حجت الاسلام والمسلمين سعيدي – آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث بيست و دوم (علل کراهت از مرگ)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني(ره)- شرح حديث بيست و دوم (علل کراهت از مرگ)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 28-01-98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
تو آمدي به شبم حس سر شدن بدهي *** به شام تيره توان سحر شدن بدهي
براي ما که جوانيم نذر چشمانت *** رسيدهاي که پر در به در شدن بدهي
تو ماه قبله نمايي که بهر هر ذره *** رسيدهاي که مجال قمر شدن بدهي
به ديده پدران شهيد در هر شهر *** بهانهاي شدهاي چشم تر شدن بدهي
الا ستارهي اميد حضرت ليلا *** سلام آيه توحيد حضرت ليلا
اگر به چشم تو لفظ غزال برگردد *** به جسم مرده شعرم، خيال برگردد
به ساحتي که تويي، آسمان چه ميفهمد *** کسي به پاي بيايد به بال برگردد
اگر مکبر ما هم قد قيامت نيست *** به خال خويش بفرما بلال برگردد
الهي اين قد و بالا بلندتر نشود *** قلم الهي از اين سطر لال برگردد
که از جوار تن جاري تو حضرت کوه *** رشيد و سخت بيايد هلال برگردد
سلام به حضرت علي اکبر، سلام به اين جوان خوش قد و رعنا، جوان سيد الشهداء، جواني که اشبه الناس به رسول الله خلقاً خُلقاً و منطقاً است. عيدتان مبارک باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد. ايام مبارک باشد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. عرض تبريک دارم اين روز را که روز مبارک و پر برکتي است و روز شادي دل حضرت أباعبدالله(ع) است.
شريعتي: در مورد حضرت علي اکبر صحبت خواهيم کرد. بحث ما چهل حديث نوراني حضرت امام و نکات بسيار نوراني و نابي که امام راحل در ذيل روايات معصومين آوردند.
حاج آقاي سعيدي: حديث بيست و دوم، موضوع بحث ما آرامش بود. آرامشي که در گرو دينداري و توجه به خداست. ما در توجه پيدا کردن به خدا به يک واعظ نياز داريم. «كفى بالموت واعظا» (مجموعهورام، ج 1، ص 269) واعظي به نام موت، ياد مرگ. آقاي عالي روي اين موضوع خيلي خوب کار کردند. حديث اين است که «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي ذَرٍّ» شخصي نزد ابوذر آمد اينطور سؤال کرد، وقتي ميبينيم که حديثي را امام صادق از ابوذر نقل ميکنند و آن مطلب را تأييد ميکنند يعني اين مطلب مورد تأييد امام است. يعني همينقدر محکم و مستند است. «فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ مَا لَنَا نَكْرَهُ الْمَوْتَ» چرا از مرگ کراهت داريم؟ چرا ما اسم مرگ ميآيد حالمان خراب ميشود؟ «فَقَالَ لِأَنَّكُمْ عَمَرْتُمُ الدُّنْيَا» سازندگي براي دنيا داشتيد، «وَ أَخْرَبْتُمُ الْآخِرَةَ» آخرتتان را خراب کرديد. «فَتَكْرَهُونَ أَنْ تُنْقَلُوا مِنْ عُمْرَانٍ إِلَى خَرَابٍ» از يک جاي آباد به جاي خراب رفتن، کراهت داشتن دارد. به من بگويند: مدت شما در اين خانه تمام شد و بايد به جاي ديگر برويد. خانهاي که بايد برويد اين است، خانه کثيف و خراب، اعمال صالح ما مصالح آن دنياي ماست. خانههاي سوختهاي که براي خودمان داريم. عمل انجام دادي و با ريا خراب کردي. منت گذاشتي سر طرف که کاري کردي. «فَقَالَ لَهُ فَكَيْفَ تَرَى قُدُومَنَا عَلَى اللَّهِ فَقَالَ أَمَّا الْمُحْسِنُ مِنْكُمْ فَكَالْغَائِبِ يَقْدَمُ عَلَى أَهْلِهِ» چطور طرف خدا ميرويم؟ مثل کسي است که در سفر است، غائب است و نزد خانوادهاش ميآيد. يکي از لذتهاي بهشتي «متکئين فيها متقابلين» رو به روي هم مينشينند. پس آنهايي که اهل احسان هستند خيلي خوشحال هستند.
«وَ أَمَّا الْمُسِيءُ مِنْكُمْ فَكَالْآبِقِ يَرِدُ عَلَى مَوْلَاهُ» آبق بنده فراري است. گرفتند و دوباره آوردند زنداني کردند، اين نگاه هم معلوم است کسي که ميداند ميخواهد گرفتار شود برايش سخت است. «قَالَ فَكَيْفَ تَرَى حَالَنَا عِنْدَ اللَّهِ قَالَ اعْرِضُوا أَعْمَالَكُمْ عَلَى الْكِتَابِ» اعمال خودتان را به کتاب خدا عرضه کنيد. «إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ- إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ» آنهايي که اهل خير بودند در بهترين نعمتهاي خدا هستند. «وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ» ما چطور نزد خدا هستيم؟ اگر اهل بر و شر هستي مشخص است. مرحوم آقا مجتبي تهراني که خدا رحمتش کند، ميفرمود: خداوند عادل است، ما يک صورت ظاهر داريم شبيه پدر و مادرهاي ماست، يک صورت باطن هم داريم که خودمان ميتراشيم. زخم زبان ميزنيم و شبيه مار ميشويم. شبيه عقرب ميشويم. ايشان مثال ميزد، ميگفت: شما اگر يک سگي را ببينيد که مريض است و در کوچه افتاده، اين را برميدارد داخل اتاق بگذاري؟ نه، اين سگ شدن درون آدم، قيدي است که در روايات داريم.
«قَالَ فَقَالَ الرَّجُلُ فَأَيْنَ رَحْمَةُ اللَّهِ» رحمت خدا کجاست؟ «قَالَ رَحْمَةُ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» رحمت خدا هست براي اهل نيکوکاري، برايتان مثال بزنم. يک پدري خيلي بخشنده و بزرگوار است. امروز قرار هست ده نفر از بزرگان که دوستان اين پدر هستند، بيايند. دو سه پسر هم دارد. يک پسر بد دهان و بي تربيت است. به او هم ميگويد: بيايد؟ نه. يک پسري دارد خوب است، جلوي مهمانها ميگويد: من پسرم را دوست دارم، مگر ميشود دوست نداشته باشم؟ عدل نيست که وقتي يک سري افراد محترم ميآيند من آنها را درون جمع بياورم. اگر دستم، چشمم، اعضاء و جوارح من، فکرم، تربيت نشده باشد رحمت خدا واسع هست اما «المحسنين» اهل احسان باش، توان پذيرش رحمت را در خودت جذب کن. خدا رحمتش را دارد. نمره من هجده شده و يک غفلتي مرا گرفته است، خدا ميگويد: عيب ندارد، تو سعي و تلاشت را کردي. دو نمره را ميگيري! اما يکي که مخالفت ميکند و درس نميخواند لايق شفاعت نيست. بعضي از مسائل لياقت آدمها را از شفاعت دور ميکند. کساني که به نماز بي اهميتي ميکنند لياقت شفاعتشان هم از بين ميرود، اينطور نيست که براي همه باشد و براي عموم باشد. امام صادق فرمود: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ كَتَبَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ» يک نامه نوشت و سؤال کرد «يَا أَبَا ذَرٍّ أَطْرِفْنِي بِشَيْءٍ مِنَ الْعِلْمِ»» چيزي از علم به من بگو، به عنوان اينکه اباذر همنشين پيغمبر است. اتفاقاً مسائل جليس بودن را اگر ببينيم که با پيغمبر بودند، سطح معرفتي را کجا ميبرد. «فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَنَّ الْعِلْمَ كَثِيرٌ» علم زياد است، «وَ لَكِنْ إِنْ قَدَرْتَ أَنْ لَا تُسِيءَ إِلَى مَنْ تُحِبُّهُ فَافْعَلْ» اگر توانستيم کسي را که دوست داريم ناراحت نکنيم، اين کار را انجام بده. مگر ميشود آدم کسي را که دوست دارد، ناراحت نميکند. «قَالَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ هَلْ رَأَيْتَ أَحَداً يُسِيءُ إِلَى مَنْ يُحِبُّهُ» مگر ديدي کسي که دوست دارم را اذيت کنم؟ «فَقَالَ لَهُ نَعَمْ» بله، «نَفْسُكَ أَحَبُّ الْأَنْفُسِ إِلَيْكَ» تو خودت را از همه بيشتر دوست داري. «فَإِذَا أَنْتَ عَصَيْتَ اللَّهَ فَقَدْ أَسَأْتَ إِلَيْهَا» خيلي بد کردي با خودت وقتي عصيان الهي ميکني. تو خيلي خودت را دوست داري ولي با خودت بد ميکني. مرحوم مجتهدي به شوخي ميگفت: مردم خودخواه باشيد. خودخواهي که بد است! يعني حواستان به خودتان باشد. آدم خطا ميکند، در لحظه خطا هم خوشحال است ولي بعدش نميفهمد چه بلايي سر نفسش آورده است. يک موقعي به خودش ميآيد ميبيند چرا نماز هم ديگر لذت ندارد. چرا براي بندگي خدا حال ندارم؟ آن موقعي که سرما خوردي غذاي خوشمزه هم بي مزه است. يکي از علما و بزرگان روي منبر گفت: مردم مشرک شويد. همه گفتند: يعني چه؟ گفت: يعني خدا را هم در کارهايتان شريک کنيد. تنها فقط براي خودتان کار نکنيد.
حضرت امام ميفرمايد: اينکه حضرت ابوذر فرمودند: ما در عمران آن طرف و خرابي اين طرف، و خرابي آخرت و عمران اين طرف را ميبيند ميگويد: اين براي طبقه متوسط است. ما يک طبقه کاملاً بي اعتقاد داريم. کفار نگاهشان به مرگ پايان است و ايمان به آخرت ندارد. اين برخوردش با مرگ التهاب و اضطرار است. ميگويد: تمام موقعيت لذت بردن من تمام شد و من تمام شدم. اين خوف از مرگ با خوفي که علماء و بزرگان دارند متفاوت است. ميگويد: همه چيز تمام شد و عالم را عبس ميبيند. يکي از پرستارهايي که براي کشور هلند بود، ميگفت: با کساني که آخر عمرشان بود مصاحبه ميکرد و ميگفت: از زندگي تعريف کنيد. اکثر اينها ميگفتند: پشيمان هستيم از تلاشهايي که کرديم! اين همه خودمان را کشتيم که چه شود. چون پايان را ميبيند. لذا آن نگاه براي طبقه پايين و سخيف هست که اصلاً جايي نيست. طبقه متوسط منظور کسي است که اعتقاد به آخرت دارد و ميداند جهاني پس از مرگ هست اما نساخته و برايش تلاش نکرده است. بعضاً در زمينه تخريبش هم کار کرده است. يعني يک استعداد اوليه خدادادي که خدا به همه داده است را حرام هم کرده است. اين اشرف مخلوقاتي که خدا براي همه ما خلق کرده است را حرام کرده است. استعدادهاي نيکي و خوبي و کمال طلب بودن را در جاهاي ديگر مصرف کرده است. اين از مرگ متنفر ميشود چون آن طرف را خراب کرده است. علت ناراحتي و نفرتش اين است که آن طرف خراب است. هر جا به اين فکر افتاديد که آن طرف خراب است، يک تنبه براي شما آمد، شيطان همان جا ايستاده است. مرحوم مجتهدي ميگفت: شيطان پاي منبر نوح و ابراهيم نشسته است. او از همه ما پا منبريها استادتر است. آن لحظهاي که ميگويد: تمام شد و عمر ما گذشت، ما که چيزي را نساختيم، ميگويد: آب که از سر گذشت چه يک ني چه صد ني! ادامه حرفت را او ميزند. يعني تو داري تنبّه پيدا ميکني و او دارد نتيجه ميگيرد و در مسير ديگر ميبرد. تنبّه ما اين نيست، الهي العفو! خدايا من به رحمت تو اميد دارم. تو رحمتت براي محسنين است و يکي از بزرگترين احسانها و نيکوکاريها توبه و بازگشت است. باب توبه يک چيزي عجيبي است و خدا بندههاي توبهمار را دوست دارد. هيچ نا اميدي نيست و من اميد به رحمت خدا دارم. هروقت ياد مرگ ميافتم يک قدم به خدا نزديک ميشوم. هر روزي که از زندگي ما ميگذرد يک روز به مرگ نزديک ميشويم. يکوقت زير شيشه ميز کاسبي ديدم که هر روزي که ميگذرد يک قدم به مرگ نزديک ميشويم. يکوقت روي صفحه گوشي موبايلت اين را ميگذري. ياد مرگ ذکري است که دوام نياز دارد.
علاج قطعي وارد کردن ايمان است در قلب، به فکر و ذکر نافع و علم و عمل و صالح، بارها قرآن به ما اين را آموزش داد که ايمان و عمل صالح باعث ميشود مرگ برايت آسان شود. خداوند نسبت به بندهها ظالم نيست. خداوند عادل است. همان چيزهايي که دستور داده و بهشت خودش را در مقابل آنها و در عطاي آنها قرار داده، خدا همانها را هم به آدم ميدهد. شيطان ريب و شک در دلت مياندازد. اين همه نماز و روزه داشتي چه شد؟ ميآيد علوم تجربي را با علوم الهي قاطي ميکند. خيليها نديدند. پس نديده نيست. در دل آدم شک مياندازد. خناس گفتن به شيطان يکي همين است. ميگويد: هي ميرود و ميآيد و پايههاي ايمان را سست ميکند. چرا نماز را ميگويند: ذکر است. هي بايد حواست باشد، چون ميدئاند اين دارد آن پايه را ميخورد و هي بايد سم پاشي کني و استغفرالله بگوييد. در رمي جمرات هي ميآيد حرف ميزند، هي ابراهيم (ع) با سنگ ميزند، دوباره ميآيد و اصلاً خسته نميشود. يکوقت به شوخي ميگفتم: اگر همت شيطان را داشتيم چه ميشد؟
پيامبر(ص) به علي (ع) فرمود: علي جان همانقدر که تو در راههاي هدايت بشر تبحّر داري، شيطان همانقدر در راههاي ضلالت و گمراهي توان دارد. هموزن اميرالمؤمنين راه گمراهي بلد است و بايد به ريسمان الهي چنگ بزنيم. حضرت امام مثال ميزند. گفت: آن کسي که حساب پاک است از محاسبه چه باک است! اين ترس براي موقعي است که حسابت پاک نباشد. وقتي محاسبه عملش را ميگويند: وحشتي ندارد. بسياري از بزرگان ما بودند، از اينها پرسيده شد: اگر يک هفته ديگر بگويند: شما از دنيا ميروي، چه ميکنيد؟ گفتند: همين کارهايي که ميکنم، تکليفم را انجام ميدهم، کاري نميکنم. هيچکس تضميني نداده تا يک هفته و يک ماه ديگر زنده باشيم. لذا جدي بگيريم و لحظهها را جدي بگيريم. يکوقت يک شخصي وارد يک قريهاي شد، ديد مردم دورش جمع شدند. قرارمان اين است که روز اول سال که ميشود، ميآييم نگاه ميکنيم ميگوييم: هرکس اول آمد پادشاه و بزرگ ما شود. يک وزيري داشت و گفت: وزير جريان چيست؟ وزير گفت: ميخواهي بداني با من بيا. سوارش کرد و در يک جزيرهاي متروکه برد. گفت: پياده شو برويم اينجا را ببينيم. نگاه کردند ديدند يک مشت استخوان آدم ريخته است و مردار است. گفت: اينها چيست؟ گفت: ما رسم داريم هرکس اول سال ميآيد و يک سال پادشاه ماست، بعد از يکسال اينجا رهايش ميکنيم و ميرويم! بدان بعد از يکسال زندگي اين سرنوشت توست. اين آدم زرنگ بود. در تمام يکسال پادشاهي شروع کرد براي خودش آذوقه جمع کردن، قايق و کشتي فرستاد، خانه ساخت و آنجا را براي خودش چنان آباد کرد. منتظر بود يکسالش تمام شود. تمام شد آنجا رفت و رها کردند و تازه زندگي شاهانه را شروع کرد. اگر آن طرف را ساختي آنوقت لذت ميبري و مشتاق هستي.
در خطبه متقين حضرت ميفرمايد: اهل تقوا مشتاق مرگ هستند و اگر اجلشان نبود، خودشان اشتياق به مرگ داشتند قالب تهي ميکردند. اگر بگويند: يک روز قرار است جايي برود که چهره حضرت علي را ببينيد، سفرهاي که امام حسين بالاي سفره نشسته است. دل آدم پر ميکشد! خوشا به سعادت آنهايي که در دنيا کربلا رفتنشان هم زيارت خود أباعبدالله است. حضرت امام مثالي ميزنند که حقيقت صراط صورت باطن است و اين صورت باطني ولايت اميرالمؤمنين است و کسي از صراط نميترسد که در دنيا با ولايت اميرالمؤمنين عملش منطبق باشد. بگويد: نگاه من به توست، «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّه» (آلعمران/31) محبت قاعدهاش تبعيت است. اگر من خدا را دوست داريد، از پيغمبر تبعيت کنيد. غفران ذنوب شما آنجا اتفاق ميافتد. اگر آمديم ايمان و عمل صالح منطبق شد، حالا نگاه به مرگ عوض ميشود. روايت سندش از کافي هست از امام کاظم(ع) که ميفرمايد: کسي که هر روز محاسبه ندارد، «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ، فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ» اگر عمل نيکويي انجام داد، از خداي خودش طلب زيادي کند. نگاه کند امروز چه کاره بود. دستي از کسي گرفت، عمل صالح کرد، خدا بيشتر ميکند. مؤمن در ايمانش قانع نيست. از صفات شيطان اين است که قناعت در عبادت و ايمان براي آدم ميآورد. «وَ إِنْ عَمِلَ شَراًّ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ» (کافي/ج2/ص453) اگر عمل سيئه انجام داده بود فوري استغفار ميکند. اگر گناه رخ داد زود استغفار کنيد. فوريت در استغفار مغفرت را آدم را بيشتر جلب ميکند و مغفرت آدم بيشتر در دل خدا مينشيند. احتمال بخشيده شدن خيلي بيشتر است. زخم را نگذاريد کهنه شود و زود به دادش برسيد.
مؤمنين و اهل کمال، مؤمنين اهل اطمينان قلب هستند. «يا ايتها النفس المطئنه» اطمينان و آرامش، اينجا ياد مرگ، قبرستان هم ميروي به هم نميريزد. مرگ ديگران هم ميرسد ميگويد: خدايا من منتظر ديدارت هستم. کراهت از موت ندارند گرچه وحشت و خوف دارند. يکوقت وحشت و خوف را حضرت امام مثال ميزنند، مثل وحشت و خوف آن موقعي است که جوان در روزه اول و دوم دوران عقد دارد. دلهرهاي که در آن دوران دارند، دختر و پسر ميخواهند براي اولين بار همديگر را ببينند. اين از اين مطلب بدش نميآيد ولي دلشوره دارد، هم اشتياق دارد و هم دلهره دارد. هيجان يک جايزه بزرگ! کادوهايي که در روز تولد نميدانيم چيست! حالا کادو را خدا آماده کرده است و گفته براي شما يک اجري گذاشتم که مثالش را در عالم پيدا نميکنيد. دست من باز است و به ازاي کم شما ده برابر آن چيزي که انجام دادي به شما ميدهم. کار من برکت دادن به کار شماست و بيشتر از آن چيزي که انجام دادي در بهشت برايت آماده کردم. ترس و اشتياق اين از جنس ترس آن عمل است. لذا روايات ما مرگ را تفسير ميکند که مثل بو کردن گل است. در کامل الزيارات دارد، آنهايي که عاشق أباعبدالله هستند، زيارت أباعبدالله رفتند، بالاي سر آنها اميرالمؤمنين ميآيد و حضرت ميگويد: اجدادم را ميبيني بالاي سرت آمدند و دارند توصيه ميکنند که سفارش تو را به ملک الموت ميکنند. ملک الموت بغلت ميکند و از دنيا ميبرد.
يکي از بزرگان تعريف ميکرد و ميگفت: يکوقت ديدم يکي از آقايان منبري بالاي منبر گفت: السلام عليک يا أباعبدالله، من پايين منبر بودم، هي نگاه کردم که چرا آقا ادامه نميدهد. نگاه کردم ديدم سرش پايين است و تمام کرد. با سلام با أباعبدالله از دنيا رفت.
شريعتي: يکجا خواندم مرحوم فاضل اردکاني معاصر ميرزاي شيرازي بود، جمعي نشسته بودند، نماز خواندند و شام خوردند، گفتند: نماز خوبي خوانديم و شام خوبي هم خورديم، يک مردن خوبي هم بکنيم خيلي خوب است. همان شب از دنيا رفتند.
حاج آقاي سعيدي: خدا دستش بسته نيست. براي مرگمان هم دعا کنيم. علماء و بزرگان براي حضرت عزرائيل نماز ميخواندند و به او هديه ميکردند. يک موقعي ميآيد اگر حواسمان جمع نباشد غافلگير ميشويم. بزرگان در مرگشان غافلگير نميشدند.
شريعتي: تجربه ياد مرگ را با حاج آقاي عالي داشتيم. ياد مرگ دل را زنده ميکند، خوشا به حال آنهايي که با ياد مرگ زندگي ميکنند و خودشان را مهيا ميکنند. مثل يک آزاده به تمام معنا زندگي ميکند و آن طرف جايگاهش جايگاه رفيعي خواهد بود. نکات خيلي خوبي را شنيديم. امروز صفحه چهاردهم سوره مبارکه بقره آيات 89 تا 94 را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به حضرت علي اکبر(ع) هديه کنيم.
«89» وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ«90» بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ«91» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ«92» وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ«93» وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ«94»
ترجمه آيات: و چون از طرف خداوند، آنان را كتابى (قرآن) آمد كه مؤيّد آن نشانههايى است كه نزد آنهاست و پيش از اين به خود نويد مىدادند (كه با كمك كتاب وپيامبر جديد) بر دشمنان پيروز گردند، اما چون آنچه (از كتاب و پيامبر كه از قبل) شناخته بودند، نزد آنان آمد به او كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافران باد. چه بد است آنچه كه خويشتن را به آن بفروختند كه از روى حسد، به آياتى كه خدا فرستاده بود كافر شدند (و گفتند:) كه چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد، (آياتش را) نازل مىكند. پس به قهر پى درپى الهى گرفتار شدند وبراى كافران، مجازاتى خوار كننده است. و هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل كرده ايمان آوريد، گويند: ما تنها به چيزى ايمان مىآوريم كه بر (پيامبر) خودمان نازل شده باشد و به غير آن كافر مىشوند، در حالى كه آن (قرآن) حقّ است و آنچه را (از تورات) با ايشان است، تصديق مىكند. بگو: اگر (به آياتى كه بر خودتان نازل شده) مؤمن بوديد پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل مىرسانديد؟! وهمانا موسى (آن همه) معجزات براى شما آورد، ولى شما پس از (غياب) او گوساله را (به خدايى) گرفتيد، در حالى كه ستمكار بوديد. و (ياد كنيد) آنگاه كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (وگفتيم:) دستوراتى كه به شما دادهايم، محكم بگيريد و گوش دهيد (و عمل كنيد. امّا آنان) گفتند: شنيديم و نافرمانى كرديم، و به سبب كفرشان به (پرستش) گوساله دلباختند. بگو اگر ادّعاى ايمان داريد، (بدانيد كه) ايمانتان شما را به بد چيزى فرمان مىدهد. بگو: اگر سراى آخرت در نزد خداوند مخصوص شماست، نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد، اگر راست مىگوييد.
شريعتي: قرار شد براي سلامتي امام زمان(عج) قرباني کنيم، اما اگر به هر دليلي نميتوانيد، برنامه سمت خدا آماده است نذورات و هداياي شما را جمع آوري کند و انشاءالله براي سلامتي حضرت بقية الله قرباني کنيم و به دست محرومان برسانيم.
حاج آقاي سعيدي: در آيه 93 که تلاوت شد، ما دو جور گناه داريم. يکوقتي ميگوييم: خدايا ببخشيد اشتباه کردم، غفلت مرا گرفت. يکوقت يک گناه داريم امر ميکند «قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا» شنيديم و طغيان کرديم. پررو بودن جلوي خدا، اين از يک سنخ ديگر است. جلوي خدا شاخ و شانه نکشيم. حتي اگر خطا کردي بگو: خدايا اشتباه کردم. زود برگرد، شاخ و شانه کشيدن کاري ميکند «وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» گوساله پرستي را در دل آدم جا ميکند. مظاهر مادي و دنيا در دل آدم شکل ميگيرد. اين ليوان را اگر از ماديات دنيا و گوساله پرستي پر کردي، ديگر جاي خدا نميتواند باشد. لذا اگر خطا کردي و حبّ دنيا آمد، زود خالياش کن. خدايا ببخش!
شريعتي: امروز روز جوان هست، اين روز را به همه جوانها تبريک ميگوييم. از حضرت علي اکبر براي ما بگوييد.
حاج آقاي سعيدي: خداوند مباهات ميکند به جواني که در ميان نماز شبش خوابش ميبرد که ببينيد اين بنده من در جواني است. عبادت در جواني شيوه پيغمبري است. جواني گل عمر است. آن چيزي که از ما در دايرهي عبادات ميگيرند، نماز است. در دايره زمانها جواني است. در جواني چه کار کردي؟ خودمان را وقف کنيم. خدايا امام حسين(ع) جوانش و خودش و خانوادهاش را وقف تو کرد. من هم ميخواهم جوانيام را براي خدا وقف کنم. خدايا ميدانم در اين معامله من پيروز هستم. حضرت علي اکبر نطقش مثل رسول الله است. صورت و سيرتش مثل رسول الله است. در سن بيست و نه سالگي اينطور است. در جواني پختگي پيغمبر را دارد. بعضي از سنشان خيلي جلو هستند. طرف پخته است، آدم است و روي نفسش کار کرده است. خود جواني حالت طغيان و شعبهاي از جنون را دارد، مثل اسب سرکشي است که اگر آدم توانش را تربيت کند ميتواند از آن سواري بگيرد. نفسانيت در جواني قدرتهاي زيادي دارد ولي وقتي در مسير عبادت بيافتد شيرينيهايي دارد که آنوقت حسش را هيچکس نميتواند حس کند. آن موقع که جوان چشمش را نگه ميدارد از نا محرم، جوان است و هيجانات شهواني دارد، ولي بخاطر خدا نگاه نميکند. طغيان از دستت برميآيد و انجام نميدهي. جوان! حواست به پدر و مادرت باشد. صداي تو بلندتر از آنها و زورت نسبت به آنها بيشتر است. اگر استفاده نکردي بردي! فردا از دنيا رفتند اشک ميريزي که دلشان را شکستي و رفتند. خيلي فرصت نداريم. پدر و مادرها بهانههاي الهي هستند. افرادي که در بهشت هستند و زيارت أباعبدالله دارند اينها صاحبخانه هستند، اگر کسي زيارت أباعبدالله نداشته باشد، آدم صالحي هم باشد در بهشت مهمان است. اهل بهشت هست ولي مهمان است. ملکي را در بهشت با زيارت أباعبدالله براي خود بخريم.
شريعتي: ديگر کم کم به عيد بزرگ نيمه شعبان نزديک ميشويم. انشاءالله بر همه شما مبارک باشد. انشاءالله هرکس به اندازه توانش براي اين جشن بزرگ کاري کند. انشاءالله به نام حضرت بقية الله الاعظم براي دوستاني که در مناطق سيل زده نياز به کمک دارند هرکاري ميتوانيم انجام بدهيم. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي سعيدي: اللهم عجل لوليک الفرج، خدايا ما را از اعوان و انصار حضرت وليعصر قرار بده. فرجش را هرچه نزديکتر بفرما. انشاءالله از اعمال و رفتار ما راضي باشند.
شريعتي: دعا ميکنم براي آمدن کسي که مژده باران سبز شاليهاست، خدا کند که بيايد همين حواليهاست.