برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامههاي حضرات معصومين (عليهم السلام)- نامه 24 نهجالبلاغه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 22- 03-97
بسم الله الرحمن الرحيم، و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
شريعتي: سلام ميکنم به همه بينندههاي خوب و نازنينمان، به همه شنوندههاي عزيز و گرانقدرمان، طاعات و عبادات شما قبول باشد. انشاءالله دعاهاي شما در اين روزهاي نوراني ضيافت الهي مستجاب شود. انشاءالله در روزهاي پاياني ماه رمضان، بهترينها براي همه ما رقم بخورد. انشاءالله اين ماه رمضان آخرين ماه رمضان عمر ما نباشد. «اَللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهِْد مِنْ صِيامِنا اِيّاهُ فَانْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْني مَرْحُوماً وَ لا تَجْعَلْني مَحْرُوماً» اگر آخرين ماه رمضان عمر ما بود، انشاءالله خداوند ما را ببخشد و رحمت کند. حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. به همه بينندگان عزيز سلام ميکنم. موفقيت همه عزيزان را در اين ماه صيام آرزومندم.
شريعتي: روزهاي سهشنبه که در محضر حاج آقاي نظري هستيم يکي از نامههاي انبياء و اولياء و حضرات معصومين را مرور کنيم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي نظري منفرد: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
چون ماه رمضان هست و روزهاي پاياني ماه است و بعد از شهادت مولاي متقيان اميرالمؤمنين علي(ع) هست، ببينيم حضرت براي بعد از خودشان چه ذخيرهاي را قرار دادند چون انسان با توجه به اعتقادي که به روز واپسين دارد، روز رستاخيز و دستوري که قرآن مجيد به ما داده، ميفرمايد: «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ» (حشر/18) هرکسي نگاه کند ببيند براي فردايش چه اندوخته و چه پيش فرستاده است. ببينيم مقتدايان ما، اسوههاي ما، مواليان ما چگونه زندگي کردند. براي خودشان چه چيزي را ذخيره قرار دادند، ما هم به آنها اقتدا کنيم چون آنها معصوم هستند و از خطا عاري هستند و بايد زندگي آنها براي ما سرمشق باشد. امروز نامه 24 را براي بينندگان و شنوندگان در داخل و خارج کشور ميگويم. نامه 24 نامه اميرالمؤمنين است تحت عنوان وصيتي که حضرت مکتوب کردند و براي بعد از خودشان نوشتند.
انسان يکي از سنتهايي که خداي متعال در اين نظام قرار داده، سنت ذخيره سازي است. شايد در بحثهاي گذشته به اين سنتهاي الهي اشاره کرده باشيم. خداوند آب را در زمستان فراوان نازل ميکند و سدها را به وسيله اين آبها پر آب ميکنند. درون زمين پر آب ميشود. قناتها و ردخانهها جاري ميشود و از ذخيره فصل زمستان در بهار و تابستان استفاده ميشود. در گياهان هم اين سنت هست. خداوند متعال براي گياهي که شش ماه خواب هست، طوري آفريده که شش ماه مواد غذايي را در خودش ذخيره ميکند. اين برگها و شکوفهها و ثمرهايي که درخت از خودش نشان ميدهد، نتيجه همان ذخيره کردن در زمستان است. ما هم بايستي براي خودمان ذخيره قرار بدهيم. براي دنياي خودمان ذخيره قرار ميدهيم. خداوند در بدن ما ذخيره سازي کرده است. مقداري از غذايي که ميخوريم ذخيره ميشود و تا مدتي ميتوانيم حياتمان را براساس همان ذخيرهها ادامه دهيم. بايد براي روز واپسين و روز رستاخيز و قيامت هم ذخيره کنيم. همين ذخيره هست که انسان را فرداي قيامت خوشبخت ميکند. همين ذخيرههاست که آن روز انسان را مسرور و شاد ميکند.
يکي از ذخيرهها، انفاق در ماه رمضان است. انفاق در اين ماه سفارش شده است ولو کوچک باشد. هرکس به مقدار توان خودش از کساني که تمکن بيشتري دارند، انتظار بيشتري ميرود که ذخيره بيشتري را براي قيامت انجام بدهند. چون انسان هرکاري کند «وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ» (بقره/110) انسان هر خيري را انجام بدهد، کوچک يا بزرگ نزد خداوند متعال محفوظ است. اميرالمؤمنين(ع) هم براي خودشان ذخيره قرار دادند. بعد از مراجعت از جنگ صفين مرقوم فرمودند: «وَ مِنْ وَصِيَّةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِمَا يُعْمَلُ فِي أَمْوَالِهِ كَتَبَهَا بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ صِفِّينَ» (بحارالانوار الجامعه/اخبار الائمه الاطهار) بعد از اينکه از صفين برگشتند، اين را نوشتند. «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اَللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ فِي مَالِهِ» آقا اميرالمؤمنين(ع) فراموش نکردند که بنده خدا هستند. ولو از نظر انسانيت در قله انسانيت و اوج هستند. اما عبدالله هستند. وقتي ميخواهند وصيت کنند مينويسند: «هذا ما أمر به عبدالله» اين براي ما درس است که ما هم نبايد فراموش کنيم. «رحم الله امرء علم من اين في اين والي اين» خدا رحمت کند آن کسي را که بداند از کجا آمده، الآن در کجاست و به چه سمت و سويي حرکت ميکند. اميرالمؤمنين(ع) به هر سه نکته توجه دارند و ميدانند بنده خدا هستند و ميدانند معال انسان معاد است و بايد براي آنجا فکر کند.
يکي از بهترين صدقات در اين ماه وقف است. وقف با صدقات يک تفاوتي دارد ولو وقف نوعي از صدقه است. صدقه معناي عامي دارد. به خيلي از چيزها صدقه گفته ميشود. گاهي صدقات، صدقات واجب است. گاهي صدقات، صدقات مستحب است. آنوقت برخي از صدقات هست که انسان ميدهد و تمام ميشود. بعضي از صدقات هست که ماندگار هست. آن صدقاتي که اصل مال ميماند و ثمر مال و منافع مال و درآمد مال مصرف نيازمندان ميشود. به اين وقف ميگويند. «حبس المال و تسبيل المنفعه» مال را حبس کردن، منفعت را آزاد کردن، به اين وقف گويند. وقف عام و خاص داريم. شايد بعضي بگويند: اميرالمؤمنين از کجا پول آوردند که وقف کردند؟ اميرالمؤمنين(ع) در اين 25 سالي که از حکومت ظاهري کنار بودند، آمدند يک ملکي را ميان مدينه و مکه، منطقهاي است به نام «يَنبع» است، اين را به يک ثمن کمي خريداري کردند. «يَنبُع» الآن يکي از شهرهاي حجاز است. از نظر جغرافيايي يَنبُع در يک منطقهاي واقع شده که سلسله جبال رَضوي مشرف بر يَنبع است که در دعاي ندبه ميخوانيم «أبرضوي أم غيرها أم ذي طوي» بين مکه و مدينه کوههاي بلندي است. از زير اين کوههاي بلند آبهايي جاري است، چون اين کوهها مشرف به ينبع بوده و در آن زمان آباد نبوده، حضرت اين ينبع را به يک ثمن کمي، شصت هزار درهم خريدند. آب بود ولي آباد نبود. شروع کردن زمينها را آباد کردند، نخل کاشتند، درخت زيتون کاشتند، زراعت کردند و گندم هم کاشتند. در کتاب 25 سال مظلوميت اين را يادداشت کردم. سندهايش را ذکر کردم. يکوقتي حضرت در ينبع شديد بيمار شدند. عدهاي از مردم مدينه که براي عمره به مکه ميرفتند. شنيدند اميرالمؤمنين اينجا هستند و شديداً بيمار شدند، آمدند سري به حضرت بزنند، ديدند ايشان بيمار هستند. به حضرت عرض کردند: شما بيمار شديد، اجازه بدهيد ما شما را به مدينه منتقل کنيم. اينجا امکانات هست و آبادتر است. در غربت، در يک جايي که کسي نيست و فقط شما هستيد.
به حضرت عرض کردند: قبيله جُهينه اينجا هستند، شما اگر اينجا از دنيا برويد، عربهاي جُهينه شما را تشييع ميکنند و اينجا دفن ميکنند. نه کسي مطلع ميشود و نه کسي ميداند قبر شما کجاست. اجازه بدهيد شما را به مدينه منتقل کنيم. فرمودند: من در اينجا و با اين بيماري از دنيا نميروم! پيامبر به من خبر دادند که لحظه مرگ من چطور خواهد بود. اينجا را حضرت آباد کردند. جالب است صاحب الغارات، محمد بن ابراهيم ثقفي نقل ميکند، ميگويد: اميرالمؤمنين(ع) وقتي به کوفه آمدند و حکومتشان در کوفه بود. از مدينه به بصره و بعد از جنگ جمل به کوفه آمدند. در کوفه روزي که وارد شدند، صاحب الغارات ميگويد: حضرت همانطور که سوار بر مرکب بودند فرمودند: «دخلتُ بلادكم بأشمالى هذه و رحلتى و راحلتى» مرا ببينيد. من در شهر شما آمدم. اين مرکب من و اين اثاثيه من است. «فان أنا خرجتُ من بلادكم بغير ما دخلتُ فانّنى من الخائنين» اگر روزي من از شهر شما رفتم، ديديد اضافه کردم بر آنچه در اين شهر آوردم، بدانيد من خيانتکار هستم. يک چنين شخصيتي را در زندگي الگو قرار بدهيم. اميرالمؤمنين در زندگي انسان نامتناهي است. يک شخصيت ناشناختهاي هست.
الغارات بيش از هزار سال قبل نوشته شده است. ايشان نقل ميکند اميرالمؤمنين به کوفه آمدند و از بيت المال اصلاً استفاده نميکردند. از ينبع هم برايشان زيتون ميآمد، هم خرما ميآمد و هم غلّه، گندم يا جو، هم دامداري داشتند و برايشان گوشت ميآمد. ايشان ميگويد: اميرالمؤمنين گوشتها را قرباني ميکردند و به فقرا کوفه تقسيم ميکردند و خودشان در کوفه نان و روغن زيتون ميخوردند. بنابراين اموال اميرالمؤمنين از کدّ يمين و عرق جبين، يعني با دست کار کردند و عرق ريختند. آنچه را تحصيل کرده بودند دست رنجشان بوده است. اطراف مدينه را هم آباد کردند. صدقات اميرالمؤمنين در تاريخ مدينه که براي ابن شبّه است، بيش از هزار سال قبل نوشته شده، صدقات اميرالمؤمنين در آنجا هست. عين ابي نيزر، عين بقاع، چاههاي اطراف مسجد شجره، اينها محلهايي هستند که حضرت آباد کرده بودند و حضرت چاه ميکندند و وقف ميکردند.
اميرالمؤمنين اين اموال را به وجود آوردند و زمينها را آباد کردند. کشاورزي را آباد کردند. روايت دارد هرجا آب باشد و زمين باشد و مردمش فقير باشند نبايد پذيرفت. آب را امروز با شرايطي که در کشورمان حاکم است بايد خيلي رعايت کنيم. آب را دقيق مصرف کنيم. در آب اسراف نکنيم. با توجه به کمبود نزولات آسماني بايد در مصرف آب دقت کنيم. اگر اسراف نکنيم ميتوانيم با همين مقدار آب مشکلات را حل کنيم، هم کشاورزي خوبي داشته باشيم و هم آب مشروب خوبي داشته باشيم. حضرت در اين نامه ميفرمايند: «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اَللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ فِي مَالِه اِبْتِغَاءَ وَجْهِ اَللَّهِ» اين مال را نه براي خود نمايي و شهرت، «ابتغاء» يعني طلب، تنها براي اينکه به خداي متعال نزديک شوم و او را راضي کنم و او از من خشنود شود. کلمه ابتغاء يک واژه قرآني است. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد» (بقره/207) کلمه ابتغاء يک واژه قرآني است و اميرالمؤمنين وقتي صحبت ميکنند، دقيقاً همان واژههايي که در قرآن به کار گرفته شده در وصيتنامهشان به کار ميگيرند.
«لِيُولِجَنِي بِهِ اَلْجَنَّةَ» حضرت اين کارها را ميکند که به بهشت برسد. ميفرمايد: اين کارها را ميکنم که به بهشت برسم. برسم به جايي که خداوند متعال براي ابرارش و براي صالحين مهيا کرده است. «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ، وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ» (انفطار/13 و14) «وَ يُعْطِيَنِي اَلْأَمَنَةَ» خداوند متعال به وسيله اين مالي که وقف کردم، خداوند مرا در روز حساب و روز قيامت ايمن قرار داده است. در امنيت باشم. چون يک عده روز قيامت در امنيت هستند. آن روز روزي است که قرآن مجيد تعبير ميکند «عَبُوساً قَمْطَرِيراً» (انسان/10) اما قرآن ميفرمايد: «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْم وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورا» (انسان/11) يک عده اينطور هستند. بعد حضرت ميفرمايند: «وَ إِنَّهُ يَقُومُ بِذَلِكَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ» توليت اين وقف را با امام حسن قرار داد. «يَأْكُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يُنْفِقُ مِنْهُ فِي اَلْمَعْرُوفِ» خودش هم از اين مال استفاده کند. چون در وقف سه حق هست. يکي حق الله، چون صدقه است و نيت قربت ميخواهد. حق دوم حق واقف است، آنگونه که وقف کرده همانطور بايستي مصرف شود. يکي هم رعايت حق موقوف عليهم است. آن کسي که آن وقف براي آنها بوده است، يا فقرا هستند يا گروه خاصي هستند. فرض کنيد براي دانش پژوهان وقف کردند. براي بيماران خاص وقف کردند. بايد هر سه حق مورد توجه قرار بگيرد. هم حق الله، هم حق واقف و هم حق موقوف عليه. متوليان وقف بايد به اين نکته توجه کنند و الا مسئول هستند. اگر وقف را در همانجا که واقف نظرش بوده مصرف نشود، مسئول هستند. توليت براي همين است که او متولي وقف باشد، به وقف خسارتي وارد نشود، مال وقف در جاي خودش مصرف شود، چه بسا بر حسن اجراي وقف ناظر بگذارند.
حضرت اينطور وقف کردند، «وَ إِنَّهُ يَقُومُ بِذَلِكَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ يَأْكُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يُنْفِقُ مِنْهُ فِي اَلْمَعْرُوفِ» کلمه بالمعروف هم جالب است و يک پيامي دارد. يعني حسن بن علي اگر قرار است از اين مال وقف استفاده کند، حق ندارد زيادهروي کند. انفاق هم اگر قرار باشد بکند نبايد زيادهروي کند و از آن طرف کم هم نباشد. معروف چيزي است که شناخته شده باشد. ثمره مال وقف را نگه دارد و يک چيز کمي را به فقرا بدهد يا آنقدر زياد بدهد که به وقف ضرر وارد شود. چون وقف نياز به مرمت هم دارد نياز به تعميرات هم دارد. کلمه معروف در اينجا اين نقش را دارد. يک مقداري که آن مقدار عقلايي باشد. «فَإِنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَ حُسَيْنٌ حَيٌّ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ وَ أَصَدَرَ مَصْدَرَهُ» اگر حسن از دنيا رفت و حسين زنده بود، او هم بعد از ايشان ولايت اين وقف را بر عهده بگيرد و همانطور که ايشان عمل کرد، حسين هم عمل کند. اميرالمؤمنين(ع) به همه نکتهها توجه داشتند. چرا شما ميان فرزندانتان امام حسن و امام حسين را نام برديد و اينها را متولي قرار داديد، چرا فرزندان ديگرتان را نام نبرديد، چرا به آنها حقي نداديد، پدر بايد حق همه فرزندانش را يکسان ببيند.
فرمودند: «وَ إِنَّ لاِبْنَيْ فَاطِمَةَ مِنْ صَدَقَةِ عَلِيٍّ مِثْلَ اَلَّذِي لِبَنِي عَلِيٍّ» اما از نظر برداشت از اين اموال و منافع، هيچ فرقي بين بچههاي فاطمه و بچههاي من نيست. «وَ إِنِّي إِنَّمَا جَعَلْتُ اَلْقِيَامَ بِذَلِكَ إِلَى اِبْنَيْ فَاطِمَةَ» اينکه من بچههاي فاطمه را مقدم داشتم براي دو چيز بود. يکي «اِبْتِغَاءَ وَجْهِ اَللَّهِ» براي رضاي خدا و دوم «وَ قُرْبَةً إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» اينها بچههاي پيغمبر هستند. اميرالمؤمنين اينطور رعايت بچههاي فاطمه زهرا را ميکرد و به بچههاي فاطمه زهرا عنايت داشت ولو همه بچههاي اميرالمؤمنين بودند. اميرالمؤمنين(ع) براي پيغمبر احترام زيادي قائل بود. در نهجالبلاغه تعريفهايي که اميرالمؤمنين از پيغمبر کرده عجيب است. هيچ کسي از اصحاب رسول خدا اينطور از پيامبر تعريف نکرد که اميرالمؤمنين تعريف کرد. ميفرمايد: «وَ تَكْرِيماً لِحُرْمَتِهِ» من براي اينکه حرمت پيامبر را گرامي بدارم، «وَ تَشْرِيفاً لِوُصْلَتِهِ» براي اينکه خوب صله رحم کنم. «وَ يَشْتَرِطُ عَلَى اَلَّذِي يَجْعَلُهُ إِلَيْهِ أَنْ يَتْرُكَ اَلْمَالَ عَلَى أُصُولِهِ وَ يُنْفِقَ مِنْ ثَمَرِهِ» اين مربوط به متوليان است. ميفرمايد: حق نداريد اموالي را که من وقف کردم بفروشيد. بگذاريد بماند. ثمرات اين اموال را انفاق کنيد. اصل مال محفوظ باشد. «حَيْثُ أُمِرَ بِهِ وَ هُدِيَ لَهُ» همانطور که امر شده و راهنمايي شده عمل کنيد. «وَ أَنْ لاَ يَبِيعَ مِنْ أَوْلاَدِ نَخِيلِ هَذِهِ اَلْقُرَى وَدِيَّةً» درخت خرما يک حالتي دارد جوانه ميزند، جوانه برميدارند يک جاي ديگر ميگذارند، خرما ميشود. فرمود: اينها را هم نفروشيد. چرا؟ به جهت اينکه اين باغ توسعه پيدا کند، کسي که پنج سال قبل آمده اينجا را ديده، الآن به شکل ديگري ببيند. اين نامه حضرت در مورد وقف بود. پيغمبر خدا فرمود: انسان وقتي از دنيا برود، همه چيز از دست ميرود و سه چيز برايش ميماند. يکي علم است که اگر ورقهاي نوشته باشد و کتابي چاپ کرده باشد، ميماند. يکي صدقه جاريه است، همين وقف و يکي اولاد خوب است. اميدواريم عزيزان اقبال به وقف کنند. وقف يک صدقه جاريهاي است و اين صدقه جاريه ماندگار است. تا از اين صدقه استفاده ميکنند، در نامه عمل آنها حسنه نوشته ميشود.
شريعتي: با نکاتي که اشاره کردند نياز نيست خيلي اهل تمکن مالي باشيم و اموال فراوان داشته باشيم. هرچقدر در حد توان ما هست. اگر اموال باشد بتوانيم آنها را وقف کنيم. اگر نه، در تربيت فرزندان صالح بکوشيم يا اينکه يک باقيات الصالحاتي مثل کتاب و کارهاي خير را پايه گذاري کنيم و يک سنت نيکويي را بنا کنيم. امروز صفحه 348 قرآن کريم، آيات 90 تا 104 سوره مبارکه مؤمنون را تلاوت خواهيم کرد.
«بَلْ أَتَيْناهُمْ بِالْحَقِ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ «90» مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ «91» عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ «92» قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي ما يُوعَدُونَ «93» رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «94» وَ إِنَّا عَلى أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ «95» ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ «96» وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ «97» وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ «98» حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ «99» لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ «100» فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ «101» فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «102» وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خالِدُونَ «103» تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ «104»
ترجمه: (ما آنان را سحر نمىكنيم) بلكه حقّ را براى آنان آورديم، وقطعاً آنان دروغ مىگويند. خداوند هيچ گونه فرزندى براى خود نگرفته است، و هيچ معبودى با او نيست، (و اگر جز اين بود،) قطعاً هر خدايى به سوى آفريدهى خود مىرفت، و بىترديد بعضى از خدايان بر بعضى ديگر برترى مىجست (و با اين كار، هستى تباه مىشد) خداوند از آنچه (مشركان) توصيف مىكنند منزّه است. (اوست كه) به غيب و شهود (نهان و آشكار) آگاه است؛ پس از هر چيزى كه براى او شريك مىگيرند برتر است. بگو: پروردگارا! اگر آنچه را (از عذاب) كه به آنان وعده داده شده (مىخواهى) به من نشاندهى. پس پروردگارا! مرا در ميان قوم ستمگر قرار مده. و بدون شك ما مىتوانيم آنچه را به آنان وعده مىدهيم به تو نشان دهيم. (اى پيامبر!) بدى را به بهترين روش دفع كن. (در مقام انتقام و مقابله به مثل مباش) ما به آنچه مخالفان توصيف مىكنند آگاهتريم. (مىدانيم كه مشركان مرا به گرفتن فرزند وشريك وتو را به سحر وجادو توصيف مىكنند) و بگو: پروردگارا! من از وسوسههاى شيطانها به تو پناه مىبرم. و پناه مىبرم به تو اى پروردگار! از اين كه آنان نزد من حاضر شوند. (آنها همچنان به توصيفهاى ناروا و كردارهاى زشت خود ادامه مىدهند) تا زمانى كه مرگ به سراغ يكى از آنان آيد، مىگويد: پروردگارا! مرا بازگردان. شايد در آنچه از خود به جاى گذاشتهام (از مال و ثروت و ...)، كار نيكى انجام دهم. (به او گفته مىشود:) هرگز. اين گفته سخنى است كه (به ظاهر) مىگويد (ولى اگر برگردد، به آن عمل نمىكند) و در پى آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند. پس آن گاه كه در صور دميده شود، در آن روز نه ميانشان خويشاوندى است و نه (از حال يكديگر) سؤال مىكنند. پس كسانى كه كفّهى اعمالشان سنگين باشد، ايشان همان رستگارانند. و كسانى كه كفّهى اعمالشان سبك باشد، پس آنان كسانى هستند كه سرمايهى وجود خود را از دست دادهاند و هميشه در جهنّم مىمانند. آتش، صورت آنها را مىسوزاند و آنان در دوزخ چهرهاى (زشت و) عبوس دارند. (با لبهايى وارونه و دندانهايى آشكار).
شريعتي: کم کم سفره ضيافت باشکوه برچيده ميشود، خوش به حال کساني که شبهاي قدر را درک کردند و نهايت بهره و استفاده را بردند. خوش به حال آنهايي که در اين يک ماه حال و هواي ملکوت را نفس کشيدند، خيلي فرصت باقي نيست تا پايان ماه مبارک، اين شبهاي پاياني را دريابيم تا عيد فطر آن جزاء و پاداش و جايزه بزرگ الهي نصيب ما شود براي يک ماه بندگي و تسليم و براي يک ماه عبوديت خداوند متعال. اشاره قرآني امروز را بشنويم و بعد قرار هست از علامه حلي براي ما بگويند.
حاج آقاي نظري منفرد: اين آياتي که تلاوت شد، آيات آخر سوره مبارکه مؤمنون هست. من يک آيه را خدمت بينندگان عرض کنم که قابل توجه است. «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» هرکسي در اين دنيا يک أجل مسمي دارد. خداي متعال يک وقتي را به او داده است. اين را عمر ميگوييم. اين وقت که تمام شد ديگر بايد از اين دنيا برود. يعني تاريخ مصرف انسان تمام شده است و پرونده انسان مختومه شده است. انسان به لحظه آخر که ميرسد و يک مروري بر گذشتهاش ميکند و ميبيند گذشتهاش درخشان است. يک مرور ميکند بر عمرش ميبيند عمرش پرونده سياه دارد و پشيمان است. يک مروري ميکند بر عمرش ميبيند پرونده سياه نيست اما از عمر درست استفاده نکرده است. اين دو دسته آخر به آن لحظه آخر که ميرسند ميگويند: خدايا ما را برگردان جبران کنيم. به انسان گفته ميشود: نه! مرگ سنت الهي است و ما در اين دنيا ماندگار نيستيم. «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ» (اعراف/34) انسان تمام ميشود. قرآن مجيد از اين أجل محتوم به أجل مسمي تعبير ميکند. «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» وقتي مرگ سراغ انسان ميآيد، «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» ميگويد: خدايا مرا برگردان. «ربِّ ارجعونِ» اين «ربِّ ارجعوني» بوده است. اين کسره دلالت بر «ي» ميکند. «لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ» معلوم ميشود عمل صالح انجام نداده که ميگويد: مرا برگردان عمل صالح انجام بدهم. گويي ديدهي حق بين شخص باز ميشود و ميبيند اينجا عمل صالح به دردش ميخورد و به انسان گفته ميشود «کَلا». ديگر پرونده مختومه ميشود. «كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» ديگر شما وارد برزخ ميشوي. برزخ ميان قيامت و دنيا هست. بنابرين خوب هست که ما انسانها تا فرصت داريم و ميتوانيم از فرصت استفاده کنيم، فرصتها را غنيمت بشماريم. فرصتها خيلي ارزشمند هستند. براي روز واپسين يک اندوختهاي داشته باشيم.
شريعتي: يک نکته در نامه 24 نهجالبلاغه بود و آن هم محبت و ابراز ارادت حضرت به پيامبر بود. خيلي از مخاطبين عزيزمان در اين سالها ياد گرفتيم، ماه مبارک رمضان که به دهه اول ميرسد به نام حضرت خديجه کبري(س)، خيليها ميخواهند حضرت را از غربت دربياورند و يک کاري بکنند. در اين سالها علاوه بر اينکه خانههاي نوراني ما و جلسات قرآن کريم ما منور به نور حضرت خديجه کبري(س) بوده و هست، يک قراري گذاشتيم، آنهايي که همنام حضرت خديجه هستند، دخترخانمهاي متولدين سال 1397 ميتوانند در سايت ما ثبتنام کنند و يک پلاک طلا مزين به نام حضرت خديجه به آنها هديه ميدهيم. همينطور دخترخانمهايي که امسال اولين سالي است که روزه ميگيرند و به سن تکليف ميرسند و همنام حضرت خديجه کبري هستند، هديه دريافت ميکنند. از علامه حلي(ره) بشنويم.
حاج آقاي نظري منفرد: علامه حلي(ره) يکي از شخصيتهاي برجسته جهان تشيع هست. ايشان از علماي قرن هفتم و هشتم هجري است. زماني که مکتب حلّه يک مکتب بالندهاي بود و يک مکتب دايري بود. قبل از ايشان دايي ايشان مرحوم محقق حلي صاحب شرايع و همينطور مرحوم ابن نما، مرحوم سيد بن طاووس، آل طاووس يک خانداني هستند. همه بزرگوار و عالم و با شخصيت و صاحب تأليف بودند. هم خود علامه(ره) و هم فرزندشان مرحوم فخر المحققين، استاد شهيد اول هستند. اينها از نوابغ روزگار هستند.
يک فقيه بزرگواري که اينقدر به آراء فقهي شيعه و هم به آراء فقهي عامه اشراف داشت و کتاب مُختَلَف را نوشت. کتاب تذکره را نوشته است. کتاب تحرير را نوشته است. کتاب قواعد را نوشته است. قواعد جز کتابهاي فقهي ايشان است که در روزهاي آخر عمر ظاهراً اين را نوشته و به فرزندشان فخر المحققين سفارش کرده که اگر من عمرم کفاف نداد اين را تمام کنم شما تمام کنيم و مرحوم فخر المحققين يک شرحي بر قواعد نوشته است. «ايضاح الفوائد في شرح القواعد» امروز کتابهاي علامه حلي کتابهاي زندهاي هست. براي بعضي فقها يک فروعات فقهي اتفاق ميافتد و ممکن است فرع نادري باشد، بلافاصله به تذکره مراجعه ميکنند و ميبينند نظر علامه در آن مورد چه بوده است. امروز ما همه امکاناتي برايمان فراهم است. سابق کتابها دست نويس بود. گاهي خطها خوانده نميشد. مرحوم علامه در آخر قواعد يک وصيتنامهاي دارد و خيلي اين وصيتنامه زيباست. اين وصيتنامه را خطاب به فرزندشان مرحوم فخرالمحققين نوشتند. يک جمله از آن را عرض کنم. در اين وصيتنامه ميگويد: من نميگويم حتماً سر قبر من بيا، شايد امکانات به شما اجازه نداد سر قبر من بيايي. فرزند بايد به ياد پدر و مادر باشد. ما بايد پدر و مادرها را ياد کنيم تا ما را ياد کنند. اما پسرم از تو خواهشي دارم، هروقت نمازت تمام شد بعد از تمام شدن نماز مرا ياد کن و براي من طلب مغفرت کن! علماي ما اينطور بودند و در وصيتنامههايشان دنبال مال و ثروت نبودند. علامه يک حکيم بود و شاهد بر اين امر، شرح تجريد ايشان است. ايشان تجريد مرحوم محقق خواجه نصير الدين طوسي(ره) که تقريباً معاصر بوده را شرح کرده است. شرح تجريد يک کتاب درسي براي حوزه است. علامه(ره) تنها يک حکيم نبود، يک متکلم قهاري بود. يک کتابي به نام «ألفين» دارد. هزار دليل اقامه کرده براي امامت اميرالمؤمنين، هزار دليل اقامه کرده براي عدم امامت ديگران. دو هزار دليل!
شريعتي: انشاءالله قدر اين داشتههايمان را بدانيم. انشاءالله دنباله رو آنها باشيم و با آثارشان آشنا شويم. صلواتي را هديه به روح کساني که به گردن ما حق دارند خاصه علامه حلي(ره) بکنيم. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي نظري منفرد: اللهم صل علي محمد و آل محمد. خدايا در اين روزهاي پاياني ماه رمضان همه ما را مشمول عنايت و الطاف خاصه خودت قرار بده. دهه سوم ماه مبارک رمضان دهه خاصي است. ليالي قدر بيشتر در اين دهه واقع شده است. در روايت هست، «التمسوها في العشر الاواخر» شب قدر را در دهه آخر ماه رمضان جويا باشيد. روزهاي آخر ماه رمضان در انسان يک نشاطي به وجود ميآيد، يک تلطيف روحي در خودش احساس ميکند. خدايا همه ما را ببخش و بيامرز. ما را در زمرهي مرحومين قرار بده. خدايا نيازمندان جامعه ما را بينياز کن. براي جوانهاي ما وسيله کسب و کار و ازدواج فراهم بفرما. امر فرج آقا امام زمان را نزديک بفرما.
شريعتي: کم کم اين مهماني باشکوه دارد تمام ميشود. بدبخت واقعي آن کسي است که ماه رمضان بگذرد و با اين همه رحمت آمرزيده نشود. انشاءالله جزء اين دسته نباشيم. براي همديگر دعا کنيم.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»