برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي و يکم (مراتب ايمان)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 10-07-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اينگونه در قفس به رهايي نميرسيم *** بي ناخدا بدان به خدايي نميرسيم
يک عمر صرف مدرسه و درس شد ولي *** بي گريه بر حسين به جايي نميرسيم
بي شوق انتظار، به بيراهه ميرويم *** جز راه دل به کرب و بلايي نميرسيم
يا ايها العزيز تو شرط رسيدني *** ما ماندهايم و تا تو نيايي نميرسيم
ما را بدون تو به پشيزي نميخرند *** جز با حضور تو به بهايي نميرسيم
صاحب عزا به دست تهيمان نگاه کن *** بي لطف تو به فيض گدايي نميرسيم
سلام ميکنم به شما دوستان عزيز و نازنينم، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم و انشاءالله خداوند توفيق عزاداري و عرض ارادت نسبت به حضرات اهلبيت عليهم السلام را تا آخر عمر براي ما مستدام نگه دارد.
شريعتي: انشاءالله زيارت اربعين رزق و روزي همه شما شود. براي همه مردم عزيز و نازنين و شريف ايران اسلامي دعا کنيد. انشاءالله تا هميشه زير خيمه امام حسين باشيم. آنهايي که ميخواهند مصداق اهل ايمان «يا ايها الذين آمنوا»ها باشند و ايمانشان را بالا بياورند و ارتقاء ببخشند. در ذيل بحث چهل حديث حضرت امام در مورد ايمان صحبت ميکنيم. راهکارهاي تقويت ايمان را ميشنويم.
حاج آقاي سعيدي: در مورد ايمان صحبت کرديم، از کلام اهلبيت (ع)، هرچيزي يک روش بدست آوردن دارد. يک روش نگهداري دارد. يعني يکوقت آدم ميگويد: چطور پول بدست بياورم؟ يکوقت اين پول را چطور حفظ کنم؟ يکوقت ميگويم کشاورزي کنم، محصول خوبي به بار بدهد. کوقت ميگويم: نه، حواسم باشد آفت نزند. خرابش نکند، محصولي را که با اين همه زحمت، از بين برود. از لسان مبارک اهلبيت روشهاي کاشت، داشت و برداشت، نسبت به ايمان را ميگوييم. انشاءالله خدا ما را اهل ايمان قرار بدهد. از وجود نازنين اميرالمؤمنين که نامش بهجت در قلب ايجاد ميکند و مطلع هرکاري باشد، آدم موفق ميشود. حضرت ميفرمايد: «لَا يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَكُونَ بِمَا فِي يَدِ اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِه» (نهجالبلاغه/ص529) ايمان براي عبدي صدق نميکند. تا کجا؟ جايي که آن چيزي که در دست خداست، محکمتر و ماندگارتر و واقعيتر ببيند نسبت به چيزي که در دست خودش است. آن چيزي که عند الله است را باقي ببيند. آن چيزي که پيش خودش است را فناپذير ببيند. آن چيزي که در دست خودم هست، آن چيزي که نزد خداست به چشم سر نميبينم ولي باور و ايمان يعني همين، يعني آنچه نزد خداست موثقتر و ماندگارتر است. من به او اطمينان و اعتماد بيشتري داريم. بحث ايمان با بحث اطمينان و اعتماد گره خورده است. اعتماد به خدا، لذا اگر من از يک جايي نگاه کنم، آدم بخواهد از جايي پايين بيافتد، اين پايين يک توري قرار دادند، مشکلي نيست، بداند در اين توري ميافتد، با اطمينان پايين ميآيد.
گر نگهدار من آن است که من ميدانم *** شيشه را در بغل سنگ نگه ميدارد
اين اعتقاد نسبت به خدا و اعتماد نسبت به خدا. وعدههايي که خدا داده همه عين حقيقت است. اگر گفته سعادت تو در دست من است، اگر گفته رزقت را من تأمين ميکنم. اگر همه اينها را گفته، آنجايي که نگران شدم، يعني وثاقت نسبت به خدا را قبول ندارم. لذا آدمهاي با ايمان دل دريايي دارند، قلبشان آرام است، چون اطمينان به ما عند الله دارند، بيمه هستند، هرکس بيمه هست، تصادف هم بکند، مشکلي ندارد. کسي به خدا اينطور نگاه کرد، بيمه خدايي را قبول کرد، ديگر دلش نميلرزد و به هم ريختگي ندارد. اينجا خداست و کارش خطا ندارد، همه کارهايش براساس حکمت است. با اين اطمينان اينقدر ميشود محکم قدم برداشت، همه عالم با او دربيافتند، يک ذره در قلبش شک و ترديد راه پيدا نميکند.
رسول الله(ص) فرمود: «لا يؤمن عبد حتّى يحبّ لنفسه من الخير ما يحبّ لأخيه المسلم» يکوقت رابطهي انسان با خداست، ايمان يکسري خروجي هم دارد. اگر يک عمل مثبتي را آدم انجام داده، در اعتقادات بايد يک خروجي از بيرون هم داشته باشد. خروجي بيرونش اين است. آنچه براي خودت ميپسندي، از خير براي ديگران هم بپسند. خواستيم ببينيم ايمان ما چطور است، دماسنج بگذاريم، ايمان سنج بگذاريم، ببينيم آنچه براي خودمان ميخواهيم، براي ديگري هم ميخواهيم يا خودخواه هستيم. فقط براي من! وقتي خير پيش ميآيد فقط براي من، وقتي مشکل پيش ميآيد، براي همه. اين يک ايمان سنج است که حضرات اهلبيت آموزش دادند. رسول الله(ص) فرمود: «وَ الْإِيمَانُ وَ الْعَمَلُ أخوان شريکان في قرن» دو تا برادر هستند، اعتقاد و عمل خارجي که انجام ميدهد دو تا برادر هستند، مثل يک نخ تسبيح چطور دانهها در کنار همديگر هستند. در اين ريسمان در يک جهت قرار دارند. «لا يقبل الله احدهما الا بصاحبه» خدا يکي را بدون صاحب، مصاحبش، ديگري اصلاً قبول نميکند.
من تشنه هستم، ميخواهم آب بخورم، بگويم: فقط براي من اکسيژن آب را بياوريد تشنگيام برطرف شود. نه، نيست! اين کنار آن بايد ترکيب شود تا آب شود. اين يک مقدار تشنگي را برطرف نميکند. آب آتش را خاموش ميکند، همان اکسيژن را شما به آتش بزن، ببين چطور ميشود. شعلهور تر ميشود. حواسم باشد ايمان و عمل، تکي باشد و ادعا کند، فقط ايمان کافي است. فقط اعتقاد کافي است، آنوقت مرجئه ميشود و هفتاد پيامبر و هفتاد لسان لعن کردند، مرجئه را. کساني که بگويند: ايمان عمل نميخواهد. دل پاک نياز است. عملي نياز نيست. هفتاد پيامبر به هفتاد زبان مرجئه را لعن کردند. ايمان و عمل صالح هردو با هم توأم هستند.
چه چيزهايي ايمان ما را کامل ميکند؟ يعني نقص و آفت را ميگيرد. اينجا بايد سپر بگيريم. يکي سپر دارد و يکي سپر ندارد. آن کسي که سپر دارد تير به او اصابت نميکند. کسي که سپر ندارد تير ميخورد. چه کنيم ايمان ما کامل شود و سپر بگيريم؟ از وجود نازنين اهلبيت و پيامبر اکرم چند عبارت را عرض کنم که استکمال ايمان است. «رجلٌ لا يخاف في الله لومة لائم» ايمانت بخواهد کامل شود، از سرزنش ديگران نترس! حضرت نوح(ع) چقدر سرزنش شد. کشتي ميسازي در بيابان، به عقل عادي خودمان نگاه کنيم. کشتي در بيابان دليل ندارد، وقتي امر الهي است سمعا و طاعتا. همان کشتي که لومة لائم گرفتش و همه مسخره کردند، راه نجات شدند و همه مسخره کنندگان غرق شدند و کساني که ايمان آوردند نجات پيدا کردند. قرار نيست قاعده الهي آنچه به ذهن و عقل و تخيل من ميرسد باشد، قرار است قاعده را خدا تنظيم کند. لومة لائم حرفش از حيث استدلال دنيايي درست بود. وسط بيابان چه کسي کشتي ميسازد. از حيث استدلال خدايي درست نبود. خدا گفت: فرمان من و قاعده من است. در مورد پسر حضرت نوح يادم هست که پسر حضرت نوح هم استدلالش از حيث دنيايي درست بود. وقتي سيل بيايد و باران بيايد، بالاي کوه ميروم. از کوه محکمتر داريم؟ جواب نگرفت! قطعاً کوه بهتر از کشتي در طوفان است ولي خروجي بحث غير از اين است. لذا کشتي در قله کوه پايين ميآيد، «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة» قاعدهي کشتي امام حسين(ع) را خدا تنظيم کرده که کشتي نجات باشد. انشاءالله خدا زيارت خوبي در زيارت اربعين با معرفت قسمت همه بکند. او تضمين کرده و داستانهاي قرآن عبرت است.
از آنهايي که حرف ميزنند نترسيد، اي پول را براي زيارت ميخواهي بدهي؟ از لومة لائم خوف ندارند، يعني يک گوش در باشد و يک گوش دروازه. هرکس جلوي خدا و حضرت أباعبدالله بخواهد حرف بزند، ترس نداشته باشد و حرفش هم بيخودي است. تأثيري روي دلت نگذارد. نگاهت جاي ديگر باشد. دوستاني که براي زيارت اربعين ميروند، ميگويم: نه براي جامعه شناسي ميرويد، نه براي شهرداري ميرويد، خروجي سفرت تعريف کردن اينها نباشد. دلت را مشغول اين جزئيات کني از اصل ميماني. براي تحليل نرفتي، براي زيارت أباعبدالله رفتي. يکوقت با يکي از اساتيد بوديم، بار اول بود خدا توفيق داده بود برويم. گفتم: حرم کدام طرف است؟ حضرت استاد فرمودند: اينجا سؤال نميکنند، ببين دلت چطور است؟ واقعاً ميکشند و ميبرند و پذيرايي ميکنند. گير و بند دنيا نباشيد. شيطان ميخواهد يک ذره هم شده از زيارت تو بکند. لذا حتي به دوستان عرض ميکردم زيارت اربعين را بخوانيد. يکوقت يک پياده روي داريم، يکي هم زيارت درست در روز اربعين داريم که نجات دادن عباد است. اين را يکبار بخوانيد با ترجمه. لحظهاي که زيارت اربعين را آنجا ميخوانيم بدانيم چيست. شايد بعضي زيارات را زياد خوانديم ولي اين زيارت چون يکبار در سال خوانده ميشود، انشاءالله بخوانيم که آنجا با معرفت بخوانيم.
«وَ لَا يُرَائِي بِشَيْءٍ مِنْ عَمَلِهِ» يکي از نقصهاي ايمان و ضربه زنندهها و آفتهاي ايمان اين است که عمل از بيرون وجود دارد ولي ريا خرابش کرده است. اول آدم خود آدم را گول ميزند. کشاورز هم گول ميخورد.
شريعتي: در شمال نارنگي خوشرنگ خريده بودم براي سوغاتي بياورم. يک تعدادي را به رفقا دادم و تعدادي را نگه داشتم. بعد از يک مدت آنهايي که براي خانه کنار گذاشته بودم، ديدم از يک طرف پوسيده است. علت را جويا شدم، فهميدم آفتي چند سال پيش سمت باغات شمال آمده بود و بدون اينکه در ظاهر ميوه اتفاق بيافتد، نفوذ ميکرد و از درون ميوه را ميپوساند.
حاج آقاي سعيدي: ريا هم همين است. عمل را از بيرون نگاه ميکني، متوجه نميشوي. ولي داخلش پوسيد. آدم با ايمان حواسش را جمع کند. عمل فقط براي خدا، قربتاً الي الله، خداي براي تو و نه براي غير تو، در هر عملي که رفتيد، خالص بودن آن عمل، اگر دو کار پيش آمد، سر دوراهي گير کرد. کاري براي دنيا و کاري براي آخرت. حلال و حرام نگفتيم. دو تا کار است، منتهي يکي ثمرهي اخروي و يکي ثمرهي دنيوي دارد، اين دو را قرار شد انتخاب کند، «اختار امر الآخره علي الدنياء» ترجيح امر آخرت. الآن نماز اول وقت است، کارت را کنار بگذاري و بگويي: خدايا اين کار را کنار گذاشتم «حيّ علي الصلاة» آمدم دنبالش. اگر يک کاري را به نماز ترجيح دادي، آن کار به گير ميخورد و مشکل ميخورد. کار خدا حيّ دارد، بشتابيد. هرجا شد ترجيح بدهيد. اگر تأخير کردي، شيطان وقت پيدا ميکند و دست و پايت را ميگيرد، فکرت را منحرف ميکند. او در همان تأخير برنده شده است. نگذار ببرد.
صفت بعدي از آفتها و صفات، «صدق لسانه مع الناس» با مردم با صداقت بودن، راست گفتار بودن با مردم، دروغ آفت ايمان است. حضرت ميفرمايد: از کذب کوچک دوري کن که تو را وادار به دروغ بزرگ ميکند. خودش مقدمه است. بابا اينکه چيزي نيست، اي بابا مگر زمين به آسمان رسيد. شما گناه کبيره کني، زمين به آسمان نميرسد، ولي دليل بر اين نيست که هرجا زمين به آسمان نرسيد پس اين گناه نيست. داريم مخالف امر خدا عمل ميکنيم. لذا کذب و عادت بدهيم خودمان را، حتي در موردهاي کوچک و شوخي هم کذب نداشته باشيم. از آن آفتهاي ايمان است. «وَ صَدَقَ لِسَانُهُ مَعَ النَّاسِ وَ اسْتَحْيَا مِنْ كُلِ قَبِيحٍ عِنْدَ اللَّهِ» حياء داشتن در مقابل خدا و در مقابل مردم، حتي حياء در مقابل خود انسان، افراد با حياء هستند. در روايات ما در کراهت و استحبابات، کراهت دارد انسان براي استحمام هم ميرود کاملاً عريان نشود. حياء را در تنهايي هم رعايت کند. حتي در حياء در مقابل خداوند داريم که وقتي ميخواهد گناهي انجام شود، در دوراهي قرار ميگيرد، بگويد: اينجا خط قرمز الهي است. بگويد: من حياء ميکنم و نسبت به خداوند حياء دارم. در مورد بي حيايي روايات عجيبي دارد که دين ندارد کسي که حياء ندارد.
«وَ عِنْدَ النَّاسِ وَ يَحْسُنُ خُلُقُهُ مَعَ أَهْلِهِ» نوع برخوردم با مردم با حياء باشد. از من آزاري نبينند، دايرهي حياء گسترده است. خدا حياء را دوست دارد. از چيزهايي است که خدا بنده با حياء را دوست دارد. همين خجلت و حياي او را خداوند ميپذيرد و ميپسندد. يک ضريب در اعمال است. عملي که با حياء انجام شود، ورعي که در آن حياء هست پذيرفتهتر شده است نزد خداوند و خدا بيشتر دوستش دارد. خودمان هم همين است. شما يکجا خواستگاري برويد. ببينيد خواستگاري دختري رفتيد که با حياء است. چقدر امتياز ميدهيد؟ حالا فکر کنيد اين به حالت بي حياء حاضر شود در جمع، خود آدم يک منفي ميدهد و ممکن است حتي از حيث اعتقادي هم خيلي اعتقادات خاصي نسبت به دين نداشته باشد. همه دوست دارند، ربطي به اعتقادات ديني ندارد. آدمها فطري حياء را دوست دارند و ميپذيرند. حسن خلق بعضي جاها به صورت عام داريم، به فرموده امام سجاد(ع) «شَكَاسَةِ الْخُلُق» نداشته باشند، حضرت پناه ميبرد از شکاسة الخلق، از بداخلاقي و ناسازگاري اخلاقي. اينجا يک قيدي دارد «مع أهله» علامت ايمان اين است که با خانوادهات خوش اخلاق باشي. ايمان سنجي، اگر ميخواهي ايمانت را حفظ کني و کامل باشد، استکمال، با خانوادهات خوش اخلاق باش. اگر ديدي با خانوادهات خوش اخلاق نيستي، بدان آن آفت دارد از درون کار خودش را ميکند. ظاهرش مانده، نمازم سر وقتش است. روزهام هست، چه هست.
يکي از بچهها در دبيرستان آمد با خوشحالي به من گفت: يک خبر خوب، پدرم ميخواهد يک ماه حج برود. اينقدر خوشحال هستيم. از دست بابا و عصبانيتهاي بابا راحت هستيم. پدر محترم چه رفتاري در خانه کردي! بچهها لحظه شماري ميکنند نباشي. حسن خلق با اهل، ديگران از اخلاق تو لذت ببرند. مطلب خانواده خيلي مهم است. يکوقت علتش اين است که رفتار صميمانه را بلد نيستند. در خانه که هستند چون رودربايستي با ديگران ندارند، ديگران، يکوقت آدم کارش گير است که با رئيس اداره است، بايد خوش اخلاق باشد تا وام بگيرد. با همکارانش است، ميخواهم مرخصي بگيرم، اگر بداخلاقي کنم اينطور نميشود. اما در خانه تسلط داري، خودت را نيازمند نميبيني. اينجا اگر خوش اخلاق بودي مرد هستي. علماء و بزرگان ما امر نميکردند. حتي نميگفتند: يک ليوان آب بياور. اگر يک ليوان آب اينجا بود چقدر خوب بود در مورد حضرت امام(ره)، ايشان ميگفتند: اگر يک چاي اينجا بود چقدر خوب بود. اصلاً با قصد امر نميگفتند.
من خدمت يکي از اساتيد بودم، خدا رحمتشان کند. به ايشان گفتم: ميخواهم خانهام بروم. ايشان اشکال کردند و گفتند: پسوند ملکيت در دنيا براي چيزي نياور. بگو: ميخواهم خانه بروم. حواست باشد. اگر آدم ميخواهد تربيت ديني شود بايد به حرف مربي بالاي سر گوش بدهد. حسن خلق تو با اهلت چطور است؟ شما نسبت به آنها بالاتر هستي اما پيش خدا ميتواني داشته باشي. پيش خدا اگر داشتم و اگر ظلم نسبت به زير دست کردي، آنوقت توقع ترحم داشتن اشتباه است. حضرت ميفرمايد: حسن خلق ايمانت را کامل ميکند. آدم مؤمن حواسش باشد، نقص ايمانش تا جايي است که حرف بيخود بزند. حرفهاي بي فايده مفت نميارزد. حرف بي فايده، حرفي که خروجي ندارد. شخصي خدمت امام سجاد آمد و گفت: اينجا گران شده، تورم هست. حضرت فرمود: خدايي که رزاق من است، ديروز رساند و امروز هم رساند. گراني براي خدا مانع رزق نيست. ما فکر ميکنيم دست خدا بسته شد. خدا اصلاً اين محاسبات برايش مهم نيست. يکوقت در زمينه کاري من است و من بايد بدانيم فلان ماشين گران شد، ارزان شد، چون کارم معامله ماشين هست. اما حرف بي فايده، بعد هم فکر ميکنيم علم است. «اعوذ بالله من علمٍ لا ينفع» از بعضي معلومات که نفع ندارد، صفر محور مختصات ايستاده، نه! وقتي ميگوييم: اعوذ بالله يعني در منفيهاست. علمي که نگراني ايجاد ميکند. اضطراب ايجاد ميکند. من فردا چک دارم. بگويم: من با خانوادهام صداقت دارم. بچهها، من فردا چک دارم. در خانه زلزله کنم. لذا اينجا مخفي کردنش عين عقل و روش ديني ماست. اينجا صداقت معني ندارد. اينجا عين حکمت توست که اين مشکل را به خانواده منتقل نکني و حداقل يک نفر نگران باشد نه ديگران.
«وَ قِلَّةُ الْمِرَاءِ» مراء از چيزهايي است که آفت ايمان است. من دائم با اين بحث داشته باشم، اين ايمان را ضايع ميکند چون براي اثبات حق نيست و براي اثبات نفس است. با مراء و يکي به دو کردن، ميخواهم خودم را ثابت کنم. درونش پرورش نفس دارد نه پرورش حق، صفت مؤمن اين است که مراء او کم است. «وَ حِلْمُهُ» حلمش زياد است. علماي اخلاق ميگويند: حلم به اين معناست و با صبر فرق دارد. حلم معادل فارسي ندارد، چون بردباري را در مورد صبر به کار ميبري، حلم يعني چيزي او را به هم نميريزد. صبر يعني ناراحتش کرد، عمل خروجياش مطابق به هم ريختگي او نباشد، يک چيزي او را به هم ريخت، ظاهرش آرام باشد. صبر داشتن پسنديده است. حلم يعني نميتواند او را به هم بريزد. اين درياست، هي سنگ در دريا بيانداز و بگو: موج ايجاد کردم. دريا چه ربطي به سنگ تو دارد. مشکلات حليم هستند. لذا اميرالمؤمنين در خطبه متقين ميفرمايد: حلم در حالت علم دارم. چون علم هم تشويش دروني ايجاد ميکند. آدم وقتي عالم شد، يکباره دچار کبر ميشود. پناه بر خدا از به هم ريختگي که علم ايجاد ميکند. خدا نکند يک اصطلاح ياد بگيرد، ده بار اين اصطلاح را به کار ميگيرد. اين حلم يعني علم من به هم نميريزد. اين به هم نريختن و آرامش دروني، موقعيت دنيا، مالي پيدا ميکند ديگر احساس ميکند در آسمانها دارد پرواز ميکند، همه برده من هستند. گفت: قطره قطره بدست آوردي يکباره ورشکست ميشوي. به هم نريز و آرام باش.
«الفقه في الدين» فهم ديني داشتن، اگر نبود ايمان آدم ضربه ميخورد. چون فهم و درک و علم ديني که نبود، شيطان از همان روش ظهور و بروز ميکند. به هم ميريزد و خرده خرده از ايمانت کم ميکند. وقتي فقه ايجاد شد، فهم دقيق ايجاد شد ديگر شيطان نميتواني ورودي پيدا کند. همه سوراخهايي که شيطان از آن نفوذ ميکند را گرفتي. اما شيطان روشهاي عقل و جهل را اگر دنبال کنيد، در احاديث ما اصلاً ابوابي به نام عقل و جهل داريم. شيطان روش ورودياش از روشهاي جهل است. يعني از آن نفوذيهايي که نگاه ميکند تا جهل آمد شيطان وارد ميشود بعد ايمانت صدمه ميخورد. يعني چه؟ يعني در هنگام عمل، ديگر نميتواني مثل يک آدم با ايمان عمل کني. «و حسن التقدير في المعيشه» در زندگي اقتصادي برنامهريزي درست داشته باشي، رفق در معاش، مدارا در معاش، آمادگي داشته باش. اگر اينجا وضعيت مالي من زياد شد، شب عيد، عيدي دادن، پاداش دادن، يکباره به هم نريزم و تعادل داشته باشم. الآن کسر پيدا کرد، سراغ حرام نروم و ميانه رو باشيم. انشاءالله خدا قسمت کند به اين صفات زيبا متصف باشيم و از اين آفتهايي که هرکدام از اينها ايمان ما را ميپوساند، دور باشيم.
شريعتي: امروز صفحه 182 قرآن کريم، آيات 41 تا 45 سوره مبارکه انفال را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «41» إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعادِ وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ «42» إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلًا وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ لكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «43» وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ «44» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»
ترجمه آيات: بدانيد كه هر چه غنيمت گرفتيد، همانا خمس (يك پنجم) آن براى خداوند و رسول خدا و خويشاوندان (او، اهلبيت عليهم السلام) و يتيمان و بينوايان و در راهماندگان (از سادات) است، اگر به خداوند وآنچه بر بندهى خود، روز جدايى (حقّ از باطل،) روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بىايمان در جنگ بدر) نازل كرديم، ايمان داريد و خداوند بر هر چيزى تواناست. (به ياد آوريد) زمانى كه شما در جانب پايين بوديد و دشمنان در جانب بالا (بر شما برترى داشتند) و كاروان (تجارى ابوسفيان) از شما پايينتر بود و اگر قرار قبلى (براى جنگ هم) مىگذاشتيد، به توافق نمىرسيديد. (زيرا هم بالادست شما دشمن بود، هم پايين شما و شما بين دو صف مخالف بوديد و هرگز تن به چنين جنگى نمىداديد.) ولى (خداوند شما را در برابر عمل انجام شده قرار داد) تا كارى را كه خدا مىخواست، تحقّق بخشد، تا هركس (به گمراهى) هلاك مىشود، از روى حجّت و آگاهى هلاك شود و هر كس (به هدايت) حيات يافت، از روى دليل، حيات يابد و همانا خداوند شنوا و داناست. (اى پيامبر! به يادآور) زمانى كه خداوند، عدد آنان (دشمنان) را در خوابت، به تو اندك نشان داد و اگر (خداوند) آنان را (در ديد تو) زياد نشان مىداد، حتماً سست شده و قطعاً در كار جنگ نزاع كرده بوديد، ولى او (شما را از اين سستى و نزاع) سالم نگاه داشت، همانا خداوند به آنچه در سينههاست آگاه است. و (به ياد آوريد) زمانى كه چون با دشمن برخورد كرديد، خداوند دشمنان را در نظر شما كم جلوه داد (تا با جرأت حمله كنيد) و شما را نيز در ديدگاه آنان اندك نشان داد (تا از كفّار مكّه، كمك نخواهند). اين كار براى آن بود كه خداوند كارى را كه مىبايست انجام شود، تحقّق بخشد. و (بدانند كه) همهى كارها به خدا باز مىگردد (و ارادهى او بر هر چيزى نافذ است). اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هرگاه با گروهى (از دشمن) روبرو شديد، ثابتقدم باشيد و خدا را بسيار ياد كنيد تا شما رستگار شويد.
شريعتي: به امام رئوف، امام رضا(ع) سلام ميکنيم.
در خرابات دلم خانهي آبادي هست *** تا که بر روي زمين صحن گوهرشادي هست
اشاره قرآني را بفرماييد. در ادامه جمع بندي مباحث امروز را خواهيم شنيد.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ» آيهي وجوب خمس هست که انشاءالله خداوند توفيق بدهد، مالهاي پاک داشته باشيم، مالهايي که وجوهات شرعي پرداخت شده، خمس آن چيزي است که اگر پرداخت کردي، خدا برکتش را جايگزين ميکند، وقتي هم خدا تضمين کرده بدانيد شيطان هم از آن طرف تضعيف ميکند. اگر خداوند گفته من عينش، بلکه ضِعفش، اضافهتر در مالت ميدهم و برکت ميدهم، شيطان ميگويد از مالت کم ميشود. «يعدکم الفَقر» يکي از نشانههايش اين است که آدم در خمس سست ميشود، در قسمت اول بحث عرض کرديم، واقعاً باور داشته باشي و خدا را اوثق ببيني، اين يعني همين حرفي که خدا ميزند. «أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْء» آن چيزي که بدست ميآوريد از هر چيزي، بهانه تا دلتان ميخواهد شيطان درست ميکند. ميگويد: «غَنمتم» اين غنيمت جنگي بوده است. در حالي که هيچ کتاب لغتي هم چنين چيزي را نميگويد. همه علما و بزرگان در اين مسأله اتفاق دارند. مسأله خمس را در زندگي جدي بگيريد. براي پولدارها نيست، براي هرکس که به اندازهي متناسبي دارد پول درميآورد و اضافهاي که پيدا ميکند، سال مالي داشته باشند، مازادي که بر خرجشان پيش ميآيد. موقع خمس دادن و اخراجي که بايد براي خدا خرج شود، مثل عبادتهاي ديگر، مثل جهاد نياز به جهاد با نفس دارد. بهشت را به بهاء ميدهند نه بهانه. انشاءالله اين وسوسه شيطاني دوري از خمس از همه ما دور شود.
شريعتي: اين هفته قرار گذاشتيم در مورد صحابي بزرگوار پيامبر و اميرمؤمنان صحبت کنيم جناب حذيفة بن يمان، اگر نکتهاي هست بفرماييد.
حاج آقاي سعيدي: حذيفه يک صفت شيرين دارد و تشخيص دهندهي منافقين است. چون پيامبر اکرم(ص) براي حذيفه بيان کردند که آن تروري که آقاي کاشاني هم فرمودند، پيامبر بين حذيفه و عمار عقد اخوت خواندند. صفت عمار بصيرت او بود. صفت حذيفه بصيرت او بود و اين تناسب برادري را ببينيد. آنها بايد برادر هم باشند و به عنوان حافظ سرّ پيغمبر بودند. اينها بايد اسرار دان باشند و برادر باشند. بدانيم برادر و همراهي که براي خودمان انتخاب ميکنيم در وجوه الهي بايد با آنها مشترک باشيم. پدر حذيفه اشتباها توسط مسلمين در جنگ به شهادت رسيد و کشته شد. وقتي پيامبر اکرم(ص) آمدند گفتند: از بيت المال ديه او را جبران کنيد. حذيفه قبول نکرد و بخشيد. اينها الگو هستند. چطور از بيت المال گذشتند در حالي که حقشان بود و حق را وجود نازنين پيامبر(ص) ميخواستند بدهند. در تشييع جنازه حضرت صديقه طاهره هم حضور داشتند. آنجا خيلي موقعيت سرّي است و چقدر بايد محرم باشي کنار حضرت زهرا و اميرالمؤمنين باشي و در غم حضرت شريک باشي. حضرت حجت(عج) چگونه گريه ميکنند و چه فهم و درکي از اين روضهها دارند.
اربعين يک نمايشي است انشاءالله براي قيام حضرت حجت، در قدمهايي که برميداريد يک چيزي را با حضرت اتمام کنيد. بگوييد: آقاجان ما الآن براي زيارت جدت آمديم با همه سختيها و مشکلات، ميتوانيم نياييم، ولي قدم به قدم ميآييم و ميگوييم: اگر در راه تو هم شد، همه سختيها را تحمل ميکنيم. اگر جد شما گفت: «هل من ناصرٍ ينصرني» امروز جمعيت ميليوني در اين مسير هست. روزي بيايد انشاءالله همه به سمت تو راه بيافتيم و يک روز با اين پرچمها «يا لثارات الحسين» ميگوييم و ميگوييم مهدي فاطمه کجايي! الآن کمک تو آمديم. امروز ما را نگاه کن، انشاءالله حجت باشد براي روزي که نوکري و خدمت تو را داشته باشيم.
شريعتي:
کي ميشود که همه در جوار تو *** عزم زيارت نجف و کربلا کنيم
السلام عليک يا أبا عبدالله...