برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي و چهارم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 29-08-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بي تابتر از جان پريشان در تب *** بيخوابتر از گردش هذيان بر لب
بي رؤيت روي او بلاتکليفم *** همچون گل آفتابگردان در شب
«اللهم عجل لوليک الفرج» سلام به همهي بينندههاي عزيز و نازنينمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد و بهترينها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. انشاءالله خداوند توفيق عرض ارادت و انجام وظيفه نسبت به حضرات اهلبيت(ع) را در همه احوال زندگي براي ما ثابت قرار بدهد.
شريعتي: خدا را شکر ميکنيم که قدم به قدم همراه شديم با چهل حديث حضرت امام، حديث سي و چهارم نکات فراواني داشت. امروز حسن ختام اين حديث را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، انتهاي حديث سي و چهارم يک مسألهاي داشت به نام بحث تقرب الي الله، نزديک شدن به خدا که حضرت فرمودند: انسان محبوب خدا قرار ميگيرد و تقرب به خدا پيدا ميکند. «و انه لَيَتَقَربُّ» بنده به سوي خدا نزديک ميشود، «وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ» يکوقت فرائض از مسير واجبات ميرود و ادامه آن از مسير مستحبات است. هردو عامل تقرب هستند اما فرائض قدرت بيشتري دارند و در اين مسير پايه هستند. نميشود کسي بگويد: من فرائض را انجام نميدهد، حالا با مستحبات در عرض آن است که انجام ميدهم. انجام واجبات و ترک محرمات به عنوان پايه و اصل است. مستحبات چيزي است که بر روي اين ساختمان ساخته ميشود. نه اينکه جايگزين باشد. من آدم خوبي هستم، فلان کار خوب و خير را انجام ميدهم اما اصل مطلب اين است که واجباتت را انجام بدهي. اين مسأله خيلي مهم است. جايگزين در ذهن ما نشود.
بحث تقرب الهي و رواياتي که چه چيزهايي باعث ميشود ما مقرب شويم و به خدا نزديکتر شويم؟ چه چيزهايي ما را از خدا دور ميکند؟ آدمهايي که اهل تقرب هستند چطور رفتارهايي دارند؟ حضرات اهلبيت(ع) چه چيزهايي را نزديک خدا بودن ميشمارند؟ خيلي مواقع ما تخيلات خودمان را اسمش را قربتا الي الله ميگذاريم. يکوقتهايي حال معنوي خوبي و حال خوشي دارم. کسي که ممکن است مواد مخدر هم مصرف کند، حال خوشي داشته باشد. يک موقع ميخواهم نماز جماعت شرکت کنم، حال خوشي در خانه دارم، جانمازي بگذارم و مهري بگذارم و گل ياسي و تسبيحي، بروم به نماز جماعت برسم. يکوقت خودم ميگويم بيشتر با کدام حال ميکنم، يکوقت ببينم روايات ما نماز جماعت را نسبت به نماز فرادي چطور شمرده است. اصلاً ثواب نماز جماعت از آن چيزهاي عجيبي است که اگر ندانيم فکر ميکنيم چه اغراقي وجود دارد؟ واقعاً نماز جماعت يک چيز ديگر است. دنبال روايات باشيم نه دنبال دلمان. لذا دل ما تابع خوشيهاي نفساني ما ميشود. گاهي خود شيطان يک چيزهايي را به دل ما مياندازد. ببين تکليفت کدام مقدم است. خدايا ما را انجام دهندهي تکاليف قرار بده و موفق به انجام تکاليف الهي شويم. تکليف محور باشيم.
«وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/10 و 11) يکي از مسائل مهمي که در بحث تقرب الي الله مطرح ميشود سبقت است. سريعتر بودن، کساني را ديده باشيد، در امتحان دادنها و جواب دادن به سؤالها، در پاسخگويي به «هل من ناصر»ها سريعتر بودن. زودتر جلو آمدند و بعضي هم با تأخير آمدند. خود سبقت موضوعيت دارد. يکوقت من ميگويم: من کمک ميخواهم. فلاني ده هزار تومان فوري به من کمک ميکند، يکي هم فردا ده هزارتومان به من کمک ميکند. هردو حجم کمکشان يکي است ولي اينکه فوري به داد من ميرسد خيلي فرق دارد. مثل پزشک اورژانس است، همين سبقت خيلي ارزش دارد. دارويي که فوري به من رسيد. دوست داشتنيتر آن کسي است، مثل نماز بعد از اذان، چهار رکعت است و نماز آخر وقت هم چهار رکعت است، چهار که با چهار فرقي ندارد ولي فضيلت نماز اول وقت مهم است. اين سبقت در عمل خير، نسبت به ديگران يا نسبت به خداوند کريم. چه کسي زودتر «هل من ناصر» را جواب ميدهد؟ زودتر جواب خدا را ميدهد؟ لذا نماز اول وقت متفاوت است. در نماز نه، در تمام عبادات ما اينطور است. شوق نسبت به عبادت و سبقت گرفتن، گاهي سبقت در زمان هست، ميگويم: نماز اول وقت، گاهي سبقت نسبت به ديگران هست، يک کار خيري پيش ميآيد من اول قدم جلو بگذارم. فلاني کمک ميخواهد، فلاني بايد اين کار برايش انجام شود. در گلريزانها، کساني بودند چراغ اول را روشن ميکردند، پول اول را پرداخت ميکردند. اين نشانه پهلواني آنها بود. دل ديگران براي اينکه اين کمک را شروع کنند نرم و آماده ميشود. گاهي سبقت من در کمک و در خير باعث دنبالهروي ديگران نسبت به اين خير ميشود.
خود سبقت موضوعيت دارد، پايهگذاري سنت حسنه است، انشاءالله خدا قسمت کند دلمان مشتاق باشد و جستجوگر نسبت به خير باشد. صبر نميکند پيش بيايد و بعد عمل کند، دنبالش ميرود. جستجوگر بودن با اينکه پيش بيايد، فرق ميکند. انشاءالله خدا ما را اينگونه قرار بدهد. امام کاظم(ع) در انجيل اينگونه نوشته شده است، «طُوبَى لِلْمُصْلِحِينَ بَيْنَ النَّاسِ» خوش به حال آنهايي که اصلاح بين مردم ميکنند، اصلاح ذات البين ميکنند. آنها کساني هستند که تقرب نسبت به درگاه الهي دارند. يکي از ابزاري که ميتواند ما را به خدا نزديک کند اين است که وقتي دو نفر، دو دوست، من به جاي اينکه آتش بيار معرکه باشم، اين وسط اصلاح ذات البين ميکنم. لازم نيست بدي آن طرف را اين طرف بگويي، بگذار اين وسط بين اينها درست شود و خدا تو را مقرب درگاه خودش قرار بدهد. حب خداوند در دلت بيشتر ميشود. احساس ميکني خدا را بيشتر دوست داري. بسياري از اعمال زميني ما اثر وضعي دارند. يکوقت طرف يک کار خطايي ميکند، اثر وضعياش بي ادبي نسبت به پدر و مادر حلاوت عبادت را از بين ميبرد. نميفهمد چرا؟ خوابم ميآيد که نماز صبح من قضا ميشود؟ شيريني عبادت از تو گرفته شد. ديگر کيف از عبادت نداري. يک جاهايي ميبيني برعکس، از آن طرف توفيقآور است، از جاهايي که تقرب و حبّ الهي را در دل آدم ميآورد، آدم احساس فرح و شادي نسبت به خداوند ميکند اين است که يک جاهايي پا پيش ميگذارد دو نفر با هم آشتي کنند. يک اختلافي حل شود. گاهي به سکوت هست و گاهي به گفتن است.
از نوع عبادت مقربين بگوييم، چطور خدا را بندگي ميکنند آنهايي که تقرب به درگاه الهي دارند، از وجود نازنين اميرالمؤمنين هست که فرمودند: «الْجُودُ فِي اللَّهِ عِبَادَةُ الْمُقَرَّبِينَ» جود و کرم، دست باز بودن، اين نوع عبادت مقربين است. يعني خود مقربين را ما فقط به نماز و روزه نميشناسيم. آدمهاي جوادي هم هستند، آدمهاي کريمي هستند و نفس بزرگي دارند. درون آن لئامت و پستي نيست، بزرگواري دارند و اگر خطايي ديدند ميگذرند. توصيههاي بزرگوارانه دارند. انسان کامل کريم اهلبيت است. انشاءالله روزي بشود که ببينيم انسان کامل اين است. وقتي وجود نازنين حضرت حجت را ببيند، آنوقت تبارک الله احسن الخالقين ميگويد.
امام زين العابدين(ع) فرمود: کسي که وسعت خلق دارد، گشادهرو است. اگر ميخواهي خدا دوستت داشته باشد، عبوس نباش. گشادهرو باش. هنر من اين است که هفتاد کيلو هستم، هنر اين است که در سختترين شرايط بهترين رفتار را دارم. وقتي ميخواهند يک قطعه الکترونيکي را آزمايش کنند، شرايط را مشکل ميکنند، ببينند در آن شرايط هم خوب جواب ميدهد. حالا وسعت خلق و گشادهرويي من در شرايط بد هم هست؟ اينها تقرب الي الله ميآورد و حجابها را پاره ميکند. تربيت يعني يک نفر را آموزش ميدهند براي مديريت بحران، در آن لحظه وقتي آتشنشان ميآيد هول نميشود و سريع عمل ميکند. لذا اگر ما صد نفر هم باشيم به اندازه پنج نفر آنها کارآيي نداريم. مهارت مقابله با آتش را نداريد. ما پنج نفر از شما صد نفر کارآيي بهتري داريم. اگر کسي ياد گرفت، خشم خودش را فرو بدهد و کظم غيظ داشته باشد در لحظات و بزنگاهها ميتواند حتي آنجايي که بين دو نفر دارد اتفاق بدي ميافتد، اين وسط بيايد و اطافاء کند و آتش را خاموش کند. يکي از بهترين صفات متقين «إِطْفَاءِ النَّائِرَة» (صحيفه سجاديه/ص96) نائره همان آتش است، آتش خاموش کن معرکه است به جاي اينکه آتش بيار باشد.
اميرالمؤمنين(ع) فرمود: نزديکترينها به سوي خداوند «أَقْوَلُهُمْ لِلْحَقِ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ وَ أَعْمَلُهُمْ بِهِ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ كُرْهُهُ» قول حق را بگويد گرچه بر عليه او باشد، ملاکش براي حق گويي به نفع من و ضرر من نباشد. دروغ ميگويد، ميگويد: دروغ مصلحتي بود. يعني به نفعم بود. يک مصلحتي داريم که جواز دروغ را صادر ميکنيم. در مواقع خاصه يکوقت قتلي بخواهد رخ بدهد، مصلحت را چه تعريف کرده است؟ آنچه به نفعم باشد. پس همه دروغها که به نفع من شد، دروغ مصلحتي است. ساختم و جلو رفتم، اما از اين نفس که کثيفترين چيزها که کذب است را با چه آرايش قشنگي به خورد ما ميدهد. با زينت به خورد ما ميدهد. احساس تکليفها، احساساتي ميشود، تکليفي که در رساله نيست و عالم ديني نگفته است. «وَ أَعْمَلُهُمْ بِهِ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ كُرْهُهُ» آنهايي که نسبت به خداوند مقرب هستند، آنهايي هستند که بيشترين اعمالشان اعمالي است که ميدانند درست است. اگرچه کُره و سختي درونش باشد. کاري به سختي و آساني ندارد، انطباق با خط کش الهي و قانون الهي، خدايا آنچه تو ميخواهي، گرچه دوست نداشته باشم. امروز ميخواهم روزه بگيرم، براي من ضرر دارد. بايد روزه بخورم چشم، فردا روزه بگيرم، چشم! اين اطاعت و چشم گفتن بسيار مهم است. تربيت يعني انطباق با عمل با خواست او و راضي بودن به رضايت او، چه عبادت باشد، چه جنگيدن باشد، چه نماز فرادي باشد و چه جماعت، خدايا من پسنديدم آن چيزي که تو ميپسندي.
«أَقْرَبَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَوَاضِعُونَ» کبر است که انسان را از خدا دور ميکند. «كَذلِكَ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَكَبِّرُونَ» آنها هستند که خودشان را بالاتر از ديگران ميدانند. اينکه من طلبه شدم و ابزار کبر من عمامه من شود، ابزار جهنم رفتن من ميشود. مشهور شدم و وضع مالي من خوب شد، ديگر جواب سلام ديگران هم به زور ميدهم. تواضع، چه گوهري است. نه تنها آدم را بين خلق خدا محبوب ميکند، «تقرب من الله» تقرب نزد خدا، لذا تکبر از چيزهايي است که بوي تعفن به انسان ميدهد و ملائکة الله با اين بوها آشنا هستند. بوهاي دنيايي با مشام دنيايي ميفهميم، اما روايات ميگويد: بوي دهان روزهدار اگر از حيث دنيايي بوي مطبوعي است اما براي ملائکة الله بهترين بو است. اينجا غيبت به نظرم شيرين است اما قرآن ميگويد: «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً» (حجرات/12) صورت ملکوتي با صورت دنيايي متفاوت است. بوي تکبر بوي تعفن عند الله است. ملائکة الله زجر ميکشند. يکي همين است. خدا کند اين تکبر که از ابزار کاراي شيطان است از سر ما دور شود. اگر تکبر را روي ما سوار کرد و نقشه راه را براساس اينکه تو از همه بالاتري به تو داد، ديگر کار ندارد مثل ماشيني است که کوک کرده است. تکبر مثل باتري است، شروع ميکني در تصميمگيريها خودت را محق ميبيني. خداوند ميفرمايد: از رفتار کساني که اهل پستي دنيا هستند، زياد مردم هم نزد آنها کم است. خير هم برسانند ميگويد: وظيفهاش بود. تشکر در زبانش نميچرخد و خودش را بالاتر ميبيند. خدايا من همان کسي هستم که هيچي در نزد تو نيستم.
امام سجاد در دعاي بيستم مکارم الاخلاق ميفرمايد: خدايا اگر يک درجه نزد مردم بالا رفتم همان مقدار مرا در نفسم پايين بياور. اگر من با تکبر باشم نگاهم غلط ميشود. کسي در هواپيما بود، پايين را ميديد و ميگفت: جقدر خانهها کوچک هستند. بدان که مردمي هم که پايين هستند تو را با هواپيمايت کوچک ميبينند. هيچ خانهاي کوچک نشد و تو بودي که ديد خطايت را به عنوان ديد واقعيت ديدي و هميشه از بالا نگاه کردي. شيرين ترين حالت بندگي و تقرب را امام صادق(ع) ميفرمايد، «إِذَا دَعَا رَبَّهُ وَ هُوَ سَاجِد» وقتي بندهاي خدايش را ميخواند در حال سجده است و اين نزديکترين حالت به خداست. سجده اوج تواضع است. سجده کلمهاي نيست که بعد از اسلام آمده باشد، کلمهاي است که از قبل بوده است. معادل سجده نهايت تواضع است، ما سجده را در نماز اوج خاکساري ميگوييم، لذا حضرت ميفرمايد: وقتي بنده در حالت سجده دارد با خدا حرف ميزند اين نزديکترين حالت بنده به خداست. هرموقع دلتان براي خدا تنگ شد، يک گوشهاي را گير بياور منتهي به حالت سجده، الهي العفو، امام صادق فرمود: خداوند از بندههايش دو اعتراف را ميخواهد. اعتراف به گناه و اعتراف به نعمتها، خدايا من همان کسي هستم که عاصي هستم و تو ميداني و تو کسي هستي که به من نعمت دادي. اينها را آدم در حال سجده بگويد و بعد حال خوشي به انسان دست ميدهد. در بعضي روايات دارد که حضرات اهلبيت در نمازشان طوري اشک ميريختند که مجل سجده خيس ميشد. محاسن خيس بود.
شهيد بُرنزي (ره) در کتاب معروف ايشان هست که وقتي صورتش را بلند کرد آنقدر اشک ريخته بود، خاکها به صورتش چسبيده بود. خريدار همينها هستند، بالا ميبردشان و «عند ربهم يرزقون» ميشوند و در افقي پرواز ميکنند که خيلي ديدني است. در روز قيامت خدا کساني را خيلي بالا ميبرد. وجود نازنين امام صادق از آن روز خبر ميدهند. اينها عالم غيب هستند و از آن روز خبر دارند. آنهايي که «لَمْ تَدْعُهُ قُدْرَةٌ فِي حَالِ غَضَبِهِ إِلَى أَنْ يَحِيفَ عَلَى مَنْ تَحْتَ يَدِهِ» در حال قدرت به زيردستش ظلم نميکند. غضبش را نگه ميدارد حتي اگر زيردستي يک خطايي را انجام داده بود، براساس غضبش رفتار نميکند. يکوقت براساس تربيت است و بايد اينگونه تربيت کنم، بايد اخم کنم، بچهي من است و بايد بفهمد کارش اشتباه بوده است اما مبناي اخمم تربيت است نه غضب. غضب شود ميشود نفسانيات و مبغوض الهي قرار ميگيري و بغض و غضبت همه چيز روي تو تأثير گذاشت و فرمانبرداري از نفس پيدا کردي، اگر تربيت شد ميشود عمل الهي و قربتاً الي الله ميشود و تو را بالا ميبرد. «ضربة علي يوم الخندق» اوج اخلاص است. هيچ غضبي در آن راه ندارد. قربتا الي الله رمز مشترک بين همه عبادتهاي تعبدي است. هرجا ميخواهي بروي نگاه ميکني، قربتاً الي الله نباشد، وضو ميگيرم براي اينکه خنک شوم. داريم ابزار قربت را ميگوييم. پناه بر خدا از اينکه مبناي عملکرد ما نفسانيات يا خطوات شيطان باشد، از خدا ميخواهيم هر عملي از ما سر ميزند در مسير و راستاي عبادت و بندگي تو باشد.
حضرت علي(ع) ميفرمايد: اميدت از مردم بريده شود و آنها را شريک خدا قرار نده. خدا بايد باشد. يکوقت فقط خدايي که ميگوييم، وقتي حضرت حکم داد، نزد حضرت علي آمدند و گفتند: «لا حکم الا لله» قاعده خوارج را شنيدهايد. براي سرپيچي از فرمان حضرت علي (ع) گفتند: نميخواهيم قبول کنيم حکم براي خداست. حضرت فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍ يُرَادُ بِهَا بَاطِل» طرف همين مسأله را در مورد نماز و روزهاش هم ميگويد. من نسبت به اينها اعتقادي ندارم و فقط خدا را قبول دارم. اين فقط خدايي که ميگوييم، انقطاع عن الناس، يعني از اين طرف اميدت به کسي نباشد. همه اينها را وسيله ببيني، خدا را مؤثر ببين. کسي که اينطور ديد قدرتمند ميشود و هيچوقت نا اميدي او را نميگيرد. اگر بچهات را براي خدا بزرگ کردي، خدايا، امانت تو بود و من هم زحمت کشيدم، نتيجه کار اينطور شد و من کوتاهي نکردم، پس پيروز تويي! خدايا کاسبي کردم، اينطور بود که بايد کسب حلال داشتم، در بحث مال داريم از بسياري از عبادات بيشتر و بهتر گفته شده، مسأله کسب حلال است. خدايا براي تو بود و حالا ورشکست شدم. من به تکليفم عمل کردم. توکل و انجام دادن کار و سپردن نتيجه کار به خداي بزرگ، لذا ديگر غصه ندارد، داشته باشي يا نداشته باشي، هيچ زحمتي به هدر نميرود. شهداي جريان کربلا همه نزد خدا بهترين مقام را دارند اگرچه از حيث دنيايي لشگر ملعون عمرسعد پيروز شد. ما پيروزي را براي آنها نميبينيم، اينها «عند ربهم» هستند و رزقشان بهترين رزق است. معاملاتمان را با خدا قرار بدهيم، محال است ضرر کنيم. آن کسي که اهل دنيا اسمش را ضرر ميگذارند مگر ما با اسم گذاري آنها مشکل داريم؟ هرچه ميخواهي اسمش را بگذار. خدا نکند محسابات من دنيايي شود. اگر محاسبات من خدايي شد، برد همه جا در زندگي براي من است. لذا موقع رفتن راضي از خدا از دنيا ميروم. «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» (فجر/27 و 28) هم تو راضي هستي و هم خدا راضي است.
امام عسکري فرمود: شب زندهداري، کسي در اين سفر به نتيجه نميرسد الا اينکه حواسش به سحر خودش باشد. آن کسي که از خودش خبر ندارد، آن کسي است که سحر ندارد. خدا رحمت کند آقاي مجتهدي(ره) ميگفت: حواسمان به سحر و شب زندهداري باشد. يازده ساعت از نماز ظهر که گذشت حساب کن، يک دو رکعتي اول شب بخوان، نميتواني نشسته بخوان به اندازهاي که حوصله داري ولي قطع نکن، روايتي که بسيار زيباست، خداوند شتابان به سوي انساني ميآيد که به طرف من فقط بلند شو و اقدام کن، طرفت ميآيم و راه بيا سمت من، من با حروله ميآيم، شتابان ميآيم. خدا هميشه سرعتش از ما بيشتر است. با چه ابزاري نزد خدا برويم؟ اين تقرب ابزارش چيست؟ تقرب خوب است، راهکار نشان بدهيد. اميرالمؤمنين راهکار اول را فرمودند که «اخلاص النية» نيتت را پاک کن. خدايا براي خودت، خودم و خودت، خدايا من يک حريم خصوصي با تو دارم که دنياي خودم را، همه چيز را تو به من دادي، ديگري چه چيزي را به من داده، ملک براي توست. من امانتدار خوبي هستم و همه چيز را به خودت پس ميدهم. خدايا اگر آبرو دادي آبرويم را براي خودت خرج ميکنم. اگر مال دادي براي خودت خرج ميکنم. اگر توان و قدرت و قوت دادي، براي تو خرج ميکنم. من امانتدار هستم. لذا امام صادق ميفرمايد: خالص کردن انسان براي عملي، سختتر از انجام دادن عمل است. اين يک نيت است، عملي که انجام ندادم، بازويم خسته نميشود. شيطان شروع ميکند از همان اول قطب نماي مسير را تغيير ميدهد. خدايا نيتهاي ما را به نام مبارک اميرالمؤمنين خالص قرار بده.
از ابزار تقرب، «الْمُقْتَرِبُ بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ النَّوَافِلِ» واجباتت را انجام بده. دست از آنها برندار. «مُتَضَاعِفُ الْأَرْبَاحِ» اصلاً سود خيلي زيادي دارد. همين بحث انجام واجبات را خيلي تأکيد کردند. دغدغهي واجب داشته باشيم يعني دلم شور بزند، موقعي که پزشک به من دارويي ميدهد ساعتم را کوک ميکنم که سر ساعت بخورم. به ديگران هم سفارش ميکنم که يادآوري کنند. فرائض اينطور است. نسبت به واجباتمان دغدغه داشته باشيم و حتماً سراغش برويم در زمانش. فرائض هم ميشود زيبا انجام داد، غذا خوردن را ميشود در ظرف کثيف بريزي و بخوري، يکوقت نه در ظرف تميز ميريزند. ما دوستي داشتيم براي اينکه ظرف نشويد يک کيسه فريزر روي ظرف ميکشيد، غذا را ميريختند، بعد کيسه را عوض ميکردند. آدم به خودش هم احترام بگذارد. براي انجام واجبات هواي خودمان را داشته باشيم. خدايا من اين امانت را به بهترين وجه با مستحبات اطرافش انجام ميدهم.
اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد: «التقرب الي الله تعالي بمسألة» ميخواهي به خدا نزديک شوي و عزت و آقايي نزد خدا پيدا کني از خدا بخواه. زاري کن، «التَّقَرُّبُ إِلَى اللَّهِ بِالْمَسْأَلَةِ وَ إِلَى النَّاسِ بِتَرْكِهَا» ميخواهي نزد مردم بزرگ شوي، به ترک آن مسأله از مردم چيزي نخواه. خواست تو فقط از خدا باشد. اگر پيش مردم خواستي حتي تقرب هم به آنها پيدا نميکني و مردم خوششان نميآيد. در کارهاي ريزمان هم اهلبيت فرمودند: بار به مردم نباشيد. در خانه نشستي چراغ روشن است، خودت بلند شو خاموش کن. نگوييم: فلاني خاموش کن. گفتار آمرانه نداشته باشيم. يکوقت تربيت است و بحثش جداست. آمرانه که ميگوييم امر به جا و درست است، تربيت مجموعهاي از بايدها و نبايدها است، نه يک طرفه رفتن. آنجايي که ميبيني خودت کاري را انجام دادي و نيت ديگري به عنوان صلاح فرد در آن نيست، حتماً دست به زانوي خودت بگير و اين کار را انجام بده. اين کار به آدم عزت ميدهد. حتي موقعي که نداري هم فقط از خدا بخواه، خدا ميداند و نسبت به کارش وارد است. چيزي به مثل بکاء در خشيت الهي تقرب ايجاد نميکند. خدايا اشک چشم ما را نزد خودت خشک نکن.
شريعتي: نکات خوبي را شنيدم و انشاءالله در سايه تعاليم و روايات ناب اهلبيت همه زندگي سرشار از آرامشي را تجربه کنيم. امروز صفحه 231 قرآن کريم، آيات 82 تا 88 سوره مبارکه هود را تلاوت خواهيم کرد.
«فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ «82» مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ «83» وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ «84» وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «85» بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ «86» قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ «87» قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ»
ترجمه آيات: پس هنگامى كه فرمان (قهر) ما آمد، آن سرزمين را زير و رو كرديم و بارانى از سنگهايى از گِلهاى لايه لايه بر آنها فرو ريختيم، (سنگهايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بودند، و اين (كيفر سنگباران) از (ساير) ستمگران (و فاسدانى كه در خط قوم لوط باشند،) دور نيست. و به سوى (منطقه و مردم) مدين، برادرشان شعيب (را فرستاديم، او) گفت: اى قوم من! خدا را پرستش كنيد (كه) جز او خداى ديگرى براى شما نيست، و پيمانه و ترازو را (در هنگام خريد و فروش) كم نگذاريد، همانا (در اين صورت) من شما را به خير (و صلاح) مىبينم و براستى كه من از عذاب روز (قيامتى كه) فراگير (است،) بر شما مىترسم. و (حضرت شعيب تأكيد كرد كه) اى قوم من! پيمانه و ترازو را با انصاف و عدل پر كنيد (وتمام دهيد) و (از) اشيا (واجناس وحقوقِ) مردم (چيزى) را نكاهيد و فسادكنان، در زمين تباهى مكنيد. (مال و سرمايهى حلالى كه) خداوند (براى شما) باقى گذارده (از مال و ثروتى كه در اثر كم فروشى بدست مىآوريد) برايتان بهتر است اگر ايمان داشته باشيد، و من نگهبان شما (بر حفظ ايمانتان و پذيرش اين راه) نيستم. (امّا مردم مدين در جواب) گفتند: اى شعيب! آيا نمازت به تو فرمان مىدهد كه (به ما بگويى) آنچه را كه پدرانمان مىپرستيدند رها كنيم؟ (و) يا اينكه (نتوانيم) آن گونه كه خود مىخواهيم، در اموالمان تصرّف كنيم؟! تو كه مرد بردبار و فهميدهاى هستى! (اين چه توقّعى است كه از ما دارى؟) (شعيب) گفت: اى قوم من! آيا انديشيدهايد كه اگر من دليل روشنى از طرف پروردگارم داشته باشم و او مرا رزق نيكويى (مثل نبوّت) از سوى خود عطا كرده باشد، (چگونه مىتوانم مخالفت او كنم؟) و من نمىخواهم نسبت به آنچه شما را از آن نهى مىكنم، خود مخالفت كنم (ومرتكب آن شوم). من به جز اصلاح به مقدار توانم، خواسته ى ديگرى ندارم و جز به لطف خداوند، توفيقى براى من نيست، (از اين روى) بر او توكّل كردهام و به سوى او بازگشتهام.
شريعتي: در مورد شخصيت حضرت ام سلمه براي ما بگوييد.
حاج آقاي سعيدي: رواياتي که از ام سلمه نقل شده و بسيار زيبا هست، يکي اينکه امام باقر(ع) از ام سلمه نقل ميکنند، «إِنَّ علياً وَ شِيعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُون» علي و شيعه او رستگارانند. ام سلمه از پيامبر اکرم سؤال کرد: زني که در خانه شوهر زحمت ميکشد، هر زني کاري کرد، چيزي را جا به جا کرد، خدا به او نظر ميکند به واسطه کاري که ميکند. کسي که خدا نگاهش ميکند، عذاب به او تعلق نميگيرد. کار را براي خدا انجام بدهيد. شوهرم قدرداني نميکند. خدا که قدرداني ميکند و ميبيند. با خدا معامله کردن سودش اينقدر زياد است که ميگوييم: کاش از اول با خدا معامله ميکردم.
خدايا عاقبت همه ما را ختم بخير کن و بزرگترين خيرت که ظهور حضرت حجت باشد را برسان و به ما رحم کن. خدايا تو ارحم الراحمين هستي، از ادامه غيبت حضرت حجت صرف نظر کن.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»