برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- توصيههايي جهت دستيابي به آرامش و شرح حديث چهل
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 21-12-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم همهي بينندههاي عزيز و نازنينمان، انشاءالله خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. انشاءالله که خداوند ما را نسبت به حضرات اهلبيت عارف و عاشق و عامل قرار بدهد.
شريعتي: انشاءالله در اين شرايط کنار هم باشيم و از اين اتفاق هم عبور کنيم و روزهاي بهاري را با هم تجربه کنيم. به حديث چهلم از چهل حديث حضرت امام رسيديم، چهل منزل را طي کرديم. بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: متن حديث از امام سجاد بود که از توحيد سؤال شد، حضرت فرمودند: افرادي در آخرالزمان ميآيند، خيلي ژرف انديش هستند. آدمهايي که از سطح عقلي و فکري فوق العاده هستند، سوره توحيد و آيات اوليه سوره مبارکه حديد، شش آيه اول براي آن آدمهاست. پس قرآن بطون مختلفي دارد، معارف الهي درجات مختلفي دارد. مثلاً من نماز ميخوانم، اميرالمؤمنين هم نماز ميخواند، از حيث اسم نماز هردو يکي است ولي کيفيتها قابل مقايسه نيست. نماز اميرالمؤمنين با تمام خلايق قابل مقايسه نيست. پس کيفيتها متفاوت است. درک از معارف متفاوت است. ميگويند: فلاني درس خوانده، يعني دو کلاس درس خوانده يا دکترا دارد، درس خواندن در هر دو مورد يکي است پس آدمي که عميق است و سطح عقل و فکر بالايي دارد، درک عميق تري دارد. وقتي سراغ قرآن ميرود چيز بيشتري بدست ميآورد. چه کار کنيم. اين حالت عاقل شدن ما، از سطحي نگري فرار کنيم. چه چيزهايي باعث تعمق فکريب و چه چيزهايي باعث سطحي نگري ما مي شود؟
يکوقت ميگويند: فلاني سطح ايمني بدنت را بالا ببر، يعني اگر خطري ايجاد شد، بدن تو در مقابل آن خطر مقاوم باشد. سطح ايمني اعتقادي خودمان را بالا ميبريم. يعني اگر شبههاي وارد شد به واسطه آگاهي نسبت به اعتقادات، بلد هستم. توحيد و نبوت و معاد و امامت و عدل بلد هستم. اينها به واسطه اينکه من واکسنش را از قبل زدم، شبهه در من عمل نميکند. اما ممکن است در کساني که ضعف دارند، توانايي تعقل ندارند، عمل بکند. اهلبيت گفتند: سطح تعقل و تفکر را بالا ببريد، براي اينکه درک بيشتري از معارف قرآن داشته باشيد و آن چيزي که ضد دين است، روي شما اثر نکند. ميخواهيم بگوييم چه چيزهايي روي ذهن ما اثر گذار است. در مقابلش چه چيزهايي ما را ضعيف ميکند؟ يکوقت ميگويند: يک کساني مستعد دريافت ويروس هستند، يا ويروس روي آنها خيلي اثر دارد. به قول امام سجاد متعمق نيستند، حتي قرآن هم ميخواند رويش اثر ويژه ندارد. اميرالمؤمنين(ع) صفات عاقل را ميشمرند. فرمودند: آن کسي که تجربهها موعظهاش ميکند، يعني يکي از پايههايي که حضرت ميفرمايند، اين است که آدم از تجربههاي خودش استفاده کند. چه اثري دارد؟ از دانش بالاتر است. از علم بالاتر است.
تجربه، اينکه من يک چيزي را بفهمم از بيرون به آن نگاه کنم، از گذشته خودم عبرت بگيرم. فلاني درس نخواندي چه اتفاقي افتاد؟ دنبال مطلب الف رفتي چه اتفاقي افتاد؟ عواملي داريم نميگذارد ما از تجربهمان استفاده کنيم. همه ما تجربه داريم ولي يکي از تجربههايش استفاده ميکند، يکي استفاده نميکند. چه عاملي باعث ميشود من از تجربهام استفاده نکنم؟ بعضي مواقع هوش زياد من است. حاج آقا هوش خيلي چيز خوبي است. وقتي کنار نفسانيات قرار بگيرد، خروجي خطرناکي دارد. من به واسطه اينکه حبّ نفس دارم، تجربه ميکنم فلان خطا اتفاق افتاد، مثلاً در کاسبي زمين خوردم. فلان اشکال پيش آمد، يا در برخوردم با ديگري بي ادبي کردم و عصباني شدم. شروع به توجيه کردن ميکنم. نميخواهم بگويم اشکال از من است، ميگويم: زمانه بدي است. فلاني اينطور کرد. دولت اينطور کرد. تمام ويژگيهاي خطا را به درصدهاي مختلف شروع ميکنم نسبت دادن، از من هيچي نميماند. از تجربه خودم نميتوانم استفاده کنم، واقعيت چيست؟ تو هم مقصر بودي، نود درصد مقصر بودي. اما چون خودت را دوست داري درصد خودت را کم ميگويي و همين باعث ميشود از تجربه خودت نتواني استفاده کني. يعني هيچقت نميخواهي خودت را مقصر بداني در حالي که مقصر هستي.
مورد دوم از تجارب ديگران هم نميتواني استفاده کني، ميآيد تو را نصيحت کند، حرف بزند، وقتي بخواهي حرفش را بشنوي بايد شنونده باشي، پذيرنده باشي. کبر و غرور نميگذارد، حرفش را نميپذيري و لج ميکني. نه از تجربه خودت استفاده ميکني نه از تجربه ديگران، از يک سوراخ چند بار گزيده ميشود. سعي کنيم از تجربه خودمان و ديگران استفاده کنيم. اوليک کسي که متهم ميکني خودت باشي. اينجا طمع کردم فلان معامله را کردم، چرا ديگران اينطور نشدند؟ چون طمع نداشتند. چون به حرف کاسب عاقلي که حرفهاي بود گوش کرد.
حضرت ميفرمايد: «يَطْلُبُ الْكَمَالَ» آدم عاقل جوياي کمال است و دنبال بهتر شدن است. «الْجَاهِلُ يَطْلُبُ الْمَالَ» جاهل دنبال مال است. بدست بياورم که بخورم. ولي کمال در مقابل مال قرار داده شده است. آدم عاقل که ميخواهد انديشهاش بالا برود، دنبال کمال ميرود، اهل مطالعه است. يعني معلوماتش را بالا ميبرد. اهل همنشيني با آدم عاقل است. کمال همنشين در من اثر کرد، اين است. يعني وقتي آدم با عاقل نشست، با بالاتر از خودش نشست، با کسي که معلوماتش، ادب و فضايل اخلاقياش بالاتر از او است کسب ميکند و اين يعني کمال طلبي، آدم عاقل، کسي است که طلب کمال ميکند. «الْعَاقِلُ مَنْ أَحْرَزَ أَمْرَهُ» آدم عاقل کار خودش را محکم ميکند. از دعاهايي که مستجاب نميشود، يکي اين است که مثال ميگويم: خدايا پولم را پس نميدهد. پول به فلاني دادم پس نميدهد. خدا مستجاب نميکند، چرا؟ چون بايد از او مدرک ميگرفتي. لذا طرف از رودروايسي اينقدر ميليون ضمانت ميکند. همين که در رودروايسي کردي دعايت مستجاب نميشود. از برادرت پول ميگيري يک نوشته داشته باشي. کار را محکم ميکند. در امور ديگر هم همينطور است.
«الْعَاقِلُ مَنْ صَدَّقَتْ أَقْوَالَهُ أَفْعَالُهُ» (عيون الحکم و الواعظ/ص28) قول و فعلش يکي است. نفاق در قول و فعل ندارد. کاري را تعهد ميکند انجام بدهد، انجام ميدهد. وقتي به فرزندتان قول ميدهيد بيرونت ميبرم، فلان چيز را برايت ميخرم، وقتي قول داديد انجام بدهيد. بچهها بدا عهد ميشوند. نگاه بچهها به پدر و مادر، نگاه رزاق است. بعدها ميخواهي بگويي: فرزندم من رزاق نيستم خدا رزاق است، خدا منعم است. حالا اگر من خطا کنم اعتقادات بچه من خراب ميشود. لذا اعتقادات ما با مسأله بد عهدي ما ضعيف ميشود. رفتار ما روي اعتقادات بچهها تأثير ميگذارد. وقتي ما را مورد اتکاي خودشان ديدند، ديدند چيزي که به آن تکيه داشتند، خراب شد، بد عهد شد، در دلش اين حالت شکل ميگيرد و نسبت به خدا اعتقادش خراب ميشود.
«ألعاقل من وقف حيث عرف» در برابر حق تسليم است. وقتي فهميد ميداند وقتي رسيد به جايي که ادامه نميدهد. ميفهميم طرف درست گفت، ولي اگر بگويم: اشتباه کردم خيلي بد است. مراء خيلي ما را به دردسر مياندازد و سخت است آدم خودش را کنترل کند. تا يک حد اولي يک بحث و گفتگو اين پيش ميآيد که آدم دنبال حق است، ولي از اين مرز که رد شد به مراء رسيد، ديگر از مرز حق بيرون ميرود. حرف من است، اينجا ديگر نه خدا هست، نه اخلاص هست. منيت هست، طرف خودش را به کشتن ميدهد که خودش را اثبات کند. بنده خدايي پايش شکست گفتم: چه شده؟ گفت: از جوي پريدم، گفتم: چرا پريدي؟ گفت: بچهها مرا شير کردند و گفتم: ميتوانم. افعال آدم تابع دانستههايش نيست. تابع نفسانيات و خواستههايش است. آن کسي که آدم شد عقلش امير اوست. آن کسي که آدم نشد، نفسش اميرش است. عقل ميگويد: نميتواني، باز ميگويي: نه! «سَمِعْنا وَ عَصَيْنا» (بقره/93) ميدانيم و اطمينان داريم ولي عصيان ميکنيم.
وقتي کسي منيت خود را کنار گذاشت، خود به خود عقلش پرورش پيدا ميکند. «الْعَاقِلُ مَنْ عَقَلَ لِسَانَهُ» از چيزهاي مهمي که مطرح است کسي که زبانش را نگه ميدارد، زبان آدم را بي عقل ميکند. کسي که زياد حرف ميزند، کثرت حرف زدن، خطايش هم زياد ميشود. بيهوده گويي، نياز نيست اينجا حرف بزني، معلوماتي نداري، چيزي نگويي بهتر است از اينکه اشتباه بگويي. خودت را در نظر ديگران کوچک ميکني. «الْعَاقِلُ مَنْ يَزْهَدُ فِيمَا يَرْغَبُ فِيهِ الْجَاهِل» رغبتهاي آدم عاقل فرق دارد. زهد دارد، دوري ميگزيند از چيزهايي که جهال دنبالش هستند. جاهل لبخندش جاهلانه است. از مسخره کردن ديگران خندهاش ميگيرد. وقتي کسي بزرگ شد و اندوه و دغدغهاش فرق کرد، اينقدر ژرف انديش ميشود که دغدغهاش دغدغه بشريت ميشود. درد بشريت درد او ميشود. لذا حضرت ميفرمايد: اگر خواستي کشي را بشناسي ببين با چه کسي دوست است و چه چيزهايي را دوست دارد؟ اهل دنيا نسبت به دنيا چطور هستند. ولع و حرص دارند، با دنيا خوش ميگذرانند.
«الْعَاقِلُ مَنْ أَحْسَنَ صَنَائِعَهُ وَ وَضَعَ سَعْيَهُ فِي مَوَاضِعِهِ» تلاش و کوشش خودش را در جاي خودش مصرف ميکند. اسراف کردن همان دور ريز، من نان را دورريز ميکنم. خودش را اسراف نميکند. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات، 56) من شما را براي بندگي آفريدم. خودتان را اسراف نکنيد. بنده شيطان نباشيد. کار را براي خدا انجام بدهيد. کسي که کار را براي ديگري انجام ميدهد دور ريز کرده، سعياش را در موضع خودش قرار ميدهد. کار بيهوده انجام نميدهد، من خيلي تلاش کردم آب در هاون کوبيدم، دو ساعت وقت گذاشتم. چيزهايي که به نيت شخصي برميگردد، به دلم نچسبيد، مگر به دل چسبيدن است؟ خداوند احکام شرعياش تابع دل تو نيست، تابع خواست اوست. بايد مطيع باشي. لذا کار را در موضع خودش قرار دادن، کسي در استعداد خودش کار کند. يکي استعداد تاريخي دارد. ذهن خوبي دارد، اسماء يادش است. اگر اين در مسأله تاريخ برود خيلي قوي است. يکي استعداد در مسائل تعقلي دارد. در منطق و فلسفه ميرود. يکي استعداد فني دارد. عاقل در موضع خودش کار ميکند. فرزند من استعداد فني قوي دارد. در پزشکي برود ضايع ميشود. پدر و مادر عاقل نسبت به فرزندشان اين کار را ميکند.
بنده خدايي ترس از خون داشت، رشته آزمايشگاهي زده، دائم با خون سر کار داده، مجبور است انصراف بدهد. تحمل نداري، در زمينهاي که استعداد داري موفق هستي. سعيمان را در مواضع خودش صرف کنيم بعد عمر آدم کيفيت پيدا ميکند. همينطور که مواضع و شناختن خاکي که بذر در آن پاشيده ميشود مهم است. اگر طبق کلام اميرالمؤمنين رفتار کنيم چه زندگي سعادتمند و با کيفيتي پيدا ميکنيم. «الْعَاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأْيَهُ» نفس خودش را محترم ميکند. خواست و رأي خودش را متهم ميکند. يک چيزي را تصميم گرفتي انجام بدهي، چرا اين تصميم را گرفتم؟ دلم ميخواست؟ اکثراً روي دلم ميخواهد است، اول يک چيزي را انتخاب ميکنند و بعد دليل ميآورند. معمول آدمها اول انتخاب ميکنند بعد براي اين انتخابي که کرده دليل ميآورد. اين توجيه کردن است. آدميزاد قدرت فراواني در توجيه کردن دارد. آن چيزي که نفسش تسويل ميکند، يک چيز زشتي را زيبا جلوه دادن، نفسش را توثيق نميداند. انگشت اتهام که سمتش رفت، آدم تازه شروع به فکر کردن ميکند.
«الْعَاقِلُ مَنْ سَلَّمَ إِلَى الْقَضَاءِ وَ عَمِلَ بِالْحَزْمِ» عاقل تسليم قضاي الهي است. با قضاي الهي نميجنگد. جنگيدن با قضاي الهي فقط تو را خسته ميکند. عمل ميکند همراه با هوشياري و دور انديشي، يکوقت تسليم نسبت به قضا ميگوييم: يک گوشه بيافتيم و هيچ کاري کنيم. قضاي الهي و آن چيزي که دستور الهي است، اين است که در همه مسائل تلاش خودت را انجام بدهي. حضرت أباعبدالله طوري لشگر خود را ميچينند، از حيث ظاهري چندين هزار نفر طرف مقابل حضرت هستند. اما حضرت پشت خيمهها خندق ميکنند. در جايي که اوج تسليم و قضا هست، ميداند چه اتفاقي ميافتد. اصول جنگي را رعايت ميکند. در اين بيماري که ايجاد شده، توکل به خدا را کنار ميگذارند، از اين طرف ميگويد: اين حرفها چيه؟ پزشکي چيه؟
«الْعَاقِلُ مَنْ صَانَ لِسَانَهُ مِنَ الْغِيبَةِ» غيبت از چيزهايي است که عقل را ضايع ميکند. بعضي از گناهها يک اثر دارد. من يک دارويي ميخورم دل درد ميگيرم. يکوقت قلبم کار نميکند، بعضي گناهها به تمام شئون زندگي آدم ربط دارد. غيبت از اين گناهها است. عقل را ضايع ميکند و حرمت انسان را نزد خدا و بندگان خدا ميشکند. حلاوت عبادت را ميگيرد. حرمت غيبت به قبل از انبياي گذشته هم برميگردد، در طول تاريخ بوده است. خيلي چيز کثيف و وحشتناکي است. آبروي مؤمن را بردن، آدمي که زبانش را تربيت ميکند نبايد غيبت کند. عقلش را ميخواهد تربيت کند، غيبت نکند. علما ميگويند: غيبت کافر هم نکنيد. لسانتان عادت ميکند. پشت سر ديگري حرف نزني. غيبت را خوردن گوشت برادر مرده ذکر کردند. اگر عقل پشتوانه کارهاي ما قرار بگيرد، کار آدم عاقلانه ميشود. عقلي که خدا داده چيز کمي نيست. خدا وقتي عقل داد يعني همه چيز داد.
عاقل حرف نميزند الا اينکه حاجتي داشته باشد يا استدلالي در حرفش باشد. حرف بيخودي نميزند. لذا آدمهاي عاقل افرادي هستند که ميتوانند سکوت خودشان را رعايت کنند. در باشگاهها کسي که ورزش ميکند حرف نميزند و تمرکز کرده است. حتي در مسابقات فکري همينطور است. علامه طباطبايي (ره) سکوت عميقي داشتند، به اعماق آن چيزي که علميت دارد، لذا لب که ميگشايد حکمت الهي بيرون ميريزد. وقتي حرف ميزند، همه ياد خداست. ياد خدا خيلي آرامش بخش و شيرين است. عاقل کسي است که نگاهش عبرت آموز است. يک نفر ميبيند و ياد ميگيرد. يک نفر در اتاق عمل کنار دست استاد است، ياد ميگيرد که قلب را بايد اينطور عمل کرد. نگاه عبرت آموز يعني وقتي من از اتاق عمل بيرون ميآيم، يک چيزي ياد گرفتم. لذا بزرگان همه چيز برايشان آيه است، گل را نگاه ميکنند به خدا برميگردند. عبرت آموزي در تمام موجودات هست، چطوري نگاه کردن مهم است. من جلوي آينه هستم، آينه را تميز ميکنم. اين طرف ميآيم، ميگويند: صورتت کثيف است، اما نديدم. يکوقتي نگاه به گل دارم ميگويم: چقدر زيباست، يکوقت ميگويم خلقت خداست.
«الْعَاقِلُ إِذَا عَلِمَ عَمِلَ وَ إِذَا عَمِلَ أَخْلَصَ وَ إِذَا أَخْلَصَ اعْتَزَلَ» وقتي دانست عمل ميکند. يک چيزي که ياد گرفت در قسمت دانستهها نميبرد. در قسمت بايد و نبايدها ميبرد. اين مسأله بد است، اين مسأله خوب است، در استها نميگذارد. آدم عاقل از استها بايد بيرون بيايد. غيبت بد است، پس از امروز تصميم ميگيرم ديگر غيبت نکنم. وقتي هم عمل کرد براي خدا خالصش ميکند. خدايا براي تو معامله ميکنم.
شريعتي: انشاءالله همه عاقل شويم با اين رواياتي که شنيديم. امروز صفحه 343 قرآن کريم آيات 18 تا 27 سوره مؤمنون را تلاوت خواهيم کرد. انشاءالله روح همه عزيزاني که با اين ويروس از ميان ما رفتند، شاد باشد.
«وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ «18» فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ لَكُمْ فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ «19» وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلِينَ «20» وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ «21» وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ «22» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ «23» فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ «24» إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ «25» قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ «26» فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ»
ترجمه آيات: و از آسمان، آبى به اندازهى (معين) فرو فرستاديم، و آن را در زمين جاى داديم و همانا ما بر بردن آن قادريم. پس به وسيلهى آن (آب) براى شما باغهايى از خرما و انگور پديد آورديم كه در آن باغها براى شما ميوههاى فراوانى است و از آنها مىخوريد. و (نيز) درختى كه از طور سينا مىرويد، (و) روغن و نان خورش براى خورندگان به بار مىآورد. و همانا براى شما در چهارپايان عبرتى است، از آنچه در شكم آنهاست (شير) به شما مىنوشانيم و براى شما در آنها منافع زيادى است و از (گوشت) آنها مىخوريد. و بر آنها و بر كشتىها سوار مىشويد. و همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس (به آنها) گفت: اى قوم من! خداوند (يكتا) را بپرستيد. جز او هيچ خدايى براى شما نيست، آيا پروا نمىكنيد؟ پس اشراف قوم او كه كافر شدند، گفتند: اين نوح جز انسانى همانند شما نيست، او مىخواهد بر شما برترى جويد، اگر خداوند مىخواست (براى ما پيامبرى بفرستد) قطعاً فرشتگانى مىفرستاد. ما اين (دعوت نوح) را در ميان (تاريخ) پدران قبلى خود نشنيدهايم. او نيست جز مردى كه در او نوعى جنون است، پس تا مدّتى دربارهى او صبر كنيد. (تا از جنون نجات يابد يا بميرد يا ما تكليف خود را با او روشن كنيم). نوح گفت: پروردگارا! مرا در برابر تكذيب آنان يارى فرما. پس ما به نوح وحى كرديم: زير نظر ما (مطابق دستور وآموزش) و وحى ما كشتى بساز. پس همين كه فرمان (قهر) ما آمد و (آب از) تنور جوشيد، از تمام حيوانات يك جفت (نر و ماده) و (نيز) اهل خود را در كشتى وارد كن، مگر كسى از آنان را كه قبلًا درباره او سخن به ميان آمده (و وعده هلاكتش داده شده) و درباره ستمگران با من سخن مگو (و نزد من از آنان شفاعت مكن) كه قطعاً آنان غرق خواهند شد.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي سعيدي: «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ» آب را در زمين جاي داديم. «وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ» ما ميتوانيم نعمت را برداريم. يکوقت نعمت دادن از جانب خداوند است، يکوقت ابقاء نعمت است. آب را فرستاديم، نگه داشتن آب، نگه داشتن سلامتي. گاهي شکر بر آمدن نعمتي ميکنيم ولي شکر در ابقاء آن نداريم. بعضي از خطاهاي ما باعث ميشود نعمتي که بدست آورديم از دست بدهيم. خداوند بين زن و شوهر ايجاد محبت ميکند من با خطاي خودم از بين ميبرم. قرار است آن دانهاي که خدا داده پرورش بدهيم ولي برعکس خراب ميکنيم. انشاءالله خدا شکر نعمت نسبت به نعمتهايي که داده هم نسبت به نعمتهايي که بقاء آن را خداوند تضمين کرده، داشته باشيم.
شريعتي: اين هفته از شخصيت جناب فاطمه بنت اسد صحبت کرديم، نکات شما را هم خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: فاطمه بنت اسد(س) از بني هاشم هستند و پيشرو دين حنيف حضرت ابراهيم هستند. معرفت ايشان فوق العاده بود. وقتي ابوطالب ايشان را سفارش ميکرد که حواست به پيغمبر باشد، ايشان فرمود: من از فرزندان خودم نسبت به او بيشتر تقيد دارم. پيغمبر فرمودند: من او را چون مادر خودم ميدانم. ايشان از پيغمبر شناخت دارند، ولي خدا بودن او را ميشناسد و به واسطه همين از فرزندان خود بيشتر اهميت ميدهد.
انشاءالله خداوند همه پرستاران، پزشکان، کادر آزمايشگاهي را خير بدهد. از خدا ميخواهيم ما را نسبت به نعمتهاي الهي شاکر قرار بدهد و اين بلا هرچه زودتر رخت بر ببندد، انشاءالله غيبت حضرت حجت زودتر تمام شود و خداوند از ادامه غيبت حضرت حجت صرف نظر کند.
شريعتي:
زخميام التيام ميخواهم *** التيام از امام ميخواهم
السلام عليک يا ساقي *** من عليک السلام ميخواهم
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»