اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

97-01-26-حجت الاسلام والمسلمين بهشتي- ويژگي‌هاي ده‌گانه پيامبر اکرم در دوران کودکي، نوجواني و جواني

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: ويژگي‌هاي ده‌گانه پيامبر اکرم در دوران کودکي، نوجواني و جواني
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين بهشتي
تاريخ پخش: 26- 01-97

بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
همين بس است به مدحش محمد است محمد *** حميد و حامد و محمود و احمد است، محمد
قسم به شوق اويس و قسم به بهت بُحيرا *** که آفتاب کمالات بي حد است محمد
چه کوچه‌ها که نشستند در مسير عبورش *** به نور عطر و تبسم، زبانزد است محمد
ستاره‌ي شب مکه طلوع صبح مدينه *** به يمن آينه خورشيد مشهد است محمد
اگر چه بين رسولان سرآمد است، سرآمد *** به رسم حسن ختام آخر آمده است محمد
و باز مي‌رسد از جانب حجاز سواري *** که هرکه ديد بگويد محمد است محمد

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه‌ي بيننده‌ها و شنونده‌هاي نازنين‌مان، عيد بزرگ مبعث نبي مکرم اسلام بر شما مبارک باشد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. هفته گذشته در محضر حاج آقاي بهشتي بوديم و از محضر ايشان کلي استفاده کرديم. هم مخاطبين عزيز ما و هم شخص حاج آقاي قرائتي بسيار استقبال کردند. حاج آقاي بهشتي از رفقاي ديرينه حاج آقاي قرائتي هستند. ايشان نقل مي‌کردند از چهارده سالگي با هم بوديم. ايشان پيشنهاد کردند از اين هفته مدتي در خدمت حاج آقاي بهشتي باشيم و از مباحث ناب و ارزنده و قرآني ايشان استفاده کنيم. حاج آقاي بهشتي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي بهشتي: سلام عليکم و رحمة الله و برکاته. به حاج آقاي قرائتي سرور عزيز بنده که بيش از چهل سال است شاگردي ايشان را کردم و به بينندگان خوب و عزيز اين برنامه که منت گذاشتند بر من سلام مي‌کنم، تا هرجا تقدير باشد در خدمت اين برنامه باشيم. با مبعث شروع کرديم، جلسه دوم را هم با همين موضوع آسماني، جلسه اول در مورد انتظارات قرآن صحبت کرديم. اين جلسه موضوعي است که خيلي کم به آن پرداختيم. چيزهايي که در مورد پيغمبر مي‌دانيم بيشتر بعد از پيغمبري ايشان است. خلق و خو، سيره و آيات قرآن، اما قبل از پيامبري هم خيلي براي ما حرف دارد. کودکي پيامبر براي کودکان ما و نوجواني‌اش براي نوجوانان ما و جواني‌اش براي جوانان ما خيلي حرف دارد. آن هم در محيطي که فرهنگ نيست. بهداشت نيست. سواد نيست، تمدن نيست. علم نيست. چگونه اين شخصيت توانسته خودش را حفظ کند. مشابه اين را در دنيا داريم. يعني اين الگو، هنرمند بزرگ ايران آقاي مجيد مجيدي را تحسين مي‌کنم که سراغ ساخت فيلمي با کودکي پيامبر رفت. ما الآن يک حرف نويي براي دنيا داريم. چون براي پيامبر سراغ جنگ‌ها برويم ماجرايي دارد. اما کودکي و نوجواني و جواني‌اش، من ده نکته را نيت کردم بگويم.
فايده اين بحث چيست؟ فايده‌اش اين است که از اين ده ويژگي که پيامبر در کودکي و نوجواني و جواني داشته و خدا او را مبعوث کرده به پيامبري، ما هم به هر نسبتي از اين صفات، در خودمان، در بچه‌هايمان، در دانشجو و دانش آموز ايجاد کنيم، خدا ما را مورد مهر قرار مي‌دهد. فايده اين بحث اين است. يعني از همين امشب تصميم بگيريم خودمان و بچه‌هايمان را با اين برنامه‌هاي ده گانه که ده سر فصل هست که پيامبر در آن محيط توانست بدرخشد. بعدها هم بسياري از دلايل گرايش به اسلام را همين‌ها دانستند که بيشتر جوان‌ها به پيامبر گرايش پيدا کردند.
اولين ويژگي نظافت بود. از حليمه سعديه پرسيدند: خاطره‌اي از اين کودک خردسال تعريف کن. فرمود يک ويژگي بسيار مهم پاکيزه او هست. او با بقيه بچه‌هاي من متفاوت است. در کودکي و نوجواني به شدت به پاکيزگي و نظافت، پاکيزگي بدن، موها، دندان‌ها، لباس و محيط خانه حتي در تاريخ دارد، جوان که بود کسان زيادي دو طرف خيابان مي‌ايستادند وقتي او از خانه بيرون مي‌آيد تماشا کنند. لباس‌هاي فاخري نمي‌پوشيد اما فوق العاده تميز بود. لباس‌هاي زير خودش را در ديگ آب جوش مي‌جوشاند. چيزي که شايد اطباء در اين دهه‌هاي گذشته توصيه کنند. موهايش يا بلند يا کوتاه ولي خيلي تميز، دندان‌هاي صدفي، حتماً صبح‌ها دست و روي خود را مي‌شست. به نظافت خيلي اهميت مي‌داد. بعدها هم که پيغمبر شد اين را فرمود: «لن يدخُلَ‏ الجنَّة الا كلّ نظيف‏» (كنز العمّال، ج 9، ص 277 و نهج الفصاحه، ص 237) به بهشت وارد نمي‌شوند مگر افراد پاکيزه، اين براي ما عيب است وقتي کسي به اروپا مي‌رود و برمي‌گردد اولين چيزي که براي ما تعريف مي‌کند، بگويد: نظافت آنها از ما بهتر است. ما يک کمبودي داريم بايد آن را رفع کنيم. با تغيير سبک زندگي از خانه‌هاي خودمان شروع کنيم. کاري کنيم که وقتي يک توريست وارد کشور اسلامي مي شود اولين خبري که مي‌برد خبر نظافت باشد. بگويد: چقدر تميز هستند. در زندگي شخصي‌شان، در رفت و آمدشان. اين ويژگي اول بود.
ويژگي دوم امانت است. در سوره مبارک شعرا گزارش کار مختصري از انبياء آمده است. بيشتر خودشان را اينطور معرفي کردند. به مردم مي‌گفتند: «أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ‏ أَمِينٌ‏» (اعراف/68) معلوم مي‌شود امانت يک صفت کليدي است. مردم وقتي به کسي اعتماد مي‌کنند دارايي خودشان و اموال خودشان را در اختيارش قرار مي‌دهند. پيامبر ما بعد از پيغمبري اموال مشرکان را     نگهداري مي‌کرد. پيغمبر شده و سالها گذشته، باز همان اعتماد قبلي به او هست. از چه سالي شهرت پيدا کرده به امين بودن؟ هشت ساله بوده است. چون مهم است که کسي آوازه‌اش در کشوري بپيچد. سي و چند ساله بوده است. بيست و چند ساله بوده است، نه! هشت ساله بوده است. زائري به مکه آمده بود زيارت مي‌کرد، کيف پولش در حال طواف از لباسش افتاد. يک پسر بچه اين کيف پول را پيدا کرد و رفت يچه‌ها را خبر کرد و کيف را باز کردند و ديدند پول زيادي در آن هست. تصميم گرفتند پول را بين خودشان تقسيم کنند. يک مخالف داشت. آن هم پيامبر بود. هشت ساله بود و گفت: اين گناه است. او را مسخره کردند اما سماجت کرد. چند طرفدار پيدا کرد. خانواده‌ها آمدند داشت دعوايي در مي‌گرفت، حضرت حمزه وارد شد. مادر بچه‌اي که پول را برداشته بود، کيف پول را گرفت و به حضرت حمزه داد و گفت: تو بزرگ ما هستي، هرچه تو بفرمايي! حضرت حمزه فرمود: بايد به صاحبش بدهيم. جارچي‌ها جار زدند و صاحب پول پيدا شد و حضرت حمزه قصه را گفت که من برادرزاده‌اي دارم او اين پيشنهاد را داده است. او هم آدم با معرفتي بود. بچه‌ها را جمع کرد و به همه يک مژدگاني داد تا براي يک کار خوب تشويق شوند. از آن به بعد هروقت اين کودک وارد جلسه‌اي مي‌شد مي‌گفتند: امين آمد! اين امانت داري الآن مورد نياز ما هست. بچه‌هاي ما، جوانان ما، مسئولين ما که دارايي بيت المال نزد آنها امانت است. خود ما که اسرار مردم نزد ما هست. پست‌هايي که در تفسير قرآن آمده، پست‌هاي اجتماعي امانت مردم است. بچه‌هاي خود ما امانت هستند. بحث امانتداري بحث خيلي مهمي است. پيغمبر فرمود: چشم ما امانت است. گوش ما امانت است. تن ما امانت است. خود قرآن هم گفته خداوند خائنين را دوست ندارد. «إِنَ‏ اللَّهَ‏ لا يُحِبُ‏ الْخائِنِينَ‏» (انفال/58) يک سرفصل مهمي است. ما از دبستان بايد روي اين موضوع کار کنيم. بچه يک چيزي را پيدا کرد با عشق صاحبش را پيدا کند. مسئول يک مالي دستش هست، با وسواس به آن مال نگاه کند.
سومين ويژگي پيامبر صداقت است. امام صادق(ع) فرمود: پيامبري نيامد مگر اينکه مردم را به دو موضوع امانت و صداقت توصيه کرد. معلوم مي‌شود اين موضوعات نياز همه روزگاران است. پيامبري نيامد، يعني همه پيامبران روي اين موضوعات ايست مي‌‌کردند. پيامبر عزيز ما در جامعه‌اي زندگي کرده که همه او را به راستگويي مي‌شناختند. اولين باري که شد پس از پيامبري، خداوند به او فرمود: اسلام را علني کن. جمعي را از فاميل‌هاي خودش جمع کرد، بلند شد براي آنها صحبت کند. صحبتش اينطور شروع شد: آيا تاکنون از من دروغي شنيده‌ايد! اين چهل سال اينطور گذشته است. خيلي مهم است. الآن راستي يک چيزي است همه دوست دارند. فطري است. کافر و مشرک و مسلمان و غير مسلمان همه دوست دارند. گاهي هم خارجي‌ها را به رخ ما مي‌کشند که آنها راست مي‌گويند! اين خيلي مهم است. ما نياز داريم روي اين موضوع کار کنيم. ما وقتي قرآن مي‌خوانيم، قرآن خواندن ما تمام شد، مي‌گوييم: صدق الله العلي العظيم! قرآن مي‌گويد: «و من اصدق قولاً من الله» چه کسي راستگوتر از خدا؟ امام صادق(ع) به ما فرمود: «تخلقوا بأخلاق الله‏» (بحارالانوار، ج 58، ص 129) يکي از اخلاق‌هاي خدا همين راستي است. يک مقداري هم سخت است. چون دلايلي دارد که ما دروغ مي‌گوييم يکي منافع است. در دروغ يک منافعي هست، براي آن بچه و تاجر و مسئول منافعي هست که اگر بگويد به ضررش است. ما بايد يک انگيزه‌اي ايجاد کنيم و اين ضرر را تحمل کنيم و راست بگوييم. قرآن مي‌فرمايد: پيامبر يک خوابي ديد، آن خواب رؤياي راست است. قرآن به حضرت ابراهيم فرمود: عجب امتحان راستي دادي. «قَدْ صَدَّقْتَ‏ الرُّؤْيا» (صافات/105) چون در رؤيا مأموريت پيدا کرد پسرش اسماعيل را ذبح کند.
صداقت دو چيز است، سخني که مطابق با واقع باشد، عملي که مطابق با حق باشد. سخن و عمل! به راستگو در عربي صادق مي‌گويند. اما به کسي که تمام وجودش، هم سخنش و هم عملش راست است، صديق مي‌گويند. حديث داريم فرشته وحي يکوقتي که از آسمان آمد، دو لقب براي دو نفر آورد. لقب صديق را براي اميرالمؤمنين و لقب صديقه را براي فاطمه زهرا(س). هم راست مي‌گفتند و در ترجمه بايد بگوييم: راستي و درستي. يک سر فصل مهمي است.
ويژگي چهارم پيامبر عبادت است. هنوز پيامبر نشده ولي به راز و نياز با خالق، به دعا، به نمازي که در دين حنيف حضرت ابراهيم بود عشق داشت. عصرها آدرسش در مکه، مسجد الحرام. حجر اسماعيل، يک فرشي آنجا داشت پهن مي‌کرد، همه مي‌دانستند عصرها اين جوان يا نوجوان بيست و چند ساله کارش عبادت است. ما الآن يک مستحبي داريم که در کشور ما رهبر عزيز انقلاب هم هرسال تأکيد مي‌کنند که از پيشرفت‌هاي معنوي ماست به نام اعتکاف، قبل از انقلاب نبوده است. من يکوقتي قبل از انقلاب به قم مسجد امام حسن عسکري رفتم. گفتند: اعتکاف است، شايد سي نفر هم نبودند. الآن مسجد گوهرشاد چهار هزار نفر ثبت نام مي‌کنند، چند هزار نفر هم از قافله عقب مي‌مانند. اين اعتکاف چيست؟ خلوت با خداست. پيامبر ما قبل از پيامبري اعتکاف داشته است. سي روز، چهل روز، در کوهستان، در غار حرا، در حال عبادت بود که آيات اول سوره علق «اقْرَأْ بِاسْمِ‏ رَبِّكَ‏ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ» يعني خود همين حالت، حالتي است که خداوند به آن نظر دارد. به عبادت و راز و نياز با خدا، به دعا عشق مي‌ورزد. همه مي‌دانستند اين ويژگي را دارد. تا در مکه بود اجازه نمي‌دادند مسجدي بسازند. اما آمدند مدينه اول مسجد النبي، قبل از آن مسجد قبا و بعد مسجدهاي، به مسجد عشق داشت، به دعا و ذکر و خلوت با خدا، حرف زدن با خدا، کمک خواستن از خدا، اينها چيزهايي است که پس از پيامبري توسعه پيدا کرده اما قبل از پيامبري هم دارد.
ويژگي پنجم کار و تلاش است. گزارشاتي که از اين کودک يا نوجوان يا جوان به ما رسيده، يعني پيامبر عزيز ما، اين است که از همان وقتي که خانه حليمه سعديه بوده يعني سه ساله و چهار ساله، به مادرش مي‌گفت: مي‌خواهم کار کنم. برادران من روزها کجا مي‌روند؟ مادر مي‌گفت: تو هنوز خيلي کوچک هستي. آنها مي‌روند براي تأمين معاش کار مي‌کنند. گفت: من هم بايد بروم. شش ساله بود مادرش را از دست داد. دو سال نزد پدربزرگش عبدالمطلب بود. هشت ساله بود عبدالمطلب از دنيا رفت. آمد به خانه عمويش ابوطالب، شانزده سال در اين خانه زندگي کرد. وقتي به خانه عمو آمد يک شرطي کرد گفت: عموجان! من به شرطي در خانه شما زندگي مي‌کنم که کار کنم. من سر سفره‌اي که برايش کار نکنم غذا نمي‌خورم. مسأله فرهنگ کار، امسال رهبر عزيز انقلاب سال حمايت از کالاي ايراني ناميد. کار خوب و کالاي خوب هم کارگر خوب نياز دارد. کارگر بايد عاشق باشد. در هر شغلي که هست دقت مي‌خواهد بکند، زحمت دارد. پيامبر در جواني کشاورزي و چوپاني مي‌کرد. حتي زمين‌هاي بود دورتر و سخت‌تر، مي‌گفت: کار سخت‌تر را دوست دارم. اين سرفصل مهمي است.
پنج ويژگي را گفتيم. نظافت، حديث داريم خدا افراد پاکيزه را دوست دارد. امانت، خدا امانت‌دارها را دوست دارد. صداقت، خدا راستگويان را دوست دارد. يعني اينها سرفصل‌هايي هستند که همه محبوب خداست. بعضي کار مي‌کنند براي کسب پول، امام صادق(ع) ديد تعريف يک نفر را مي‌کنند. فرمود: مي‌خواهم اينکه مردم از او تعريف مي‌کنند را ببينم. ملاقاتي پيش آمد از او پرسيد: کار شما چيست؟ گفت: من کار ندارم. يک سرمايه اندوختم تا آخر عمر هم هست. امام فرمود: نه، کار را براي کسب درآمد نکنيد. خدا دوست دارد تا بنده‌اش نفس مي‌کشد در حال کار و تلاش باشد. اين چيز مهمي است. بعداً هم که به پيامبري رسيد در کارهاي سخت شرکت مي‌کرد. در مسجد سازي کسي بيش از او کار نکرده است. در خندق، عرق مي‌ريخت و کار مي‌کرد. گرسنه بود و يک دستمالي به شکمش بسته بود. به شدت مدافع کار و کارگري بود. با رزمندگان به سمت جبهه مي‌رفتند. جوان خوش اندامي را ديدند که دارد چوپاني مي‌کند. رزمندگان گفتند: اي کاش اين جوان هم در جبهه بود. پيغمبر فرمود: برويم با او حرف بزنيم. جوان را صدا زدند. حضرت از او پرسيد: چرا کار مي‌کند؟ گفت: براي اينکه زندگي‌ام را اداره کنم. پيغمبر فرمود: اين همان ثواب جهاد را دارد.
دخترش به خانه بخت رفته بود. دو سه روز گذشت آمد به عروس و داماد سر بزند. عروس و داماد از پيغمبر خواستند     که ما را براي اداره زندگي راهنمايي کنيد. پيغمبر فرمود: کارهاي بيرون خانه مربوط به علي و کارهاي داخل خانه مربوط به فاطمه است. من از شما سؤال مي‌کنم. زن واجب است در خانه کار کند؟ واجب نيست. ولي خدا دوست دارد زني را که کار مي‌کند. مدتي گذشت پيغمبر به ديدن داماد و دخترش آمد و ديد هردو دارند در خانه کار مي‌کنند. در حالي که قرار بود اميرالمؤمنين بيرون از خانه کار کند و حضرت زهرا داخل خانه. پرسيد: کدام يک از شما خسته‌تر هستيد؟ اميرالمؤمنين پيش دستي کرد و فرمود: دختر شما خسته تر است. پيامبر فرمود: عزيزم، نور چشمم! برو استراحت کن. من به جاي تو کار مي‌کنم. يعني مي‌خواهد به ما بفهماند کار يک مقوله مهمي است. شرافت و قداست دارد. به دامادش رو کرد و فرمود: علي جان! يک ثوابي است خدا به چهار نفر مي‌دهد. نبي، صديق، شهيد و کسي که در خانه کار مي‌کند. امام رضا(ع) فرمود: قرآن که مي‌خوانيد به چينش موضوعات دقت کنيد. خدا چه چيز را کنار چه چيز قرار داده است. بعد مثال زده است مثلاً زکات را کنار نماز، احسان به والدين را کنار توحيد، آنهايي که بد مي‌دانند يا عيب مي‌دانند کار کردن در خانه را، يا آرزو مي‌کنند اي کاش يکي ديگر بيايد در خانه ما کار کند، پنجره‌ها را تميز کند، پيغمبر فرمود: ثوابي هست که خداوند فقط به چهار نفر مي‌دهد. نبي، صديق، شهيد و کسي که در خانه کار مي‌کند. پس پنجمين ويژگي پيامبر ما کار بود.
ويژگي ششم حياء است. زياد مي‌پرسيدند از مردم که شما از اين جوان چه مي‌دانيد؟ هنوز پيغمبر نشده، يک جواني است که در يک شهري زندگي مي‌کند. مي‌گفتند: چشمان با حيايي دارد. چشمانش حالت نيمه باز داشت مثل کسي که در سيره آمده از تپه پايين مي‌آيد، چشمانش مقابل پاهايش است. در مکه عروسي‌هايي بود خيلي ديدني بود. بزن و برقص و بکوب کذايي بود. جوان‌هاي پسر هم بالاي پشت بام‌ها مي‌رفتند و مي‌ايستادند تا عروسي را تماشا کنند. تنها جواني که نمي‌رفت او بود. حياء مي‌کرد.
در لباس پوشيدن خيلي‌ها رعايت نمي‌کردند. پسرها و دخترها، لباسي مي‌پوشيدند و زيرش چيزي نبود. اما لباس پيامبر ما با حياء بود. حرف مي‌خواست بزند حرف رکيک نمي‌زند. چشم و زبان و لباس و رفت و آمدش با حياء بود. خود بعثت يکي از کلماتي که پيامبر فرموده اين است. «بُعِثْتُ‏ لاتَمِّمَ‏ مَكَارِمَ الاخْلاقِ‏» (مكارم‏الاخلاق، ص 8) بعثت من براي اخلاق است. از پيامبر پرسيدند: مکارم اخلاق چيست؟ تعدادي را شمرد. صداقت، امانت، مهمان نوازي و مهر ورزي، آخر فرمود: «وَ رَأْسُهُنَ‏ الْحَيَاءُ» (أمالي طوسي، ص301) ريشه مکارم اخلاق حياء است. ما در دنيايي زندگي مي‌کنيم که يکي از مفاسد دنيا بي حيايي است. پردرآمد ترين تجارت‌ها در دنيا چيست؟ در فضاي مجازي برويم پردرآمدترين چهار مورد است. يکي توليد فيلم‌هاي مبتذل است. يعني بشر به سمتي حرکت مي‌کند که برهنگي را آزاد اعلام مي‌کند. به برهنگي تفاخر مي‌کند. پوشش و حجاب را عيب مي‌داند. اين سرفصل‌هاي ده گانه همه مسائل امروز جهان است. مرد و زن به آن احتياج داريم و چقدر دور افتاديم. يعني بخواهيم و ما براي بعثت يک کاري کنيم. يک کار اين است که مجلس بگيريم و شعرخواني کنيم. يک کاري که بعثت از ما توقع دارد. انتظار دارد. ما همان اهداف بعثت را بايد تحقق ببخشيم. پيامبر فرمود: «لا دين لمن لا حياء له» کسي که حياء ندارد، دين ندارد.
ويژگي هفتم تفکر است. تفکر يک مقوله‌ي مهمي است. الآن به جوان‌ها مي‌گوييم: شما فکر مي‌کنيد؟ نمي‌داند فکر کند يعني چه بايد بکند. چه فرآيندي اگر طي شود مي‌گوييم آن تفکر است. چه ابزاري لازم دارد. چه آموزش‌هايي، همين مهارت فکر کردن، مهارت مهمي است. مي‌پرسيدند از مردم از اين جوان شما بخواهيد چند کلمه تعريف کنيد چه مي‌گوييد؟ مي‌گفتند: اهل فکر است. به خصوص فکر در هستي! به ستاره‌ها خيره مي‌شد. به آسمان‌ها خيره مي‌شد. به پديده‌هاي طبيعي فکر مي‌کرد. اين پديده از کجا پديد آمده است؟ چه کسي او را آفريده است. به چه منظوري؟ چه ارتباطي بين اين پديده و من هست؟ پيامبر جواني بود متفکر، دائم الفکر، يکي از تأثيراتش اين بود که اهل تدبير و مديريت بود. اگر يک مسأله اجتماعي پيش مي‌آمد، مديريت مي‌کرد. عجله نمي‌کرد و شتابزده ورود پيدا نمي‌کرد.
يکوقتي يادم هست حاج آقاي قرائتي در برنامه درسهايي از قرآن، آرزو مي‌کنم به زودي ايشان تشريف بياورند، ما در حاشيه باشيم. ايشان برنامه‌اي براي فکر داشتند. در مجموعه آثار ايشان هم هست. مي‌فرمودند: به مشهد خدمت يکي از علماي بزرگ خراسان به نام آيت الله فلسفي رفتند. برادر خطيب توانا، مي‌فرمودند: آقاي فلسفي به من فرمودند: من سيصد حديث براي فکر کردن پيدا کردم. پيامبر ما پس از اينکه به پيغمبري رسيد، از همسرش پرسيدند: جالب‌ترين خاطره‌اي که از پيامبر سراغ داري کدام است؟ متحير ماند که همه خاطراتش جالب است. ولي بخواهم يکي را جدا کنم شب زنده داري است. شب‌ها که کمي مي‌خوابد از خواب برمي‌خيزد و به حياط منزل مي‌آيد و به ستاره‌ها نگاه مي‌کند و آيات 190 تا 195 سوره آل عمران را تلاوت مي‌کند. نماز شب بر پيغمبر واجب بود. اينطور نماز شب مي‌خواندند، يک مقدار که مي‌خوابيد از خواب بلند مي‌شد چهار رکعت نماز مي‌خواند، دوباره مي‌خوابيد، دوباره يک مقدار شيريني خواب مي‌رفت اثر کند دوباره برمي‌خاست و مي‌دانست براي هدف مهمي آفريده شده است. چهار رکعت نماز مي‌خواند. هر بار که بلند مي‌شد مسواک مي‌زد و اين آيات را مي‌خواند. بار آخر که سه رکعت مانده بود، مسواک مي‌زد و وضو مي‌گرفت اين آيات را مي‌خواند و آن سه رکعت را مي‌خواند و به مسجد مي‌رفت براي نماز صبح. يعني شبي سه نوبت اين صحنه از پيغمبر ديده مي‌شد. تفکر در آسمان! شروع اين آيات اين است «إِنَّ فِي خَلْقِ‏ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب‏» (آل‌عمران/190) اولي الالباب يعني خردمندان، متفکران، چه کساني هستند؟ «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (آل‌عمران/191) اين براي پس از پيامبري است. مگر مي‌شود کسي ناگهان پيغمبر شود و زمينه نداشته باشد؟ زمينه‌هاي خصال پيامبر ما قبل از پيغمبري است.
فرض کنيد در ارتش مي‌‌خواهند به کسي درجه سرتيپي بدهند، از اول بايد شروع کرده باشد. ناگهاني نمي‌شود سرتيپ شود. اگر اين فعاليت‌ها را بکند اين درجه به او داده مي‌شود. در خطبه قاصعه اميرالمؤمنين فرمود: پيغمبر را از شير گرفتند تا چهل سالگي تحت نظارت و تربيت خدا بوده است. اين چهل سالگي براي ما مسلمان‌ها غنيمت است.
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيدم. چهره‌ي بسيار دوست داشتني از پيامبر را براي ما ترسيم کرديد از دوره نوجواني و جواني حضرت. انشاءالله همه ما خلق و خوي محمدي پيدا کنيم. فرمودند: «و لکم في رسول الله اسوة حسنه» انشاءالله ما هم دنباله روي پيامبر باشيم و شفاعت پيامبر نصيب همه ما شود و دست همه ما را بگيرد. امروز صفجه 290 قرآن کريم، آيات 76 تا 86 سوره مبارکه اسراء را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها وَ إِذاً لا يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلَّا قَلِيلًا «76» سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِيلًا «77» أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً «78» وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً «79» وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً «80» وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً «81» وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً «82» وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً «83» قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى‏ سَبِيلًا «84» وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا «85» وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكِيلًا «86»
ترجمه: و بسا نزديك بود كافران (با نيرنگ يا غلبه) تو را از اين سرزمين بلغزانند تا از آن بيرونت كنند، ودر آن هنگام، جز مدّت كمى پس از تو پايدار نمى‏ماندند (و به خاطر اين ظلم گرفتار قهر الهى مى‏شدند). اين، سنّت (هلاكت طغيان‏گران) درباره‏ى پيامبرانى كه پيش از تو فرستاديم جارى بوده است و براى سنّت ما هيچ تغييرى نمى‏يابى. نماز را به هنگام بازگشت خورشيد (به سمت مغرب) تا تاريكى شب، بپادار، و همچنين قرآنِ سپيده‏دمان را. همانا (قرائت) قرآن (به هنگام) فجر (در نماز صبح) مورد مشاهده (فرشتگان) است. و پاسى از شب را بيدار باش وتهجّد و عبادت كن، و اين وظيفه‏اى افزون براى توست، باشد كه پروردگارت تو را به مقامى محمود وپسنديده برانگيزد. و بگو: پروردگارا! مرا با ورودى نيكو و صادقانه وارد (كارها) كن و با خروجى نيكو بيرون آر و براى من از پيش خودت سلطه و برهانى نيرومند قرار ده. و بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل، نابود شدنى است. و آنچه از قرآن فرو مى‏فرستيم، مايه‏ى شفا (ى دل) و رحمتى براى مؤمنان است و ستمگران را جز خسران نمى‏افزايد. و هرگاه كه به انسان نعمتى عطا كرديم، روى گرداند و شانه‏ى خودرا (از روى تكبّر) چرخاند و چون (كمترين) گزندى به او رسد (از همه چيز) مأيوس و نوميد شود. بگو: هر كس بر ساختار و خُلق و خوى خويش عمل مى‏كند، پس پروردگارتان داناتر است به كسى كه به هدايت نزديك‏تر است. و از تو درباره‏ى روح مى‏پرسند. بگو: روح از امور پروردگارم (و مربوط به او) است و جز اندكى از دانش به شما نداده‏اند. و اگر بخواهيم، هر آينه آنچه را به تو وحى كرده‏ايم، (از يادت) مى‏بريم، سپس كسى را نمى‏يابى كه در برابر ما از تو دفاع كند.
شريعتي: انشاءالله هرجا که هستيد ايام و اعياد پيش رو بر شما مبارک باشد و انشاءالله از اين فرصت باقيمانده ماه رجب نهايت استفاده و بهره را ببريم. «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ»
حاج آقاي بهشتي: «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» خداوند که هرچه اراده کند همان مي‌شود به پيامبر مي‌فرمايد: بگو حق آمد، به صورت فعل ماضي هم هست. در ادبيات عرب جاهايي که قطعي هست، مثلاً قيامت را مي‌گويد: «اذا وقعت الواقعه» در آينده مي‌خواهد رخ بدهد ولي چون قطعي است، چنين مي‌گويد. «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» بگو حق آمدني است. در تفسير آمده يکي از آيات مربوط به امام زمان(ع) است. حق آمدني است و باطل نابود شدني است که حقيقتاً باطل نابود خواهد شد.
شريعتي: انشاءالله در آن عصر و روزگار باشيم و چشم ما به جمال نوراني امام زمانمان روشن شود. اين هفته در برنامه از عالم جليل القدر فقيه بزرگوار و گرانقدر مرحوم سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي صاحب عروة الوثقي ياد مي‌کنيم که انشاءالله مهمان سفره نبي اکرم باشند.
حاج آقاي بهشتي: ويژگي هشتم پيامبر ظلم ستيزي بود. ممکن است بعضي گمان کنند پيامبر ما در جواني يک جوان منزوي و ساکت و بي اطلاع از مسائل جامعه بود. نه! او خيلي حساس بود. در يک سلسله از جنگ‌هاي زنجيره‌اي به نام جنگ‌هاي فجار حضور داشت. هفده، هجده ساله بود که بازرگاني در مکه آمد، کالايي را به مغازه داري فروخت. گفت: تا زيارت مي‌کني يک هفته مانده بيا پولت را بدهم. پايان موعد رسيد و او انکار کرد. آمد گفت: پولم را بده، گفت: چه پولي؟ جنس‌ها را به تو فروخت. گفت: چه جنسي؟ اين داشت سکته مي‌کرد. رفت بالاي بلندي و داد زد، آيا در اين شهر جوانمردي نيست داد مرا بستاند؟ جوان‌ها جمع شدند و گفتند: براي ما ننگ است که در شهر ما به کسي ظلم شود و ما بي تفاوت باشيم. يکي پيامبر ما بود، هفده، هجده ساله! گفتند يک گروهي درست کنيم. اول دنبال اسم بودند. اسمش را حلف الفضول گذاشتند. چون در دهه‌هاي قبل، هشتاد سال قبل يک چنين گروهي بودند رهبرانشان فضل و فضيل و فاضل بودند. يعني بزرگداشت شخصيت‌ها و قهرمان‌ها يک ديني است به گردن ما، اسم آنها را روي گروه خودشان گذاشتند. بعد گفتند: يک جايي مي‌خواهد ساختماني که مظلومان بيايند سر بزنند. يک کسي گفت: من زمينش را مي‌دهم. يک کسي گفت: من گچ مي‌دهم. آهن مي‌دهم. پيامبر ما پول نداشت، فرمود: من عملگي مي‌کنم. بعد گفتند: ساختمام دردي را دوا نمي‌کند. يک کاري کنيم. اولين کار همين پرونده آقا است. رفتند تحقيق کردند ديدند درست است و او مظلوم است. رفتند در مغازه گفتند: مال مردم را بده. او هم فکر نمي‌کرد جدي باشد. اما وقتي يک عده جوان سلحشور آنجا پي کار بودند، پول را داد. مدتي گذشت يک زائري با دخترش آمده بود در مسجد الحرام طواف مي‌کرد. يکي از اراذل و اوباش آمد به زور، دخترش هم زيبا بود. دختر را از پدر جدا کرد. او هم ترسيد اقدامي کند. مردم هم ترسيدند. گفت: چه کنم؟ گفتند: برو حلف الفضول، پيمان جوانمردان، آمد و آدرس را پيدا کرد و در زد، آنها هم رفتند خانه اراذل و اوباش را پيدا کردند و در زدند و گفتند: دختر مردم را بده. اول انکار کرد، چه دختري؟ شمشير کشيدند. گفت: يک امشبي نزد من باشد. گفتند: اگر جانت را مي‌خواهي در را ببند و داخل شو. او ديد جدي است رفت دختر را آورد. مردم مکه احساس امنيت کردند. هم براي ناموسشان و هم براي مالشان. پيامبر ما عضو اين گروه بود. حتي بعد از اينکه به پيامبري رسيد فرمود: من همچنان عضو آن گروه باقي مي‌مانم.
ويژگي نهم پيامبر ما در اين دوره چهل ساله توجه به سلامت بدن بود. تربيت بدن، ما مي‌دانيم از دو بخش تشکيل شديم، روح و بدن! بدن ابزار کار روح است. از قديم گفتند: عقل سالم در بدن سالم! يک بررسي چند سال قبل من کردم، پيامبر ما در طي اين چهل سال هفت نوع ورزش مي‌کردند. از سه سالگي کشتي مي‌گرفت. حتي بعدها هم که به خانه دخترش مي‌آمد، نوه‌هاي خود را به کشتي گرفتن تشويق مي‌کرد. از هفت سالگي که به مدينه آمد و در مدينه دايي‌هايش بودند و آنجا قنات آب بود، شنا کردن را ياد گرفت. پيامبر 37 سال داشته که خاطرات کودکي‌اش را پرسيدند، فرمود: شنا کردن را در مدينه ياد گرفتم. بعدها که به پيغمبري مي‌رسد، فرمان مي‌دهد مسلمان‌ها دخترانتان را و پسرانتان را شنا کردن بياموزيد. «عَلِّمُوا أَوْلادَكُمُ‏ السِّبَاحَةَ وَ الرِّمَايَةَ» (كافي، ج 6، ص 47) سه ورزش رسمي را خيلي اهتمام داشته است. شمشير زني، اسب سواري و تيراندازي. به خاطر اينکه اگر دشمن به ما حمله کرد، ناتوان نباشيم. بي عرضه نباشيم.
جوان امروز ايران تهديد مي‌شود بايد کار با سلاح را بلد باشد. بلد باشد شنا بکند. حاج آقاي قرائتي بارها فرموده: شمال کشور ما درياست. جنوب کشور ما درياست، سرباز ما در دوره سربازي به صورت الزامي شنا را بياموزد. ششمين ورزشي که پيغمبر ما سفارش کردند کوه پيمايي است. کمتر کوهي در حجاز بود که نرفته باشد. الآن کوه يک نعمت خداست، مخصوصاً شهرهايي که در دامنه کوه هستند مثل تهران. آمارهاي جمعيت‌هاي پر تعداد گزارش مي‌شود که مردم تهران به کوه مي‌روند. مخصوصاً پيغمبر کوه در شب‌ را،     که براي ما سخت است. يا کوه رفتن در خلوت را مثل جبل النور. لذت مي‌برد در دل شب در کوهستان به ستاره‌ها نگاه کند.
هفتمين ورزشي که شايع‌ترين ورزش در اين چهل سال بوده است دويدن است. به سه شکل، با دور کند، دور متوسط و با سرعت. مسلمان‌ها را به مسابقات ورزشي تشويق مي‌کرد. حاج آقاي قرائتي بارها فرمودند: ورزش بکنيد ولي تماشاي ورزش براي چيست؟ من عرض مي‌کنم که خود پيغمبر هم براي تماشاي ورزش وقت مي‌گذاشت. از مال خود براي تيم‌هاي برنده جايزه قرار مي‌داد که تشويق شوند. مسلمان‌ها بايد سالم و ورزيده باشند نه اينکه دائم بيمار باشند. مسأله سلامت بدن هم خيلي مهم است. کمتر ديده شد که پيغمبر مريض شود. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: در جبهه‌هاي جنگ وقتي کم مي‌آورديم به پيامبر تأسي مي‌کرديم.
ويژگي دهم بخشندگي است. بخشندگي از صفات خداست. رحمان و رحيم دو کلمه‌اي است که توصيه شديم در اول همه کارهايمان بگوييم: بسم الله الرحمن الرحيم. بخشندگي کاري به پولداري ندارد. چه بسا پولدارهايي هستند که بخشنده نيستند. افرادي هستند در درجات پايين اما روحيه بخشندگي و بزرگواري دارند و اهل سخاوت هستند. پيغمبر ما اولين بار که پول خوبي به دستش رسيد، سيزده ساله بود. تمام آن پول را به رسم وفا هديه به عمويش ابوطالب کرد. به خاطر اينکه در خانه آنها زندگي مي‌کند. بعد از اين در سن 24 سالگي پول خيلي زيادي که براي حضرت خديجه کار کرده بود، آن پول خيلي زياد بود. جوان 23، 24 ساله هم وقت ازدواجش است. تمام آن پول را بين فقرا تقسيم کرد. وقتي از درون سخاوت مي‌جوشد اينطور است. خدا هم يک همسري قسمت او کرد خديجه، که او از ثروتمندترين افراد حجاز بود. در ماجراي ازدواج با حضرت خديجه هم حرف‌هاي شيرين زياد است. سر مهريه اختلافي پيش آمد. طرف داماد مي‌گفتند: پنج سکه، طرف عروس مي‌گفتند: هزار سکه! عروس پيغامي براي داماد فرستاد که هرچه گفتند تو قبول کن، من مي‌دهم. بعد هم که عقد را حضرت ابوطالب خواندند، مدتي که گذشت به جاي اينکه عروس را به خانه داماد ببرند، داماد به خانه عروس رفت. وقتي وارد خانه حضرت خديجه شد، خديجه(س) همان شب يک صندوقي را آورد که همه دارايي در آن بود. پول نقد و اسناد و املاکش در آن بود. صندوق را به پيامبر داد و فرمود: تصميم گير شما باشيد.
با خدا باش و پادشاهي کن *** بي خدا باش و هرچه خواهي کن
شريعتي: با دل و جان بر حضرت محمد مصطفي سلام مي‌کنيم و مي‌گوييم: تو مير عشقي عاشقان بسيار داري، پيغمبري با جان عاشق کار داري.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها