اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

98-06-13-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي-آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)-شرح حديث سي ام

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي‌ام

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي

تاريخ پخش: 13-06-98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.

زهير باش دلم تا به کربلا برسي *** به کاروان شهيدان نينوا برسي

امام پيک فرستاده در پي‌ات برخيز *** در انتظار جوابت نشسته تا برسي

چه شام باشي و کوفه، چه کربلا اي دل *** مقيم عشق که باشي به مقتدا برسي

زهير باش بزن خيمه در جوار امام *** که عاشقانه به آن متن ماجرا برسي

مريد حضرت ارباب باش و عاشق باش *** که در مقام ارادت به ادعا برسي

تمام خاک جهان کربلاست پس بشتاب *** درست در وسط آتش بلا برسي

زهير باش دلم با يزيد نفس بجنگ *** که تا به اجر شهيدان کربلا برسي

سلام بر سيدالشهداء و سلام بر فرزندانشان و سلام بر اصحاب و يارانشان، سلام به شما دوستان عزيز و نازنينم، که اين روزها عزادار سيدالشهداء هستيد. عزاداري‌هاي شما قبول باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. ايام شهادت حضرت أباعبدالله را تسليت مي‌گويم و از خدا مي‌خواهم که ما را از عزاداران واقعي و ارادتمندان حضرت اهل‌بيت قرار بدهد و چشم ما را به جمال منتقم روشن بکند. خدا رو شکر که يک محرم ديگر زنده هستيم و احساس مي‌کنم محرم زمان تنفس و از دنيا کندن است. آدم بهانه زنده ماندنش را از آن افسردگي دنيايي بودن درمي‌آيد و براي زنده ماندن بهانه پيدا مي‌کند. انشاءالله خدا اين محرم را محرم آخر ما قرار ندهد.

شريعتي: در جلسات روضه يادي کنيم از کساني که بر گردن ما حقي دارند، انشاءالله همه آنها مهمان سفره پر برکت سيدالشهداء باشند. در ذيل بحث چهل حديث حضرت امام به بحث قلب و دل رسيديم که مرکز فرماندهي همه وجود ماست. راه و رسم جلا دادن دل را اهل‌بيت براي ما فرمودند و با بيان شيواي حاج آقاي سعيدي آنها را خواهيم شنيد.

حاج آقاي سعيدي: حديث سي‌ام بوديم که از کتاب شريف چهل حديث نقل شد، حديث اشاره به انواع قلب داشت، بيماري‌هاي قلب را عرض کرديم. آن چيزي که احياء مي‌کند، احياء کردن جايي معني مي‌دهد که مردني باشد و حالا زنده کردن معني پيدا مي‌کند. از وجود نازنين اميرالمؤمنين علي(ع) «من‏ وصيّته‏ لابنه» يک قول هست که اين نامه به محمد بن حنفيه است، و يک قول به امام حسن(ع) است. «أَحْيِ‏ قَلْبَكَ‏ بِالْمَوْعِظَةِ» قلبت را با وعظ و نصيحت زنده کن. يکوقت خودت خودت را وعظ کن. عبرت گرفتن يعني وعظ کردن خود، لازم نيست ديگري به تو چيزي بگويد، خودت نگاه کن، در مورد فلان مطلب عصباني شدم، نتيجه عصبانيت من چه بود؟ نتيجه عصبانيت من چه بود؟ دلخوري ديگران و بي ادبي و دل شکستن، اينکه ديگري روي من حساب باز نمي‌کند، ديگر معلوم نيست مرا ببخشد. اين بار دارم وعظ مي‌کنم و خودم خودم را نصيحت مي‌کنم. از دفعه گذشته عبرت بگير، اين بار من با آرامش جواب دادم. اينبار خير خواستم، اينبار که کار خوبي را انجام دادم، نتيجه خوبي گرفتم. استفاده از تجربيات گذشته همين «واعظ من نفسه» است. حديث نفس گفتن در کتاب شريف المراقبات، يکي از عنوان‌هاي اصلي حديث انسان همين حديث نفس کردن است. خودش به خودش بگويد، تا حالا چه کاره بودي.

موعظه حيات قلب مي‌دهد و اگر نباشد، قلبت مي‌ميرد. سارق قلب که شيطان باشد، از آن تکه تکه مي‌کند و مي‌برد. با يک چيزهاي باطلي پر مي‌کنند و ديگر به درد نخور مي‌شود. «وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ» آن را به وسيله زهد بميران، اميرالمؤمنين در يک عبارت مي‌گويد: «أحيِ» و در يک روايت مي‌فرمايد: «أمته» بي رغبتي نسبت به مسائل دنيا، آن چيزهايي که قلب مرا جلب مي‌کند و حواسش را پرت مي‌کند، جهت‌گيري‌اش را منحرف مي‌کند، آنجاها بميران. شيطان نتواند تو را بکشد. يکوقت ما يک حيات مريض داريم. آن حيات را مي‌کشيم. پزشکان غده‌ي سرطاني را مي‌کشند. اين جزئي از بدن من است! اما اين قسمت سرطاني است. انشاءالله خدا همه مريض‌ها را شفاء بدهد. پزشک تمام سعي‌اش را مي‌گذارد تا سلول‌هاي بدن شخص سرطاني را بکشد. اگر اين قسمت قلب و توجه‌اش، اين قسمت آلوده زنده باشد، بقيه را هم مي‌کشد و خراب مي‌کند.

اين بار داريم از راهکار صحبت مي‌کنيم، هرجا ديديم مظهر دنياست، يک زرق و برق است که دلم به سمت آن کشيده مي‌شود، «وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ». باز از وجود نازنين امام حسن(ع) نقل شده است. «عَلَيْكُمْ‏ بِالْفِكْرِ» فکر کنيد، «فَإِنَّهُ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ» زندگي قلب بينا، ادامه حياتش به فکر کردن است. «وَ مَفَاتِيحُ أَبْوَابِ الحِكْمَةِ» (بحارالانوار/ج75/ص115) فکر کردن کليدهاي درهاي حکمت است. فکر کردن گاهي آدم را به سؤال کردن وا مي‌دارد. اين کتاب چطور درست شده است؟ شايد بشود از درونش صد سؤال درآورد. کاغذش چطور درست شده است؟ اين جوهر چطور درست شده است؟ در مورد هرچيزي، نوع هدايت پيامبران الهي ارجاع به تفکر بوده است. فکر ما به واسطه‌ي اينکه خدا خلق        کرده و براساس فطرت است، کمال جو است و رهپو به مسير هدايت است. منتهي بعضي مواقع زنگار مي‌گيرد و جهتش عوض مي‌شود. مثل موقعي که دائم براي شما در مورد موضوع الف صحبت کنيم. در مورد فلان موضوع صحبت کنيم. ذهنت ديگر در موضوع ديگري درگير نباشد. فکرت اگر آزاد بودف قلبت بصير است. سلمان فارسي دنبال حقيقت مي‌گردد. از فارس تا مکه دنبال حقيقت مي‌گردد. آدم متفکر وقتي به اصل مطلب مي‌رسد ديگر دريافت مي‌کند.

در خاطرات شهيد آويني و شهيد چمران بحث تفکر خيلي شيرين است. يعني دائم جستجو مي‌کنند، يکجا پيدا مي‌کنند اما اگر فکر جستجوگر نبود به اصل چشمه هم برسند، برداشت ندارند. چشمه هم کنارت باشد، نمي‌بيني. يک آدم نابينا از کنار چشمه رد شود، نمي‌بيند. آدم تشنه از دور ابر را مي‌بيند، دلالتش را مي‌بيند، اينجا باريده، مقدار آبش را پيدا مي‌کند. جستجو براي فکر است.  حضرت لقمان به پسرش نصيحت دارد، خيلي اين احاديث براي تربيت فرزند مؤثر است. تناسب پدر و فرزندي در اين نصايح اخذ شده است و بسيار معتبر است و اهل‌بيت کلام ايشان را صحت گذاشتند. «يَا بُنَيَ‏ جَالِسِ‏ الْعُلَمَاءَ» با علماء همنشين باش. شکل‌گيري آدم از علميت و رفتار آنها است. «وَ زَاحِمْهُمْ بِرُكْبَتَيْكَ» خيلي نزديک شو و شروع به مجالست کن. «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحْيِي الْقُلُوبَ» خدا قلب را احيا مي‌کند «بِنُورِ الْحِكْمَةِ كَمَا يُحْيِي الْأَرْضَ مِنْ مَاءِ السَّمَاءِ» خداوند متعال همانطور که زمين را به بارش از طرف آسمان احياء مي‌کند، نگاه مي‌کند اين بيابان مرده است. اتوبان تهران- قم ماه ارديبهشت پر از گل بود. اين دانه‌ها در زمين نهفته است و باران که مي‌آيد اثر دارد. عالم و حرف علمي وقتي روي قلب آدم مي‌نشيند گل مي‌کند. شاداب مي‌شود، کلام حضرات اهل‌بيت سيلاب است. آدم را سيراب مي‌کند. دل آدم وقتي برهوت شد، خسته کننده مي‌شود. زندگي هم خسته کننده مي‌شود. هيچي مثل قرآن و اهل‌بيت(ع) آدم را زنده نمي‌کند، بقيه سراب است. يک روز اين هست و يک روز نيست، آخر سر هم خسته مي‌کند و حوصله‌ي شما از دنيا سر مي‌رود.

استاد ما مي‌فرمودند: اگر خواستي ببيني دلت زنده است، پس سه بار بگو: صلي الله عليک يا أبا عبدالله! ما وقتي نام أباعبدالله را مي‌آوريم، نامش دل آدم را جاي ديگر مي‌برد. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «مُعَاشَرَةُ ذَوِي‏ الْفَضَائِلِ حَيَاةُ الْقُلُوبِ» معاشرت، زندگي کردن و همراهي و در معيت عالم بودن، کسي که فضايل دارد، فضل جمعش فضايل است. يکوقت فضل در افعال است. آدم يک دستش به خير است، يکوقت از حيث مالي و يکوقت از حيث وقتي است، يکوقت نگاه مي‌کند نه، عالم است به آدم که مي‌رسد يک نصيحتي دارد. پنج دقيقه با او هستي دو مطلب جديد ياد مي‌گيري. يکوقت‌هايي که سوار ماشين مي‌شوم کسي از دوستان باشند، استفاده مي‌کنم. يکوقت خدمت آيت الله خوشوقت بوديم، در تشييع جنازه‌ي مرحوم آيت الله اراکي بوديم. من کنار ايشان ايستاده بودم، گفتم: آقا ببخشيد يک نصيحتي مي‌فرماييد. ايشان خيلي آرام دستشان را بلند کردند، تابوت را نشان دادند و گفتند: اين نصيحت است. يک کلمه مي‌گويد و من يک عمر يادم هست و چقدر زيبا فرمودند. نصيحت اين است که عالم باشي، مرجع باشي، هرچه باشي عاقبت مرگ تو را مي‌گيرد. يکوقتي کنار عالم بودن، ذوي الفضايل به اين معناست که از کلمه کلمه‌اش درس مي‌گيريم.

يکوقت مي‌گويد: سالهاست من با فلان آقا معاشرت دارم و از اينها خيلي چيز ياد گرفتم و عمل کردم. بدانيد ثوابش براي آن عالم هم هست. ما يک چيزي به ديگران ياد بدهيم، وقتي مي‌نشيني با يکي حرف مي‌زني بعد از احوالپرسي سعي کنيد به درد بخوريد. يک چيزي به او ياد بدهم، آقا اين کار خوب نيست و اين کار بد است. امر به معروف و نهي از منکر همين است. خدا مرحوم مجتهدي را رحمت کند. شنبه و دوشنبه و چهارشنبه کلاس عمومي داشتيم که ايشان بودند. ايشان روي مطلب ياد دادن خيلي فعال بود.دائم زبانش زبان موعظه بود. خيلي اصرار داشت که وقتي دعوت مي‌کنيد سخنران، ايشان مي‌گفت: بگوييد واعظ دعوت کردم که موعظه بکند. بار کلمه‌ي واعظ با سخنران خيلي فرق دارد. مرحوم مجتهدي مي‌فرمود: واعظ دعوت کنيد. با کلمه‌ي سخنران مخالف بود. رسول گرامي اسلام(ص) مي‌فرمايد: خداوند مي‌فرمايد «إن اللَّه تعالى يقول تذاكر العالم بين عبادي مما تحيي‏ عليه‏ القلوب‏ الميتة إذا هم انتهوا فيه إلى أمري» تذاکر باب تفاعل است، يعني دو طرفه صحبت کردن، تذاکر علما يعني گفتگوي علمي بين بندگان من از چيزهايي است که دلهاي مرده را زنده مي‌کند. مباحثات شما مباحثات علمي باشد. انتهاي کار به اصول و فروع دين برسد و به خدا ختم شود. خروجي حرف من چه باشد؟ يک قدم به خدا نزديک شوم. کاسبي شما طوري باشد که حرام درونش نيايد. وجود نازنين اميرالمؤمنين (ع) مي‌فرمايد: «ربيع القلب» بهار قلب‌ها، خداوند سبحان هيم وعظي را مثل قرآن نياورده، قرآن سرچشمه‌ي علم است. قرآن بهار قلب است. بهار چه خاصيتي دارد؟ قلب‌ها زنده مي‌شوند و اگر انس با قرآن نباشد، قلب‌ها مي‌ميرند. گاهي سؤال مي‌کنيد و بيست دور هم قرآن را خوانديد، فلاني اين آيه را نگاه کن، مي‌گويد: عجب، تا حالا دقت نکرده بودم! ترجمه‌اش را نگاه کنيم، قرآن ما را راهنمايي مي‌کند.

«و يعمر القلب» در مورد چيزي که امکان خراب شدن دارد صحبت مي‌کنيم. چند عامل را حضرات اهل‌بيت مي‌شمارند. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «وَ لِقَاءُ أَهْلِ الْخَيْرِ عِمَارَةُ الْقَلْبِ» (بحارالانوار/ج74/ص208) ملاقات، هم‌نشيني، اينکه من برنامه بريزم که ملاقات با اهل خير داشته باشم روي من اثر مي‌گذارد. کسي که اهل خير هست و کار خير مي‌کند، خير مدرسه‌ساز است، آدم عالم و آگاه و کسي است که من با او ملاقات مي‌کنم، قلبم ساخته مي‌شود. عمارت يعني ساختن کامل، يکوقت خود من يک خوبي‌هايي به لطف خدا دارم اما ساخته شدنم کامل نيست ملاقات با اهل خير آدم را کامل مي‌کند. يک چيزهايي هم تخريب مي‌کند، با اهل دنيا و شر، با کساني که فضلي از آنها ديده نمي‌شود، لقاء آنها عدم عمارات و تخريب را براي آن دارد. يعني هرچه بيشتر خودت را با اينها همراه کردي، عمارت قلب تو سريع‌تر و بلندتر مي‌شود. هيچکس به ما قول نداده چقدر زنده هستيد. لذا مغتنم بشماريم زمان‌هاي خودمان را، عجيب است که بحث مصاحبت و ملاقات، اينکه با چه کسي نشست و برخاست داري، بيشترين ابواب روايات اخلاقي ما سر اين بحث مجالست است. عجيب اهل‌بيت(ع) نسبت به هم‌نشين اهتمام داشتند. معلوم است که انسان خيلي تأثير پذير و تأثيرگذار است. يکي از مسائلي که در مورد انسان مي‌گويند، مي‌گويند از ريشه‌ي انس است. نسبت به ديگري شکل مي‌گيرد، کنارش که مي‌نشيند، انس و هم‌نشيني او اثرگذاري دارد.

اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «لِقَاءُ أَهْلِ‏ الْمَعْرِفَةِ عِمَارَةُ الْقُلُوبِ [وَ مُسْتَفَادُ الْحِكْمَةِ]» آنهايي که اهل شناخت هستند، يعني يک نگاه بالاتري دارند. معرفت يعني اينکه چراغ قوه دستش است و راه را نگاه مي‌کند. معرفت دارد يعني شناخت دارد. راه و چاه را مي‌بيند. دنبال کسي که چراغ دستش است بروي، دنبال اهل معرفت و شناخت بروي، قلبت ساخته مي‌شود. لذا حواسمان باشد کساني که آگاه هستند. ما مي‌خواهيم مشورت کنيم در مسائل مالي با کسي که وضع مالي‌اش خوب است مشورت مي‌کنيم. از حيث کاسبي آدم موفقي است. نگاه کنيم اهل معرفت و شناخت باشد. راهکار خريد و فروش فلان مسأله را بلد است. من اگر بخواهم در اين راهکار بروم بايد دنبال اين بروم. اهل معرفت نسبت به کسي که عالم است، مذاق و کلام اهل‌بيت را مي‌شناسد و عالم ديني است، نسبت به کلام خدا چراغ قوه دارد. از او بپرسي آيه قرآن چه مي‌گويد، روايت چه مي‌گويد، راه بلد است و مي‌گويد. ملاکمان اين باشد، اگر راه موفقيت رفتيد، اگر کسي گفت: به نظر من، ولش کنيد... اگر کسي گفت: روايت داريم، آيه داريم، خدا و پيغمبر اين را مي‌گويد، دنبال او برويم. معرفت يعني اين. تمايلات ما روز به روز عوض مي‌شود.

اميرالمؤمنين فرمود: «عِمَارَةُ الْقُلُوبِ‏ فِي‏ مُعَاشَرَةِ ذَوِي الْعُقُولِ» با آدم عاقل مشورت کنيد. نگاه کنيم ببينيم اين آدم عاقلانه رفتار مي‌کند يا نه، از او عصبانيت عجيب و غريب ديديم. امام صادق فرمود: عصبانيت مثل جنون است، وقتي جنون او را گرفت، آنوقت اين معاشرت ذوي العقول هم بايد حواست باشد. کسي که عاقل است، عصبانيت و کار غير عاقلانه در او نيست، نگاه مي‌کنم رفتارش را با ديگران مي‌بينم، در بحث مالي‌اش نگاه مي‌کنم، بعضي در بجث مالي هم غير عاقلانه رفتار مي‌کنند. من اگر بخواهم يک خانه‌اي را به شما بفروشم. شما بگويي: من اين خانه را از شما مي‌خرم. مي‌گويم: چک مي‌دهي، مثلاً يک ميليارد چک هم مي‌دهد. مي‌روم حسابش را چک مي‌کنم مي‌بينم هجده هزار تومان در حسابش است. در فقه به اين مي‌گويند: بيع سفيهانه، غير عاقلانه است. من به چه حسابي روي تو که هيچ پولي نداري، حساب کنم. در مهريه هم همين است، طرف خرچ عروسي را هم ندارد، خرج عادي هم ندارد و يکباره يک مهريه را تعهد مي‌کند، اين يک مقدار بايد مسأله داشته باشد و سفيهانه باشد. اينهايي که بعداً دست رو دست مي‌زنند که چرا ما اين کار را کرديم، يعني آن موقع عاقل نبودند، پس با ذوي الحقوق معاشرت داشته باشيم.

«أُوصِيكَ‏ بِتَقْوَى‏ اللَّهِ» وصيت و سفارش اميرالمؤمنين(ع) به تقواي الهي، «أَيْ بُنَيَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ» ملازم امر الهي باش، با امر الهي باش، «وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ» قلبت با ياد خدا، آقاي مجتهدي مي‌گفت: شيطان پاي منبر نوح و ابراهيم نشسته و همه روايت‌ها را بلد است، مي‌داند غفلت از ياد خدا بيايد، قلب ما خراب مي‌شود و پايين مي‌ريزد. زلزله‌هاي قلب اينطور است. لذا عمارت قلب به ذکر خدا باشد، يک جاهايي نوسازي نياز دارد، دائماً بايد دست سر و گوش قلبمان بکشيم. ذکر و ياد خدا، يکوقت بيماري‌هاي قلبي بايد قرص را در جيبشان داشته باشد و سريع هم اثر مي‌کند. امام صادق مي‌فرمايد: وقتي حرصت به دنيا بالا گرفت و علاقه‌ات به دنيا زياد شد و دست و پا مي‌زني، يکباره ديدي کشيدنش خيلي زياد شده، قرص زير زباني اين است که سريع اثر کند، ياد مرگ قلب را درست مي‌کند. هرچه بيشتر باشد مقاومتش در برابر زلزله‌ها بيشتر مي‌شود و تخريبش کمتر مي‌شود. شکاف برنمي‌دارد وگرنه از آن طرف شيطان و نفس دارند کار خودشان را مي‌کنند. لشگر يزيد دارد حرف خودش را مي‌زند اما لزوم امر من با اين طرف چقدر است.

در روايات پيامبر اکرم(ص) در بحث توبه، حر نسبت به باطل پشت کرد و از باطل دوري کرد. پيامبر اکرم فرمود: به باطل پشت کنيد و اين از علامات توبه است و ملازم حق بشويد. يک نفر ديگر هم به باطل پشت کرد، زبير هم همينطور بود. وقتي صبح روز جنگ، اميرالمؤمنين به او گفت: ياد بيايد از گفتار پيغمبر، يادت نيست پيغمبر اينگونه گفت، چقدر به تو هشدار داد، زبير حالت بيداري برايش رخ داد اما لزوم حق پيدا نکرد و رها کرد و رفت. همراه نشد، باطل را رها کرد اما ملام با حق نشد. اين رستگار نشد ولي حر رستگار شد. من اگر پشت مي‌کنم نسبت به غفلت‌ها و شيطان و نفس أماره، بايد از اين طرف نسبت به يک چيزهايي رو کنم. عمارت قلب ما با لزوم امر الهي است. امر هم به معني شيء و هم به معني گفتار آمرانه‌ي الهي، آن چيزي که خدا از من مي‌خواهد، مقيد کردن خودم به اوامر الهي و آنچه خدا مي‌خواهد قلب مرا بازسازي مي‌کند.

«وَ تَعَرَّضْ لِرِقَّةِ الْقَلْبِ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ فِي‏ الْخَلَوَاتِ‏» رقت قلب، بعضي مواقع دل سنگ مي‌شود. قساوت قلب، در تنهايي زياد ياد خدا کنيد. ذکر خدا چه به لسان و چه قلبي باشد. در آشپزخانه تنها ايستادي، بگويي: الحمدلله، الهي شکر، اينها قلب آدم را رقيق مي‌کند. يک نفر نزد رسول خدا(ص) آمد، شکايت کرد. از قساوت قلب که خيلي قلبم سنگين است. نه اشک در چشم دارم، دل رحم نيستم. چه کنم؟ «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يَلِينَ‏ قَلْبُكَ» بخواهي قساوت قلبت از بين برود و آرامش قلب پيدا کني، «فَأَطْعِمِ الْمِسْكِينَ» به آدم فقير طعام بده. خودت اطعام کن.  برو يک فقير پيدا کن و به او اطعام کن. اين قلب را آرام و نرم مي‌کند. «وَ امْسَحْ رَأْسَ الْيَتِيمِ» اگر يک يتيمي ديدي، با عطوفت رفتار کن. خدايا يک قطره از آن منش اميرالمؤمنين را به ما بده.

شريعتي: سالروز ارتحال استاد اخلاق، عالم وارسته حضرت آيت الله مجتهدي تهراني است، خدا رحمتشان کند مکرر مي‌فرمودند: قبل از اينکه نمازت را شروع کني، يک سلام به امام حسين بده و ببين نمازت چه نمازي مي‌شود و بعد مکرر اين حکايت را نقل مي‌کردند که در خواب ديدند که پرسيدند: در آن دنيا چه به درد مي‌خورد؟ گفت: دو چيز، تقوا و امام حسين. بعد با همان بيان شيرين مي‌فرمودند: به او گفتند: حالت چطور است؟ گفت: شکر خدا که در پناه حسينم و عالم از اين خوبتر پناه ندارد. کتاب «در احوالات مرحوم آيت الله شيخ احمد مجتهدي تهراني» به 20000303 پيامک بدهيد. امروز صفحه 154 قرآن کريم آيات 31 تا 37 سوره مبارکه اعراف را تلاوت خواهيم کرد.

«يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ‏ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ «31» قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ «32» قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «33» وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ «34» يا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي فَمَنِ اتَّقى‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «35» وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ «36» فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ»

ترجمه آيات: اى فرزندان آدم! نزد هر مسجد (به هنگام نماز، لباس و) زينت‏هاى خود را برگيريد و بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد، همانا خداوند اسرافكاران را دوست ندارد. بگو: چه كسى زينت‏هايى را كه خداوند براى بندگانش پديد آورده و (همچنين) رزقهاى پاكيزه ودلپسند را بر خود حرام كرده است؟ بگو: اين (نعمت‏ها) در زندگى دنيا براى مؤمنان است، (اگر چه كافران هم بهره‏مندند،) در حالى كه روز قيامت مخصوص (مؤمنان) است. ما اين گونه آيات خود را براى گروهى كه مى‏دانند به تفصيل بيان مى‏نمائيم. (اى پيامبر!) بگو: همانا پروردگارم كارهاى زشت و زننده، چه آشكار و چه پنهان، و گناه و ستم و سركشى به ناحقّ و شريك قرار دادن چيزى براى خدا كه او دليلى بر حقّانيّت آن نازل نكرده، و نسبت دادن آنچه را نمى‏دانيد به خداوند، (همه را) حرام كرده است. و براى هر امّتى اجل و سرآمدى است. پس هرگاه اجلشان فرا رسيد، نه مى‏توانند لحظه‏اى تأخير اندازند و نه پيشى گيرند. اى فرزندان آدم! هرگاه پيامبرانى از خودتان به سوى شما بيايند كه آيات مرا بر شما بازگو كنند (از آنها پيروى كنيد)، پس كسانى كه تقوا و صلاح پيشه كنند، هيچ ترسى بر آنان نيست و آنان اندوهگين نمى‏شوند. و كسانى كه آيات مارا تكذيب و از روى استكبار از آن سرپيچى، آنان همدم آتشند و هميشه در آن خواهند بود. پس كيست ستمكارتر از كسى كه بر خداوند دروغ بندد، يا آيات او را تكذيب كند؟ آنان بهره‏ى خود را از (دنيا به مقدارى كه در) كتاب (الهى كه براى آنان نوشته شده) خواهند برد، تا آنكه چون فرستادگان ما براى گرفتن جانشان به سراغ آنان آيند، گويند: كجاست آنچه (و آنكه) به جاى خداوند مى‏خوانديد؟ گويند: همه از ديد ما ناپديد ونابود شدند. و آنان عليه خود شهادت مى‏دهند كه كافر بوده‏اند.

حاج آقاي سعيدي: زهير بن قين بجلي بسيار آدم حلال خوري است. چند روز قبل از جريان کربلا به امام حسين مي‌پيوندد، از حج برمي‌گردد، در يک منزلگاه به حضرت نزديک مي‌شود. حضرت کسي را دنبال او مي‌فرستد، اول يک مقدار استنکاف مي‌کند و بعد همسرش مي‌آيد. او را تشويق مي‌کند. نزد امام حسين مي‌رود، هيچکس نمي‌داند آنجا چه گذشت، وقتي بيرون آمد ديگر زهير قبلي نبود. زير خيمه امام حسين بروي، ديگر فرق مي‌کني. حضرت حر وقتي پشت سر امام حسين نماز مي‌خواند، آنطور احترام مي‌کند، برمي‌گردد. خاصيت آهنربايي امام حسين خيلي قوي است. آهن هم باشد جذب مي‌کند. در هيأت‌هايي که مي‌رويم جذب شويم. همسر زهير گفت: تو آزاد باش و برو. حتي در بعضي جاها هست که همسرش را طلاق داد و گفت: بگذار هرچه از من به تو رسيده خير و خوبي برسد، بعد از من مصيبت به تو نرسد. گفت: اگر هزار بار کشته شوم باز هم در راه تو هستم. دوست دارم زنده شوم و دوباره بميرم. شروع جنگ با زهير زماني بود که ديدند که رجز مي‌خواند و حرف مي‌زند. انشاءالله خدا همه ما را از مريدهايش قرار بده. آقاي مجتهدي خيلي به روضه مقيد بود و در بحث روضه خيلي از ايشان درس گرفتيم.

شريعتي: خدايا «يا ليتنا کنا معکم» ما را سرشار از اخلاص کن.

«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها