اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

98-09-20-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي- آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي و ششم

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي‌ و ششم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 20-09-98
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
گفتي بگو راز خزان‌ها را به آنها *** پايان تلخ داستان‌ها را به آنها
گلها نمي‌دانند اما مي‌رسانم*** پيغام رنج باغبان‌ها را به آنها
اي کاش هرگز بادبادک‌ها نفهمند *** بسته است دستي ريسمان‌ها را به آنها
برفي که روي بام‌هاي شهر باريد *** وا کرد پاي نردبان‌ها را به آنها
يا در قفس آتش بزن پروانه‌‌ها را *** يا باز گردان آسمان‌ها را به آنها
چون دوستانم دشمنند و دشمنان دوست *** وا مي‌نهم بعد از تو آنها را به آنها
سلام به همه‌ي بيننده‌هاي عزيز و نازنين‌مان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. انشاءالله خداوند ما را نسبت به اهل‌بيت و پيامبر اکرم(ص) وفادار و عامل و عالم قرار بدهد.
شريعتي: در محضر چهل حديث حضرت امام هستيم و امروز حديث سي و ششم از چهل حديث حضرت امام را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: احاديث اهل‌بيت(ع) با همه شيريني که دارند، ارتباط آدم را با خدا وصل مي‌کنند. ما براي ارتباط با خدا حواسمان جمع هست که سيم اتصال ما قطع نشود. اهل‌بيت سبب هستند و مسير هستند براي رسيدن به خدا، وسيله ارتباطي ما هستند. حديث سي و ششم، از وجود نازنين امام صادق(ع) است که ابي بصير خدمت حضرت مي‌رسند. «لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ‏ ذَاتُهُ‏ وَ لَا مَعْلُومَ» حديث در مورد صفات الهي است، در موقعيتي است که در زمان امام صادق(ع) بسياري از آراء ديگر در مورد دين و يهودي‌ها، زنديق‌ها و کساني که اصل دين را نپذيرفته بودند، خيلي تضاد آراء زياد شد و تصوراتي که در مورد خدا داشتند، بازگشت اعتقادات بت پرستي در بين مسلمان‌ها شد بالاخص در مورد خود خداوند. لذا در زمان امام رضا(ع) جلسات مفصلي گرفته مي‌شد که حضرت پاسخگو بودند نسبت به اين شبهات و اينها اتفاق افتاده بود.
اين نوع روايات را از حضرات اهل‌بيت خاصه امام صادق(ع) بيشتر داريم چون اين دوره بود که هم شبهات بود و هم فضاي علمي مهيا بود که حضرت بيان کنند وگرنه اين فضاي علمي را نگذاشتند اتفاق بيافتد. باز در مورد علم و سمع خداوند نکته مهم عرض کنم. خيلي از صفات خدا را وقتي مي‌خواهيم شناسايي کنيم چون ذهن ما محدود است با صفاتي که در ذهن خودمان است شبيه سازي مي‌کنيم و بعد يکسري اشکالات به ذهن ما مي‌آيد. خداوند عالم است، قرآن هم مي‌گويد: خدا عالم است و عليم است. علم من با علم خدا قابل مقايسه است؟ هر عالمي علمي را بدست آورده رفته يکجا کتاب خوانده و آزمايش کرده و بدست آورده، خدا کدام کتاب را خوانده است؟ چون در ذهن ما عادت کرديم که علم بايد از جايي بدست بيايد. اين در مورد علم خدا صادق نيست. حضرت امام در چهل حديث مي‌گويند: نجار ميز مي‌سازد، يعني چوب را از حالتي به حالت ديگر تغيير مي‌دهد. آيا خداوند هم اينطور خلق مي‌کند يا نه، «فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ‏ فَيَكُون‏» (بقره/117) خداوند خلقتش از چيزي نيست، يعني خداوند بگويد: دست من بسته است، بايد چيزي قبل از خلقت من وجود داشته باشد  من تغيير حالت بدهم، خدا خودش مواد اوليه را خلق مي‌کند بدون اينکه هيچ سابقه‌اي داشته باشد. ما اين خلقت را ذهنمان متوجه نيست چون عادت به محدود بودن دارد. ما هرچيزي مي‌خواهيم تعريف کنيم بايد محدود کنيم. اين مقدار است و در اينجا هست، در اين زمان وجود دارد، رنگش اين است و وزنش اين است. اينها همه عوارضي هستند که براي ماده هستند، بعد من با همين عوارض مي‌خواهم خدا را بشناسم گير مي‌کنم.
خداشناسي به غير مسير اهل‌بيت(ع) اين گيرها را دارد. قرآن شناسي اين گيرها را دارد. قرآن مي‌فرمايد: «إِلى‏ رَبِّها ناظِرَة» (قيامت/23) مردم روز قيامت به خدا نگاه مي‌کنند. بقيع هم مشرف شويد يک نفر آنجاست که مي‌گويد: خدا در روز قيامت ديده مي‌شود. عوارض مادي که خدا دارد، ببيني و نور به آن بخورد و به چشم تو برگردد، اين عوارض مادي است. اما نظري که اهل‌بيت براي ما تعريف مي‌کنند، خدايي که اهل‌بيت تعريف مي‌کنند، اينها خيلي فرق مي‌کند با خدايي که من تحليل کنم. با ذهن محدود خودم،
از قياسش خنده آمد خلق را *** کوچ خود پنداشت صاحب دلق را
طوطي بود کوزه روغن را شکست، صاحبش ناراحت شد و بر سرش زد که چرا اين کار را کردي؟ پرهاي سرش ريخت. بعد صدايش هم بريد و صاحب هم ناراحت بود. مردي وارد شد که موهاي سرش ريخته بود، به او گفت: تو هم کوزه روغن را ريختي؟ چون تنها دليلي که براي ريخته شدن پرهاي سر مي‌ديد شکستن کوزه بود. محدوديت ذهنش باعث شد همه بخندند به اين مسأله، تعابيري که ما بخواهيم با ذهن محدود خودمان درباره خداوند عالم به کار ببريم، به همين خنده داري است. چون همه را محدود تصور مي‌کنيم. خدايي که اينطور است. اما وقتي صفات الهي را مي‌بينيم، تعريفي که اهل‌بيت دارند. ما با گوش مي‌شنويم اگر دست روي گوش بگذاريم شنيدن مختل مي‌شود. آيا واقعاً خداوند با ابزار مي‌شنود؟ براي سمع و بصر خداوند مانع پيش مي‌آيد؟ اگر من روي دستم را نگاه کنم پشت دستم را نمي‌بينم. در دوران جاهليت که گناه مي‌کردند اعتقادشان اين بود که گناه اگر علني باشد بد است ولي در خفا اشکال ندارد. مگر ما گناه در خفا نسبت به خدا داريم؟ گناه در خفا نسبت به مردم داريم. مگر چيزي داريم خدا نفهمد. اينجا جايي است که خدا متوجه نشد! مثل کبکي که سرش در برف است و فکر مي‌کند ديگران او را نمي‌بينند. اگر شناختي هست از مسير اهل‌بيت است و ما اهل‌بيت را هم از مسير خود اهل‌بيت مي‌شناسيم. طرقي که حضرات مي‌گويند، مسأله عصمت، مسائل ديگر، همه علم نزد آنهاست. اگر باب علم، مدينه علم را کسي به غير بابش رفت، سارق است. اگر سراغ شهري علمي به نام پيغمبر رفتيد، از غير باب رفتيد سارق است و سارق، مالک نمي‌شود.
«وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ» اينکه عادت کرده ذهن ما که مي‌گوييم: آنچه ديدني است بايد باشد، نور باشد، خدا بصير است بدون اينکه لوازم مرا نياز داشته باشد. سؤال: دانستن اسماء و صفات الهي به چه درد مي‌خورد؟ من مي‌دانم آقاي شريعتي اسمشان آقاي شريعتي است. ده تا صفت ديگر هم داشته باشد، چه اتفاقي مي‌افتد؟ من تعاملات و برخوردم عوض مي‌شود. ايشان خيلي زودرنج است، پس بايد خيلي حواسم باشد چيزي نگويم. خيلي با سخاوت است. حتي تعامل در آينده، در خواستگاري چه مي‌کنند؟ شناخت را پيدا مي‌کنند. شما چه صفاتي داريد؟ يا در اين موقعيت چه کار مي‌کنيد؟ عملکرد من و تعامل من نسبت به شخص يا کاري براساس شناخت اوست. اگر من نسبت به خداوند عالم شناخت داشتم، عملکرد من متفاوت است. در زيارت اهل‌بيت صفات الهي خيلي بيان مي‌شود. آخر آيه‌هاي قرآن «عليمٌ بذات الصدور» اين صفات به چه درد ما مي‌خورد؟ اهل‌بيت(ع) اين بصر و سمعي که از خدا مي‌گويند به چه معناست؟ مي‌خواهند درس فلسفه بدهند، حکمت اسلامي بدهند، يا نه اگر خدا را بصير ديديم، راه در رو وجود ندارد. وقتي خدا را عالم و حکيم دانستيم، اگر کاري مي‌کند از روي حکمت است. دلم آرام مي‌شود، اگر دستوري داده از روي حکمت است. در انجام دستور الهي پيروزي با من است و نتيجه را خدا رقم مي‌زند. آدم با يک اطميناني جلو مي‌رود که همه چيزهاي ترسناک براي آدم خنده‌دار مي‌شود و ديگر ترسناک نيست. خداوند حکيم است و چون و چرا ندارد. يکوقت طلب حکمت است، نمي‌دانم و مي‌خواهم بدانم. خدا به بعضي مي‌گويد و به بعضي حکمت را نمي‌گويد. به حضرت خضر مي‌گويد و به حضرت موسي(ع) نمي‌گويد. حضرت موسي اصرار ميکند که بدانم. بعضي جاها بايد بداني و بعضي جاها ندانستن ترفيع درجه است که امام صادق فرمودند: بعضي مواقع شما عبادت‌هايتان بسيار بالاست چون شما از پشت قضيه خبر نداريد.
صفت بعدي اينکه خدا را رزاق ببينيم. اگر خدا را رزاق ديدم دنبال مال حرام نمي‌روم. بدانم خداوند آگاه به من است و رزق من دست اوست. بدانم خداي حکيم رزق مرا به اندازه‌اي که بايد به من مي‌دهد. فاعل پولي که امروز درآوردم را خدا رسانده است. رزق از جانب خداست و خدا رزاق بوده است. بعد از ته دل مي‌گوييد: الهي شکر! خدايا به داده و نداده‌ات شکر. مثال بعدي سميع و بصير، اينها صفات الهي است. اگر کاري کنم مي‌بيند، چه بد و چه خوب، چيزي از زير دست خدا در نمي‌رود. يک ظلم اگر بشود، چه در دنيا و چه در آخرت، پاسخش را مي‌گيرد. «لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيد» (آل‌عمران/182) خدا ظلم را نمي‌پذيرد و ظالم نيست. وقتي خدا را مالک ديدم و خودم را امانتدار ديدم، بعد خوشحال مي‌شوم از چيزي که بدست مي‌آورم، بعضي از خوشحالي‌ها همانطور که ناراحتي‌ها ديوانه مي‌کند، خوشحالي زياد هم اين حالت را دارد و تعادل را از بين مي‌برد. قرآن مي‌گويد: «فرحٌ بما آتاکم» شادي که فکر مي‌کند اين براي من است. اينقدر فرح ايجاد مي‌کند که طغيان ايجاد مي‌شود. ناراحتي که بخاطر از دست دادن مال پيدا مي‌شود، اين چيز از دستم رفت. از اول براي تو نبود و از الآن هم براي تو نيست. اگر خدا را مالک ديدي، مادر شهدا بچه‌اش که مي‌رود مي‌گويد: امانت خدا بود يک روز داد و يک روز گرفت. خداوند شکور است. اينها همه صفات قرآني است.
مرحوم آيت الله شجاعي يکي از مباني‌شان در بحث‌هاي خداشناسي همين تعريف صفات الهي بود. خداوند شکور است، يعني چه؟ شکور حالت مبالغه دارد، خيلي شکر مي‌کند. بيش از کاري که کردي خدا جواب مي‌دهد. اولاً اين آبي که شما آوردي از جانب خودت آوردي. ولي چيزي که من مي‌آورم همان داشته‌هايي است که خدا به من داده را دارم پس مي‌دهم. قدرت بر نماز و روزه و عبادت و ذکر الهي را چه کسي داده است؟ خدا داده است. بعد دارم به خودش تحويل مي‌دهد. پش هر شکري هم دوباره يک شکر اضافه‌تري است. همين خداي کريم شکور است، يعني چه؟ يعني همين تشکر را انجام دادي، خدا مضاعف به تو ثواب مي‌دهد. ما تشکر را به تناسب مي‌گوييم و خدا «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ‏ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) خدا ده برابر تشکر مي‌کند در حالي که اصلاً جاي تشکر نيست و امانت را برگرداندي. آنوقت مبالغه‌اي که در مورد خدا مي‌گوييم با مبالغه‌اي که در مورد آدم‌ها داريم فرق مي‌کند.
اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ‏ الصِّفَاتِ‏ عَنْهُ» آخر اخلاص و براي خدا بودن اين است که نفي صفات بکني. خدا عالم است، نه آن عالمي که من مي‌گويم. خدا شکور است نه شکوري که من مي‌گويم، خدا جواد است نه جود و کرمي که من مي‌گويم. جود و کرمي که آدم‌ها دارند فرق مي‌کند با جود و کرمي که خدا مي‌گويد. «الله اکبر من يوصف» خدا از وصف شدن بزرگتر است و عاشقي براي خدا لذت‌بخش است. تبعيت از خدا را نفس و فطرت انسان دستور مي‌دهد و قدرت مطلق است. لذا خداپرستي فطري است. پيامبران الهي فقط راهنما به فطرت بودند و الا اصل خداشناسي را فطرت مي‌فهمد. وقتي زنديق نزد حضرت مي‌آيد و کافر است، حضرت مي‌گويد: لحظه غرق شدن اميدت به کيست؟ ما آن را خدا مي‌گوييم. تو هم که زنديق هستي و عمرت به کفر گذشته است، فطرت هم براساس فطرت پاک و خداشناسي است. چطور پرستش آدم با فهم و قدرت الهي است. دانه دانه اين صفت‌ها، پرستش‌هاي ما را و آگاه شدن ما را به مسير زياد مي‌کند. اگر کسي خدا را کريم و جواد دانست، جواد بودن خداوند در مقابل چيزي نيست.
مي‌گوييم: فلاني آدم کريمي است. يعني چه؟ يعني اگر کاري کردي به جاي هزار تومان، دو هزار تومان مي‌دهد. ولي کار خوب را از شما طلب کرده است. يک موقع براي اينکه به چيزي برسيم، براي ثواب عند الله تجارت مي‌کنيم. خدايا من براي بهشت، براي ... اين کار خوب را انجام مي‌دهم. خدا براي بدست آوردن چه جواد است؟ مگر خدا چيزي را ندارد؟ يعني لطف مطلق است. خدايا چه چيزي قرار دادي؟ چرا زمانه الآن حضرت حجت غايب هستند؟ براي شکستن هدايت‌هايي که اتفاق افتاد. خدا چقدر قرار بدهد، چه کار کرديد؟ مگر انبياي الهي را نکشتند؟ مگر يکي از اهل‌بيت به سلامت از دنيا رفتند؟ يا شهيد شدند يا مسموم شدند. الآن که غيبت است مي‌فهميم خدايا در چه فقري هستيم؟ از صفات امتحان‌هاي الهي در زمان غيبت اين است که به مردم سخت گرفته مي‌شود به اين معني که ظلم و جور زياد مي‌شود اما مردم سراغ او را نمي‌گيرند و راه نجات را گم مي‌کنند و کم کم خارج مي‌شوند. مي‌گويند: اگر بود مي‌آمد. آنجا ثبوت قدم مي‌خواهد، مثل نگه داشتن آتش داغ، دينداري اين حالت است. زغا داغ در کف دست است. حفظ اعتقاد به حضرت حجت براي آنهايي است که ثبوت قدم دارند.
قدرت و عزت از صفاتي است که خداوند دارد. خداوند عزيز است. بعضي مواقع قدرت براي ما حالت طغيان مي‌آورد. طرف زورش که زياد مي‌شود، مالش که زياد مي‌شود، سرکشي مي‌کند. خداوند اينطور نيست و عزيز و مقتدر است. اما هيچ صفت خداوند بر صفت ديگر غلبه پيدا نمي‌کند به اين معني که خدا را به هم بريزد. غضب و رحمت با همديگر است. براساس حکمت است. خداوند ستارالعيوب است. خداوند پوشاننده است. خيلي از صفات را خدا دوست دارد در بنده‌هايش ببيند تا برايشان پياده کند. مصل رحم کردن، «ارحم، ترحم» دوست دارد ببيند بنده‌هايش به هم رحم مي‌کنند. تو که پدر هستي بچه‌ات را بخشيدي. کسي که خطا کرد عذرش را پذيرفتي. ستار بودن هم همين است. سعي کنيم پوشش براي عيب ديگران باشيم. حتي حضرات اهل‌بيت مي‌گويند: عيبش را اگر ديدي در جمع نگو، خرابش کردي بيا در مخفي بودن بگو. عيب کسي را ديدي و جاي ديگر مطرح شد، هفتاد نوع توجيه برايش بياور. بگو: انشاءالله اينطور نبوده است! اگر ستر عيب داشتيم خدا ستر عيب براي ما دارد.
يکوقت سارقي را دستگير کرده بودند، حضرت استاد به من گفت: فلاني بگو مي‌داني چرا لو رفتي، سالها بود اين کار را مي‌کردي و ما نمي‌دانستيم. اين جايي بود که نسبت به پدر و مادرت بي احترامي کرده بودي و پرده دري کردي و خدا ديگر ستر نکرد و بايد آبرويت مي‌رفت. خدا نکند پرده ستاريت خدا بيافتد، روايت است که هرکدام از ما همديگر را دفع نمي‌کنيم و جنازه‌هاي شما روي زمين مي‌ماند اگر از درون همديگر خبر داشته باشيد. اين ستار العيوب بودن است. ستر خدا طوري ديگر است، خدا پاک مي‌کند و از ذهن خود طرف هم گناهش را پاک مي‌کند. روايت است است که خدا از زميني که رويش گناه انجام داده پاک مي‌کند. از نامه اعمالش پاک مي‌کند. خدا بسيار توبه پذير است. از ذهن طرف هم پاک مي‌شود فراموش مي‌کند چنين گناهي کرده است. هيچ اثري در عالم نمي‌ماند. خداوند کاري مي‌کند که طرف فراموش مي‌کند. نزد اين خدا معصيت کردن نامردي است!! با او زندگي لذتبخش است. سختي و راحتي‌اش لذتبخش است. با خدا باش، پادشاهي کن، بي خدا باش هرچه خواهي کن!
لذتي که تقرب به خدا را درک کني با چه لذتي قابل مقايسه است؟ لذت دنيايي چيزي نيست. حرف از خدا و کرامت خداوند زده مي‌شود. رحمان و رحيم، خداوند رحم مي‌کند و دوست داشتني است و نسبت به بنده‌هايش طوري است که انگار همين يک بنده است. بنده‌هاي من به من طوري نگاه مي‌کنند که گويي همه کس خداي آنها هستند به غير از من. آخرين مرحله در خانه من مي‌آيند. حيف است زندگي ما بگذرد و طعم ارتباط با خدا را نچشيده باشيم. حيف است زندگي ما بگذرد و برخورد نداشته باشيم. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ‏» (ذاريات، 56) بندگي يک ويژگي خوب است و بندگي فخر زمين و زمان است، فخر پيامبر اکرم بندگي است. بندگي چه کسي را کردن، بندگي خدا را کردن، يعني از همه نفسانيات آزاد بودن، از دست شيطان آزاد بودن. انسان بودن، از ملک بالاتر شدن. اينها چيزهاي کمي نيست. اگر خودمان را آدم و بنده تعريف کرديم، مگر مي‌شود آدم طور ديگر زندگي به او بچسبد. مگر مي‌شود آدم در نافرماني خدا لذت ببيند. اصلاً او را هيچ نمي‌بينم. در خوراکي که هوس کنم نجاست بخورم، سنگ بخورم، اين هوس پيش نمي‌آيد وقتي آدم خودش را در بندگي خدا ديد. رحمان و رحيم از صفات الهي است.
جواد، ستار، شکور، سميع و بصير، رزاق، عالم و حکيم است. خداوند خالق ماست. کسي که از همه به فرزند مهربانتر است، پدر و مادر است. مي‌گويند: در ايجادش تأثير داشتند. فقط تأثير داشتند ولي خالقش که نبودند. خداوند خالق ماست و ما را خلق کرده است. شبيه به خلق، اثر هنري است، استاد فرشچيان اثر هنري خلق مي‌کند. اين خلق مثل خلق خدا نيست. انسان‌ها ترکيبات صور مختلف ذهني‌شان را کنار همديگر مي‌چينند و از رويش صورت جديدي ايجاد مي‌شود. اينها همه ترکيب است و بالآخره چند خطي را کنار هم مي‌گذارند. خطوطي که از قبل اينها را آموزش ديدند و کنار هم مي‌گذارند و اثر جديد خلق مي‌شود. خداوند خلق کرده بدون اينکه اين ابزار را بخواهد. آدمي که اثري را خلق کرد، يک حس عجيبي نسبت به آن دارد و دوستش دارد. خداوند نسبت به بنده‌هايش اينطور است. خدا ما را خيلي دوست دارد. خدا محبوب ماست و ما محبوب خدا هستيم. اگر باورمان شد خدا ما را دوست دارد، تمام حرف‌ها و گويش‌ها و واجب و حرامش را تکليف نمي‌بينيم. با عشق است. بايد با خدا عاشقي کرد. قدرت و عزت دست خداست.
امام حسن عسکري (ع) مي‌فرمايد: اگر کسي دنبال گناه رفت و دنبال چيزهاي خوار کننده رفت و خواست به واسطه‌ي اينهايي که نزد خدا ذليل است، عزيز شود، هيچ وقت نمي‌رسد. با دروغ گفتن و مال مردم خواري خواست عزتي کسب کند، ذليل مي‌شود. اگر کسي نزد چيزهايي که براي خدا عزيز است، انجام فرايض مي‌شود، تکليفي که پيش خدا دارد، خواست برود، خدا عزت مي‌دهد و او را بالا مي‌برد. روايت داريم در مورد خنده خداوند، يک جاهايي خداوند مي‌خندد، جايي که همه عالم دست به دست هم بدهند و بخواهند يکي را عزيز کنند و خدا بخواهد ذليلش کند. خدا بخواهد کسي را عزيز کند، همه جمع شوند او را ذليل کنند، خدا عزيزش مي‌کند. عزت دست خداست و هرچه در عالم رخ مي‌دهد فقط به دست خداست.
شريعتي: از خداي متعال بخواهيم که خودش، خودش را به ما بشناساند.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند *** فرزند و عيال و خانمان را چه کند
ديوانه کني هردو جهانش بخشي *** ديوانه‌ي تو هردو جهان را چه کند
امروز صفحه 252 قرآن کريم، از جزء سيزدهم، آيات نوراني سوره مبارکه رعد را تلاوت خواهيم کرد.
«أَ فَمَنْ‏ يَعْلَمُ‏ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى‏ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ «19» الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْمِيثاقَ «20» وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ «21» وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ «22» جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ «23» سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ «24» وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ «25» اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتاعٌ «26» وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنابَ «27» الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
ترجمه آيات: پس آيا كسى‏كه مى‏داند آنچه از جانب پروردگارت بسوى تو نازل شده حقّ است، مانند كسى است كه نابيناست؟ همانا تنها صاحبان‏خرد پند مى‏گيرند. (خردمندان) كسانى هستند كه به پيمان الهى وفا مى‏كنند و عهد (او را) نمى‏شكنند. و (خردمندان) كسانى هستند كه آنچه را خداوند به پيوند با آن فرمان داده پيوند مى ‏دهند و در برابر پروردگارشان (بخاطر شناختى كه دارند خشوع و) خشيت دارند و از سختى حساب مى‏ترسند. و (خردمندان) كسانى هستند كه براى جلب توجّه پروردگارشان صبر پيشه كرده ونماز بپا داشتند واز آنچه روزيشان كرديم پنهانى وآشكارا انفاق كردند وبدى را با نيكى پاك مى‏كنند. آنانند كه سراى آخرت مخصوص آنهاست. (سراى آخرت) باغ‏هاى جاودانى كه آنان و هر كس از پدران و همسران و فرزندانشان كه صالح بوده‏اند بدان داخل مى‏شوند و فرشتگان از هر درى (براى تبريك و تهنيت) بر آنان وارد مى‏شوند. (فرشتگان هنگام ديدارِ بهشتيان به آنان مى‏گويند:) بخاطر استقامتى كه كرديد، بر شما درود باد. پس چه نيكوست سراى آخرت. (در برابر گروه اوّل) كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از محكم بستن مى‏شكنند و آنچه را خداوند به پيوند آن فرمان داده قطع مى‏ كنند و در زمين فساد مى‏نمايند. آنانند كه برايشان لعنت است و برايشان بدمنزلى است. خداوند براى هر كه بخواهد روزى را گسترش مى‏دهد و (يا) تنگ مى‏ گرداند. و (مردم) به زندگى دنيا دل‏خوشند، در حالى كه زندگى دنيا در (برابر زندگى) آخرت جز يك كاميابى (موقت و اندك) نيست. كفّار مى‏گويند: چرا از طرف پروردگارش معجزه‏اى (به دلخواه ما) بر او نازل نشده است؟ بگو: همانا خداوند هر كه را بخواهد (به حال خود رها و) گمراه مى‏كند و هر كس را كه به سوى او رو كرده و توبه نمايد، به سوى خويش هدايت مى ‏نمايد. (هدايت شدگان) كسانى هستند كه ايمان آورده ودلهايشان به ياد خدا آرام مى ‏گيرد. بدانيد كه تنها با ياد خدا دلها آرام مى‏گيرد.
شريعتي: «اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي» روزهاي چهارشنبه رنگ و بوي امام رضا دارد. انشاءالله زيارت حرم کريمه اهل‌بيت و حرم نوراني امام رضا نصيب همه ما شود. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي سعيدي: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» اطمينان و آرامشي که ياد خدا در ما ايجاد مي‌کند. در مقابل اطمينان تشويش است. اگر ياد خدا نبود، انسان در جايي نمي‌ايستد، دچار تشويش‌هاي ديگر مي‌شود. براي اينکه تشويش از دلش بيرون برود، مجبور است دل و ذهنش را کور کند و با مستي که از دنيا پيدا مي‌کند غفلت او را بگيرد. دنيا فراموش خانه او مي‌شود و هيچ لذتي برايش لذت بخش نيست. هرجا اضطراب و مشکلي پيش آمد بدانيد خدا هست و خدايي مي‌کند.
شريعتي: انشاءالله همه به سمت خداي متعال حرکت کنيم و توجهات او شامل حال ما شود. از حضرت معصومه(س) براي ما بگوييد.
حاج آقاي سعيدي: حضرت معصومه عزيز دل امام کاظم و امام رضا(ع)، در مسيري که براي زيارت امام رضا مي‌آيند در قم وفات پيدا مي‌کنند. بدانيم زيارت امام رضا چقدر ارزش داشت که حضرت معصومه اين همه راه را با سختي طي کردند. لذا با همه سختي‌ها در زندگي‌مان قرار بدهيم، نزديک شدن به امام اثراتي دارد که بسيار وصف نشدني است. وقتي به حضرت نزديک مي‌شويم خودمان را به حضرت مي‌سپاريم. يکبار حضرت آيت الله بروجردي را يکي از پادشاهان سعودي مي‌خواند که به قم بيايند. ايشان اين ديدار را قبول نمي‌کند و مي‌فرمايد: اگر او بيايد اول به ديدن من مي‌آيد و به زيارت حضرت معصومه هم نخواهد رفت و اين يک توهين است که کسي به ديدن من بيايد و به ديدن حضرت معصومه نرود. حضرت آيت الله گلپايگاني گاهش به جاسب مي‌رفتند، نزديک قم است. گفته بودند: بياييد برويم يک آب و هوايي عوض کنيد. گفته بود: بايد اول خدمت حضرت برويم عرض ادب کنيم و بعد برويم. گفته بودند: شما حال مساعدي نداري و براي بهتر شدن حال و هواي شما مي‌رويم. شما از درون ماشين سلام بدهيد، نپذيرفته بودند و خواسته بودند به حرم بروند، طوري که در برگشت تا جلوي حرم نتوانسته بود بيايد و دوباره صندلي گذاشته بودند، نشسته بود و نفسي تازه کرده بود و آمده بود. به هرکسي عسل اجتهاد را نمي‌چشانند. بايد اينطور ادب کني. باز از مرحوم آ ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي صاحب المراقبات نقل است که ايشان فوق العاده بودند. ايشان خيلي جديت داشتند در اين زيارت رفتن و همه روزه حرم مي‌رفتند. يکوقت من نيمه شبي نزديک حرم بودم. آ ميرزا جواد آقاي تبريزي تنها مي‌رفتند. من سريع از ماشين پياده شدم، گفتم: بفرماييد. ايشان گفت: من پياده مشرف مي‌شوم. ايشان قبل از اذان صبح مشرف مي‌شدند و با چشم ديديم که چطور به حضرت ارادت دارند. انشاءالله خداوند توفيق زيارت را به همه ما عطا کند.
نکته‌اي از بحث انتخاب کردم، مناجات خمسه عشر، مناجات پانزده گانه از لسان مبارک امام سجاد است. يک نکته زيبايي دارد « لو لا الواجب‏ من‏ قبول أمرك لنزهتك من ذكري إياك» معبود من، اگر پذيرش ذکر تو نبود، فرمان تو نبود که يادت کنيم، تو را منزه تر از آن مي‌دانستم که نام تو را بر زبان بياورم. خودت گفتي ذکر مرا بگوييد و الا من زبانم را لايق نمي‌دانستم. خدايا شکرت که اجازه دادي نماز بخوانيم و تو را بخوانيم و ياد کنيم. اينها خيلي شکر و اجازه مي‌خواهد. اجازه ملاقات خصوصي با خدا، خيلي زيبا و شيرين است. مناجات ذاکرين و عارفين خيلي خواندني و انشاءالله توفيق داشته باشيم. خدايا آن کسي که جلوه تو در عالم است و از همه زيباتر است وجود نازنين حضرت حجت است. کسي که سبب متصل ارض و سماء است. کسي که نامش ما را ياد تو مي‌اندازد و شيريني ياد کردن از تو وقتي يادت را مي‌کنيم مي‌گوييم: ما به چه کسي نزد تو آبرو داريم و «يا وجيها عند الله» مي‌گوييم، آن شيريني که «يا وجيها عند الله» مي‌گوييم براي حضرت حجت است. خدايا ظهورش را نزديکتر کن و ما را از اعوان و انصار حضرت قرار بده.
شريعتي: دو نفر به دستگيري معروف و مشهور هستند يکي حضرت مهدي(عج) و ديگري حضرت رضا(ع).
دعايم کن هميشه در پناه اين حرم باشم *** که عمري غير از اينجا هرجا رفتم پشيمانم
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»


ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها