اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

98-11-09-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي-آشنايي با رواياتي از حضرت زهرا سلام الله عليها

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح حديثي گرانبها از حضرت فاطمه زهرا(س)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 09-11-98
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي فاطمة أبيها و بعلها و بنيها و سر المستودع فيها بعدد ما احاط به علمک.
همين که دست قلم در دوات مي‌لرزد *** به ياد مهر تو چشم فرات مي‌لرزد
نهفته راز اذا زلزلت به چشمانت *** اگر اشاره کني کائنات مي‌لرزد
هزار نکته‌ي باريک‌تر ز مو اينجاست *** بدون عشق تو بي شک صراط مي‌لرزد
تو را به کوثر و تطهير و نور گريه مکن *** که آيه آيه تن محکمات مي‌لرزد
کنون نهاده علي سر به روي شانه‌ي در *** به روي گونه‌ي او خاطرات مي‌لرزد
غزل تمام نشد چند کوچه بالاتر *** ميان چشم سواري فرات مي‌لرزد
سپس سوار مي‌افتد تو مي‌رسي از راه *** که روضه خوان شوي اما صدات مي‌لرزد
سلام مي‌کنيم به حضرت صديقه طاهره، زهراي مرضيه، سلام به شما که در عزاي حضرت مادر سياه پوش و غمگين هستيد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد. تسليت مي‌گويم.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. انشاءالله خداوند ما را در تعظيم شعائر الهي خاصه در مورد شهادت حضرت صديقه طاهره موفق قرار بدهد، کسي که خشنودي خدا و نبي خداست و غضب او غضب نبي خدا و خداست، انشاءالله توفيق پيدا کنيم در مجالس روضه، حضور پيدا کنيم و موفق به اين مهم شويم.
شريعتي: خيلي‌ها خيلي از حاجت‌هاي دلشان را در اين ايام گرفتند، فرصت را مغتنم بشماريم، براي ظهور فرزندشان دعا کنيم، براي مردم عزيز و نازنين‌مان دعا کنيم که انشاءالله همه به برکت نام حضرت زهرا حاجت روا شويم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: روايتي را از حضرت صديقه طاهره(س) انتخاب کرديم که قالب دعاست و پر از مضامين عالي است. «اللَّهُمَّ قَنِّعْنِي بِمَا رَزَقْتَنِي» خدايا مرا قانع قرار بده به چيزي که رزق من قرار دادي، چشم و دلم بيشتر از رزقم را دنبال نکند. اگر پايم را فراتر از رزقم گذاشتم، قناعت نداشتم، حرص در مقابل قناعت داشتم، حرص مي‌شود توجيه‌گر من در مقابل غير رزق خدا، وقتي حريص شدم ديگر به رزق و مال ديگران هم دست درازي مي‌کنم. به رزق خودم قانع نيستم و زياده خواهي مي‌کنم، مشغوليت من در دنيا همين است. عشقم در دنيا همين است. خدايا نسبت به رزقم قانع باشم. اميرالمؤمنين علي(ع) مي‌فرمايند: اين قناعت حيات طيبه است. در تفسير نور الثقلين مي‌فرمايد: خدا به او قناعت مي‌دهد، قناعت را در روايت داريم در قلب مؤمن است و بايد دل آدم قانع باشد. حرص فقري است ناتمام، دائماً گرسنه و حريص است و چشم و دلش مي‌دود، هميشه بدبخت است و غصه دارد.
«وَ اسْتُرْنِي وَ عَافِنِي‏ أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي» خدايا ستر کن، ستر به معني پوشش است، ستار العيوب يکي از صفات خداوند است. اين چيزي که به نام آبرو و وجهه داريم، فلاني آدم وجيهي است، اثر ستر الهي است، که خدا کاري مي‌کند از گناهان و نيت بد همديگر خبر نداشته باشند. خداوند عيب‌ها را مي پوشاند. توهين نسبت به پدر و مادر، ستر عيب را از بين مي‌برد. روايت است نزديکترين گناه به بخشوده شدن گناهي است که در خفا انجام مي‌شود و دورترين گناه از بخشوده شدن گناهي است که با تجري و جرأت و در علن انجام شود. اشاعه فحشاء و آسان کردن گناه براي ديگران است. ستار العيوب بودن خدا را به هم نريزيم، خدايا ستر کن، تا زماني که من باقي هستم، خدايا عافيت و خير براي من بخواه. خدايا عاقبت بخيري به من بده. طوري باشد من آبروريز خودم نشوم، نعمت صحتي که به من دادي را خراب نکنم. دست و پا و اعضاء و جوارح را خراب نکنم. شاکر اين نعمت باشم. درست از آن استفاده کنم و تا وقتي هستم از اين خوب استفاده شود.
«وَ اغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي إِذَا تَوَفَّيْتَنِي» دو مطلب را حضرت مي‌فرمايند، يکي غفران يکي رحمت، حضرت آيت الله جوادي آملي در مورد مغفرت مي‌فرمايند: مغفرت لکه گيري است، رحمت رنگ زدن است. هرجا را مي‌خواهند رنگ بزنند اول لکه‌گيري مي‌کنند، ناخالصي‌هايي که باعث مي‌شود رحمت نچسبد را مي‌گيرند و صيقلي مي‌کنند. استغفار يعني خدايا مرا صيقل بده. بعضي مواقع استغفار براي آدم سختي مي‌آورد يعني همين، يعني من از خدا مي‌خواهم که مي‌خواه پاک شوم، لکه‌گيري شوم. خداوند به واسطه مغفرت ايجاد کردن، مغفرت استجابت دعاي استغفار است. من استغفار مي‌کنم يعني از خدا مي‌خواهم، مغفرت خدا شامل من شود يعني مستجاب شد، تو را با همه سختي‌ها لکه‌گيري مي‌کنيم. زدودن زنگ‌هايي که روي قلب انسان را گرفته دردناک هست، ولي در عوض صيقلي مي‌شود، در عوض اينقدر رحمت و رنگ الهي قشنگ روي کار مي‌نشيند لذا خداوند غفور رحيم است، پشت سر هم آورده مي‌شود، خدا تميز مي‌کند و رنگ مي‌زند. اول تميز و صيقلي مي‌کند، آماده پذيرش رنگ مي‌کند و بعد سبقه الهي مي‌افتد. مِغفر را به معني کلاه خود هم مي‌گويند، يعني چيزي که از آسيب‌ها آدم را دور مي‌کند. ما معصوم نيستيم و شهوات و خواست‌هاي ما در دنيا هست، طلب مغفرت وقتي از خدا مي‌کنيم، مي‌گوييم: خدايا اثر خطا روي ما هست اما اين اثر ماندگار نباشد. خطا يک مسأله هست و ماندگاري خطا يک مسأله ديگر است.
من فلان گناه را انجام دادم، خداوند به وسيله مغفرت مي‌گويد: تميز و پاک مي‌کنم که بتواني رنگ جديد بزني. حيف است که من دوباره رنگ را خراب کنم و زخم جايش بکارم. تکرار در گناه، حضرت امام سجاد مي‌فرمايد: اصرار بر گناه، اينکه مي‌گويند: گناه کبيره است و خيلي قبيح شمرده شده، يعني خدا پاک مي‌کند. رنگ مي‌زند و تو دوباره خرابش مي‌کني. اين خيلي کار را خراب مي‌کند. خدايا آن موقع که قرار وفا و قرار استيفاي روح است، به من کمک کن. خدايا با رنگ خدايي از دنيا بروم و با لکه و آلودگي نروم. «اللَّهُمَّ لَا تُعْيِنِي فِي طَلَبِ مَا لَا تُقَدِّرُ لِي» خدايا در چيزهايي که براي من مقدر نکردي، خودم را آنجا اذيت نکنم. حضرت مي‌فرمايد: آنجايي که خدا برايت تقدير کرده، راضي به تقدير الهي شو. دست و پا زدن براي مخالفت با تقدير کردن، هي اعتراض به تقدير الهي کردن، اينجا اهل اعتراض و دست و پا زدن نباشم. در امر خداست، چشم! سخت است، چشم. سختي‌اش را به جان و دلم مي‌پذيرم. تعامل با خدا يعني اين، خار مغيلانش هم شيرين مي‌شود.
«وَ مَا قَدَّرْتَهُ عَلَيَّ فَاجْعَلْهُ مُيَسَّراً سَهْلًا» خدايا آن چيزي که براي من مقدر کردي، براي من يسر و سهل قرار بده. دستيابي به آن براي من آسان باشد. راه را براي من آسان کن، موانع راه را براي من حذف کن. بداخلاقي مانع راه رزق است، قرار است شما پول بگيريد، مي‌گويد: فلاني بايد بيايي اينجا از من بگيري. بعضي چيزها رزق را تغيير نمي‌دهد ولي سختي در راه مي‌آورد. خدايا رزق مرا با يسر و آرامش قرار بده. موانعش را از بين ببرم، «اللَّهُمَّ كَافِ عَنِّي وَالِدَيَّ وَ كُلَّ مَنْ لَهُ نِعْمَةٌ عَلَيَّ خَيْرَ مُكَافَاةٍ» خدايا والدي، مسأله پدر و مادر را خيلي دقت کنيم. پدر و مادر مصداق رحمت الهي هستند، لذا توجه ما به مصداق رحمت و لطف خدا، ديگ رحمت الهي را به جوش مي‌آورد. خدا دوست دارد بنده‌ها نسبت به آنها رحمت و رأفت داشته باشند. خدايا به من پاداش بده و پاداش نيکو بده، والدين مرا و هرکسي خيري به من رسانده است. خدا جابر است و جبران مي‌کند، هيچوقت شخصي نمي‌تواند بگويد: من نسبت به پدر و مادرم جبران کردم، اما مي‌توانيم از خدا بخواهيم که خدايا تو جبران کن. وقتي براي اهل معرفت کار خيري انجام مي‌دهي، مي‌گويد: خدا برايت جبران کند. خود اين معرفت است. اينقدر خودش را فاعل نمي‌بيند. معمول دعاي بزرگان و عرفا، خودشان را فاعل نمي‌ديدند. فاعليت براي خداست. خدا جبران کند و به تو خير بدهد. خدا توفيق بدهد.
همين نگاه‌هاست که زندگي را آرام مي‌کند. اگر همه دنيا و تغييرات دنيا را فاعل ديدي نسبت به همه‌اش بايد نگران باشي. چون ما اين همه شر از بيرون مي‌بينيم. اما اگر خدايي را ديدي که فاعل فقط اوست، «لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» اين زيباترين و آرامش بخش ترين زندگي است. محاسبه‌ي خدا محاسبه‌ي واقعي است. «اللَّهُمَّ فَرِّغْنِي لِمَا خَلَقْتَنِي لَهُ» خدايا فراغتي به من بده، به آن چيزهايي که مرا براي آن خلق کردي، برسم. فراغتي بده که بتوانم بندگي کنم. يک محاسبه براي خودت بگذار، وقتي براي خودت بگذار. مدرسه زنگ تفريح هم دارد و جزء واجبات است، براي وقت فراغتت جمع بزني، وقت نماز هم دارم کار مي‌کنم، يک وقت ديگر اختصاص بده و نفسي بکش. آنهايي که براي او اشک مي‌ريزند و دلشان با او يکي است، من در آسمان را باز کردم و به آنها نگاه مي‌کنم. خدايا يک فراغتي پيدا کنم و در اين روز يک توسل پيدا کنم، ياد تو را داشته باشم، «وَ لَا تَشْغَلْنِي بِمَا تَكَفَّلْتَ لِي بِهِ» خدايا به آن چيزهايي که خودت متکفل شدي من مشغول نشوم، خدا متکفل رزق و روزي ما شده است. مرا درگير نکن و خودت انجام بده، مشغوليت مفهومش فرق دارد، يعني من ذهن و دل مشغول باشد که رزقم برسد. خدايا تو رزاق هستي، دنبال رزق رفتن را از باب تکليف نگاه مي‌کنم نه اينکه من رزق را ايجاد مي‌کنم. رزاق خداست، من عملي که مي‌کنم تکليف دارم. خدايا رزاق تو هستي. من دل مشغولي به کارم نداشته باشم ولي تکليفم را انجام بدهم. تکفل اين قضيه به عهده خداست.
«وَ لَا تُعَذِّبْنِي وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ» يعني درحالي که استغفار مي‌کنم، خدايا مرا عذاب نکن، لذا چيزي که عذاب را از بين مي‌برد، استغفار و طلب مغفرت از خداست. خدايا خواسته من در استغفار کامل است، تو توان عذاب داري ولي خودت گفتي اگر در مسير من قدم بگذاريد، من کمک مي‌کنم. خدايا کمک کن من عذاب نشوم، من طاقت عذاب تو را ندارم. «وَ لَا تَحْرِمْنِي وَ أَنَا أَسْأَلُكَ» خدايا مرا محروم نکن، من از تو مي‌خواهم. بعضي چيزها خود به خود آدم يک کاري مي‌کند محروم مي‌شود. پزشک به شما مي‌گويد: شما محروم هستيد و بايد پرهيز کنيد. من به واسطه فلان بيماري نمي‌توانم از اين غذا بخورم، اگر برداري برايت خطرناک است و نبايد بخوري. بعضي از نعمت‌هاي الهي هست که آدم از آن محروم مي‌شود. در قرآن هست که خداوند بني اسرائيل را از بعضي از گوشت‌هايي که براي گوسفند و گاو بود، محروم کرد. «علي الذين هادوا» آنهايي که يهودي بودند. «ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ» (انعام/146) اين محروميت براي طغيان شماست، يکباره يک طغيان و خطايي مي‌کني خداوند حلاوت عبادت را از تو مي‌گيرد و ديگر شيرين نيست. چرا توفيق نماز شب از من گرفته شد؟ تو در برون چه کردي؟ يک کارهايي آدم مي‌کند به کعبه راه ندارد. در خانه خدا راهش نمي‌دهند. بايد يک جايي و يک موقعيتي يک دعوتنامه براي تو نوشته شود، تأييد صلاحيت ورود در اين موقعيت را پيدا نمي‌کني. خودم باعث محروم شدن هستم. اين نقص در رحمت الهي نيست. فاعليت تو در عدم قابليت، اين را نگه داشتي. «و أنا اسألک» در حالي که مي‌خواهم. پس خواستن ما بعضي مواقع بي معناست.
روايت مي‌گويد: خدايا آن چيزهايي که دعاهاي مرا حبس مي‌کند، يعني هم دعا مي‌کنم و هم دعاي حبس بالا نمي‌رود. قاعده الهي هست که اين مانع را هرکسي ايجاد کند رحمت به او نرسد ولي فاعليت ايجاد مانع توسط من است. من درس نخواندم سر امتحان مي‌روم مي‌گويم: معلم به من اين نمره را داد، دروغ نمي‌گويم، واقعاً معلم نمره داده است. اما به چه واسطه نمره داده است؟ چون تو درس نخواندي. نمره را تو گرفتي و قاعده نمره دادن دست معلم است. تو به واسطه قاعده‌اي که انجام ندادي و زحمت نکشيدي اين نمره را به تو داده است. «اللَّهُمَّ ذَلِّلْ نَفْسِي» خدايا نفسم را ذليل کن و پايين بياور. حضرت زهرا(س) دعاهايش مغز دارد، چيزهايي را مستقيم از خدا مي‌خواهد. خدايا ما بلد نيستيم دعا کنيم، خدايا آن چيزي که آنها خواستند را به ما بده، چيزهايي را دعا کنيم که ارزش دعا کردن داشته باشد. خدايا آنچه زهراي مرضيه خواست را براي ما هم بخواه. «وَ عَظِّمْ شَأْنَكَ فِي نَفْسِي» خدايا شأن و مقام خودت را در نظر من بالا ببر. هرچه آدم فروتن باشد خدا را بيشتر مي‌بيند. کبر علي الله و کبر علي الناس داريم. کبر علي الله اين است. خودش را فاعل و بزرگ و قادر مي‌بيند لذا فروتني ايجاد نمي‌شود، «وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِين‏» (بقره/45) لکبيرة يعني قابل پذيرش نيست، براي گردن کلفتي است. بزرگ مي‌شود برايش مطلب يعني نمي‌تواند، سجده را نهايت خضوع مي‌گويند. اوج اوج خضوع سجده است. لذا در مسأله شکر مي‌گويد: مي‌خواهيد شکر کنيد صورتتان را روي خاک بگذاريد، آن اوج حالت شکر است يعني تمام اعضاء و جوارح من نسبت به خدا، اوج خضوع است. لذا خداوند اين سجده شکر را خيلي دوست دارد. حالت سجده حالت محبوبيت دارد. خدايا کمکم کن، «وَ أَلْهِمْنِي طَاعَتَكَ وَ الْعَمَلَ بِمَا يُرْضِيكَ» خدايا يک الهامي مي‌خوانم. الهام شدن مثل همين که به مادر حضرت موسي الهام شد بچه‌ات را به نهر بيانداز.
الهام شدن مثل آموزشي که در مدرسه مي‌بينيم نيست، آموزش را در مدرسه مي‌شنوي و براي امتحان حاضر مي‌کني و از جلسه امتحان که بيرون مي‌آيي، خداحافظ. الهام شدن نوشته شدن روي قلب است. پاک نمي‌شود، الهام شدن نوشته شدني است که پذيرش دارد و عمل مي‌آورد. يعني باور داشتن، خدايا طوري به من آموزش بده انگار در وجودم نوشته مي‌شود و خطا پذير نيست. طاعت و بندگي خودت را روي دل من بنويس. کمک کن طاعت و بندگي تو از دلم فرار نکند و لحظه‌اي نباشد. خدايا عمل به چيزي که رضايت توست، پس روي قلبم نوشته شود، خدايا شکر که براي ما هادياني از اين جنس فرستادي که ياد ما بدهند تو که هستي و ما چه بخواهيم. خدا لعنت کند قومي را که نسبت به اينها ناشکر بودند، «وَ التَّجَنُّبَ لِمَا يُسْخِطُكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» خدايا الهام کن به من با چيزي که خشم تو را مي‌آورد. در دايره آنهايي که غضب کردي نباشم و اجتناب داشته باشم. خودت به قلب من الهام کن. خيلي از دعاهاي ما با ارحم الراحمين تمام مي‌شود، کسي که رحمت از همه بيشتر است و بيشتر از همه ما را دوست داري. ما خدا را با بقيه اهل رحم مقايسه نمي‌کني. نمي‌گوييم همه رحم دارند، خدا هم يکي از اينها ولي بيشتر است، در مورد خدا مقام، مقام مقايسه نيست. رحمت از همه بيشتر است. خدايا رسيدن به اينها نياز به رحم دارد. خدايا اگر رحم تو نباشد و من به اينها نرسم يک طوري از دنيا مي‌روم که هدف خلقت را نرسيدم، اسراف شدم و دور ريز شدم. خدايا نمي‌خواهم اينطور باشد و خدايا محبت اهل‌بيت را در قلب من روز به روز بيشتر کن. خدايا نفرت و دشمني دشمنان اهل‌بيت را در دل من زياد کن. خدايا طوري باشد ياد دشمنان مي‌افتم بغض تمام وجودم را بگيرد. خدايا ياد امام زمان(عج) مي‌افتم در دلم زنده شود که خدايا من مي‌خواهم کنار او بجنگم و منتقم خونشان باشم. خدايا مي‌خواهم تعظيم شعائرشان جزء رويه زندگي من باشد. خدايا مرا از اينها جدا نکن. خدايا اينها وجيهه نزد تو هستند. «يا وجيها عند الله» جاي ديگر هم در روايات ذکر شده که توسل خاصه به حضرت زهرا همين قسمت است، «يا وجيهة عند الله اشفعي لنا عند الله» کسي که آبرو دارد نزد خدا، اهل‌بيت وقتي کارشان گير مي‌کرد، خود اهل‌بيت به مادر توسل مي‌کردند. به ما هم اجازه داده، به محبين هم اجازه بده کلمه مادر گفته شود، مادر سمبل رحمت است. خدايا فرج آقا امام زمان را برسان. خدايا دلهاي ما مي‌سوزد، فاطميه‌اي نباشد که بدون مهدي فاطميه باشد و از غيبت حضرت حجت صرف نظر کن.
شريعتي:
منو اين داغ در تکرار مانده *** منو اين آتش بيدار مانده
مپرس از من چرا دلتنگ هستم *** دلم بين در و ديوار مانده
سلام بر حضرت زهرا، امروز صفحه 301 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد و چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات را به حضرت زهرا(س) هديه کنيم.
«فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً «62» قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً «63» قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً «64» فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً «65» قالَ لَهُ مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً «66» قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً «67» وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً «68» قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً «69» قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً «70» فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً «71» قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً «72» قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً «73» فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً»
ترجمه آيات: پس همين كه (از كنار دريا) گذشتند، موسى به جوان (همراه) خود گفت: غذاى چاشت ما را بياور، به راستى كه از اين سفر رنج بسيار ديده‏ايم. (آن جوان) گفت: آيا به ياد دارى وقتى كه به صخره پناه برديم و من (پريدن) ماهى (به دريا) را فراموش كردم (كه براى تو بگويم) و كسى جز شيطان آن را از ياد من نبرد، تا آن را يادآورى كنم. و (در كمال) شگفتى ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت (و رفت). (موسى) گفت: اين همان (محلّ قرارى) بود كه در پى آن بوديم. پس از همان راه برگشتند، در حالى كه ردّ پاى خود را (به دقّت) دنبال مى‏كردند. پس (در آنجا) بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود، رحمتى (عظيم) به او عطا كرده بوديم و از نزد خود علمى (فراوان) به او آموخته بوديم. موسى به او (خضر) گفت: آيا (اجازه مى‏دهى) در پى تو بيايم، تا از آنچه براى رشد وكمال به تو آموخته‏اند، به من بياموزى؟ (خضر) گفت: تو هرگز نمى‏توانى بر همراهى من صبر كنى. و چگونه بر چيزى كه آگاهى كامل به (راز) آن ندارى صبر مى‏كنى؟ (موسى) گفت: به خواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى، تو را نافرمانى نخواهم كرد. (خضر) گفت: پس اگر در پى من آمدى، از چيزى (از كارهاى شگفت من) مپرس، تا آنكه خودم درباره‏ى آن سخن آغاز كنم. پس آن دو (موسى و خضر) به راه افتادند، تا آنكه سوار كشتى شدند. (خضر) آن را سوراخ كرد. موسى (از روى اعتراض يا تعجّب) گفت: آيا آن را سوراخ كردى تا سرنشينان آن را غرق كنى؟ راستى كه كار ناروايى انجام دادى! (خضر) گفت: آيا نگفتم تو هرگز نمى‏توانى همراه من شكيبا باشى؟(موسى) گفت: مرا به خاطر فراموشى‏ام مؤاخذه مكن و از اين كارم بر من سخت مگير. پس به راه خود ادامه دادند تا به نوجوانى برخورد كردند، پس خضر او را كشت. موسى گفت: آيا بى‏گناهى را بدون آنكه كسى را كشته باشد، كشتى؟ به راستى كار زشت و منكرى انجام دادى!
شريعتي: در سالروز شهادت حضرت زهراي مرضيه براي رفع گرفتاري‌ها و غصه‌ها و مريضي‌ها دعا کنيم، انشاءالله به برکت نام حضرت زهرا تمام گره‌ها باز شود. اشاره قرآني امروز را بفرماييد.
حاج آقاي سعيدي: آياتي که تلاوت شد از مسائلي است که صبر را خيلي تکرار کرده است. داستان حضرت خضر و حضرت موسي که حضرت خضر مي‌فرمايند: «قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً» نمي‌تواني صبر کني، صبر توان مي‌خواهد. در تفاسير هست که مي‌گويند: توان صبر را از خدا بخواهيد. صبر نسبت به حکمت‌هاي الهي است. جمله‌اي که دارند، «قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً» انشاءالله در ادبيات ديني ما مي‌گويند: استثناء، استثناء يعني من طلب انشاءالله کنم. اين را سعي کنيم حتي در فضايل اخلاقي و هرکاري بگوييم.
شريعتي: انشاءالله در همه عرصه‌هاي زندگي صابر و صبار باشيم. اين هفته قرار گذاشتيم از حضرت اسماء بشنويم.
حاج آقاي سعيدي: ايشان کسي است که آخرين لحظات حضرت صديقه طاهره را درک کرد، کنار اميرالمؤمنين مشغول تغسيل شدند، حضرت صديقه طاهره فرمودند: «أَنَّهَا بَقِيَتْ بَعْدَ أَبِيهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى النَّبِيَّ ص لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ بِكَافُورٍ مِنَ الْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ ثُلُثٌ لِعَلِيٍّ وَ ثُلُثٌ لِي»
براي من يک لباس تميزي بياوريد. لباس را پوشيدند، وسط اتاق براي من جايي را پهن کنيد. حضرت رو به قبله دراز کشيدند و خوابيدند، حضرت دست زير صورت گذاشتند، به اسماء گفتند: بدان اسماء وقتي پدرم مي‌خواست به سوي بهشت برود، جبرئيل برايش کافوري آورد. سه قسمت کردند، يک قسمت براي خودش، يک سوم براي علي و يک سوم براي من است. اسماء اين را بياور، کنار سرم قرار بده. ««ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتْ انْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً ثُمَّ ادْعِينِي فَإِنْ أَجَبْتُكِ وَ إِلَّا فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي فَانْتَظَرَتْهَا هُنَيْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا» لباس را روي صورت کشيدند و گفتند: يک ذره صبر کن، مرا صدا کن بعد از چند لحظه، اگر پاسخ دادم که هيچ. اگر نه که بدان رفتم پيش پدرم. چند لحظه اسماء منتظر شد، ندا کرد. جواب نيامد! صدا کرد «فَنَادَتْ يَا بِنْتَ‏ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى‏ يَا بِنْتَ أَكْرَمَ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَى يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ‏ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى» القاب مختلف پيغمبر را بيان کردند. باورش نمي‌شد و حضرت را صدا مي‌کرد. جواب نيامد. «قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَكَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا» صورت را کنار زد و ديد حضرت از دنيا رفته است. «فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا فَوَقَعَتْ عَلَيْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِيَ تَقُولُ فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِيكِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَقْرِئِيهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ السَّلَامَ» شروع به بوسيدن صورت حضرت زهرا کرد و گفت: فاطمه جان وقتي نزد پدرت رفتي سلام مرا برسان. همين که از خانه خارج شد، ديد امام حسن و امام حسين جلوي در هستند. «فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكِ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ» مادر ما کجاست؟ تعجب کرد که چه بگويد. اين دو آقازاده وارد اتاق شدند و ديدند مادر خوابيده است. گفتند: اسماء مادر ما اين وقت ساعت نمي‌خوابيد. «فَقَالا يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ» ما نديده بوديم اين وقت ساعت بخوابد. «قَالَتْ يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا فَوَقَعَ عَلَيْهَا» مادر شما نخوابيده، از دنيا رفته است. امام حسن(ع) خودشان را روي مادر انداختند و مادر را مي‌بوسيدند. مادر حرف بزن روحم دارد از بدنم بيرون مي‌رود، «فوقع عليها الْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي قَالَ وَ أَقْبَلَ الْحُسَيْنُ يُقَبِّلُ رِجْلَهَا» امام حسين پاهاي مادر را مي‌بوسيد، «وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ» من پسرت حسين هستم، «كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَنْصَدِعَ قَلْبِي‏ فَأَمُوتَ» قبل از اينکه قلبم پاره پاره شود مادر با من حرف بزن. «قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا» برويد به پدرتان خبر بدهيد. وقتي اميرالمؤمنين اين خبر را شنيد، «فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ» علي با صورت به زمين افتاد. خدايا ظهور منتقم را برسان. «بِأَيِّ ذَنْبٍ‏ قُتِلَت‏» خدايا آن روز را زودتر برسان. «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ‏ يَنْقَلِبُونَ‏» (شعرا/227)
شريعتي: چادرت را بتکان، روزي ما را بفرست *** اي که روزي دو عالم همه از چادر توست
حاج آقاي سعيدي: خدايا تو را به آبروي اميرالمؤمنين و حضرت صديقه طاهره ما را نسبت به اهل‌بيت عارف و عاشق و عامل قرار بده و محبت آنها را روز به روز در دلهاي ما بيشتر کن. بغض دشمنان اهل‌بيت را در ما قرار بده و فرج آقا امام زمان را نزديک بفرما.
شريعتي: بانو نمي‌يابمت، کنار تو گريه مرسوم است، مگر مي‌توان پهلوي تو بود و شکسته نبود.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»


ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها