برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث بيست و نهم (صدق و راستي)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 05-04-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
دشت خشکيد و زمين سوخت و باران نگرفت *** زندگي بعد تو بر هيچکس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولي خيره نماند *** شعلهاي بود که لرزيد ولي جان نگرفت
جز خودم هيچکسي در غم تنهايي من *** مثل فواره سر گريه به دامان نگرفت
دل به هرکس که رسيديم سپرديم ولي *** قصهي عاشقي ما سر و سامان نگرفت
هرچه در تجربهي عشق سرم خورد به سنگ *** هيچکس راه بر اين رود خروشان نگرفت
مثل نوري که به سوي ابديت جاري است *** قصهاي با تو شد آغاز که پايان نگرفت
سلام ميکنم به همه شما، بينندهها و شنوندههاي نازنينمان. انشاءالله خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم.
شريعتي: در خدمت چهل حديث امام خميني هستيم. نکتههاي ناب اخلاقي را ميشنويم، امروز به حديث بيست و نهم رسيديم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، حديثي که از امام صادق(ع) هست. «يَقُولُ كَانَ فِي وَصِيَّةِ النَّبِي» اولاً اين از سفارشهاي ويژهي پيغمبر است. وصيت مثل حالت عادي نيست. گاهي در اواخر عمر رخ ميدهد، سفارشي است که اينقدر اهميت دارد بايد ضرب شود. «لِعَلِيٍّ ع» مخاطب وجود نازنين علي(ع) است. «أَنْ قَالَ يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ فِي نَفْسِكَ بِخِصَالٍ» چند مورد را ميگويم، اينها را خيلي سفارش ميکنم که نزد خودت نگهدار. «فَاحْفَظْهَا عَنِّي» از جانب من براي خودت حفظ کن و هيچوقت فراموش نکن. «ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ أَعِنْهُ» خدايا کمکش کن! يک موقعتي است که نياز به کمک خدا دارد. «أَمَّا الْأُولَى فَالصِّدْقُ» راستي! صدق را فقط صدق در لسان نميگيرند، يعني رفتار درست. گويش درست، «وَ لَا تَخْرُجَنَّ مِنْ فِيكَ كَذِبَةٌ أَبَداً» از دهانت يک دروغ کوچک هم شده هرگز بيرون نيايد. هيچوقت نبايد سراغ دروغ بروي.
حضرت امام توضيح در لغات ميفرمايند و ميگويند: اينقدر مهم بوده در نظر مبارک حضرت که اول با صدق شروع کردند. اينکه حضرت به عنوان اغراق بيان نميکنند، ميگويند: يک دروغ هم نگو، يکي هم خطاي بزرگي است. يکي دو روايت را حضرت امام در مفايد دروغ آوردند که مقايسه با شرب خمر کرده است. «وَ الْكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ» (کافي/ج2/ص339) يکوقت ميگوييم: اين مثل آن است و يکوقت ميگوييم: بدتر است. بحث مبالغه هم نيست. در تمام اديان اينقدر دروغگويي کثيف و پست است. روايت ديگري که حضرت ميفرمايد: جبران دروغ مشکل است. گاهي به واسطه کشف يک دروغ انسان به طوري از دريچه اعتبار نزد مردم ساقط ميشود که تا آخر عمر جبرانش را نميتواند بکند. گاهي يک دروغ ميگويد، آبروي يک جمعي را ميبرد. اگر هرکسي که وابسته به يک مجموعه است، دروغ بگويد، اعتماد را سلب ميکند. يک پزشک دروغ بگويد و تجويز اشتباه بکند، به پزشکي مردم بدبين ميشوند. مردم به دين بدبين ميشوند. جبران يک نفر نيست، جبران يک مجموعه است. لذا در مقدمات اعتقادي ميگوييم: پيامبران الهي بايد قبل از زمان نبوتشان معصوم باشند. پيامبر ما قبل از چهل سالگي که به نبوت رسيدند هم هيچ مسأله دروغي نديديم. صدق حديث و امانت داشتند. از خصوصيات ويژهاي که عبدالله بن ابي يعفور بيان ميکند: اميرالمؤمنين(ع) اينطور بود و به واسطه اين بود که خدا او را دوست داشت و محبوب پيامبر بود.
«إِنَّ الْكَذِبَ هُوَ خَرَابُ الْإِيمَانِ» (کافي/ج2/ص339) تخريب ايمان، کذب ايمان را از بين ميبرد. حضرت امام سجاد ميفرمايد: دروغ کوچک و بزرگ، چه بسا دروغ گفتن در يک مورد کوچک که ميگوييم، چيزي نيست. گاهي به راحتي به بچهام دروغ ميگويم، چرا عهد بيخودي ميگويي. ميخواهي ساکتش کني، نجات را در کذب و دروغ ديدي. در حالي که حضرات اهلبيت فرمودند: «النجاة في الصدق» نجات در راستي است. دروغ آدم را از اعتبار ساقط ميکند. يکوقتي پدري در تزريقات بود، به بچه پشت سر هم دروغ ميگفت که آقاي دکتر سوزنش را در ميآورد. درد ندارد، براي متقاعد کردن بچه دروغ ميگفت و بچه هم گريه ميکرد. بعد از اينکه بچه ديد درد داشت و سوزن هم در نياورد، چه اعتباري براي خودت نزد بچه کسب ميکني؟ تذکر دادم و گفتم: دوست عزيز، اين همه دروغ پشت سر هم گفتي، تأثيري هم ديدي يا نه، همينطور گريه ميکند و دست و پا ميزند؟ گفتم: من هميشه به فرزندم ميگويم: درد دارد ولي يادت هست ديشب سرفه ميکردي، گلو درد داشتي، اين باعث ميشود خوب شود و دردش زود تمام ميشود. با واقعيت برخورد کردن، نجات است. نجات در صدق است.
شريعتي: آقاي رنجبر ميگفتند: خيليها ميگويند اگر دروغ بگويي کارت عقب ميماند و از زمانه عقب ميافتي. ايشان ميگفتند: ممکن است کار تو عقب بماند ولي خودت جلو ميروي. صداقت باعث ميشود که تو سالها جلو بيافتي.
حاج آقاي سعيدي: همه گناهها همينطور است. کسي که ديابت دارد و شيريني ميخورد، بالاخره لذت زبانش را حس ميکند. خودش عقب ميافتد، در لذت جلو ميرود و در بيماري پس رفت ميکند. بيماري بدتر ميشود. يکي از علما بالاي منبر آمد و گفت: مردم مشرک شويد! گفت: يعني خدا را هم در کارهايتان شريک کنيد. باورمان شود وقتي ميگويند: از ربا بدتر است. ربا محاربه با خداست. کذب از اين هم بدتر است. «لَا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَتْرُكَ الْكَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ» (کافي/ج2/ص340) طعم ايمان را نميچشد. الا اينکه ترک کند، دروغ را چه به صورت شوخي، چه به صورت جدي. چه ميشود ما دروغ ميگوييم؟ صدق و کذب چيست؟ اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: «الصدق مطابقة المنطق لوضع الهي الکذب زوال المنطق الي الوضع الهي» صدق يعني منطبق با قرارداد الهي باشد. کذب آن است که خدا اينطور قرار نداده است. اگر با صادقين بوديم، خدا با ماست. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» (توبه/119) با صادقين باشيم. حضرت اميرالمؤمنين ميفرمايد: «نحن الصادقون» ما اهل صدق هستيم، يعني با اهلبيت(ع) باشيم.
اثرات کلام من وقتي صدق من در کلام من باشد، کلام من روح پيدا ميکند. «الصدق روح الکلام» وقتي موجودي روح دارد يعني زنده است. زنده است يعني اثرگذار است. وقتي مرده شد ديگر اثر گذار نيست. لذا وقتي کرم با صدق جلو ميآيد، برهان صدق جلو ميآيد، با کلام راستي جلو ميآيد، شما درک از آن داري. ميفهمي و به دلت مينشيند. ممکن است اصلاً هم از ويژگيهاي خاص روانشناختي و اينها استفاده نکند ولي واقعاً با دلسوزي و صدق جلو ميآيد و ميپذيرد. يکوقت ميبيني هزار جور برنامه برايت ميچيند. در شرکتهاي هرمي که يک موقع خيلي بورس بود. براي جذب کردن هزار جور حرف ميچيدند ولي لسان، لسان صدق نبود. کذب نوايي دارد که دل آزار است براي همين نميشود با آن ارتباط برقرار کرد و دلچشب نيست. ولي لسان صدق دلچسب است. «وَ الصِّدْقُ عِزٌّ» (کافي/ج1/ص26) صدق عزت است و بزرگي ميآورد. دروغ پستي ميآورد، بالاخص دروغي که پشت سر هم گفته ميشود. يک دروغ بگويي مجبور هستي براي پوشاندن اين دروغ، دروغ دوم و سوم را بگويي. بايد عالم را جور کني. قصهاي که انسان از بيرون بيان ميکند.
قصهاي که بخواهي خلق کني و بسازي و دروغ بگويي، بايد تمام جوانبش را بسازي، يعني بايد يک واقعيت را در ذهنت شبيه سازي کني و همه را براساس آن بسازي، اگر سؤال کنند اشتباه ميکني و يادت ميرود. روايت دارد خداوند آدم دروغگو را به فراموشي مياندازد. خود دروغ کم حافظه بودن را به دنبال دارد. همينطور که تلاوت قرآن حافظه را قوي ميکند، کذب هم فراموشي ميآورد. صداقت و راستي تفاوتي بين اديان ندارد. اينطور نيست که اين دين بگويد: صدق خوب است و اين دين بگويد: صدق بد است. صداقت فطري است، يک بيان فطري است که لسان صحيح آن را دين به عنوان بيان بيروني ميکند و ما از جهت عقلي صدق و کذب را ميفهميم. «إِنَّ الصَّادِقَ لَمُكْرَمٌ جَلِيلٌ وَ إِنَ الْكَاذِبَ لَمُهَانٌ ذَلِيلٌ» (غررالحکم و درر الکلم/ص219) آدم صادق بزرگوار و کريم است. آدم دروغگو پست است. پيامبر اکرم(ص) ميفرمايد: دروغگويي از اين پستي نشأت ميگيرد. بايد به خودت اجازه بدهي که دروغ بگويي. اين به خود اجازه دادن يعني خودت را هيچي نبيني. بعضي شرفشان اجازه نميدهد دروغ بگويند. شرافت انساني و کرامت نفسشان اجازه نميدهد دروغ بگويند. مثل کسي که مثلاً در مورد مسائل مالي دستش را دراز ميکند و از ديگران ميگيرد. يکي ديگر از اين هم فقيرتر است اما يک مناعت طبعي دارد، اصلاً به خودش اجازه نميدهد که گدايي کند.
نميشود راست گفت يا نميتوانم راست بگويم. بعضي ميگويند: راست بگويم عقب ميافتم. اينجا اگر دروغ بگويي، نميشود. نميگويد نميتوانم راستش را بگويم. نميگويد من بلد نيستم. سياست حرف زدن ندارم، چه اتفاقي ميافتد آدم خداي نکرده دروغگو ميشود؟ بدون تأمل حرف ميزنيم. «من کثر کلامه کثر خطائه» همينطور دهان باز است و حرف ميزند. اهلبيت(ع) و علماي ما هم اينطور بودند. بابي در ابواب اخلاقي هست که باب صمت است، سکوت است. يک جاهايي نبايد هر حرفي را زد. در مورد هرچيزي نظر ميدهد. همين زياد حرف زدن به شهادت اهلبيت(ع) خطاهاي زيادي را در حرفها ميآورد. يکي از بزرگترين خطاها دروغگويي است. مجبور ميشوي دروغ بگويي. قبل از حرف زدن تأمل و فکر داشته باشيم. حرف تا وقتي اسير شماست، تا وقتي که پشت لبت است. وقتي بيرون آمد شما اسير حرف ميشوي. اين حرف به صلاح است زده شود يا نه. آدمهاي عاقل و نادان هردو فکر ميکنند، گير سر زمان فکر کردن است. آدم عاقل قبل از حرف زدن فکر ميکند. آدم نادان بعد از عمل فکر ميکند. لذا خروجي آدم نادان پشيماني ميشود. کاش نميگفتم! حالا مجبور هستي به اين و آن دروغ بگويي تا خودت را نجات بدهي. دروغ راه حل نيست، نجات در صدق است.
اکثر کارهايي که شيطان يا نفس به ما آموزش ميدهد نجات براي ما تصوير ميکند. يک چيز زشتي را زيبا نشان ميدهد. آنهايي که به دام اعتياد ميافتند، وقتي ما با آنها صحبت ميکنيم، ميگويند: به من گفتند تنها راه همين است. کوري عصاکش کور دگر شود! باي نزد پزشکش بروي. آيا اهلبيت عليهم السلام هم همين روش را ميگويند؟ دروغ چيزي است که شيطان اولين راه حل قرار ميدهد. اهلبيت گفتند: نجات در دروغ نيست. اگر دروغگو شوي، نميتواني از پس دروغ خودت هم بربيايي. چه در دنيا و چه در آخرت نجات پيدا نميکني. شيطان ميگويد، خدا هم ميگويد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا» (انسان/3) ميخواهي قبول کن يا قبول نکن. ميخواهي تجربه کن بعد از چهل سال اين را بفهمي، ميخواهي قبولش کن ببين مردم چطور با آدم صادق برخورد ميکنند. عزتي که عرض کرديم را دارد يا نه.
«وَ لَا تَكُ صَادِقاً حَتَّى تَكْتُمَ بَعْضَ مَا تَعْلَمُ» (بحارالانوار/ج75/ص9) صادق نميشوي، الا اينکه بعضي چيزهايي که ميداني را کتمان کني. بعضي مواقع گرفتاري پيدا ميکنيم و ميخواهيم خودمان را ابراز کنيم، در هر زمينهاي اظهار نظر ميکنيم. امام صادق(ع) اين روايت شريف را ميفرمايد تا وقتي که کتمان کني، ميگويد: آقا من اين جنس را ميخواهم بفروشم. اين جنس را صد هزار تومان بفروشم. بايد بگويم: 93 تومان خريدم، هفت تومان سود دارد. از آن اول خريد را نگو. گفتن خريد کراهت دارد. شيخ انصاري در مکاسب ميگويد: گفتن خريد کراهت دارد. بايد کتمان کني. بگو: اينقدر ميفروشم. شما هم که ميروي خريد کني، اگر ميبيني طرف منصف است، بيشتر از اين چانه نزن، معامله را برايش تلخ نکن. شما هم انصاف داشته باش. اگر فقط کاسب بايد انصاف داشته باشد، تو هم انصاف داشته باش. وقت کاسب را ميگيري و چانه ميزني و اوقاتش را تلخ ميکني و معامله را براي او تلخ ميکني. بعد انتظار داشتي براي تو در زندگي شيريني پيش بيايد. براي مردم بپسند آنچه را براي خود ميپسندي. شيرين و روان معامله کنيم. هر چيزي خريد کرديم براي کسي که از او خريد کرديم، دعاي خير کنيم. فروشنده هم دعاي خير و برکت کند. لذا وقتي در يک مغازه ميروي و بيرون ميآيي، هردو با دل شاد خريد کرده باشيد.
گاهي کتمان مخالف صداقت نيست. شما فردا چک داري، اوضاع خراب است. به خانه ميآيي و به خانم ميگويي، وضعيت خانه متشنج ميشود. اينجا بايد حواست جمع باشد. اينجا مشکل مرد خانه است. من تکيهگاه او هستم، من مرد هستم. اينجا از جاهايي است که کذبش درست است. وضعيت مالي چطور است؟ الهي شکر. قديميها ميگفتند: مشکلات را پشت در خانه بگذار و داخل شو! هر راست نشايد گفت. از خدا بترسيم. عالم را محضر خدا ببينيم. حالا يک دروغي گفتي، ثبت نشد نزد خدا! چرا ثبت ميشود. در ذهن ديگران و عالم ثبت ميشود. دليل داريم، روايت ميگويد: فردا روز نسبت به ثواب ما، عمل درست و خطاي ما شهادت ميدهند. اعضاء و جوارح و دست و چشم و لب و دهان ما شهادت ميدهند. يعني روي همه اينها تأثير ميگذارد و زمان پاسخگويي اينها اينطور نيست که فکر کني لب و دهان داشته باشند. زمان پاسخگويي به اين معنا که تأثيري که گذاشتي ديده ميشود. «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ» واقعيتش را ميبيني. بعد يوم الحسره ميشود. چرا اين خطا را کردم؟ فکر ميکردم هيچکس نديد اما همه ديدند. در يک اتاق شيشهاي هستي که همه از اطراف ميبينند، همه نگاهت ميکنند.
اعتماد به خدا داشته باشيم. خدا گفته در صداقت، نجات قرار دادم. خدايا تو ميگويي، راست ميگويي. ما به خدا بي اعتماد ميشويم. روي خدا حساب باز کنيم. او خودش اولين راستگو است و اولين راستگو يعني هر حرفي ميزند پاي حرفش ايستاده است. «إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعاد» (آلعمران/9) خدا روي هيچ وعدهاش دروغ نميگويد. اگر گفته: نجات در صدق است، قطعاً در صدق است. طبق همين هم زبانمان را عادت ميدهيم. در مصباح الفقها هست مرحوم خويي نقل ميکنند که حتي غيبت نسبت به کفار نداشته باشيد. زبان عادت ميکند. در هيچ موردي به دروغ عادت نکنيد. يک وقتهايي ديديد ميگويند: فلاني آدم مؤدبي است، يکباره زمين ميخورد و يک فحش ميدهد و حرف بي ادبي ميزند. آنجا يعني مؤدب نيست. اينجا لحظهاي بود که ذات خودت را نشان دادي. لذا حضرات اهلبيت(ع) يکي از علائم شناخت را نسبت به ديگران، ميگويند: حالت عصبانيت او را نگاه کن.
پرگويي انسان را به دروغ ميکشد. زياد حرف زدن آدم را به دروغ ميکشاند. در مورد مسائلي که علم نداشته باشي، منجر به دروغ ميشود. صدق نجات دهنده است، کذب نابود ميکند. اينکه بگويي: اينجا دروغ گفتم کارم راه افتاد، اين براي بي اعتمادي به خداست. «مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَكَى عَمَلُهُ» (کافي/ج2/ص104) اگر زبانت درست شد، عملت هم منطبق ميشود. آدميزاد بعضي مواقع بدبخت زبانش ميشود. يک دروغي گفته، تبعات ديگرش، دروغ که بايد بگويد هيچ، عمل خطايي هم بايد انجام بدهد. ديروز مريض بودم نيامدم. بايد اداره بيايي سرفه کني و قرص هم بخوري. عملت خطا ميشود و حالا بايد نسبت به ديگري هم دروغ ديگري بگويي. در هردو مورد باختي. «إنّ أشدّ النّاس تصديقا للنّاس أصدقهم حديثا و إنّ أشدّ النّاس تكذيبا أكذبهم حديثا» اگر ديدي يک نفر همه را راستگو ميشمارد، يعني خودش هم راستگو است. از پنجره نگاه خودش به مردم نگاه ميکند. چون صدق ميبيند همه را صادق ميشناسد. اين کسي که همه را تکذيب ميکند و بدبين است، اين از همه دروغگو تر است. اين روايت از پيامبر است. پنجره نگاه خود به مردم چطور است؟ به مردم چگونه نگاه ميکني؟
«الصِّدْقُ أَقْوَى دَعَائِمِ الْإِيمَانِ» (غررالحکم و درر الکلم/ص218) قويترين پايههاي ايمان است. اينقدر بحث صدق گسترده هست، در زندگيهايمان از اندازه کوچک، از تخم مرغ دزدي که شتر دزد ميشود، مبتلا هستيم. حواسمان باشد! کذب من در حد اين است که بگويم: فردا پارک ميرويم! اما يکوقت اگر بي تربيت باشم، بيتربيتي من اينجا نمايشش بيشتر ميشود. اگر در رفتار عادي ياد نگرفته باشم ادب را رعايت کنم، حالا دوربين جلوي من بيايد، يکباره ياد ميگيرم ادب را رعايت کنم. بي ادبي با دوربين حل نميشود. ميگويند: ازدواج کند درست ميشود. يعني واقعاً ازدواج براي بعضي اخلاقها مصلح است. بعضي ميگويند: من به سن ازدواج رسيدم يا نه؟ ميگويد: بيا، نگاه کن ببين چه مشکلات و ريز مجموعههاي اخلاقي داري. فکر نکن عصبانيت خودت را حل نکردي، ازدواج کني درست ميشوي. نه، همانجا هم داري همين عصبانيت را تکرار ميکني. بي تربيتي را تکرار ميکني. براي زبان خودت تنبيه قرار بده. اگر يک دروغ کوچک هم گفتم، يک روز روزه ميگيرم براي تنبيه خودم. بايد اينقدر جريمه براي خودم قرار بدهم تا بتوانم مهار کنم. راننده روز اول با روز صدم يکي است؟ نه، آموزش راندن زبان بايد باشد تا آدم صدق را ياد بگيرد. با آدم کاذب بودن، دروغ را به آدم آموزش ميدهد. از معيت با کذب خيلي نهي شده است. آدمي که دروغگو است، متعفن است. دروغ مثل لجن است از بس کثيف است. پناه ببرم به خدا از دروغ گفتن و دروغگويي و از خدا بخواهم که اين صفات حميده را به ما بدهد. يک جاهايي هست دروغ گفتن به معني اين است که صدق درست نيست. خبرچيني، نميمه، من پشت سر فلاني حرف ميزنم، شما ميگويي: نگو، ميگويم: مگر دروغ ميگويم؟ اين جايز نيست که اينجا گفته شود. غيبت ميشود، خبرچيني ميشود. فرزندان ما به گويش ما نگاه ميکنند. فردا بزرگ ميشوند و ديگر دروغ گفتن برايش قبيح نيست. اگر من بخواهم معضل آقازادگي را حل کنم، بايد بچههايمان را طوري تربيت کنيم از دروغ بدشان بيايد. بايد دروغ را قبيح جلوه بدهيم. يک باب بزرگي داريم که ديگران را به کذب وادار نکنيد. دنبال گربه ميکنيم، فرار ميکند ولي سه کنج ديوار گير بيافتد، به صورت چنگ ميزند. آنقدر به راستي ارزش بدهيد که دروغ حل شود. خدا کند هم خودمان صادق باشيم و هم صدق را به ديگران آموزش بدهيم.
شريعتي: حاج آقاي ميرباقري ميگفتند: تمام عالم از باب «انا لله و انا اليه راجعون» با صدق دارند به سمت خدا حرکت ميکنند. آنوقت اگر تمام عالم را مثل يک رودخانه به سمت خداي متعال تصور کنيم، دروغ گفتن ما خلاف جهت اين آب شنا کردن است. هم يکجايي دستت رو ميشود و هم کار سختي است و ما متوجه نميشويم. امروز صفحه 84 قرآن کريم، آيات 34 تا 37 سوره مبارکه نساء را تلاوت خواهيم کرد.
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً «34» وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً «35» وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُوراً «36» الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً»
ترجمه آيات: مردان داراى ولايت بر زنانند از آن جهت كه خدا بعضى از ايشان (مردان) را بر بعضى (زنان) برترى داده (قدرت بدنى، توليدى واراده بيشترى دارند) و از آن جهت كه از اموال خود نفقه مىدهند، پس زنانِ شايسته، فرمان بردارند و نگهدار آنچه خدا (براى آنان) حفظ كرده، (حقوق واسرار شوهر،) در غياب اويند. و (امّا) زنانى كه از سرپيچى آنان بيم داريد، پس (نخست) آنان را موعظه كنيد و (اگر مؤثّر نشد) در خوابگاه از آنان دورى كنيد و (اگر پند وقهر اثر نكرد،) آنان را بزنيد (وتنبيه بدنى كنيد)، پس اگر اطاعت شما را كردند، بهانهاى بر آنان (براى ستم وآزار) مجوييد. همانا خداوند بزرگوار و بزرگ مرتبه است. و اگر از (ناسازگارى و) جدايى ميان آن دو (زن و شوهر) بيم داشتيد، پس داورى از خانوادهى شوهر، و داورى از خانوادهى زن برگزينيد (تا به اختلاف آن دو رسيدگى كنند) اگر اين دو بناى اصلاح داشته باشند خداوند ميان آن دو را به توافق مىرساند، زيرا خداوند، (از نيّات همه) با خبر و آگاه است. و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد و به بستگان و يتيمان و بينوايان و همسايهى نزديك و همسايهى دور و يار همنشين و در راه مانده و زيردستان و بردگانتان (نيز نيكى كنيد.) همانا خداوند، هر كه را متكبّر و فخرفروش باشد، دوست نمىدارد. (متكبّران خودبرتربين) كسانى هستند كه (هم خود) بخل مىورزند و (هم) مردم را به بخل فرمان مىدهند و آنچه را كه خدا از فضل خود به آنان بخشيده پنهان مىدارند. و ما براى كفرانكنندگان نعمتها عذابى خواركننده آماده كردهايم.
شريعتي: در ايام ولادت با سعادت امام رضا انشاءالله از مشهدالرضا برنامه را تقديم نگاه شما خواهيم کرد. از جناب عبدالله بن ابي يعفور بشنويم.
حاج آقاي سعيدي: از ياران باوفاي امام باقر و امام صادق بودند که فوق العاده متعهد بودند نسبت به اين بزرگواران و متعبد، در کتب رجالي ما وقتي از ايشان صحبت ميشود، هم به عنوان محدث صحبت ميشود و هم به عنوان فقيه، يک نفر فقط ناقل حديث است اما يک نفر فقيه است، خودش استدلال فقهي دارد و مجتهد است، بسيار هم متعبد است. صدق امانت و راستگويي عواملي بود که اميرالمؤمنين را نزد پيامبر و خداوند گرامي ميداشت. هشتاد و خردهاي روايت صحيح داريم که واسطهاش ايشان هستند، براي ما اجتهاد و نقل روايت ايشان بسيار مهم است. ايشان نسبت به فقهاي زمان خودشان برجستگي ويژهاي داشتند. حضرات اهلبيت مستقيم ايشان را تأييد ميکردند. شخصي در مجلسي پشت ايشان بد گفت، شاگرد امام صادق بود و در محضر حضرت نشسته بود، يک حرف بدي زد که حضرت بسيار مکدر شدند. صورتشان را برگرداندند، دست به محاسن کشيدند و چند تار مو روي دست حضرت نشست، حضرت گفتند: چقدر بد است اگر من پير شوم و محبت و يا بغض من نسبت به ديگران براساس گفتههاي شما باشد. اينقدر نسبت به برادر دينيتان حرف بد ميزنيد. در مورد ديگران خيلي حواسمان باشد که چطور حرف ميزنيم. روي امام صادق(ع) از کسي که در محضرشان بودند برميگردد به واسطه بدگويي پست سر کسي ديگر، به اين راحتي زبان ما نسبت به علما نچرخد.
انشاءالله بيايد روزي را که ببينيم و چشم ما به جمال حضرت روشن شود. اعضاء و جوارح ما امام زماني باشد، گوشمان امام زماني باشد. گوش من بايد حساسيت داشته باشد. گوش ما با حرام صدمه نخورد وگرنه صداي امام زمان را نميشنويم. اگر قلب ما صدمه خورد، ديگر حس نميکند وجود امام زمان را و سِر ميشود. سعي کنيم لطيف نگه داريم.
شريعتي: دلم ميخواست مثل کودکي بر روي دوش تمام زائرهاي امام رضا گل از باغ ضريحت سادهتر ميچيد دستانم. «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»