برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: هنر خوب زيستن
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين لقماني
تاريخ پخش: 10-08-96
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
آنروز که به داغ غمت مبتلا شديم *** دل خونتر از شقايق دشت بلا شديم
ما يادمان که نيست ولي راستي حسين *** با درد غربت تو کجا آشنا شديم
ممنون از اينکه آمدي آقاي ما شدي *** ممنون از اينکه خادم اين خانه ما شديم
غربت سراي ماست عزا خانهي شما *** با گريه بر تو بود عزيز خدا شديم
ما را خدا به عشق تو ميبخشد عاقبت *** ما عاقبت بخير تو در روضهها شديمA A A
شريعتي: «صلي الله عليک يا أبا عبدالله» سلام ميکنم به همه دوستان خوبم، همه بينندهها و شنوندههاي نازنين، انشاءالله هرجا که هستيد زير خيمه سيدالشهداء(ع) باشيد و نگاه پدرانهي حضرت نصيب همه شما شود. به سمتخداي امروز خيلي خوش آمديد. همه کساني که در کربلاي معلي هستند براي ما هم دعا کنند و همه کساني که در آرزوي زيارت امام حسين(ع) هستند، انشاءالله رزق همه شما شود. حاج آقاي لقماني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي لقماني: بسم الله الرحمن الرحيم. بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم.
شريعتي: روزهاي چهارشنبه داريم خوب زندگي کردن و آرام زندگي کردن را ياد ميگيريم و اين ميسر نميشود مگر اينکه يک خط را براي خودمان ترسيم کنيم و براساس آن خط و روش پيش برويم و حرکت کنيم. حاج آقاي لقماني در آينه آيات و روايات به ما ياد ميدهند. ما خدمت شما هستيم و مشتاقانه بحث امروز شما را ميشنويم.
حاج آقاي لقماني:
آنکس که چو سيمرغ بي نشان است *** از رهزن ايام در امان است
آن زنده که دانست و زندگي کرد *** در پيش خردمند زنده آن است
از منقبت و علم نيم ارزن *** ارزنده تر از گنج شايگان است
يکي از جلوههاي انسانيت، تعالي و ترقي انسان نقشهي يک راه است. رسم شده ميگويند: چراغ خاموش حرکت کنيد. در مسائل زندگي و آموزههاي ديني ميگويند:A هرگز! با چراغ روشن ونورافکن، نور افکن چيست؟آموزههاي ديني ماست. گاهي يک جمله، يک حکمت و حکايت باعث ميشود انسان تمام عمرش را بازيابي و بازکاوي کند. گاهي اينقدر انسان حسرت ميخورد. من گاهي مسائل را که بررسي ميکنم ميگويم: اي کاش يک طرح اجباري براي ما بود. چهارده ساله که بوديم يک طرح اجباري براي ما بود. دو تا تابستان اين مسائل را ياد ما ميدادند. سبک زندگي آرام و آسان و هنر خوب زيستن. بسياري از فکر مشغوليها و دلهرهها و آشوب خاطرهاي ما برطرف ميشد.
شريعتي: شما که کار کرديد، بهترين زمان براي ياد دادن هنر خوب زيستن و ياد دادن اين هنر براي پدر و مادرهايي که دوست دارند بچههايشان به اينجا نرسند. هم سن و سال ما نشوند که بخواهند سختتر ياد بگيرند. بهترين زمانچه وقت است؟
حاج آقاي لقماني: قبل از ورود جدي افراد به جامعه. چهارده سالگي، پانزده سالگي که پذيرش داشته باشد و ضرورت دانستن را حس کند. گاهي من جايي مطرح کردم که چقدر تأسف ميخوردند که کاش ما اين را چند سال قبل ميدانستيم. امروز بحث ما روي هشت ستون زندگي است که از دو لب مبارک پيامبر بيان شد. معمار هستي بعد از خداوند پيامبر است. پيامبر اعظم! ميفرمايد: زندگي شما داراي هشت ستون است. اين هشت ستون را اگر حفظ کنيد، يک زندگي آرام و بدون دغدغه خواهيد داشت. ميتوانيد بيشتر و بيشتر از فرصتها استفاده کنيد. 1- غذا و خوراک، مراقبت در خوردنيها، اول زنده بودن و بعد زندگي کردن، 2- پوشاک، پوششي که انسان دارد. چه بپوشيم؟ چگونه بپوشيم؟ لباس دعا دارد. لباس ذکر ميگويد. خيلي عجيب است. در روايت داريم لباستان را هميشه تميز نگه داريد که دائم الذکر باشد. اگر يک مقدار کثيف شد عوض کنيد چون زود از ذکر ميافتد.
3- خانه و مسکن؛ سرپناه، خانه مقدس است. مبارک است. روايت داريم اگر کسي خانهاش را بدون عذر موجهي بفروشد. گاهي هشتاد متر خانه را ميفروشد که صد متري بخرد. دعا کنيم که خدا به حق محمد و آل محمد همه کساني را که خانه ندارند، به زودي زود صاحبخانه بگرداند. اگر کسي دليل برتري نداشت و خانهاش را فروخت که فلانجا فلان کار را بکند. خداوند ميفرمايد: من يک فرشتهي هالک بالاي اين پول قرار ميدهم که نابود کند. بايد مسکن و محل آرامش تو باشد.
4- مال و دارايي؛ جزء ارکان زندگي است. انسان نبايد فقير باشد. کسي هم که کمتر دارد از نظر روحي و معنوي ميتواند اوج پيدا کند.
5- دوستان و رفقا؛ انسان نياز به رفيق و همنشين دارد.
6- عزت و احترام؛ جايگاه اجتماعي، آبرو.
7- هيبت و عظمت از نظرA A A شخصيتي.
8- عيش و لذت
دنيوي و اخروي، مادي و معنوي، زندگي انسان بر اساس اين هشت ستون استوار است. در کنار تمام اينها پيامبر فرمود: «لا تَشغَل» مواظب باش اسير نشوي. همه اينها يک آفاتي دارد. يک فرصتهايي هست و يک سلسله آسيبهايي هم دارد. در يک نگاه اين جمله خيلي طلايي و زيبا است. مسير زندگي راه رفتن روي طناب نازک است. کساني که سيرک هستند، اگر يک ميله اول در دستشان نباشد از روي طناب سقوط ميکنند. تعادلشان بايد باشد. اگر بين عقل و عاطفه تعادل نباشد، سقوط شما حتمي است. خيلي از کساني که زندان هستند در رودروايسي امضاء کردند. نتوانستند نه بگويند. به دلم نيامد اينطور شد. يکي از مشکلات ما اين است که بعضي مواقع نه نميتوانيم بگوييم.
يک کنفرانسي بود به نام کنفرانس سران اسلامي که سال امام علي برگزار شد. يک نفر آمد يک مقاله خواند و خيلي کم سن و سال بود. مهمانان بين المللي خيلي دوست داشتند. يک نفر خيلي تشويق کرد. در ساعت تغذيه و استراحت گفتم: استاد يک توصيه به من بکنيد. ديدم ايشان يک نگاهي به من کردند و گفتند: در زندگي جرأت نه گفتن را داشته باش. گاهي مواقع ما نميتوانيم نه بگوييم! يک مهماني، يک رفت و آمد، يک شراکت، يک وصلت، شصت سال تاوان ميدهيم. تمرين کنيم، تمرين کنيم.
دو نوع سرگرمي داريم. سرگرميهاي سازنده و سرگرميهاي سوزنده، سرگرميهايي که گاهي زندگي انسان را با خاک يکسان ميکند. غفلت آفرين است. انسان را از انسانيتش دور ميکند. پايين ميآورد. غضب، شهوت، سرگرميهايي که گاهي جوگير ميشود. «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِين» (مدثر/45) ما جوگير شديم. همه اين کار را کردند و ما هم کرديم. بعد قرآن پنج دوره را بيان ميکند. دنيا در نگاه دنيا جويان، دنيا طلبان و دنيا پرستان، سوره حديد آيه 20 ميفرمايد: «أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ» براي اينها بازي است. «وَ لَهْوٌ» سرگرمي است. «وَ زِينَةٌ» خودآرايي و خودنمايي است. گاهي يک نفر شصت سال اسير زينتها است. از خودش غفلت ميکند. چه بپوشم؟ چطور بروم؟ يکبار اين لباس را قبلاً پوشيدم و زار زار گريه ميکند. يک عده اسير هستند. يک لحظه چشم باز ميکند ميبيند در قفس طلايي بوده است. در قفس بوده است! اينها را بدبختيهاي دلپذير ميگويند، ما غفلت کنيم اسير ميشويم. نه براي اينکه انسان خودش را بازيابي بکند. «وَ تَفاخُرٌ» فخرفروشيها، من با اشياء کلاس بگذارم. با مد، با مبل، با برند، با رينگ ماشين! «وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» زياده خواهي و زياده طلبي، هرکدام مربوط به يک سني است. اگر انسان اسير شد، ميبرد ميبرد. لذا پيامبر فرمود: اگر ميخواهيد مثل ما زندگي کنيد، 1- تقوا، نگاه شما آسماني باشد. از بالا به پايين نگاه کنيد. خدا نکند انسان از پايين به بالا نگاه کند. اول شهوت، بعد شکم، بعد احساس، اگر نوبت رسيد عقل و نوبت به وحي نميرسد. ولي اگر از بالا نگاه کنيم مثل انبياء و انسانهاي مهربان و دلسوز است. هر فردي را که ديد قائم مقام خدا و خليفة الله را نگاه ميکند. اسکناس نگاه نميکند، عروسک نگاه نميکند. آنهايي که گاهي مواقع خطاهايي ميکنند و بعداً پاي چوبه دار و بعداً دلم خواست. هوس کردم! گاهي مواقع يادداشتهايم براي من بت است. عمامه من برايم بت است. شهرتم! انسان بايد خيلي مراقب باشد. راه رفتن روي طناب! زندگي مثل يک گلي است. گلبرگها خيالي ولي خارها واقعي است. انسان صبح به صبح اين جمله را نگاه کند، آرام ميشود. هوسها، آرزوها، اين نگاه زندگي براي افرادي که دنياپرست بودند. «أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ» کودکي، «وَ لَهْوٌ» نوجواني، «وَ زِينَةٌ» جواني، «وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ» ميانسالي، «وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» کهنسالي. لذا افرادي که يکمقدار پا به سن ميگذارند، عشق و علاقهشان نسبت به مال خيلي بيشتر است. مگر اينکه خودشان را مديريت کنند آنوقت ديگر راحت دل ميکند.
سرگرميهاي سازنده چيست؟ بعضي از کشورها هستند مرخصي اجباري به کارمند و کارگرش ميرود. شما الآن ده روز کل مؤسسه را تعطيل ميکني. ميگويد: بعد جبران ميشود! از نظر اقتصادي هم جبران ميشود. يک انرژي بيشتر پيدا ميکند و برميگردد! در آموزههاي ديني هم سرگرميهاي سازنده داريم. يعني انسان اسير جهالت و غفلت نميشود و هدف را فراموش نميکند. بعضي از بينندگان گفتند: اين جمله که جلسه اول ما از حضرت آقا بيان کرديم، دوباره بگوييد: تقوايي که از بشر خواستند اين است که راه را گم نکند. هدف را فراموش نکند. مسير را رها نکند. بسياري از بينندگان عزيز در دوره نوجواني چه حال خوبي داشتند. چه عشق به عبادتي داشتند. يواش يواش کمرنگ و گاهي بي رنگ ميشود. مسير را گم ميکنيم و راه را فراموش ميکنيم. خدا نکند انسان اين سيلي نرم را بخورد. استدراج!A نابودي نرم و سيلي بي صدا! کسي که عاشق عبوديت و بندگي بود الآن مسخره ميکند. گاهي اينطور ميشود. قبلاً چه سابقهي نوراني و الآن چقدر تاريک شده است.
يک جمله اميرالمؤمنين فرمودند بسيار عالي است. گاهي مواقع ما اوج که ميگيريم يک دسته گل به آب ميدهيم و تمام فرو ميرويم. خيلي پيش آمده است. حضرت ميفرمايند: کساني که در خلوت و تنهايي رفتارشان را بررسي و بازرسي و بازيابي و بازکاوي نکنند، مقابل ديگران آبرويشان ميرود. خدا آيت الله العظمي شيخ جعفر کاشف الغطاء را رحمت کند. گاهي مواقع ايشان به تعبير ما غيب ميشدند. بعد ميديدند در يک اتاق قديمي است. ايشان آنجا ميرفتند. ميشستند. ميگفتند: يادت هست کوچک بودي! هيچي حسابت نميکردند. بعد جعفر شدي و بعد آ شيخ جعفر شدي. بعد آيت الله شدي و حالا آيت الله العظمي کاشف الغطاء شدي. يادت باشد که بودي! خيلي از کساني که خيلي به نام هستند بايد گوش خودشان را بگيرند و بگويند: که بودم! لطف خدا بوده الآن به اينجا رسيدي. مراقب باش! خدا حضرت امام را رحمت کند به مرحوم شهيد رجايي گفتند: من يک توصيه کنم شما اسير مقام نشو، سوار بر مقام شو! مقام بر شما سوار نشود. يک جمله گفتند که چکيده تمام آيات و روايات بود.
امام باقر(ع) يک جمله خيلي زيبايي دارند. فرمودند: «لَهْوُ الْمُومِنِ» مؤمن يعني کسي که ارتباطات متعالي دارد. «فِي ثَلاثَةِ أَشْيَاءَ» 1- «وَ مُفَاكَهَةِ الاخْوَانِ» شوخي، جلسه با دوستان، هم دورهايها، دبيرستاني بودند، دانشگاهي بودند، حوزهاي بودند، گاهي دور هم باشند و بگويند و بخندند و لذت ببرند. مؤمن هم گفته شده چون در جلسه غيبت و تهمت و گناه نيست. 2- «وَ الصَّلاةِ بِاللَّيْلِ» (خصال صدوق، ج 1، ص 161) سرگرمي است؟ بله. همسنگ با نماز شب چيست؟ امام باقر فرمود. به ذهن هيچکدام از ما نميرسد. «التمتع بالنساء» بهرهمندي از همسر. مثل نماز شب است. يعني دين ما ميگويد: شخصيت افراد مثلثي سه ضلعي است. 1- بعد اجتماعي؛ با دوستان گفتن و شنيدن. از مسائل اجتماعي و سياسي با خبر شوند. 2- بعد عبادي؛ نه نماز صبح، نوافل! عبادتي ويژه با آثاري ويژه و با ابديتي ويژه! در نماز شب داريم به ذهن هيچکس نميرسد ما چه ذخيرهاي برايش آماده کرديم. 3- بعد خانوادگي؛ اگر کسي بگويد: من ميخواهم خدمت به اجتماع کنA A A م، از خانواده غافل شود، يک ضلع از شخصيت را شکسته است. من فقط ميخواهم عبادت کنم و کاري به خانواده و جامعه ندارم. کامل اين دين ماست. هم مادي است و هم معنوي است و همه چيز درونش هست. يک جملهاي هست که اول ذي الحجه گفتم. گاهي سؤال ميکنيم که در مراسم ارتحال، صحبت از ازدواج چه حکمي دارد؟ بد است. جايش نيست اما اولين کسي که اين را شکست وجود نازنين فاطمه زهرا بود. در وصيت نامه اش، فراز اول وصيتنامه اولين جمله که در وصيت نامه به اميرالمؤمنين ميفرمايند، همين مسأله هست. بحث ازدواج است. «اوصيک يا أبالحسن» وصيت اول، علي جان «اَوصيِکَ اَوَّلاً اَن تَتَزَوَّجَ بَعّدِي» اين دين ماست. اينکه حالا يک خانمي 25 ساله شوهرش از دنيا رفته يا شهيد شده، بايد تا ابد تنها باشد؟ اين بي وفايي است؟ نه. بي وفايي اين است که ديگر به ياد نباشد. گاهي ازدواج ميکند ولي هر روز دو رکعت نماز براي اين عزيز از دست رفته ميخواند. چه اشکالي دارد؟ بعد مورد هم مشخص ميکنند. اگر کسي خواست با دختر خواهر يا دختر برادر خانمش ازدواج کند از نظر فقهي بايد از خانمش اجازه بگيرد منتهي در حيات نه بعد از حيات. ولي فاطمه زهرا به اين نکته فقهي هم توجه دارند. الآن من اجازه ميدهم و اشکالي ندارد. «اَن تَتَزَوَّجَ بَعّدِي بِاِبْنَةِ اُخْتِي اَمَامََةَ» با دختر خواهرم امامه ازدواج کن. علتش هم بيان ميکنند. «فَاِنَّها تَکونُ لِوَلِدِي مِثْلِي» مثل من با حسن و حسين و زينبم مهربان است. اين دين ماست!
فقط و فقط مسائل جنسي و شهواني نيست. از نظر روحي و عاطفي هم بايد توجه کرد. اينکه هم کلام باشند. گفتگو کنند. انيس همديگر باشند. اين خيلي مهم است. بعضي از مواقع توجه ندارند و فکر ميکنند اين بيوفايي است. نه! اصلاً اينطور نيست.
حاج آقاي قرائتي ميگفتند: يک نفر در اصفهان بنده را ديد و گفت: حاج آقا شما خيلي به گردن من حق داريد. گفتم: حتماً روايتي خواندم. گفت: نه! پاي صحبت من بوديد؟ نه. پس اين حق از کجاست؟ گفتند: ما خواستگاري رفتيم و عقد کرديم. پدر خانم من يک مقدار خشک مقدس بودند و اجازه نميدادند خانم با ما بيرون بيايد. گردشي برويم. تا خبر رسيد که آقاي قرائتي به اصفهان آمدند. به مادر خانمم گفتم،مادر خانم من به پدر خانم گفت: شايد داماد امروز دخترمان را جلسه آقاي قرائتي ببرد. ايشان گفتند: اشکال ندارد! شب اول رفتيم اصلاً جلسه آقاي قرائتي نرفتيم. دنبال گشت و گزار بوديم. آمديم خانم را رسانديم و نشستيم خيلي معصومانه! پدر خانم گفتند: پسرم چطور بود؟ گفتم: خيلي خوب بود. گفت: با حال بود؟ گفتم: خيلي با حال بود! بعد گفتند: حالا که با حال بود باقي شبها هم بيا خانمت را ببر اما يک شرط دارد. هروقت حال پيدا کرديد به من دعا کنيد. گفتم: چشم حتماً! ما هر شب به نام جلسه آقاي قرائتي گشت و گزار ميرفتيم، براي همين شما خيلي به گردن ما حق داريد. گاهي اينطور است. خدا ميداند اگر کسي عاقل و دانا باشد چه کار ميتواند در اين زندگي بکند.
امروز من يک الگويي را ميخواهم براي نسل جوان معرفي کنم که بدانند ما ميتوانيم همه چيز در زندگي داشته باشيم. کسي که 95 سال زندگي کرد. به چهار زبان تسلط دارد. انگليسي، عِبري، عربي، سُرياني! تورات را به زبان اصلي بخواند. آيت الله العظمي علامه مير جهاني که اين هفته برنامه مزين به نام ايشان است. در علوم مختلف تسلط داشتند. ايشان در تفسير، حديث، رياضيات، هيأت، نجوم، خط زيبا داشتند. ايشان علامه بودند. «حسن الخط بهجت الضمير و لسان اليَد» عزيزاني که خطشان بد است، از همين امروز تصميم بگيرند. خط زيبا نشانه شادي درون و زبان دست است. مخصوصاً عروس خطها نستعليق است. کسي که خط خوب داشته باشد و هنرمند باشد، زياد اهل بگو مگو و جنجال نيست. سهراب جملهاي دارد که پدرم وقتي مُرد پاسبانها همه شاعر بودند! آيت الله ميرجهاني اينطور بودند. خط بسيارخوبي داشتند. قرآن را چندين نسخه کتابت کردند. صرفهجوييهاي عاقلانه و خردمندانه داشتند. اگرچند دانه برنج را ميديدند که دارد در چاه آب فرو ميرود، برميداشتند ميشستند و بسم الله ميگفتند و ميخوردند. اينکه سنتيهاي ما و مذهبيهاي ما کف سفره را دست ميکشند و خرده نانها را ميخورند. در خيابان يک تکه نان را برميدارند در يک سوراخ ميگذارند که بي احترامي نباشد. بعضي مادربزرگها خرده نانها را براي کبوترها ميريزند. ميفرمودند: حاج آقا اگر سير نشديد، غذا هست. ميفرمودند: نه! کمال اين برنج آن است که در بدن يکA A A انسان برود. من کار مثبت و خداپسندانه بکنم، او به کمال برسد و من هم به کمال برسم. چه نگاهي داشتند! برنج را بِرَنج ميگويند چون کشت آن خيلي سخت است.A صرفهجويي! کسي که اين نگاه را به ريز نعمتهاي الهي داشته باشد، به خودش چه نگاهي خواهد داشت؟ به انسانها چه نگاهي خواهد داشت؟ اين خيلي مهم است. در روايات داريم با دست به صورت حيوان نزنيد. مشغول ذکر و تسبيح است. هيچ حيواني صيد نميشود مگر که آن روز تسبيح خداوند را فراموش کرده باشد. اين نگاه ملکوتي است. آيت الله ميرجهاني تشرفات خاصي خدمت حضرت وليعصر داشتند. همه چيز تمام!
يکي از علماي تراز يک اصفهان شب در عالم رؤيا ميبينند که مراسم تشييع است و نوري در جلو ميرود. صبح از خواب بيدار ميشوند. مرحوم آيت الله ميرجهاني از دنيا رفته بودند. ايشان خودشان هم اهل بودند. متوجه ميشوند در تشييع آيت الله ميرجهاني حضرت وليعصر تشريف دارند. در مسير وقتي مشغول ذکر بودند، يک نفر ميگويد: حاج آقا ثواب قدمهايتان را به من ميدهيد. ايشان فرمودند: اين مورد را از من نخواهيد. چون من ميدانم چه ذخيرهاي است و ميدانم چه کسي در مراسم تشييع است. حدود صد سال قبل، اينترنت نبود که سرچ کنند. خون دلها خوردند. در تفسير، در نجوم و کلام، در امام شناسي خون دلها خوردند. قدر خودشان را ميدانستند. يک نکته که خيلي ايشان را ممتاز کرد اين بود که ايشان تا اواسط عمر شيخ بودند. عمامه سفيد بودند بعد تحقيق کردند ايشان جزء سادات بودند. زير بار نميرفتند، آيت الله العظمي بروجردي يک مراسم جشني در مدرسه فيضيه با حضور علما ميگيرند و عمامه سفيد را برميدارند، عمامه سياه ميگذارند. جاي شما جان شماست، با اشياء انسان کسب شخصيت نميکند. به خودتان برسيد.
شريعتي: خدا رحمتشان کند. اين هفته از مرحوم آ سيد محمد حسن ميرجهاني اصفهاني صحبت ميکنيم و کتاب ايشان را هم معرفي کرديم به مناسبت اين ايام «البکاء للحسين (ع)». براي تهيه کتابهايي که در برنامه معرفي ميشود به 20000303 پيامک بدهيد، دوستان ما شما را راهنمايي خواهند کرد. امروز صفحه 125 قرآن کريم، آيات 104 تا 108 سوره مبارکه مائده در سمت خدا تلاوت ميشود. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند و آسماني زينب کبري هديه کنيم و همه کاروان اُسرا که اين روزها عازم کربلا هستند و انشاءالله اربعين به کربلاي معلي خواهند رسيد.
«وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ «104» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «105» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِينَ «106» فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَيْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ «107» ذلِكَ أَدْنى أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها أَوْ يَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمانٌ بَعْدَ أَيْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ «108»
ترجمه: و هرگاه به آنان گفته شود: به سوى آنچه خداوند نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد، گويند: آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم، ما را بس است. آيا هر چند پدرانشان چيزى نمىدانستند و (به حقّ) هدايت نشده بودند (و بيراهه مىرفتند، بايد راه آنان را ادامه دهند؟) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بر شما باد (حفظ) خودتان. چون شما هدايت يافتيد، آن كه گمراه شد زيانى به شما نمىرساند. بازگشت همهى شما به سوى خداست، و او شمارا به آنچه مىكرديد، آگاه مىسازد. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هرگاه (نشانههاى) مرگ يكى از شما فرا رسد، از ميان خود دو نفر عادل را هنگام وصيّت به شهادت و گواهى فرا خوانيد. و اگر در مسافرت بوديد و مصيبت مرگ به سراغ شما آمد (و شاهد مسلمانى نبود) دو تن از غير (همكيشان) تان را به گواهى بطلبيد و اگر (در صداقت آنان) شك كرديد، پس از نماز آن دو را نگاهداريد تا به خداوند قسم ياد كنند كه ما حاضر نيستيم حقّ را به هيچ قيمتى بفروشيم، هر چند در مورد فاميل باشد و هرگز شهادت الهى را پنهان نمىكنيم، كه در اين صورت از گنهكارانيم. پس اگر معلوم شد كه آن دو شاهد (غير مسلمان در سفر) گناه و خيانت كردهاند (و سوگندشان ناحقّ بوده)، دو نفر ديگر كه (مسلمان هستند و شهادت بر ضررشان تمام شده و به ميّت نزديكترند) برخاسته و به خدا سوگند ياد نمايند كه قطعاً گواهى ما (وارثان مسلمان) از گواهى آن دو (غير مسلمانى كه خيانتشان آشكار شده) به حقّ نزديكتر است (و بگويند) ما (از حدّ و حقّ) تجاوز نكردهايم كه اگر چنين كنيم قطعاً از ستمكارانيم. اين (روش به صواب) نزديكتر است براى اينكه شهادت را به نحو درست ادا كنند و يا بترسند كه بعد از سوگند خوردنشان سوگندهايى (به وارثان ميّت) برگردانده شود (وجاى سوگند آنان را بگيرد). و از خداوند پروا كنيد و (فرمانهاى او را) گوش كنيد و خداوند، گروه فاسق را هدايت نمىكند.
شريعتي: مطلع شديم پدر سردار سرافراز ما حاج قاسم سليماني در سوگ پدر بزرگوارشان نشستند، انشاءالله خداوند ايشان را مهمان سفره سيدالشهداء بکند. از طرف برنامه سمت خدا به ايشان و خانواده محترمشان تسليت ميگوييم. حاج آقاي ماندگاري خدمت شما حاج آقاي لقماني خيلي سلام رساندند. درخواست داشتند و پيشنهاد کردند که همه آنهايي که امسال پاي پياده عازم کربلا هستند و قرار هست زائر سيدالشهداء در ايام اربعين باشند، انشاءالله هرکسي به نيابت از يک شهيدي اين گامها را بردارد و اين پياده روي را تا حرم سيدالشهداء ادامه بدهد که اين پياده روي به کمال برسد. خيلي پيشنهاد خوبي است. انشاءالله هرکسي با شهيدي که زندگي کرده و محشور هست در نظر داشته باشد و به نيابت از او گام بردارد. اشاره قرآني را بفرماييد.A A A
حاج آقاي لقماني: آيه 105 سوره مائده ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ» اي مؤمنان بر شما باد به وجودتان، به خودتان برسيد. گاهي زرق و برق زندگي انسان را از خود غافل ميکند. موج او را ميبرد. اگر در اين نکته تأمل کنيم و انسان يک مقدار به خودش بپردازد، فوق العاده باعث رشد و کمال او خواهد شد. جاي شما جان شماست. زياد به تن و جسم نرسيد. در حد لازم!
در زمين مردمان خانه نکن *** کار خود کن، کار بيگانه نکن
کيست بيگانه تن خاکي تو *** کز براي اوست غمناکي تو
تا تو تن را چرب و شيرين ميدهي *** جوهر جان را نيابي فربهي
اين جسم جدا ميشود و تو ميماني. جاي شما جان شماست. با آن جان چه کردي؟ اين براي ابديت ميماند. در سالهايي که گاهي مد بود و به مقدسات حمله ميشد. يک کنفرانسي در يکي از شهرها بود. خيليها از اطراف آمدند گفتند: ما آمديم مردم را از بند آخونديسم نجات بدهيم. بعد يک نفر از آنها رفت، گفت: من آدمم زاييدهي يک شهوت تند! کسي که نگاهش اين است. پس شما با بز و بزغاله چه فرقي داريد؟ «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» (طه/41) صنعت، آفريدن. «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» (حجر/29) من از جان خودم در تو دميدم! انسان. «اتَزعَمُ انّكَ جِرمٌ صَغير و فيك انطَوَى العالَمُ الاكبر» (ديوان امام علي(ع)/ص175) فکر ميکني همين چند کيلو هستي؟ تو يک عالم بزرگي هستي. تو را بايد مطالعه کرد! وجود انسان را بايد ورق زد و خواند. حرف حرف تو را خواند! دعاي عرفه يک دفتري براي شناخت انسان است. ابروها، مژهها، دندانها، وقتي انسان صعود کند انسان بالا ميرود. مذکر و مؤمث براي اتاق خواب است. بيرون انسان و انسان است! «ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُم» (بقره/54) شما به خودتان ظلم کرديد. «تَنْسَوْن» (بقره/44) خودتان را فراموش کرديد. اميرالمؤمنين ميفرمايد: ميخواهيد مرتب يادآوري کنيد خودتان را. «رَوِّحُوا أَنْفُسَكُمْ بِبَدِيعِ الْحِكْمَةِ» (كافي، ج 1، ص 48) جان به خودتان بدهيد. طراوت ببخشيد. با حکمت بديعA ممتاز! گاهي يک جمله حکمت آميز و حکمت آموز. 461 کلمه حکمت آميز اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه هست. «رَوِّحُوا أَنْفُسَكُمْ» نگذاريد به فراموشي سپرده شويد. غبار غفلت روي وجود شما بيايد. اين کعبه وجود شما حيف است. خودتان را غبار روبي کنيد. «رَوِّحُوا أَنْفُسَكُمْ بِبَدِيعِ الْحِكْمَةِ فَإِنَّهَا تَكِلُّ كَمَا تَكِلُّ الابْدَانُ» همانطور که بدن شما خسته ميشود روح هم خسته ميشود. به خودتان بپردازيد. در روايتي هست «ببدايع الحکمه» حکمتهاي ممتاز، گاهي يک جمله، گاهي يک موعظه و نصيحت انسان را زنده ميکند. به سر خط برميگردد. جاي شما جان شماست. «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» آنوقت ببينيد انسان چطور اوج پيدا ميکند و بالا ميآيد.
عنوان بصري در منزل امام صادق(ع) آمد. اجازه گرفت براي ملاقات حضرت برود. خادم امام آمدند و راه ندادند و گفتند: حضرت فرصت ندارند. فردا رفت، راه ندادند. پس فردا رفت، اجازه ملاقات ندادند. کنار قبر پيامبر رفت. گفت: يا رسول الله! قلب فرزندتان جعفر بن محمد را با من مهربان کنيد. در خانه امام صادق آمد، خدمتکار امام بود. گفتند: حضرت شما را ميپذيرند. خوشحال شد. محضر امام آمد، امام فرمودند: «اني رجلٌ مطلوب» من کسي هستم که مورد طلب و بازخواست خداوند قرار ميگيرم. به تعبير امروزيها حيات خلوت تو نيستم، يعني در برابر اين ثانيهها و لحظات مسئول هستم. کلام امام، امام کلامهاست. عزيزان از همين الآن تصميم بگيرند. «عَلَيکم اَنفُسَکُم، رَوِّحوا اَنفُسَکُم» به خودتان بپردازيد، وقتي انسان اينطور نگاه کند، ثانيه ثانيهها را بخيل است. اين بخل خيلي خوب است. حواسش هست.
شريعتي: فردا انشاءالله اگر توفيق باشد برنامه را با حضور حاج آقاي فرحزاد از مسير نجف کربلا تقديم شما خواهيم کرد. اگر توفيقي باشد هفته آينده از کربلا خدمت شما خواهيم بود. برنامه بعدي حاج آقاي لقماني روز دوشنبه خواهد بود. روز چهارشنبه آينده با حاج آقاي فرحزاد در خدمت شما خواهيم بود. روز پنجشنبه هم با حضور حاج آقاي ماندگاري خدمت شما خواهيم بود. دعا بفرماييد.
حاج آقاي لقماني: خدايا به حق آقا امام حسين و به حق اين اربعين نفعي اربعيني نصيب ما بگردان. به حق محمد و آل محمد بعد از ماه صفر دل همه را شاد شاد بگردان. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شريعتي: تا رسيدن به اربعين فقط هشت روز باقي است. سلام بر سيدالشهداء ميکنيم و ميگوييم: ممنون از اينکه آمدي آقاي ما شدي.