اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

96-10-06-حجت الاسلام والمسلمين لقماني – هنر خوب زيستن (سرگرم هر مقام و منصبي نباشيم)

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: هنر خوب زيستن
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين لقماني
تاريخ پخش: 06-10-96

بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
هواي بام تو داريم ما هوايي‌ها *** خوشا به حال شب و روز سامرايي‌ها
چه نعمتي است سر سفره‌ات نمک خوردن *** چه افتخار بزرگي است اين گدايي‌ها
خداست باني اين اعتقاد نوراني *** خداست باني اينجور آشنايي‌ها
دوباره حسرت ديدار در دل کعبه است *** چقدر کعبه دلش خون شد از جدايي‌ها
به ياد حضرت فرزندتان هر آدينه *** چه حس و حال قشنگي است هم صدايي‌ها

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه‌ي دوستان عزيزم، عيدتان مبارک. امروز روز بسيار باشکوهي است. روز ميلاد امام حسن عسکري (ع) است. در همين روز عيد از خداوند متعال مي‌خواهم که عيدي همه ما را ظهور فرزندشان امام زمان(عج) قرار بدهد. به همه‌ي بيننده‌ها و شنونده‌هاي نازنين‌مان سلام مي‌کنم و تبريک مي‌گويم. حاج آقاي لقماني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي لقماني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. امروز برنامه ما به عطر مهدوي معطر شده است. از طرف خودم و همه بيننده‌هاي سمت خدا اين روز را به جان جانان و امير آفرينش، سپه سالار هستي حضرت مهدي(عج) تبريک عرض مي‌کنم و اميدوارم عيدي ما تعجيل در فرج حضرت باشد و ديدار آن حضرت. انشاءالله!
شريعتي: انشا‌ءالله زيارت دلچسب سامرا نصيب همه ما شود. انشاءالله. امروز هرکسي در هرجايي که هست از شما عيدي مي‌خواهد. مي‌خواهيم هنرمند شويم و هنر خوب زيستن را ياد بگيريم. امروز هم ادامه بحث و روايت نوراني پيامبر را خواهيم شنيد.
حاج آقاي لقماني:
ما ز بالاييم و بالا مي‌رويم *** ما ز درياييم و دريا مي‌رويم
ما از اينجا و از آنجا نيستيم *** ما ز هرجاييم آنجا مي‌رويم
از کجا هستيم؟ مرغ باغ ملکوتم ني‌ام از عالم خاک! به لطف خداوند حديثي را از پيامبر بيان کرديم. عنوانش هنر خوب زيستن بود. عنوان ريزش سبک زندگي آسان و آرام بود. هنر خوب زيستن هم گفتيم. هنر را دانايي به اضافه زيبايي گفتيم. اين هنر است. بعضي‌ها هستند در اين چند سال عمرشان هنرمندانه زندگي مي‌کنند و قدر خودشان را مي‌دانند. يکي از فرازها که پيش رو قرار داديم و ناتمام ماند، بحث جمعه‌ي پيامبر هست، «لا تشغل بعزٍ» صبح تا شب اسير مقام و عزتي نباش که پايانش ذلت است. اما عيدي بنده به بينندگان اين است که شايد ده برنامه هست که اين روايت را گوشه ذهنم گذاشتم براي بينندگان بگويم. امروز روز عيد است قسمت شد بگويم.
امام کاظم(ع) فرمودند: دنيا را براي خود مهم و والا نشماريد. گاهي مي‌خواهيد خوب باشيد، طوري نيست. هنر خوب زيستن، اما نمي‌خواهد مهم باشيد. برتر باشيد. يکي از درگيري‌ها و دلگيري‌هايي که نسل امروز ما با پدر و مادر دارند، اين است که پدر و مادر ما مي‌خواهند ما مهم باشيم. ما مي‌خواهيم خوب باشيم، نمي‌خواهيم در ويترين گذاشته شويم. ديده شويم. در قاب نرويم. مي‌خواهيم راحت باشيم. آنها مي‌گويند: نه! تو بايد حتماً تک رقمي بيايي، حتماً نفر اول باشي. امام فرمودند: مهم نشماريد. خوب باشيد. دنيا را براي خودتان والا هم نشماريد. بعد فرمودند: زندگي را راحت بگيريد. چه نعمتي است! راحت بگيريد و اسير تکلف نباشيد. بعضي‌ها يک عمر مسخره زندگي مي‌کنند مبادا مورد تمسخر قرار بگيرند. طناب‌هاي رنگي دور خودش پيچيده است.
امام کاظم(ع) فرمودند: دنيا را براي خود مهم و والا نشماريد، آن را راحت بگيريد که هيچکس زندگي را آسان و راحت نگرفت مگر آنکه خداوند زندگي را براي او گوارا و شيرين ساخت. شما يک قدم برداري و تکلفات را کنار بگذاري و ببيني خدا با شما چه کار مي‌کند. هم اميرالمؤمنين و هم امام حسن اين روايت را فرمودند. کساني که مي‌خواهند در زندگي بدون سلطنت، مقام و ميز عزت داشته باشند، گاهي مي‌گويد: من مدير عامل هستم، وکيل و وزير هستم، مسئول هستم، يک عزت ظاهري دارد تا وارد مي‌شود جلوي پايش بلند شوند.
مسجد يکي از دانشگاه‌ها رفتم، نماز جماعت ظهر بخوانم. وارد مسجد که شدم نشستن تا نماز شروع شود. ديدم يک نفر وارد شد، همه جلوي پايش بلند شدند. آقاي دکتر! آقاي دکتر! گفتم: ايشان چه کسي است؟ گفتند: رئيس دانشگاه است. اتفاقاً کارم حل نشد و مجبور شدم فردا بروم. فردا رفتم نشستم ديدم همان آقاي دکتر آمد ولي هيچکس محل نگذاشت. گفتم: چرا؟ گفتند: ديروز بعد از ظهر عزل شد. گاهي اينطور است. امام معصوم مي‌فرمايد: کسي که بخواهد بدون ميز و مقام و سلطنت عزت و مقام پيدا کند، بدون اقوام و خويشان شکوه تمام پيدا کند، يک کار کند، از لذت نافرماني خدا به سوي عزت اطاعت او بيايد. ببيند خدا با او چه مي‌کند.
اين جمله را امام حسن مجتبي(ع) فرمودند. «من‏ عبد الله‏ عبد الله له كل شي‏ء» (مجموعة ورام، ج 2، ص 108) کسي که خدا را عبادت کند، خداوند کاري مي‌کند تمام اشياء در مقابل او کرنش کنند، مطيع او باشند. به فرمان او باشند. چون فقط مي‌خواسته خدا را راضي کند. آدم نمي‌تواند همه را راضي کند. سليقه‌ها متعدد است.
شريعتي: مشابه روايتي که اگر بين خودت و خدا را اصلاح کردي، خدا بين تو و مردم را اصلاح مي‌کند. دلها به سمت تو متمايل مي‌شود.
حاج آقاي لقماني: وقتي چنين باشد انسان چقدر راحت است. ما نبايد کاري کنيم مردم پشت سر ما حرف بزنند. ولي اگر کار ما درست بود هيچ اشکالي ندارد. «لا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ»‏ (نهج البلاغه، حكمت 201) وحشت نکن در راهي که اگر درست است، اعوان و انصار کم هستند. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» (انعام/91) خداوند به حضرت موسي گفت: خدايا يک خواهش از شما دارم. يک کاري کن مردم اينقدر پشت سر من حرف نزنند. خدا گفت: اين کار را براي خودم هم نکردم. مردم پشت سر من هم حرف مي‌زنند! گاهي نمي‌شود که نمي‌شود که نمي‌شود. امام فرمودند: اگر مي‌خواهيد به عزت واقعي برسيد از ذلت معصيت خارج شويد. نمي‌خواهيد سفره پهن کنيم و به هرکس هم که رسيدي، چاکرم و مخلصم! اينها را نمي‌خواهد. محبت‌تان را در دلها قرار مي‌دهيد. کساني هستند که بيست سال و سي سال قبل از دنيا رفتند. در شهرها و محله‌ها مختلف، بعضي‌ها شش ماه قبل از دنيا رفتند. يک ارتباطات نامرئي هست، دلها به دست مقلب القلوب است. بحث ما در مورد مقام بود. امام سجاد(ع) فرمودند: دوست ندارم ثروت کلاني چون شتران سرخ موي داشته باشم. در زمان صدر اسلام شتران سرخ موي خيلي قيمتي بوده است. الآن چه ماشيني را مي‌گويند خيلي قيمتي است. چند ميليارد، چه دارايي، شمش طلا، سکه، امام به اين بيان مي‌فرمايند: دوست ندارم شتران سرخ موي را به عنوان ثروت داشته باشم ولي در برابر به دست آوردن آن لحظه‌اي تن به ذلت و زبوني بدهم. عزت نفس داشته باشيم. اين شعر به قدري مرا جذب خودش کرد.
يا رب که در چراغ مزار کسي نباد *** آن قطره روغني که به منت کشيده‌ام
در آموزه‌هاي ديني يکوقت سؤال به نام گدايي است و گاهي درخواست است. بعضي متأسفانه صبح تا شب از اين خواهش مي‌کنند. از اين درخواست مي‌کنند. از اين چيزي را مي‌خواهند. خيلي نکوهش شده است. تا جايي که مي‌توانيد از مردم درخواست نکنيد. عزت نفسشان حفظ مي‌شود. اين عزت را خدشه دار مي‌کند. ما نمي‌توانيم مثل بعضي‌ها و مثل حضرت امام باشيم که هيچوقت به همسرشان دستور نمي‌دادند. گفتند: ايشان هروقت پيراهنشان را مي‌خواستند، نمي‌گفتند: پيراهن مرا بدهيد. سؤال مي‌‌کردند: پيراهن من کجاست؟ يکوقت دستور ندهند. انسان تا جايي که مي‌تواند خودش کار خودش را انجام بدهد. ذليل نمي‌کند که گاهي يک نفر به انسان پرخاش کند.
اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: يک صاع از ذلت با عزت تمام عمر برابري نمي‌کند. ببينيد عزت واقعي چيست؟ با تمام عمر، نکته بعد فرمودند: همه چيز مؤمن در دست اوست غير از آبرو و عزتش. براي خداست و امانت است و بايد حفظ کند. خيلي زيباست. يعني مؤمن اينقدر عزيز است؟ «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ‏ وَ لِلْمُؤْمِنِين‏» (منافقون/8) مؤمن نبايد عزتش را خدشه دار کند و زير پا بگذارد. در زمينه‌ها و امور مختلف عزت‌مند باشد.
سؤالي که الآن مطرح است اين است که چه کار کنيم به عزت واقعي برسيم؟ سؤالي است که خيلي از ما دوست داريم عزيز شويم، آن هم ماندگار و تا ابديت. 1- اطاعت از خداوند؛ در بحث اطاعت از خداوند انسان همسو و همرنگ خدا مي‌شود. قطره‌اي است وصل به اقيانوس مي‌شود. «فَإِنَ‏ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» (نساء/139) عزت چيست؟ سفت بودن، زود وادادگي پيدا نمي‌کند و اسير نمي‌شود. اگر بازيگر زندگي خود نباشيد، بازيچه مي‌شويد. اگر در زندگي عوض نشويد زود تعويض مي‌شويد. گاهي بعضي اينطور هستند. از بس به اين و آن رو مي‌زند ديگر ادبي حسابش نمي‌کنند. بعضي مي‌گويند: فلاني محترم است. حريم دارد. رو به کسي نمي‌زند و درخواست نمي‌کند. بعضي‌ها با سيلي صورتشان را سرخ نگه داشتند. خداوند به حضرت داود(ع) فرمود: «يا داود من عزتم را در طاعتم قرار دادم. ولي افراد در ميز و مقام و خدمت سلطان جستجو مي‌کنند.» خودش را به فلان رئيس مي‌چسباند. به فلان مدير، هرچه مي‌دود به او نمي‌رسد. مسير را اشتباهي رفته است. گفت: قطاري که از ريل خارج شده است ممکن است با سرعت برود، ولي به جايي نمي‌رسد. اين هم با سرعت مي‌رود و پز مي‌دهد، امروز جناب سردار منزل ما مي‌آيند. فردا مي‌خواهيم منزل دکتر فلاني برويم. «فلا يجدونَ» پيدا نمي‌کنند. پيامبر فرمود: خداوند مي‌فرمايد: «أنا ربکم العزيز» من پروردگار شما هستم. چه عزيز هست آن کسي که عزت دنيا و آخرت را دوست دارد. «فمن اراد عز الدارين فليطع‏ العزيز» اطاعت، بندگي!
بندگي کن تا که سطانت کنند *** تن رها کن تا که جانانت کنند
اولين چيزي که به انسان عزت واقعي مي‌دهد، اطاعت از خداوند است. دومين مورد پاکي و پرهيزگاري است. «لا عِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَي‏» (نهج ‏البلاغه، حكمت 371) اميرالمؤمنين يک فصل بسيار گسترده‌اي در مورد تقوا دارد. دنيا مي‌خواهيد تقوا، آخرت مي‌خواهيد تقوا، مقام مي‌خواهيد تقوا، عزت مي‌خواهيد تقوا، هيچ عزتي عزيزتر از تقوا و پرهيزگاري نيست. عوامل فيلم يوسف پيامبر خدمت مقام معظم رهبري رفتند. بعد معرفي کردند «يوزارسيف» آقا فرمودند: پسرم مراقب خودت باش که هميشه پاک بماني! پاک بودن... «در جواني پاک بودن شيوه‌ي پيغمبريست» مخصوصاً عزيزان جوان، من سراغ دارم که بعضي از جوانان به اندازه‌ي چهار تا روحاني، روحانيت دارند. در محيط جامعه، در دانشگاه، دست از پا خطا نمي‌کند. معصوم هم نيستند. اينها را خداوند روز قيامت مي‌آورد. بعضي‌ها را هم مي‌‌آورد که مرتب اسير هستند. يک جوان هفده ساله آيت الله العظمي مي‌شود. آيت الهي هستند.
اميرالمؤمنين(ع) خطاب به همه ما فرمودند: بندگان خدا بدانيد تقوا حصاري بلند و غير قابل تسلط است و بي تقوايي، آلودگي حصاري غير قابل اعتماد و بي حفاظ است. با تقوا باشيد تا از نيش گزنده‌ي خطاها در امان بمانيد. اقتصادي، سياسي، اجتماعي، در تمام زمينه‌ها، «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا» (انفال/29) همه ما برايمان پيش آمده، صبح خواستيم دنبال کاري برويم، يک نيروي دروني به ما گفته: اين کار انجام مي‌شود يا نه. اين چيست؟ فرقان است. فرق حق و باطل، پشت صحنه‌ها را ديدند. افرادي که با تقوا هستند، کساني که با آنها صحبت مي‌کنند، مي‌فهمند اين راست مي‌گويد يا دروغ. تقواست، نورانيت است، کاري به سن و سواد هم ندارد. کاري به طبقه اجتماعي ندارد. انسان هر مقدار خودش را دور از آلودگي نگه دارد، دل نوراني‌تر مي‌شود. پشت صحنه‌ها را مي‌بيند و حس مي‌کند.
سومين چيزي که باعث عزت واقعي انسان مي‌شود و فوق العاده تأثير دارد، قناعت در زندگي است. يک جنگ بي پايان که خيلي هم کاربردي و لازم است. هر مالي داشته باشيد روزي تمام مي‌شود ولي قناعت تمام شدني نيست. پادشاهي در زندگي! به آنچه داري قانع باش ولي به آنچه هستي قانع نباش. نگو: دو رکعت نماز خواندم. نگو: اين مقدار براي زلزله زده‌ها دادم. باز هم بده. به آنچه هستي قانع نباش.
رضايت به داده‌ها و نعمت‌هاي الهي و پرهيز از فزوني و فراواني و زياده خواهي، اين قناعت است. وقتي انسان چنين باشد يک گوهري گرانبهايي پيدا مي‌کند و در درون احساس نشاط و شادابي دارد. چون توانگر مي‌شود وقتي قانع باشد. زياد چشم پرسه نمي‌زند دنبال زندگي ديگران! بعضي از دوستان جوان، دانشجو، دختر و پسر با هم ازدواج کردند، مي‌گويند: يک توصيه به ما بکنيد. من مي‌گويم: براي خودتان زندگي کنيد. کساني که براي خودشان زندگي مي‌کنند واقعاً زندگي مي‌کنند و آنها که براي ديگران زندگي مي‌کنند، مردگي است. زنده هستند ولي زندگي نمي‌کنند. همديگر را تحمل مي‌کنند. گاهي صدها برابر برکات زندگي مي‌شود. هدفمند، آرمانگرا.
چهارمين مورد صبر و بردباري و شکيبايي است. گاهي مواقع انسان صبر کند و خداوند عزت به انسان مي‌دهد. عزيزان فرهنگي را سراغ داريم مي‌گويد: حقوق که مي‌گيريم اول قسط مي‌دهيم. با برکتش زندگي مي‌کنيم. گاهي دو تا برادر هستند يکي فرهنگي و يکي در فلان شغل است. يک عزتي خداوند به آن مي‌دهد. نمي‌خواهيم بگوييم، مال بد است، رياست بد است. ولي عزت چيز ديگري است. عزت مؤمنان و شرافت آنها در بي‌نيازي از مردم است و آزادگي در پرتو قناعت. کساني هستند که هيچ وابستگي ندارند. سيگار نمي‌کشد، اعتياد ندارد، چقدر راحت زندگي مي‌کند. ولي خدا نکند انسان اعتياد به فلان ادکلن و تيپ و قيافه داشته باشد. هر چيزي، ذات اعتياد بد است. آزادگي! وقتي انسان وابسته شد ذليل مي‌شود.
نکته ديگر فرمودند: سؤال و درخواست از افراد، طوق ذلتي است که عزت و شرافت خانواده را از بين مي‌برد. تا جايي که مي‌توانيم از ديگران درخواست نداشته باشيم. چيزي نخواهيد. فرمودند: صبر جلوگيري از کارهاي خلاف شرع و عقل هست. مهار کردن هوا و هوس‌هاي شيطاني، صبر چيست؟ يک گياه بسيار تلخ است. صبر بر مصائب، صبر بر گناه باعث مي‌شود انسان بعد از مدتي شکفته شود. امام علي(ع) فرمودند: «أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ‏ تَحْتَ‏ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ»‏ (نهج‏البلاغه، حكمت 219) بسياري از زمين خوردن‌هاي عقل انسان به خاطر دلبستگي‌ها و طمع اوست. طمع يک حالت سيري ناپذير انسان است ولي اگر انسان خودش را مهار کند، خوب است. رفتيم دکتر، دکتر گفته: فردا بايد آزمايش خون بدهي. امشب سر شب يک لقمه بخور که فردا ناشتا باشي. اگر بخواهيم در آزمايش‌هاي الهي جواب آزمايش ما مناسب باشد، بايد هميشه ناشتا باشيم. ناشتا از ديدني‌ها، شنيدني‌ها، خوردني‌ها، عزت پيدا مي‌کند و سالم مي‌ماند. به سلامت به مقصد مي‌رسد. صبر و بردباري خيلي تأثير دارد.
يکي از چيزهاي ديگري که خيلي مؤثر است، اين است که انسان خودش را در معرض قرار ندهد. مثلاً بنده زود عصباني مي‌شوم و زود شيفته مال و مقام مي‌شوم، در معرض بودن، جايي که لغزشگاه عصبانيت است انسان وارد نشود. اميرالمؤمنين فرمود: از عصمت و پاکدامني ورودي گناه را به انسان ببندد. تا به بگو مگو در خانواده رسيد قطع کني و به جاي ديگر بروي. آرام که شدي برگردي. اين بهترين نعمت است.
شريعتي: عيد ميلاد حضرت بر همه مبارک باشد و انشاءالله زيارت سامرا نصيب همه ما شود. امروز صفحه 181 قرآن کريم، آيات 34 تا 40 سوره مبارکه انفال در سمت خدا تلاوت مي‌شود.
«وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ‏ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ «34» وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ «35» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ «36» لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى‏ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ «37» قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ «38» وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «39» وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ «40»
ترجمه: و چرا خداوند آنها را عذاب نكند؟ با اينكه آنان (مردم را) از مسجدالحرام باز مى‏دارند، در حالى كه سرپرست آنجا نيستند. جز افراد پرهيزگار ديگران حقّ توليت و سرپرستى آن را ندارند، ولى بيشترشان نمى‏دانند. (دعا و) نمازشان نزد بيت اللّه (كعبه)، جز سوت و دست زدن نبود. پس به خاطر آنكه كفر مى‏ورزيديد، عذاب (الهى را) بچشيد. همانا آنان كه كافر شدند، اموال خود را صرف مى‏كنند تا از (رفتن مردم به) راه خدا جلوگيرى كنند. در آينده نيز اين گونه خرجها را خواهند داشت، سپس (اموال هزينه شده) مايه‏ى حسرت آنان مى‏گردد و آنگاه شكست مى‏خورند. و آنان كه كافر شدند، به سوى دوزخ محشور خواهند شد. (اين حسرت، شكست و عذاب،) براى آن است كه خداوند، ناپاك را از پاك (در اين جهان و آن جهان) جدا كند و پليدى‏ها را برهم نهد و همه را متراكم سازد و در دوزخ قرار دهد، آنان همان زيانكارانند. (اى پيامبر!) به كافران بگو: اگر (از انحراف و عملكردهاى ناپسند) دست بردارند، گذشته‏ى آنان بخشوده مى‏شود و اگر (به روش سابق خود) برگردند، به تحقيق سنّت الهى در برخورد با گذشتگان، (درباره‏ى آنان نيز) جارى است. و با آنان (دشمنان) بجنگيد تا فتنه‏اى (از كفر و شرك) بر جاى نماند و دين، يكسره براى خدا باشد، پس اگر (از كفر خود) دست كشيدند، همانا خداوند به آنچه انجام مى‏دهند بيناست. و اگر (باز هم) سرپيچى كرده و روى بگردانند، بدانيد كه خداوند، مولى و سرپرست شماست، چه خوش مولايى و چه نيكو ياورى است.
شريعتي: ديروز نايب الزياره همه شما در مشهد الرضا بوديم و همراه بوديم با دوستان عزيزي که براي اولين بار به زيارت امام رئوف مشرف شده بودند. انشاءالله نصيب و قسمت شما شود. صحبت‌هاي حاج آقاي ماندگاري را فردا در برنامه سمت خدا شاهد باشيد. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي لقماني: آيه 34 سوره انفال دقيقاً مرتبط با بحث ما هست. «إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ» اولياي الهي فقط پرهيزگاران و خدا ترسان هستند. سه ويژگي را داريم که امام باقر در مورد اولياي خداوند بيان کردند. گاهي گفته مي‌شود اولياي الهي فکر مي‌کنيم حتماً بايد روحاني و معمم باشند. حتماً بايد تحصيل کرده آنچناني باشند. گاهي مردم اطراف ما در خيابان و کوچه و بازار بعضي اولياي الهي هستند. ولي خدا هستند. ما قدر نمي‌دانيم. روايت خيلي کاربردي است. امام باقر(ع) فرمودند: خداوند سه چيز را در سه چيز پنهان کرده است. 1- رضاي خودش را در طاعتش، پس هيچ طاعتي را دست کم نگيريد. يک نفر را از اين طرف خيابان به آن طرف خيابان ببريم، شايد همين باعث نجات شما در قيامت شود. زندگي‌نامه چهره‌هاي برجسته و والا را که مي‌بينيم، مثل شيخ بهايي و ديگران، گاهي يک چنين صحنه‌هايي را ديديم. مثلاً افراد مختلف هستند، داشتند منزل يا جايي مي‌رفتم يک سگي را ديدم تشنه است. يک ظرفي از چاه آب آوردم، درهاي حکمت در سينه‌ام باز شد. چيزي براي خانواده‌ام خريده بودم و هيچي هم ديگر پول نداشتم. ولي ديدم يک موجودي هست، حيواني است، گرسنه است. سر به طرف آسمان بلند کردم که خدايا من بيشتر از اين ندارم. مي‌دهم و خودت هم جبران کن. ولو يک سلام، ولو يک لبخند، ولو يک سلام، ولو يک انفاق، کوچک هم باشد طوري نيست. پول يک آجر براي مسجد بدهد، طوري نيست. 2- فرمودند غضب خودش را در معصيت پنهان کرده، پس هيچکدام از گناهان را کوچک نشماريد. شايد غضب خدا را فراهم کنيد.
چند روز قبل مطلبي را ديدم، حالم بد است. يک مادري نزد يکي از اولياي الهي آمد و گفت: دستم به دامنت! گفتم: چه شده است؟ گفت: بچه‌ام مريض و ناخوش است. چند روز است در بستر افتاده و هر پزشکي که مي‌‌آوريم مي‌گويد: کاري از دست من برنمي‌آيد. ديگر کارش تمام است. به من گفتند: نزد شما بيايم و يک دعا و ذکري و يک چيزي ياد من بدهيد. بچه من جوان است. چون اين مادر از اسرار باخبر بودند، پشت صحنه‌ها را مي‌دانستند، سرشان را پايين انداختند، بعد از چند لحظه گفتم: مادر، بچه شما سلاخ بوده است. در کشتارگاه حيوان ذبح مي‌کرده و پوست مي‌کنده است. شما از کجا مي‌دانيد؟ اين بچه شما جوان مرگ مي‌شود. کاري از دست من برنمي‌آيد. چرا؟ چند روز قبل در محله کارش، کشتارگاه، مقابل چشم مادر گوساله را سر مي‌بري. اين گاه آه مي‌کشد و دلش مي‌سوزد. به قدري من منقلب شدم و گفتم: پس اين دل سوزي‌هاي انسان‌ها چه کار مي‌‌کند؟ تکه انداختن‌ها، تحقيرها و تمسخرها، گاهي فکر مي‌کنيم بعد از شصت سال، يک کينه در زندگي ما پيش بيايد همه را از بين مي‌بريم. هيچ گناهي را کوچک نشماريم. سوم فرمودند: اولياي خودش را در خلقش پنهان کرده است. هيچکس را تحقير نکنيم و ناچيز نشماريم شايد ولي خدا باشد.
وقتي صحنه محشر به افراد نشان داده مي‌شود، مي‌گويند: بعضي از افرادي که خيلي خوب بودند، روي سر انگشت بزرگ پايشان قد مي‌کشند، بعضي از افراد که در صحنه محشر مي‌آيند ببينند. با شکوه و با عظمت! تا نزديک مي‌شوند، مي‌بينند اِ... رفتگر محله بوده است. آبدارچي اداره بوده است. پادوي مغازه حاجي در بازار بوده است. چه شکوهي، چه عظمتي، سؤال مي‌کنند خدايا مگر چه کردم؟ گفتند: اينها بين خود و خدا رابطه‌شان را اصلاح کرده بودند. شما پز مي‌داديد. تا در مجلس وارد مي‌شديد جا براي شما باز مي‌کردند. عنوان داشتيد و پرستيژ داشتيد. اما اينها بين خود و خدا را اصلاح کرده بودند. امام باقر فرمودند: خداوند سه چيز را در سه چيز پنهان کرده است. رضاي خود را در طاعتش، پس هيچ طاعتي را کوچک نشماريد. کار را انجام بدهيد. دوم اينکه غضب خودش را در معصيتش، پس هيچ گناهي را کوچک نشماريد. سوم اينکه اولياي خودش در خلقش پنهان کرده است. هيچکس را کوچک و ناچيز نشماريد.
شريعتي: اين هفته از مقام محدث بزرگ و عالم وارسته، امامزاده واجب التعظيم حضرت عبدالعظيم حسني ياد کرديم که واقعاً همه ما سر سفره اين مرد بزرگ نشستيم. حسن ختام امروز برنامه ما صحبت‌هاي شما در وصف حضرت عبدالعظيم حسني باشد و خداحافظي کنيم.
حاج آقاي لقماني: سخنم را با جمله آيت الله جوادي آملي آغاز کنم که فرمودند: اگر اين امامزاده‌ها و صالحان و حرم‌هاي اينها نبود، ما هم مثل بعضي از مردم بعضي کشورها الآن گاوپرست بوديم، آتش پرست بوديم، بعضي مي‌خواهند که تغيير روحيه بدهند، کاري مي‌کنند که بدتر روحيه‌اش بد مي‌شود. ولي حرم‌هاي اهل‌بيت باعث اطمينان و آرامش افراد مي‌شود. حضرت عبدالعظيم حرمشان اين ويژگي را دارد. اولاً ايشان هم فعاليت اجتماعي داشتند. اين خيلي جالب است. سال 200 در مدينه به دنيا مي‌آيد. در همين عمر کوتاه راوي حديث از چند امام بودند. امام جواد و امام هادي و امام عسکري اين ويژگي را داشتند. روايت داريم يک نفر از شهر ري براي زيارت رفت، امام هادي فرمودند: هرکس قبر حضرت عبدالعظيم را زيارت کند، مثل کسي است که قبر جد ما حسين را در کربلا زيارت کرده باشد.
شريعتي: خيلي ممنون از شما و توجه شما. عيد شما مبارک باشد. فردا با حضور حاج آقاي ماندگاري همراه زائر اولي‌ها شويد و صحبت‌هاي ايشان را در جمع زائرين مشهد الرضا ببينيد و بشنويد. دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي لقماني: خدايا به حق محمد و آل محمد خبر شاد و خوش نصيب همه افراد بگردان. ما را در لغزشگاه‌هاي گناه حفظ بفرما. ما را عاقبت بخير بگردان. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شريعتي: با هم صلوات امام حسن عسکري را زمزمه کنيم.
سامرا قسمت چشمان عطش خيزم کن *** تا تماشا کنمت يک دل سير اي باران

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها