حجت الاسلام والمسلمين سعيدي – آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شرح حديث هجدهم (ياد خدا)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شرح حديث هجدهم (ياد خدا)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 10-11-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
سلام ميکنم به همه بينندهها و شنوندههاي گرانقدرمان، انشاءالله بهترينها نصيب شما شود و انشاءالله دلتان گرم باشد به محبت اهلبيت، حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم.
شريعتي: در محضر چهل حديث حضرت امام(ره) هستيم و نکات خوبي را شنيديم، امروز حديث هجدهم را ميشنويم. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28)
حاج آقاي سعيدي: با ياد خداست که دل آرام ميشود. اصل دلهاي ما بر اين است که تشويش داشته باشد چون عامل تشويش که شيطان و نفس است هميشه حضور دارد و قناعتي به اين تشويش ندارند و از آن آب گل آلود شيطان ماهي ميگيرد. اگر طوفان شد استفاده خودش را بکند و تخريبهاي خودش را داشته باشد. اما ياد خدا آرامش ميدهد. دريا دل ميکند. اينقدر روند زندگي را شيرين ميکند که تمام تأثير عوامل بيروني در دنيا غرق در درياي آرام باشند. خدايا به برکت همين نامي که از اهلبيت برده ميشود، از تو ميخواهيم دلهاي ما را در اين دنيا، در جايي که قرار هست به بندگي تو بگذرد، آرام قرار بده. حديث از وجود نازنين امام باقر(ع) هست، «قال: مکتوب في التوارة التي لم تغير» از اين فرمايش حضرت برميآيد که تورات امروزي تحريفهايي شده است. حضرت امام ميفرمايد: با نگاهي که به تورات کردم، از اشتهاي نفساني افراد در آن چيزهايي آمده که اصلاً با شأنيت الهي قابل مقايسه نيست. وقتي حضرت ذکر ميکنند يعني تورات واقعي دست ما اهلبيت(ع) است. «أن موسي (عليه السلام) سأل ربه فقال: يا رب، أقريب أنت مني فاناجيک» خدايا تو نزديک هستي نسبت به من که من با تو نجوا کنم؟ «أم بعيد فاناديک؟» يا دور هستي که ندا کنم. ندا کردن به معني خواندن از راه دور است. «فأوحي الله عزوجل اليه» خداوند اينگونه به حضرت موسي(ع) وحي فرمودند. «يا موسي، أنا جليس من ذکرني» جليس، همنشين است. شايد يکي از نزديکترين عبارتهايي است که ميشود به کار برد. اگر کسي به کسي نزديک باشد ميگويند: همنشين و همراهش است. هرکس ياد من باشد من نزديکترين نسبت به او هستم.
«فقال موسي: فمن في سترک يوم لا ستر الا سترک؟» خدايا چه کسي در پناه تو است؟ «فقال: الذين يذکرونني فأذکرهم» آنهايي که ياد ميکنند من را، من هم يادشان ميکنم. ذکري که خدا براي ما دارد با ذکري که ما نسبت به خدا داريم تفاوت دارد. «و يتحابون في فاحبهم» آنهايي که من نگه ميدارم، من پناهشان هستم اين است که نسبت به همديگر به خاطر من محبت دارند. بخاطر خدا همديگر را دوست دارند و براي همديگر کار انجام ميدهند. اين محبت خيلي عنصر عجيبي است. اصل دين و زيربناست. در امور تربيتي هم عامل اصلي محبت است. سرشت براساس محبت است. نگاه ميکني در جاهاي مختلف ميگويد: آقا وسايل آموزشي و کمک آموزشي، برايت ميچيند و ساعتها تعريف ميکند. يک عنصر محبت داريم، نگاه ميکني اگر طرف، محبتش چه به دنيا باشد، چه به آخرت، محبتش اين طرفي باشد، هيچ طرف مقابل را نميتواند بپذيرد. اين حل کننده قوي شدت محبت است. منتهي خوش به سعادت کسي محبتش دو طرفه است. خيلي شيرين ميشود. «فأولئک الذين اذا اردت أن اصيب أهل الارض بسوء» آنها کساني هستند، اينهايي که اهل ياد من هستند و محبتشان در دنيا به خاطر من است، با هم رفيق هستند به خاطر خدا و برادر ديني هستند. همشهري و شهروند با برادر ديني خيلي فرق ميکند. آنها کساني هستند که وقتي خداوند عذابي روي زمين ميآورد، «ذکرتهم فدفعت عنهم بهم» من ياد آنها ميکنم و آن عذاب از آنها برداشته ميشود. محبت ما به همديگر سختيها و عذابهاي الهي را از ما برميدارد.
اولين مسألهاي که حضرت امام ذکر ميکنند، فقط مسأله ذکر مسأله لسان نيست. اگرچه آن هم مهم و درست است. ما وقتي نماز ميخوانيم آيا فقط همين حرکتهاي خم و راست شدن است يا نه اصلش ياد و توجه به خداست؟ هيچکدام بدون ديگري نميشود و کسي نميتواند بگويد: من ياد خدا هستم ولي اين را رعايت نميکنم، نماز نميخوانم و روزه نميگيرم و انفاق نميکنم. کسي بگويد: من خيلي شما را دوست دارم ولي نسبت به شما بي تربيتي ميکنم. اين دوست داشتن قلبي يک اثر بيروني هم دارد. ادب آداب دارد! يک چيزي را که دوست داري مؤدب باشي، آدابش هم بايد بلد باشي رعايت کني. نوع گويش و نوع برخوردت، آدابش همين نماز و روزه است و مناسکي که داريم يک آدابي دارد. لذا شما فکر کن من حج رفتم ولي دور خانه کعبه چرخيدم و برگشتم. لذا همه اينها به هم پيوسته است.
غرض حضرت موسي از اين سؤال از خداوند، حضرت امام ميفرمايد: تعيين روش بندگي و مناجات با خداوند است. خدايا من به خودم که نگاه ميکنم، خيلي خودم را دور از تو ميبينم. ولي به تو که نگاه ميکنم، تو را خيلي نزديک ميبينم. وجود تو همه عالم را پر کرده است. از دو حيث نگاه کردن است. خدايا تکليف من چيست و چطور با تو ارتباط برقرار کنم که آن جواب هست و چطور ارتباط برقرار کردن، اينکه بدان من جليس تو هستم وقتي ياد من کني. همنشين تو هستم! خيلي عالم دينداري عالم شيريني است و بي خدايي خيلي تلخ است. با تمام لذتهايي که بدن انسان ممکن است ببرد، خيلي تلخ است. اينکه در يک گاوداري ببيني همه گاوها ميخورند و ميچرند، همه چيز برايشان فراهم است ولي هيچ آدمي آرزوي گاو بودن نميکند. با خدا بودن يعني لذت آدم بودن، به همه سختيهاي عالم ميارزد. خدايا ما را آدم کند. آدم بودن خيلي مسأله است. «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ» (بقره/186) من نزديک هستم. يکوقت ديديد بچهها در بازي قايم باشک، وقتي ميخواهند يک جا پنهان شوند جلوي چشمشان را ميگيرند و فکر ميکنند کسي آنها را نميبيند. همه تو را ميبينند و خدا حاضر و ناظر است. چشمهايت را بستي و فکر نکن چون چشمهايت را بستي ديگران تو را نميبينند. خدا از حبل وريد به تو نزديکتر است. يادش باش ببين چطور روي تو تأثير ميگذارد.
غفلت را گفتيد، رمز و شالوده اين حديث همين است. ذکر و ياد خدا و در مقابلش غفلت است. «تعرف الاشياء باضدادها» هرچيزي را ميخواهي بشناسي ضدش را بگو. وقتي غفلت ميآيد آدم قشنگ متوجه ميشود ياد خدا يعني چه. ذکر و ياد خدا، حضرت امام يک تقسيم بندي دارند، يک بحث سري هست و يک بحث علني است. يک بحث ذکر به صورت سر است، موقع نماز شب، موقعي که خداي نکرده موقعيت گناه پيش ميآيد. خدايا بخاطر تو استغفرالله، حتي ممکن است به لفظ هم نگويم. ولي به ياد تو ميافتم. خدايا ياد احکام تو و دوست داشتن تو هستم. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيم» (آلعمران/31) خدا را دوست داشته باش و تبعيت کن، خدا هم دوستت دارد. اينها را ياد ميکنم جلوي مرا از حرام ميگيرد. عبادت مرا شيرين ميکند. شوق ميدهد و نشاط ميدهد. ياد خدا اين آثار را دارد و در مقابل غفلت، همه اينها را از دل آدم ميبرد. اين حالت سري است. لذت آن عظمت خداوندي است. آن حالي است که آدم دارد. يک ذکر هم علني است، اين هم واجب است. يعني ريا کنيم؟ در جمع ذکر بگوييم؟ ايشان ميگويد: بين اهل غفلت حرف زدن. آنهايي که همه حرف دنيا ميزنند، از مظاهر دنيا تعريف ميکنند. از اسباب غفلت استفاده ميکنند و ميتواند لهو و لعب باشد که در دنيا مردم نسبت به آن مشغوليت زياد دارند و قرآن به آن ميپردازد. آنجا يکي بلند شود و بگويد: لا اله الا الله! حواستان باشد خدايي هم هست.
در جريان جنگ احد شخصي شبيه پيامبر اکرم بود، به شهادت رسيد. مردم گفتند: پيغمبر کشته شد و فرار کردند. حمزه سيدالشهداء بلند شد و گفت: اگر پيغمبر از دنيا رفته، خداي پيغمبر که هست. اين اثر ذکر علني است. در موقعي که شيطان ميتازاند، جمع را دست گرفته است. آدميزاد اشتغالش اينطور است، من اگر به اين طرف دستم نگاه کردم، ديگر نمي تواند به اين طرف نگاه کنم. يا اشتغال به اين طرف است يا آن طرف، اگر اشتغال به دنيا پيدا کردم، اشتغال به آخرتم صدمه ميخورد مگر اينکه دنيا را مصداق ديدم آنوقت اشتغال من به دنيا عين اشتغال من به آخرت است. يعني کار من عبادت ميشود. حرف زدن من عبادت ميشود. سکوت من عبادت ميشود. تمام شئون زندگي من آينه رسيدن به خداست و خدا در آن تجلي کرده است. دوام در صلاة، اميرالمؤمنين کشاورزي ميکرد و بهترين خرماها براي حضرت علي بود. يعني حضرت دوام در صلاة نداشت يا صلاة يک معني ديگري آنجا دارد. حضرت ميفرمايد: «مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ فِي السُّوقِ مُخْلِصاً عِنْدَ غَفْلَةِ النَّاسِ» (عده الداعي، ص 257) اميرالمؤمنين در بازار حرف ميزدند، مردم اول ياد بگيريد «الفقه» و بعد «ثَم المَتجر» سراغ تجارت برويد. به مشکل ميخوريد. فلاني کم فروشي ميکني، آن طرف هم حواست باشد. فلاني اينجا هواي فلاني را داشته باش. يک ذره ارزانتر بده. جاي دوري نميرود. در خريد و فروش ميگويند: وقتي خريد و فروش کردي بگو: خدا برکت بدهد. براي ديگران خير بخواهيد. خير ببيني، در شاديهايتان استفاده کنيد! با ذکر و ياد خدا شيرينترين و گرم ترين دهانها ايجاد ميشود و عادت ميخواهد. تربيت اتفاقي نيست.
در سيرک ديديد، چوبي هست که سرش يک ستاره دارد و ميزنند خرگوش بيرون ميآيد. تربيت لحظهاي نيست. آدم خودش را عادت ميدهد و بعد ميبيند شيرين شد و ديگران هم از زندگي با او کيف ميکنند. ياد خدا شيرين است. بچهها که در خيابان راه ميروند، هي برميگردد بابا را نگاه ميکند، اگر ببيند بابا نيست چقدر هول ميشود و هي تند تند نگاه ميکند. حواسمان باشد خدا با ما هست. «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» (بقره/152) اثر ياد خدا در ما چيست؟ آن اطمينان قلب است. اثر ياد خدا اين است. ميفرمايد: اگر ياد خدا با شما همراه بود از هيچ چيزي نميترسيد. «فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» (بقره/38) خوف و حزن تو را نميگيرد. اينقدر محکم و با صلابت قدم برميداري، دلت آرام است. لذا نگاه ميکند، طرف ميگويد: مگر ميشود آدم اينطور باشد؟ آنهايي که با خدا نيستند، نگاه ميکند به اهل ايمان و ميگويد: اين دلش به جايي قرص است و پشتوانهاش فلان آدم است. دلش به خدا قرص است. دلي که به خدا قرص بود، همه عالم را نگاه ميکند و هيچي حساب نميکند. ميگويد: براي رضاي اوست و محبتش هم براي رضاي او ميشود. محبت با يکديگر در راه خدا سبب حبّ خدا ميشود. اگر همديگر را به خاطر خدا دوست داشتيم، خدا هم ما را دوست دارد. بچههايي که با هم در خانه مهربان هستند، پدر و مادر يک لطف ديگري برايش دارند. وقتي ميخواهند غذا را بياورند، اين بچهها با هم مهربان هستند، پدر و مادر انگيزه بيشتري دارند. در خانهاي که خواهر و برادر از هم دور هستند و دعوا دارند. واقعاً پدر و مادر انگيزه مهماني دادن دارند؟ اين برادر با خواهر قهر است و خواهر با برادر قهر است، پدر ميگويد: يک مهماني بدهيم همه دور هم جمع باشند. ميگويد: برو حاج آقا دوباره دعواست! انگيزه مهماني هم ندارند. ولي بداند اينها همديگر را دوست دارند، مهماني ميدهد. پدر از همه بيشتر شاد ميشود. اهلبيت(ع) از ديدن محبت و اخوت ما نسبت به هم از همه بيشتر شاد ميشوند. خداوند عالم از محبت بين دو بنده شاد ميشود. در عرش، خداوند شادي ملائکه را ميبيند. حتي مصافحه، دو نفر با همديگر در مسجد دست ميدهند، شاد ميشوند. اگر ما به همديگر محبت داشتيم، جلب محبت خدا را کرديم، همديگر را دوست داشته باشيم.
يک بحثي در مورد تهمت داشتيم، عبارتها خيلي عجيب بود. ديدم خدايا چه چيزهايي بستر تهمت است. زيرآب زني از کجا ناشي ميشود؟ يک ذلت نفس و پستي بايد باشد اينطور شود. در روايت دارد شيطان از اين گناه شرم ميکند. کسي بدگويي پشت ديگري ميکند، نسبت ناروا به ديگري بدهد، او هم ديگر شرم ميکند و ميگويد: تو اين را چه کار کردي؟ خيلي حواسمان به زبانمان باشد و اين محبت خيلي از اينها را رفع ميکند. دوستش داشته باشيم، رفيق، دوست، فاميل، پدر و مادر، هرکسي هست دوست داشته باشيم. مسئول در جامعه ديني يعني کسي که وظيفهاش بيشتر است، به معني مدير و بالاتر نيست. لذا اگر به مسئوليت با ديد بالاتر نگاه کردي، مسئوليت ديگر شرعي نيست، ديگر خدايي نيست. اين شاه بودن است در اندازههاي کوچک، مسئوليتهاي ديني يعني مسئوليت بيشتري در قبال مردم که بايد با پشتوانه محبت انجام بگيرد. يک فرقي را حضرت امام فرمودند که اين تذکر براي اولياي خدا يک اثري دارد، ياد خدا براي اولياي خدا، وصال محبوب است. کسي که محبوبش را دوست دارد لحظه وصالش پيش ميآيد. پدري که محبوب است زمان آمدن فرزندانش ميشود. بچهها چه ذوقي دارند که بابا الآن ميآيد، ذکر براي اهل معرفت و اهل لقاء الله اين شيريني را دارد. ولي وقتي ميگويد: لا اله الا الله، وقتي ياد خدا ميکند، در مسجد است، در جاهاي مختلف، وقتي ياد خدا ميکند همينطور بالا ميرود و کيف ميکند اما براي عموم مردم ميفرمايد: يک مصلح اخلاقي و اجتماعي و اعمالي است.
شما در اتوبان ميروي، ميبينيم ماشين پليس از کنار ما رد شد، اتوماتيک پا از روي گاز برداشته ميشود. به دوربين نزديک ميشويم. چک ميکنيم کمربند را بستيم؟ حضرت امام ميفرمايد: براي عموم ياد خدا اينطور است. ياد خدا ما را زنده نگه ميدارد، از حالت غفلتي که اگر درونش غرق شد ديگر بيدار شدن مشکل است. يکوقت ميگويند: آقا طرف چرتش برده است، محمد آقا بلند شو! يکوقت در کما رفته است. در اصطلاح پزشکي ميگويند: درصد هوشياري پايين آمده است. درصد غفلت آدم يکوقتهايي سطحش بالا ميرود. وقتي در کما رفت خيلي سخت است. وقتي وحدانيت خدا را برايش ياد ميکنم، «وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ» (زمر/45) دلش ميگيرد و بدش ميآيد. وقتي «مِنْ دُونِهِ» شد، «إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» کيف ميکند. بشارت و ذوقش و کيف کردنش، براي وقتي است که حرف غير خدايي زده شود. اما وقتي حرف خدا هست، قلبش درد ميگيرد. قرآن فرمود: اين چنين آدمهايي هستند. اگر عبادت و بندگي خدا را براي خودمان شيرين کرديم و اگر گناه را براي خودمان تلخ کرديم، ميدانيم اين همان تلخ هست. اگر دوست داري گوشت برادر مردهات را بخوري، فکر نميکني. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» قلبت آرام ميشود. شيريني به عبادت ميخورد و ديگر از سختي عبادت چيزي نميماند. دارو اثر خودش را در جان ما دارد و ذائقه ما هم شيريني دارو را حفظ ميکند. درواقع ممکن است شيريني هيچ ربطي به دارو نداشته باشد.
شريعتي: بحث ما در مورد آرامش است و حديث هجدهم قلب بحث ماست که همان ذکر و ياد خداي متعال است. با ذکر که ياد خداست، به نظرم دل ما يک اقيانوسي ميشود که ديگر هيچ چيز آن را متلاطم نميکند.
حاج آقاي سعيدي: ذکر يک دوام نياز دارد. گاهي لحظهاي است. سلامت ما بخواهد حفظ شود چه کنيم؟ فلان دارو را بخوريم يا ورزش کن. روز سوم هم ورزش را رها کن، اصل ورزش دوام در ورزش بود. دائم بايد به سلامتي خودت فکر کني. همانطور که جسم ما به سلامتي و پرهيزهايي نياز دارد، روح ما هم به اين پرهيزها نياز دارد. بگويد: من يک سال است فلان سم را نخوردم، حالا يک روز خوردم به چنين دردي بيدار باشم. تا آخر عمرت نبايد سم استفاده کني. پرهيزها و ياد خدا باعث ميشود آدم در لحظه فکر نکند. ياد خدا بايد دوام داشته باشد و هميشگي باشد. تربيت اثرگذاري ممتد است. تا حالا فارسي صحبت ميکرده و ميخواهد از الآن انگليسي صحبت کند. زبان را به او ياد ميدهي. ميگويند: اگر حرف نزني يادت ميرود. بعد از چند سال ميبيني مدرک داري اما چيزي يادت نيست. لذا حواسمان باشد ذکر دوام لازم دارد.
دور شدن از ذکر و غفلت؛ اثرش اين است مفسد اخلاق است. مفسد اعمال است. جهتگيري آدمها اين است. اگر ليواني را از آب خالي کردي، از هوا پر ميشود. اگر از ياد خدا خالي شد، خالي نميماند. در محور مختصات صفر نميايستد و در منفيها ميرود. شيطان او را پر ميکند و اينجا فشار هواست و مگر ميشود خلأ وجود داشته باشد؟ ميآيد و جايگزين ميکند و اينقدر ادامه ميدهد تا وقتي آدم را به کلي برميگرداند. يعني برعکس فطرتش عمل ميکند. فطرت خداجو ميشود فطرت منکر خدا. لذا ميفرمايد: هم ياد خدا را خودتان ايجاد کنيد و هم در محيطي باشيد که ياد خدا را براي شما ايجاد ميکند. ميداند در اين جمع بروم فقط ميخواهد حرف بيخود بزند. پيش آقاي ديگر بروم دو کلمه هم مرا نصيحت ميکند. دو تا مطلب خوب هم ميگويد. فلان شبکه دو تا مطلب اضافه ياد ميگيرم. به درد دنيا و آخرتم ميخورد. حواسم باشد من فقط براي حيوان بودن در اين دنيا نيامدم. خداحافظ، خدا برکت بدهد. خدا خير بدهد، اين اصطلاح خدا را تکرار کنيم. چيزي که درونش خدا وجود ندارد، اثر وضعياش هم ميرود. نماز، خودش ذکر است. حضرت امام يک مثال قشنگ دارد. ميگويد: اما ذکر زباني را هم توجه کنيد. به يک بچه کوچک ميخواهي کلام و ادب ياد بدهي، شروع ميکنيم کلام را با زبان ميگوييم و يادش ميدهيم، به لسانش ميگويد ولي مفهوم هم در دلش هست، اينها را کم کم ياد ميگيرد و به حرف زدن ميافتد. ايشان ميگويد: خودتان را از اين جهت، يعني از معلول به علت، از اين جهت خودتان را برسانيد. ياد بگيريد اذکار را بگوييد. من تا وقتي در دلم ياد خدا دائمي نشود، نماز نميخوانم. اهلبيت چنين دستوري دادند؟ نه، بايد از اين طرف باشد و بايد ادب را از اينجا ياد بگيري. کم کم به قلبت راه پيدا ميکند. دوام در همين ذکر داشته باش. لذا ميفرمايند: دوام به ذکر صلوات داشته باشيد. رفع مشکل ميکند و دلتان را نوراني و چشمتان را باز ميکند. «ينظر بنور الله» ميشويد. يعني چشمتان طوري ميشود که خطا و درست را خوب تشخيص ميدهيد.
«لا اله الا الله» خيلي توصيه شده است. صلوات خيلي توصيه شده است، «لا حول و لا قوة الا بالله» هر موقع دلت ترسيد و احساس کردي نميتواني کاري را انجام بدهي بگو حول و قوه براي خداست و اختصاص به خدا دارد. منزه دانستن خدا از خطاها، «مَنْ شَغَلَهُ ذِكْرِي عَنْ مَسْأَلَتِي أَعْطَيْتُهُ أَفْضَلَ مَا أُعْطِيَ لِلسَّائِلِينَ» کسي که اشتغال پيدا کند به ذکر و ياد من، در حرفهايش فقط خواستن از من نباشد. دائم بگويد: خدايا تو پاک و منزه هستي. اينطور تعريف از خدا بکند بدون اينکه خواستهاي داشته باشد. اينجا خداي ما خدايي است که روشي که به ما دارد، مولاي يا مولاي، «أنت المولي و أنا العبد و هل يرحم العبد الا المولي» به خدا بايد اينطور تضرع و زاري کرد. اين ذکر اطمينان و شادي ميآورد. انشاءالله خداوند به قلب همه ما روح تبعيت بدهد. خدايا هرچه تو گفتي چشم و من خودم را عبد و بنده تو ميبينم. اين را ذکر قلبي و لساني کنيم. خدا مرحوم آيت الله بهجت را رحمت کند. روي قبر شريفشان نوشته «العبد» خدايا اين ملکه عبوديت را به همه ما بده.
شريعتي: حديث هجدهم از چهل حديث امام خميني بهانه خوبي شد تا در اين لحظات حواسمان باشد که بايد مرتب و مکرر و به صورت مداوم ياد خدا باشيم که دلهاي ما آرام بگيرد. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» اين معيشت ضنک و تنيدگيهاي زندگي ما به خاطر دوري از ياد خداست و دور افتادن ما، انشاءالله همه با ياد خدا مأنوس باشيم و انشاءالله لحظه لحظه زندگي ما منور به ياد خداوند و ذکر صلوات بر محمد و آل محمد باشد. امروز صفحه 580 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه انسان و آيات ابتدايي سوره مبارکه مرسلات را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا «26» إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلًا «27» نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلًا «28» إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا «29» وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً «30» يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً «31»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً «1» فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً «2» وَ النَّاشِراتِ نَشْراً «3» فَالْفارِقاتِ فَرْقاً «4» فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً «5» عُذْراً أَوْ نُذْراً «6» إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ «7» فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ «8» وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ «9» وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ «10» وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ «11» لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ «12» لِيَوْمِ الْفَصْلِ «13» وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الْفَصْلِ «14» وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ «15» أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ «16» ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ «17» كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ «18» وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ «19»
ترجمه: و بخشى از شب را براى او سجده كن و در بخشى طولانى از شب به تسبيح او بپرداز. همانا اينان دنياى زودگذر را دوست دارند و روز گرانبار (قيامت) را پشت سر مىنهند. مائيم كه خلقشان كرديم و مفاصلشان را محكم ساختيم و هرگاه بخواهيم مانند آنها را چنانكه بايد به جاى آنان مىآوريم. به راستى اين آيات، وسيله تذكّرى است، پس هركه بخواهد، راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد. و شما چيزى رانمىخواهيد، مگر اين كه خدا بخواهد، همانا خداوند دانا و حكيم است. هر كه را بخواهد به رحمت خود درمىآورد و براى ظالمان عذابى دردناك آماده كرده است.
به نام خداوند بخشنده مهربان، به فرستادههاى پى در پى سوگند. پس به طوفانهاى سهمگين (سوگند). به نشردهندگانى (كه حق را به نيكويى) نشر مىدهند سوگند. پس آنان كه به طور كامل (بين حق و باطل) فرق مىگذارند. پس به القا كنندگان ذكر (و وحى به پيامبران). براى (رفع) عذر يا هشدار و انذار. همانا آنچه وعده داده مىشويد، واقع شدنى است. پس آنگاه كه ستگارگان محو شوند. و آنگاه كه آسمان شكافته شود. و آنگاه كه كوهها از ريشه كنده شود. و آنگاه كه براى رسولان (براى اداى شهادت) وقت تعيين شود. براى چه روزى، اجل تعيين شده؟ براى روز داورى. و تو چه دانى كه روز داورى چيست؟ در آن روز، واى بر تكذيب كنندگان. آيا پيشينيان را هلاك نكرديم. سپس ديگران را در پى آنان آورديم. ما با مجرمان اين گونه عمل مىكنيم. واى بر تكذيب كنندگان در آن روز.
شريعتي: دوستاني که تاکنون موفق نشدند در طرح زائر اوليهاي کربلاي معلي ثبت نام کنند، ميتوانند به سايت شبکه سه سيما مراجعه کنند www.tv3.ir اسامي شما ثبت ميشود و انشاءالله قرعهکشي خواهيم کرد. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي سعيدي براي ما بفرمايند.
حاج آقاي سعيدي: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا» بحث سجده در شب و نماز شب و بحث حال خوش شبانه، خداوند يک نفحههايي را در ايام ما قرار داده است. يک موقعيتهاي ويژه قرار داده که ياد آن آنجاها بيشتر کار ميکند و شيرينتر ميشود. يکوقت من به دوستم زنگ ميزنم و ميگويم: فلاني به يادت هستم. ميگويد: فلاني من در حرم امام رضا هستم و به يادت هستم. در شب ياد خدا کردن عيارش بالاتر است و دوست داشتنيتر است. شب را از زندگيتان حذف نکنيد. خدا اين را قرار داده، مفت از دست ندهيم.
شريعتي: اين هفته قرار گذاشتيم از فقيه برجسته و عالم بزرگ، آقا بزرگ تهراني ياد کنيم. نکته شما را ميشنويم.
حاج آقاي سعيدي: من خيلي از غيرت ديني ايشان شنيدم. ايشان بسيار غيور بودند. غيرت ديني به اين معنا که يکوقت آدم ببيند اگر به ماشينش خط افتاد، چقدر ناراحت ميشود. اگر به دينش صدمه خورد چقدر ناراحت ميشود. آنجا چقدر الله اکبرش بلند ميشود و شمشير ميکشد. نقل است که وقتي سامرا بعد از مرحوم ميرزاي شيرازي رفتند خيلي خلوت شد و حرمها خلوت شد، طوري که ديگر خدام نبودند، خيلي به حالت ضعف کشيده شد. نقل است ايشان خودش ميآمد و قبل از نماز صبح جارو ميکرد و کارها را انجام ميداد. يعني غيرت دينياش نسبت به اهلبيت اينطور بود. حرم بايد تميز باشد اگرچه يک فقيه مجتهد در اين سطح، يک آدم کلامي، يک آدمي که اينطور براي دين زحمت کشيده و علم کسب کرده، اين غيرت ديني را دارد. اينجا صدايش بلند ميشود. دارد حتي تعجب از کار ايشان يکي از عواملي که در کار فرهنگي بودند، از شوروي سابق ميآيند، براي ديدن آقا بزرگ تهراني، خدمت ايشان ميرسند. با ايشان آشنا ميشوند و بعد ميگويند: اگر ميشود مرا با مؤسسهاي که ايشان دارد آشنا کنيد. مؤسساتي که ايشان مديريت ميکند، ميگويند: مؤسسهاي وجود ندارد. ايشان خودش مينويسد. اين غيرت است که به او بربخورد و بخواهد به دينش يک خال بيافتد، غيرتش بلند ميشود. خدايا به همه ما غيرت ديني بده.
حضرت حجت(عج) فرمودند: من از خبر شما آگاه هستم و اخبار شما به ما ميرسد. ما از شما غافل نيستيم و برترين کار زمان شما دعا براي تعجيل فرج است. «فانّ في ذلک فرجکم» در اين مسأله فرج شما هست. ياد و ذکر را در مورد خداوند دانستيم. ياد حضرت حجت، اينکه من اعمال و رفتارم طوري باشد که هر لحظه حضرت را ناظر ببينم، شاديهاي او را چگونه فراهم کنم و از چيزهايي که او را ناراحت ميکند دوري کنم. او ولي خداست و امر و نهي او امر و نهي خداست، او يد الله است، ثار الله است، بقية الله است، لذا براي شادي دل اهلبيت و بقية الله بکوشيم و او را ناظر بدانيم و بدانيم غافل نيستند. حضرت در روايتي ديگر ميفرمايد: اگر ما ناظر شما نبوديم و کمک کار شما نبوديم، هر آينه اهل ظلم چيزي از شما باقي نميگذاشتند. نگاه کنيم ببينيم در طول تاريخ با شيعه چه کردند و با محبين اهلبيت(ع) و هنوز پا برجا هستيم و نداي الله اکبر به لطف خدا از اين کشور شنيده ميشود.
خدايا حضرت حجت را از همه ما راضي قرار بده و زندگي و اخلاق و رفتار ما را مرضي رضاي اهلبيت(ع) خاصه حضرت حجت قرار بده. خدايا از ادامه غيبتش صرف نظر کن و فرج حضرت حجت را نزديکتر بفرما و ما را از اعوان و انصارش قرار بده.
شريعتي: خيليها سفارش ميکنند مريض داريم، خيليها گفتند: براي مريضهاي روحي دعا کنيد. خيليها گفتند: براي عاقبت بخيري جوانها و حل مشکلات اقتصادي دعا کنيد. انشاءالله به حق امام زمانمان و دعاهاي خير حاج آقاي سعيدي و آمينهاي شما مردم شريف اين مشکلات از جامعه ما رخت برببندد و انشاءالله همه در آرامش به سمت ظهور حرکت کنيم. بهترينها را براي شما آرزو ميکنم. «اللهم صل عَلي عَليِ بن موسي الرضا المرتضي»