اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

97-09-04- حجت الاسلام والمسلمين بهشتي - سيري در زندگي نبي گرامي اسلام حضرت محمد مصطفي (ص)

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در زندگي نبي گرامي اسلام حضرت محمد مصطفي (ص)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 04- 09-97

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
چشمان قدسي تو بهشت مؤکدند *** اعجاز جاودانه و امداد ممتدند
در هست و نيست واسطه‌ي بي‌نهايتند *** در شرق و غرب عشق به مستي زبانزدند
خورشيد نيستند که خورشيد و ماه نيز *** گرم ستاره بازي اين زوج مفردند
شب‌ها به ياد خنده تو پر ستاره‌اند *** گلها به عادت صلواتت مقيدند
حتي ستارگان هم در اقتدا به تو *** با عاشقان مساعد و با فارغان بدند
سعدي درست گفته که انگار سرو و ماه *** يک عمر در هواي تماشاي آن قدند
آري به چشم مستان ذرات کهکشان *** دلداده‌ي محمد و آل محمدند

«اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم» سلام مي‌کنم به همه بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي نازنين‌مان، عيد ميلاد نبي مکرم اسلام حضرت محمد مصطفي(ص) و همينطور صادق آل محمد بر شما مبارک باشد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله بهترين‌ها در اين روز مبارک براي شما رقم بخورد. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت بينندگان و شنوندگان اين برنامه سلام مي‌کنم. اين دو ميلاد عزيز، ميلاد خوشبو ترين گل عالم حضرت محمد مصطفي(ص) و ولادت پر سعادت امام صادق(ع) را به همه عزيزان بيننده و شنونده و انسان‌هاي آزاده، عدالتخواهان، تبريک مي‌گويم. انشاءالله دل تمام کساني که اين برنامه را تماشا مي‌کنند شاد باشد و حاجاتشان روا شود و مريض‌هايشان شفا پيدا کنند و گره‌هايشان باز شود.
شريعتي: امروز هم خدمت حاج آقاي بهشتي هستيم و قرار است از سيره نبي مکرم اسلام حضرت محمد(ص) بشنويم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي بهشتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
به برکت تفضلات الهي مي‌خواهم اين موضوع بسيار مهم که خداوند خودش ما را طوري آفريده که الگو پذير هستيم. از همان کودکي به ديگران نگاه مي‌کنيم و کارهاي آنها را تکرار مي‌کنيم تا به عقلانيت رسيديم با انتخاب، مهر کسي به دل ما افتاد کار او را پي مي‌گيريم و تکرار مي‌کنيم. خداوند پيامبر اسلام را به عنوان اسوه حسنه، يعني مدلي که خوب است انسان‌ها به او نگاه کنند و شبيه او شوند. خود پيامبر زياد فرمود: تلاش کنيد شبيه من بشويد. منظور ما از اين گفتگوها به دنباله موضوعات تربيت اعتقادي، در چند برنامه صفات خدا را گفتيم. به موضوع دوم اعتقادي مي‌رسيم و آن نبوت است. در نبوت يکي از موضوعاتي که به تربيت خيلي مربوط مي‌شود، مسأله الگو است. ما نيازمند اين هستيم در زندگي به گرفتاري و مشکل و بحران که برخورد مي‌کنيم، حيرت پيدا مي‌کنيم و مأيوس مي‌شويم. به يک کساني نگاه کنيم انرژي بگيريم و دنبال آنها راه بيافتيم. اين براي ما سرمايه است.
زندگي پيامبر ما داراي ابعاد زيادي هست. در اين برنامه به نظرم رسيد زندگي شخصي پيامبر را بيان کنم. به ظاهر شايد زندگي شخصي ارتباطي با مسائل اجتماعي نداشته باشد، اما مسائل شخصي ما هم، هم خود ما را تحت تأثير قرار مي‌دهد و هم ديگران را. مثلاً پاکيزگي، شخصي نيست. از يک زاويه نگاه مي‌کنيم شخصي است ولي افراد پاکيزه محبوب ديگران هستند. مورد احترام ديگران هستند. مي‌خواهيم از آراستگي و پاکيزگي شروع کنيم. يکي از اسم‌هاي خدا طاهر است. در دعاي جوشن کبير مي‌خوانيم يا طاهر، اين طهارت به هر شکلي مورد پسند مردم دنياست، بدن تميز، لباس تميز، محيط تميز، خانه تميز، در هر کشوري هم مراعات کنند آن کشور مورد توجه قرار مي‌گيرد. خيلي از مسافران وقتي به يک کشور مي‌روند و برمي‌گردند مي‌گويد: شهر تميزي داشتند، آدم‌هاي نظيفي بودند. حديث مي‌گويد: «لا يدخل الجنة الا نظيف» آدم‌هاي تميز وارد بهشت مي‌شوند، پيامبر ما از کودکي حتي از حدود سه سالگي از حليمه سعديه، بانويي که به او شير مي‌داد، پرسيدند: چند خاطره تعريف کن. اولين چيزي که تعريف کرد تميزي بود. گفته بود: از همه بچه‌هاي من تميز‌تر است. صبح‌ها بلند مي‌شد و سر و صورت خود را مي‌شست. لباس‌هايش را مرتب مي‌کرد، نظافت بدن، نظافت موها و دندان‌ها که پيامبر در حد فوق العاده به آن توجه مي‌کرد حتي بيش از آن اندازه که خرج خوردني کند خرج آراستگي خود مي‌کرد. يعني عطر، شانه، حوله، لباس که براي اينها اهميت قائل بود.
جايي خواندم که وقتي پيامبر ما جوان بود، خيلي از جوان‌ها و مردم دو طرف خيابان مي‌ايستادند که وقتي از خانه بيرون مي‌آيد او را تماشا کنند. يعني لباس‌هاي گران قيمتي نداشت ولي فوق العاده تميز بود. گاهي کساني هستند لباس‌هاي گران دارند اما باز نا مرتب هستند. پيامبر از انواع بوهاي خوش استفاده مي‌کرد. لباس‌هايش چين و چروک نداشت. دو تا سنگ صاف در خانه داشت که شب‌ها لباس‌هايش را روي سنگ زيرين مي‌گذاشت و بعد سنگ رويي را روي آن مي‌گذاشت و کار اتو را مي‌کرد. يعني کمتر کسي بود لباس‌هايش اينقدر مرتب باشد. لباس‌هاي زير خود را در ديگ آب جوش مي‌جوشاند. چيزي که بعد از 1400 سال الآن گاهي اطباء توصيه مي‌کنند. به بهداشت لباس‌هاي زير بيشتر توجه داشت. موهايش يا بلند يا کوتاه اما مرتب شانه مي‌زند. هفته‌اي دو بار حمام مي‌رفت. هيچکسي گزارش نکرده من بوي بدي از بدن پيغمبر احساس کردم. هنوز بيست و چند سال به پيغمبري‌اش مانده است. ولي جواني است که در جامعه‌اي زندگي مي‌کند خوشبو و تميز و پاکيزه، موهاي زيبا و پر پشت و آراسته و مرتب، حتي اگر آئينه نبود خود را در آب مرتب مي‌کرد. از خانه مي‌خواست بيرون بيايد حتماً خود را در آئينه مرتب مي‌کرد نکند لباس‌هايم يا موهايم نا مرتب باشد. طوري که همه مي‌دانستند اين جوان يا انسان بزرگ چقدر مقيد است به لباس‌هايش، در لباس‌هايش چند رنگ را بيشتر از رنگ‌هاي ديگر دوست داشت. رنگ سبز، پيراهن سبز، عباي سبز، عمامه سبز داشت ولي بيشتر لباس‌هايش به رنگ سفيد بود. الآن در روانشناسي رنگ‌ها رنگ سبز را رنگ معنويت، رنگ سفيد را رنگ تحرک و نشاط مي‌گويند. بيشتر لباس‌هاي پيامبر سفيد بود البته گاهي عمامه مشکي و عباي مشکي و کفش مشکي مي‌پوشيد.
داخل خانه بسيار تلاش مي‌کرد لباسي به رنگ زعفراني به تن کند. هميشه دوست داشت در خانه شادي باشد. رنگي که در خانه نشاط القاء کند. بهترين هديه‌اي که او را شاد مي‌کرد بوي خوش بود. بعدها که به پيامبري رسيد مسلمان‌ها را توصيه به عطر زدن و بوي خوش مي‌کرد. البته در مورد خانم‌ها با محارم، به خيابان که مي‌آيند بخاطر اينکه جلب توجه نکنند، کساني که بيمار دل هستند به آنها طمع نکنند، با نامحرمان نه، اما داخل خانه با محارم که هستند خوشبو و مرتب باشند. توصيه مي‌کردند که مرداني که به زنان بي رغبت هستند، يک دليلش نا مرتبي آنهاست. داخل خانه براي همسرانتان خود را بياراييد. يعني خانم احساس کند همسرم نه براي ديگران در بيرون، براي من خود را آراسته است. بخاطر من سلماني رفته است. اين لباس و پيراهن را به خاطر من خريده است، هم زن براي شوهر و هم شوهر براي زن، مي‌فرمود: بني اسرائيل که به ناپاکدامني کشيده شدند يک دليل اين بود که مردانشان خودشان را براي زنانشان نمي‌آراستند. بيرون خانه ممکن بود مرتب باشند اما داخل خانه شلخته و نا مرتب بودند. ما فکر مي‌کنيم فقط علم يا پول هست جاذبه ايجاد مي‌کند. نه!
رحمت خدا به روح بلند شهيد بهشتي، در جواني يک ماجرايي پيش آمدم مي‌خواستم با ايشان مشورت کنم، اينقدر نظام ايشان مرا تحت تأثير قرار داده بود که سؤال خودم يادم رفت، ايشان به من فرمود: تحت تأثير نظم من هستي؟ من اين نظم را از نمازم آموختم. نماز اول وقت بهترين است و هرچه با تأخير انجام شود ثوابش کمتر است و نماز بعد از وقت گناه دارد. ايشان ساعتي را با من قرار گذاشته بودند و من هم سر ساعت رسيدم، قبل از اينکه در خانه ايشان را بزنم در باز شد، ايشان خوشبو و خوش لباس به من سلام کرد! من حرف خودم يادم رفت. اين موضوعات که به ظاهر مسأله شخصي است، اما در تعاملات انساني، امروز روز تولد پيامبر ماست. از همين مسائل به ظاهر جزئي شروع کنيم. نظافت، از همسر پيغمبر پرسيدند: پيامبر در کارهاي خانه کمک مي‌کرد؟ گفت: بله، پرسيدند: در چه کاري؟ اولين جوابي که داد در جارو کردن! يعني اينقدر به نظافت اهميت مي‌داد. روز جمعه را به صورت ويژه براي آراستگي مي‌گذاشت. حمام مي‌رفت، ناخن‌هايش را کوتاه مي‌کرد. لباس‌هايش را در روز جمعه مرتب مي‌کرد و در جاي خاصي مي‌گذاشت. در انتخاب لباس بي تکلف بود. لباس گران قيمت باشد نه، اما تميز و تا نخورده باشد، هرگز روي لباس پيامبر لک نداشت. چه بسا در آن زمان کساني بدون کفش در کوچه و خيابان مي‌آمدند. پيامبر کفش مي‌پوشيد، شلوار مي‌پوشيد، پيراهنش سفيد و مرتب بود. اين نکاتي که در ايام جواني جلب توجه مي‌کرد و تا پايان عمرش رعايت مي‌کرد.
يک کسي به پيامبر گفت: يا رسول الله! من علاقه‌مند هستم دوازده درهم را شما از من بگيريد و براي خودتان پيراهن بخريد. حديث داريم تا پول دست پيغمبر مي‌آمد مثل برق مي‌پريد، زود به ديگران مي‌داد. اين خواهش کرد براي خودتان پيراهن بخريد. پيغمبر هم به اميرالمؤمنين(ع) داد و به بازار رفتند، يک پيراهني سليقه کردند و آوردند و حضرت نگاهي کردند و گفتند: علي جان مي‌شود اين پيراهن را پس بگيرد؟ چرا يا رسول الله؟ چه بسا بتوانيم با اين پول چند پيراهن بخريم. اميرالمؤمنين رفتند پيراهن را پس دادند و پولش را آوردند و پيغمبر فرمود: حالا با هم برويم پيراهن بخريم. آمدند در راه به خادمه‌اي که در خانه‌اي خدمت مي‌کرد، رسيدند که داشت گريه مي‌کرد. پيغمبر ايستاد و پرسيد: چه شده است؟ گفت: چهار درهم ارباب من به من داده که چيزي بخرم و پولم را گم کردم. مي‌ترسم مرا کتک بزند! پيغمبر چهار درهم از دوازده درهم را به کنيز داد. آمدند يک پيراهني را به چهار درهم سوا کردند. فرمود: علي جان همين چهار درهمي براي من خوب است. داشتند برمي‌گشتند به جواني غم زده برخورد کردند که در پياده رو ايستاد. جوان چه شده است؟ گفت: چيزي ندارم بپوشم. پيغمبر آن لباس را به جوان دادند. دوباره يک لباس چهار درهمي خريدند. در راه بازگشت به خانمي که ديده بودند برخورد کردند که داشت گريه مي‌کرد. پيغمبر ايستاد و پرسيد: ديگر براي چه گريه مي‌کنيد؟ گفت: تأخير دارم و مي‌ترسم اربابم بخاطر تأخير مرا تنبيه کند. پيغمبر با او همراه شد و در خانه‌اي آمدند که اربابش آنجا بود. سلام کرد و صاحب خانه هم جواب سلام را نمي‌داد. پيغمبر تا سه بار سلام کرد. حضرت فرمود: چرا جواب نمي‌دهي؟ گفت: صداي پيغمبر را شناختم و دوست داشتم چند بار بشنوم! پيغمبر فرمود: اين کنيز خانه شماست. پول‌هايش را گم کرده و ما به او پول داديم. به افتخار پيامبر کنيز را آزاد کرد. به خانه نزديک مي‌شدند، پيغمبر فرمود: علي جان! عجب دوازده درهم پر برکتي!
يعني پيامبر به جنبه‌هاي مختلف زندگي توجه دارد و اينها زيبايي‌هايي است که بايد از پيامبر الهام بگيريم. به نظافت اهميت مي‌دهد و به تجمل نه! يک طوري رفتار مي‌کند همه لذت مي‌برند اما چقدر مي‌ارزد اين پيراهن؟ خيلي به قيمتش اهميت نمي‌دهد. ديروز در تاريخ مي‌خواندم که وقتي پيامبر به پيامبري رسيد يک عباي کهنه‌اي داشت و گهگاهي اين عبا را مي‌پوشيد. مي‌گفت: الآن من به پيغمبري رسيدم، دوست دارم يادم نرود که من بچه چه کسي هستم. من همان يتيم فقير هستم! يکوقت مستندي تلويزيون نشان مي‌داد که فکر کنم در يزد بود. وسايل زندگي خودش را آنوقتي که فقير بوده در محل کارش گذاشته که گهگاهي نگاه کند و يادش نرود چه کسي بوده است. پيامبر گاهي عباي کهنه مي‌پوشيد و مي‌فرمود: خوش ندارم فراموش کنم که من بچه چه کسي هستم. الآن به پيغمبري رسيدم و بايد فروتني داشته باشم. عمامه‌اش را با دقت مي‌پيچيد. لباس‌هاي تنگ و سفت نمي‌پوشيد و لباس‌هاي راحت و آزاد مي‌پوشيد.
تا گرسنه نمي‌شد غذا نمي‌خورد. پرخوري نمي‌کرد و به غذاي خاصي تقيد نداشت که اگر نباشد عصباني شود. مهماني مي‌رفت از غذا بدگويي نمي‌کرد. خدا مرحوم فلسفي را رحمت کند. مي‌فرمود: يک نويسنده آلماني کتابي نوشته به نام «کوچک‌هاي بزرگ» مسائلي در زندگي ما هست به ظاهر کوچک است اما همين‌ها تعيين کننده است. گاهي بخاطر بدگويي از غذا رابطه دو فاميل به هم مي‌خورد. پيغمبر فرمود: اگر برده‌اي از راه دوري مرا به پاچه بزي دعوت کند مي‌پذيرم. يعني مهماني رفتن براساس غذا نيست، بخاطر مناسبات انساني است، بخاطر مهر ورزي است، بخاطر توجه است. پيغمبر فرمود: اگر مهمان خودش از راه رسيد غذايي که در خانه هست جلوي او بگذاريد، اگر دعوتش کرديد در حد توان احترام کنيد. بهترين غذا را براي او آماده کنيد.
مي‌فرمود: بهترين سفره، سفره‌اي است که جمع زيادي دور آن باشند. به سفره خيلي احترام مي‌گذاشت و تنها غذا خوردن را بد مي‌دانست. الآن در جامعه ما تنها غذا خوردن سبک شده و حتي در خانه که پنج نفر هستند جدا جدا غذا مي‌خورند. مادر غذا را زحمت مي‌کشد ولي مرد خانه يکبار غذا مي‌خورد، بچه‌ها يکبار غذا مي‌خورند. اين اشتباه است و بايد تجديد نظر کنيم. بهترين سفره‌اي که خدا دوست دارد سفره‌اي است که همه دور هم باشند و غذا خوردن طول بکشد و با سرعت غذا نخوريم. لقمه‌ها را بزرگ نگيريم. در حال غذا با هم صحبت کنيم. با نشاط غذا بخوريم و از غذا لذت ببريم. مي‌فرمود: بهترين سفره، سفره‌اي است که با نام خدا شروع شود. با شکر خدا تمام شود. به غذايي که آمده نگاه کنيم. چه عواملي دست به دست هم داده تا اين غذا آماده شود؟ از خالق آن عوامل سپاسگزاري کنيم. يک ليوان آب را سه نوبت مي‌نوشيد و از غذاي داغ پرهيز مي‌کرد. به دليل مسئوليتي که داشت از خوردن چيزهايي مثل سير، پياز، تره که دهان بو مي‌گيرد و ممکن است مخاطب اذيت شود پرهيز مي‌کرد. مگر وقتي که يکي دو روز با افراد رابطه نداشته باشد.
موضوع بعدي در مورد خواب است، قرآن مي‌فرمايد: «وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ‏ سُباتا» (نبأ/9) خواب را وسيله آرامش شما قرار داديم. پيامبر پيش از خواب وضو مي‌گرفت. مي‌فرمود: اگر قبل از خواب وضو بگيريد ثواب شب زنده‌داري به حساب شما مي‌آيد. پيش از خواب آيت الکرسي مي‌خواند و سه بار سوره توحيد مي‌خواند. پيش از خواب اين دعا را مي‌خواند «اللهم احفظني في نومي و يَقظَتي» در خواب و بيداري تو مرا حفاظت کن. زياد نمي‌خوابيد، مثل اينکه زياد نمي‌خورد. از همسر پيامبر پرسيدند: جالب‌ترين خاطره‌اي که از پيامبر سراغ داري کدام است؟ گفت: وقتي نصف شب از خواب برمي‌خاست و به حيات منزل مي‌آمد و به ستاره‌ها نگاه مي‌کرد و اشک مي‌ريخت و آيات 190 تا 195 سوره آل عمران را مي‌خواند. «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب‏» (آل‌عمران/190) سوره‌هاي مزمل، مدثر، از اين فهميده مي‌شود که مکلف بود بخشي از شب را بيدار شود و قرآن بخواند و با خداي خود راز و نياز کند. اين خواب پيامبر است. خواب زياد نه، خوابي همراه با ياد خدا، از خواب هم بيدار مي‌شد سجده مي‌کرد و اين دعا را مي‌خواند. «الحمدلله الذي احياني بعد أماتني» شکر خدايي را که زنده کرد مرا پس از آنکه ميراند. چون شبيه‌ترين چيز به مرگ خواب است. قرآن مي‌فرمايد: اي کساني که مي‌خوابيد ممکن است بيدار نشويد. وصيت‌هايتان را بکنيد. از خواب که بيدار مي‌شويم بگوييم: «خدا را شکر که مرا زنده کرد بعد از آنکه ميراند!» ما همه هستي‌مان از خداست. غفلت باعث مي‌شود گناه نکنيم، وگرنه رنگ خدا، سمت خدا در همه مسائل زندگي است. در خوردن و خوابيدن و پوشيدن، پيامبر اينگونه بود. اينها بخش‌هاي زيربنايي زندگي ماست و ديگران وقتي اينها را از ما مي‌بينند به ايمان ما پي مي‌برند.
يکي از شگفتي‌هاي شخصيت انسان همين خنديدن است. ولي اين خنديدن هم در خود ما تأثير مي‌گذارد و نشاط آور است و آرامش مي‌آورد و هم در نفر مقابل، پيامبر عزيز ما حتي وقتي که غصه داشت، غصه‌اش را در دل پنهان مي‌کرد. ظاهر پيامبر هميشه با تبسم بود. مؤمن غم و غصه‌اي در دلش است. اين مديريت لازم دارد و به ايمان مربوط مي‌شود. چون وقتي مي‌بيند خدا اين صحنه را دوست دارد که غم و غصه‌ها را به ديگران منتقل نکنيم. حالا در يک مهماني که هستيم نگويم: فلان مريضي را دارم. فلان گرفتاري را دارم. اين بدبختي را دارم. همين که بتوانيم ديگران را شاد کنيم هنر است. اگر هم غم و غصه‌اي دارند وقتي به ما نگاه مي‌کنند، غم و غصه يادشان برود. با چه انگيزه‌اي کار کنيم؟ با انگيزه خدايي، مي‌دانيم خداوند اين را دوست دارد که ما ديگران را شاد کنيم. خنده چند رده دارد يکي لبخند است. يکي تبسم با صدا است. يکي تبسم و خنده پر صدا است. آنچه پيامبر دوست داشت تبسم به صورت لبخند مليح يا گاهي اگر ماجرايي پيش مي‌آمد حضرت طوري مي‌خنديد که دندان‌هاي صدفي‌اش پيدا مي‌شد و بعد هم لب‌هايش بسته مي‌شد. از قهقهه خيلي خوششان نمي‌آمد و مي‌فرمود: اين از شيطان است.
سخنراني‌هاي پيامبر هميشه با تبسم همراه بود و خنده براي پيامبر خيلي مهم بود. اينقدر پيامبر فروتن و متواضع بود که جمعي بودند و مردم از مسأله‌اي مي‌خنديدند، پيغمبر هم خودش را سفت نمي‌گرفت و همراه آنها مي‌خنديد. از چيزي که مردم متعجب مي‌شدند، پيغمبر هم متعجب مي‌شد. اين از روحيات مردمي پيامبر است. از مردم بود و با مردم بود و در مردم بود و مانند مردم زندگي مي‌کرد. از جاهايي که نمي‌خنديد و چهره در هم مي‌کشيد يکي آنجايي که صحنه‌اي از معصيت و گناه خدا را مي‌ديد و ناراحت مي‌شد. يکي در ميدان جنگ مي‌خواست فرمان بدهد «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» (فتح/29) مزاح و شوخي را دوست داشت. کتاب‌هايي نوشته شده مخصوص شوخي‌هاي پيغمبر، عربي آمد و چيزي را به پيامبر داد و فرمود: اين هديه است. پيغمبر هم هديه را قبول مي‌کرد. مثلاً رفت و چند دقيقه بعد آمد و گفت: پولش را بده. پيغمبر خنديد و مدت‌ها بود هروقت حضرت ناراحت مي‌شد، مي‌فرمود: اين عرب کجاست بيايد ما را بخنداند؟ خوش داشت مناسبات مسلمان‌ها با خوشي و خنده همراه باشد و اين بسيار مهم است. حديثي است که زياد در تلويزيون گفته شده است، موسي بن جعفر(ع) فرمود: تلاش کنيد وقت خودتان را به چهار قسمت تقسيم کنيد. يک قسمت براي عبادت و مناجات با خدا، قسمتي براي کسب و کار، قسمتي براي ارتباط با ديگران و قسمتي براي لذات حلال، در پايان فرمودند: اين قسمت چهارم است که آن سه قسمت را تأمين مي‌کند. وقتي لذت‌هاي حلال بود آن نفر مي‌تواند کار خوب ارائه بدهد و با ديگران رفت و آمد بکند و نماز بخواند. اگر نشاط داخلي نداشته باشد نمازش هم با بي حوصلگي همراه است.
گريه‌هايش بيشتر پنهاني بود. يا در مناجات‌هايش با خدا گريه مي‌کرد و به خدا مي‌گفت: خدايا من کوتاهي کردم. تو به من خيلي چيز دادي. نشسته بود گريه مي‌کرد جبرئيل نازل شد و فرمود: اي رسول رحمت چرا گريه مي‌کني؟ عرضه داشت: مي‌خواهم هرچه نعمت‌هاي خدا را بشمارم نمي‌توانم سپاسگزاري کنم. «أَ فَلا أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً» آيا بنده شکرگزاري هستم؟ وقتي به سجده مي‌رفت، وقتي پيشاني را برمي‌داشت سجاده‌اش از اشک چشمانش خيس مي‌شد. از بس خدا را بزرگ مي‌دانست. مسئوليت خودش را بزرگ مي‌دانست. در اين شرايط و با اين موقعيت و امکاناتي که دارم، درست مسئوليتم را انجام مي‌دهم؟ بخشي از گريه‌هاي پيامبر براي مصائب اهل‌بيتش بود و خبر داشت در آينده‌ها چه مي‌شود. گاهي چشمش به دخترش فاطمه مي‌افتاد اشک مي‌ريخت. چشمش به علي(ع) مي‌افتاد ياد حوادث آينده مي‌افتاد. چشمش به امام حسن و امام حسين مي‌افتاد، اشک مي‌ريخت. گاهي بي‌قرار مي‌شوم وقتي ياد مصائب شما در آينده مي‌افتم! گاهي هم به مشکلات جامعه نگاه مي‌کرد و گريه مي‌کرد. چرا فلاني ندارد، غمخوار و همدرد مردم بود. غصه مي‌خورد چرا فلاني نمي‌تواند ازدواج کند.
قرآن کريم در پايان سوره توبه توصيفي از پيامبر مي‌کند که براي پيامبر سخت است رنج شما را ببيند. استاد عزيز بنده آيت الله جوادي آملي مي‌فرمودند: آيه 128 سوره توبه براي زمان پيامبر نيست و براي همه زمان‌هاست. امروز هم پيامبر وقتي يک جوان مسلمان را مي‌بيند که نمي‌تواند ازدواج کند و کار ندارد يا يک خانواده مريض‌دار هستند، غصه مي‌خورد. چه حرصي براي هداي شما دارد و چه غصه‌اي مي‌خورد وقتي شما به رنج مي‌افتيد. «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ‏ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» (توبه/128) الآن هم پيامبر غصه مي‌خورد و ناظر بر عملکرد ما هست. وقتي سختي‌هاي جامعه اسلامي را مي‌بيند يا انسان‌هاي آزاده را، پيامبر همه را دوست دارد. گريه پيامبر براي فقرا، براي مظلومان، در بخش پاياني هم مي‌خواهم سکوت و سخن پيامبر را بگوييم. سخن و سکوت هم مثل خنده و گريه از ابعاد شخصيتي انسان است. سخن گفتن از يک بعدي تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد. قرآن کريم در مورد سخن گفتن، بيش از ده دستورالعمل در مورد چگونه سخن گفتن است. پيامبر عزيز ما زيباترين واژه‌ها را انتخاب مي‌کرد و به زيباترين شکل کنار هم مي‌چيدند. گاهي واژه‌ها زيباست ولي چينش آن مهم است. ما دو علم داريم فصاحت و بلاغت که در همه زبان‌ها وجود دارد. اينکه سخن زيبا و جذاب و رسا باشد. در سيره پيامبر داريم که وقتي پيامبر به سخن مي‌آمد مخاطب را ميخکوب مي‌کرد. در ادبيات عرب وقتي مي‌گويند: مخاطب ميخکوب شده مي‌گويند: پرنده بر شانه او تکان نمي‌خورد. پيامبر وقتي به سخن مي‌آمد آنقدر جذاب، مثالي مي‌خواست بزند يا کلمه‌اي را مي‌خواست بيان کند، بسيار زيبا بيان مي‌کرد. سه نفري که سرآمد ادبا بودند قرار گذاشتند در يک سال متن‌هايي تهيه کنند که با پيامبر رقابت کنند، نتوانستند. سخن پيامبر فوق العاده زيبا و دلنشين و جذاب بود. کلمه‌ها و جمله‌ها حکيمانه بود. نه اينقدر با سرعت صحبت مي‌کردند که مخاطب متوجه نشود و نه اينقدر آهسته صحبت مي‌کردند که ملال آور باشد و هميشه سخنشان با تبسم همراه بود. وقتي براي جمعي صحبت مي‌کردند به چهره همه نگاه مي‌کردند. يعني گوينده به همه توجه دارد. سخنانشان کمتر مي‌شد طولاني شود. تحقيقاتي شده که سخنان پيامبر کوتاه، متوسط يا طولاني بود. نتايج تحقيقات مي‌گويد: سخنراني طولاني در حد يک ساعت شايد سالي يکي دوبار بود. مثل غدير خم، سخنراني در حد بيست دقيقه الي نيم ساعت ماهي چند بار بود. اما بيشتر سخنراني‌هاي حضرت کمتر از ده دقيقه بود. اسمش خطبه است ولي کمتر از ده دقيقه بود. يعني مهارت سخنراني کوتاه را بايد بياموزيم. سخنراني‌هاي سه دقيقه‌اي و پنج دقيقه‌اي، هفت دقيقه‌اي، اجتماعاتي هستند که حوصله سخنراني يک ساعته را ندارند ولي پنج دقيقه باشد کافي است.
يکوقتي در جمع مديران راديو پرسيدم: پر مشتري‌ترين راديو کدام است؟ گفتند: راديو پيام، چرا؟ يک دليلش کوتاهي بود. آقاي قرائتي مي‌فرمودند: از وقتي ساندويچي زياد شد من فهميدم مردم حوصله پخت و پز ندارند. از وقتي آبميوه‌گيري زياد شد فهميدم حوصله جويدن هم ندارند. يعني امروز ما مبلغان بايد مجهز شويم به مهارت تهيه سخنراني‌هاي کوتاه، پيامبر سخنراني‌هاي جذاب و رسا و غالباً کوتاه داشتند. تعداد سخنراني‌ها زياد ولي حجمش کوتاه است.A A  A 
شريعتي: آقاي بهشتي يک ويژگي مثبتي که دارند اين است که حکايت ايشان بسيار دلنشين است و گفتن سيره پيامبر از زبان ايشان بسيار دلچسب است. امروز صفحه 514 قرآن کريم، آيات 24 تا 28 سوره مبارکه فتح را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ هُوَ الَّذِي‏ كَفَ‏ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً «24» هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْيَ مَعْكُوفاً أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً «25» إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‏ وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً «26» لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً «27» هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً «28»
ترجمه: و او كسى است كه بعد از آنكه شما را (در حديبيّه) بر آنان پيروز ساخت، در درون مكّه (نيز) دست آنان را از شما و دست شما را از آنان كوتاه كرد و خداوند به هر كارى كه مى‏كنيد بيناست. آنان كسانى هستند كه كفر ورزيدند و شما را از مسجد الحرام و قربانى‏هاى نگاه داشته شده را از رسيدن به محل قربانگاه باز داشتند و اگر مردان و زنان با ايمانى (در مكّه) نبودند كه (به خاطر فرمان حمله) آنان را نشناخته پايمال كنيد و ناآگاهانه از سوى مسلمانان، كشته شده و به شما ضرر برسد (ما فرمان جنگ و حمله به مكّه و مبارزه با اين كفّار را صادر مى‏كرديم، ولى اين فرمان را نداديم) تا خداوند هر كس را بخواهد، در رحمت خود داخل كند. اگر (مؤمنان و مشركان) از هم جدا بودند، قطعاً كسانى از اهل مكّه را كه كفر ورزيدند، به عذابى دردناك عذاب مى‏كرديم. آنگاه كه كافران، تعصّب (آن هم) تعصّب جاهليّت را (نسبت به شما) در قلب‏هاى خود جا داده بودند. پس خداوند آرامش خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل كرد (و آنان براى صلح آماده شدند) و خداوند آنان را به حقيقت تقوا ملزم ساخت كه به آن سزاوارتر و اهل آن بودند و خداوند به همه چيز آگاه است. همانا خداوند، آن رؤيا را براى پيامبرش به حق تحقّق بخشيد. شما مسلمانان ان شاء اللّه آسوده خاطر، در حالى كه (موى) سرهاى خود را تراشيده و تقصير (و مو و ناخن) كرده‏ايد كوتاه كرده‏ايد و از هيچ‏كس ترس و وحشتى نداريد، به مسجد الحرام داخل خواهيد شد. خداوند چيزى را دانست كه شما نمى‏دانستيد، پس غير از اين، پيروزى نزديكى (در خيبر) براى شما قرار داد. او كسى است كه پيامبرش را همراه با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه اديان پيروز كند و كافى است كه خداوند گواه اين موضوع باشد.
شريعتي: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ‏ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» (احزاب/56) ماه ربيع الاول ماه صلوات است. انشاءالله تمام لحظات زندگي ما منور به نور صلوات باشد و مزين به ياد پيامبر و اهل‌بيتشان. اشاره قرآني را بفرماييد و بعد قرار هست از آيت الله بهاءالديني ياد کنيم.
حاج آقاي بهشتي: آيه آخر اين صفحه در مورد جهاني شدن دين اسلام است، در چند جاي قرآن اين آيه به شکل‌هاي مختلف آمده است. مي‌فرمايد: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً» او خدايي است که فرستاده‌اش را با هدايت و ديني بر حق فرستاد، تا دينش را (دين اسلام) بر همه اديان سيطره ببخشد و خداوند بر اين گواه است. همين چند ماه پيش بي بي سي اعلام کرد که در سال 2050 جمعيت مسلمانان از مسيحيان پيشي مي‌گيرد. گرايش به اسلام خوشبختانه در جهان به خصوص در جهان غرب فوق العاده است و چاپ قرآن در دهه‌هاي گذشته با همه دهه‌ها متفاوت هست و نويدهايي است براي ظهور امام زمان و جهانگير شدن اسلام انشاءالله.
من به نماز آيت الله بهاءالديني (ره) زياد مي‌رفتم. وقت ازدواجم رسيده بود. ما در کاشان بوديم. از يکي از اساتيد که به رحمت خدا رفت، آيت الله احمدي يزدي خواستم که ايشان واسطه شود آيت الله بهاءالديني به کاشان بيايند و خطبه عقد ما را بخوانند. آرزويي براي من بود و فکر نمي‌کردم ايشان قبول کنند. زمان حکومت نظامي قم بود، سال 57، ايشان قبول کردند و در همان ساعاتي که چند ساعت به حکومت نظامي مانده سوار فولکس واگن شدند و از قم به کاشان آمدند و عقد ما را خواندند. ما از فروتني بزرگانمان غافل هستيم و دنيايي قيمت دارد.
درباره سکوت پيامبر نکاتي بگويم. اگر سخن نقره باشد، سکوت طلا است. يعني همه مي‌دانيم هر سکوتي هم قيمت ندارد. ديوارها هم ساکت هستند. خداوند انسان را براي رسيدن به رشد آفريده است. مقابل ظالم بايد سخن بگوييم. مقابل مظلوم بايد حمايت کنيم. با زبان بايد ارشاد و راهنمايي و اصلاح کنيم. سکوت‌هاي پيامبر آنگونه که اميرالمؤمنين براي ما توصيف کرده چند جور است. 1- سکوت تفکر؛ پيامبر خيلي به اشياء خيره مي‌شد. به ستاره‌ها، کوه‌‌ها، درخت‌ها نگاه مي‌کرد و به آنها فکر مي‌کرد. 2- سکوت حکمت؛ مي‌خواستند سخني بفرمايند مکث مي‌کردند و سخن را از روي حکمت بعد از يک سکوت بيان مي‌کردند. شهيد بهشتي مي‌فرمود: من آرامش خودم را در سخن گفتن از علامه طباطبايي آموختم. اولين باري که به درس تفسير علامه طباطبايي رفتم با حرارت جواني يک نقدي کردم به سخن علامه و علامه هم سکوت کرد. سخن مرا گوش کرد و بعد از مکثي جواب داد. من بر جواب ايشان باز نقدي کردم و باز ايشان خوب گوش کرد و مکث کرد و سکوت کرد و جواب داد. آن شب بود که علامه مرا تربيت کرد. 3- سکوت حلم؛ يعني يک کسي حرف بي ربطي مي‌زند يا سخن توهين آميزي مي‌گويد. ما هم بخواهيم جوابش را بدهيم زيبنده نيست. پيامبر يک سکوتش سکوت حلم بود. يک عربي آمد گفت: حق مرا بده. پولهايي که دست توست براي بيت المال است. مسلمان‌ها خواستند آن مرد را بزنند! پيامبر حلم به خرج مي‌داد و سکوت مي‌کرد. چند نوع سکوت ديگر هم پيامبر دارد.
خدايا زندگي ما را محمدي قرار بده. مرگ ما را محمدي قرار بده. خُلق ما را محمدي قرار بده. جامعه ما را محمدي قرار بده. خدايا ما را پيوسته با صداقت همراه بدار. دست ما را از دامن پيغمبر و اهل‌بيت در دنيا و آخرت کوتاه نفرما. حاجات همه حاجتمنداني که اين برنامه را ديدند و شنيدند روا بفرما. به روان پاک شهيدان و علمايي که هدايت ما را به عهده داشتند صلواتي تقديم کنيم.
شريعتي:
حتي به خنده‌اي شده مهمانمان کنيد *** زلفي نشان دهيد و پريشانمان کنيد
از ما مسافران قدم دور خود زدن *** سلمان شدن گذشت مسلمانمان کنيد
يک نور واحديد که در چهارده افق *** تکرار مي‌شويد که حيرانمان کنيد


ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها