برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: ويژگي بندگان الهي در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 02- 02-97
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شريعتي: سلام ميکنم به همهي بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. روز ميلاد حضرت زين العابدين، سيد الساجدين، امام سجاد بر شما مبارک باشد. انشاءالله بهترينها به برکت نام امام سجاد براي همه ما رقم بخورد و انشاءالله زيارت بقيع نوراني نصيب همه ما شود. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله و برکاته. ماه شريف شعبان که ماه رحمت و مغفرت و سفره جديدي است از پروردگار تهنيت عرض ميکنم. مولودهاي ماه شعبان، ميلاد مسعود حضرت امام حسين(ع) و برادر عزيزش حضرت ابالفضل العباس(ع) و فرزند نازنيناش امام زين العابدين(ع)، هفته آينده ميلاد حضرت علي اکبر(ع) و منجي عالم بشريت را تبريک ميگويم. از خدا ميخواهم اين گفتگوها را موجب خير و رشد و نور و به دور از هر غلط و انحرافي قرار بدهد و به روان تابناک امام زين العابدين(ع) صلوات ميفرستيم.
شريعتي: ماه شعبان ماه شادي اهلبيت است. لبتان خندان باشد. ماه شعبان ماه پيامبر است و ماه صلوات است. انشاءالله لحظات زندگي همه ما معطر باشد به عطر صلوات بر محمد و آل محمد. ما از حاج آقاي بهشتي، اين سيد بزرگوار عيدي ميخواهيم. ببينيم امروز براي ما چه آوردند و قرار هست چه مطالب ارزشمندي را بشنويم.
حاج آقاي بهشتي: ما از جلسه اول با قرآن شروع کرديم. انتظارات قرآن از ما، قاعدتاً بايد تمرکز ما روي قرآن باشد. امروز هم مناسبتش تولد امام زين العابدين(ع) است، به بهانه همين لقب امام چهارم، زين العابدين زينت عبادت کنندگان و سيد الساجدين سرور سجده کنندگان، ماههاي رجب و شعبان و رمضان هم ماههاي بندگي و عبادت است. بهار عبادت است. بياييم مقداري در مورد مسأله عبادت و عابد و عابدين صحبت کنيم. از قرآن سندي بياوريم و ببينيم قرآن چگونه ما را راهنمايي ميکند.
گاهي ميگوييم: بنده خدا، گاهي از روي ترحم ميگوييم: بيچاره، بنده خدا. اما قرآن اين کلمه را بالاتر از رسالت برده است. بندگي، چيزي که ما در تشهد قبل از اشاره کردن به رسالت پيامبر ميگوييم: «عبده» معلوم است مقام بسيار بلندي است. آيات 63 تا آخر سوره فرقان دوازده ويژگي براي بندگان خوب خدا شمرده است. اگر توفيق باشد در دو برنامه در اين مورد صحبت کنيم. يک مقداري به خودمان برگرديم ببينيم براساس اين صفحه قرآن ما بنده خدا هستيم؟ عبد کيست؟ عبادت چيست؟ چون به احاديث که مراجعه ميکنيم ميگويد: روزه عبادت است. نماز عبادت است. حج عبادت است، تحصيل علم عبادت است، کار در خانه عبادت است. کسب و کار عبادت است. تعليم و تربيت عبادت است. معلوم است يک معناي وسيعي دين به ما ياد ميدهد. فقط نماز نيست. همينجا نکتهاي را عرض کنم.
در زمان حضرت امام يکي از مسئولان عزيز جمهوري اسلامي، مقالهاي را آماده کرده بودند در يکي از مجامع بين المللي ارائه بدهند. آوردند از روي احترام حضرت امام همان مقاله را ببينند. يک فراز اين بود که اسلام فقط نماز و روزه نيست. حضرت امام فرمودند: اين را عوض کن و با اين آهنگ شروع نکن. اينطور بنويس: اسلام علاوه بر اينکه نماز و روزه هست... سياست و اقتصاد و تعليم و تربيت هم دارد. امروز ما هم در اين ويژگيهايي که ميخواهيم بگوييم: نماز جايگاه خودش را دارد. ميخواهيم بگوييم: علاوه بر اينکه نماز موجب تقرب ما به خدا ميشود، خلقيات ما، رفتار و منش ما هم در اين سمت و سو بايد قرار بگيرد. عباد الرحمن، اگر برايتان ممکن است قرآن را باز کنيد و از رو نگاه کنيد. حتي حديث داريم آنهايي که حافظ قرآن هم هستند، نگاه کنند. اين تأثير تعليمي و آموشياش بيشتر ميشود. کلمهها به فهم نزديکتر ميشود.
سوره فرقان آيات 63 تا پايان سوره هست که نيمي را در اين برنامه و نيم ديگر در برنامه بعد انشاءالله. در اين يکي دو هفته، به خصوص در ماه رمضان در مورد اين آيات فکر کنيم و تطبيق بدهيم با خودمان، من پيامهاي بينندگان را خواندم. از من پرسيدند: خودت به اين حرفها عمل ميکني؟ اين سخن مهمي است. استاد بنده حاج آقاي قرائتي فرمودند: يک وقتي از شهيد محراب تبريز، شهيد مدني پرسيدم: من در درسهايي از قرآن شبهاي جمعه چيزهايي ميگويم که خودم عمل نميکنم. چه کنم؟ ايشان شروع به گريستن کرد. فرمودند: شما چرا گريه ميکنيد؟ گفتند: من هم در نماز جمعه آن هفتهاي که ميخواهم حرفي را بزنم، حداقل در آن هفته سعي ميکنيم عمل کنم. يعني يک حرف خوب در گوينده اثر دارد. در شنونده اثر دارد. بيننده و شنونده هم توقع درستي دارند که وقتي من ميگويم: در خانه کار کنيد. ميپرسد: خودت در خانه کار ميکني؟ اين توقع درست است. از خدا ميخواهيم ما را عامل به اين آيات قرار بدهد.
شريعتي: صفحه 365 قرآن کريم، آيات 63 تا پايان سوره فرقان را نگاه کنيد.
حاج آقاي بهشتي: ويزگي اول بندگان خدا؛ «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» اولين نشانه بنده خدا تواضع است. کسي که ادعا ميکند من بنده خدا هستم نبايد تکبر، غرور داشته باشد. به خودمان نگاه کنيم. در خانه، در اداره، در خيابان، کلمه «هون» به چند معني آمده است. يکي به معني نرمي و نرم خويي و دوري از تنش و آزار رساني، بنده خدا آزار نميرساند. به همسر، به فرزند، به همسايه، «يَمشون» يعني راه ميروند. ظاهراً راه رفتن است اما معناي عميقتري دارد. يعني مشيشان، سلوکشان، معاشرتشان اينطور است. رانندگياش هم همين است. الآن در اتوبانهاي تهران دوربينهاي راهنمايي رانندگي صحنههايي را ميگيرد. مثلاً کسي با طرز رانندگي که دارد موجب ترس افرادي ميشود. يا موتور سوار اگزوز را باز ميکند که صداي ترسناکي داشته باشد. بنده خدا نرم است، بنده خدا متواضع است. پيغمبر فرمود: «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ» (كافي، ج 2، ص 233) نشانه مسلمان اين است که مسلمانان ديگر از دست و زبان او در امنيت هستند. مسلمان تواضع دارد. افتادگي و فروتني دارد.
تکبر از کجا پيدا ميشود؟ شايد ريشههاي تکبر اين چيزها باشد. مال زياد، علم زياد، زور زياد، موقعيت اجتماعي بالا، اينها ما را ناخودآگاه ميبرد به سمتي که خودمان را از ديگران بهتر و بالاتر ميدانيم. در نتيجه ديگران را کوچک حساب ميکنيم. اما اگر بياييم با خدا معامله کنيم، بگوييم: خدايا ما بنده تو هستيم. خدا هم به ما اين را ميگويد: «إِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ» (كافي، ج 2، ص 122) هرکس براي خدا تواضع کند، خدا او را عزيزتر ميکند. مگر ما دنبال عزت نيستيم؟ حضرت امام وقتي به مرجعيت رسيد، فرمود: من دست مراجع را ميبوسم. اين نشانه عبوديت است. فراز بعد فرمود: دست بقال را هم مي بوسم. اين يک رهبري است که ميتوانيم به او عبد بگوييم. اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه نامه مينويسد براي استاندارانش، نميگويد: از طرف شاهنشاه، صدر نامههاي امام را نگاه کنيد. ميفرمايد: نامهاي است از عبدالله به عبدالله! ميخواهد اين بندگي را گوشزد کند. مالک اشتر هم وقتي اين نامه را ميبيند ميگويد: پس من هم در برابر مردم بايد فروتن باشم و تواضع کنم.
اولين نشانه عبد خدا، تواضع و فروتني است. نداشتن تنش است. انقلاب که شد، مردم شعار ميدادند: روح مني خميني، بت شکني خميني. امام فرمود: رهبر ما آن پسر سيزده ساله است. اين فروتني يکبار و دو بار نيست. وقتي در خلق کسي بود، يا گاهي امام فرموده: من رهبري زنان خيابان چهار مردان قم را قبول دارم. گروههايي که با امام ديدار ميکنند، با تواضع با آنها رفتار ميکند. دو معنا در اين کلمه هست. عبد خدا تواضع دارد، عبد خدا آزار نميرساند. اين شيوه و مشي او در تمام زندگي است. اين نشانه اول است. مثلاً يک دانشجوي مسلمان اگر دانشجو هست و سلام ميکند، استاد شد بايد سلام عليکم بگويد. پروفسور شد سلام عليکم و رحمة الله بگويد. يعني از مشي و سلوک ما، يا عالم ديني است يا استاد دانشگاه هست و يا تاجر است. اينها را مثال ميزنم به خاطر اينکه تکبر در اينطور جاها پيدا ميشود. مثلاً در مسابقات بين المللي در ورزش يا در هنر يا در علم، در المپياد رتبه جهاني گرفته است. اين را مثل تختي، بعد از اينکه برنده ميشود تواضعش بيشتر ميشود. اين بنده خداست.
«وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) بنده خدا يک روح بزرگي دارد، اگر آدم نا آگاهي حرف زشتي زد، اهانت کرد، طعنه زد، زود از کوره در نميرود. فحش را با فحش جواب نميدهد. چون در قرآن ميگويد: سيلي را با سيلي ميشود جواب داد. کسي، کسي را کشت ميشود او را کشت. چشمش را کور کرد، ميشود قصاص کرد. اما فحش را با فحش نه! کسي به خدا متصل شد، روحش بايد بزرگ شود.
يک مرد نا آگاه شامي ديد امام حسن مجتبي در مدينه سوار بر اسب است، شروع به اهانت کرد. امام حسن مجتبي(ع) پياده شد و کنار او آمد. گفت: فکر کنم شما غريب هستي؟ اگر حاضر هستي ما در جا به جايي بار به تو کمک کنيم. اگر وسيلهات خراب شده کمک کنيم تعمير شود. اگر راهنمايي در شهر ميخواهي ما راهنمايي کنيم. اگر گرسنه هستي، غذا بدهيم. اگر برهنه هستي برايت لباس تهيه کنيم. در آن شخص ک انقلاب فرهنگي ايجاد شد و گفت: خدا مي داند که رسالتش را به چه کسي بسپارد. گواهي ميدهم تو خليفه خدا هستي. يعني تحمل نيش ديگران!
الآن فضاي مجازي خيلي باب شده است. هرکس به خودش اجازه ميدهد صرف شنيدن يک شايعه به هرکس توهين کند. نميداند راست است يا دروغ است. خود اينکه ما تحمل طعنه ديگران را داشته باشيم. تحقير ديگران را، از روي ضعف نه، از روي بزرگي، «قالوا سلاما» سلام در زبان عربي دو جور است. يک سلام ورود، به هم سلام ميکنيم. اين نشانه محبت است. يک سلام وداع که نشانه فاصله گرفتن است. «قالوا سلاما» کداميک از اينهاست؟ گفتند: حالا يک کسي مسخره ميکند و طعنه ميزند و حرف زشت ميزند با يک سلام وداع و خداحافظي، خودت را از آن صحنه دور کن. يعني اينکه ما بتوانيم تحمل کنيم، پيامبر عزيز ما براي عروس و دامادها وقتي عقد ميخواند توسعه سازگاري به آنها ميکرد. با هم بسازيد. من پرسيدم از افرادي که در بيت حضرت امام بودند و آنجا عقد عروس و دامادها را ميکردند. حضرت امام همين وصيت را ميکردند. برادر ارجمندم جناب آقاي حاجي علي اکبري کتابي دارند که توصيههايي است که مقام معظم رهبري به عروس و دامادها دارند و به صورت کتاب درآوردند. نام کتاب «مطلع عشق» است. آنجا دارد خيلي از وقتها مقام معظم رهبري به عروس و دامادها فرمودند: بسازيد. کجا ما اين را به کار ميبريم؟ وقتي از طرف مقابل خودمان يک تنشي را ميبينيم. يک حرفي ميزند نبايد بزند. اين را ما تحمل کنيم و صبوري به خرج بدهيم، اين نشان بندگي ماست.
«وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» وقتي يک ناآگاهي و ناداني حرفي زد، «قالوا سلاما» تلافي نکند. حوصله به خرج بدهد. وزير بهداشت ما چند ماه قبل در تلويزيون يک آماري داد که بيشترين کشتهها در ايران در چه مواردي است؟ رديف اول براي جادههاست. يکي از رقمهايي که ايشان خودشان هم متعجب بودند، نتيجهي خشمي است که در خانهها پيش ميآيد و به درگيري اعضاي خانواده يعني پدر و پسر، خواهر و برادر، برادر با برادر، تحملهايمان را زياد کنيم. کسي به من چيزي گفته، با صبوري و حلم پاسخ بدهم. پيامبر عزيز ما فرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاقِ» (مكارمالاخلاق، ص 8) عين همين جمله را در مورد حلم دارند. من مبعوث شدم براي حلم تا اين را به مردم آموزش بدهند. يک مقدار روح بزرگ داشته باشند و تلخي حرف ديگران را تحمل کنند. چه بسا با همين برخورد تربيت ميشود، همان کاري که امام حسن مجتبي کردند. امام حسن مجتبي تربيت کردند طرف مقابل را، او هم گفته: وقتي من وارد مدينه شدم، کسي را بيش از حسن بن علي و پدرش بد نميدانستم. از مدينه که به سمت شام خارج شدم، کسي را بيش از حسن بن علي و پدرش دوست نميداشتم.
«وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً» (فرقان/64) بندگان خدا يک رابطهاي در خلوت با خدا دارند. خلوت هم بهترين وقتش شب است. روز وقت تجارت و کسب و ورزش و رفت و آمد است. شب وقت استراحت است. ديگران هم نيستند که ما بگوييم: تظاهر ميکند يا ريا دارد. تنهاي تنها، بنشينيم يک بخشي از شب را، اين در سبک زندگي ما متأسفانه کمرنگ شده است. يعني برنامههاي زندگيها الآن تا به خانه برسيم و تلويزيون ببينيم و اول اخبار و بعد سريال و بعد از سريال تماشاي فوتبال داخل و بعد فوتبال خارج و بعد آنهايي که ماهواره دارند، تماشاي ماهواره، خوب پس نماز شب کي بخوانيم؟ طوري بايد تنظيم کنيم که يک سهمي را براي خدا بگذاريم. «يَبيتُون» يعني شب زندهداري ميکنم. پيوسته هم اين کار را ميکنم. ما حداقل از ماهي يکبار شروع کنيم. از هفتهاي يکبار، شبهاي جمعه شروع کنيم. حاج آقاي قرائتي ميفرمايند: از کم شروع کنيم. نماز شب يازده رکعت است، ميتوانيم در پنج دقيقه بدون «قل هو الله» بخوانيم. بدون مستحبات بخوانيم. بعد آرام آرام گسترش بدهيم.
آقاي دکتر افروز يک کتابي دارد، «پرورش احساسات مذهبي» براي انتشارات انجمن اولياء و مربيان است. خيلي کتاب خوبي است. ميگويد: از عارفي پرسيدند: از کجا به اين مقام رسيدي؟ گفت: هشت سالم بود، در خانه خوابيده بودم. نيمه شب احتياج به دستشويي پيدا کردم. رفتم و آمدم بخوابم ديدم يک صداي دلنوازي به گوشم ميرسد. ديدم در اتاق بغلي دايي من دارد نماز شب ميخواند. آمدم نشستم و تماشا کردم. نمازش تمام شد. گفتم: دايي جان چه کار ميکني؟ گفت: هنوز زود است برو بخواب! گفتم: نه، من خيلي خوشم آمد. به من هم ياد بده. به من گفت: اين دو کلمه را بگو و برو بخواب. بگو: يا حاضر يا ناظر! اي خدايي که همه جا حضور داري و اي خدايي که همه را ميبيني. من اين دو کلمه را گفتم و خوابيدم. يک شب ديگر باز همين صحنه پيش آمد. گفتم: دايي جان يک چيز بيشتر به من ياد بده. گفت: برو وضو بگير و بيا به سمت قبله بنشين و همين را بگو. يک شب ديگر پيش آمد و گفت: همين ذکر را ده بار بگو. من از اينجا به اين مقام رسيدم. بنده خدا بايد عاشق نماز باشد. عاشق مسجد باشد. عاشق دعا و ذکر باشد.
لآن يک کتاب بزرگ در خانه همه ما هست، به نام مفاتيح الجنان، يعني کليدهاي بهشت. اينها راه و رسم بندگي است. از پيامبر تا امام زمان(ع) به ما ياد دادند چطور با خداي خودمان، با آفريدگار و معشوق خودمان حرف بزنيم. همين صحيفه سجاديه که امروز روزش است 54 دعا دارد، سال هم 52 هفته دارد. يک دعا براي همسايگان، يک دعا براي مريضها، يک دعا براي والدين، يک دعا براي فرزندان، يک دعا براي طلب باران، يک دعا براي مرزداران، دعاها طولاني نيست ولي مفاهيم بلند دارد. يعني نشانه بندگي، دومين نشانهاي که در اين آيات آمده شب زنده داري است. به خدا بگوييم: خدايا، امام سجاد(ع) به خدا ميگويد: «الهي اذقني حلاوة مناجاتک» خدايا بچشان به من شيريني راز و نياز را، «اذقني حلاوة ذکرک» اين شيريني نماز و ذکر خودت را به من بچشان. نکند ما يک نسلي از خودمان به جا بگذاريم بي نماز، مادر نماز مي خواند و حجاب دارد، بچهها کم تفاوت و کم تحرک هستند.
«وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ» يعني اخلاص دارند. «سُجَّداً وَ قِياماً» اول سجده را گفته و بعد قيام، در حالي که در نماز اول قيام است بعد سجده. اين ميخواهد نشان بدهد سجده مهمتر است. حديث داريم بهترين حالت در پيشگاه خدا سجده است. ما گاهي ذکر سجده را دو بار، سه بار ميگوييم خسته ميشويم. امام سجاد(ع) پانصد بار، پانصد بار يک ذکري را تکرار ميکرد. با يک لباس خيلي شيکي داشت ميرفت. کسي پرسيد: به حجله عروس ميروي؟ فرمود: آري، ميروم با خدا راز و نياز کنم. حوريان بهشتي دور مرا بگيرند. اين مسأله نماز، عبادت به معني مناسکي که خود دين تعريف کرده، دو رکعت بخوان در اين وقت، چهار رکعت بخوان در اين وقت، شريعت به ما راهنمايي کرده به اين زبان بخوان و اين اذکار را بگو. اين حرکات را، خدايي که از ما بي نياز است. ولي ما را دوست دارد. «وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً»
ويژگي سوم؛ «وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ» (فرقان/65) بنده خدا از جهنم ميترسد. الآن ما در آستانه ماه رمضان هستيم. در همه شبهاي ماه رمضان، البته شبهاي قدر بيشتر ميخوانيم. دعايي است که هزار و يک اسم خدا را ميخوانيم. دعاي جوشن کبير، دعاي جوشن کبير طولاني است. ما به شب زنده داري عادت نداريم. از شب اول ماه رمضان شروع کند، ده بند را بخواند. ص بند است، تا شب دهم دعاي جوشن تمام شده است. اگر ميتوانيم بيشتر بخوانيم. در تاکسي نشسته بودم، ماه رمضان نبود. ديدم صداي دعاي جوشن ميآيد. از راننده پرسيدم: دعاي جوشن است؟ گفت: من عاشق اين دعا هستم. نگاه کردم ديدم قطرات اشک روي گونههايش جاري است. گفت: در طول سال در تاکسي من فقط اسمهاي خدا برده ميشود. يعني اين رابطه عاشقانه ما با خداست. آنوقت خداوند رحمان و رحيم است. جهنم را براي چه آفريده است؟ براي اينکه ما را دوست داشته و نخواسته بد بدبخت شويم. ياد جهنم يک عامل بازدارنده است. اجازه نميدهد گناه کنيم. اجازه نميدهد دزدي کنيم. اجازه نميدهد اختلاس کنيم. اجازه نمي دهد غصب کنيم، ظلم کنيم، زندان هفت طبقه خدا، يک زندان مخوف و وحشتناک است. آيات زيادي در قرآن هست که ميگويد: جهنم و آتش جدي است.
در دعاي جوشن هزار و يک اسم خدا را جاري ميکنيم و يک حاجت هم بيشتر نداريم. «الغوث الغوث خلصنا من النار» اين چه حاجت مهمي است که ما هزار بار خدا را صدا ميزنيم و فقط اين حاجت را داريم؟ معلوم ميشود حاجت مهمي است. دعا از آسمان به پيغمبر تعليم داده شده است. پيغمبر به اميرالمؤمنين تعليم داده، اميرالمؤمنين به فرزندانش وصيت کرد اين دعا را به کفن من بنويسيد. امام حسين(ع) اين کار را کرد. به کفن پدرش اين دعا را نوشت. براي ما هم بد نيست با گلاب و زعفران روي کف بنويسيم. کفن عمر را کم که نميکند، زياد هم ميکند. در طول سال دين ما توصيه ميکند گاهي اين کفن را نگاه کنيم. در سجاده نماز بگذاريم. دعاي جوشن را بنويسيم. «خلصنا من النار»
يک دعاي ديگر هم در ماه رمضان هست شصت و چند بار اين دعا در آن تکرار ميشود، «اجرنا من النار يا مجير» اين آتش چيست؟ بندگان خدا روي جهنم و روي آتش حساب باز ميکنند. ميگويد: به اين پول دست بزنم آتش است. وارد اين ملک شوم براي من نيست. قلابي است. پول و رشوه دادند و به نام من ثبت شده است. ورود من به اين خانه و زمين آتش است. نگاه به اين فيلم آتش است. ورود به اين سايت آتش است. شنيدن اين موسيقي آتش است. «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الاخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّار» (بقره/201) اين چيز مهمي است. خيلي مهم است. ياد جهنم و ياد آتش!
سلمان فارسي يک آدم عجيبي است. سلمان استانداري بود که نميدانم در تاريخ مثل او را داريم يا نداريم؟ سوار بر الاغ بود و وارد شهر شد. مردم پيشواز آمدند و فکر کردند با بنز ميآيد، پرسيدند: در جاده که ميآمدي استاندار ما را نديدي؟ گفت: من همان هستم. خانه هم نداشت، حقوق هم نميگرفت و شبها حصير بافي ميکرد. يکوقتي چند مهمان براي او آمد. گفتند: غذايي ميخواهيم. سلمان هم پول نداشت. آفتابه خودش را گرو گذاشت و يک مقداري سبزي خوردن خريد. مهمانها گفتند: کاش کنار اين سبزي چيز ديگري بود. گفت: شما نميدانيد من آفتابهام را گرو گذاشتم. سلمان روزي از بازار گذر ميکرد. ديد جواني افتاده و غش کرده است. نميدانم در چهره آن جوان چه ديد، يک آبي آورد و او را به هوش آورد و از او پرسيد: چرا غش کردي؟ گفت: اينجا مغازه آهنگري است. من خودم دو سه سال شاگرد آهنگر بودم. آهنگري شغلي است که تماشاچي زياد دارد. چون مرد آهنگر آهن سرخ شده را از دل آتش درميآورد و بعد ميخواهد فرم بدهد و اين خيلي تماشايي است. اين جوان به سلمان گفت: من اينجا ب تماشا ايستاده بودم و ياد يک آيه قرآن افتادم و غش کردم. «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيد» (حج/21) مقامع يعني چکشها، در جهنم چکشهاي آهنين هست براي تبهکاران. سلمان با اينکه خودش درجه ايمان را تا آخر طي کرده، از اين جوان خواهش کرد، ميشود مرا به عنوان دوست خودت بپذيري؟ جوان گفت: باشد. امام باقر(ع) فرمود: با يک کسي دوست شو که گاهي تو را بگرياند. فقط با کساني دوست نشو که به فکر خنده تو باشد. هرکدام از اينها خيلي حرف دارد. اگر اينطور باشد ما عبد خدا ميشويم.
شريعتي: در زيارتنامه حضرت ابالفضل هست «السلام عليک ايها العبد الصالح».
حاج آقاي بهشتي: يک ويژگي ديگر «إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً» (فرقان/66) جهنم بد جايگاه و پايگاهي است. آنجا فقط پريشاني است. در پايان آيات صالحين که در جلسه بعد خواهيم خواند، ميگويد: بهشت، بهترين جايگاه است. ويژگي بعد «وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» (فرقان/67) بندگان خدا وقتي انفاق ميکنند تعادل دارند. اعتدال دارند و ميانه رو هستند. قِوام داريم و قَوام، قِوام يعني عامل قيام، در جاهاي ديگر به کار رفته است. اينجا کلمه قَوام يعني اعتدال. بندگان خدا وقتي انفاق ميکنند به ضعفا و فقرا و يتيمان، ولخرجي نميکنند. اسراف نميکنند و زياده روي نميکنند. «وَ لَمْ يَقْتُرُوا» خِسّت به خرج نميدهند و بخل ندارند. مشتشان هم نيست. امام صادق(ع) در تفسير اين آيه يک کاري کردند براي اينکه به اصحاب بفهمانند معناي اين آيه چيست، يک جايي بود مقداري شن بود. با مشتشان اين شنها را برداشتند و چنين کردند. شنها همه ريخت. بعد فرمود: اين اسراف است. يک مشت ديگر برداشتند و محکم بستند که هيچي نريزد. فرمود: اين اقتار است. يعني خساست به خرج دادند و بخل ورزيدن، براي خود همه چيز را خواستن و به فکر ديگران نبودن. بار سوم يک مشت برداشتند و اين بار نسبتاً طوري نگه داشتند که هم نريزد و هم... خواستند همان اعتدال را به ما ياد بدهند.
شهيد مطهري ميگويد: بيشترين جايي که در قرآن از انفاق صحبت شده سوره مبارکه بقره است. سه صفحه در مورد اينکه چقدر انفاق کنيم، با چه نيتي انفاق کنيم، چه چيزهايي را انفاق کنيم و چطور انفاق کنيم. همه پرسشهاي ما را اين سه صفحه پاسخ ميدهد. شهيد مطهري ميگويد: وسط آيات انفاق آيه حکمت آمده است. «وَ مَنْ يُوتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً» (بقره/ 269) مفسرين گفتند: اين چه ربطي دارد؟ آيات انفاق را داشتيم ميخوانيدم. ميفرمايند: ربطش اين است. انفاق هم بايد با برنامه باشد. حکيمانه باشد وگرنه گدا پروري ايجاد ميشود. به کسي بخواهيم کمک کنيم با يک مقداري شناخت و با برنامه، الآن کميته امداد، برادران عزيزي که اداره کميته امداد را دارند، چند بار جناب آقاي فتاح اين را گفته است. برنامه ريزي ما به سمتي است که کارآفريني کنيم. يعني به جاي کمک نقدي، به آنها کار ياد بدهيم. کساني که از کميته امداد کمک ميگيرند مبلغ خيلي کمي است. همان را اگر برنامهريزي کنيم براي اينکه يک شغلي ايجاد شود. انفاق بايد حکيمانه باشد. با اسراف همراه نباشد.
يک معناي ديگر هم کردند که انفاق يک معناي ديگرش خرج کردن است. ما ميگوييم: نفقه، نفقه بر مرد واجب است. اگر اينطور معنا کنيم ميشود بندگان خدا خرج کردنشان، هزينه کردنشان حکيمانه است. نه اسراف ميکنند و نه خِسّت به خرج ميدهند. از خانه شروع ميکنيم. مرد مسلمان درآمدي دارد، تجارت ميکند يا کارمند است يا جراح است، طوري بايد تقدير معيشت کند تا آخر ماه کم نياورد. گاهي بريز و بپاش ميکند، بيستم ماه کم ميآورد و به بغلي ميگويد: پانصد تومان داري به من بدهي؟ نميتواند مديريت کند. پنج نفر مهمان دارد به اندازه هشت نفر غذا ميپزد. عروسي ميگيرد.
يکوقتي در مورد تقدير معيشت صحبت ميکردم، دامادي در همسايگي ما بود آمد گفت: اي کاش اين حرفها را قبل از ازدواجم از شما شنيده بودم. من الآن سه تا شغل دارم. از صبح تا ظهر، از ظهر تا شب و از شب تا نيمه شب، گاهي زن و شوهر بيشتر از دو ساعت با هم نيستيم. چرا؟ براي قرضهايي که انباشته شده است. چه تالاري، چه نوع غذاهايي، ميگويد: همه را قرض کردم. «عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ» (بقره/236) آن کسي که تواناتر است بيشتر خرج کند و آن کسي که ناتوانتر است متناسب با زندگي خودش خرج کند. انضباط مالي داشته باشيم. بعضي کسبه دفترهايي دارند خيلي منظم است. حساب و کتابشان خيلي نظم دارد. بعضي هم دو سه دفتر دارند اما درهم و برهم است. ورشکست ميشود. از او ميپرسيم: چرا؟ ميگويد: من انضباط نداشتم. پيش بينيهاي لازم را نميکردم. سرغ بستانکار و بدهکار نميرفتم. انضباط مالي! پس معناي دوم آيه اين ميشود «وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا» بندگان خدا کساني هستند که وقتي خرج ميکنند، «لَمْ يُسْرِفُوا» اسرافکاري نميکنند. زياده روي نميکنند. «وَ لَمْ يَقْتُرُوا» خِسّت به خرج نميدهند. دارد براي خرج و زن و بچهاش خرج نميکند. کساني خدمت پيامبر يا ائمه ميآمدند و ميگفتند: شوهر من دارا هست ولي خرج ما نميکند. آن پول را براي چه ميخواهد؟ ميخواهد ذخيره کند يا در بورس بگذارد؟ در حالي که پيامبر فرمود: بهترين پاداش براي خرج کردن همان پولي است که کسي براي زن و بچه خرج ميکند.
من مرد خانه را مثال زدم اما همه همينطور هستند. وزرا هم همينطور هستند. يعني وقتي ميگوييم: بنده خدا، وقتي خرج ميکند، يک وزير را هم شامل ميشود. رئيس جمهور را هم شامل ميشود. وزير اقتصاد و دارايي را هم شامل ميشود. کساني که دارايي دستشان هستند نه ولخرجي کنند و نه خسّت به خرج بدهند، آن پول دوباره به خزانه برگردد. چون ممکن است مديري باشد هي احتياط کند، آخر سال همان بودجه مصوب را هم زياد آورده است. اين معلوم است ضعف در مديريت دارد. نه اسراف و ولخرجي و نه اقتار و تنگ گرفتن.
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. نکاتي که خيلي به آن نياز داريم. انشاءالله ما هم جزء عباد الرحمن باشيم. امروز ثواب اين آيات را هديه کنيم به روح بلند امام سجاد(ع) و از ثواب و برکاتش بهرهمند شويم. امروز صفجه 297 قرآن کريم، آيات 28 تا 34 سوره مبارکه کهف را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً «28» وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً «29» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا «30» أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً «31» وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً «32» كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً «33» وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً «34»
ترجمه: و با كسانى كه پروردگارشان را (همواره و در هر) صبحگاه و شامگاه مىخوانند و خشنودى او را مىجويند، خود را شكيبا ساز و ديدگانت را از آنان برمگير كه زيور دنيا را بطلبى و از كسانى كه دلشان را از ياد خود غافل كردهايم و در پى هوس خويشند و كارشان بر گزافه و زياده روى است، پيروى مكن. و بگو: حقّ از سوى پروردگار شما رسيده است، پس هر كه خواست ايمان آورد و هر كه خواست كافر شود. همانا ما براى ستمگران آتشى مهيّا كردهايم كه (شعلههايش) همچون سراپردهاى آنان را فراگرفته و چون پناه خواهند، با آبى (مانند مس) گداخته كه چهرهها را بريان مىكند يارى مىشوند! چه بد نوشيدنى و چه بد جايگاهى است! همانا آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام دادهاند (بدانند كه) همانا ما پاداش كسى را كه عمل خوب انجام داده تباه نمىكنيم. آنان برايشان باغهاى جاودانهاى است كه نهرها از زير (قصرها و تختهايشان) جارى است. درآنجا بادستبندهايى طلايى آراسته مىشوند وجامههاى سبز از حرير نازك وضخيم مىپوشند، درحالى كه در آنجا بر تختها (ى بهشتى) تكيه دادهاند. چه نيكو پاداشى و چه خوش جايگاهى! (اى پيامبر!) براى آنان (سرگذشت) دو مردى را مثَل بزن كه براى يكى از آن دو، دو باغ انگور قرار داديم و دور آنها را با نخل پوشانديم و ميان آن دو باغ را كشتزار قرار داديم. هر دو باغ، محصول خود را داد و چيزى از آن نكاست و ميان آن دو، نهرى روان ساختيم. و براى آن مرد ميوهاى (فراوان) بود. پس به دوستش در حالى كه با او گفتگو مىكرد، گفت: من از تو مالدارتر و از نظر نفرات، نيرومندترم.
شريعتي: نکتهاي را عرض کنم اينکه مطالب برنامه سمت خدا، نکات مهم و مفيد برنامه را ميتوانيد در کانال ما در پيام رسانهاي داخلي سروش و ايتا ملاحظه کنيد. حسن ختام فرمايشان حاج آقاي بهشتي را بشنويم.
حاج آقاي بهشتي: نکتهاي در مورد آيه اول همين صفحه بگويم. «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ» قرآن کريم شايد بيش از سيصد جا قصههايي در آن هست که در قرآن نيست. آن قصه در تاريخ رخ داده است، به بهانه آن ماجرا آيات نازل شده است. اصطلاحاً شأن نزول ميگوييم. يکي همين آيه است که ثروتمنداني نزد پيامبر آمدند و از ايشان خواستند شما فقرا را از دور خودت دور کن. ما ميآييم ميدان دار ميشويم و پول هم داريم و خرج ميکنيم. آيه نازل شد نهيب زديم. نه اينکه پيامبر اين کار را بکند، مخاطبش ما هستيم. با همين جمع محرومان بمان. کساني که از صبحگاه و شامگاه با خداي خود راز و نياز ميکنند. عيبشان اين است که پول ندارند. يکي از رازهاي مهم موفقيت پيامبر اسلام احترام گذاشتن و تکريم سه گروه هست. جوانان، بانوان و محرومان. پيامبر با تکريم اين سه گروه، اينها را با خودش کرد. پنجاه نفر اولي که اسلام آوردند را نگاه کنيد. نام زنان و جوانان و فقرا در بين آنها زياد است. از پشتيبانان اوليه انبياء، محرومان هستند. هم حق پذير بودند و هم تعلق خاطري به مال و منال دنيا نداشتند. اين براي ما و انقلاب ما خيلي پيام دارد. رهبر بزرگوار انقلاب وقتي زياد با مسئولان سفارش ميکنند، سفارش محرومان را ميکنند که حق پذير باشند. امام عزيز بارها ميفرمودند: کوخ نشينان، آنها بودند که ما را بر مسند نشاندند. ما يا در گوشه زندان بوديم يا در حجرهها.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي بهشتي: خدايا به حق مولود امروز و مولودهاي روزهاي ماه شعبان، فرزندان ما را از شرور روزگار حفظ بفرما. پدر و مادرهايي که رنج بردند و ما را مسلمان تربيت کردند، پاداشهاي بي حساب مرحمت بفرما. خانوادههايي که فرزند دار نميشوند، فرزندان سالم و صالح مرحمت بفرما.
شريعتي:
من کمتر از آنم که به پاي تو بيافتم *** عالم شده سجاده و افتاده به پايت