اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

98-11-16-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي-آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)-شرح حديث سي و نهم

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي‌ و نهم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 16-11-98
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام مي‌کنم به همه‌ي بيننده‌هاي عزيز و نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. انشاءالله خداوند ما را نسبت به حضرات اهل‌بيت عارف و عامل قرار بدهد. دهه‌ي فجر را تبريک مي‌گويم و انشاءالله خداوند هرچه زودتر اين نظام مقدس را به دست صاحب اصلي‌اش برساند.
شريعتي: به حديث سي و نهم از چهل حديث حضرت امام رسيديم، احاديث اخلاقي و اعتقادي که براي آرامش در زندگي خيلي مفيد و مؤثر است. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: حديثي از وجود امام صادق(ع) که حضرت فرمود: «يَقُولُ‏ إِنَ‏ مِمَّا أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى» وقتي خداوند به حضرت موسي وحي کرد «وَ أَنْزَلَ فِي التَّوْرَاةِ» در تورات هم هست، نکاتي که مي‌شنويم از تورات واقعي و تحريف نشده است. «أَنِّي أَنَا اللَّهُ» من خدا هستم، «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا» الهه و مورد پرستشي جز من نيست. «خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الْخَيْرَ» من مخلوقات و همه را خلق کردم. «وَ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْ مَنْ أُحِبُّ» اجرا کردم و به جريان انداختم به دست کسي که دوستش دارم. «فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْهِ» خوش به سعادت کسي که دستش به خير است. عامل خير و مجراي خير است. «وَ أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا» من همان خدا هستم و هيچ خدايي جز من نيست. ما يک خداي خير داريم و يک خداي شر، در مشرکين و کفار يک چنين تفکيک خدا و دو خدايي وجود دارد. ولي خدا همان خداست. خدا يکي است اما خير و شر تابع چيز ديگري است. «خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الشَّرَّ» من خلق را خلق کردم و ش هم قرار دادم. «وَ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْ مَنْ أُرِيدُ» اجرايش کردم بر کسي که آن شر را اراده مي‌کند و من به واسطه‌ي اين مسأله اراده مي‌کنمکه به دست او انجام شود. «فَوَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْهِ» واي بر کسي که دستش به شر باشد، شر به دست او يا به لسان او يا از وجه او برانگيخته شود و به ديگران برسد. دو مفهوم در مسأله داريم. بحث عدل الهي شهيد مطهري کاملاً اين مسأله را  توضيح دادند. اينکه خير و شر را بشناسيم، خيلي از شبهاتي که در مسائل اعتقادي هست براي عدم شناخت نسبت به خير و شر است. مفهومش را نمي‌دانيم. محور را من خودم در عالم قرار مي‌دهم، وقتي محور شد، خير و شر را به نسبت خودم مي‌سنجم. شهيد مطهري مثال مي‌زنند به نيش مار که خير است يا شر است. اگر محوريت عالم را خودم در نظر بگيرم، براي من دردناک و کشنده است. نسبت به من شر است. اما نيش مار براي مار حساب کنيد وسيله دفاعي و شکار هست و وجودش وابسته به آن است. کمالش به اين است که نيش داشته باشد. بسياري از شبهاتي که در آن مي‌مانيم، چون خودمان را محور عالم مي‌دانيم و مي‌گوييم: هر آنچه به نفع من است خير است و هر آنچه به نفع من نيست، شر است. اين مقدمه غلط در ذهن ما مي‌آيد و خير و شر را تحليل مي‌کنيم. مثل بچه‌ي کوچکي که وقتي پزشک مي‌خواهد به بچه آمپول بزند، درونش فقط درد را مي‌بيند. نگاهش به درد را شر مي‌بيند و تمام کساني که واسطه در اين مسأله هستند، مادري که او را به پزشک برد، تزريقات چي، همه را مصداق انسان‌هاي شر مي‌بيند.
نقص را در خلقت خا مي‌بينيم، يعني چه؟ اين مسأله ناقص است، کم است، خدا هم صمد و بي نياز است. خداوند چرا دو را دو خلق کرد؟ چرا سه خلق نکرد؟ نه ماهيت دو به دو بودنش است، سه هم سه است. خداوند آنها را ايجاد مي‌کند. از خدا کم نمي‌آيد. هرچيزي در جايگاه خود نيکوست، وقتي مي‌گوييم: خداوند احسن الخالقين است و بهترين روش خلق را دارد و نقصي دروني است، به معني اينکه هر چيزي را به جاي خود خلق مي‌کند. اينکه اگر کسي خير را جذب نمي‌کند و شر را جذب مي‌کند، يک بحث ديگر است. يک مدرسه‌اي مي‌خواهد خيلي موفق باشد، به معلم‌ها مي‌گويد: خوب با بچه‌ها کار کنيد و در عين انصاف و عدالت همه تلاشتان را بکنيد. نمره‌ها را مي‌آورند، بيست و هجده و دوازده، يک نفرهم تک آورده است. اين نمره‌ها را معلم‌ها دادند. پس معلم‌ها باعث شدند سطح مدرسه پايين بيايد. بچه‌ها امتحان دادند که نوشتند. از خدا کم مي‌آيد العياذ بالله؟ از معلم کم مي‌آيد؟ چه معلم خسيسي تو که مي‌تواني بيست بدهي، خودکارت را يک خرده اين طرف‌تر کن، نمره پنج را بيست بده. مدير مدرسه اين توقع را از معلم دارد؟ نه، همه حساب و کتاب‌ها به هم مي‌ريزد و نمره‌اي مشخص نمي‌شود. در آن واحد هم معلم نمره ردي داده است و اتفاقاً به عدالت برخورد کرده و هم شاگرد نمره را گرفته است. بچه‌ها معولاً وقتي نمره کم مي‌گيرند مي‌گويند: معلم داده است. ولي وقتي بيست مي‌گيرند مي‌گويند: گرفتم! «بما کسبت» يعني آن چيزي که خودمان کسب کرديم. ما به واسطه آن چيزي که کسب کرديم از جانب خدا نمره مي‌گيريم. خدا کريم هست ولي عادل هم هست. اينها همه در مشيعت الهي کنار هم قرار مي‌گيرد. خداوند وقتي يذل من تشاء دارد، هرکس را بخواهد ضلالت و گمراهي دارد، به اين معني نيست. ما مي‌گوييم: «من تشاء» يا «من يشاء» که در قرآن داريم به معني خواستن ما نيست. خداوند مشيعتش عين عدالتش است. اگر من اين را در مدرسه بگويم نشانه بي عدالتي ماست. نمره‌ها تابع ورقه‌ها نيست؟ اين ظلم است. اما در خداوند عالم، چون خدا عادل است، شيعه را عدليه مي‌گويند، خداوند عين حکمت و عدالت و رحمت، همه را با هم دارد. لذا وقتي خداوند مي‌گويد: من مي‌خواهم به فلاني بيست بدهم يعني لياقت بيست گرفتن دارد. مثل مشيعت ما نيست. خواستن ما خلاف عقل را ثابت مي‌کند. دلم مي‌خواهد بين مردم حرف بدي است. يعني چرا منطق را رعايت نکردي؟ مگر دلت ملاک عقل است؟ اما در مورد خداوند مشيعت خدا، خواست خدا همه براساس حکمت است. لذا اين معنا با معناي خدايي اشتباه نشود.
شريعتي: اين يک ثمره‌اي هم دارد که ما را قانع و آرام مي‌کند و در برابر حوادث راضي مي‌شويم.
حاج آقاي سعيدي: راضي به قضاي الهي است. بدانم اگر اينجا فلان بلا سر من آمده بدون اجر نمي‌ماند. لذا در باب درد و بيماري‌ها مي‌بينيد که بحث اجر درد را دارد. بي حساب در دنيا نيست. ما آدم‌ها يک هدف را با يک تير نشانه مي‌گيريم و مي‌زنيم، خداوند با يک تير چند هدف مي‌زند. خداوند دستش بسته نيست. يعني گاهي اين مريضي براي من پيش مي‌آيد براي اينکه طغيان من آرامش پيدا کند. براي اينکه به هم ريختگي من به واسطه شهرت و مال و خطايي که در من پيش آمده، اين مريضي مرا آرام مي‌کند. گاهي کفاره خطاي در گذشته من هست و بايد الآن دلم بسوزد و ناآرامي در آن ايجاد شود که آن اشکالي که به واسطه حرام در بدن من ايجاد شده و گوشتي که به بدن من جذب شده از تو به واسطه روزه خارج شود. يکوقت خداوند اين را براي تنبه و بيداري من قرار مي‌دهد. يکوقت خدا با اين بيماري يک دفع بلاي بزرگتر از من مي‌کند. هزار دليل مي‌تواند باشد اما اينکه بدانم خدا حکيم است، خدا منشأ خير است و براي من جز خير نمي‌خواهد، اين مرا آرام مي‌کند. آنجايي که بدانم خدا منشأ خير هست يعني هرآنچه به من دستور داده نتيجه‌اش خير است. مال حلال، راستگويي، اگر خدا را حکيم دانستم بدانم خير با کار راه افتادن دو مطلب است. مثل کسي که بگويد: فرار کردم، بچه‌اي که بگويد ازدست آمپول زن فرار کردم. کارم راه افتاد! امروز الکي خودم را به تمارض زدم و از مدرسه فرار کردم. به من خوش گذشت و کارم راه افتاد. وقتي تعريف از خير عوض شد، گفتي راحت باشم، درد نکشم، يک چنين مشکلاتي پيش مي‌آيد. بعد نگاه به عالم مي‌کني، خودت را مبنا مي‌بيني، خوش گذشتن براي خودت را مبنا مي‌بيني، آنهايي که زحمت مي‌کشند به نظر تو غير عاقل مي‌آيند. آن کسي که خودش را از خيلي تفريح‌ها محروم کرده و نشسته درسش را مي‌خواند و شب و روز زحمت مي‌کشد. حالا ديگري نگاهش مي‌کند خيلي طبيعي است بگويد: به تو خوش نمي‌گذرد. ببين به من دارد خوش مي‌گذرد اما خوش او زماني است که نتايج کنکور مي‌آيد. لذا تعريف از انسان اگر همين موجود عادي و دنيايي و مثل شئون حيواني شد، ديگر دين براي او تأثيري ندارد. اگر تعريف شد يک مدت زمان کوتاهي در اين دنياست و براي کنکور درس مي‌خواند، نتيجه‌اش و قبول شدن در درگاه الهي در آخرت است. تعريف مقدمه و مؤخره بزرگي براي خودش چيد، آنوقت اعمالش هدفدار مي‌شود. خوابيدن شب ديگر برايش لذت‌بخش نيست. نماز شب برايش لذيذ است. درکي ندارد نسبت به لذتي که او مي‌برد.
امام حسين(ع) تا نزديک ظهر عاشورا که مي‌شد چهره حضرت برافروخته‌تر مي‌شد و زيباتر و شاداب‌تر مي‌شدند. معامله حضرت با خدا بود. حد خير، کسي که حد خير را بداند و بداند خير برايش چيست. اگر فهميد نسبت به خير اشتياق پيدا مي‌کند. شهادتي که بچه‌هاي جنگ و جبهه و امثال شهيد سليماني نسبت به آن ذوق دارند، يعني چه؟ يعني در ماشين حساب دنيا بياوريد. کشته شدن، سوختن، تکه تکه شدن، اصلاً با عقل جور درنمي‌آيد. لذا مي‌گويد: «و لا تحسبن» حق نداريد با آن ماشين حساب، حسابش کنيد. چون شما عنواني به نام قربتاً الي الله در ماشين حساب شما نيست. لذت نزديکي به خدا را در ماشين حسابت نداري لذا جوابت درست در نمي‌آيد. سخاوت در ماشين حساب غلط است. من خمس و زکاتم را بدهم از مالم کم مي‌شود ولي عين روايت هست که صدقه، وجوهات شرعيه مال شما را زياد مي‌کند. اين در ماشين حساب خدايي است و در ماشين حساب دنيايي نيست. در مسأله‌اي که خير براي آدم پيش مي‌آيد آدم نسبت به آن صبر داشته باشد. حضرت ابراهيم چرا به مقام خليل الرحمان رسيد؟ اين مقام چه بود؟ حضرت خيلي صبر کردند در مورد بداخلاقي‌هاي همسرشان، يکي از همسران ايشان خيلي بداخلاق بود، ايشان خيلي صبر کردند. صبر بر اخلاق بد ديگري يعني من يک چيزي که عنوان شر به آن فکر مي‌کنم، استفاده خير بکنم. تهديدها را به فرصت تبديل کنم. اخلاق بد ديگري است. مشکلات صبر بر بيماري‌ها اينقدر براي آدم خير دارد، در مورد علامه طباطبايي يکي از شاگردانشان پرسيده بودند: فلاني نبودي، ايشان گفته بود: تب کرده بودم. بيماري داشتم و نتوانستم بيايم. ايشان فرموده بودند: خيلي دوست داشتم يک حجمي از عباداتم را به تو بدهم و آن بيماري تو را داشته باشم. صبر بر بيماري، خدايا راضي هستم به رضاي تو و جزع و فزع نمي‌کنم. اجر آن بيماري را ببرم. عيناً با همين کلمات، اجري که در مقابل صبر در بيماري هست، صبر در مقابل فقر هست، اگر تحمل نسبت به شر داشته باشي، تبديل به خير مي‌شود. يعني فردا روز خدا را شکر مي‌کني براي چيزي که امروز جزع و فزع مي‌کني. فردا شکر مي‌کني از آنچه بر سرت آمده است. خدايا چه جزايي داشت، نمي‌دانستم اين اثر را دارد. منتهي بعضي از آمپول‌ها درمان بيماري است. فلان ويروس و فلان درد آمده است که اين مريضي را دفع مي‌کند. بعضي از مشکلات و شرهايي که به لسان ما شر هست اينطور از ما دفع مي‌شود. اما بعضي از آمپول‌ها تقويتي است. يعني يک نيروي ويژه ايجاد مي‌کند و سکوي پرتاب است. در مسائل معنوي بعضي مواقع سکوي پرتاب خدا براي ما قرار داده است و بعضي مواقع رفع گذشته و خطاها است. بعضي مواقع بايد ارتقاء پيدا کني. خدا يک سختي و مشکل قرار مي‌دهد، صبر مي‌کني و دست و پنجه نرم مي‌کني، حالا ديگر ليسانس و فوق ليسانس مي‌دهند. اگر تحمل کردي، نه اينکه گذشته و خطاي تو را پاک کند، ولي خيلي مسائلي که پيش مي‌آيد ما را تقويت مي‌کند. لذا داريم آيت الله بهجت مي‌فرمايد: براي رسيدن به کمالات معنوي آنهايي که نمي‌توانند مراقبه خاص داشته باشند، گاهي خداوند مانند سنگ زيرين آسياب آنها را قرار مي‌دهد. عمل و حرکتي ندارد اما تحمل فشار را دارد. سنگ زيرين حرکت ندارد اما يک تحمل درد و فشاري دارد که همين باعث ارتقاء او مي‌شود. يکوقت مراقبه و حرکت است به لطف خدا، آدم کارهايي مي‌کند. يکوقت صبر و تحمل است که اين تمام شرور، تمام نقص‌ها براي آدم سکوي پرتاب مي‌شود.
شريعتي: اگر بناست که در برابر مسائل و مشکلات صبور باشيم، بايد يک جاي ديگر را درست کنيم و آن اعتقاد و باور ما نسبت به خداي متعال است.
حاج آقاي سعيدي: اگر خدا را منشأ خير دانستيم، در روايت دارد که خدا را در شدت و رخاء شاکر باشيد. رخاء يعني راحتي، در شدت شاکر بودن، حضرت ايوب بودن، در اوج بيماري از دست دادن ثروت و فرزندان راضي باشيم. اين حمد به واسطه اين است که خدايا، من به واسطه خيري که از تو به من مي‌رسد شاکر هستم و همه اينها را جميل و خير مي‌بينم. اين نگاه را اصلاح کنيم زندگي براي ما شيرين مي‌شود. زندگي مورد پسند من مي‌شود. درد و هجران مورد پسند من مي‌شود چون از جانب اوست. شهادت أباعبدالله هم خير است. ما تکليف به عزاداري هستيم. اما خير آن شهادت هم خدا چطور قرار مي‌دهد. چه هدايتي براي بشر از خون مقدس أبا عبدالله رخ مي‌دهد. عزاداري‌اش براي من خير دارد، باعث بخشش گناهان و تقرب الهي من است. وقتي کسي ثار الله شد، يد الله شد، همه چيزي از او برسد خير است. شهادتش هم براي ديگران خير به هدايت دارد. انشاءالله خداوند اين مهم را براي همه ما بياورد و اين تعظيم شعائر را در زندگي جدي بگيريم. محبت اهل‌بيت در زندگي ما چيز کمي نيست. اگر عيد غدير و ايام تولد اميرالمؤمنين مي‌آيد حواستان باشد شادي در ديگران ايجاد کنيد. اين ايام متفاوت باشد نسبت به ايام ديگر و بچه‌هاي شما تغيير حس کنند. نفحه دهر از جانب شما حس شود. اگر کاسبي خوبي کرديد، پول خوبي بدست آورديد، زن و فرزند شما يک تغييري در زندگي شما ببينند و اين استحباب دارد. بچه‌ها امروز شادي اهل‌بيت است و ما مي‌خواهيم فرح ما منطبق بر فرح و شادي آنها باشد. حزن ما منطبق بر حزن آنها باشد.
بعضي از شرور براي معنويت ما لازم است. در روايت صبر اين مسأله را داريم. در مصيبت و مريضي‌ها اين را داريم. بعضي مواقع خداوند به لطف خودش مريضي را در ما ايجاد مي‌کند براي اينکه رفع خصومت از جانب ديگران براي ما بشود. شما با فلاني قهر هستي، يکباره يک دردي براي اين بنده خدا پيش مي‌آيد، همه دلها براي او مي‌سوزد. حرف آن روزي که به شما زده بود را يادت مي‌رود. مي‌گويد: حلالم کن! مي‌گويي: اين حرف‌ها چيست؟ ببين خدا خير را چطور قرار مي‌دهد؟ من هي مي‌بينم مريضي است و شر و درد است. چقدر بايد زحمت مي‌کشيدم که اين را حلال کنم. آدم نبايد کاري بکند که ديگران چيزي از او به دل بگيرند. ولي خداوند يکوقت‌هايي با چنين مسأله‌اي کل مسأله را حل مي‌کند. خير از جانب آنها اين است که مرا حلال کنند در همان درد و رنج و بيماري که از من مي‌بينند اين حلال کردن اتفاق بيافتد.
اولاً رسيدن به خير ساده‌تر از دستيابي به شر است. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «الْخَيْرُ أَسْهَلُ‏ مِنْ فِعْلِ الشَّرِّ» خير از شر راحت‌تر است. مي‌گويد: دروغ مي‌گويم کارم راحت‌تر انجام مي‌شود. تبعات دروغت را هم ديدي؟ فردا بايد دروغي بگويي که اين را بپوشاني. خدا نظرش را از دروغگو برمي‌گرداند. خير بهتر است و در دنيا هم برايت بهتر است. خير را حضرات اهل‌بيت معنا کردند. شخصي از اهل کوفه از امام زين العابدين پرسيد: مي‌خواهم هم در دنيا صاحب خير باشم و هم در آخرت. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَ‏ مَنْ‏ طَلَبَ‏ رِضَا اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَا النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ وَ السَّلَامُ» دنبال رضايت خدا باش اگرچه به سخط و خشم مردم باشد. دنبال رضايت مردم اگر بودي با آوردن خشم خدا، خدا تو را به عهده مردم مي‌اندازد. اگر آدم يکجايي رضاي خدا را ديد، در اين است که ديگري از دست من هم ناراحت مي‌شود اما رضاي خدا در اين است، يک حرفي مي‌زنم مقبوليت بين مردم ندارد. در امر به معروف و نهي از منکر، اگر من از کسي که دارد منکر انجام مي‌دهد تعريف هم بکنم، فلاني يک چنين کار زشتي را انجام داد، يک لايک هم برايش بگذارم. اين از من راضي مي‌شود ولي سخط خدا هست يا نه؟ من رضايت او را به رضايت خدا ترجيح دادم. اما اگر کسي گفت: من رضايت خدا را مي‌خواهم، لايک نمي‌کنم و تذکر هم مي‌دهم. اين کار خلاف شرع است. اين کار اشتباه است. سخط ناس را دارد، اما خدا از من راضي مي‌شود چون به تکليف شرعي‌ام انجام دادم، خدا مي‌گويد: من کفايتت مي‌کنم. اما اگر دنبال رضايت مردم بودي، مردم را مقدس دانستي در اين مسأله تو را مي‌سپارم به همان‌ها. مردم دوره‌اي هستند، در هر کاري که کرديم، چراغي که خدا براي ما روشن کرده اين است. بدانيم رضايت خداست يا مردم؟ بله يکوقت در يک راستا هستند. ولي اگر يکجا تعارض پيش آمد، رضايت خدا را هميشه مقدم بدان. مردم باعث مي‌شود رأي به من بدهند، رأي مردم را نسبت به خودم جلب کنم. رأي خدا را هم جلب مي‌کني يا نه؟ وعده دروغ اينطور است. خدا وعده دروغ را دوست دارد يا نه؟ وقتي وعده‌اي که مي‌بيني دروغ است و از پس آن برنمي‌آيي، تصورات و تخيلات تو در اين مسأله اشتباه است ولي مي‌گويي اگر وعده بدهم محبت مردم و جلب نظر مردم را دارم ولي مي‌داني دروغ مي‌گويي و اشتباه و نشدني است. آنوقت يک روزي مردم با تو هستند و يک روز عليه تو هستند.
«إِذَا أَرَادَ اللَّهُ‏ بِعَبْدٍ خَيْراً عسله» از اين صورت عبارت زياد داريم، خدا وقتي براي عبدي خير بخواهد، خدا او را آغشته به عسل مي‌کند، پرسيدند: «قيل و ما عسله» يعني چه؟ حضرت پاسخ دادند «قال يفتح له عملاً صالحا قبل موته» خدا يک فتح عمل صالح براي او مي‌کند، قبل از اينکه بميرد. يک کار شيرين مي‌کند و واردش مي‌شود. «ثم يقبضه عليه» خدا قبض روحش مي‌کند يکباره وسط کار خير جانش را مي‌گيرد. عسلي شدن بنده اين است. يکي از عزيزان شاهد اين مسأله بود تعريف مي‌کرد که پاي منبر نشسته بودم. چراغ‌ها را خاموش کردند، ديدم بنده خدا وارد روضه شد و گفت: السلام عليک يا أباعبدالله، ديدم آقا ادامه نداد. از پايين منبر نگاه کردم ديدم سرش پايين افتاده است. گفتم: شايد بقيه منبر را يادش رفته است. يک ذره بالا رفتم که بگويم: چه شده است؟ ديدم هيچ حرکتي ندارد. ايشان از دنيا رفت. عسله يعني اين، خدا بعضي آدم‌ها را عسلي از دنيا مي‌برد. مثل حاج قاسم که در وضعيت جهاد در راه خداست. چطور مردم در تشييع جنازه ايشان شرکت کردند. معامله با خدا يعني برنده شدن، حيف از ما نيست. خدايي که اينطور با ما عمل مي‌کند، زندگي دنيا را کوتاه ببينيد، شصت سال است هيچي نيست. خدا ما را دوست دارد و براي ما خير مي‌خواهد. اين خير را جذب کنيم و قابليت پذيرش خير را داشته باشيم. انشاءالله خدا اين مهم را در زندگي همه ما ايجاد کند.
شريعتي: خيلي توصيه شديم که طلب خير از خداي متعال کنيد، آرزو مي‌کنم براي همه دوستان عزيزم، پير و جوان، که انشاءالله بهترين‌ها برايشان رقم بخورد. امروز صفحه 308 قرآن کريم، آيات سوره مبارکه مريم را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ‏ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ «39» إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ إِلَيْنا يُرْجَعُونَ «40» وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا «41» إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً «42» يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا «43» يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا «44» يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا «45» قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا «46» قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا «47» وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى‏ أَلَّا أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا «48» فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنا نَبِيًّا «49» وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا «50» وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا «51»
ترجمه آيات: و آنان را از روز ندامت و حسرت بترسان، آن هنگام كه كار (از كار) بگذرد (و همه چيز پايان يابد) در حالى كه (اكنون) آنان در غفلتند و ايمان نمى‏آورند. تنها ماييم كه زمين واهلش را به ارث مى‏بريم و (همه) به سوى ما بازگردانده مى‏شوند. و در اين كتاب، ابراهيم را ياد كن، كه او پيامبرى راستگو و راست كردار بود. آنگاه كه (ابراهيم) به پدرش گفت: اى پدر! چرا چيزى را مى‏پرستى كه نمى‏شنود و نمى‏بيند و تو را از هيچ چيز بى نياز نمى‏كند؟ اى پدر! همانا دانشى براى من آمده كه براى تو نيامده است؛ بنابراين، از من پيروى كن تا تو را به راه راست هدايت كنم. اى پدر! شيطان را پرستش مكن كه شيطان نسبت به خداى رحمان عصيانگر است. اى پدر! همانا من مى‏ترسم كه از جانب خداى رحمان عذابى به تو رسد، و تو براى شيطان دوست و ياور باشى. گفت: اى ابراهيم! آيا از خدايان من بيزارى؟ اگر از (اين روش) دست برندارى قطعاً تو را سنگسار خواهم كرد و (اكنون) براى مدّتى طولانى از من دور شو. (ابراهيم از او جدا شد و) گفت: سلام بر تو، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى‏خواهم، زيرا او همواره نسبت به من بسيار مهربان بوده است. ومن از شما وآنچه غير خدا مى‏خوانيد كناره‏گيرى مى‏كنم وپروردگارم را مى‏خوانم، اميدوارم كه در خواندن پروردگارم محروم (و بى پاسخ) نمانم. چون ابراهيم از مشركان و از آنچه به جاى خدا مى‏پرستيدند كناره گرفت، ما اسحاق و (فرزندش) يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر قرار داديم. و از رحمت خويش به آنها عطا كرديم و براى آنان (در ميان مردم) نام بلند و نيكو قرار داديم. و در اين كتاب از موسى ياد كن، زيرا كه او بنده‏ى (برگزيده و) خالص شده (خدا) و فرستاده‏اى پيامبر بود.
شريعتي: به مناسبت شهادت حاج قاسم، از روز 13 دي ماه روز شهادت ايشان تا 22 بهمن اربعين ايشان، برنامه سمت خدا طرحي را راه انداخته براي فرزندان پسري که در اين فاصله متولد مي‌شوند، آنهايي که نامشان قاسم است يا مهدي به ياد شهيد ابومهدي المهندس، يک پلاک طلا مزين به نام قاسم بن الحسن اهداء خواهد شد به چهل نفر به قيد قرعه اهداء خواهيم کرد. مشخصات فرزندان خود را به 20000303 پيامک کنيد. راديو معارف هم در اين طرح با ما همراه شده است و به چهارده نفر از فرزندان هديه خواهد داد. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي سعيدي: «وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ‏ الْحَسْرَةِ» از جاهايي که اسم‌هاي روز قيامت هست، روز قيامت را به عنوان يوم الحسره گفتند. روز حسرت خوردن، «إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ» وقتي کار از کار گذشت، يعني ديگر زمان کار کردن زمان دنياست. فرصت را غنيمت بشماريم. تعهدي نيست که چه روزي از دنيا مي‌رويم، اين همه جوان و پير از دنيا رفتند. سعي کنيم چيزي برگردن ما نباشد. آنچه در دنيا انتخاب مي‌کنيم، انتخاب درستي باشد. يعني از انتخاب افراد و افعال و اموال، نوع نگرشي که اميرالمؤمنين در مواضع سياسي دارند. نسبت به شريح مي‌گويد: چرا اين خانه را خريدي؟ حضرت نسبت به مال يک آدمي که موقعيت سياسي دارد عتاب مي‌کند. حاکم شرع بايد نسبت به اموال کساني که موقعيتي دارند توجه داشته باشد. يوم الحسره‌اي مي‌شود که اندکي از ما که من به غير حق در خانه آوردم، از مال حلال آوردم ولي نبايد مي‌آوردم. يعني کسي در موقعيت سياسي و مسئوليتي قرار گرفت بعضي حلال‌ها برايش حرام مي‌شود. اگر چهارچوب نباشد يوم الحسره است و خدايا از آن روز به تو پناه مي‌بريم.
از اصحاب پيامبر اکرم که حضرت او را دوست داشتند، حنظله پسري دارد به نام عبدالله که خيلي محبوب است. در جريان قيام حره و واقعه حره که بعد از عاشورا رخ داد، مردم مدينه براي جنگيدن با يزيد جمع شدند. بعد از اينکه پسر حنظله رفت ديد چه اتفاقي مي‌افتد، سگ بازي و آلودگي يزيد را ديد و به مردم مدينه گفت و مردم برانگيخته شدند. در زمان خودش نبود و زماني که بايد با أباعبدالله بود نبود، لذا هزاران هزار نفر کشته شدند و در کوچه‌هاي مدينه جوي خون راه افتاد و خاک ديده نمي‌شد. چقدر ولد حرام متولد شد چون مال و ناموس و جان مردم را حلال کرده بودند اما اثري در تاريخ نيست. در حالي که اثر در قيام امام حسين هست. در موقعيت خودش همراه ولي خدا بودن، جنگيدن و صلح در زمان خودش، تابع ولي بودن اين اثرات را دارد. محبوبيت امام حسين در آن زمان و مقبوليت به حدي بخاطر تبليغات منفي پايين آمده که 72 نفر يا صد و خرده‌اي پاسخ به قيام أباعبدالله مي‌دهند و به اين قيام هزاران هزار نفر پاسخ مي‌دهند. انشاءالله خداوند مقبوليت و محبوبيت حضرات اهل‌بيت را در دلهاي ما قرار بدهد و ما را طوري عاشق امام زمان قرار بدهد که وقتي حضرت آمد بدون هيچ درنگي و بدون هيچ لحظه‌اي جا به جا شدن قدمي با ثبوت قدم يار امام زمان باشيم.
شريعتي: گاهي دلم به سمت خدا مي‌برد مرا *** يعني به آستان رضا مي‌برد مرا
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»


ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها