اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

98-03-29-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي- آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)-شرح حديث بيست وهشتم(لقاء الله)

معرفی برنامه

حجت الاسلام والمسلمين سعيدي – آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث بيست و هشتم (لقاءالله)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث بيست و هشتم (لقاءالله)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 29-03-98
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
گرچه شبيه وضع شهر خود وخيميم *** ما همچنان پابند آن عهد قديميم
تهران اگرچه مثل مشهد، مثل قم نيست *** ما هم کنار سفره‌ي شاه کريميم
عطر گلابش را گرفتيم آنقدر که *** در پيچ و تاب زلف او همچون نسيميم
گفتند او باب الحوائج بوده و هست *** ما همچنان محتاج جنّات النعيميم
ضامن شده امشب برات کربلا را *** از چه دگر در غصه، در اميد و بيميم
ما را از اين پس کربلا رفته بدانيد *** ما زائران حضرت عبدالعظيميم
سلام مي‌کنم به سيد جليل القدر، محدث بزرگوار، فقيه عاليقدر، امامزاده‌ي واجب التعظيم حضرت عبدالعظيم حسني که امروز سالروز وفات ايشان و سالروز وفات سيدالشهداء حضرت حمزه عموي گرامي پيغمبر است. امروز را به همه دوستان عزيزم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي نازنين‌مان تسليت مي‌گويم. به همه شما سلام مي‌کنم و اميدوارم خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم.
شريعتي: در خدمت چهل حديث امام خميني هستيم. با احاديث نوراني که امروز به حديث بيست و هشتم خواهيم رسيد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: حديثي از احاديث چهل حديث امام خميني(ره)، خيلي زود گذشت و خيلي خوش گذشت. انشاءالله خداوند انس ما را با اين احاديث بيشتر کند. آدم وقتي کلام اهل‌بيت را مي‌شنود دلش به کلام اهل‌بيت آرام مي‌گيرد. دلش آرام مي‌گيرد از چيزي که از سبب متصل ارض و سماء صادر مي‌شود و اين با حرف‌هاي معمولي خيلي فرق مي‌کند و آموزه‌هايش در انسان خيلي شيرين‌تر است. از خدا مي‌خواهم عمر ما را با نام و ياد اهل‌بيت مستدام نگه دارد و کلمات آخر ما را نام حضرات اهل‌بيت قرار بدهد.
شخصي نزد امام صادق آمد و سؤال کرد. «مَنْ‏ أَحَبَ‏ لِقَاءَ اللَّهِ‏ أَحَبَ‏ اللَّهُ‏ لِقَاءَهُ» کسي که ديدار خداوند را دوست دارد، خدا هم ديدار او را دوست دارد، «وَ مَنْ أَبْغَضَ لِقَاءَ اللَّهِ أَبْغَضَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» کسي هم که بغض دارد و بدش مي‌آيد، خدا هم از لقاء او بدش مي‌آيد. آيا اينطور هست يا نيست؟ حضرت تأييد فرمودند. دوباره سؤال کرد: «قُلْتُ فَوَ اللَّهِ إِنَّا لَنَكْرَهُ الْمَوْتَ» ما از موت کراهت داريم و خوشمان نمي‌آيد. «فَقَالَ لَيْسَ ذَلكَ حَيْثُ تَذْهَبُ» اينطور نيست که فکر مي‌کني. تو گفتي لقاء الله همان مرگ است و من هرچه فکر مي‌کنم نسبت به اين کراهت دارم. «إِنَّمَا ذَلِكَ [ذَاكَ‏] عِنْدَ الْمُعَايَنَةِ» اين مسأله هنگام معاينه است. معاينه، منظور ديدن مرگ است. درواقع حضرت يک تصويري کردند و يک کوري و نابينايي در دنيا براي ما وجود دارد که نسبت به زمان مرگ سنجيده مي‌شود. ما در زمان دنيايمان خيلي چيزها را محو مي‌بينيم. چرا طرف عمل صالحش را به تأخير مي‌اندازد و انجام نمي‌دهد؟ چرا گناه مي‌کند؟ چون اثرش را واضح نمي‌بيند. نسبت به جهنم و بهشت اعتقادش خراب است. صالح و غير صالح بودن عمل را درکي ندارد. اما در لحظه مرگ معاينه است و چشم باز مي‌شود. آن زماني که يک قرعه کشي انجام مي‌دهد، در يکي جايزه هست و در يکي جايزه نيست، همه دلهره دارند اما موقعي که باز مي‌شود، آن کسي که به اسمش درآمده خوشحال است. آن کسي که به اسمش درنيامده ناراحت مي‌شود. اين براي لحظه باز شدن است. لحظه مرگ چشم همه باز مي‌شود. مؤمن و کافر چشمشان باز مي‌شود. اما يکي خوشحال مي‌شود و يکي ناراحت است. و آن چيزي که مي‌بيند دروغ نيست و واقعيت است. خودت مي‌بيني نمي‌تواني چيزي را انکار کني. آن موقع که دهان بسته مي‌شود، نمي‌تواني بگويي: اينها که کارهاي من نيست. اينها هميشه با تو همراه بوده‌اند. اين اخلاق تو، بداخلاقي که داشته با تو بودند. تو مي‌خواستي اينها را نبيني. تعفن بداخلاقي هست و بيني تو الآن باز شده است. خوبي‌ها و خيرها با تو بوده و توجه نداشتي، الآن مي‌بيني چه نتايجي دارد. عملکرد من چه حالت‌هايي برايم ايجاد کرده است. اين اوج تقواست که اميرالمؤمنين در خطبه متقين مي‌فرمايد: متقين در دنيا بهشت و جهنم را مي‌بينند و در آن زندگي مي‌کنند. چشمشان زودتر از موعد باز شده است. لذا لذت مي‌برند، از عمل خيرشان لذت مي‌برند و شوق در عبادت دارند. انشاءالله نسبت به زشتي‌ها هيچ هوسي براي انجامش پيدا نکنيم.
حضرت مي‌فرمايد: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا رَأَى مَا يُحِبُّ [عَايَنَ الْمَوْتَ‏] فَلَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ أَنْ [يُقْدِمَ عَلَى اللَّهِ‏]» وقتي مي‌بيند آن چيزي که دوست دارد، لحظه مرگ چشمش باز مي‌شود و مي‌گويد: واي چقدر نعمت، چقدر خوشي و خوبي هست، آنوقت هيچ چيزي برايش محبوبتر از اين نيست که نزد خدا برود. «وَ اللَّهُ يُحِبُّ لِقَاءَهُ وَ هُوَ يُحِبُّ لِقَاءَ اللَّهِ حِينَئِذٍ» خدا دوست دارد او بيايد لقائش را داشته باشد و او هم دوست دارد لقاء خدا را. «وَ إِذَا رَأَى مَا يَكْرَهُ فَلَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَبْغَضَ إِلَيْهِ مِنْ لِقَاءِ اللَّهِ» وقتي آن چيزهايي که کراهت دارد، يک آدم چشم باز مي‌کند مي‌بيند همه بدي‌هايي که با آن بود، حالا بيرون آمد. آنوقت هيچ چيزي به اندازه لقاء الله برايش تلخ نيست. «وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ لِقَاءَهُ» خدا هم از لقاء اين بنده بدش مي‌آيد. خداوند مي‌فرمايد: من در هيچ چيزي ترديد ندارم، الا در يک چيز، از کسي که دوست دارد در دنيا زندگي کند و من براي او بعد از مرگش چنان چيزي را آماده کردم که خير اوست. او مي‌خواهد در دنيا بماند، من مي‌خواهم جانش را بگيرم که نزد من بيايد. من لقاء الله برايش آماده کردم، او به محبت حيات دنيا دعا مي‌کند بماند، من مي‌خواهم دعايش را مستجاب کنم که در دنيا بماند. از طرفي هم دوست دارم او بيايد که بهتري برايش آماده کردم. ترديد در چيزي نکردم الا به اين دو تا. يعني اين بنده آرزو مي‌کند که بماند، در حالي که من مي‌دانم چه برايش آماده کردم. لذا اميرالمؤمنين در خطبه متقين مي‌فرمايد: « شَوْقاً إِلَى‏ الثَّوَابِ» اصلاً اينها روحشان در بدنشان به واسطه شوقي که از ثواب رسيدن خير آنچه که در دنيا داشتند، يک لحظه نمي‌ماند.
خيلي خداي مهرباني داريم که چيزهاي خوبي براي ما گذاشته است. منتهي يک ذره چشم ما بايد باز شود. اينها هرکدام امتحان است و انشاءالله خدا بخواهد از اين امتحان پيروز بيرون بياييم. اما متن حديث، اينجا حضرت امام مي‌فرمايند: راوي موت را ملازم با لقاء الله تصور کرده، گفته: کساني که لقاء الله را دوست دارند چرا از مرگ بدشان مي‌آيد، گفته: مرگ همان لقاء الله است که اينجا امام صادق(ع) برايش تفکيک مي‌کند. لحظه‌ي موت لحظه‌ي معاينه است. چشمت باز مي‌شود و حالا اگر آنجا اهل صلاح و فلاح بودي دوست داري نزد خدا بروي، اگر نبودي به لقاء مي‌رسي. لذا براي بعضي از اولياء الله، لحظه مرگ هم برايشان تغييري ايجاد نمي‌شود. آنها در عوالم خودشان به اين چشم بازي رسيدند لذا مرگ برايشان کشف تازه‌اي نيست. همان چيزي که در مسير زندگي، حتي در عملکردها از علما سؤال مي‌شود، اگر به شما بگويند: دو روز ديگر مي‌ميري، مي‌گويد: همين کارهايي را مي‌کنم که همين الآن مي‌کنم. يعني تکليف همان است که انجام مي‌دهد. يقين به حالت مرگش دارد، به اينکه عملکردش الآن درست است. انشاءالله ما هم اينطور باشيم که در مسيرمان بگوييم آقا اگر به ما خبر دادند تغييري در زندگي ما ايجاد نمي‌شود. داريم همان مسيري را مي‌رويمک که رضايت خدا در آن هست.
باز در لقاء الله و کيفيت آن حضرت امام مي‌فرمايد: اينکه من لقاء الله را تصور کنم که چيست يعني بايد به کنه ذات الهي پي ببرم، اين امکان ندارد. در مورد هيچ نبي مرسلي اين مسأله نيست. شناخحت يک مفهوم اندازه‌اي است. من مي‌گويم: درس خواندم، ده گرفتم. پانزده گرفتم، بيست گرفتم. هرکس به اندازه خودش، اين شناخت است که باعث لقاء مي‌شود. لذا خداشناسي را اينقدر علما و بزرگان ما پيشنهاد مي‌کنند. اينکه بيايند در خداشناسي صفات خدا را پيشنهاد مي‌کنند. بدان که خدا رزاق است، بدان که خدا بصير بالعباد است. تو را مي‌بيند و براي بنده‌هايش خير مي‌خواهد. اينها همه خروجي دارد. يعني راضي مي‌شوي به آنچه خدا برايت در نظر گرفته است. اگر بداني خدا حکيم است مي‌گويي: خدايا راضي هستم به رضاي تو. اگر بداني خدا خير بنده‌هايش را مي‌خواهد، مي‌گويي خدايا اين خير من است. اگر بداني وقتي مصيبتي مي‌آيد، تو مي‌گويي: خدايا تو داري مرا در اين دنيا پاک مي‌کني. خدايا از عمل خودم است که اين مسأله هست. خدايا اين يک امتحان الهي است، تلاش من در اعتراض به تو نيست، تلاشم در اين است که از اين امتحان پيروز بيرون بيايم. اين روش اولياي الهي است. در بحث امتحانات تلاششان در پيروزي است نه اشکال تراشي و اعتراض به خدا. خدايا از اين امتحان پيروز بيرون بيايم و هميشه در اوج سختي‌ها هم شاکر باشم. اين سخت است اما چيزي است که دين به ما مي‌گويد. اندازه شکر خودتان را بسنجيد. تمام مصائب ما را جمع کنند اندازه حضرت ايوب(ع) نمي‌شود. انبياي الهي آمدند براي ما اسوه باشند. اين شکرها «لازيدنکم» دارد. شکر که کردي انشاءالله خدا بهترين را به تو مي‌دهد.
حضرت امام بسيار با مناجات شعبانيه مأنوس هستند. «الهي هب لي کمال الانقطاع اليک» خدايا از همه قطع شوم و به تو وصل شوم. دل از همه ببرم و به تو وصل شوم. دلي که در گرو ديگران بود، نمي‌تواند پرواز کند. دنيا همين چسبندگي‌ها را براي آدم دارد. معاينه که پيش مي‌آيد آدم مي‌بيند چسب‌ها واقعي نبود. محبت‌هاي دنيا واقعي نبود. چيزهايي که براي من بود، براي من نيست. سند خانه‌ات هم در وقت مرگ اعتبار ندارد. وقتي رفتي ديگر براي تو نيست. يکوقت به دوستان گفتم: تمام معاملات ما رضايت نياز دارد. اما مرگ تنها معامله‌اي است که رضايت هم نياز ندارد. وقتي مردي، مال و ماشين و خانه و همه بدون رضايت پخش مي‌شود به کساني که ممکن است راضي نباشي ولي پخش مي‌شود به همان نسبت قانوني‌اش هم پخش مي‌شود. خدايا همين جا از اينها ببرم و دلم با آنها نباشد، کار و تلاش بکنم اما دلم با تو باشد! من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است!
اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: «صَبَرْتُ‏ عَلَى‏ عَذَابِك‏» خدايا به عذابت صبر مي‌کنم، «فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِك‏» خدايا چطور به چشم برگرداندن تو و قهرت صبر کنم؟ اين را اميرالمؤمنين مي‌گويد. يکوقت پدر بچه‌اي را دعوا مي‌کند و پشت دستش مي‌زند و يکوقت مي‌گويد: ديگر دوستت ندارم. اين خيلي براي بچه سنگين است. روي برگرداندن الهي، خدايا براي آنها که غضب کردي. براي کسي که معرفت و دوستي و زيبايي لقاء را مي‌فهمد، اين سخت است. آنوقت اينجاست که مرگ برايش شيرين مي‌شود. اينجاست که حضرت مي‌گويد: فزتُ، راحت شدم. از دست مردم و بي وفايي‌ آنها راحت شدم. در روايت زياد داريم «ما رأيت شيئاً الا و رأيت الله معه و قبله و فيه» يا «لم اعبد رباً لم اره» خدايي که نديدم را عبادت نمي‌کنم! اين رؤيت معلوم است رؤيت با چشم نيست. اگر بقيع مشرف شويد، آنجا بعضي را گذاشتند و فارسي هم صحبت مي‌کنند. مي‌گويند: خدا در روز قيامت ديده مي‌شود. مثل نوار همينطور تکرار مي‌کنند. مي‌گويند: خدا در روز قيامت ديده مي‌شود. يکوقت به طلبه‌ها گفتم: برويد بگوييد اگر ديده مي‌شود، مي‌شود نيشگون هم گرفت!؟! ديدن اثرش چيست؟ وقتي ما چيزي را مي‌بينيم نسبت به آن واکنش نشان مي‌دهيم. وقتي من چشمانم را ببندم و مستقيم بروم به ديوار مي‌خورم. از اين پله زمين مي‌خورم. اما وقتي پله را مي‌‌بينم، حواسم هست پايم را درست مي‌گذارم. ديوار را مي‌بينم به آن نمي‌خورم. گرما و سرما را با دستم حس مي‌کنم. وقتي چيزي گرم است، دستم را مي‌کشم. احساس ما عملکرد ما را تغيير مي‌دهد. اگر من ديدم مانع را مي‌ايستم. ديدن و لقاء و اينکه رؤيت آدم نسبت به خداوندي که ناظر است و تمام صفات را دارد، يکسري عملکردها را در ما زنده مي‌کند. چرا در دوربين‌ مخفي‌ها، دوربين مخفي قرار مي‌دهند؟ چرا سه پايه نمي‌گذارند همان وسط دوربين بگذارند؟ بايد مخفي باشد. وقتي مخفي است عملکرد طرف طور ديگري است. وقتي دوربين را مي‌بيند عملکرد طور ديگري است. عملکردهاي ما اگر ديديم خداوند بصير بالعباد است، عالم محضر خداست، عملکردهاي ما فرق مي‌کند. پس همان نگاهي که ما مي‌گوييم: چرا ما از مرگ حرف بزنيم؟ ما زنده هستيم، چرا از مرگ حرف بزنيم، چرا از فردا حرف بزنيم؟ اتفاقاً امروز بايد از فردا حرف بزنيم. بداني عملکرد امروزت چه تأثيري در فرداي خودت دارد؟ آقا پنجاه سالگي آزمايش مي‌دهم ببينم چه مشکلاتي دارم؟ امروز بايد بفهمي چطور بايد غذا بخوري که پنجاه سالگي آن بيماري را نداشته باشي.
سبک زندگي امروز من وابسته به فهم زندگي فرداي من است. بدانم که فردا چگونه زندگي خودم را رقم مي‌زنم. با مرگ زندگي کردن، اصل زندگي است. لذا اصل پوياست، اينکه امروز غربي‌ها مي‌گويند: هرچه از ياد مرگ غفلت داشته باشي، اميد به زندگي بالاتر مي‌رود. اين با غفلت است. مثل اينکه بگويي: گاز بده برو، نمي‌داني عاقبت اين تند رفتن تو يک نتيجه‌اي دارد. اما ياد مرگ در دين ما، علامت اميد به زندگي و علامت نحوه اميدوار زندگي کردن است. زندگي خودت را تباه نمي‌بيني. وقتي ياد مرگ مي‌کني مي‌بيني لحظه لحظه‌اش دارد براي شما محاسبه مي‌شود. آنوقت خروجي‌اش بندگي خدا و خير رساني به ديگران مي‌شود. مرگ دوري از گذشته و رويکرد به آينده است. اگر گذشته دار کبد است، قبول کردي دنيا دار سختي‌هاست، وقتي نزديک مرگ مي‌شوي بهجت و خوشحالي تو را مي‌گيرد. خدايا شکرت که از اين سختي‌ها دارم دور مي‌شوم و به جايي که نتيجه عمل صالحم را مي‌بينم نزديک مي‌شوم. «حرامٌ علي کل نفس أن تخرج من الدنيا حتي تعلم انه من اهل الجنة هي ام من اهل النار» قطعاً اينطور است که هرکس از دنيا مي‌رود لحظه مرگش بداند، يقين مي‌کند اهل بهشت شد يا اهل جهنم شد. انشاءالله خداوند همه ما را عاقبت بخير کند. حسن عاقبت مهم است. ببيني در جمع بندي ترازويت چه جوابي مي‌دهد؟ از اين بيان معلوم مي‌شود انسان در وقت معاينه و احتضار، معاينه آنچه در خود بوده و از آن مطلع نبوده مي‌نمايم. چشمش باز مي‌شود، نمي‌دانسته چه خبر بوده و فکر مي‌کرد اي بابا اينکه چيزي نيست. بذر اين معاينه را خود در وجود خود نهاده است. خودمان کاشتيم. معاينه زمان تعجب نيست. مثل اينکه شما بگويي: پسرم نمره‌ات پنج شده است. مگر غير از تو نوشته امتحان را، جواب سؤال‌ها را خودت نوشتي. همه کساني که از امتحان بيرون مي‌آيند، نگاهشان کند. هرکس نسبت بصير به نفس است، يعني همين. خودش هم نگاه کند مي‌داند چه کرده است.
پس از مهمات امور مواظبت به اين امر است، مواظب خودمان باشيم. ما حيف هستيم، خدا ما را براي خيلي بالاتر از اين خلق کرده است. انسان حالت قلب را الهي کند، قلبت را الهي کن و بگو: اين قلب حرم خداست. جاي سکونت غير خدا نيست. اگر آمد با کفش داخل مي‌آيد، خدا پاک و منزه است. ديگران با کفش و آلودگي داخل مي‌آيند. قلب شما حيف است، قلب را الهي کنند، وجهه آن را به جانب حق و اولياي او و دار کرامت او متوجه کنند. صورتش را برگردان و بگذار چيزهاي خوبي ببيند. قلب ما نبايد خيلي چيزها را ببيند. اگر دنيا را برايش جلوه‌گري کردي، کار شيطان همين است، خوشگل جلوه دادي و تغيير دادي، همان کارهايي که شيطان مي‌کند، چيز صيقلي را نمي‌شود خوب چسباند. بعد از آن طرف مي‌بيني وجهه تو کم مي‌شود و دلت با خدا نيست و کيف نمي‌کني. ما آدم‌هايي هستيم که لذت ما را در چيزهاي ديگر تعريف کردند. آدم تعريفش با همه موجودات فرق مي‌کند. آدم را خدا برايش تکليف قرار داده است. خدا براي آدم لقاء الله قرار داده است. حديث امام صادق(ع) است. خدا براي آدم مرگ را اول زندگي قرار داده است. مرگ نابودي و نيستي نيست. اگر اين درک درست را داشتيم، گفتيم: در خلقت، کجاي خلقت ايستاديم، به خدا حيفمان مي‌آيد خودمان را در غير مسير خدا صرف کنيم. انشاءالله خدا اين توفيق را بدهد مسير ما رو به سوي خدا باشد.
شريعتي: يک کلام نوراني اميرالمؤمنين دارند و مي‌فرمايند: «وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ‏ ثَمَناً» (نهج‌البلاغه/ص75) حيف است اين دنيا هزينه وجود تو شود. تو خيلي بزرگتر از اين هستي. حالا خيلي از ما به واسطه همين دلي که نمي‌دانيم چه کار بايد با آن کرد، درگير دنيا و مشغوليات شديم.
حاج آقاي سعيدي: تميزش کنيم و نگذاريم خيلي چرک شود، ياد مرگ اين کار را مي‌کند. خدايا مي‌خواهم نزد تو بيايم و تميز باشم. وقتي مي‌خواهيم ديدار بزرگي برويم، چطور از قبل تميز مي‌رويم و در آينه چند بار نگاه مي‌کنيم، صد بار در آينه نگاه کنيم، مؤمن آينه مؤمن است. مي‌شود از ديگري پرسيد و مي‌شود به روايات مراجعه کرد. مي‌شود آدم بهتري بود. شيطان مي‌گويد: نمي‌شود. ولي بدانيد در اوج، در پيري، در هر لحظه از عمرتان مي‌شود آدم برگردد و آدم بهتري باشد و لحظه به لحظه از زندگي‌اش را کيف کند.
شريعتي: گفت: با مرگ زندگي کن و با زندگي بمير. نکات خيلي خوبي را شنيديم. از خدا عاقبت بخيري بخواهيم. گفت:
چون حسن عاقبت نه به رندي و زاهدي است *** آن به که کار خود به عنايت رها کنند
انشاءالله در پناه خداي متعال همه عاقبت بخير شويم. امروز صفحه 77 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه نساء را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است در سالروز وفات حضرت عبدالعظيم حسني و حضرت حمزه سيدالشهداء ثواب تلاوت را به روح اين دو بزرگوار هديه کنيم و از ثواب و برکاتش بهره‌مند شويم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ‏ مِنْ‏ نَفْسٍ‏ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً «1» وَ آتُوا الْيَتامى‏ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى‏ أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبِيراً «2» وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى‏ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى‏ أَلَّا تَعُولُوا «3» وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً «4» وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً «5» وَ ابْتَلُوا الْيَتامى‏ حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسِيباً «6»
ترجمه آيات: به نام خداوند بخشنده مهربان‏. اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد، آن كس كه شما را از يك نفس آفريد و همسرش را نيز از (جنس) او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را (در روى زمين) پراكنده ساخت واز خدايى كه (با سوگند) به او از يكديگر درخواست مى‏كنيد، پروا كنيد. و (نسبت) به ارحام نيز تقوا پيشه كنيد (وقطع رحم نكنيد) كه خداوند همواره مراقب شماست. و اموال يتيمان را به آنان (باز) دهيد و اموال بد (خودتان) را با اموال خوبِ (يتيمان) تبديل نكنيد و اموال آنان را با اموال خود نخوريد، همانا اين (تصرّفاتِ ظالمانه) گناهى بزرگ است. و اگر مى‏ترسيد كه عدالت را درباره‏ى (ازدواج با) دختران يتيم مراعات نكنيد، (از ازدواج با آنان صرف‏نظر نماييد و) با زنان دلخواه (ديگر) ازدواج كنيد، دوتا، سه‏تا، يا چهار تا. پس اگر ترسيديد كه (ميان همسران) به عدالت رفتار نكنيد، پس يك همسر (كافى است) يا (به جاى همسر دوّم از) كنيزى كه مال شماست (كام بگيريد، گرچه كنيز هم حقوقى دارد كه بايد مراعات شود) اين نزديك‏تر است كه ستم نكنيد. و مهر وكابين زنان را به صورت هديه و با رغبت بدهيد و اگر با ميل و رغبت خويش چيزى از آن را به شما بخشيدند، آن‏را حلال وگوارا مصرف كنيد. و اموال خود را كه خداوند وسيله‏ى برپائى زندگى شما قرار داده، به دست سفيهان ندهيد (ولى) رزق و مخارج آنان را از درآمد آن بدهيد و آنان را بپوشانيد و با آنان سخن شايسته و نيكو بگوييد. و يتيمان را بيازماييد، تا هنگامى كه به (سنّ بلوغ و ازدواج) برسند، پس اگر در آنان رشد (فكرى) يافتيد، اموالشان را به ايشان برگردانيد و آن را به اسراف و شتاب، از (بيم) اينكه بزرگ شوند (و اموالشان را از شما بگيرند) مصرف نكنيد. وهر (قيّم وسرپرستى) كه بى‏نياز است، عفّت به خرج دهد (و از گرفتن حق‏الزّحمه‏ى امور يتيمان چشم بپوشد) وآن كه نيازمند است، به مقدار متعارف (در برابر نگهدارى از مال يتيم) مى‏تواند ارتزاق كند. پس هرگاه اموالشان را به آنان ردّ كرديد، (افرادى را) بر آنان گواه وشاهد بگيريد. (اين گواهى براى حفظ حقوق يتيمان است، وگرنه) خدا براى محاسبه كافى است.
شريعتي: به همه مبلغين، ائمه جماعات و روحانيون عزيز متذکر مي‌شوم که براي اعزام زائر اولي‌ها به مشهد الرضا امکان اعزام انفرادي نداريم لذا از همه درخواست مي‌کنيم که ثبت نام را انجام بدهند، گروه سي و هشت، چهل نفري که دوستان ما کارهاي اجرايي اعزام را انجام خواهند داد و فقط زحمت ثبت نام با شما هست که انشاءالله اين اتفاق بيافتد و دلهايي را به پنجره فولاد امام رضا گره بزنيم. اشاره قرآني را بفرماييد و حضرت عبدالعظيم حسني براي ما بگوييد.    
حاج آقاي سعيدي: اول سوره نساء در مورد نکاح هست، بعضي از افراد مي‌پرسند: چه دعايي بکنيم بخت ما باز شود يا مسأله ازدواج پيش بيايد. اولاً دعا يک پايه قضيه هست. در رزق هم ما چنين مسأله‌اي را داريم و اينطور نيست فقط رزق با دعا باشد. از دعاهايي که مستجاب نمي‌شود، دعايي است که يکي يک گوشه بنشيند و بگويد: خدايا رزق مرا برسان. در اين مسأله هم تلاش هست و هم دعا هست، هردو کنار هم هست. آن دعايي که مي‌کنيد، گاهي دعا مي‌کند خدايا يک شوهر خيلي خوب نصيب من شود. خدايا يک همسر خيلي خوب قسمت من شود. شما که زن خوب مي‌خواهي، زن خوب هم دعا مي‌کند شوهر خوب، اگر بد باشي که نصيب او نمي‌شوي. چون او هم دعا مي‌کند. بايد خوب باشي که نصيب خوب شوي. يعني طيّب للطيّب، خوب براي خوب باشد. اين قاعده الهي است. اين را از خدا بخواهيم، خدايا خوب قسمت ما کن و خدايا دعاي او هم مستجاب شود. لذا بحث خوب بودن هم گول زدن خود نيست. يعني چشمت پاک و طاهر باشد، يعني گوشت پاک و طاهر باشد، يعني يک سري جاها نبايد بروي، يکسري چيزها را بايد خودت را نگه داري و کف نفس کني. در بحث ازدواج خيلي اين بحث را دنبال کنيد. اينکه بعضي مي‌گويند: ازدواج کند درست مي‌شود، اين خبرها نيست. اين‌ها حرفهاي شيطاني است. درست شويد تا ازدواج خوب هم قسمت شما شود.
کنيه حضرت عبدالعظيم، ابوالقاسم است، ابوالفتح هم در مورد ايشان گفتند. با چند واسطه به وجد نازنين پيامبر اکرم مي‌رسد. دو تا ويژکي در مورد ايشان گفتند. يکي اينکه اهل مجاهدت و پيکار بودند. يکي از علت‌هايي که در مهاجرت ايشان به ري ذکر شده است اين است که نسبت به سختگيري‌ها و حکومت زمان، ايشان سفرشان سفر تبليغي بود. يعني براي اينکه بتوانند مبارزات خودشان را ادامه بدهند به ري آمدند. يکي هم اهل کرامت بودند. سيد الکريم، يکي از جاهايي که ما نزد واسطه‌هايي مي‌رويم. مي‌گوييم: خدايا تو به اينها يک آبرويي دادي. چطور در دعاي توسل مي‌خوانيم «يا وجيهاً عند الله» سيد الکريم را هم فراموش نکنيم. خدا به واسطه آن مجاهدت‌ها و بزرگواري‌هايي که اينها داشتند يک چيزهايي به اينها داده است. بايد رفت و گرفت و خواست. آن کسي که مي‌خواهد و سؤال مي‌کند به پاسخ مي‌رسد. سؤال و خواست به ما گفته شده است. ايشان هم امام رضا را درک کردند، هم امام جواد و امام هادي و امام عسگري(ع) را درک کردند. حضرت امام هادي براي حل بعضي از مشکلات ارجاع مي‌دادند، شخصي خدمت امام هادي در سامرا رسيد و از حضرت سؤالي کرد، موقع خداحافظي حضرت به او گفت: در ري از فلاني بپرس. يعني امام(ع) جايگزين خودش قرار مي‌دهد. او نماينده ماست. بعضي از امامزاده‌ها فقط امامزاده هستند و ايشان علاوه بر امامزاده بودن عالم ديني و فقيه هست، کسي است که ارجاع مسأله ديني و اعتقادي به او مي‌شود و اين خيلي مقام بالايي است. به حدي که امام به او ارجاع بدهد. يعني پاسخ او پاسخ من است. کتابي دارد به نام «خطب اميرالمؤمنين» نقل شده بعضي از علما قاطع مي‌گويند که يکي از مصادر نهج‌البلاغه است. يعني نهج‌البلاغه از آنجا نقل مي‌شود. سابقه مبارزاتي و شخصيتي ايشان در کتاب‌هاي مختلفي هست، يکي کتاب حکمت نامه حضرت عبدالعظيم حسني هست براي آيت الله ري شهري است. وقتي زيارت کسي معادل زيارت امام حسين قرار داده شده يعني حکمتي دارد. برويم زيارت و اين زيارت‌ها ما را صيقل مي‌دهد و ما را عوض مي‌کند. گاهي که دلمان مي‌گيرد با زيارت دلمان را جلا بدهيم. اگر ما کسي را نداريم، شما را که داريم. انشاءالله خدا به برکت زيارت آنها ما را هم ببخشد و بيامرزد.
شريعتي: چه شخصيت والا مقامي در تهران داريم و گاهي غافل هستيم. انشاءالله توفيق زيارت پيدا کنيم و براي همديگر دعا کنيم. از امام زمانمان براي ما بگوييد.
حاج آقاي سعيدي: نگاه به امام زمان چيست؟ چطور امام زمانمان را مي‌بينيم؟ آيا بعيد مي‌بينيم يا قريب مي‌بينيم؟ نگاهمان به امام زمانمان چيست؟ قريب به معني نزديک، نزديک است و مي‌آيد و اميد من به او چگونه است. وقتي حادثه‌اي براي شما نزديک و نزديکتر مي‌شود، عملکرد شما نسبت به آن حادثه تغيير مي‌کند. وقتي مي‌گويند: امتحانات يکسال ديگر است. وقتي مي‌گوييم شش ماه ديگر است، وقتي مي‌گوييم: شب امتحان است. فرق مي‌کند. وقتي مي‌گوييم: ظهور حضرت نزديک است. قرارمان اين بود در دعاي عهد او را نزديک ببينيم. امتحان که نزديک شد، ظهور که نزديک شد، زمان جنگ که نزديک شد، اين بچه‌ها را در عمليات ببريم. شب‌هاي عمليات حال بچه‌ها فرق مي‌کرد. فرمانده‌ها هم اينطور بودند. در مسائل نظامي خواب و خوراک محاسبات دارد. امام ما آمدنش نزديک است. تکليف ما اين است که نگاهمان اينطور باشد. وقتي نگاه اينطور بود، يعني بايد عملکرد ما متفاوت باشد. عملکرد يعني اگر فردا ندا آمد اين جمعه حضرت مي‌آيد، آمادگي داشته باشيد. آمادگي جسم و روحت، آمادگي اينکه دل کندن تو وقتي حضرت مي‌گويد: به جهاد بياييد. وقتي اميرالمؤمنين گفت: به جهاد بياييد. به حضرت چه جوابي دادند؟ امروز گرم است. نخل‌ها خرما داده و وقت چيدن است. مگر امام‌ها با هم فرق مي‌کنند؟ مردم هم خيلي فرق نمي‌کنند. وقتي نداي «هل من ناصر» حضرت آمد، اگر «نراهُ قريبا» بود، يعني آماده جنگ هستم. آماده جنگ بايد از همه بريده باشد و چالاک باشد. در دنيا آماده پرواز طرف حضرت حجت باشيم. «هل من ناصر» لبيک! ما هستيم، اين ما هستيم يعني از همه دنيا بريدم! من با دنيا نيستم و بريدن من براي حضور و زمان ظهور تو نيست. براي همين الآن است، هرچه اينجا ببرم دلم با تو قوي‌تر مي‌شود. مهدي فاطمه به همه ما توفيق بده که سربازان خوبي براي تو باشيم. در هر زمينه‌اي تو را حاضر ببينيم و بدانيم برگي از درخت بدون اجازه تو نمي‌افتد.    
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها