اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

98-11-02-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي-آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي و هشتم

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي‌ و هشتم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 02-11-
98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
آغوش سحر تشنه ديدار شماست *** مهتاب خجل ز نور رخسار شماست
خورشيد که در اوج فلک خانه‌ي اوست *** همسايه ديوار به ديوار شماست
سلام مي‌کنم به همه‌ي بيننده‌هاي عزيز و نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم.
شريعتي:  به حديث سي و هشتم از چهل حديث حضرت امام رسيديم، به کرامت انساني رسيديم، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: رواياتي را از اهل‌بيت بررسي کرديم، آن چيزهايي که فضيلت انسان و دليل بر برتري انسان است و خود آدم را بين آدم‌هاي ديگر بالاتر مي‌برد، اينها چيست. دانستن اين مسائل بسيار مهم است. چون اگر آدم ملاک برتري را نداند، گاهي ملاک پايين‌تر را فکر مي‌کند ملاک برتري است. بزرگي به جثه نيست، امروزه حتي کتاب‌هايي در اين زمينه هست و کارهايي را دليل بر فضايل انساني مي‌دانند، کارهاي غير عاقلانه که جز افتخارات مي‌شود. تعريف فضيلت چيست؟ چه چيزي آدم را بالا مي‌برد؟ يکي بحث مکارم افعال بود، کارهايي که با کرامت نفس انسان سازگار است و آدم را بالا مي‌برد. خيرها و نيکي‌ها و کردار والا و ارزشمند. بحث خيررساني به مردم، ايثار و از خودگذشتگي و کسي که خودش را ناقص بشمارد و ادعاي کمال و بزرگي نکند، نقص شمردن در مورد خود باعث مي‌شود دنبال کمال برود. اينکه احساس کمال کند با اينکه ناقص است، خودش هيچي ندارد، فاقد شيء است و باعث مي‌شود اين نقصش را به ديگران منتقل کند.
اميرالمؤمنين فرمود: «حسنُ العباده» خوب بندگي کردن، عبادت يک مفهومي است که درجه‌ دارد. غذا به انسان انرژي مي‌دهد، يک غذاي خوشمزه و خوب غذاست و يک نان هم غذا است. «حسن العباده» يعني عبادت به بهترين وجه، حضور قلب در نماز، اينکه مهر را بياندازيم و الله اکبر بگوييم، نه، درست نيست. «إِذَا قَدَرْتَ‏ عَفَوْتَ» هنگامي که قدرت پيدا مي‌کند آدمي که فضل در او ايجاد مي‌شود، عفو مي‌کند. يکوقت ما مي‌بخشيم چون کاري از دست ما برنمي‌آيد. يک وقتي طرف همه کاري مي‌تواند بکند ولي بخاطر رضاي خدا نمي‌کند. يعني وقتي بتواني انتقام بگيري، عفو کني. «شرف الخلايق» شرافت‌هاي اخلاقي که امر به اتصاف آن داريم. حضرت مي‌فرمايد: خودتان را شريف قرار بدهيد. شرافت‌هاي انساني و اخلاقي فراتر از مسائل ديني است، لذا حضرات اهل‌بيت به کساني که از جهت اخلاقي شريف بودند، حتي اگر کافر بودند باز به آنها هم عنايت داشتند. همين فضايل باعث دستگيري آنها و اسلام آوردنش مي‌شود. دين خدا فطرت را بيدار مي‌کند. مي‌گويد: حواست باشد اين ميل به سخاوت، ميل به صداقت و فضايل اخلاقي را من راهکار مي‌دهم و آموزش مي‌دهم. دين خدا روش تقويت فطرتي است که بر مبناي فطرت الهي ساخته شده است. دين چيزي متضاد با وجود ما نيست. ما را راهنمايي مي‌کند. اگر به آن توجه نکرديم فطرت را زير پا مي‌گذاريم و يادمان مي‌رود. غبار هرچه سنگين‌تر شود زدودن آن سخت‌تر است.
باز حضرت در خطبه متقين مي‌فرمايند: «فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ‏ الْفَضَائِل‏ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَاب‏» نطقشان براساس درستي است. صواب به معني صحت و درستي است. منطق و نطقشان براساس صحت و درستي است. خروجي حرفشان دروغ نيست و از حرفش خير برداشت مي‌کني. پنج دقيقه با آنها صحبت مي‌کني مي‌گويي: يک خطايي را از آن پشيمان شدم، در مورد اين مطلب اشتباه فکر مي‌کردم. بحث نطق هميشه مقدم است چون نطق آدم شمشيري برنده است، مي‌شود سر قطع کرد و مي‌شود آبرو برد. نطق يکي از عمل‌هاي ويژه است. «وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ» لباسشان ميانه است به اين معني که نوع رفتار و کردارشان براساس ميانه‌روي است و تندرو و کندرو نيستند. اعتدال دارند، جهتشان جهت درستي است. مشي و راه رفتنشان تواضع است. «وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ» روش زندگي‌شان اين است اگرچه خود مشيء هم نوعي راه رفتن است.
وجود نازنين اميرالمؤمنين(ع) امر به آرايش مي‌کنند، «تَحَلَّوْا بِالْأَخْذِ بِالْفَضْل» فضل و نيکويي‌ها را بگيريد. «وَ الْكَفِّ عَنِ الْبَغْيِ» خودتان را از ستم دور کنيد. فضل را اضافه کنيد در آرايشي‌ها، از آن آراستن بالاتر ستم‌هايي است که شما را زشت مي‌کند، اينها را از خود دور کنيد. «وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ» عمل شما منطبق با حق باشد. ملاک عمل يک بچه چيه؟ دوست دارم. ملاک عمل يک حيوان اين است که غريزه‌اش اقتضا مي‌کند و دوست دارد، اما عمل مؤمن به حق است و خط‌کش الهي است. عملم منطبق با خواست حق است. «وَ الْإِنْصَافِ مِنَ النَّفْسِ» انصاف داشتن خيلي مشکل است. تمايلات نفساني‌اش اين وسط جلو نيايد. اين فرد، اين موضوع، منصفانه قضاوت کنيم. اگر مي‌خواهيد انصاف شما زياد شود اول خودتان را نقد کنيد، بگوييد: من دارم اينجا اشتباه مي‌کنم، انصاف من النفس اولين قدم اين است که خودت را زير پا بگذاري. «وَ اجْتِنَابِ الْفَسَادِ» خودت را کنار چيز فاسد هم قرار نده که شکل مي‌گيري. اگر يک مردار را تصور کنيد، از فاصله دور بوي بدش مي‌آيد. آب کنار يک چيز بد باشد بوي بد مي‌گيرد. جايي که فساد است و ناپسند است، دوري کنيد. «وَ إِصْلَاحِ الْمَعَادِ» عاقبتش را اصلاح کند، از الآن کاشته‌هايش طوري باشد که زمان معاد شرمنده نشود. زمان رجعت و بازگشت نزد خدا شرمنده نشود. از علامات فضل يکي تعب و سختي کشيدن براي آخرت است. مثل تمرين‌هايي که در باشگاه مي‌کني که موقع مسابقه ورزيده باشي.
«أَفْضَلُ‏ الْفَضَائِلِ‏ بَذْلُ الرَّغَائِبِ» بخشيدن آن چيزي است که دوست داري. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل‌عمران/92) از آنچه دوست داري دل کندي، مهم دل کندن است نه حجم مال، دل بايد از يک جايي کنده شود تا به جايي وصل شود. اگر دلت به دني چسبيد نمي‌تواني به خدا بچسبي. يهود همه اشکالش اين است که مي‌گويد: مي‌خواهم دنيا و آخرت را جمع کنم. برآوردن آرزوهاي مردم، رغبت آن چيزي که مردم دوست دارند، هردو در روايات ترجمه شده است. رغبت به معني خواستن است. آن چيزي که از دستت برمي‌آيد. لذا در روايات داريم که اميرالمؤمنين در خانه‌اي رفتند، کاري کردند بچه‌ها شاد شوند. خود شادي موضوعيت دارد. محبت قيمت دارد و قابل خريد و فروش نيست. خيلي جاها محبت و لبخند ما حتي جاهايي که نياز است، جزء نيازهاي اوليه بشر است. پيغمبر ما مهمترين صفتش اين است که مردم را دوست داشت و حريص بود نسبت به هدايت مردم، دوستشان داشت. «وَ إِسْعَافُ الطَّالِبِ» کمک رساني به آدمي که محتاج است، آدم محتاج که دردمند است، به داد اينها برسيم اينها افضل الفضايل است. پيمودن مسير با هواپيما سرعتش زياد است. «وَ الْإِجْمَالُ فِي الْمَطَالِبِ» در خواسته‌هاي خود ميانه‌رو باشد. در نيازهاي مادي اهل اسراف نباشد، بلند پروازي نکند. هميشه يک چيز بالاتري هست، يک ماشين مي‌خري براي وسيله نقليه، بالاتر مي‌روي مي‌گويد: کلکسيون ماشين داشته باشم و از موضوع خارج مي‌شود. اجمال داشتن، اندازه خودش از دنيا مصرف کند. فضيلت اين است حتي اگر داشته باشي، به هم نريزي.
بازاري‌هاي قديم اين کار را مي‌کردند، وقتي کاسبي ويژه‌اي داشتند و سود خوبي داشتند، مستقيم وارد زندگي نمي‌کردند. تعادل زندگي را به هم مي‌ريزد. گاهي يک زمين مي‌خريدند و کنار مي‌گذاشتند ولي زندگي را به هم نريزيم. چون اگر سرعت گرفت ديگر نمي‌شود جلويش را گرفت. اگر در زرق و برق دنيا زندگي من سرعت گرفت، آنجايي که خطر حرام پيش مي‌آيد، مي‌زنم حصار حريم الهي را مي‌شکنم و رد مي‌کنم. چون آموزش قناعت را نديدم. اين حرف‌هاي امروز براي کساني است که مي‌خواهند فردايشان از امروزشان متفاوت باشد و زماني که از دنيا مي‌روند از زمان به دنيا آمدنشان بالاتر باشند و عيار انساني را بالا ببرند. انسان بودن انسان به همين مسائل است، وگرنه فضل را اهل دنيا و شيطنت يک چيز ديگر تعريف مي‌کند. وادي چون دروغ است نتيجه نمي‌دهد لذا آدم موقع مرگش احساس خسران مي‌کند.
«حفظ اللسان» لسان را همه دارند، کجا مي‌روي و با چه سرعتي مي‌روي مهم است. فلاني راننده خوبي است، يعني خيلي ترمز مي‌کند؟ نه، يعني همه مسائلش متناسب است، فاصله جانبي، نگاه و حواس جمعي‌اش، دنده عوض کردنش، همه متناسب است. مسأله لسان خيلي پرتکرار است يعني اهميت زيادي دارد. اهل‌بيت هم کلامشان حجت است و هم روش گفتن کلامشان، همه چيز و همه نوع هدايتشان حجت است. «أَكْرِمْ‏ مَنْ‏ وَدَّكَ‏» با کسي که دوستت دارد با خوبي رفتار کن. آن موقع که آدم عصباني مي‌شود و تعادلش را از دست مي‌دهد، کرامت نفس را از دست مي‌دهد. هميشه خوب برخورد کن. محبت خيلي کارها را انجام مي‌دهد، محبت اطاعت مي‌آورد. دين خدا با محبت بيشتر پذيرفته مي‌شود تا با استدلال. چقدر آدم‌ها به واسطه استدلال خداپرست شدند، چقدر آدم‌ها به واسطه ديدن پيغمبر، عاشق اين آدم شدند. لذا بحث اکرام و بزرگي و دوست داشتن نسبت به کسي که دوستتان دارد.
«بَثُ‏ الْمَعْرُوفِ‏» اشاعه معروف است. يک امر به معروف داريم که گفتيم، بث معروف، اشاعه معروف است. کاري کنيم کارهاي خوب براي مردم خوشايند شود. قابل پذيرش شود. يعني مردم در زمان انتخاب به آنچه خوب است رأي بدهند. از اين قفسه کالاي خوب را بردارد. اسم خوب براي بچه‌اش بگذارد. «مِلْكُ‏ الْغَضَبِ‏» اميرالمؤمنين فرمود، موقعي که غضب و عصبانيت است، کفّ نفس داشتن. حيوانات هروقت غضب‌دار شوند، دندان مي‌زنند و چنگ مي‌اندازند و مي‌درند. ما آدم هستيم، هرموقع عصبي شديد بگوييد: خدا مرا آدم آفريده است. مي‌خواهد رفتار انساني از من ببيند. ملک يعني تملک داشته باش و مهار غضب دست خودت باشد. «وَ إِمَاتَةُ الشَّهْوَةِ» اماته يعني ميراندن، نه اينکه کسي شهوت نداشته باشد، خداوند خالق شر نيست، منتهي خداوند شهوت را قرار مي‌دهد و نوع استفاده غلط من از اين موهبت الهي شر است. فس نفسه همه اينها از جانب خداوند خير است. اماته شهوت يعني وقتي شهوت زنده است اثر دارد، اثر خواستن‌هاي دنيايي يعني طبق آن عمل مي‌کني، مردنش يعني ديگر او نمي‌گويد: مي‌خواهم. هرچه خدا مي‌خواهد، يعني شهوت وجود دارد اما به خواست الهي به کار بسته مي‌شود. آنچه که خدا بخواهد. آن موقع شهوت هم شيرين است وقتي در قبال خواست الهي باشد. خداوند نکاح و مسائل شهواني را قرار داده است، اما حالت پست و حيواني آن را نهي مي‌کنيم و اماته تعلق به اين دارد.
در دنيا افضل مردم کسي هستند که سخاوت دارند. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «أَفْضَلُ‏ النَّاسِ‏ فِي‏ الدُّنْيَا الْأَسْخِيَاءُ» سخاوت صفت الهي است. اسراف و تبذير و بريز و بپاش به معني دور ريز نعمت‌هاي الهي منظور نيست، خداوند آدم‌هاي سخي را دوست دارد. «وَ فِي الْآخِرَةِ الْأَتْقِيَاءُ» در آخرت باتقواترين‌ها از همه بالاتر هستند. «إِنَّ أَفْضَلَ‏ النَّاسِ‏ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ أَحْيَا عَقْلَهُ» روايت خيلي عجيب است. کسي که به عقلش حيات بدهد، مگر عقل هم مي‌ميرد؟ بعضي عقل دارند ولي عقلشان مرده است. مثل انساني که جسم دارد ولي مرده است، رشد نمي‌کند. کسي عقل دارد ولي رشد نمي‌کند. آدمي که احياي عقل دارد، چون حيات هم درجه دارد. آن کسي که احياي عقل دارد مورد پسند خداست و اين افضل مردم است. اگر کوشش کرديم عقل‌هايمان را زنده قرار داديم، معصيت عقل را مي‌کشد. بدن ما حسگر دارد، سرما و گرما و تندي و زبري، وقتي درد شديد است قرص مسکن مي‌خوريم و درد را حس نمي‌کنيم. گناه عقل را مي‌ميراند يعني حس آدم را نسبت به واقعيت بيرون از بين مي‌برد. مؤمن به نور الهي نگاه مي‌کند، چطور نگاه مي‌کند؟ هرچه حيات عقلي را بيشتر پرورش بدهد، آدمي که عقلش زنده مي‌شود دايره ديدش وسيع مي‌شود. ديگر به واسطه آن چيز کوچک، آن چيز بزرگ را از دست نمي‌دهد. قيمت‌ها را مي‌داند. در خريد و فروش با رغبت پرداخت مي‌کند. شهيد جانش را در طبق اخلاص مي‌گذارد. با کراهت کسي شهيد نمي‌شود. ادم عاقل با کراهت عمل صالح انجام نمي‌دهد. حديث معراج مي‌گويد: آنهايي که اهل دنيا مي‌شوند عبادتشان هم با کراهت است و حوصله نماز و روزه و عمل خير ندارند. اين براي کم عقلي است، اگر قلب حيات پيدا کرد و چشمش باز شد، آنوقت با اشتياق خريد مي‌کند.
حضرت مي‌گويد: خودش را به سختي و تعب مي‌اندازد براي صلاح آخرتش، مي‌داند عاقبت اين کار و سختي چيست. سختي را آدم‌ها خيلي ميل ندارند، پس چرا بعضي سختي را تحمل مي‌کنند؟ چون پشت سر سختي را مي‌بينند. کسي افضليت دارد که تعب بيشتري به نفس خودش بدهد، «لصلاح الآخره» پس ما يک فساد آخره هم داريم، چيزهايي داريم که راحت است ولي باعث فساد آخرت مي‌شود. کلمه بهتر براي ما گاهي به راحت‌تر ترجمه مي‌شود. به يک بچه هفت ساله مي‌گويي: يک غذاي خوب نام ببر، مي‌گويد: پيتزا، متخصص تغذيه مي‌گويد: آبگوشت. خوب را بچه چه شنيد؟ خوشمزه! متخصص تغذيه خوب را سالم و مفيد دانست. پس يک پاسخ ديگر مي‌دهد، هردو ذائقه دارند اما حرف من چه تعاملي با او در شنيدن دارد. آدمي که عقلش کامل است و حيات دارد اصلاح آخرتش را مي‌فهمد. راحتي براي تو آن چيزي است که اسمش را صلاح مي‌گذاري اما خدا اين را نخواسته است. جهنم و بلاهاي جهنم با خوبي و خوشي‌هاي اين دنياست و بهشت هم پيچيده شده در سختي‌هاست. کسي بگويد: ليسانس گرفتن بد است؟ دکترا بد است؟ پس چرا اينقدر سخت مي‌کنيد برويم درس بخوانيم؟ بياييد بين مردم مدرک پخش کنيد که همه صاحب اين خير شوند. مدرک دکترا نتيجه عملي است که تو انجام دادي و بايد زحمت بکشي. ساده چيزي را به کسي نمي‌دهند و اگر بدهند دروغ است و کارايي ندارد. «إِنَّ أَفْضَلَ‏ النَّاسِ‏ مَنْ‏ حَلُمَ‏ عَنْ قُدْرَةٍ» موقعي که قدرت دارد، حلم داشته باشد يعني توان به هم ريختن ديگران و خودش در اتفاقات هست، آرامش خودش را حفظ کند. اينها نياز به تمرين دارد و لحظه‌اي رخ نمي‌دهد. تربيت کردن قدم به قدم است. آرامش خودم را حفظ کنم، در موردي مي‌توانم حرف بزنم و اظهار نظر کنم، نگه مي‌دارم و مي‌گويم از من سؤالي نشد، حفظ اللسان کنم. «وَ زَهِدَ عَنْ غِيبَةٍ» در موقع غنا زهد داشته باشد. يکوقت کسي ندارد مي‌گويد: ما زاهد هستيم. تو آب گير نياوردي وگرنه شناگر خوبي هستي. اگر غنا داشته باشي و توانايي داري، رغبت نداري؟ «وَ أَنْصَفَ عَنْ قُوَّةٍ» بحث انصاف است.
شريعتي: طرحي را از امروز اعلام مي‌کنيم، حاج قاسم سليماني عزيز هرگز از يادها نخواهد رفت، در روز سيزدهم دي ايشان به همراه همرزمانشان به شهادت رسيدند. به همين مناسبت براي نوزاداني که از سالروز شهادت حاج قاسم سليماني به دنيا مي‌آيند تا اربعين ايشان که مصادف شد با 22 بهمن ماه امسال، به چهل نفر از بچه‌هايي که نامشان قاسم است يا مهدي به نام ابوالمهدي المهندس، يعني نوزادان پسري که از تاريخ 13 دي تا 22 بهمن به دنيا آمدند، انشاءالله پلاک طلا به نام قاسم بن الحسن اهداء خواهيم کرد. انشاءالله اين نام و ياد در زندگي همه زنده بماند. امروز صفحه 294 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه کهف را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را به روح شهيد قاسم سليماني و همرزمان شهيدشان هديه کنيم.
«ما لَهُمْ‏ بِهِ‏ مِنْ‏ عِلْمٍ‏ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً «5» فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً «6» إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا «7» وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزاً «8» أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً «9» إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً «10» فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً «11» ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى‏ لِما لَبِثُوا أَمَداً «12» نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً «13» وَ رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً «14» هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً»
ترجمه آيات: آنان و پدرانشان هيچ علمى به اين سخن (يا به خداوند) ندارند. اين كلمه‏اى كه از دهانشان بيرون مى‏آيد، تهمت بزرگى است و جز دروغ نمى‏گويند. پس بيم آن مى‏رود كه اگر به اين حديث (قرآن) ايمان نياورند، تو در پى آنان خود را هلاك كنى!. البتّه ما آنچه را روى زمين است، زينت براى آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدامشان بهتر و نيكوتر عمل مى‏كنند. و ما (سرانجام) آنچه را روى آن است، به صورت خاك و زمينى بى‏گياه قرار مى‏دهيم. آيا پنداشته‏اى كه اصحاب كهف و رقيم، از نشانه‏هاى شگفت ما بودند؟ آنگاه كه آن جوانمردان به غار پناه بردند، گفتند: پروردگارا! از سوى خود رحمتى به ما عطا كن و براى ما رشدى در كارمان فراهم ساز. پس ما تا چند سالى كه در آن غار بودند، بر گوش‏هاى آنان (پرده‏ى خواب و بيهوشى) زديم. سپس آنان را برانگيختيم (و بيدارشان كرديم) تا معلوم سازيم كدام يك از آن دو گروه، مدّت خواب و درنگ خود را دقيق‏تر شماره مى‏كند. ما داستان آنان (اصحاب كهف) را به درستى براى تو حكايت مى‏كنيم. آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم. و ما به دلهايشان نيرو و استحكام بخشيديم، آنگاه كه آنان بپاخاستند و (برخلاف عموم مردم) گفتند: پروردگار ما همان پروردگار آسمان‏ها و زمين است، هرگز جز او (كسى را به) خدايى نخواهيم خواند، چرا كه در اين صورت حرف خطايى گفته‏ايم. آنان قوم مايند كه به جز او، خدايان ديگرى گرفته‏اند. چرا آنان دليل آشكارى بر خدايان خود نمى‏ آورند؟ پس كيست ستمكارتر از كسى كه بر خداوند، دروغى افترا بندد؟
شريعتي: مشخصات فرزندان خود را که نام قاسم يا مهدي دارند و از 13 دي تا 22 بهمن به دنيا آمدند را براي ما به 20000303 پيامک کنيد و انشاءالله به چهل نفر از آنها هديه‌اي اهداء خواهيم کرد. نکات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ» اشاره به پيامبر اکرم هست که تو داري خودت را به هلاک مي‌اندازي، اينها ايمان نمي‌آورند اما يک گزارشي از عملکرد پيغمبر است، دارد اسوه ما را بيان مي‌کند که بدانيد بايد در اين مسير قدم برداريد، به همين شدتي که مي‌بينيد. سوره کهف يک قصه‌اي دارد که قلت افراد دينشان را مرود تهاجم قرار نداد، افرادشان کم بودند، دنيايشان را زير پا گذاشتند و افرادي بودند که سرشناس بودند و جزء سران قوم بودند، همه چيزشان را زير پا گذاشتند، تعدادشان کم بود اما خدا به آنها عزت داد. سوره قرآن به نامشان است، تمام دشمنانشان از بين رفتند، خدا عهد کرده و اينها تا زمان حضرت حجت مي‌مانند. خدا قرار بگذارد که کسي که به معروف عمل کرد را نگه دارد، مي‌دارد و خدا ناتوان نيست.
حضرت عبدالمطلب پدربزرگ پيامبر اکرم بود. خيلي بزرگ و بزرگوار بودند و از وجود نازنين پيغمبر حمايت مي‌کردند. خيلي کرامت نفس داشتند و همه ايشان را به بزرگي مي‌شناختند. بحث امر به معروف و نهي از منکر هم جزء افضل الفضايل شناخته شده است يعني خدا فضيلتش را از همه بيشتر مي‌داند و از همه بيشتر دوست دارد. انشاءالله خدا ما را جزء آمرين به معروف و ناهين از منکر قرار بدهد و انشاءالله چشم ما را به جمال حضرت مهدي روشن بگرداند.
شريعتي: کربلا عمري است که با تربتش دارالشفاء است *** مشهد اما نسخه‌اش با آب سقاخانه است
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»


ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها