اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

97-10-19-آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره) - شرح حديث شانزدهم (حرّيت و صبر)

معرفی برنامه

حجت الاسلام والمسلمين سعيدي – آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شرح حديث شانزدهم (حريّت و صبر)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شرح حديث شانزدهم (حريّت و صبر)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 19-10-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
سلام مي‌کنم به همه بيننده‌ها و شنونده‌هاي گرانقدرمان، انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم.
شريعتي: انشاءالله بهترين‌ها براي ما رقم بخورد و هيچ کسالتي و کدورتي در زندگي شما نباشد و سرشار از آرامش باشيد. از ابتدا قرار گذاشتيم که با حاج آقاي سعيدي که در مورد آرامش صحبت کنيم، به همين بهانه سراغ چهل حديث امام(ره) رفتيم. امروز مي‌خواهيم در مورد حديث شانزدهم صحبت کنيم.
حاج آقاي سعيدي: باز هم شيريني‌ها و نصيحت‌هايي که حضرات اهل‌بيت براي ما گذاشتند و انشاءالله عمل کردن به آن که خيلي مهم است. يکوقت آدم نسخه را مي‌خواند و يکوقت دارويش را تهيه مي‌کند. ابي بصير از حضرت امام صادق(ع) نقل مي‌کند. «سمعت أبا عبدالله، عليه السلام يقول: ان الحر حر علي جميع أحواله» آدم آزاده در تمام موقعيت‌هاي زندگي آزاد است. همه جا آزادگي خودش را دارد. خاصيت دنيايي او را خوار و ذليل نمي‌کند. اگرچه مصائب دنيا هم برايش مي‌آيد اما ذلت و نمي‌آيد. سختي مي‌آيد ولي ذلت نه. اين روحيه آزادگي است. حضرت أباعبدالله(ع) هيچوقت ذلت نديد، مصيبت زياد بود. سختي زياد بود ولي ذلت نبود. «ان نابته نائبة، صبرلها» مسأله حريّت چطور است؟ اگر يک نائبه و سختي و مشکلي برايش پيش بيايد، برايش صبر مي‌کند. ذلت يعني جزع و فزع کردن. ولي نه صبر مي‌کند، دشمن شاد نمي‌شود. «و ان تداکت عليه المصائب» اگر همه مصيبت‌ها هم بر او بيايد و زياد شود، آدم آزاده و حر، کسي که اهل‌بيت امضاء مي‌کنند، «لم تکسره» او را نمي‌شکند. «و ان اُسر و قُهر» حتي اگر اسير شود، مقهور شود و برايش شکست باشد، آزادگي و حريّت را از دست نمي‌دهد. «و استبدل باليسر عسراً» سختي‌ها را براي خودش آساني مي‌کند. تکليف را مي‌گويند: کلفت سختي است ولي آدم عابد و عاشق خدا اينقدر با عشق تکليفش را انجام مي‌دهد، دنبال اين است که انجام بدهد. دين آمده نگاه ما را عوض کند. تو در دنيا خودت را مثل حيوان‌ها مي‌بيني، دست و پا دارند، مي‌خورند، به شکم و شهوت مي‌رسند، من هم مثل آنها هستم پس مثل آنها زندگي کنم. هدف حيوانات چيست؟ هدفش اين است که بخورد، به خودش برسد، قرآن آمده و اهل‌بيت گفتند: تو از حيث ظاهري و شباهت جسمي شبيه آنها هستي. اما تو عالم بزرگتري هستي. مرغ باغ ملکوتم ني‌ ام از عالم خاک! تو خودت را به واسطه شباهت‌ها قياس نکن. بزرگترين خطاي قياس تو اين است که خودت را در دايره حيوانات ببيني. در جايي هستي که از ملک پران شوي!
حضرت جبرائيل به پيامبر اکرم(ص) عرضه داشت: از اين بالاتر، از قاب قوسين نمي‌توانم بيايم، جايگاه انسان آن است که آن نگاه را مي‌خواهد عوض کند. يُسر و عسر را تعريف مي‌کند. لذا نگاه مي‌کنيم اين همه مصيبت بر اهل‌بيت(ع) و بر بزرگان ديني ما مي‌آيد که نتيجه‌اش شکر است. ما فکر مي‌کنيم در شکر بايد يک چيزي دست آدم بيايد، يک نعمت اضافه‌اي باشد. پس شکر مي‌کنيم. چرا امام سجاد(ع) در صحيفه مبارک سجاديه از بلاها هم از خدا تشکر مي‌کند. يعني چه اين شکر کردن؟ بلا را بلا نمي‌بيند. «الهي رضاً بقضائک» مي‌بيند و اينطور نگاه عوض مي‌شود. اگر العياذ بالله آدم خودش را حيوان ديد، خيلي تلخ مي‌شود. زندگي بي ثمري مي‌شود اگر آدم عاقبت خودش را به چريدن در دنيا ديد. «و استبدل باليسرعسراً» سختي را به آساني بدل مي‌کند. خدايا از جانب تو است و شيرين است. تکليف است، از جانب توست و لذا مشتاق است و براي انجام تکليفش پر پر مي‌زند. اگر به عابدي، يک بنده خدا گناهي را پيشنهاد کنم چقدر غصه مي‌خورد و برايش تلخ است. از غصه‌هاي حضرت ابالفضل در جريان کربلا اين بود که برايش امان نامه فرستادند. حضرت چقدر غصه خورد. ولي ما نگاه کنيم که امان نامه چيز خوبي است و به حيث ظاهري زنده مي‌مانم. آن نگاهش معيت با أباعبدالله در مقابل زنده بودن، اينها وقتي مقابل همديگر قرار بگيرند زنده بودن ذلت و آلودگي مي‌شود. حيات که شيرين‌ترين نعمت الهي براي ما هست، در مقابل چيز ديگر، فهم وقتي باشد در مقابل همراهي و معيت با امام زمان که باشد، ارزش که ندارد هيچ، پيشنهاد هم بکنند برايت تلخ مي‌شود. انشاءالله خداوند به برکت نام حضرت عباس دلهاي ما را آرام کند و موافق با رضايت اهل‌بيت(ع) عمل ما را قرار بدهد.
«کما کان يوسف الصديق» حضرت يوسف را اينجا مثال مي‌زند. «الامين» راستگو و امانتدار بود. «لم يضرر حريته أن استعبد و قُهر و اُسر» اگرچه هيچ ضرري به حضرت يوسف(ع) نرساند. به بندگي گرفته شد و به بردگي فروخته شد و مقهور شد و اسير شد، اسارت هم به معني فروخته شدن، هم به معني اسارت زندان، «و لم تضرره ظلمة الجب» هيچ زياني به حريّت او نرساند آنجايي که در چاه افتاد، «و وحشة و ما ناله،» سختي‌ها در حريّت او هيچ تأثيري نداشت. مال و منال را مي‌شود از کسي گرفت ولي حکمت را نمي‌شود. عقل را نمي‌شود گرفت، باب اول کتاب شريف بحارالانوار بحث عقل دارد. قابل نقض از کسي نيست. مال را مي‌شود نقض کرد و گرفت، ولي عقل را نمي‌تواند بگيرد. عاقل از عقل خودش بيشترين لذت را مي‌برد، هيچ مالداري از مال خودش اينقدر لذت نمي‌برد. لذا اگر خودش را حيوان تعريف کرد، به او بگويند: فلاني عقل نداري، زجر نمي‌کشي. نمي‌داند عقل چيست! سرش را در جوي کرده بود و آب مي‌خورد، گفتند: اينطور آب نخور، عقلت کم مي‌شود. سرش را بالا کرد و گفت: عقل چيست؟ گفتند: بخور! لذا بعضي از نعمت‌هاي الهي چشيدني است.
«أن من الله عليه» حالا خدا برايش چه کار کرد؟ جايي که خدا برايش منت گذاشت و نعمت براي او قرار داد. «فجعل الجبار العاتي» زورگويي که او را گرفت، جبري که بر او حاکم شد، «له عبداً بعد اذا کان (له) مالکاً» بعد از اينکه مالکش شد دوباره حضرت يوسف(ع) استيلا پيدا کرد و بعد ايشان حاکم شد. «فأرسله» خداوند او را رسول قرار داد. نتيجه حريّت و صبر در مسائل رسول قرار دادن است، خدا آدم را حجت بر ديگران قرار مي‌دهد. «و رحم به امة» خدا رحمتش را به امتش به واسطه حضرت يوسف(ع) رساند. «و کذلک الصبر يعقب خيراً» بعد از صبر نوبت ظفر آيد. صبر با خودش پيروزي مي‌آورد. بعضي معيت را پشت سر هم مي‌گويند و بعضي معيت را در آن واحد مي‌گويند. يعني واقعاً تو عسر مي‌بيني و يُسر هست، يعني سختي را به حيث نماز شب، به حيث کارها و اعمالي که انجام مي‌دهي سختي ظاهري مي‌بيني، ولي در مقابل آن نتيجه‌اي که مي‌بيني اصلاً قابل مقايسه نيست. بچه کوچک را وقتي مي‌خواهند آمپول بزنند، داد مي‌زند و جيغ مي‌زند، درد را مي‌بيند و نگاهي به درمان ندارد. درد را درد مي‌کشد اما کسي که مي‌داند اين درمان بيماري اوست، اينقدر با اشتياق پولي که پس انداز کرده مي‌دهد و اين آمپول را مي‌خرد. مشتاق است زودتر نوبتم شود اين درد را بکشم. مثلاً يکي بيايد بگويد: مي‌خواهي به دکتر بگويم اين آمپول را نزند؟ من پارتي دارم! خيلي بي معنا مي‌شود. شيطان همين بي معناها را براي ما جلوه مي‌دهد. مي‌گويد: مي‌خواهي کاري کنم درد نکشي؟ نماز، روزه، حج، انفاق به ديگران ما را مي‌سازد. در خواستگاري بگويند: اين دختر يا پسر در طول زندگي دست به سياه و سفيد نزده است. اينقدر با رفاه زندگي کرده است. اين را به عنوان امتياز مي‌گويند يا نقص دختر؟ هيچي بلد نيست، نه غذا درست کرده و اصلاً پسر ما نمي‌داند نان چند است؟ گوشت چند است؟ اين تعريف است يا نقص است؟ اينطور بگويند که طرف مي‌گويد: برويم اين آدم اصلاً ساخته نشده است. «فاصبروا» صبر کنيد، «و وطنوا أنفسکم علي الصبر توجروا» خودتان را آماده و مهيا کنيد، صبر خودتان را تقويت کنيد. اجر داده مي‌شويد. اجر اخروي و دنيوي، پاداش‌هايي که لازمه صبر است. مسلمان باشي يا کافر، صبر بر آن درس خواندن پيدا کني، صبر بر درس خواندن، سر کلاس بودن، زحمت کشيدن، شب بيدار بودن باعث مي‌شود در يک چيزي علميت تو بالا برود. کسي نمي‌داند نزد پزشک مي‌رود مي‌گويد: پنج دقيقه وقت گذاشت اينقدر پول نسخه گرفت. اين پنج دقيقه نيست، شب‌هايي که بيدار بود تا صبح و زحمت کشيد. سر کلاس نشست و کار کرد و زحمت کشيد را هم حساب کن. صبر اينطور نتيجه مي‌دهد. صبر از چيزهايي است که خدا خيلي ويژه به آن نتيجه مي‌دهد. «إِنَّ اللَّهَ مَعَ‏ الصَّابِرِين‏» (بقره/153) خدا با اهل صبر است.
اسير شهوت، اسير خواست‌هاي دنيايي و اسير دنيا شدن را حضرت امام در مقابل حريّت مي‌گويد. عبد نفس بودن، وقتي مي‌گوييم: بندگي يا عبد بودن، بنده چيزي بودن، عبارتي ايشان دارد، مي‌گويد: اينجا بحث تکراري مي‌شود اما تکراري است که ملال آور نيست. چون اينقدر از آن طرف شيطان دارد تکرار مي‌کند حبّ دنيا را، نگو اي بابا خسته شديم، هر روز صبحانه مي‌خوريم. خوب هر روز گرسنه مي‌شويم. اين هر روز صبحانه خوردن و نياز داشتن دلچسب است و ايشان مي‌گويد: ملول نبايد شوي. اين تکرار ملال آور نيست. عبد به چه کسي مي‌گوييم؟ بياييم در حالت عادي دنيايي ترجمه کنيم. عبد کسي است که بگويد: من به مولايم اينگونه نگاه مي‌کنم که کارهاي مرا انجام بدهد. من ليست بدهم که کارهاي مرا انجام بدهد؟ حاجت‌هاي ما اين است. معمول ما نگاهمان به خدا همين است. اين در حالت عادي بد نيست. خدا را فاعل مطلق ببينيم، اما واقعاً عبدي که در دنيا مي‌گوييم اين است يا خودش را مسئول مي‌بيند؟ من بايد همه کارهاي مولا را انجام بدهم، اوامر مولا را انجام بدهم. فقط فرقش اين است در دنياي واقعي اوامر مولا به نفع خود مولاست و عبد انجام مي‌دهد، در دنياي الهي اوامري که مولا دارد باز به نفع خود من است. خدا نه از نماز من سودي مي‌برد، نه از انفاق من، همه به خودم برمي‌گردم. عبد به اين معناست که خودم را مسئول ببينم، حتي در موقعيت‌هاي اجتماعي همين است. اگر کسي مسئول بود، گفتند: يک رتبه بالا رفتي، يعني حجم مسئوليت تو بيشتر شد. نه حجم حقوقت و فرمانروايي تو، نه حجم موقعيت اجتماعي و کلاس اجتماعي، اگر دومي را نگاه کردي آنوقت مسئوليت برايت جهنمي شدن و بيچاره شدن را دارد. اما اگر واقعي نگاه کردي، واي مسئوليت من بالاتر رفت، حالا مدير کل شدم، مدير کل ترجمه‌اش چيست، يعني ببينم کلمه مدير کل را چه معنا کردم؟ ماشين بهتر و حقوق بالاتر... يا تعريف کردم مسئوليت يعني تا حالا صد نفر را مسئول بودم و الآن مسئول هزار نفر بودم. تصميم اشتباه ضرب در هزار نفر مي‌شود و بعد خيلي مسئوليت بالاتر سخت است. لذا به خدا پناه مي‌برم، خدايا اگر مسئوليت به گردنم گذاشتي قدرتش را هم بده. مسئوليت و مسئول شدن در دين ما ترجمه‌اش اين است، هرچه بالاتر بروي کار سخت‌تر است و اشکت بيشتر نزد خدا درمي‌آيد. وگرنه خود مسئوليت ارزشش به قول اميرالمؤمنين آب بيني بز است. خود حکومت به حيث حکومت و مسئوليت به حيث مسئوليت همين قدر بايد بيارزد. اگر اميرالمؤمنين مولاست ديدگاهش هم براي ما اولويت دارد.
خدا نکند با اينها بازي کنيم، بازي با حقايق شرعي که نفسمان با آن بازي مي‌کند. لذا حضرت امام مي‌فرمايد: وقتي آدم اسير شد، سجده مي‌کند نسبت به همنوع خودش، ذليل مي‌شود. منت‌ها مي‌کشد از همنوع خودش. تپش قلبش فقط براي اهل دنياست، طمع داريم کسي پايين‌تر يا بالاتر باشد، وقتي طمعي در دنيا نسبت به او مي‌بيند نسبت به آن خاضع مي‌شود. ملاکش براي ارتباط با ديگران، حج مالي آنها و رسيدن مالي از آنها به اينها مي‌شود. يکي از دوستان که مسئوليتي در خارج از کشور داشت، مي‌گفت: رفيق پيدا مي‌کني مي‌گويند: به به، آقاي فلان، بفرماييد. ما مديون شما هستيم. مي‌گفت: در سه سالي که آنجا مسئول هستي، همه مي‌گويند: به به، آقاي فلان. بعد که مسئوليت تمام مي‌شود مي‌آيي در قسمت ديگر مسئول هستي. يکوقت به عنوان مسافرت آنجا مي‌روي، مي‌بيني اخلاق همه آدم‌ها با تو عوض شد. اِ... شما مي‌گفتي: مخلصم، تلفن ما را هم جواب نمي‌دهد. چون طمع مي‌ديد که از جانب تو چيزي به او برسد. الآن مي‌بيند از اين جايگاه ديگر چيزي به او نمي‌رسد و همه رفاقت‌ها قبلش دروغ بود. معناي رفاقت طمع بود و همه کلام‌ها معني تملق و چاپلوسي مي‌داد نسبت به مقام طمع و خواست از همنوعش. هرکس ديگري هم جاي تو بيايد همين را دارد. گفت: من نديم بادمجان نيستم، نديم شاه هستم. يک روز از بادمجان تعريف کرد، شاه خوشش آمد. يک روز از بادمجان بد گفت و شاه بدش آمد. گفت: تو ديروز تعريف مي‌کردي. من نديم تو هستم. من يک چيزي بايد بگويم که تو را خوش آيد. ملاکت دنيا شد آن چيزي را دنبال مي‌کني نه براي سلامت نفس براي اسيري نفس.
عروسک دنيا را ديدي ديگر به دستي که در آن عروس است نگاه نمي‌کني، دست ظالم است يا دست عادل؟ تو تعريف مي‌کني چون عروسک را مي‌خواهي. اين حرکت را از دنيا مي‌بيني. ايشان مي‌فرمايد: وهم در باب طمع هم حجت است. ديگر اينجا توهم مي‌کني که يک چيزي از اين آدم به من برسد. از اين مخلوق خدا برسد، حجت مي‌داند و دنبالش مي‌دود. اينقدر مي‌دود يکوقت چشمش را باز مي‌کند مي‌بيند همه دنيا را دويد براي غير خدا، اما اسراف شد. هدفت را اشتباه گرفته بودي، تير را محکم کشيدي و نديدي کجا بزني. آدم‌هايي که خودتان را اسراف کرديد، حضرت امام مي‌فرمايد: اهل عمل باشيم و خودمان را عادت بدهيم. علم و عمل را با همديگر مطرح مي‌کند و دارد راهکار مي‌دهد براي حجيّت، براي اينکه من بتوانم حجيتم را از طمع به خدا برگردانم. هرجا طمع به خدا پيدا کردم حجت قرار بدهم دنبالش بيايم. عادت به خيرات و کمالات کنيم. خودمان را به خير عادت بدهيم. کوچک بد هم وارد زندگي ما نشود. يک کار بدي به ذهنم رسيد، عادت بخير داشته باشيم. از تو مي‌پرسند: حالت چطور است؟ الحمدلله! در خوشي‌ها که شکر را حضرت امام مي‌فرمودند، شکر در حالت نعمت که هنر نيست. همه کنار همديگر نشستيم، در حالت سختي‌ها هنر است. آنوقت که سختي‌ها به تو هجوم کرد ببين چه کاره هستي. سختي‌ها بيايد خودمان را درست کنيم. يکوقت‌هايي مي‌گويند: شکمتان سير است اين حرف‌ها را مي‌زنيد. يکوقت‌هايي هنر اين است که آدم آن لحظه اين کار را انجام بدهد، ولي اين حرف‌ها را مي‌زنيد اولاً حرف روايات اهل‌بيت(ع) است. اين را در خودمان تقويت کنيم که در آن لحظه‌ها صبر داشته باشيم. در لحظه‌اي که سختي پيش مي‌آيد. در لحظه‌اي که براي آدم شرمندگي پيش مي‌آيد. مشکلات پيش مي‌آيد آنجا خودش را تقويت کند نه آن ناصح را کنار بگذارد و بگويد: حرف‌هاي دين به درد نمي‌خورد. و الا معيت با حضرت أباعبدالله در حج هزار و خرده‌اي نفر هستند. معيت با امام حسين در کربلا صد و خرده‌اي نفر بودند. معيت با خدا در هنگام صبر مهم است. جاهاي ديگر هنر نيست.
در مسأله‌‌ي علمي مي‌گويد: به خودت بفهمان، پس نافهمي و جهل بزرگترين مشکل است. مخلوقات ديگر مثل خود او ضعيف هستند. قدرت براي خداست، خدا غني و صمد است، خدا يکي است و احد است، آن يکي هم همه چيز است و از دست او برمي‌آيد. اينطور نگاه کردي، ديگر «لا مؤثر في الوجود الا الله» را مي‌بيني. هيچ تأثيري در وجود غير خدا ندارد. آدم‌هاي بزرگ وجودي را غير خدا نمي‌بينند. قدرت‌ها جلويشان مي‌آيند مي‌خواهند دست و پا بزنند، اصلاً از اين آدم نمي‌ترسد و ترس در وجودش نيست. تو و همه دودمانت جلوي خواست الهي هيچي نيستيد. در مسائل انقلاب ديديم که حضرت امام چطور برخورد کرد و هيچوقت نترسيد، با چه لشگرکشي‌هايي آمدند بترسانند، مثل کوه بود و تکان نخورد. ايمان يعني همين «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/136) آنهايي که ايمان آورديد، ايمان بياوريد. خدايا ثبوت قدم به ما بده. انسان با خودش يک تمرين کند و عارش شود از ديگران بخواهد. حضرت امام مي‌فرمايند: چه بسا افراد با ثروت و مال و منالي را ديدم، اظهارات آنها را هيچ فقير منيع الطبعي نمي‌کرد. هيچ فقيري که با آبرو بود، اظهاراتي داشتند، آدم‌هاي فقير را مي‌شناختند که آبرودار بودند، اظهارات اينها را نداشتند. اينقدر خودشان را در مال پست و ذليل مي‌کردند. ايشان مي‌فرمايد: شرم آور بود، شرمشان مي‌آيد بگويند: اينها چطور مال و منال داشتند ولي ذليل بودند. آن کمال انساني که خدا برايش قرار داده نمي‌ديدند. کرامت نفس را مي‌گيرد و پست مي‌کند. اسمش از دُنو است، دنيا از پستي است، دني و پست است. مي‌خواهد مرا هم با خودش پست کند. کسي که با دنيا گره خورد و اسير شد فقر پيدا مي‌کند. ايشان مي‌فرمايد: به جزء ذات مقدس حق تعالي احدي را لايق عرض حاجت خودت ندان. اصلاً کسي لياقت ندارد من حاجتم را به او بگويم. «لَهُ مُلْكُ‏ السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْض‏» (بقره/107) اصلاً کسي را لايق نمي‌دانم که عرض حاجت کنم. يکوقت فلاني خجالتي است مي‌گويند: چقدر فلاني با حيا است. خجالت رذيله اخلاقي است، حياء فضيلت اخلاقي است. متکبر است و مي‌گويد: من خيلي منيع الطبع هستم. نه، يعني اگر از کسي مي‌خواهي به عنوان وسيله نگاهش کن. از خدا بخواه! خدايا براي من بهترين‌ها را فراهم کن. يعني من نروم حقوقم را سر ماه بگيرم، لذا احدي را براي عرض حاجتم آنطور که توکل به خدا کردي، خدايا رزاق تو هستي، خدايا من مي‌دانم به وسيله تو فقط توسل مي‌کنم. اراده او در ملک حق کارکن نيست. هرکس را نگاه مي‌کني بدان اراده او در ملک حق کاري نمي‌کند. اراده فقط براي خداست. بداني اين اراده خدا را تغيير مي‌دهد. خبري نيست. کسي مي‌تواند در مقابل خدايي خدا حرفي بزند؟ نه ضرري مي‌تواند به تو برساند و نه نفعي.
خواستند موسي(ع) را بکشند. در بدو تولد کجا خدا پرورش داد؟ در بغل فرعون. آن کسي که کمر به قتلش بسته بود مسئول تربيت و بزرگ کردن و رزق او شد. آن کسي که شکستش داد، او بود. خود حضرت موسي شکستش داد. مگر مي‌شود چيزي غير از اين اتفاق بيافتد. باور خيلي مهم است. باز ايشان مي‌فرمايد: وقتي آدم حريّت خود را از دست داد، سلطنت نفس اماره و شيطان در باطن او قوي مي‌شود. نفس سلطنت پيدا مي‌کند و بعد کم کم از معصيت‌هاي کوچک شروع مي‌کند. حريت را از دست داده و اسير شده است. به معاصي بزرگ مي‌رسد. تخم مرغ دزدي است که شتر دزد مي‌شود. دنيا تو را مي‌کشد، نفس را به خير مي‌کشد، «لأمارة بالسوء» اندازه سوء بزرگ مي‌شود. به اندازه بزرگي خودت، بعد شروع مي‌کند سستي عقايد پيش مي‌آيد. «ملئت بطونکم من الحرام» گناهانشان باعث مي‌شود که وقتي امام زمانشان در کربلا حرف مي‌زند، متوجه نشوند. جلوي امام مي‌ايستند و سستي عقيده پيدا مي‌کنند. چون دنيا با دل گره مي‌خورد، روايت اهل بيت هم مي‌گويند، مي‌گويد: اين حرف‌ها چيه؟ به ظلمت افکار مي‌رسد و فکرش سياه مي‌شود، در دايره‌ي تاريکي فکر مي‌کند. از آن به بغض و دشمني انبياء و اولياء مي‌کشد. يکباره مي‌بيني نماز و روزه و انبياء و اولياء را کنار مي‌گذارم. چون اسير دنيا شدم. چون نسبت به سختي دنيا صبر نداشتم و تربيت نشده بودم، مثل طلاق! بعضي دختر و پسرها ازدواج مي‌کنند بعد از شش ماه که مي‌بيند مسئوليت دارد، سختي دارد و بايد صبح بيدار شود، مي‌گويد: اين زندگي را نمي‌خواهم. بيا طلاق توافقي داشته باشيم. بيا راحت شويم. اين آزادي، آزادگي نيست. نساخته بودن است! صبر آدم را مي‌سازد لذا مي‌گويد: سرپيچي مي‌کند. مي‌گويد: خدايي که اين همه سختي داشت، نماز و روزه را ول کن.
خيلي‌جاها ما مقصر هستيم که بچه‌هايمان را با سختي عادت نداديم. لذا اولين ناملايمات را که مي‌بيند سر خدا خالي مي‌کند. ديگر هيچي را قبول ندارد. خيلي که آدم خوبي باشد مي‌گويد: خدا و پيغمبر را قبول دارم، ولي اين حرف‌هايي که در رساله هست قبول ندارم. مگر آنچه در رساله هست تراوشات ذهني مرجع است؟ نه، اينها حجيت‌هاي روايات است که به زبان فارسي براي ما گفتند. مخالفت تو در اينجا مثل مخالفت با خود خداست. لذا اين به همديگر پيوند خورده است. خوب است آدم قلبش را بيدار کند که بداند گذشتن اين چند روز به باطن قلبش، بگويد: اين سختي‌ها موقت است. از اشتباهات بزرگ ما در دنيا اين است که دنيا را طولاني مي‌بينيم و آخرت را موقت مي‌بينيم. دنيا به شدت کوتاه است و سختي آمپول خوردن لحظه‌اي است. شايد در مقابل آخرت به اندازه يک لحظه نباشد. لحظه است اما نتيجه اجر صبري که مي‌دهند به اندازه جاودانگي در آخرت است. انشاءالله هفته آينده بحث صبر را بيشتر خواهيم گفت.A A  A A A  A 
شريعتي: مجلس لهو و لعب بود و صداي آواز دهل به گوش مي‌رسيد، کنيز و خادمه منزل آمده بود آشغال‌ها را جلوي در بگذارد. امام کاظم(ع) از آنجا رد مي‌شد. سؤال کرد: بگو ببينم صاحب خانه بنده است يا آزاد است؟ کنيز تعجب کرد و گفت: معلوم است که صاحب اين خانه آزاد است و حرّ است. امام فرمود: راست مي‌گويي، اگر بنده بود اين کارها را نمي‌کرد و اين صداها از اين خانه به گوش نمي‌رسيد. حضرت رفتند و کنيز برگشت. صاحب خانه از کنيز پرسيد: چرا اينقدر دير آمدي؟ گفت: آقايي از من پرسيد: صاحب خانه بنده است يا آزاد است؟ من جوابش را دادم. وقتي کنيز شمائل اين شخص را براي صاحبش تعريف کرد، بُشر دنبال امام دويد با پاي برهنه و گفت: صبر کنيد مي‌خواهم از امروز بنده باشم. خوش به حال آنهايي که با اين جرقه‌ها راهشان را پيدا مي‌کنند و بنده واقعي خداي متعال مي‌شوند.
غلام همت آنم که زير چرخ کبود *** ز هرچه رنگ تعلق بگيرد آزادم
نکات خيلي خوبي را شنيديم. امروز آيات پاياني سوره مبارکه طلاق از صفحه 559 را تلاوت خواهيم کرد.
«أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ‏ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى‏ «6» لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً «7» وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً «8» فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً «9» أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً «10» رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً «11» اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً «12»
ترجمه: (تا پايان زمان عدّه،) زنان را در همانجا كه خود سكونت داريد و در توانايى شماست، سكونت دهيد و به آنان (از جهت مسكن و نفقه) آسيب نرسانيد، تا كار بر آنان تنگ نماييد (و مجبور به ترك منزل شوند) و اگر باردار باشند، تا زمانى كه وضع حمل كنند نفقه آنان را بدهيد. پس اگر نوزادان شما را شير دادند مزدشان را بدهيد و (درباره نوزاد) ميان خود به نيكى مشورت و توافق كنيد و اگر توافق به دشوارى كشيد، زن ديگرى او را شير دهد (و مرد براى نوزاد دايه بگيرد). هر كس‏كه داراى وسعت (مالى) است، بايد طبق وسعت خود نفقه دهد و كسى‏كه روزى بر او تنگ شده، بايد از آنچه خداوند به او داده (به اندازه توان خود) انفاق كند. زيرا خداوند هيچ‏كس را مگر به اندازه آنچه به او داده است، تكليف نمى‏كند. به زودى خداوند پس از سختى، آسانى و فراخى پديد مى‏آورد. و چه بسيار مناطق مسكونى كه از فرمان پروردگار خود و فرستادگانش سر باز زدند، پس ما سخت به حساب آنان رسيديم و به عذابى ناشناخته عذابشان كرديم. پس آنان ثمره تلخ كار خود را چشيدند و سرانجام كارشان خسارت بود. خداوند براى آنان عذابى سخت مهيّا كرده است، پس اى خردمندان كه ايمان آورده‏ايد! از خدا پروا كنيد. همانا خداوند وسيله تذكّر براى شما فرستاده است. (آن وسيله تذكر،) پيامبرى است كه آيات روشنگر الهى را بر شما تلاوت مى‏كند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، از تاريكى‏ها به سوى نور بيرون آورد و كسانى كه به خدا ايمان آورده و عمل شايسته انجام دهند، خداوند آنان را به باغ‏هايى كه نهرها از زير آن‏ها جارى است وارد مى‏كند و براى هميشه در آنجا جاودانه هستند. حقّا كه خداوند روزى آنان را نيكو ساخته است. خداست آن كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن‏ها (بيافريد). فرمان الهى ميان آن‏ها نازل مى‏شود تا بدانيد كه خداوند بر هر چيزى تواناست و علم او بر همه چيز احاطه دارد.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و بعد از حضرت وليعصر(عج) براي ما بگوييد.
حاج آقاي سعيدي: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها» خداوند آن چيزي که به آدم‌ها داده همانقدر تکليف مي‌کند. چند نفر هستند مي‌گوييم: ظرف‌هايتان را پر کنيد بياوريد. يکي را ظرف کوچک داديم پر مي‌کند. يک کسي قدح داديم، نصفه مي‌آورد. مي‌گويد: اين قدح خيلي بيشتر آورده است ولي ظرف کوچک کمتر آورده است. مي‌گوييم بيشتر و کمتر نيست. ما به او اين ظرف را داده بوديم. همين قدر! شکر به اينقدر نعمتش، به يکي ده برابر نعمت داديم و شکرش هم بايد ده برابر باشد. در تکاليف شرعي، در وجوهاتش، انفاقش، همين قدر از او خواستيم. ليوان‌هايمان را نزد خدا پر کنيم و بگوييم: خدايا آن چيزي که به ما دادي، اين هم امانت. «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً» خدا اينطور قرار مي‌دهد. بعد از هر سختي خدا آساني قرار مي‌دهد. اين سنت الهي است که در سختي‌ها تحمل کنيم، آساني‌اش هم به ما مي‌رسد.
يک روايتي را امروز انتخاب کردم که حضرت امام صادق در مورد تبليغ و تبيين امامت فرمودند. اينکه ما چطور امام زمان را تبيين کنيم؟ چه کار کنيم مردم راغب شوند نسبت به حضرت وليعصر؟ «رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ عَبْداً» خدا رحمت کند بنده‌اي را که «اجْتَرَّ مَوَدَّةَ النَّاسِ إِلَي نَفْسِهِ و اِلينا» مودت و دوستي مردم را به سوي خودش و به سوي ما، اين به سوي خود دعوت کردم که بد است. «حَدِّثُوهُمْ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ اسْتُرُوا عَنْهُمْ مَا يُنْكِرُونَ» (كافي، ج 2، ص 222) اظهار کند و برايشان بگويد آن چيزهايي که معروف و پسنديده مي‌دانند و آن چيزهايي که منکر است و ناشناس مي‌دانند، آن چيزها را ترک کنند. يعني عملي، «کونوا دعاة الناس بغير السنتکم» شما مردم را دعوت کنيد «بغير السنة» يعني دعوت به نفس، چيز بدي است اگر در قبال دعوت به امام زمان نباشد. من مردم را به خودم دعوت کنم. خودي نبايد وجود داشته باشد. اما اگر مردم تو را پله‌ي او ديدند و شيعه او ديدند، ديگر نبايد از تو خطا ببينند. خدا پيغمبرش را معصوم قرار مي‌دهد، پيغمبر اکرم(ص) تا چهل سالگي اعلام نمي‌کنند من نبي خدا هستم. ولي مردم او را چطور مي‌بينند؟ صديق و امين مي‌بينند. آدم جوانمردي مي‌بينند و خوب مي‌بينند. لذا به طرف او گرايش پيدا مي‌کنند. حالا مي‌گويد: «اشهد ان لا اله الا الله» حالا حرفش هم پذيرفته مي‌شود. پس به طرف خود، خروجي تو به خير باشد. مردم ببينند فلاني دستش به خي است. آدم حسابي است وقتي از امام زمان حرف مي‌زند، مي‌پذيرند. در مقابلش هريک از اين حديث‌ها مفهوم هم دارد. يعني اگر خداي نکرده خطا کردم، آنوقت چه کسي زير سؤال مي‌رود؟ اعتقادات مردم ضعيف مي‌شود. در مقابل مردم تواضع و فروتني چيزهايي است که مردم مي‌پذيرند و ما را نسبت به اماممان تقويت مي‌کند. کسي مي‌تواند با مردم حرف بزند که با مردم باشد و با مردم ارتباط داشته باشد. جدا شدي و کناره‌گيري کردي، خدا ميرزاي شيرازي را رحمت کند. ايشان خيلي مردمي بود و تمام دغدغه‌اش مردم بود. در خانه‌اش باز بود و سراغش مي‌آمدند و حل مشکل مي‌کردند. جلب محبت مردم صرفاً پله‌‌اي است براي جلب محبت امام و جلب نظر مردم نسبت به امام. اگر من به صورت يک راهنما شدم، يک کسي که دارد جهت امام را نشان مي‌دهد آنوقت درست است. وگرنه اگر جهت شدم، خطاست.
«اللهم عجل لوليک الفرج» خدايا از ادامه غيبت حضرت حجت صرف نظر کن و دلهاي ما را منعطف نسبت به حضرت قرار بده. اعمال و رفتار ما را مورد امضاي حضرت قرار بده. تمام تلاش و هدفگيري ما را در دنيا امام زمانمان قرار بده. هرکاري مي‌کنيم آيا امام زمان دوست دارد يا ندارد؟ راضي هست يا راضي نيست. خوش به حال کسي که وقتي پرونده‌اش را بستند بنويسند: «هذا شيعة علي بن ابي طالب» اين شيرين‌ترين نوشته بعد از پرونده زندگي آدم است. خدايا همه دنيا و مظاهر دنيا براي کساني که دنيا را خواستند. ما امام زمانمان را دوست داريم فقط نظر لطف و رحمتش، اينکه بگويد: من از اين شيعه راضي بودم. اين از همه دنيا براي ما بس است. خدايا فرج آقا امام زمان را نزديک و نزديکتر کن.
شريعتي: انشاءالله زيارت امام هشتم نصيب همه ما شود. «اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها