميرود بعضي از مسائل را برميدارد و جنجال ايجاد ميکند. اين چه دين و چه عدالتي است؟ اما از اول ما باور کرديم خداي عادل و مهربان ما را آفريده است و براي زندگي ما مقرراتي قرار داده است. مطمئن هستيم خير ما در آن مقدرات است، اطاعت کنيم. به اين تسليم ميگويند.
قصه مسلمان تنوري را شنيدهايم. مرد خراساني که خدمت امام صادق رسيد و مژده داد اي پسر رسول خدا در سرزمين ما شما چقدر طرفدار داريد و چقدر شيعه در خراسان است. امام به او فرمود: يک تنور روشن است، در تنور برو. تعجب کرد و گفت: اي پسر رسول خدا من گناهي نکردم. جرمي مرتکب نشدم و نرفت. ابوبصير وارد شد. ابوبصير نميدانست قصه چيست. امام فرمود: ابوبصير در تنور برو، گفت: چشم! مرد خراساني دلش شور ميزد و امام ميپرسيد: احوال شيعيان ما چطور است؟ او هم عصباني بود. بعد بالاي تنور آمدند و ديدند ابوبصير بيرون آمد. امام پرسيد: اي مرد خراساني ما چند مسلمان تنوري داريم؟ ابوبصير گفت: اگر امام صادق بفرمايد: اين سيب نصفش حلال است و نصفش حرام است قبول ميکنم. يک چنين روحيهاي داشت. چون و چرا نميکنم، مثل اينکه در مورد خدا و پيامبر چون و چرا نميکنم، در مورد اهلبيت هم چون و چرا نميکنم. پيامبر فرمود: «أنا سيد النبيين» من آقاي پيامبران هستم «و علي بن ابي طالب سيد الوصيين» علي هم آقاي امامان است. «والحسن و الحسين سيد الشباب اهل الجنة» حسن و حسين هم آقاي جوانان بهشت هستند، «و الائمة بعدهما» امامان بعد از اين دو امام «سادات المتقين» سروران پرهيزگارانند. «ولينا ولي الله» دوست ما دوست خداست. «و عدوّنا عدّو الله» دشمن ما دشمن خداست. «و طاعتنا طاعة الله» اطاعت از ما اطاعت از خداست. يعني پيامبر ائمه را با خودش جمع زده است. «و معصيتنا معصية الله» نافرماني ما نافرماني خداست. «و حسبنا الله و نعم الوکيل».
زيارت، کتابهاي پر صفحهاي درمورد زيارت انبياء و پيامبر به ما رسيده است. طراح زيارت خود پيامبر است. پيامبر يک تدبيري براي سعادت و کمال مسلمانها کرده است و به مسلمانها فرموده: تا من هستم به زيارت من بياييد. اين رفت و آمد صورت بگيرد. پيامبر سفارش ميکرد که بلند شويد و براي ديدن من بياييد. فرمود: وقتي از ميان شما رفتم، به زيارت قبرم بياييد. به زيارت قبر پيامبر که ميرويم گذشتهها را مرور ميکنيم، بُعد محبتي، در فراق پيامبر اشک ميريزيم. پرس و جو ميکنيم اين شخصيت که بوده، چه کرده و از ما چه ميخواهد؟ بعد فرمود: پس از من به ديدن علي برويد. پس از علي به ديدن قبر او برويد. اين زيارتي که به معني ديدار هست، ديدار در دوره حضور آنها و ديدار پس از شهادتشان، قبور اهلبيت بايد پايگاههاي معرفت باشد. پايگاههاي معنويت باشد. ايستگاههايي باشد که آدمها بيايند توبه کنند و دلهايشان را شستشو بدهند و حاجاتشان را بگيرند و بروند. طراح اين پديده کيست؟ خدا، در احاديث داريم خداوند واجب کرده زيارت هر امامي را بر پيروانش، يعني ما هزينه و خرج کنيم، وقت بگذاريم. از تهران به مشهد برويم، به کربلا برويم، براي چه؟ براي رشد و پاکي خودمان، براي گرفتن حاجات خودمان، در زيارت جامعه ميخوانيم اين درودي که ما بر شما ميفرستيم اخلاق ما را خوب ميکند. حاجات ما را روا ميکند. مشکلات ما را کم ميکند و غم و غصه ما را برطرف ميکند. خدايي که تمام زمام عالم به دست اوست در اين شخصيتها يک چنين تأثيراتي گذاشته است. اين هزينههايي که ميشود سودش به خود ما برميگردد.
احاديث زيارت را که ميبينيم، به تعداد که نگاه ميکنيم ميبينيم ائمه ما روي زيارت امام حسين تمرکز پيدا کردند. امام صادق(ع) فرمود: مزدي که خداوند به جد ما حسين(ع) داد، اين بود که مهرش را در دل جهانيان قرار داد. قلبها به اين نقطه کشيده ميشوند. همين زيارت اوليها که توسط برنامه شما تشويق به زيارت ميشوند، اينها ريشه دارد. يعني همين اندازه که کسي بينوا بوده و نتوانسته بيايد، براي اولين بار چشمش به گنبد امام رضا(ع) ميخورد. شروع ميکند با امام رضا حرف زدن و مطمئن است که امام رضا او را ميبيند، به اندازه معرفتش از امام رضا چيزي ميخواهد. امام رضا هم او را به خدا متصل ميکند. يکي از اسمهاي ائمه باب الله است. احاديث زيادي داريم که شما درهاي خدا هستيد. شما ابواب الله هستيد. کسي ميخواهد به سمت خدا برود از طرف شما زود امکان پذير است. پيامبر فرمود: «مثل اهلبيتي کمثل سفينة نوح» حکايت اهلبيت من حکايت کشتي نوح است، «من رکبها نجي و من ترکها غرق» هرکس اين خاندان را ترک کند غرق خواهد شد. اينقدر وسايس شيطاني و تهاجم فرهنگي زياد است که ما توانايي نداريم خودمان را حفظ کنيم. بايد سوار اين کشتي شويم و مطمئن و خودمان را نجات بدهيم.
شباهت؛ پيامبر و امامان از ما خواستند شما شبيه امام شويد. بعد هم فرمودند: به هر اندازه ميتوانيد. ما وفاي به عهد داريم، خوش اخلاق هستيم. امانتدار هستيم، به ياد ضعفا هستيم، ارتباط ما با خدا زياد است. شما شبيه ما شويد. شباهت يعني به ما امر کردند. فرمودند: کاري کنيد که وقتي ديگران شما را ميبينند ياد ما بيافتند. با خلق و خوي شما و منش شما، بياييد شبيه ما شويد و زينت ما شويد که وقتي کار شما را ميبينند از ما ستايش کنند.
شريعتي: امروز صفحه 542 قرآن کريم آيات ابتدايي سوره مبارکه مجادله را تلاوت خواهيم کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ «1» الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ «2» وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ «3» فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ «4» إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا كَما كُبِتَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ بَيِّناتٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ «5» يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ «6»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان، همانا خداوند سخن آن زنى كه درباره همسرش با تو مجادله كرده و به سوى خدا شكوه و گلايه مىكرد، شنيد و خداوند گفتگوى شما دو نفر را مىشنود، همانا خداوند شنواى بيناست. كسانى از شما (مردان) كه نسبت به همسرانشان ظهار مىكنند، (بدانند كه) آنها مادرانشان (نمىشوند و) نيستند. مادرانشان كسانى هستند كه آنها را متولّد كردهاند و آنان (بر اساس عادت جاهلى) سخن ناپسند و باطل مىگويند و البتّه خداوند بسيار با گذشت و آمرزنده است. و كسانى كه نسبت به همسران خود ظهار مىكنند، سپس از آنچه گفتهاند (پشيمان شده) و برمىگردند، كفاره آن قبل از آنكه با هم تماس گيرند، آزاد كردن برده است. اين (دستورى) است كه به آن پند داده مىشويد و خداوند به آنچه عمل مىكنيد، به خوبى آگاه است. پس كسى كه (بردهاى براى آزاد كردن) نيافت، بايد قبل از آميزش با همسر، دو ماه پى در پى روزه بگيرد و كسى كه نمىتواند بايد شصت مسكين را طعام دهد. اين براى آن است كه به خدا و رسولش ايمان آوريد و اين قوانين الهى است و براى كافران (كه اهل عمل به احكام الهى نيستند)، عذابى دردناك است. همانا كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مىكنند، سركوب شدهاند همان گونه كه پيشينيانشان سرنگون شدند و همانا ما نشانههاى روشنى نازل كرديم و براى كافران عذابى خوار كننده است. روزى كه خداوند همه آنان را برانگيزد تا به آنچه انجام دادهاند، آگاه سازد. (اعمالى كه) خداوند تماماً شمارش كرده و آنها فراموش نمودهاند و خدا بر هر چيز شاهد و گواه است.