برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث سيام؛ (شناخت بيماريهاي قلب)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 30-05-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
خيالش باز شعري بر لبم بي اختيار آورد *** که اوصاف علي طبع مرا اينگونه بار آورد
کلاف شعر دارم سالها کارم غزل بافي است *** در اين بازار آشفته علي تحسين کند کافيست
نوشتم شاعرش هستم عجب وهم و خيالاتي *** نوشتم بي علي هيچم، چه توضيح اضافاتي
نوشتم شمس ديدم گنبدش زيباتر از آن است *** نوشتم کعبه و ديدم نجف بالاتر از آن است
به قرآن سر زدم ديدم علي گوياتر از آن است *** نوشتم عرش ديدم مرتضي اعلي تر از آن است
شبيه جبرئيل از درک اين اوصاف درماندم *** صد و ده بار امشب قل هو الله احد خواندم
من از شوقش زمين خوردم ولي مولا بلندم کرد *** هميشه يا علي گفتم، علي از جا بلندم کرد
سر و سرّ مرا با او کسي جز او نميداند *** علي ناديده ميبيند، علي ننوشته ميخواند
چه بهتر است همين اول بگويم حرف آخر را *** کسي از ابتدا تا انتها نشناخت حيدر را
«الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين و الائمة المعصومين» سلام به شما دوستان عزيز و نازنينم، عيد شما مبارک باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم.
شريعتي: امسال مردم ما آنچه در توان داشتند براي پرشور کردن عيد غدير به کار گرفتند. از جمله سنت اطعام که تمرکز ما روي اطعام همسايهها بود. انشاءالله همه مأجور باشند.
حاج آقاي سعيدي: هيچ نعمتي بالاتر از ولايت اميرالمؤمنين نداريم. شيريني زندگي به گفتن نام اميرالمؤمنين است و هيچ تلخي با آن مقابله نميکند. انشاءالله خداوند ما را به دين راستين و صراط مستقيم از اين دنيا ببرد.
شريعتي: هفته گذشته در ذيل بحث حديث سيام از چهل حديث حضرت امام در مورد قلب صحبت کرديم. دلها مريض ميشود و امروز بايد قلب ما را مثل طبيب درمان کنيد.
حاج آقاي سعيدي: البته کار طبابت کار حديث است و کلام اهلبيت و نورانيت آن، اينجا ما نقل ميکنيم و لطف خداست که آدم به جاي کلامش از نسخهي اهلبيت استفاده کند. بحث ما در مورد قلب بود که حضرت باقر(ع) فرمودند: قلوب چهار نوع دارد. «قَلْبٌ فِيهِ نِفَاقٌ وَ إِيمَانٌ» قلبي که نفاق و ايمان هردو در آن هست. «وَ قَلْبٌ مَنْكُوسٌ» قلبي که وارونه است، قلبي که ظرف هست اما ظرفي است که برعکس نگه داشته شود. ماهيت ظرف است اما قابليت ظرف ندارد. «وَ قَلْبٌ مَطْبُوعٌ» قلبي که مُهر خورده و ورودي ندارد. ديگر نميشود چيزي وارد آن شود. «وَ قَلْبٌ أَزْهَرُ أَجْرَدُ» قلبي که نوراني است و ميدرخشد. أجرد به معني صاف است، قلبي که صاف است. مثل بياباني که خار و خاشاک ندارد. قلب پاک و صاف، از امام باقر سؤال کردند: اين نوراني قلب ازهر که ميفرماييد، چيست؟ «فَقُلْتُ مَا الْأَزْهَرُ قَالَ فِيهِ كَهَيْئَةِ السِّرَاجِ» مثل چراغ است. چراغي که هم خودش روشن است و هم اطرافش را روشن ميکند. «فَأَمَّا الْمَطْبُوعُ» قلب مطبوع چيست؟ «فَقَلْبُ الْمُنَافِقِ» چيزي که مهر زده شده، در اختيارش چيزهاي مختلف قرار ميگيرد ولي نميتواند واردش شود. منافق حتي در حضور پيغمبر هم هست. در حضور اميرالمؤمنين هم هست. لزوماً به معني حضور نيست. اويس قرني پيغمبر را نديد اما جزء اصحاب بود. اين به معني حضور و ظهور که امام ظاهر باشد يا در کنار امام باشد نيست. قلبش سنگ شده است، قلب الحجاره يعني نفوذ ناپذير. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيم» (بقره/7)
باز حضرت اينجا «هيئة سراج» را ميگويند، مطبوع را براي قلب مُهر خورده و منافق ميفرمايند. أزهر قلب مؤمن است، قلب مؤمن قلب نوراني است. بعد حضرت يک صفت ميفرمايند، در مورد اعطي، چيزي که خداوند به او عطا کرد، هرچه به مؤمن برسد، الهي شکر. اگر مبتلا شد، از بلاهاي عالم ناشکري نميکند. همه در مسير شکر است. اين خاصيت قلب است. حواسمان باشد شکر يک چيز زباني نيست. حضرت دارد از صفات قلب ميگويد. قلب شاکر، قلب ناشکر، اين زبان عمل و فعلش زاييده همان قلب است. «وَ أَمَّا الْمَنْكُوسُ فَقَلْبُ الْمُشْرِكِ» شرک را قبلاً با همديگر در بحث ريا بررسي کرديم. يک شرکي که نسبت به خداوند شريک قائل ميشود. يکوقت ريا را به معني شرک خفي عرض کرديم. براي غير خدا کار کردن، غير خدا را مؤثر در وجود ديدن، قابليت پاسخ گرفتن از غير خدا، تصوير کردن چيزي در مقابل خداوند، من از او مزدم را ميخواهم. «ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ- أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» کسي که به صورت روي زمين افتاده و راه ميرود، کسي چشمش رو به زمين است و دارد ميرود يا کسي که ايستاده چشمش روبروست. کسي که چشمش رو به زمين است نميتواند مسير را درست ببيند. جهت را ميرود ولي نميبيند. کوردل ميگويند کسي را که چشم دارد ولي بخاطر جهتگيري اشتباه چشم صورتش رو به زمين است. جهت چشم دارد ولي رو به زمين است. اما کسي که «علي صراطٍ مستقيم» است، اين موانع را ميبيند و محاسبه ميکند.
اميرالمؤمنين علي(ع) در روايات ما به عنوان صراط مستقيم شناخته شده است. آن کسي که نگاهش به ولايت اميرالمؤمنين است، ايستاده در زندگي قدم برميدارد. اما آن کسي که اميرالمؤمنين علي(ع) و ولايتش را نپذيرفته قبول ندارد، صورتش روي زمين است. هرکس در دنيا هرطور زندگي کرد، در آخرت هم همانطور است. اينطور نيست که متفاوت باشد و همين است. انشاءالله در آن دنيا چشم ما جمال اميرالمؤمنين علي(ع) روشن شود، ادعا که نميتوانيم بکنيم. ادعاي شيعه خيلي خطرناک است، ما دوستشان داريم و محبّ آنها هستيم. «فَأَمَّا الْقَلْبُ الَّذِي فِيهِ إِيمَانٌ وَ نِفَاقٌ» حضرت يک مصداق براي کسي که ايمان و نفاق در قلبش هست ميآورند، «فَهُمْ قَوْمٌ كَانُوا بِالطَّائِفِ» قومي بودند در طائف زندگي ميکردند، افرادي که ايمان و نفاق با هم در دلشان هست. «فَإِنْ أَدْرَكَ أَحَدَهُمْ» اگر کسي أجلش ميرسيد، «أَجَلُهُ عَلَى نِفَاقِهِ هَلَكَ» در آن زمان نفاقش هلاکش ميرسيد، تمام بود. «وَ إِنْ أَدْرَكَهُ عَلَى إِيمَانِهِ نَجَا» اگر در زمان فوت و ايمانش بود نجات پيدا ميکند. انشاءالله خداوند همه ما را عاقبت بخير کند. شريح قاضي اگر آخر عمرش نبود، زمان أباعبدالله که حکم براي حضرت داد، اگر اين حکم را براي حضرت نميداد، شيطان در هيچ سني دست از آدم برنميدارد، خدايا يک لحظه ما را به حال خود وا نگذار. قلب آدم متزلزل است. دائم بايد حفظ کنيم. بدن ما هشتاد سال، نود سال، آدم زندگي ميکند. يک لحظه آدم سکته ميکند و قلب ميايستد. خدايا يک لحظه به اين قلب ما بي توجهي شود و سکته بزنيم خيلي عواقب دارد. انشاءالله خدا ما را پيروز از اين دنيا ببرد.
بحث ما قلب و اصلاح قلب است. يک مقدار شناخت از حيث روايي ميخواهيم نسبت به قلب پيدا کنيم. يکوقت به مادري دستور غذايي ميدهند، ميگويد: بچههاي من نميخورند! ميگويند: شما که درست نکرديد، چرا ميگوييد: بچهها نميخورند؟ ميگويد: نه، برآيند اين غذا ترش است، بچههاي من دوست ندارند. گاهي ما روايات اهلبيت را وقتي در انبوه خواني داريم، زياد که روايت ميخوانيد کم کم مذاق به دست شما ميآيد، حضرت از شما چه ميخواهد. طعم اين مجموعه چيست؟ حتي بعضي بزرگان ما بودند که متن روايت را که ميديدند ميفرمودند: اين روايت به نظرم اشکالي دارد و بايد بروم سندش را نگاه کنم. بعد ميگويند: ايشان سند را نگاه ميکردند و ميديدند بله سند اشکال دارد. يعني ناهمخوني دارد. يک جاهايي خدا اين را به آدم ميدهد. به شما ميگويند: فلاني پدرت اين حرف را زد. ميگويي: بعيد است! اين حالت بعد از اينکه انس آدم با روايات اهلبيت زياد ميشود، پيش ميآيد. انشاءالله خداوند فکر و ذکر ما را مأنوس با اين مفاهيم زيبا قرار بدهد.
بحثي را اميرالمؤمنين در مورد اين شناخت دارد. اقبال قلب و ادبار، رو کردن و پشت کردن، حضرت ميفرمايد: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً» يک رويکردي و يک برگشتي است. «فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ» (نهجالبلاغه/ص530) وقتي روي کرد و حال خوش معنوي داري، سوارش کن، خوب به او تحميل کن. نافلهها و مستحبات، اينجا بعد از نماز است. اينجا قبل از نماز است. نماز نافله خواندن يا فلان روزه مستحبي را قلب رو کرده است. حضرت ميگويد: تا ميبيني اقبال دارد بعد از نماز ميبيني حالت ادبار نيست، خستگي قلب نيست، چون خستگي قلب عبارتي است که اهلبيت ميفرمايند. «وَ إِذَا أَدْبَرَتْ» وقتي پشت کرد، «فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِض» فقط قصر کنيد. فقط واجبات را انجام بدهيد. آن زمان که داري دعا ميخواني، ولي آن موقعي که سه چهار صفحه ديگر هست، اي خدا چند صفحه ديگر مانده است؟ آن موقع ديگر ادامه ندهيد.
«إِنَ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ» همينطور که بدن خسته ميشود، قلب هم خسته ميشود. «فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ [الْحِكْمَةِ] الْحِكَم» با صحبتهاي خوب ميخواهيد قلبتان را شاداب کنيد، حضرت ميفرمايد: با حرفهاي حکيمانه، لذا داريم قرآن دل را زنده ميکند. يکوقتي که دلتان گرفت و غصه خورديد، يک جايي باز کنيد دو آيه از قرآن را بخوانيد. سوره حمد، اخلاص را بخوانيد. دو روايت را نگاه کنيد. کلمات قصار اميرالمؤمنين را نگاه کنيد، ياد آن بزرگوار و کلام ايشان حال آدم را خوب ميکند. پيش آدم بزرگوار برويم و حرف درست بشنويم. يک راه جديد باز ميکند، وقتي در مريضي به بن بست ميرسيد و نزد پزشک ميرويد، ميگويد: اين دارو را دارد. اين آزمايش را بگيريد، کار را انجام بدهيد، خوب ميشويد. همين اميدواري حال آدم را خوب ميکند.
در انشراح قلب يک مسألهاي هست، يکوقت قلب آدم تنگ ميشود. ضيغ ميشود، يکوقت نه «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» خدا به پيغمبرش شرح صدر ميدهد، به پيروان پيغمبر هم همين است. گاهي که دلتان ميگيرد از خدا بخواهيد به شما شرح صدر بدهد. «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ» (انعام/125) از پيامبر سؤال شد از شرح صدر که شرح صدر چيست؟ «نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ فَيَشْرَحُ صَدْرَهُ وَ يَنْفَسِحُ» (بحارالانوار/ج65/ص236) فراخ ميشود و باز ميشود، ديگر غصهها روي او اثر ندارد. تا وقتي ظرف تنگ است زود جوش ميآيد. وقتي دريا شد، نه! اتفاقي نميافتد. «قَالُوا فَهَلْ لِذَلِكَ أَمَارَةٌ يُعْرَفُ بِهَا» يک نشانهاي ميشود بدهيد که از کجا بفهميم دل ما شرح صدر دارد يا ندارد؟ «فَقَالَ نَعَمْ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ» اگر ديديد دل شما ميل پيدا کرده نسبت به آخرت، درگير دنيا نيستيد، «وَ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ» نسبت به اين سراي پوچ دل شما گره نخورده است و مهياي رفتن هستيد، «وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ» خودم را براي رفتن آماده کردم. يک بچه سه ساله داريد، چقدر راحت ميشود او را گول زد. درگيري و دغدغهي او در دنيا چيست؟ حالا در دوره نوجواني، بگويم: بيا شکلات را بگير و از آن چيزي که ميخواهي صرف نظر کن، يک جوري نگاه ميکند. هرموقع ديديد بزرگ شديد، شرح صدر براي آدمهاي بزرگ است. آدمهاي کوچک تا از آنها بگيري گريه ميکند، حتي از خودش دور ببيند، گريه ميکند. شکلات دستش بدهي نميتواند کاغذش را باز کند. حضرت ميفرمايد: آن موقع که دلت دريا ميشود بايد ببيني دل دريا ديگر با اين چيزهاي کوچک گره نميخورد. از دار الغرور دور ميشود. حتي مشکلي که ديگران هم براي تو ايجاد ميکنند، ديگر اينقدر اذيت نميکند و بزرگوار هستي. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) جاهل با شما برخورد ميکند، خودت را در اندازهي او نميبيني. با سلم و بزرگواري پاسخش را ميدهي. از دست دادن، به دست آوردن، خوشحال با اين چيزهاي کوچک نميشوي. امروز شما صد تا يک توماني به يک گدا بدهي، چه ميکنند؟ پرت ميکنند. نگاهمان نسبت به دنيا اين باشد که واقعيت را ببينيم. واقعيت را ديدن هيچ نديدن است.
قصهي عمر سعد با حضرت أباعبدالله الحسين(ع) و حکومت ري که به آن هم نرسيد، وقتي سپاهيان خود را براي جنگ با حضرت جمع ميکرد و حضرت را محاصره کردند، حضرت خيلي گفت: ساکت باشيد و بگذاريد حرفم را بزنم. اينها سر و صدا ميکردند و نميگذاشتند صداي حضرت به آنها برسد. حضرت يک فرمايشي داشتند که «فقد ملئت بطونكم من الحرام» (بحار الانوار، ج 45، ص 7) يکي اينها شکمهاي شما از حرام پر شده و طاقت شنيدن حرف حق نداريد. حرام خوري گوش آدم را کر ميکند. قرآن نميگويد گوش ندارند، ميگويد: «وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها» (اعراف/179) نميشنوند. «و طبع علي قلوبکم» بر قلبهاي شما مُهر خورده است. قلبت به واسطهي حرامخواري ديگر قابليت ظرف نداشته باشد. مطبوع باشد و ورودي نداشته باشد. دو تا عنوان را امام حسين به لشکر ملعون عمر سعد فرمودند، يکي اينکه شکمهاي شما از حرام پر شده و قلبهايتان مُهر خورده است. قلبهاي ما را گناه مُهر ميکند. قلبي که قرار است حرم خدا باشد ديگر کاربرد ندارد. خداوند عالم است «بما يخفي الصدور» آنچه ته قلب شما در سينههاي شما پنهان است. لذا تا درست نکنيم نميشود.
اين ختم و مهر زدن به قلب چيست؟ «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيم» همين ختم به قلب، عذاب به دنيا هم هست. بدبختي که هيچ نميفهمد. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُون» (بقره/18)هم کر و کور است و هيچي نميشنود. هيچ درکي از بيرون ندارد. گويشي ندارد، گنگ است. اين ختم است و مُهر است که خدا ميزند. بعضي مواقع حجاب قلب ما را ميگيرد. پيامبر اکرم(ص) ميفرمايد: «هو العبد يذنب الذنب فَتُنْكَتُ في قلبه نُكَتْةٌ سوداءُ» وقتي گناه روي قلب کسي ميآيد، يک نقطه سياه روي قلبش شکل ميگيرد، قلبي که قرار است نوراني باشد، «فإن تاب منها صُقِلَ قلبه» وقتي توبه کرد پاک ميشود، «و إن عاد» اگر برگشت اينقدر زياد ميشود که ديگر عظيم ميشود و همه قلبش را ميگيرد. امام سجاد(ع) ميفرمايد: خدايا پناه ميبرم از اينکه اصرار به گناه داشته باشم. اصرار کردن و پافشاري در گناه انباشته شدن نقطههاي سياه است و آدم را ميگيرد. خدايا قلبهاي ما منحرف نشود. «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب» (آلعمران/8) اينجا رحمت خيلي مسأله است. خدايا در قلبهاي ما گمراهي رخ ندهد. خدايا تو بخشنده هستي. خودت به فرياد ما برس.
پيامبر(ص) زياد اين را ميفرمود: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك» تزلزل نداشته باشد، يعني يکي از خاصيتهاي قلب متزلزل بودن است. زمين ميخورد، خدايا قلب مرا ثابت نگه دار. خدا حضرت استاد ما را حفظ کند، يکوقتهايي که به دعاي غريق ميرسيديم، ميفرمود: هي پايين ميرود، هي بالا ميآيد. هر بار که بالا ميآيد اميد نجات و پايين که ميرود مرگ است و هلاک. آخر سر حواستان باشد، چقدر دوست داريم ديگر پايين نرويم، اين يعني دوباره مرتکب گناه نشويم. گناه براي آدم احساس خفگي ميآورد. اين خاصيت گناه است و بايد کنار گذاشت و با آن خداحافظي کرد. بايد گفت: شيطان من نميخواهم عمل کنم.
اميرالمؤمنين(ع) چند عامل دارند که چند چيز باعث قساوت قلب ميشود. 1- «مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ» اشک آدم خشک نميشود، «إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ» مگر اينکه قلب قسي شود. ديگر حالت رحماني و رحيمي که خداوند به وديعه گذاشته است، ديگر بندهها آن حالت را ندارند. «وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِكَثْرَةِ الذُّنُوبِ» (علل الشرايع/ج1/ص81) کثرت گناه چشم را خشک ميکند، قلب را قسي ميکند. اگر ميخواهي رقيق القلب باشي و دلت سالم و سبک باشد، بايد از گناه دوري کني. 2- وقتي حضرت موسي با خداوند مناجات ميکرد «يَا مُوسَى لَا تُطَوِّلْ فِي الدُّنْيَا أَمَلَكَ» (کافي/ج2/ص329) آرزوهايت در دنيا طولاني نشود، «فَيَقْسُوَ قَلْبُكَ» قلبت قسي و سنگ ميشود. «وَ الْقَاسِي الْقَلْبِ مِنِّي بَعِيدٌ» کسي که قساوت قلب پيدا کرد، از من دور ميشود. خدا قلب رقيق و مهربان را دوست دارد. قسي القلب از خدا دور ميشود. آدم که آرزوهايش زياد شد از دنيا و خدا طلبکار ميشود، اگر هم نرسد فکر ميکند خدا ظلم کرده است. 3- فراموشي ياد مرگ، «إِنَّ الدَّابَّةَ إِذَا لَمْ تُرْتَكَبْ وَ لَمْ تُمْتَهَنْ وَ تُسْتَعْمَلْ» (تحف العقول/ص506) اگر چهارپا حرف گوش ندهد، ادبش ميکني و بار سوار ميکني. قلوب هم همينطور است. وقتي رقيق نشد و شروع به سرکشي کرد، به ياد مرگ رقيقش کن. 4- رسول گرامي اسلام(ص) «لَا تُكْثِرُوا الْكَلَامَ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ(أمالي/ص3) خيلي زياد حرف نزنيد به غير ياد خدا، کثرت کلام کثرت خطا ميآورد. «فَإِنَّ كَثْرَةَ الْكَلَامِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ قَسْوَةُ الْقَلْبِ» زيادي حرف زدن موجب قساوت قلب ميشود. يکوقت کاسب در مغازه را باز ميکند و ميگويد: بسم الله، خدايا تکليفم اين است که براي زن و بچه پول دربياورم، کار بکنم. اين عمل الهي است. ياد خدا، کلام الهي منتهي در مسير غير خدا نباشد. داريم در مصاحبتها کنار يک نفر مينشيني، دو ساعت حرف ميزني، بلند ميشوي ميبيني هيچي اضافه نشد. در معنويت و انسان بودن و در اينکه به خدا نزديک شوي، هيچ فايده برايت نداشت. ميفرمايد: از اين مجالستها پرهيز کنيد.
حضرت ميفرمايد: «اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ» شنيدن لهو و لعب آدم را قسي القلب ميکند. ديگر دلت براي نماز شب و مناجات با خدا تنگ نميشود. پيامبر فرمود: ترک عبادت، خداي نکرده يک بندگي و نماز را کنار ميگذاري، قلبت سنگ ميشود. نفس انسان را ميکشد، اميرالمؤمنين فرمود: نگاه کردن به آدم بخيل و خسيس، تو بخيل نيستي به آدم بخيل و خسيس نگاه کني دلت قسي القلب ميشود. نگاه کردن به چهرهي کافر نور را از چهره آدم ميبرد. نگاه کردن به عابد، آدمي که اهل بندگي است، نگاه کردن به عالم، عبادت است. حضرت فرمود: شما را نهي ميکنم از اينکه روي ارحام، پدر و مادر وقتي از دنيا ميروند خاک بريزيد، بگذاريد ديگران بريزند که آدم را قسي القلب ميکند.
شريعتي: انشاءالله مراقب اين قلب شفاف و زلال باشيم و همانطور که تحويل گرفتيم، تحويل بدهيم. انشاءالله با اين قلب سليم مهمان سفره اهل بيت باشيم و خداوند متعال ما را اينطور از دنيا ببرد. پيامبر در جمعي نشسته بودند، گفتند: اي مردم دلهاي شما همانند آهن زنگ ميزند. يک عده گفتند: يا رسول الله اگر آهن زنگ بزند، بلد هستيم جلا بدهيم. دل زنگ زده را چطور جلا بدهيم؟ حضرت فرمودند: جلاي دلهاي زنگار گرفته ياد مرگ است و خواندن آيههاي قرآن کريم. امروز صفحه 140 قرآن کريم، آيات 95 تا 101 سوره مبارکه انعام را تلاوت خواهيم کرد.
«إِنَ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ «95» فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ «96» وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ «97» وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ «98» وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَيْءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ فِي ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «99» وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُونَ «100» بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»
ترجمه آيات: همانا خداوند، شكافندهى دانه و هسته است، زنده را از مرده بيرون مىآورد و بيرون آورندهى مرده از زنده است. آن است خداوند شما، پس چگونه (از حقّ) منحرف مىشويد؟ (خداوند،) شكافندهى سپيده دم است، و شب را مايهى آرامش قرار داد و خورشيد و ماه را اسباب شمارش (ايّام). اين است اندازهگيرى خداوند قدرتمند دانا. و اوست كسى كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در تاريكىهاى خشكى و دريا، به وسيله آنها راه را يابيد. قطعاً ما نشانهها را براى قومى كه آگاه و دانايند به تفصيل روشن ساختيم. و اوست كسى كه شما را از يك نفْس آفريد، پس برخى قرار يافته (و به دنيا آمدهاند) و برخى (در پشت پدرها و رحم مادرها) به امانت گذاشته شدهاند. ما آيات خويش را براى گروهى كه مىفهمند به تفصيل بيان كرديم. و او كسى است كه از آسمان، آبى نازل كرد، پس به وسيلهى آن، هر گونه گياه برآورديم و از آن سبزهها خارج ساختيم. از آن (سبزهها) دانههاى برهم نشسته و چيده شده بيرون آوريم. و از شكوفهى خرما خوشههايى نزديك بهم (پديد آوريم) و نيز باغهايى از (انواع) انگورها و زيتون و انار (پرورش دهيم) كه برخى شبيه به هم و برخى غير متشابهند. به ميوهى آن، آنگاه كه بار دهد و آنگاه كه ميوه مىرسد بنگريد. همانا در آن، نشانههايى براى گروه با ايمان است. و آنان براى خدا شريكانى از جنّ قرار دادند، در حالى كه آنان را نيز خدا آفريده است و از روى نادانى براى خداوند، پسران و دخترانى ساخته و پرداختند. خداوند برتر و منزّه است از آنچه آنان دربارهى او وصف مىكنند. (او) پديد آورندهى آسمانها و زمين است، چگونه براى او فرزندى باشد، در حالى كه براى او همسرى نبوده است و او هر چيز را آفريده و به هر چيز داناست.
شريعتي:
راز خلقت همه پنهان شده در عين علي است *** کهکشانها نخي از وصلهي نعلين علي است
ايام منور و مزين به نام اميرالمؤمنين است. اين روزها در مورد ولايت حضرت صحبت ميکنيم و مناسبتهاي دهه ذي الحجه، انشاءالله بر همه شما مبارک باشد و بهترينها براي شما رقم بخورد. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي سعيدي: «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ» خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون ميکشد. خدايا دلهاي ما مرده و تو ميتواني زندهاش کني. تو محيي و مميت هستي. خدايا حيف است با اين حال دنيايي از دنيا برويم. طوري باشد وقت رفتن آدم از دنيا برويم. حيّ از دنيا رفتن تا ميت از دنيا رفتن خيلي فرق دارد. تو مخرج هستي. خدايا ما را زنده کن به نور ولايت اميرالمؤمنين.
عمار ياسر که پدر و مادرش جزء اولين کساني بودند که به دين اسلام گرويدند، پدر و مادر ايشان خيلي شکنجه شدند و زير شکنجهها به شهادت رسيدند و پيامبر خيلي اندوهگين شدند و خيلي گريه کردند. جزء اولين کساني بودند که به حبشه مراجعه کردند هم براي دفع شر مشرکان و هم تبليغ اسلام. عمار لسان گويايي داشت. از صدر اسلام که در حبشه تبليغ ميکرد تا اواخر عمر شريفش که به شهادت رسيد براي اميرالمؤمنين(ع) تبليغ ميکرد. عمار ملاک حق و باطل بود. در جنگ صفين حضرت فرمود: گروهي از طغيانگران تو را ميکشند. حتي بعضي از افراد از جنگ دست کشيدند تا ببينند عاقبت عمار چه ميشود. ما در آن گروه نباشيم که عمار در آن گروه است. حقه زدند و گفتند: عمار را آن کسي کشت که او را به جنگ آورد. چون عمار با اميرالمؤمنين بود. دين خدا پيري و جواني ندارد. عمار 94 ساله بود به شهادت رسيد. عشق اميرالمؤمنين دل را جوان نگه ميدارد. تا لحظه آخر فرياد علي علي او نيافتاد. انشاءالله خداوند کمک کند که اينگونه فرياد ولايت علي(ع) از زبان ما نيافتد.
عيد غدير گذشت، عيد به معني سالگرد ممکن است تمام شده باشد اما غدير تمام نميشود. ولايت اميرالمؤمنين تمام نميشود. تمام سعي عمار اين بود که روشنگري کند و بصيرت ايجاد کند. وقتي اميرالمؤمنين ميفرمايد: «أين عمار» عمار کجاست؟ به معني اين است که من دنبال کسي هستم که اذهان را روشن ميکرد و بصيرت ميداد. معاويه ميگويد: علي بن ابي طالب دو دست داشت که قطع کرديم. يکي عمار بود که در صفين کشته شد و يکي مالک اشتر بود که کشتيم! دشمن گاهي ميفهمد که دست علي بايد قطع شود اما يک روزي هم هست که کمر اميرالمؤمنين ميشکند، با علي فاتح خيبر چه کردند. انشاءالله خداوند توفيق عزاداري و شادي، ارادت نسبت به اهلبيت(ع)، حزن براي حزن و فرح براي فرح را در تمام احوال زندگي به ما بدهد. دل و قلب ما منطبق بر خواست و دل حضرات اهلبيت باشد.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي سعيدي: خدايا آني و کمتر از آني ما را به خود واگذار نکن. ما را نسبت به اهلبيت عاشق و عارف و عامل قرار بده. نسبت به آنها عشق داشته باشيم، معرفت و شناخت داشته باشيم، بدانيم چه چيزهايي را توصيه کردند و عامل باشيم، دانستن کافي نيست. خدايا چشمهاي ما را به جمال مهدي فاطمه روشن بگردان.
شريعتي: مينويسم که شب تار، سحر ميگردد *** يک نفر مانده از اين قوم که برميگردد
«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»