اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

98-07-17-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي-آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي‌ و دوم

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي‌ و دوم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 17-07-98
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام مي‌کنم به شما دوستان عزيز و نازنينم، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. نعمتي نيست که خدا نداده باشد، پس بر هر نعمتي که داده و بر هرچه که نداده شکر، الحمدلله رب العالمين.
شريعتي: سي و يک حديث از چهل حديث حضرت امام را مرور کرديم، امروز به حديث سي و دوم رسيديم. دوستاني که تمايل دارند کتاب‌هايي که در برنامه معرفي مي‌شود را تهيه کنند، به 20000303 پيامک بدهند، دوستان ما آنهايي را راهنمايي خواهند کرد.
حاج آقاي سعيدي: حديث از وجود نازنين امام صادق(ع) هست، مستقيم هم نسبت به موضوع برنامه که بحث آرامش و راحت و سکون بود، با همين کلمات در حديث اخذ شده است. جايي که أبي عبدالله در روايات گفته مي‌شود، منظور امام صادق است. «مِنْ صِحَّةِ يَقِينِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ‏ لَا يُرْضِيَ‏ النَّاسَ‏ بِسَخَطِ اللَّهِ» از علامات صحيح بودن و صحت و درستي يقين انسان مسلم اين است که رضايت مردم را جلب نکند بخاطر سخط خدا، دنبال اين باشد رضايت مردم را جلب کند، به قسمت خشم خدا. هرچيزي ارزشي دارد. خدايا بخاطر اينکه مردم بپسندند، العياذ بالله کسي کاري کند که تو نپسندي. سخط و خشم خدا را داشته باشد. «وَ لَا يَلُومَهُمْ عَلَى مَا لَمْ يُؤْتِهِ اللَّهُ» از علامات صدق افراد در ايمان و يقينشان اين است که آنچه خدا به کسي نداده، ملامت نکند. يعني حکمت خدا را در مورد خود و ديگران بپذيرد. فلاني اين کار را نکرده که خدا اين را به او نداده است. شايد همين که داري يک امتحان الهي است براي تو، خدا براي انسان ابتلاء ايجاد مي‌کند و امام سجاد مي‌فرمايد: خدايا مرا مبتلا نکن به خيلي از اين فتنه‌ها و داشته‌ها، فتنه‌هاي داشتن سخت‌تر از فتنه‌هاي نداشتن است. ملامت مي‌کنيم و جاي خدا افتراء مي‌زنيم، از کجا مي‌داني؟ قضاوت قلبي تو قضاوتي است که خدا انجام مي‌دهد. حکمت الهي را متوجه شدي که مي‌گويي؟ سکوت نعمت خوبي است.
«فَإِنَّ الرِّزْقَ لَا يَسُوقُهُ حِرْصُ حَرِيصٍ» رزق آدم را نه سوق مي‌دهد، اينکه حرص بورزي، نه رزق اين زياد مي‌شود، «وَ لَا يَرُدُّهُ كَرَاهِيَةُ كَارِهٍ» اين هم که رد نمي‌کند کراهت خود فرد يا ديگري که دوست ندارم رزق برسد، اين کراهت باعث شود رزق نرسد. نه! رزق جاي خود و کار خود را دارد. حضرت امام اشاره مي‌فرمايند: عدم آرامش براي اين است که سبب ارزاق را نمي‌شناسيم. خدا را رازق نمي‌بينيم بعد اسباب داخلي دنيا تو را به تلاطم مي‌اندازد. رئيس اداره رزاق من است! اين مسافر که سوار تاکسي شد، رزاق من است. خريدار مغازه رزاق من است. خريدارها کم و زياد و مسافرها کم و زياد مي‌شود. رزاق من وقتي خدا شد، رزق من از جانب خداست. «وَ لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ فَرَّ مِنْ رِزْقِهِ كَمَا يَفِرُّ مِنَ الْمَوْتِ» اگر يکي از شما از رزقش فرار کند، همانطور که از مرگ فرار مي‌کند، «لَأَدْرَكَهُ رِزْقُهُ كَمَا يُدْرِكُهُ الْمَوْتُ» همانطور رزق سراغش مي‌آيد کما اينکه موت هم سراغش مي‌آيد. چطور امکان فرار از موت نيست، امکان فرار از رزق نيست. منتهي يکسري تعاريفي نسبت به رزق و چگونگي رسيدنش را با هم مرور مي‌کنيم.
«ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ» خدا با عدل و قسط خودش، «جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ فِي الْيَقِينِ وَ الرِّضَا» خداوند عالم به واسطه عدل و قسطي که دارد، روح و راحت را در يقين و رضا قرار داده است. کسي که به رزقش يقين دارد و راضي به رزقش است، آرامش دارد. «وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ» کسي که هم و حزن دارد، «فِي الشَّكِّ وَ السَّخَطِ» خدا در شک و سخط قرار دارد. اگر ديدي به هم ريخته است، غصه‌دار است و حزن دارد براي اين است که شک دارد، در رزاق بودن خدا شک کرده است. حضرت فرمود: آدم مسلم دنبال رضايت مردم نيست. ما اين همه سفارش داريم به مردم رسيدگي کنيد، لبخند مردم، دنبال رضايت از مردم باشيد، چطور آدم مؤمن اينطور است؟ يک شرط دارد، وقتي اين رضايت در مقابل رضايت خدا قرار مي‌گيرد، حالا اينطور شد وگرنه اگر در سمت و سو و جهت رضايت خدا باشد جزء بهترين‌هاست. اما اگر در مقابل همديگر قرار گرفت، خشم خدا بود چطور، در يک جمع خودماني يک چيزي بگويم همه بخندند و مجلس گرم شود، ولي دارم پشت سر کسي حرف مي‌زنم. ترک عملي مي‌کنم، در يک جمعي هستم امر به معروف و نهي از منکر نمي‌کنم، به همه هم خوش مي‌گذره، مي‌گويند: چه خوب شد عيش ما منقص نشد! نمي‌گويند: پشت سر مردم اينطور نگوييد. آبروي مؤمن است. در اين دوراهي اگر خواستيد، صداقت و يقين خود را امتحان کني ببين رضايت خدا و رضايت مردم کدام برايت مقدم است. اگر رضايت خدا را ترجيح دادي، آن موقع صدق يقين است.
علامت دوم که حضرت مي‌فرمايند، ملامت نمي‌کند. گاهي خداوند به کسي به عنوان امتحان چيزي را اعطا مي‌کند. گاهي به عنوان امتحان چيزي را مي‌گيرد. اعطاء و اخذ امتحان‌هاي الهي هستند، «نَقْصٍ‏ مِنَ‏ الثَّمَرات‏» انواع نقص‌هايي که قرآن مي‌فرمايد، اما من از بيرون ملامت کنم. اي بابا، اينکه نداري را اينطور قصاوت کنم. يا بياييم خودش را ملامت کنيم. برو کار کن بيشتر به دست بياور، در بعضي روايات مي‌بينيم اينقدر مسأله تأکيد دارد که طلب رزق کنيد و برويد دنبالش، «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» چطور ملامت نکنيم. اين قضاوت نباشد، به اندازه متعارف امر به معروف و نهي از منکر داشته باشيد. خود حضرات اهل‌بيت دارند، ولي اينکه بگويم: حالا که رفتي کار کردي و ندار شدي، خدا از تو روي برگردانده است. شايد در يک امتحاني است که اگر خوب جواب بدهد، درجه‌اش بالاتر باشد. اگر خدا کسي را دوست دارد به او مي‌گويد: فرزندت را ذبح کن. اما آن امتحان براي حضرت ابراهيم چه اثري دارد؟ شايد درجه حضرت را ندانيم، ندانيم حضرت کجا سير مي‌کند. به ما بگويند در وجوهات شرعي، طاقت نداريم. «إِذا أَصابَتْهُمْ‏ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏» (بقره/156) همين که شما فرمودي، مي‌گويد: خوار به پاي من برود به پاي فرزندم نه! به هيچ وجه فقر يا داشتن ديگران را به اين معنا قضاوت نکردند. امر به دنبال رزق کردن را حضرات اهل‌بيت دارند، حتي گروهي از ياران پيامبر اکرم(ص) داستاني دارد که اينها بعد از شنيدن بحث کفايت رزق از جانب خداوند آمدند خانه و درها را بستند. به حضرت خبر رسيد، چه مي‌کنيد؟ تعبيرهاي اشتباه و خودرأيي‌هايي که از قرآن مي‌شود اين اثرات را دارد. حضرت فرمودند: چرا اين کار را مي‌کني؟ کسي را فرستادند و فرمودند: اينطور نيست، بايد دنبال رزقتان برويد و اين جزء اعمال الهي شماست. يعني آن کسي که صبح مي‌رود در مغازه‌اش را باز مي‌کند و بسم الله مي‌گويد، جزء اعمال عبادي است. بندگي اوست، ثواب دارد. اما رزاق را خدا ديدن، استفاده از اسباب الهي بکند ولي اعتماد به اين اسباب نکند. اينها سبب هستند، اگر امروز اين سبب از بين رفت، خدا براي من سبب ديگري قرار مي‌دهد، اين سبب تام رزق من نيست. اگر از اينجا اخراج شوم ديگر از زندگي ساقط مي‌شوم.
اگر من اين دستم نباشد، ديگر نمي‌توانم رزق کسب کنم. خدا براي تو مجراي رزق را طور ديگري قرار مي‌دهد. تمام تلاشم را مي‌کنم ولي خداوند رزاق است. چه اثراتي دارد؟ ديگر نزد اسباب رزق کرنش نمي‌کنم. لذا مي‌فرمايد: کسي که توکلش به خداست، عزت پيدا مي‌کند. بزرگي پيدا مي‌کند، داريم که حواستان باشد يک چيزهايي رزق را کم مي‌کند. يک چيزهايي رزق را زياد مي‌کند. يک چيزهايي رزق را به تأخير مي‌اندازد. از چيزهايي که رزق را کم مي‌کند، متأسفانه در اين مسأله تخيلات هم خيلي قاطي دين شده يعني طرف براي خودش مي‌برد و مي‌دوزد. يکوقت دوستي براي من تعريف کرد، ايشان در کار طلا هست. گفت: در مغازه بودم ديدم يکي از آشناها نزد من يک طلايي آورد و گفت: مي‌خواهم بفروشم. گفت: نگاه کردم و گفتم اين براي خودت نيست! گفت: آره جلوي ترمينال پيدا کردم. گفتم: کاغذ مي‌زدي و مي‌گفتي: مقداري طلا پيدا شده است. گفت: نه، اين را خدا رسانده است. گفتم: گردن خدا مي‌گذاريم، هرچه من اصرار کردم، يعني چه خدا رسانده است؟ يکوقت زندگي يک خانمي با همسرش سر اين طلا نابود مي‌شود. گفت: خدا بخشيده، تو نمي‌بخشي! اشتباه خودمان را پاي خدا نگذاريم. اگر کسي تنبل است و مي‌گويد: من قانع هستم، چرا صفت زشتي را با صفت خوبي مي‌پوشاني. مي‌گويد: من قانع هستم و دنبال مال دنيا نيستم. تو تنبل هستي، دنبال کار نمي‌روي و تن پرور هستي. امام باقر(ع) چنان خيس عرق بودند، يعني زير بغل حضرت را گرفته بودند. يک آدم جاهل به حضرت گفت: نبايد شما اين کار را کني، اين دنيا پرستي است! حضرت فرمود: دوست دارم در همين حال از دنيا بروم. تو متوجه نيستي و اين را مظهر دنيا مي‌بيني. انشاءالله با خط‌کش روايات برويم، تنبلي را جاي قناعت کار نمي‌گذاريم. مال حرام را خدا رسانده است؟ خدا مال حرام رساند؟ لذا انواع اين توجيهات اتفاق مي‌افتد.
طلب خودش را مستقل مي‌داند. خودش را مستقل در طلب نداند، خدايا من طلب مي‌کنم اما همه چيز اسبابش از جانب توست. «هذا من فضل ربي» همان که به دستم آمده و همان که تو از من منع کردي، هردو به حکمت تو و قسط و عدل الهي، خدايا من دست و پاي خودم را زدم، زحمت کشيدم. اينجا کسي کم نياورد. لذا از عوامل عدم استجابت دعا همين است که کسي گوشه خانه بنشيند و بگويد: خدايا رزق مرا برسان. خداوند مي‌فرمايد: رزق اين آدم، اين است که دعايش مستجاب نيست. به غير موضع خدا اسباب رزق هم قرار داده است. مثل اينکه کسي نزد حضرت آمد و گفت: من مريض شدم، ولي نه دکتر مي‌روم و نه به طبيب مراجعه مي‌کنم. «هو الشافي»، حضرت فرمود: خداوند شافي هست اما شفاء را در ابزار و وسايل دنيا قرار داده است. از وجود نازنين پيامبر اکرم تا جنگ‌هايي که در اين سالها رخ داده، بالآخره خدا نصرت مي‌کند يا پيغمبر بايد بجنگد؟ يا امام حسين بايد بجنگد؟ ابزار جنگي را خدا در اختيار اين بزرگواران قرار داده است. خودشان هم وارد ميدان جنگ مي‌شوند. همان جنگ و همين طلب رزق، اما واقعاً فاعل نصرت را خدا مي‌دانند. خودشان را فاعل نمي‌دانند. اين توحيد افعالي است. حضرت أباعبدالله اينقدر قشنگ چينش جنگي دارند، کندن خندق پشت خيمه‌ها، ميمنه و ميسره و لشگر چيدند. حضرت با اوج توکل که شايد ما درکي از توکل نداشته باشيم، حضرت کار دنيايي‌شان را درست انجام مي‌دهند. خداي نکرده تصورات غلط باعث مي‌شود ساخته ذهنم را به خدا نسبت بدهم. وقتي از روايات جلو آمديم، خيلي از اين تصورات شکسته مي‌شود.
طلب چطور باشد؟ بدون حرص باشد. تلاش متعارف باشد اما حرص و زياده‌خواهي نباشد. يعني اگر در مغازه هستي بداني خدا رزاق هست. اما اگر شروع کردي زيرآب طرف مقابل را زدن، من نمي‌خواهم چيزي بگويم، کارش هم خوب نيست مي‌گويد: من نمي‌خواهم تبليغ کار خودم را بکنم، ولي... فکر مي‌کند دارد رزق را جلب مي‌کند ولي نمي‌داند کجا دارد پس مي‌دهد. اين رزق تو نيست و تو داري نجاست وارد رزقت مي‌کني. مي‌گويي: من فاعل رزق هستم و خدا نيست. فکر مي‌کني همين تخريبي که کردي خدا حواسش نيست. دست خدا بسته شد، تو تخريب کردي و رزق او قطع شد. نه! «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ‏» اگر نصرت خدا کردي، اگر عملت منطبق بر خواست خدا بود، خدا حواسش هست. اما اگر عملت مخالف بود و خودت را شريک دانستي در رزق، خود ارتزاق زمينت مي‌زند. از همين کاري که کاسبي مي‌کني و خودت را بزرگ پذيرفتي، همين‌جا يک خطا مي‌کني و تمامش از دستت مي‌رود. خطا براي خود است. حضرت امام مي‌فرمايد: اينکه کسي رضايت مردم را ترجيح بدهد، چه آثاري دارد؟ مي‌فرمايند: آدم فروتني پيدا مي‌کند. فروتني در مقابل کسي که فکر مي‌کند او رزاق است. يعني هميشه رئيس اداره است. مي‌گويد: يک چيز بدتري هم هست. حالا بالادستي به پايين دستي فروتني مي‌کند. به آنهايي که مي‌خواهند به او رأي بدهند. يعني رئيس اداره است، براي باقي ماندن خود در موقعيتش، شروع مي‌کند زيردستانش براي اينکه زيرآبش را نزنند، به رسيدگي‌هاي بيخود، پاداش مي‌دهد. يکوقت واسطه را در رزق و رئيسش مي‌بيند، يکوقت واسطه در رزق پايين دستي، اينهايي که دکان‌هاي الکي مي‌زنند، اينها همينطور هستند. لذا حضرت امام مي‌فرمايد: براي اينکه اينها را بشناسيم علامت دارد. براي اينکه موقعيتشان را حفظ کنند، سخط خدا را مي‌خواهد بخرد و رضايت مردم را از اين طرف جلب کند.
کساني که اين دکان و دستگاه‌ها را دارند هيچوقت امر به معروف و نهي از منکر نمي‌کنند. يعني با هزار خطا هم طرف مقابلش نشسته باشد، چون مي‌خواهد جلبش کند، تذکر نمي‌دهد. مسأله شرعي که طرف گير بيافتد به او نمي‌گويند. مي‌خواهد دلش را بدست آورد. رأيش را مي‌خواهد بدست بياورد. لذا آدم‌هاي خيلي فروتن در مقابل زير دستشان هستند. ما فکر مي‌کنيم در مقابل بالادست است. اينجا مي‌گويند: چقدر فلاني متواضع است. با همه رفيق است. رفاقتش با همه بخاطر اين است که بگويند:اين آقا هيچ لبه تيزي ندارد، امر به معروف و نهي از منکري ندارد. لذا حضرت امام شروع به تملق مريدان مي‌کنند. به به آقاي فلاني شما يکي هستي! براي اينکه مريد من باقي بماني. من حب رياست دارم و مي‌خواهم بالا بمانم و اينجا سخط خداست. چرا به او نمي‌گويي اين خطا و گناه است؟ قلوب آنها را با هر ترتيبي هست جلب کنم. طلب رضاي حق کنيم، در خود رياست بدانيم چه بالا باشيم و چه پايين باشيم، طلب رضاي او مهمتر از طلب رضاي مردم است، که مردم تو را بالا و پايين نگه نمي‌دارند. يک روز لک و يک روز عليک هستند! عزت دست خداست.
به عطاي مردم چشم ببند. حضرت امام مي‌فرمايد: عطا را از دست مردم ببيني، از دست خدا ببيني. از مسبب الاسباب غافل نشو. او مسبب است و اوست که در دست اينها قرار مي‌دهد. او يک روزي قرار مي‌دهد و يک روز قرار نمي‌دهد. حضرت موسي با يک مشت خانواده کنار رود نيل از دست لشگري با تمام قوا نجات مي‌دهد، دستش بسته نيست. خدا مي‌رساند! ترک امر به معروف و نهي از منکر مي‌کند اين آدمي که بخواهد براي خودش اسباب رزق را مريدهايش ديده است. لذا ايشان مي‌گويد: حتي ترک امر به معروف و نهي از منکر در موقع‌اش، الآن نگويم اينها ناراحت مي‌شوند. تکليف شرعي چه؟ خدا چه؟ طرف را تخريب کردي، در خصوصي به او اينطور بگو. فتواي بر باطل دهند يا تصديق و    تکذيب    بي مورد کنند. به به درست مي‌فرماييد! درست نمي‌گويد، ولي اگر غلطش را تذکر بدهي، ديگر مريد تو باقي نمي‌ماند. پناه مي‌بريم به خدا، غيبت مؤمنين را مي‌کنند، تهمت به آنها مي‌زنند. يک شاهي بود داشت بادمجان مي‌خورد، خورد و خيلي لذت برد. يک نديمي هم داشت، آمد و گفت: به به چقدر عالي، بادمجان اينطور است و خواص بادمجان را گفت. بعد که غذا را آوردند بادمجان تلخ بود. شاه مکدر شد و اين نديم از بدي‌هاي بادمجان گفت. ايشان نگاهي کرد و با تعجب گفت: ديروز تعريف مي‌کردي و امروز اينطور مي‌گويي؟ گفت: من نديم شما هستم، بايد چيزي بگويم که شما خوشحال شوي. آدم‌هايي که به باطل دارند جلو مي‌روند، يک چيزي مي‌گويند که همه خوششان بيايد. يعني تولي دارند ولي تبري ندارند. همه خوب هستن، وقتي گفتي: همه خوب هستن، کسي با شما سرشاخ نمي‌شود. دين ما اول مي‌گويد: «لا اله الا الله» اول تبري از اين نه شروع مي‌شود. بايد يک چيزي را کنار بزني.
من همه را دوست دارم، با يزيد هستم، با امام حسين هم هستم. اينجا دکان دستگاه مي‌شود. چون مي‌خواهي همه را جذب کني. مي‌داني مخالفت تو با کسي باعث مي‌شود يکسري مريد تو نشوند و با تو سرشاخ شوند. همه نفسانيات است. براي جلب نظر اهل دنيا و چيزهاي ظاهري، تمام تلاشش اين است، نشان مي‌دهد اينها از ضعف ايمان است. اينکه خدا را فاعل نديدي. پناه بر خدا! حضرت امام يک توضيح ديگري در اين مطلب دارند، ببينيد نسبت به رضاي خدا و گرفته شدن رزق و فرزندشان چطور عمل مي‌کنند. من گاهي در خاطرات اينها مي‌بينم، يعني آن کسي که دم در آمده و به او بگويي: اين امانت الهي را خدا از تو گرفته، مي خواهم مقام رضا و سکون و راحت را بگويم. مي‌گويد: خود ما اينقدر اضطراب داشتيم چطور بگوييم اين مطلب را، شروع کرديم با مقدمه و اينها، ديدم مادرش مي‌گويد: شهيد شد؟ گفتيم: بله. گفت: الهي الحمدلله، خدا داده بود و خدا گرفت. آدم جلوي اينها کم مي‌آورد. يکوقت آدم خودش را فاعل مي‌بيند، يک تذکري به آدم مي‌دهند.
يکوقت خدا براي ما مکه قسمت کرد. وضعيت من براي رفتن از جهت مالي و مراقبت از فرزندان امکانات نبود و تنها بوديم. اضطراب گرفتم، به يکي از اساتيد زنگ زدم. به ايشان گفتم: من مي‌خواهم مکه بروم، وضعيت اينطور است. ايشان بلافاصله يک جمله گفت: مگر تا حالا تو مراقبشان بودي؟ همان خدايي که حج را واجب کرده گفته: من مراقبشان هستم. خدا بهترين حافظ است. همين اتفاق افتاد و به وجه احسنش انجام شد. يک جاهايي تذکر به ديگران از بهترين اوامر به معروف اين است که خدا را فاعل ببينيم. وقتي رزقت را در تزلزل ديدي، آن موقع که اضطراب به دلت آمد، بگو: خدايا تو رزاق هستي. خدايا من هيچکدام از اين اسباب ظاهري را نه علت مي‌بينم، همه را اسباب دست تو مي‌بينم و دست تو را بسته نمي‌بينم.
شريعتي: يکي از نکته‌هايي که سالها در سمت خدا ديديم و شنيديم، نگاه توحيدي برگ برنده انبياء بود که نه از ملامتي ترسيدند و نه از غير خدا حساب بردند. کار خودشان را کردند، اسباب و وسايل هم سر جايش بود.
حاج آقاي سعيدي: وقتي ساواک حضرت امام را دستگير کرده بود، بنده خدايي که کنار دست ايشان بود، با اينکه محافظ ايشان بود، از ترس دست و پايش مي‌لرزيد. حضرت امام راحت نشستند، دستشان را روي دست اين بنده خدا مي‌گذارند و آرامش مي‌کنند. کسي که نسبت به خدا اعتماد دارد، هر مشکلي که مي‌خوريم هم براي توحيد است. خدا هست و تمام صفاتي که ذکر کرده، به کمالش هست. باورمان شود حکيم است. داده‌هايش به حکمت است. گرفتنش به حکمت است. هرکس را بخواهد رزق مي‌دهد و نخواهد نمي‌دهد. مشيعتش براساس حکمتش است.
امور مشکله براي انسان آسان مي‌شود. طلبش در تحصيل معيشت با طلب اهل دنيا و اهل شک و شرک فرق دارد. کاسبي‌اش فرق دارد. کاسبي او با آرامش و کاسبي اين با اضطراب است. اين سير مي‌‌شود و اين يکي سير نمي‌شود، اينجا دست و پا مي‌زند. اين در نگهداري‌اش به خدا اعتماد مي‌کند و اين در نگهداري‌اش نگران است. اين از همه داشته‌هايش لذت مي‌برد. اين ده برابر هم داشته باشد لذت نمي‌برد. لذا در لذت بردن دست و پا مي‌زند. مي‌گويد: برويم اين کار جديد را بکنيم. اينجا که همه سختي شد، اين سفر را برويم. نگاهش دنيايي است، انواع لذت‌ها را مي‌شمارد و مي‌خواهد تجربه کند. فکر مي‌کند گير سر نوع لذت است. مي‌گويد: اين سفر حال نداد، برويم اين کار دومي را انجام بدهيم. حضرت امام مي‌فرمايد: اشاره به دنيا دارد و اين آدم در دنيا هم راحت‌تر است و از کمش هم کيف مي‌کند. ولي اين آدم از زيادش هم کيف نمي‌کند. دائم اضطراب اتمام داد. متزلزل و مضطرب هستند. آنهايي که به اصحاب ظاهري اعتماد مي‌کنند.
شريعتي: مشکل اين است که فکر مي‌کنيم خدا هنوز امتحانش را براي ما پس نداده است.
حاج آقاي سعيدي: لذا اهل‌بيت و قرآن کريم شروع به قصه گفتن مي‌کنند. اين قصه‌ها براي سرگرمي نيست. براي اين است که ببينيد، خدا خداي حضرت موسي است. خدا خداي حضرت يوسف است که وقتي به گناه پشت کرد او را نجات مي‌دهد. خدا خداي همان انبياء است. در گذشته خودتان نگاه کنيد، چه جاهايي تصميم گرفتيد که رضايت مردم و ديگران را داشته باشد. چه مصيبت‌هايي که گردن خودت آمد، چه بلاهايي سرت آمد، اولوالالباب، آنهايي که عقل داريد يا از تجربه خودتان يا ديگران استفاده کنيد. چرا من تجربه شوم براي ديگران و همه بگويند: ببين عبرت بگير، من عبرت بگيرم، از اين همه داستان و قصه و چيزي که به کرات در اين عالم پيش آمده و همه دقتش صرف در دنيا مي‌شود. ما موجوداتي هستيم که اگر به يک طرف توجه کنيم از طرف ديگر غافل مي‌شويم. سالهاست به حرم امام رضا(ع) نرفته است. چرا گرفتار هستي؟ به پدر و مادرم سر نمي‌زنم، گرفتاري و وضعيت مالي، همان خدايي که رزق تو را مي‌رساند گفته به پدر و مادرت سر بزن. کارهاي عبادي‌ات را انجام بده. اين جلوي آن را نمي‌گيرد، تو تصوير دنيايي‌ات اين است، اينها را مانع همديگر مي‌بيني، چينش خدا درست است. اگر تو چيدي منتظر خطاي چينش خود باش! شيطان بزرگترين بهانه‌اش براي اينکه ما را از توحيد و اعتماد و توکل به خدا دور کند، يکي مسائل رزق ماست. اين را جلوي چشم ما زياد مي‌آورد. زود با وعده فقر مي‌آيد. از اينکه مرا از انفاق زمين بياندازد، از در راه خدا خرج کردن بخواهد زمين بياندازد، اين را جلو مي‌آورد. حضرت آيت الله حق شناس(ره) مي‌فرمود: امروزه بعد از امام زمان(عج) اعلم في الارض شيطان است. از همه آگاهتر است. هم حافظ قرآن است. هم از انبياي قبلي پاي منبر همه نشسته است. فريب شيطان را بالاخص در مسأله رزق نخوريم.
شريعتي: انشاءالله اهل باور و اعتقاد و توکل به خداي متعال باشيم که به آرامشي که دنبالش هستيم برسيم. بهترين رزق اين روزها، زيارت اربعين است که انشاءالله روزي همه شود. امروز صفحه‌ي 189 قرآن کريم، آيات 14 تا 20 سوره مبارکه توبه را تلاوت خواهيم کرد.
«قاتِلُوهُمْ‏ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ «14» وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «15» أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ «16» ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ «17» إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسى‏ أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ «18» أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «19» الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ»
ترجمه آيات: با آنان بجنگيد تا خداوند آنان را به دست‏هاى شما عذاب كند و خوارشان سازد و شما را بر آنان پيروز كند و دلهاى (پردرد) مؤمنان را تشفّى و مَرهَم نهد. و خداوند (با پيروزى شما و خوارى دشمن،) غيظ و خشم دلهاى مؤمنان را از بين ببرد و خداوند لطف خود را بر هركس بخواهد بر مى‏گرداند (و راه توبه را به روى آنان مى‏گشايد.) و خداوند، دانا و حكيم است. آيا پنداشته‏ايد كه (تنها با ادّعاى ايمان) رها مى‏شويد، در حالى كه هنوز خداوند (با امتحان‏هايش شما را نيازموده،) تا كسانى را از شما كه جهاد كرده و جز خدا و پيامبرش و مؤمنان رازدارى برنگزيده‏اند، معلوم دارد و خداوند به آنچه مى‏كنيد آگاه است. مشركان حقّ ندارند مساجد خدا را با آنكه به صراحت بر كفر خويش گواهى مى‏دهند، تعمير كنند. آنان كارهايشان (به خاطر بى‏ايمانى) تباه شده است و در آتش، جاودان خواهند بود. مساجد خدا را تنها كسانى بايد آباد كنند كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند و نماز را به پا داشته و زكات مى‏پردازند و جز از خدا نمى‏ترسند. اميد است كه آنان از ره‏يافتگان باشند. آيا آبرسانى به حاجيان و تعمير مسجدالحرام را همانند كسى قرار داده‏ايد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟ اين دو نزد خداوند يكسان نيست و خداوند گروه ستمگر را هدايت نمى‏كند. كسانى‏كه ايمان آورده و هجرت كردند و در راه خدا با اموال و جان‏هاى خويش جهاد كردند، بزرگ‏ترين درجه را نزد خداوند دارند و اينان همان رستگارانند.
شريعتي: قرار است از جناب قيس بن سعد بن عباده صحبت کنيم، نکات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: ايشان از اصحاب پيامبر(ص) بودند، از پرچمداران لشگر حضرت بودند و در جايگاه مختلفي از ايشان به عنوان بسيار شجاع ذکر شده است. حضرات اهل‌بيت اصلاً اين سجاياي اخلاقي را مي‌پسنديدند و براي ديگران هم بيان مي‌کردند، خيلي سخاوت داشتند و خانوادگي اينطور بودند. در يک سريره‌اي که مسلمين به گرسنگي مي‌خورند، سريره در مقابل غزوه است، آنجايي که پيغمبر حضور داشتند غزوه و آنجايي که حضور نداشتند سريره بود. قيس مي‌رود حتي با نسيه خريدن از اعتبارش مايه مي‌گذارد و چند حيواني مي‌آورد و سر مي‌برند، در مشکلات خيلي به داد مردم مي‌رسيدند، خانواده‌ي کريمي بودند. وقتي اين مسأله را نقل مي‌کنند براي پيامبر(ص)، حضرت مي‌فرمايد: «خيارکم في الاسلام خيارکم في الجاهليه» خوب‌هاي شما همان‌هايي هستند که زمان جاهليت خوب بودند اما «اذا فقهوا في الدين» هنگامي که تفقه در دين پيدا کردند، برگشتند دين را اصلاح کردند، کرامت نفسشان با آنها آمد. اين ربطي به دوران جاهليت و دوران اسلام ندارد. اولين کسي بودند که با امام حسن بيعت کردند. قبل از عاشوراي سال 60 هجري از دنيا رفتند. شايد اگر بود جزء اصحاب أباعبدالله بودند. اين حديث معروفي که مي‌فرمايد: اگر دانش در ثريا باشد مردماني از پارس هستند که به اين دانش دست پيدا مي‌کنند، مستقيم از قيس بن سعيد بن عباده است.
اگر به هر دليلي نتوانستيم به زيارت برويم، بدانيم اين دل شکسته خريدار دارد. اينکه خدايا من اگر کربلا رفتم آرزويم که کربلا رفتن هست. اين آرزو را تقويت کنيم، اين خريدار دارد. به امام حسين بگوييم. آنهايي که دارند يک وظيفه دارند، کمک کنند به کساني که به خاطر مسائل مالي نمي‌توانند بروند. اين خواستن کم چيزي نيست. اين غصه‌ چيز کمي نيست. غصه من غصه‌ي کربلاي أباعبدالله باشد. ببينيد کجا خريدند که غصه‌ات اينقدر ارزش دارد. انشاءالله خدا اشک و ناله و حسرت ما را براي اهل‌بيت قرار بدهد و با ظهور حضرت حجت تمام اين غصه‌ها از دل همه بيرون برود.
شريعتي:
بمبي که سوز داغ تو در جان ما گذاشت *** چندين هزار کشته و زخمي به جا گذاشت
پل زد کمان ابروي تو بر پل صراط *** درياي عفو در عطش کربلا گذاشت
السلام عليک يا أبا عبدالله...

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها