برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نامههاي حضرت امام سجاد (عليهالسلام)- صحيفه زهد
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين نظري منفرد
تاريخ پخش: 25-07-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
ميآيم از رهي که خطرها در او گم است *** از هفت منزلي که سفرها در او گم است
از لابهلاي آتش و خون جمع کردهام *** اوراق مقتلي که خبرها در او گم است
دردي کشيدهام که دلم داغدار اوست *** داغي چشيدهام که جگرها در او گم است
هفتاد و دو ستاره غريبانه سوختند *** اين است آن شبي که سحرها در او گم است
اين سرخي غروب که همرنگ آتش است *** طوفان کربلاست که سرها در او گم است
باران نيزه بود و سر شهسوار ما *** جز تشنگي نکرد، علاج خمار ما
شريعتي: «صلي الله عليک يا أبا عبدالله» سلام ميکنم به شما دوستان عزيزم، خانمها و آقايان، عزاداريهاي شما قبول باشد. انشاءالله مثل هميشه همه ما متمسک به اهلبيت نبي مکرم اسلام، خاصه حضرت سيد الشهداء(ع) باشيم که سفينة الحسين اسرع! حاج آقاي نظري منفرد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي نظري منفرد: سلام عليکم و رحمة الله. من هم خدمت شما و همهي بينندههاي عزيز عرض سلام دارم. اميدوارم موفق باشند.
شريعتي: ديروز سالروز شهادت حضرت زين العابدين امام سجاد(ع) بود. امروز هم بحث ما متناسب با اين مناسبت و ايام هست. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي نظري منفرد: آنچه در هفتههاي گذشته خدمت بينندههاي محترم تقديم کرديم نامههايي بود که از ائمه معصومين نوشته شده بود. همينطور که رفتار و خلق ائمه براي ما درس است، نامههايي که بزرگواران مکتوب کردند و براي افراد فرستادند، قطعاً ميتواند پيام آن نامهها براي ما کارساز و راهگشا باشد. ديروز روز شهادت چهارمين اختر آسمان امامت و ولايت حضرت سيد الساجدين، زين العابدين(ع) بوده است، من يک نامهاي را از آن بزرگوار خدمت بينندهها تقديم کنم. انشاءالله خوب دقت کنند و اگر فرصتي باقي ماند برخي نامههاي ديگر حضرت را عرض خواهم کرد. اي نامه مشهور هست به صحيفه زهد حضرت سجاد(ع). اين صحيفه زهد غير از صحيفه سجاديه است که ادعيهي حضرت سجاد(ع) را در 54 فصل در آن آمده است. در صحيفه سجاديه دعاهاي گوناگوني است که همه درخور توجه هست. اين صحيفه زبور آل محمد است. اما صحيفه زهد يا نامه زهد را مرحوم کليني(ره) در اوايل روضه کافي آورده است. بنابراين صحيفه زهد در کافي است. کافي از سه بخش تشکيل شده است. بخش اصول، فروع و روضه، مجموعه کافي هشت جلد است، دو جلد آن اصول است که مربوط به مسائل اعتقادي و معرفتي ميشود و فصلهاي مختلفي دارد و پنج جلد آن فروع است که مرحوم کليني رواياتي را نقل کرده که متضمن احکام است. بايدها و نبايدهايي است که ما بايد در زندگي رعايت کنيم. به تعبير ديگر اوامر و نواهي است که از معصومين(ع) رسيده است. يا واجب است، يا حرام است يا مستحب است. به اين پنج جلد فروع کافي گفته ميشود يک جلد هم روضه کافي است. روضه در حقيقت باغ را گويند. روضه کافي مجموعهاي از مسائل مختلف هست. هم داستانهايي درونش است و هم بعضي خطب اميرالمؤمنين را ذکر کرده است که در نهجالبلاغه نيست. سيد رضي اينها را نياورده است ولي کليني در روضه کافي نقل کرده است. مسائل مختلفي که مربوط به اقوام و انبياي گذشته بوده را ذکر کرده است. من جمله رسالهاي است که امام صادق(ع) خطاب به شيعيان نوشته که خيلي عجيب است. اين رساله هم در روضه کافي است. قبل از آن رساله اين صحيفه زهد را حضرت سجاد(ع) نقل کرده است.
در مورداين صحيفه زهد يک مقدمه عرض کنم. ابوحمزه ثمالي که از اصحاب حضرت سجاد(ع) است. «و کان سلمان زمانِهِ» سلمان زمان خودش بوده است. چهار امام را درک کرده است. حضرت سجاد، امام محمد باقر، امام جعفر صادق و موسي بنجعفر را درک کرده است. مرد بزرگواري است و همان کسي است که دعاي سحر را از امام سجاد(ع) نقل کرده و راوي صحيفه زهد هم ابوحمزه ثمالي است و اين بزرگوار ميگويد: من در کوفه بودم. شنيدم که امام سجاد(ع) يک نامهاي تحت عنوان صحيفه زهد دارند. خيلي مشتاق شدم اين را از حضرت بشنوم. لذا از کوفه حرکت کردم و به مدينه آمدم و به بزرگواري رسيدم و سؤال کردم، گفتند: بله! خودم آنچه از ديگران شنيده بودم و مکتوب کرده بودم، از آقا حضرت سجاد(ع) شنيدم و مکتوب کردم.
ميدانيد اين احاديث در زندگي انسان نور است و راهگشا است. اگر ما به نگاه علاقهمندانه به اين احاديث نگاه کنيم و در مضامين اين احاديث دقت کنيم قطعاً آن بزرگواران در زندگي خيرخواه ما بودند. ميخواستند راه سعادت را به ما نشان بدهند که از مسير سعادت جدا نشويم. قطعاً همينطور است. لذا فرمايش اميرالمؤمنين اين است که بخشي را حکمتهاي اميرالمؤمنين گويند. حکمت کلام محکمي است که خلل ناپذير است. مثل قرآن مجيد، قرآن حکمت است. مکرر خداوند متعال ميفرمايد: «ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ» (اسراء/39) قرآن حکمت است. يعني کلام محکمي است که خلل ناپذير است. با گذشت زمان کهنه نميشود. تبصره برنميدارد. در مسير هدايت اگر انسان بخواهد حرکت کند بايد از قرآن الهام بگيرد و بعد هم از احاديث.
در مورد ابوحمزه يک نکته ديگر عرض کنم و بعد صحيفه زهد را بخوانم. ابوحمزه ثِمالي يا ثُمالي يا ثَمالي هر سه درست است. ايشان ميگويد: من امام سجاد را نديده بودم و نميشناختم. يک روز در مسجد کوفه، يک جواني بودند براي عبادت در مسجد کوفه آمده بودند. مسجد کوفه يکي از جاهاي مقدس است. مشهور است که ميگويند: مسجد کوفه از چهار مسجدي است که مردم بار ميبندند و سفر ميکنند که به آن مسجد برسند و فضيلت آن مسجد را درک کنند. آن چهار مسجد را نام ببرم. يکي مسجد الحرام است. دوم مسجد الاقصي بيت المقدس است. سوم مسجد نبوي است. چهارم مسجد کوفه است. بسيار مسجد با عظمتي است. انبيايي در آنجا نماز خواندند و جاي مقدسي است و اعمالي دارد. ديدند يک آقايي وارد مسجد شد. آن زمان مسجد کوفه خلوت بود. انساني که وارد مسجد مي شود مستحب است دو رکعت نماز تحيّت بخواند. اين نماز تحيّت احترام مسجد هست. ميگويد: ديدم اين آقا تا وارد مسجد شد، قامت بست و تکبير گفت و به نماز ايستاد. من متوجه شدم که ايشان وقتي سورهي فاتحه را قرائت ميکند، مثل اينکه تمام در و ديوار با ايشان قرائت ميکنند. يک مرتبه دگرگون شدم. يک انقلابي در من پيدا شد که ايشان کيست؟ از مسجد بيرون دويدم. ديدم يک خادمي ايستاده و مهار يک شتري را در دست گرفته است. فهميدم اين شتر و اين خادم مربوط به همين آقا هست. از آن خادم سؤال کردم اين آقايي که در مسجد هست کيست؟ به من گفت: اين آقا علي بن الحسين سجاد هست. پسر حضرت سيد الشهداء است. من در مسجد دويدم و روي پاهاي حضرت افتادم! دستپاچه شدم و خواستم پاي حضرت را ببوسم. حضرت دست مرا گرفت و بلند کرد. فرمود: «قم يا اباحمزه» پيشانيات را براي خدا روي زمين بگذار. دست حضرت را بوسيدم و اين شروع آشنايي ابوحمزه ثمالي با حضرت سجاد(ع) است. بعد به اتفاق امام سجاد به نجف آمديم. قبر جد بزرگوارش اميرالمؤمنين را به من نشان داد. ابوحمزه قبر اميرالمؤمنين را قبل از هشتاد سال که مأموم شود، ميدانست. قبر اميرالمؤمنين سنه 170 زمان هارون الرشيد مشهور و معلوم شد. اين ماجرا براي سنهي 80 است. ابوحمزه جلسات درسش کنار قبر اميرالمؤمنين بود و ميآمد آنجا مينشست.
مصاحبت با امام سجاد، همنشيني با امام سجاد، اينکه سعدي يک شعري دارد ميگويد:
گلي خوش بوي در حمام روزي *** رسيد از دست محبوبي به دستم
بگفتم که مشکي يا عبيري *** که از بوي دلاويز تو مستم
بگفتا من گلي ناچيز بودم *** ولکن مدتي با گل نشستم
کمال همنشين در من اثر کرد *** وگرنه من همان خاکم که هستم
مصاحبت خيلي تأثير در زندگي ميگذارد. لذا جوانهاي عزيز سعي کنند در يک برههاي از زمان شايد جدا از خانواده شود و تمام فکرش اين باشد که دوست بگيرد. دوست گرفتن آئيني دارد. آئين دوست يابي، انسان چه کساني را به عنوان دوست اتخاذ کند و بگيرد. گاهي يک دوست انسان را به اوج ميرساند کما اينکه امام سجاد(ع) ابوحمزه را به اوج رساند. ممکن است يک دوستي انسان را تباه کند. انسان بايستي دشمن شناس باشد. خداوند متعال در حيوانات دشمن شناسي را به طور فطري در آنها قرار داده اما در ما انسانها فطري نيست و گاهي دشمن به صورت دوست جلو ميآيد و جلوه ميکند و ما فريب ميخوريم و تصور ميکنيم دشمن، دوست است و دوست ناباب انسان را تباه ميکند. چقدر مسائل تاريخي هست که نمونههاي فراواني دارند که انسانها در اثر معاشرت با برخي از افراد گمراه شدند. لذا بايستي در دوست گرفتن انسان دقت لازم را بکند و دوستي بگيرد که خيرخواه انسان باشد و بخواهد به انسان کمک کند.
به حضرت صادق عرض کردند: با چه کسي مصاحبت کنيم؟ ايشان يک روايتي را از حضرت عيسي مسيح نقل کردند. به حضرت مسيح عرض شد: «يَا رُوحَ اللَّهِ! مَنْ نُجَالِسُ؟» با چه کساني نشست و برخاست کنيم؟ ايشان فرمود: کسي که سه شاخصه داشته باشد. شاخصه اول: «قَالَ:مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُويَتُهُ» (كافي، ج1، ص39) با کسي نشست و برخاست کنيد که وقتي به چهرهاش نگاه ميکنيد، چهره او شما را به ياد خدا بياندازد. چهره انسان نشان ميدهد که خدايي است. «وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ» شاخصه دوم اينکه با کسي معاشرت داشته باشيد ک به دانش شما بيفزايد. به علم شما اضافه کند. شاخصه سوم: «وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الاخِرَةِ عَمَلُهُ» (كافي، ج 1، ص 39) کارهاي او کارهاي پسنديده و نيکي باشد که شما به کارهاي پسنديده تشويق شويد. اين ابوحمزه ثمالي به جايي رسيد که مستجاب الدعوه است.
در حالات ابوحمزه ثمالي هست که يکوقتي ايشان خارج منزل بود. به منزل آمد، ديد دخترکي داشت. اين از بالاي بلندي به پايين افتاد و قلم دستش شکسته بود. فرياد دختر بلند بود تا اهل خانه چشمشان به ابوحمزه افتاد و گفتند: اين دختر شما از بلندي افتاده و دستش شکسته است. کجا برويم؟ دنبال کسي که دست را اصلاح ميکند. ايشان آمد دست دختر را گرفت، گريه کرد و دعا کرد و دستش را روي دست شکستهي دختر کشيد و بلافاصله التيام پيدا کرد. اين در اثر مصاحبت با حضرت سجاد(ع) بود. دوستي را اتخاذ کن و مصاحبي را در زندگي بگير که تو را عروج بدهد و به کمالاتي برسي و خداي ناکرده تو را به زمين نزند. لذا جوانهاي عزيز توجه کنند در يک فصلي از دوران جواني شايد از ده سالگي به بعد انسان خيلي علاقه دارد که با دوست باشد و کمتر علاقه دارد کنار پدر و مادر باشد. بايد خيلي در دوست يابي دقت کند.
در جلد هشتم کافي که روضه کافي هست، ابوحمزه کنيه ايشان است. ابوحمزه يعني پدر حمزه، اسم ايشان ثابت بن دينار است. ايشان ميگويد: «کان الامام علي بن الحسين (ع) إذا تکلم في الزهد» امام سجاد(ع) وقتي در مورد زهد سخن ميفرمود: «و وعظ» مردم را پند ميداد، «أبکى من بحضرته» هرکسي خدمت حضرت بود گريه ميکرد. آنچنان کلام امام سجاد تأثيرگذار بود، که وقتي حضرت در مورد زهد صحبت ميکرد، گريه ميکردند. کلام وقتي از دل برآيد بر دل نشيند. ابوحمزه ميگويد: «ما سمعت بأحد من الناس کان أزهد من علي بن الحسين (ع) إلا ما بلغنى من على بن أبي طالب (ع)» من زاهدي را نديدم مثل آقا امام سجاد، مگر آنچه از اميرالمؤمنين به ما رسيده است. بعد ايشان ميگويد: «و قرأت صحيفة» اينکه به اين صحيفه زهد گفته ميشود به همين دليل است. «فيها کلام زهد من کلام علي بن الحسين (ع)» من يک صحيفه و يک نامهاي را خواندم که کلام زهدي از کلمات آقا حضرت سجاد در آن بود «وکتبت ما فيها» همه را مکتوب کردم و نوشتم، «ثم أتيت علي بن الحسين صلوات الله عليه» خدمت حضرت سجاد(ع) آمدم. «فعرضت ما فيها عليه» آنچه در کوفه نوشته بودم، بر حضرت عرضه کردم. حضرت فرمودند: «فعرفه و صححه» درست است و تصحيح کردند. چون بعضي از عباراتش کم و زياد بوده و ديگران از حضرت شنيده بودند، «و کان ما فيها» در آن صحيفه اين بود. «بسم الله الرحمن الرحيم کفانا الله و إياکم کيد الظالمين» آغاز اين صحيفه چند دعا است. تا انسان اسم امام سجاد(ع) را ميبرد، صحيفه سجاديه به ياد ميآيد. چه دعاهايي مثل دعاهاي صحيفه و مثل دعاهاي سحر دارند. يا برخي دعاهاي ديگري که حضرت سجاد(ع) به مناسبتهاي مختلف نقل شده که جمع آوري شده غير از صحيفه، الزاماً همه در صحيفه سجاديه نيست. علماي زيادي آمدند صحيفه دوم و سوم و چهارم نوشتند، يادي از بزرگواران هم بکنيم. مثل شيخ حر عاملي(ره) که صحيفهاي دارد. مثل مرحوم حاجي نوري صاحب مستدرک صحيفهاي دارد و بعضي از ديگران مثل آ سيد محسن امين صاحب ايام شيعه هم يک صحيفه دارد.
در آغاز دعا «کفانا الله و إياکم کيد الظالمين» دعا براي ديگران و خودش ميکند. خداوند ما و شما را از مکر و حيله و ظالمين حفظ کند «و بغي الحاسدين» ظلم حسودان، «و بطش الجبارين» حملهي جبارين و ستمگران، اين آغاز دعاي حضرت است.
بعد ميفرمايند: «أيها المؤمنون لا يفتننکم الطواغيت و أتباعهم» مواظب باشيد طاغوتها شما را نفريبند. «من أهل الرغبة في هذه الدنيا» کساني که تمام هم و غم و قصدشان به دنيا رسيده است. اين فراز اول دقيقاً مربوط به امروز ماست. الآن طواغيتي هستند که تلاش ميکنند که دنيا را تسخير کنند. امروز نمونهاش آمريکا است که امام (ره) فرمودند: آمريکا شيطان بزرگ هست. امروز عملاً بر مردم ثابت شد که شيطان بزرگ است. بعد حضرت ويژگيها و خصوصيات اين طواغيت را ذکر ميکنند که ما دشمن شناسي کنيمو اينها را بشناسيم.
«المائلون إليها» اينهايي که ميل به دنيا دارند. «المفتتنون بها» اينهايي که فريب دنيا را خوردند، علاقهمند به دنيا هستند. فريفته دنيا شدند. «المقبلون عليها» اينهايي که تمام اقدامشان در دنيا است. «و على حطامها الهامد» در متاع و اجناس دنيا که تلف شدني است «و هشيمها البائد» هشيم علفهاي خشک شده را گويندکه در اثر بادهاي پاييزي جا به جا ميشود. بعد حضرت ميفرمايد: «غدا و احذروا ما حذرکم الله منها» سعي کنيد تمام توجه شما اين باشد که خدا شما را از چه بر حذر داشته است. قرآن مجيد با صراحت انسانها را از متابعت و پيروي طواغيت منع کرده است. لذا حضرت بعد از آنکه طواغيت را ذکر ميکند، ميفرمايد: پرهيز کنيد و دوري کنيد از چيزي که خداي متعال شما را از آن پرهيز داده است. «و ازهدوا فيما زهدکم الله فيه» هرچه که خدا فرموده است که به او ميل نداشته باشيد، به هر حال خداوند متعال خيرخواه شماست. «و لا ترکنوا إلى ما في هذه الدنيا رکون من اتخذها دار قرار و منزل استيطان» در برابر دنيا رکون نکنيد. يعني آرام نگيريد. دلتان به دنيا آرام نگيرد. دلخوش به دنيا نباشيد. چون دنيا براي کسي باقي نميماند. رکون کسي که دنيا را دار قرار، قرار بدهد. قرآن مجيد مي فرمايد: «إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ» (غافر/39) اينجا جاي ماندن نيست. ما اينجا مسافر هستيم، يک نقطهاي از زمان عمري به ما دادند، بياييم در اينجا زندگي کنيم و بعد هم بساط را جمع کنيم و از اين عالم برويم.
حضرت ميفرمايد: «و الله إن لکم مما فيها عليها دليلا و تنبيها» خداي متعال در اين دنيا يک نشانههايي گذاشته است و يک راهنماييهايي گذاشته که ما متنبه شويم و آگاه شويم دنيا را محل قرار، قرار ندهيم. جايگاه سکون و آرامش و ماندگاري قرار ندهيم. «من تصريف أيامها» ميبينيد روزهايش دارد ميگذرد. بچهها جوان ميشوند و جوانها پير ميشند و پيرها کهنسال ميشوند و بعد هم از اين دنيا عبور ميکنند. يک عده متولد ميشوند و يک عده از اين دنيا ميگذرند. اين دنيا با شش ميليارد و اندي جمعيتي که روي اين کره زمين زندگي ميکنند، يک عده وارد هستند و يک عده خارج هستند. «و تغير انقلابها و مثلاتها و تلاعبها بأهلها» انسان حوادثي را در دنيا ميبيند و برخي از افراد ظلم و ستم کردند به چه عاقبت نکبت باري گرفتار شدند و بد عاقبت بودند. اينها بايد براي انسان عبرت آموز باشد. بايد عبرت بگيرد. «إنها لترفع الخميل و تضع الشريف» گاهي برخي از بزرگان را دنيا از اوج به زير ميآورد. «لترفع الخميل» يعني آدمهاي گمنام يک مرتبه مشهور شدند. الآن هم در دنيا امروز همينطور است. در دنياي ورزش يک بازيکن گل ميزند، معروف ميشود. خميل يعني گمنام، انسانهاي گمنام را دنيا بالا ميبرد. «تضع الشريف» انسانهايي که مشهور و مطرح هستند، اينها را پايين ميآورند.
«وتورد أقواما إلى النار غدا» يک عدهاي را فرداي قيامت وارد آتش ميکنند. اينجاست که انسان بايستي خودش را بسازد. يک شعري هست عربي است و من ترجمه ميکنم. از ابوالحسن تهامي است. ابوالحسن تهامي از شعراي قرن پنجم هجري است. اهل تهامه است. تهامه به حجاز گفته ميشود. يک بخشي از حجاز را تهامه و يک بخشي را حجاز گويند. تهامه غير از حجاز است. شعري به عربي دارد و يک قصيده دارد که ميخوانم: «حکم المنيه في البرية جاري ما هذا الدنيا بدار قراري» حکم مرگ در ميان انسانها جاري و ساري است. «ما هذا الدنيا بدار قراري» قصيده زيبايي است که ايشان به خاطر همين قصيده مشهور شده است. شايد پنجاه بيت باشد. اواخر اين قصيده ميگويد: «الناس مشتبهون في ايرادهم و تفاوت الاشخاص في الاصداري» ميفرمايد: مردم روزي که متولد ميشوند کسي نميگويد: اين خوب است و اين بد است. همه نوزاد و کودک هستند. تفاوتها موقع رفتن است. تفاوتها موقع خارج شدن از دنياست. ميشود کسي پيغمبر خدا شود، اميرالمؤمنين شود، حر بن يزيد رياحي شود، وقت ورود همه شبيه يکديگر هستند. تفاوت انسانها موقع صادر شدن و بيرون رفتن از دنيا است.
بعد حضرت ميفرمايد: «فالحذر الحذر» بترسيد، بترسيد! «من قبل الندامة و الحسرة و القدوم على الله والوقوف بين يديه» بترسيد از وقتي که حسرت بخوريد و پشيمان شويد و لحظهاي که از مرز دنيا بگذريد، در برابر خداي متعال قرار بگيريد و دستتان از عمل صالح خالي باشد. تا وقت و فرصت هست تلاش و کوشش بکنيد.
شريعتي: به مناسبت شهادت حضرت سجاد(ع) بهانه شد براي شنيدن صحيفه زهد که شايد بسياري از ما اسمش را نشنيده باشيم و با اين کلام نوراني امام سجاد آشنا نشده باشيم. ضمن اينکه براي ما شخصيت ابوحمزه ثمالي را ترسيم کردند و نکات خوبي را شنيديم. امروز صفحه 110 قرآن کريم، آيات 14 تا 17 سوره مبارکه مائده در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند حضرت سجاد هديه کنيم و ان شاءالله از ثواب و برکاتش بهرهمند شويم.
«وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ سَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ «14» يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ «15» يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «16» لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «17»
ترجمه: و از كسانى كه گفتند ما مسيحى هستيم پيمان گرفتيم، پس آنان (نيز همچون بنىاسرائيل) بخشى از آنچه را تذكّر داده شده بودند فراموش كردند، پس دشمنى و كينه را تا روز قيامت در ميانشان قرار داديم و خداوند به زودى آنان را به آنچه انجام مىدهند آگاه خواهد ساخت. اى اهل كتاب! همانا پيامبر ما به سويتان آمد، در حالى كه بسيارى از آنچه را شما از كتاب (آسمانى) پنهان مىكرديد براى شما بيان مىكند و از بسيارى (خلافها يا حقايقى كه شما پنهان كردهايد و فعلًا نيازى به آنها نيست) درمىگذرد. قطعاً از سوى خداوند، نور و كتاب آشكار برايتان آمده است. خداوند به وسيلهى آن (كتاب) كسانى را كه بدنبال رضاى الهىاند، به راههاى امن و عافيت هدايت مىكند، و آنان را با خواست خود از تاريكىها به روشنايى درمىآورد، و به راه راست هدايت مىكند. آنان كه گفتند: خدا، همان مسيح پسر مريم است، قطعاً كافر شدند. (اى پيامبر! به آنان) بگو: اگر خداوند اراده كند كه مسيح پسر مريم و مادرش و هركس كه در زمين است، همگى را هلاك كند، چه كسى در برابر (قهر) او از خود چيزى دارد؟ حكومت آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن خداست، هر چه را بخواهد مىآفريند و خداوند بر هر چيز تواناست.
شريعتي: انشاءالله لحظات زندگي همه ما منور به نور قرآن و اهلبيت باشد. اين هفته در مورد مرحوم فيض الاسلام صحبت ميکنيم. کسي که همه ما به نوعي به ايشان مديون هستيم. شنيدن از جاذبههاي مرحوم فيض الاسلام از زبان حاج آقاي نظري لطف ديگري دارد.
حاج آقاي نظري منفرد: در مورد آياتي که تلاوت شد يک نکتهاي عرض کنم. «يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» اين آيه خيلي آيه عجيبي است. ما همه دلمان ميخواهد در زندگي راههاي سلامت را پيدا کنيم. راههاي سلامت اينکه انسان بايد يک شيء را داشته باشد و همه راههاي سلامت را قرآن ميگويد: ما به شما نشان ميدهيم. انسان در زندگي اشتباه نميکند. بيراهه نميرود، خسارت نميبيند، انسان در زندگي پشيمان نميشود. اينکه انسان در زندگي قصد بکند که رضايت خدا را تحصيل کند. اگر اين برايش مهم باشد که رضايت خدا را بدست آورد، خدا راههاي سلامت را به انسان نشان ميدهد. «َيهْدِي بِهِ اللَّهُ» هدايت ميکند به اين قرآن، خدا انسانها را، «مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» کسي که دنبال رضوان خدا باشد، «سُبُل» جمع سبيل است، خداي متعال راههاي سلامت را به انسان نشان ميدهد. چه چيزي از اين بهتر! اگر از امروز همين آيه شريفه را حفظ کنيم که اگر دنبال راههاي سلامت در زندگي هستيم، بايد دنبال رضوان خدا باشيم. خداي متعال به وسيله اين قرآن راههاي سلامت را به ما ميآموزد.
مرحوم فيض الاسلام شايد جزء اول کس يا اولين کساني باشد که نهجالبلاغه را به شيوه زيبايي ترجمه کرده است. با وجود اينکه اول ترجمه شايد باشد که در بازار آمده است و من يادم هست از دوران طفوليت نهجالبلاغه فيض الاسلام را ديده بودم و با آن آشنا بودم، گاهي ايشان يک جايي نياز ديده که عبارت ترجمه شده توضيح داده شود. داخل پرانتز توضيح داده و اين از ويژگيهاي ترجمه ايشان است. بعضي از قسمتهاي کتاب نهجالبلاغه انصافاً مشکل است. لغات مشکلي دارد و نياز دارد کسي احاطه به ادب عربي داشته باشد. لغات را بداند. ايشان اين ويژگي را داشته و اين کتاب نفيس را ترجمه کرده و به فارسي زبانان خدمت بزرگي کرده است. ترجمه اين يک شرح مفصلي هم هست. صحيفه سجاديه را ايشان ترجمه کرده است. قبل از اينکه ايشان فوت کند کتاب ديگري هم از ايشان ديدم که بد نيست بگويم که ايشان آمده براي بحارالانوار که 110 جلد است يک فهرست کلي در يک جلد کتاب آورده است به نام «بنادر البحار» چاپ کرده است. خيلي زحمت کشيده است و کار بزرگي کرده است. رضوان خدا بر او باد و اين تأليفات و کتابها باقيات الصالحاتي براي ايشان است.
شريعتي: چقدر خوب است که حسن ختام امروز ما يک عبارت از صحيفه زهد امام سجاد(ع) باشد.
حاج آقاي نظري منفرد: من يک جمله را انتخاب ميکنم. امام سجاد(ع) ميفرمايد: «فاتقوا عباد الله و استقبنوا في اصلاح انفسکم» از خدا بترسيد و روي آوريد، استقبال کنيد در اصلاح نفستان. اين خيلي مهم است که انسان خودسازي کند. مهمترين تلاش اين است که خودمان را بسازيم. و اين فراز مهمي است. انشاءالله همه ما موفق باشيم در اصلاح نفس خودمان که نفعش به خودمان ميرسد.
شريعتي: روزهاي سهشنبه ما با پندها و نصايح پدرانه حاج آقاي نظري رنگ و بوي ديگري پيدا کرده است. انشاءالله خدا به شما سلامتي و عافيت بدهد. دعا بفرماييد.
حاج آقاي نظري منفرد: خدايا به حق محمد و آل محمد و به حق امام سجاد(ع) که يک انساني بود که تقواي مجسم و زهد مجسم، خداوند به همه ما توفيق بدهد که ما نفسمان را اصلاح کنيم و صاحب نفس مطمئنه شويم. از خداي متعال ميخواهم که براي جوانهاي ما کار و وسيله ازدواج را فراهم بفرماييد. نورانيت دل و صفاي باطن و توفيق عمل صالح به همه ما مرحمت بفرمايد. حسن عاقبت را براي همگان آرزومند هستم. انشاءالله خداي متعال فرج آقا امام زمان را نزديک بفرمايد.
شريعتي: بهترينها را براي شما آرزو ميکنم.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»