اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

98-06-06-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي- آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)-شرح حديث سي ام

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سي‌ام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 06-06-98
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
وا کرده‌ام آغوش قل الله شهيدا *** نزديک بيا اقرب من حبل وريدا
از کوچه گذشتي و نگاهم به تو افتاد *** لرزيد ذلم زلزل زلزال شديدا
عشاق رهيدند و اسيران عقلايند *** مردم دو گروهند شقياً و سعيدا
از کعبه و بتخانه قياماً و قعودا *** رفتم به در ميکده عبداً و عبيدا
با جوهر خاکستر پروانه نوشتم *** من مات من العشق فمن مات شهيدا
سلام به شما دوستان عزيز و نازنينم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي عزيزمان، حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم.
شريعتي: بحث ما در چهل حديث حضرت امام به قلب رسيد، انشاءالله همه تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. در مورد قلب سليم صحبت مي‌کنيم.
حاج آقاي سعيدي: انشاءالله به فضل اين نام‌هاي مبارکي که در هرجايي از اهل‌بيت مي‌آوريم، خدا کمک کند که امارت و سازندگي قلب داشته باشيم. حديث اول امروز با توجه به چهل حديث امام و با توجه به موضوع اصلي که آرامش قلبي و دروني بود، مستقيم هم ارتباط به بحث ما دارد از امام زين العابدين(ع) است. «أَلَا إِنَ‏ لِلْعَبْدِ أَرْبَعَ‏ أَعْيُنٍ» هرکسي چهار چشم دارد، دو چشم صورت و دو چشم قلب، «عَيْنَانِ يُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ» چشم عادي که راه و چاه دنيايي را مي‌بيند، «وَ عَيْنَانِ يُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ آخِرَتِهِ» (خصال/ج1/ص240) دو چشم هم خدا مي‌دهد که امر آخرت را ببيني. افق ديد ما، صد متر، دويست متر، سيصد متر، هرچه دقيق‌تر باشد بهتر مي‌بيند. اما چند کيلومتر به بالا را نمي‌بينيم و تشخيص در جزئيات نداريم. اما يکوقت يک دوربين جلوي چشم مي‌گذاريم و کيلومترها براي ما سانتي‌متر مي‌شود، امر آخرتي به اين معنا، چشمي که براي امر آخرتي است، چشم آدم باز شود جزئيات را مي‌بيند. کسي که با عينک رانندگي مي‌کند، اگر عينک را بردارد ديگر پيچ را نمي‌بيند و با خطر مواجه مي‌شود، اما اگر کسي چشم آخرتي داشت، از قبل مي‌بيند و مي‌داند چه اتفاقي مي‌افتد. الآن بايد اينجا سرعت را کم کنم. چشم آخرتي به اين معناست که الآن چه کار کنم که آنجا گير نيافتم.
«فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً» خدا براي کسي خير بخواهد، «فَتَحَ لَهُ الْعَيْنَيْنِ اللَّتَيْنِ فِي قَلْبِهِ» خدا آن دو چشمي که در قلبش هست را باز مي‌کند. چشم دل باز کن که آن بيني. «فَأَبْصَرَ بِهِمَا الْغَيْبَ فِي أَمْرِ آخِرَتِهِ» حالا به واسطه‌ي دو چشم قلبش امر آخرت و امور آخرتي را نگاه مي‌کند. تصميم‌گيري و عملکردش در دنيا متغير مي‌شود. «وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَيْرَ ذَلِكَ» خدا نخواهد و ديگر چشم دل بسته شود، «تَرَكَ الْقَلْبَ بِمَا فِيهِ» واگذار به خودش مي‌کنند که هرطور مي‌خواهي زندگي کن. برو هرکاري دوست داري بکن! امر آخرت را نگاهي نداري که بخواهي جدي ببيني يا نه! انشاءالله خدا چشم دل ما را باز کند و ببينيم. اگر يکوقت‌هايي آدم چشمش تار مي‌شود و غبار مي‌گيرد، اينها راهکار دارد. پيامبر اکرم(ص) فرمود: اگر اينطور نبود که شما پراکندگي قلب داشتيد، اي يک دله‌ي صد دله دل يک دله کن. اين صد دله بودن، يکي دنيال اين و يکي دنبال آن است، حضرت مي‌فرمايد: اگر اينطور نبود و قلب شما جهتش در جهت خدا بود و حرف زيادي نمي‌زديد، آنچه من مي‌شنيدم شما هم مي‌شنيديد. قلب آن چيزي است که واسطه‌ي بين انسان و خداست و اگر پراکنده کردي مانع وحي هم مي‌شود. حضرت مي‌فرمايد: قلب من به جهت خداست و من حرف اضافه نمي‌زنم. يک مشاور ممکن است صبح تا شب زياد حرف بزند ول حرف زيادي نزند. يک وقت دو جمله مي‌گويد و يکي اضافه هست. زوائد کلام خود را بزنيم، يکوقتي اگر بگويند: يک کنتور براي زبان قرار دادند پول مي‌گيرند، ما چطور حرف مي‌زنيم؟ آنجايي که براي ما سخت است پيامک بزنيم، چطور جمله‌ها را مي‌زنيم؟! گزيده انتخاب مي‌کنيم و اضافه نمي‌کنيم. در پنج جمله کل منظور را مي‌فهمانيم. حرف‌هايي که وقتي مي‌گويي دل يک کسي را خالي مي‌کني. مي‌گويي براي يک نفر، روحيه‌ي عبادت و بندگي او را کمرنگ مي‌کني. مي‌گويي براي يک نفر تخفيف گناه ايجاد مي‌کني. اي بابا من هم کردم چيزي نشد!
من يکوقت به بچه‌ها مي‌گويم: بزرگترين خائن کسي است که وقتي درس مي‌خوانيد، به شما مي‌گويد: ول کن بابا، من هم نخواندم! اي بابا هنوز هم داري مي‌خواني؟ يکوقت يک کلام است، اينها همان حرف‌هاي زيادي است که مشکلات قلبي را براي ما مي‌آورد. يک چيزهايي طهارت قلب مي‌آورد و بايد قلبمان را از چيزهايي پاک کنيم. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «طَهِّرُوا قُلُوبَكُمْ مِنْ‏ دَرَنِ‏ السَّيِّئَاتِ‏ تَتَضَاعَفْ لَكُمُ الْحَسَنَاتُ» (عيون الحکم/ص318) قلب را از چرک‌هاي کثيف پاک کنيم. همين که پاک کرديد، حسنات شما بهتر مي‌شود. آلودگي باعث مي‌شود حسناتي که درونش مي‌ريزي خراب شود. قلب اگر پاک و تميز شد، ظرف اگر تميز شد، شما کيفيت بهتري در غذايت داري. يک ظرف از غذاي قبلي شما مانده باشد، شما بخواهي غذاي جديد درونش بريزي، فاسد مي‌شود. مزه‌اش خراب مي‌شود و به فساد نزديکتر مي‌شود. همين که از چرک دلت را خالي کني، باعث مي‌شود دلت پاکيزه شود. دل پاکيزه يک حسنه را مضاعف مي‌کند. مثل آينه محدب است، چطور يک چيزي را بزرگتر نشان مي‌دهد.
اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «طَهِّرُوا نُفُوسَكُمْ مِنْ‏ دَنَسِ‏ الشَّهَوَاتِ تُدْرِكُوا رَفِيعَ الدَّرَجَاتِ» (عيون الحکم/ص318) از خواست‌هاي دنيايي، چيزهايي که کشش شديد به دنيا دارد، خودتان را حفظ کنيد و نفستان را پاک کنيد. اگر اينطور شد، حالا درجه شما بالا مي‌رود. خداوند به تناسب انسان و به تناسب درجه نسبت به او اعطاء مي‌کند. اگر درجه‌ات بالا رفت، من غذايي که سر سفره مي‌کشم، براي بچه کوچک در ظرف کوچک غذا مي‌ريزم، وقتي بزرگتر شد ظرف بزرگتر مي‌شود. وقتي درجه من بالاتر رفت يک غذاي بهتر و بيشتر به من مي‌دهند. حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: «طَهِّرُوا قُلُوبَكُمْ‏ مِنَ‏ الْحِقْدِ فَإِنَّهُ دَاءٌ مُوبِئٌ» (عيون الحکم/ص299) از کينه پاک کنيد، يکوقت يک بيماري مُسري است، با آدم کينه‌اي که مي‌نشيني از اين و آن برايت مي‌گويد و احساس مي‌کني دلت سياه و سنگين شد. اين مجالست که روايات از حضرت لقمان حکيم، حضرت مسيح و حضرت داود هست و منحصر به دين ما هم نيست. حواستان به هم‌نشيني باشد. مجالست خيلي روي آدم تأثير دارد. آدمي که کينه‌اي است، هم خودش را اذيت مي‌کند و هم ديگران را اذيت مي‌کند. يکوقت مي‌بيني طرف از مسير خطا برگشته و تو داري اين را مي‌گويي. بعضي موقع‌ها لجاجت مي‌آورد. از حقد به خدا پناه مي‌بريم.
در قرآن داريم که حضرت مي‌فرمايد: قلب‌ها بعضي مواقع نابينا مي‌شوند. «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى» (اسراء/72) کسي که اينجا نابينا بود و چشمش بسته بود، «فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى» در آخرت هم همينطور است. روايت از وجود نازنين امام باقر مي‌فرمايد که حضرت فرمود: آن کسي که در دنيا نشانه‌هاي الهي را به چشم ظاهر ديد ولي تأثير نداشت، اين کوردل است. يکوقت يک عارف و عالم را مي‌بينيم، يک گل را نگاه مي‌کنند. خلقت آدم را نگاه مي‌کند، دنيا و عالم و نظم و ترتيب را نگاه مي‌کند. اينها همه او را به خداوند راهنمايي مي‌کند. يقينش هم بيشتر مي‌شود. همه را آيه و نشانه مي‌بيند و آيه و نشانه ايمان ما را تقويت مي‌کند. به خودت و خلقتت نگاه کن. به اينکه همه رو به کمال هستند. «به صحرا بنگردم صحرا تو بينم» هرجا را نگاه کنم، «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيم» (بقره/115) همه وجه خدا را ديدند. «فهو في الآخرة أعمي» در آخرت هم اعمي است و کوردل است. چون همه آيات را اينجا ديد و ايمان نياورد.
پيامبر اکرم و پيامبران گذشته چطور استدلال مي‌کردند؟ نگاه کنيد به خلقت، وقتي به بت پرستان مي‌رسيدند مي‌گفتند: از دست اين بت‌ها کاري برمي‌آيد؟ اين نظام خلقت را ببينيد. به فطرت واقعي توجه مي‌دادند. به فطرت واقعي خود رجوع کنيم که اين کارها کار خداست. همان کسي که تا اينجا رسانده مي‌داند کار مرا چطور بايد به پايان برساند. همان کسي که تا به حال اين نظام احسن را مديريت کرده، از اين به بعد هم توانايي دارد. وقتي آدم مي‌بيند خدا در قعر دريا چطور موجودات را زنده نگه داشته، خدا چطور اينها را بنيان کرده است؟ خداي من هم هست و من هم بنده‌ي او هستم. حواسش به من هست اگرچه من خيلي مواقع حواسم به او نيست.
حضرت خيلي زياد اين دعا را مي‌کردند، پيامبر اکرم(ص) خيلي مي‌گفتند: «يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک» خدايا در روش و دين و مسير خودت، ثبوت قلب داشته باشم و هي زمين نخورم. جهت من منحرف نشود و دلم با تو باشد. وقتي ثبوت قلب داشته باشم زندگي لذت بخش است. فکر کنيد آدم مي‌خواهد جايي برود و زمين سُر است. نمي‌تواني بگويي: برويم يک خرده قدم بزنيم کيف کنيم. هي بايد زمين بخوري! ولي آنجايي که ثبوت قدم داري دوست داري قدم بزني. خدايا من مي‌خواهم و هدفم اين است که از مسير تو دور نشوم. خدايا قلب ما را قبل از اينکه قساوت پيدا کند، اصلاح کن. اميرالمؤمنين(ع) فرمود، از وصيت‌هايي که به امام حسن(ع) فرمودند. «إِنَّمَا قَلْبُ‏ الْحَدَثِ‏ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ» (نهج‌البلاغه/ص393) قلب جوان مثل يک زمين خالي است. زميني که آماده‌ي بذر پاشي است. هرچه بريزي از گندم و جو، قبولش مي‌کند و پرورش مي‌دهد. چون زميني است که آماده پذيرش هست. حضرت فرمود: «مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْ‏ءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ» مبادرت به ادب کردنت مي‌کند. قلب ما ادب کردن نياز دارد. «قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ» قبل از اينکه قساوت قلب پيدا کني. يعني اگر قلب در جواني تربيت نشد، سفت مي‌شود. «وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ» فکرت مشغول شود و اشتغال فکري پيدا کني و ديگر اين طرف و آن طرف بروي، ادب کردن سخت مي‌شود. تا وقتي جوان است، خيلي وقت‌ها رذايل اخلاقي در جواني خيلي راحت‌تر قابل حل است. متصل شدن به صفت حميده‌ي اخلاقي راحت‌تر است. در همه دنيا آموزش و پرورش در جواني سرمايه‌گذاري مي‌کنند. بايد در جواني آموزش داد که اين آگاه شود و دلش سنگ نشود و آن حالت روحيه و اشتغال هنوز اتفاق نيفتاده باشد و خالص باشد.
يک چيزهايي دل ما را بيمار مي‌کند. «إِيَّاكُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ» (کافي/ج2/ص200) مراء و بگو مگو. خصومت، دشمني، «فَإِنَّهُمَا يُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ يَنْبُتُ عَلَيْهِمَا النِّفَاقُ» بدانيد که اين دو قلب آدم را مريض مي‌کند و نسبت به برادرانت مريض مي‌شوي. يکوقت آدم گرسنه است، تشنه است، هوا گرم است، يک چيزي مي‌گويند، اعصابش خرد است و به ديگران مي‌پرد! وقتي گرسنه نيست و هوا خوب است، همين حرف را بگويي عکس العمل نشان نمي‌دهد. يک عوامل بيروني باعث مي‌شود مقاومتش کم شود. مريضي قلب همين است. اگر آدم اهل مراء شد، بگو مگو و جرّ و بحث شد، قلبش مريض مي‌شود نسبت به برادران ديني‌اش قلبش مريض است. براساس اين است که رشد نفاق در دل آدم اتفاق مي‌افتد. اين مراء از محرمات حج است و اصلاً نبايد جرّ و بحث کنيم. از مسير حق آدم را خارج مي‌کند و از خاصيت‌هايش اين است. يکوقت در مورد مسأله‌اي مي‌گويم: مسأله الف درست است؟ شما مي‌گويي: نه! اما اگر روي خصومت بيافتد، من بخواهم خودم را ثابت کنم، نفسانيات مي‌شود. از خودم دفاع مي‌کنم. مراء خاصيتي که پيدا مي‌کند اين است که ديگر نمي‌خواهم او را ثابت کنم، خودم را ثابت مي‌کنم. يعني تخطئه‌ي طرف را مي‌کنم نه فکرش را، حتي اگر حق باشد. تو همان کسي هستي که اينطور مي‌کردي نه اينکه اين اعتقاد باطل است. تو همان هستي و ديگر بحث شخصي مي‌شود، مراء و زد و خرد مي‌شود و آبرويش را مي‌برد. در موقعيت‌هاي سياسي شروع مي‌کنند از طرف حرف زدند، نسبت به تفکر و تحليل سياسي ديگر چيزي ندارند. آقا زمان آقاي فلاني اينطور بود. اين فعل غلط است چرا زمان‌ها را بررسي مي‌کنيد؟ ديگر از انصاف خارج مي‌شود و ته ندارد. اگر خصومت پيش آمد ديگر اصلاح هم ندارد. هيچوقت با کسي که زد و خرد زباني داري، يا خصومت قلبي داري، نمي‌گويي: الحمدلله اصلاح شد. آخر اين است که نتواند جوابت را بدهد ساکت مي‌شود و منتظر مي‌شود يک جاي ديگر يک چيزي از شما پيدا کند و آبرويت را ببرد. دنبال درمان اين مسأله نيستي، مثل اينکه نزد پزشک بروي و دروغ بگويي، مثلاً چشم درد داري بگويي: پا درد دارم! اين به صلاح نيست. مراء قلب را از بين مي‌برد.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «لَا وَجَعَ أَوْجَعُ‏ لِلْقُلُوبِ‏ مِنَ الذُّنُوبِ» (کافي/ج2/ص275) آن چيزي که مريضي ايجاد مي‌کند، گناه است. اصرار بر گناه کار را خراب مي‌کند. دلت مريض مي‌شود. ديگر از آدم‌هاي خوب و کارهاي خوب خوشت نمي‌آيد. قلب مريض شده است. ديگر حوصله‌ي صحبت با کسي که دوست داشتي را هم نداري. آدم به بداخلاقي ميل مي‌کند، بزرگان ما اينطور نبودند حتي در اوج مريضي باز هم اخلاق خوش داشتند. انشاءالله خداوند اخلاق خوش را با قلب‌هاي ما آميخته کند. «اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمْ طَالِعَ الْمَشْرِقِ‏ سَلَكَ‏ بِكُمْ» (کافي/ج8/ص66) روايات مختلف دارد که اشاره به امام زمان(عج) دارد. آن کسي که از مشرق ظهور مي‌کند. حضرت مي‌فرمايد: اگر بدانيد پيروزي سر برمي‌آورد. آن کسي که مي‌آيد پيروزي با او است و اگر از او پيروي کنيد، شما را به راه رسول مي‌برد. انشاءالله خدا همه ما را پيرو امام زمانمان قرار بدهد. «مَنَاهِجَ الرَّسُولِ ص فَتَدَاوَيْتُمْ مِنَ الْعَمَى وَ الصَّمَمِ وَ الْبَكَمِ وَ كُفِيتُمْ مَئُونَةَ الطَّلَبِ» دلهايتان و چشم‌هايتان از کوردلي نجات پيدا مي‌کند. عقول کامل مي‌شود.
حضرت مي‌فرمايد: دلهايتان در عالم شفا پيدا مي‌کند، «فَإِنَّ تَقْوَى‏ اللَّهِ‏ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ» (نهج‌البلاغه/ص312) تقواي الهي، حد و مرزهاي الهي را بشناسيد. خدا بصير بالعباد است. اگر رد نکردي دلت دواء پيدا مي‌کند و قلبت آرام مي‌شود. همه دردي که مي‌کشيم اين است که از خدا دور هستيم. دوري از خدا باعث همه دردها مي‌شود وگرنه ما همه اينها را در پيامبران الهي داشتيم. اينها به واسطه‌ اين است که قلبشان با خدا بود و قلبشان مريض نبود و با اين چيزها با خدا بودند. اما يک نفر را نگاه مي‌کني که داشتنش او را از خدا دور مي‌کند. ثروتش از خدا دورش مي‌کند. حضرت سليمان حکومت عالم را دارد اما از خدا دور نيست اما يک نفر يک ماشين پيدا مي‌کند، يک امضاء مي‌زند مي‌بيني بهم ريخت. همه مرض و درد و بلاي عالم بر سرش آمد. براي حياط خانه‌مان بيشتر از دلمان حرمت قائل هستيم. براي شنيدنمان حرمت قائل هستيم که آقا اينطور حرف نزن، زشت است. ولي براي دلمان حرمت قائل نيستيم. اينجا آب و جارو نياز دارد. در حرم خدا غير خدا را نمي‌آورند. حضرت سليمان با آن دارايي، همه عالم براي او بود، يک ذره در دلش جا نگرفت، اين قلب، قلب خدايي است.
چيزهايي که قلب را مي‌ميراند، محبت زياد نسبت به چيزي و دلبستگي به دنيا پيدا کنيم. روايت داريم «أعمي بصره» چشمش کور مي‌شود. «و امرض قلبه» قلبش را مريض مي‌کند، قلبي که قرار بود هدايتش کند، قلبي که قرار بود صاف و صيقلي باشد، مريض مي‌شود. نگاه مي‌کند به چشمي که درست نمي‌بيند، خطا دارد، خطاي ديد براي محبت زياد به چيزي است و گوشش يک چيز ديگر مي‌شنود. يکوقت‌هايي فکر مي‌کنيم کسي ما را صدا کرد، چون منتظر شنيدن صدايش هستيم. چشم و گوش آدم اشتباه مي‌کند. شهوات عقلش را پاره مي‌کند و خراب مي‌کند. ديگر تصميم او عاقلانه نيست. دنيا قلبش را مي‌کشد. قلبي که مرد، خدا انشاءالله ما را زنده دل قرار بدهد. «الذَّنْبُ‏ عَلَى‏ الذَّنْبِ‏» (خصال/ج1/ص228) گناه روي گناه، اگر استغفار نکني و گناه را پاک کني، گناه روي گناه شود، سفت کاري مي‌شود، ديگر دستيابي به گناه گذشته برايت سخت مي‌شود. گناه برايت آسان مي‌شود و استغفار برايت سخت مي‌شود. با آدمي که عقلش نمي‌رسد جرّ و بحث کني، يکي تو بگويي و يکي او بگويد. اين شکل همان بحث قبلي است که داشتيم. هي تو بگويي و هي او بگويد، اين هم به خير نرسد.
اگر ديدي عقلش نمي‌رسد، بگو: بله، شما درست مي‌گويي. خدا رحمت کند آقا ميرزا جواد ملکي تبريزي(ره) يکوقت‌هايي کسي سر کلاس اشکالي مي‌کرد که نامربوط بود ايشان پاسخي نمي‌داد. دستش را جلوي دهان گرفت و مي‌خنديد و رد مي‌کردند و مي‌رفتند. وقتي اينجا رسيدي با سلم رد کن، «إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» اگر نگويم، کوچک مي‌شوم. شيطان اين حرف‌ها را مي‌زند. سرش را در جوي آب کرده بود و گفت: اينطور آب نخور احمق مي‌شوي. آمد سرش را بلند کرد و گفت: عقل چيست؟ گفت: بخور و راحت باش! باز حضرت مي‌فرمايد: «مُجَالَسَةُ الْمَوْتَى» هم‌نشيني با مرده‌ها، «فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا الْمَوْتَى» اين مرده‌ها چه کسي هستند؟ «قَالَ كُلُّ غَنِيٍّ مُتْرَفٍ» (خصال/ج1/ص228) آدم‌هايي که اهل ثروت هستند اما خوش گذران و اسراف‌کار هستند. با اينها بنشيني قلبت مي‌ميرد. خاصيت هم‌نشيني اينهاست. جهت‌دهي قلبت را مي‌آورند در حد يک حيوان، خوشي را برايت تعريف مي‌کنند يعني خوردن و خوابيدن. تو را کوچک مي‌کنند. قلب آدم در دنيا سيراب نمي‌شود. قلب آدم با بندگي خدا سيراب مي‌شود. کسي بگويد: اينقدر زنده دل شدم از اينکه قرمه سبزي خوردم. خدا رحمت کند حضرت آيت الله بهجت، آدم وقتي نگاهش مي‌کرد شوق مي‌گرفت. بزرگان ديني ما همينطور هستند.
اين مرده دل‌ها چه کساني هستند؟ پيامبر اکرم(ص) فرمود: «مُجَالَسَةُ كُلِ‏ ضَالٍ‏ عَنِ الْإِيمَانِ وَ جَائِرٍ فِي الْأَحْكَامِ» (امالي/ص315) گمراه از ايمان است. وقتي حرف مي‌زند نسبت به قرآن بي ادبي مي‌کند. ضلالت از ايمان و راستي پيدا کرده است. بي نماز و بي روزه است. نسبت به نجس و پاکي و حلال و حرام مقيد نيست. با اينها نشست و برخاست داشته باشي دل مرده مي‌شوي. وقتي کنار يک عالم مي‌نشيني، دو کلمه حرف حساب مي‌زند، مي‌بيني حالت بهتر شد. سنگيني‌هايي را از دلت برداشت. بدانيم نسبت به هدايت آنها چطور رفتار کنيم. اگ شما بداني بچه‌ات مريض است، چشمش درد مي‌کند، چقدر دنبال مي‌کني. وقتي از تو پرسيد: مامان چرا نماز مي‌خواني؟ وقتي خدا را نمي‌بيني چرا نماز مي‌خواني؟ اين هم يک دغدغه است. بلدي جواب بده و نمي‌تواني از عالم محل مي‌پرسي. ما نسبت به بچه‌ها و اطرافيانمان مسئوليت داريم. يک استادي داشتيم مي‌گفتند: با دو نفر بحث کنيد يا علم داشته باشد، يا تقوا. علم و تقوا داشته باشد که عالي است. اگر علم داشته باشد، حرف نامربوط نمي‌زند. مرتبط با بحث حرف مي‌زند. اگر تقوا داشته باشد حرف ناحق نمي‌زند. تو حرف حق مي‌شنوي، يا به علمت اضافه مي‌شود يا بر حق‌هايي که بايد بشنوي اضافه مي‌شود. بحث اينجا خوب است، لذا مباحثه‌ي علما ساعت‌ها طول مي‌کشيد. يک چيزهايي احياء قلب مي‌کند. يکباره از مردن به زنده بودن احياء مي‌کند. جاهايي داريم حضرت مي‌فرمايد: مجالس اهل علم را شلوغ کنيد. اينقدر بنشينيد که مجبور شويد دو زانو بنشينيد. فشرده بنشينيد و ياد بگيريد. اگر ديديد مجالس علما، مجالسي که در آن کلام اهل‌بيت گفته مي‌شود، خلوت شد. نگاه کنيد ببينيد بيشتر رستوران‌ها شلوغ است يا لباس فروشي‌ها يا مجالس علما؟ از اين شلوغي و بازخورد بفهميم طلب ما چيست؟ دغدغه‌ي چه چيزي جدي شده است؟ اگر به همين تناسب ارائه داشتيم، برديم. انشاءالله خدا نياز قلب سليم و خواست‌ها را در دلهاي ما بيشتر کند.
شريعتي: امروز تازه فهميدم که وقتي حضرت امير فرمودند که پيامبر «طَبِيبٌ‏ دَوَّارٌ بِطِبِّه‏» اصل طبابت همين‌جاست که دل و قلب ما را درمان کنند. انشاءالله همه زنده دل باشيم و ظرف دل ما مستعد و مهياي حقايق آسماني باشد و بهترين‌ها براي همه ما رقم بخورد. مجالس سيدالشهداء يکي از چيزهايي است که دل را زنده مي‌کند. امروز صفحه 147 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد. اين هفته در مورد شخصيت ميثم تمار صحبت خواهيم کرد.
«ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ‏ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «143» وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «144» قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «145» وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ»
ترجمه آيات: (خداوند براى شما حلال كرده است) هشت زوج از حيوانات را. از گوسفند دو زوج (نر و ماده) و از بز، دو زوج (به كسانى كه از پيش خود، بعضى چهارپايان را تحريم مى‏كنند) بگو: آيا خداوند نرهاى آنها را حرام كرده يا ماده‏هاى آنها را يا آنچه را شكم آنها در برگرفته است؟ اگر راست مى‏گوييد از روى علم و دانش به من خبر دهيد. و از شتر دو زوج (نر و ماده) و از گاو دو زوج (نر و ماده) را (براى شما حلال كرده است) بگو: آيا خداوند نرهاى اين دو را حرام كرده يا ماده‏ها را يا آنچه را كه شكم آن دو در برگرفته است؟ يا مگر شما شاهد و حاضر بوده‏ايد كه خداوند به حرمت اين گوشت‏ها به شما سفارش كرده است؟! پس كيست ستمكارتر از كسى كه به خداوند، دروغ بندد تا مردم را از روى نادانى گمراه سازد؟ قطعاً خداوند، گروه ستمكار را هدايت نمى‏كند. بگو: در آنچه به من وحى شده، بر كسى كه چيزى مى‏خورد هيچ حرامى نمى‏يابم مگر آن كه مردار يا خون ريخته شده يا گوشت خوك باشد كه قطعاً پليد است، يا حيوانى كه از روى فسق و نافرمانى به نام غير خدا ذبح شده باشد. پس هر كس كه (به خوردن آنها) ناچار و مضطرّ شد، به شرط آنكه از روى سركشى و بيش از حدّ ضرورت نباشد، (مانعى ندارد). همانا خداوند تو آمرزنده و مهربان است. و بر يهوديان، هر (حيوان) ناخن دار را حرام كرديم و از گاو و گوسفند، پيه هر دو را بر آنان حرام ساختيم مگر آن مقدار كه بر پشت گاو و گوسفند يا همراه روده ومخلوط به استخوان است. اين (تحريم)، كيفر ماست به خاطر ظلمى كه مرتكب شدند و قطعاً ما راستگوييم.
شريعتي: انشاءالله زيارت مشهد و امام رضا(ع) رزق و روزي همه ما شود. نکته قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي سعيدي: آيه 146 سوره مبارکه انعام «وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا» بر يهوديان يک چيزهايي را خداوند حرام کرده، «حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ» گاو و گوسفند و بعضي قسمت‌هاي بدنشان، اينها که در دين ما حرام نيست. واقعاً يکوقت‌هايي يک چيزهايي حرام است و يکوقت‌هايي حرام نيست. اگر بد است چرا خدا براي ما حلال کرده است؟ «ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ» اين جزاي آنها بود و آنها را به خاطر طغياني که داشتند، محروم کرديم. طغيان در زندگي باعث مي‌شود خدا آدم را از يک چيزهايي محروم کند که اين آيه هم اين را مي‌فرمايد. يکوقت مي‌گويد: بچه تو را پارک نمي‌برم، پارک بد نيست. چون خطا کردي من هم از پارک محرومت مي‌کنم. بغي و طغيان باعث محروميت مي‌شود.
شريعتي: کتاب «شرح چهل حديث حضرت امام (ره)» مدت‌هاست که با حاج آقاي سعيدي شروع کرديم با نکاتي که حضرت امام در ذيل احاديث حضرات معصومين فرمودند، اين هفته به حديث سي‌ام رسيديم که در مورد قلب بود. براي تهيه‌ي کتاب به 20000303 پيامک بدهيد. در مورد شخصيت ميثم تمار براي ما بگوييد.
حاج آقاي سعيدي: شخصيت ميثم تمار، چند صفت را در مورد ايشان خيلي زياد بيان مي‌کنند، يکي سخنوري است. کلامش در خدمت اهل‌بيت و در خدمت حق بود. لذا مي‌گويند: کينه‌اي که ابن زياد اولين بار نسبت به ميثم گرفت سر طرفداري او از جهت اقتصادي نسبت به ميوه و تره‌باري که آن زمان وجود داشت، کلامي گفت که ابن زياد نتوانست جواب بدهد و جلوي همه ضايع شد و اين کينه را از آن موقع در دلش گرفت. سخنوري در مورد حق، مفسر قرآن بود و به او مراجعه مي‌کردند بالاخص چيزهايي که از پيامبر نسبت به اهل‌بيت(ع) آموخته بود. آيه رجس، تطهير، تمام رواياتي که از پيغمبر نقل شده، خيلي‌ها را ميثم نقل مي‌کند. راوي حديث در صدر اسلام بود. به عنوان يک راوي موثق همه او را مي‌شناختند و زبانش زبان روايي بود. خيلي‌ها از اين زبان ترسيدند و عاقبت شهيد راه زبان شد. وقتي او را به نخل به دار زدند، زبانش را بريدند چون فضيلت علي را مي‌گفت. خدايا ما را در راه علي(ع) و در بيان فضايل اهل‌بيت موفق کن.
شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها