اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

97-10-05-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي – آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شرح حديث چهاردهم (خوف و رجا)

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شرح حديث چهاردهم (خوف و رجا)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 05-10-97

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
آري همين امروز و فردا باز مي‌گردي *** ما اهل آنجاييم از اينجا باز مي‌گرديم
با پاي خود سر در نياورديم از اين اطراف *** با پاي خود يک روز اما باز مي‌گرديم
اين زندگي مکثي است ما بين دو تا سجده *** استغفراللهي بگو ما باز مي‌گرديم
چون ابرها صحرا به صحرا برد ما را باد *** چون ابرها صحرا به صحرا باز مي‌گرديم
بين جماعت هم نماز ما فرادي بود *** عمري است تنهاييم و تنها باز مي‌گرديم
ما عاقبت انا اليه راجعون بر لب *** از کوچه بن بست دنيا باز مي‌گرديم

سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي گرانقدرمان، انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. ارتحال حضرت آيت الله هاشمي شاهروي را تسليت مي‌گويم. همچنين جان باختن جمعي از دانشجويان عزيزمان را در دانشگاه واحد علوم و تحقيقات تسليت مي‌گويم. انشاءالله همه آنها مهمان سفره اهل‌بيت(ع) باشند و شاهد اينگونه حوادث و خبرهاي تلخ نباشيم. براي خانواده‌هاي آنها آرزوي صبر و اجر مي‌کنيم و براي مصدومين اين حادثه آرزوي شفا و بهبودي داريم. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. رحلت آيت الله هاشمي شاهرودي را تسليت مي‌گويم. همچنين عزيزاني که از دست رفتند و تلخي و داغش بر دل ما ماند. اگر ما انسان باشيم و فرض اين باشد که دلمان براي ديگران مي‌تپد، زخمي به آنها بخورد انگار زخم بر دل ما خورده است. ما ابراز همدردي مي‌کنيم ولي شايد درکي از درد آنها نداشته باشيم. از خداوند مي‌خواهم که به آنها صبر بدهد، وقتي مصيبتي ايجاد شد قرار ما اين است که «انا لله و انا اليه راجعون» اين از حيث الهي است اما از حيث زميني ما نسبت به همديگر مسئول هستيم. يعني اگر خطايي پيش آمده و مشکلي که اين مسأله را ايجاد کرده هم بايد پيگيري شود و هم اينکه بدانيم همين مسأله فردا از ما سؤال مي‌شود. ما نسبت به بدن خودمان امانتدار هستيم، واي به اينکه مسأله ديگران باشد. اگر کوتاهي بوده کساني که بايد نزد خدا جوابگو باشند و در اين دنيا نزد مسئولين که چرا چنين حادثه پيش مي‌آيد. خدا مي‌داند که قلب درد و ناراحتي که براي اين عزيزان هست را درک نمي‌کنيم. از خداوند مي‌خواهم که يک تسلي و آرامشي به قلب اين عزيزان بدهد. من خيلي وقت‌ها به روضه‌ها توسل و تمسک مي‌کنم. به اين عزيزان که کسي را از دست دادند پيشنهاد مي‌کنم در مجالس روضه شرکت کنند، خداوند انشاءالله به قلب‌هايشان آرامش بدهد.
شريعتي: هرکسي که مسئول است، از امروز اگر تا به حال اقدامي نکرده عزمش را جزم کند که ديگر ملت عزيز ايران شاهد اينگونه حوادث تلخ نباشند. خدمت شما هستيم و در محضر چهل حديث حضرت امام(ره)، امروز حديث چهاردهم را مرور خواهيم کرد.
باز با خوف و رجاء سوي تو برمي‌گردم *** دو قدم دلهره دارم دو قدم دلتنگم
حاج آقاي سعيدي: از لسان مبارک امام صادق(ع) است که از ايشان سؤال شد که «ما [کان ] في وصيّة لقمان؟» وصيت حضرت لقمان(ع) چطور بود؟ در آن چه چيزها و نکاتي وجود داشت؟ «قال: کان فيها الأعاجيب» خيلي چيزهاي عجيبي در آن بود. چيزهايي که باعث حيرت انسان مي‌شود. «و کان أعجب ما کان فيها أن قال» عجيب‌ترين چيزي که در آن وجود داشت اينکه اينگونه فرموده بودند، «لابنه» به پسرشان، «خف الله عزّ و جلّ خيفة لو جئته ببرّ الثّقلين لعذّبک» از خدا بترس، يک طوري بترس که اگر بر و نيکي و عبادت جن و انس را با خودت داشته باشي، باز هم از خدا بترس. احتمال عذابت وجود دارد. اينطور محاسبه کن که همه عبادت عالم هم براي من باشد، من خودم را ايمن از عذاب الهي نمي‌بينم. «و ارج الله» نسبت به خداوند رجاء و اميد داشته باشد. «رجاء لو جئته بذنوب الثّقلين لرحمک» اگر گناه جن و انس با تو باشد، احتمال بخشيده شدنت هست و رحمت خدا هنوز پا برجا است. «ثمّ قال أبو عبد الله، عليه السّلام» امام صادق فرمودند: «کان أبي يقول» امام باقر(ع) اينطور مي‌فرمودند: «إنّه ليس من عبد مؤمن إلّا و في قلبه نوران» در قلب آدم مؤمن دو نور وجود دارد. «نور خيفة، و نور رجاء» نور ترس، پس ترس يک نور است. يک هدايت و يک سجيه اخلاقي است. نور رجاء هم وجود دارد، خوف و رجاء هردو از جنس نور هستند، نور به معني هادي است. کسي که مي‌خواهد جلوي پايش را ببيند، آن نور اينطور است. «لو وزن هذا لم يزد علي هذا، و لو وزن هذا لم يزد علي هذا» اگر وزنش کني، نه اين از آن بيشتر است و نه آن از اين بيشتر است. هردو هم وزن هستند. يکباره در وادي خوف نمي‌رود که رجاء را فراموش کند. نمي‌رود در وادي رجاء، خوف را فراموش کند. تعادل و اقتصاد در تعابير اخلاقي ماست. اينکه ميانه‌رو هستند، خوف و رجاء هردو نورهايي هستند که هدايت مي‌کنند. هردو را به اندازه هم دارند. پس بعضي مواقع اينکه ما افراط و تفريط حتي در يک نور داشته باشيم اثر عکس مي‌گذارد. حالت مؤمن اندازه است. من دارويي را بيش از اندازه بخورم، در دستم بريزم، همان دارو سم مي‌شود. بدانم خوف و رجاء کجاست. لذا از حدش که خارج شود حتي اسمش هم عوض مي‌شود. ديگر اسمش رجاء نيست و غرور و عجب است.
حضرت امام اينجا مي فرمايند: ريشه‌هاي اين نگاه خوف و رجايي براي انساني که مي‌خواهد در مسير شناخت قدم بردارد، دو ريشه است، آدم چطور نگاه مي‌کند. 1- بداند که هيچ چيز نيست. او هيچ چيز نيست و فقر مطلق است. به نقصان ذاتي خود پي ببرد. حضرت امام مي‌فرمايد: ناقص بودن عمل هم مي‌گوييم چون کلام ديگري نمي‌توانيم بگوييم. ما يک اشکالي که داريم اين است که خودمان را يکي حساب کرديم، عملمان را هم حساب کرديم و بعد گفتيم: ناقص است. نه هيچي نيست. نقصان يعني يک چيزي هست و کم دارد. نه، هيچي نيست. لذا اوج معرفت به خدا اين است که خودش را هيچ نبيند. اصلاً نگاهي نسبت به خودش ندارد. اين پايه اول است که خوف و رجاء چطور درست مي‌شود. وقتي خودش را بخواهد خائف ببيند، خدايا من هيچي نيستم. دعاي 51 صحيفه مبارک سجاديه يک طوري امام سجاد(ع) با تضرع با خدا صحبت مي‌کند که کسي بخواند و اشکش در نيايد. امام سجاد(ع) نزد خدا پر پر مي‌زند، اوج تواضع و تضرع است. آدم نگاه مي‌کند و مي‌گويد: همه بندگي اين است. حالا ما اداي بندگي را درمي‌آوريم. اين بندگي امام سجاد(ع) اوج معرفت است. خودش را هيچ تصور مي‌کند و بيان مي‌کند.
نگاه دوم نظر به کمال واجب، ببيني او چقدر کامل است. خدايا من چيزي نيستم تو که همه چيز هستي. آنوقت رجاء برايت مي‌آورد. آنوقت عبادت تو فرق مي‌کند. از هيچ براي همه چيز، آنوقت دلش نزد خدا پر مي‌کشد. مي‌گويد: خدايا من با اتصال به تو چه مي‌شوم و بدون اتصال به تو هيچ نيستم. اين دو نگاه پايه‌اي، نگاه به خودم و نگاه به او باعث مي‌شود اين خوف و رجاء تعادل پيدا کند. عارف قسمت اول در اين زمينه وارد مي‌شود، نگاه به عبادتش بکند براي اينکه اين تعادل ايجاد شود. در قصور نسبت به عبادتش نگاه کند. بندگي‌اش کم است. عبادت فقط نماز و روزه نيست اگرچه فصول و پايه‌ها در اين چيزهاست اما منحصر نيست. گاهي بندگي در مقام فکر است لذا باب حسن ظن است. در کتاب شريف ميزان الحکمه باب حسن ظن را که مي‌بينيد، يکجا نوشته حسن ظن بالله، حسن ظن به خدا داشتن. ما حسن ظن و سوء ظن را به خودمان متوجه مي‌شويم، ولي به خدا چيست. بداني او رزاق است، بداني او حکيم است. بداني او رحمان و رحيم است. به بهترين وجه‌اش قابل مقايسه نيست. رزاقيتش قابل مقايسه نيست. يعني اصلاً چيزي به نام صفت حميده به غير از او وجود ندارد. هرچه هست اوست و هرچه هست از اوست. لذا مي‌فرمايد: خوف در اين مسأله ايجاد مي‌شود. وقتي آدم قصور خودش را ببيند، ترس ايجاد مي‌شود.
حضرت امام خوف را يک تقسيم بندي مي‌کنند، انشاءالله خدا قسمت همه ما بکند. نور است و اگر نداشته باشيم نقص است. رجاي غروري اگر جاي خوف بنشيند نقص است. نداشتن من است، تخيل من است. از اينکه من کار نکرده را فکر کنم اجر دارد. حضرت امام تقسيم بندي مي‌کنند و مي‌گويند: يک خوف عامه است. ترس از عذاب الهي، خدايا مرا عذاب کني من چه کنم؟ يک خوف خاص هست، ترس از عتاب است، پدرم مرا بزند يا اخم کند. نکند مرا دعوا کند. اين خاص است. يک خوف اخص هم دارند که خوف از احتجاب است. نکند يکوقت عبادتم آنطور نباشد که بين من و خدا حجاب ايجاد شود. يکوقت من مي‌گويم: در قافله عقب بيافتم و مسئول کاروان بيايد مرا تنبيه کند، يکوقت مي‌گويم: عقب بيافتم و ناراحتي برگردد به من نگاه کند. يکوقت مي‌گويم: خود عقب افتادن باعث مي‌شود از محبوب دور شوم. لازم نيست او چيزي بگويد. شيريني اين خوف کمتر از شيريني رجاء نيست. ما همه اينها را در باب شيرين و نعمت الهي مي‌دانيم، نور مي‌دانيم. خوف آنجا با خوف دنيا متفاوت است. خوف دنيا آنجاست که براي خانه و ماشينت نگران هستي. اينها نگراني‌هايش تلخ است و نگراني براي خدا شيرين است. لذا مي‌گوييم: خوف عشق بازي با خداست. علم مي‌آيد و خشوع مي‌آورد. در جاهاي ديگر علم معمولاً کبر مي‌آورد. معمولاً خودت را گنده‌تر از ديگران مي‌بيني و ديگران را پايين‌تر مي‌بيني. علم در مسأله الهي که شد تازه پايين مي‌آيي. اينها در هم تنيده است. بعد نگاه مي‌کني در دنيا آرام مي‌شوي. اگر همه چيز را دست خدا ديدي در دنيا آرام مي‌شوي. اگر ديگران را مؤثر نديدي، هرچه هست از اوست، عبادتت فقط براي او باشد. لذا حضرت امام مي‌فرمايد: «ما عبدناکَ حقَّ عبادتک و ما عرفناکَ حقّ معرفتک» اين جمله را خيلي قشنگ بيان کردند. «ما عبدناک حقّ عبادتک» عبادت نکرديم آنطور که حق عبادت تو بود. خدايا اينکه بگوييم اصلاً عبادت نکرديم، «ما عبدناک حق عبادتک» حق عبادتت اين است که بگوييم: اصلاً عبادت نکرديم. «و ما عرفناک حق معرفتک» بخواهي بگويي: «الله زدني تحيُّراً في معرفتک» هيچ چيز نشناختم. اين حق معرفت اين است که بگويم هيچ نشناختم. هرچه هست تويي و هرچه فقر هست من هستم.
حضرت امام توضيح مي‌دهند که عبادات و اطاعات ما براي تحصيل اغراض خويش و محرک آن چيزي است که حبّ نفس است. محرک ما حبّ نفس است. من دوست دارم، زهد دنيا را دارم براي رسيدن به آخرت، اين چيز بدي نيست. از دنيا دوري مي‌کنم ولي حالت تجارت دارد. اگرچه پذيرفته است و نزد خدا مأجور است. ايشان در مورد اين حديث مي‌فرمايد: «خلقتکَ لاجري» بنده من تو را براي خودم آفريدم، براي خودت نيافريدم که براي بهشت و جهنمت کار مي‌کني. اگرچه آنجا هم به تو اجر مي‌دهم، من خداي رحمان و رحيم براي همه اينها اجر قرار دادم ولي تو پاداشت خود من هستم، براي اين بندگي کن! لذا مي‌گويد: وقتي نماز مي‌خواني بگو: خدايا براي خدايي خودت نماز مي‌خوانم. براي ترس از جهنم و رويکرد به بهشت هم درست است، اما اينها کجا و خدايا براي خودت مي‌خوانم کجا! خدايا مي‌ترسم از عذاب يا نه، مي‌دانم نماز قرة عين تو است، مي‌دانم با اين نماز فاصله‌ من کم مي‌شود. اين هم نزد خدا مأجور است. مي‌دانم خطاي زبان، خطاي چشم مرا از چشم تو مي‌اندازد. خدايا چشمم را مي‌بندم که از چشم تو نيافتم. بعضي دوري را نمي‌فهمند. «الهي لا تکلني طرفة عينٍ ابدا» يک لحظه مرا به خودم واگذار نکن. مرا در اين آهنربا هميشه بکش. من هم سعي مي‌کنم نزديکتر شوم و کشش زياد شود. در اين مدار قرار بگيرم وگرنه اگر قرار نگرفتي، قرار را از تو مي‌گيرند. آنوقت ديگر مستقر نيستي. داري در اين دنيا دست و پا مي‌زني. هيچ خوشي مثل خوشي با خدا بودن نيست.
خدا تخلف در وعده‌اش نمي‌کند، ولي تخلف در وعيد مي‌کند. وعيد به معني وعده عذاب است، خدا در وعده حقش که مي‌گويد: بهشت را براي شما قرار مي‌دهم، خير را براي شما قرار مي‌دهم، در آنجا تخلف ندارد. ولي در وعيد آنجايي که مي‌گويد: جهنم مي‌برم، بخشش هست. لذا حضرت امام مي‌فرمايد: تخلف در وعيدش مي‌کند. بخشش هست، «يَغْفِرُ الذُّنُوبَ‏ جَمِيعا» (زمر/53) هست. اين رجاء هست، اما حواسمان باشد.
فرق بين رجاء و غرور، شايد يکي از مهمترين قسمت‌هاي بحث باشد. غرور به معني گول خوردن، گاهي به معني تکبر معنا مي‌کنيم. گاهي رجاء ندارد، اميد ندارد. حضرت امام مثال زيبايي مي‌زنند، اگر کشاورزي دانه نکارد، بگويد: من اميد دارم، به اين زمين اميد دارم. بنشيند منتظر برداشت باشد. شما اين را واقعاً آدم اميدوار و سالم العقلي مي‌دانيد. مي‌گوييد: نه آقا کار تو اشکال دارد. يعني اين اميدت اصلاً اميد نيست. بگوييم: اميد که خوب است. اميدواري که خوب است. مي‌گويد: اينجا جايش نيست. غلط در ذات عمل است. اين دارد خودش را گول مي‌زند، عمل را انجام نمي‌دهي و رحمت را پاي خدا به واسطه بدون عمل خودت مي‌زني. عملت را انجام بده اما هيچوقت نگو عمل من کامل است در حد خدايي خداست، بگو خدا جبران کننده است و نقص عمل مرا جبران مي‌کند. پس خود عمل کردن موضوعيت در رجاء پيدا کرد. رجاء غرري داريم. حضرت امام مي‌فرمايد: حمق درونش است. يعني اوج ناداني است که کسي عمل انجام ندهد و منتظر نتيجه باشد.
شريعتي: شايد همين است که اميرالمؤمنين در دعاي کميل مي‌فرمايد: تو رحم کن به کسي که تمام سرمايه‌اش رجاء و اميد به توست. يعني ما هيچي نداريم.
حاج آقاي سعيدي: آمدند نزد امام صادق(ع) و پرسيدند: «قُلْتُ لَهُ قَوْمٌ يَعْمَلُونَ بِالْمَعَاصِى» گروهي هستند اهل گناه هستند. مي‌گويند: «وَ يَقُولُونَ نَرْجُو» ما اميد و رجاء نسبت به خدا داريم، «فَلَا يَزَالُونَ كَذَلِكَ حَتَّى يَأْتِيَهُمُ الْمَوْتُ» اين معصيت را ترک نمي‌کنند تا وقتي مرگ براي آنها فرا برسد. امام صادق(ع) فرمود: «فَقَالَ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ‏ يَتَرَجَّحُونَ فِى الْأَمَانِىِّ» اينها قومي هستند که در آرزوهاي بي‌خود رفتند. در خيالات رفتند، «كَذَبُوا» دروغ مي‌گويند. اگر عمل نکردي و گفتي: من اميد به رحمت الهي دارم، دروغ مي‌گويند. «لَيْسُوا بِرَاجِينَ» اينها اميد به خدا ندارند. تعريف امام صادق اين است «إِنَّ مَنْ رَجَا شَيْئاً طَلَبَهُ» هرکس اميد به چيزي داشت دنبالش مي‌رود. «وَ مَنْ خَافَ مِنْ شَىْ‏ءٍ هَرَبَ مِنْهُ» (كافى، ج 2، ص 68) اگر کسي از چيزي ترسيد فرار مي‌کند. يعني عمل هست، فرار اينجا خوف، رجاء آنجا طلب! همه اينها ملازم هم هستند. «کذبوا» يعني حرف بي‌خود مي‌زند. امام صادق(ع) مي‌فرمايد: دروغگو هست کسي که مي‌گويد: خدا ارحم الراحمين است ولي عمل نمي‌کند. لذا در رزقش هم همين است. نزد حضرت آمد و گفت: دعا کنيد رزق من زياد شود و خدا به من رزق بدهد. حضرت گفت: دعا نمي‌کنم. تو که کار نمي‌کني! حضرت دعا نکردند. «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيم‏» (بقره/218) تعريف قرآني، هجرت و جهاد نياز دارد. زخم خوردن و زخم زدن نياز دارد. عملکرد مي‌خواهد. وقتي مي‌خواهيم جهاد را مثال بزنيم، ديگر اوج عمل را مي‌گوييم. اينها بايد رجاء داشته باشد. ورگنه با پا روي پا انداختن اتفاقي نمي‌افتد. آنکسي که مي‌گويد: اميد من ظهور حضرت حجت است، پا روي پا مي‌اندازد، بلند شو کاري بکن. امام صادق مي‌فرمايد: «کذبوا» آدمي که مي‌گويد: اميدم ظهور امام زمان است، ولي هيچ کاري نمي‌کنم.
شريعتي: يعني اگر بدون عمل فقط اميدوار باشيم يک روزي مي‌رسد که قطعاً پشيمان مي‌شويم و خسران محض است.
حاج آقاي سعيدي: مي‌فهميم حرفمان دروغ بوده است. اگرچه در اين دنيا خيلي جاها مي‌دانيم دروغ بوده است.
شريعتي: شيطان هم بي تأثير نيست.
حاج آقاي سعيدي: هم شيطان، هم نفس! حضرت امام مي‌فرمايند: عمر شما را با رجاء بي‌خود تلف مي‌کند. با چيزي که جاي خودش اسمش نيست. به يک اميد واهي که وجود ندارد، هم خوف و هم رجاء بايد اندازه هم باشد. موازنه‌ي خوف و رجاء، باز حضرت امام مي‌فرمايند: موازنه بايد داشته باشد. اگر خوف به حدي باشد که بگويد: خدا ديگر مرا نمي‌بخشد، من گناهانم خيلي بزرگ است. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: بزرگترين گناه نااميدي از رحمت خداست. بگويي: خدا ديگر مرا نمي‌بخشد. رجاء نداشته باشيم، «يغفرالذنوب جميعاً» همه را خدا مي‌بخشد. رجاء تو غلط باشد. طوري باشد که يک چيزهايي را به خدا نسبت بدهيد که در خدا نيست. بدون عمل کسي را مي‌برد، بدون عمل بخشش دارد. اينها نيست. لذا حتي شفاعت اهل‌بيت(ع) را نگاه مي‌کنيد قاعده دارد. «مَنِ اسْتَخَفَ‏ بِالصَّلَاهِ‏» کسي که نمازش را خفيف بشمارد، نه اينکه نماز نخواند، اصلاً شامل شفاعت نمي‌شود. بدانيم که جاهايي که عمل مي‌کنيم چيزي را به غير علم به خدا نسبت ندهيم. اين حالتي است که براي اکثر ما اتفاق مي‌افتد. ديواري هم از ديوار خدا کوتاهتر پيدا نمي‌کنيم، هرآنچه به ذهن و تخيل و روحيات ما سازگار است به خدا نسبت مي‌دهيم. چرا به غير علم چيزي را مي‌گويي؟ آيا حديث و روايت داري؟ امام صادق(ع) تکذيب مي‌کند. بدانيم و انشاءالله عمل کنيم.
اگر من خودم را در موقعيت خوف و رجاء تا حالا اشتباه تصوير مي‌کردم، چطور اصلاحش کنم؟ حضرت امام مي‌فرمايد: يک علامت براي خودت بگذار. اگر عملکرد تو حالا عملکرد مثمر ثمري بوده است، عملکردي بوده که انجام مي‌دادي خروجي اين عملکرد اين بود که عجب تو را نگرفته است. بگويي: ما که اهل نماز و روزه هستيم. ما که اهل انفاق هستيم. اهل کمک کردن به ديگران هستيم، دست فقرا را هم مي‌گيريم، يکدفعه باد کردي و يک ذره گرفته شدي بدان آن غرور و رجاء غلط دارد به سراغت مي‌آيد. بدان خوف تو کار نکرده است. اما اگر مي‌خواهي اصلاحش کني خوف را بياور به اضافه عملت بکن، عمل که تمام شد بگو: خدايا، اين نماز من است و اين خدايي تو است. بعد از نمازت قضاوت کن. ببين در مورد خدايي خدا کاري هم انجام دادي. «ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک» وقتي خروجي اين شد يعني خوف و رجاء تعادل پيدا کرد. نگاه کن ببين خوف را با عبادتت جمع زدي يا نه، وگرنه رجاء غرري، دروغ، مي‌آيد عبادت تو را با خودش مي‌برد. خرابش ميکند و بوي فساد مي‌دهد. عبادتي که من به خدا نگاه کردم و بگويم: خدايا هرآنچه عبادت تو بود من انجام دادم. هم درونش من دارد و متعفن است.
بنده همان به که ز تقصير خويش *** عذر به درگاه خدا آورد
ور نه سزاوار خداوندي‌اش *** کس نتواند که به جاي آورد
جايي نيست براي بجا آوردن. راه حلي که حضرت امام فرمودند؛ اضافه کردن خوف عبادت، بدانم که کيستم و بدانم که کيست و بدانم که عبادت من چيست و از بين بردن رجاء غير واقعي. اوامر الهي را کوچک نشمار، نگو حالا اينکه خدا گفته، حالا خدا هم بالاخره مي‌گذرد. امر الهي است. بگو: لازم الاجراست. اصلاً نمي‌شود از تحت سلطه‌ي الهي فرار کرد.
شريعتي: يکوقت‌هايي که در مورد حق الناس در برنامه صحبت مي‌کنيم شايد اين بيان به ذهن‌ها برسد که خداوند از حق خودش ممکن است بگذرد ولي از حق الناس نمي‌گذرد. اينجا شايد اينطور برداشت شود که حق الله چيز مهمي نيست و خدا مي‌گذرد.
حاج آقاي سعيدي: مثل اينکه من بخواهم در مورد توبه صحبت کنم و بگويم: خداوند مي‌بخشد. بگوييم: پس حالا که خدا مي‌بخشد گناه کنيم. نه اينطور نيست. مثل پدر است. پدر هم مهربان است و اگر توهين هم بکني بزرگي مي‌کند. اين يعني به پدرم توهين کنم؟! نه. پدر مهربان احترام بيشتري نياز دارد. لذا ايشان مي‌فرمايد: عملتان را درست کنيد. حق و اوامر الهي حق را کوچک نشماريد. بسيار مهم بشماريد. گفت: براي خدا کار کردن بخاطر خدا و براي مردم کار کردن بخاطر خدا، يعني نفع عملت به مردم برسد اما براي خدا نه براي مردم. رنگ الهي بايد داشته باشد، خدايا به نفع مردم براي تو کار مي‌کنم. لذا اينطور است که زيبا مي‌شود و بعد غصه نمي‌خوري. اگر براي همه مردم کار کردي، همه ناشکري کردند ديگر غصه نمي‌خوري، چون براي او کار کردي. اين يک جايي محفوظ است و اين محفوظ بودن هيچوقت هدر نمي‌رود. «إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ‏ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» (توبه/120) خدا ضايع نمي‌کند اجر را و اينکه اعتقاد به سعه رحمت و عظمت آن ذات مقدس داشته باشي. يکوقت نباشد شيطان تو را از عمل بياندازد. بگويد: آب که از سر گذشت، چه يک ني و چه صد ني! صد بار اگر توبه شکستي باز آ، اين درگه ما درگه نوميدي نيست! واي به حال کسي که شيطان رجاء را از دلش بگيرد. بگويد: خدا ديگر مرا نمي‌بخشد. اينجا مسيري است که در هر سني باشي، خدا جبران مي‌کند. مگر خدا کم مي‌آورد. «ليلة القدر خير من الف شهر» يک شب را از هزار ماه بهتر قرار مي‌دهد. برگرد، هر آنچه هستي باز آ! گر کافر و گبر و بت پرستي باز آ! اينجا محل بازگشت است. از هرجايي هستيم، در هر سني هستيم، هرجا روايات اهل‌بيت را مي‌شنويم، خدايا مي‌خواهم برگردم، رجاء نسبت به تو دارم، خدايا از گذشته‌ام مي‌ترسم و اميد دارم نسبت به اينکه آينده مرا بهتر از اين بسازي. حضرت امام نقل مي‌کنند: در خوفت يک طوري باش که از گذشته‌ات بترس از اعمالي که انجام دادي، و بترس از آينده‌ات که چه اعمالي انجام خواهي داد. رجاء داشته باش و بدان خدا گذشته تو را مي‌تواند ببخشد و آينده تو را مي‌تواند توفيق بدهد. هم گذشته و هم آينده هردو توکلم به خداست. «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ‏» نه خسته مي‌شود و نه چُرت مي‌زند! اعتقادمان محکم به خدا باشد، او هست که ما را نگه مي‌دارد و اين ما هستيم که بايد در مقابلش عمل انجام بدهيم. انشاءالله به فضل خدا در اين زندگي پيروز باشيم که زمان کوتاهي است و بي خدا بودن درد بدي است.
شريعتي: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً» (کهف/110) انشاءالله همه ما اهل عمل صالح شويم و با اين اعمالمان اميدوار به رحمت خداوند متعال باشيم. خيلي سال پيش روايتي از امام باقر(ع) ديدم که ايشان خوف و رجاء را اينگونه معنا مي‌کردند، اگر بنا باشد خداوند يک نفر را وارد بهشت کند، آن يک نفر من هستم، و اگر بنا باشد فقط يک نفر وارد جهنم شود، آن يک نفر من هستم. يعني ترازوي خوف و رجاء را اينطور براي ما معنا کردند. خيلي نکات خوبي را شنيديم. اين هفته در برنامه از شخصيت مرحوم محقق حلي ياد کرديم و در مورد ايشان شنيديم. امروز صفحه 545 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «22»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «1» هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ «2» وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ «3»
ترجمه: هيچ قومى را نمى‏يابى كه به خدا و قيامت مؤمن باشند و (در همان حال) با كسى كه در برابر خدا و رسولش موضع گرفته است، مهرورزى كنند، حتّى اگر پدران يا پسران يا برادران يا خويشانشان باشند. آنها كسانى هستند كه خداوند، ايمان را در دلهايشان ثابت فرموده و با روحى از جانب خويش آنان را تأييد نموده است و آنان را در باغهايى كه نهرها از پاى (درختان) آنها جارى است، وارد مى‏كند در حالى كه در آنجا جاودانه هستند، خداوند از آنان راضى است و آنان نيز از او راضى هستند. آنان حزب خدا هستند، آگاه باشيد كه تنها حزب خدا پيروز و رستگارند.
به نام خداوند بخشنده مهربان. آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمين است، براى خدا تسبيح كنند (و خدا را به پاكى مى‏ستايند) و اوست قدرتمند شكست ناپذير حكيم. اوست آن كه كسانى از اهل كتاب را كه كفر ورزيدند براى اولين بار از خانه‏هايشان بيرون راند، با آنكه شما گمان نداشتيد كه آنان (با داشتن آن همه قدرت، به آسانى) بيرون روند و خودشان گمان مى‏كردند كه قلعه‏ها و حصارهايشان آنان را از قهر خدا مانع خواهد شد، امّا قهر خدا از جايى كه گمان نمى‏كردند بر آنان وارد شد و در دل‏هايشان ترس و وحشت افكند (به گونه‏اى كه) خانه‏هاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان خراب مى‏كردند، پس اى صاحبان بصيرت عبرت بگيريد. و اگر اين نبود كه خداوند، بيرون شدن از خانمان را بر آنان نوشته بود، همانا آنان را در دنيا عذاب مى‏كرد و البتّه در آخرت عذاب آتش دارند.
شريعتي:
صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود
هنوز هم هستند کساني که توفيق تشرف به حرم امام رضا را نداشتند، با همکاري و مشارکت شما سال گذشته خيلي‌ها مشرف شدند، امسال هم قرار گذاشتيم که از اقصي نقاط کشور اسلامي‌مان خيلي‌ها را عازم مشهد الرضا کنيم. از ائمه محترم جماعات خواهش مي‌کنم که در سايت ما مراجعه و ثبت نام کنند و باني و سردسته‌ي گروه زائران شوند که مقدمات تشرفشان فراهم شود. اشاره قرآني را بفرماييد و بعد از مرحوم محقق حلي بشنويم.
حاج آقاي سعيدي: «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» صفت مؤمنين اين است که آنها از خدا راضي هستند و خدا هم از آنها راضي است. اينکه خدا از آنها راضي است به واسطه عملکرد و آن چيزي است که در دنيا عمل کردند، هست. اما اينکه آنها از خدا راضي هستند، خيلي سخت است آدم از خدا راضي باشد. ما از خدا هيچ طلبي نداريم. اما به آنچه او براي ما مي‌خواهد راضي بودن،
من از درمان و درد و وصل و هجران *** پسندم آنچه که جانان پسندد
اصلاً منيتي وجود ندارد. خدايا هرآنچه که تو براي من خواستي و اتفاق افتاد در نظام احسن به بهترين وجه است. من طلبي از تو نداشتم، همين که به اين دنيا هم بيايم، طلب من از تو نبود. آن هم به لطف تو بود و من نسبت به تمام الطاف تو راضي هستم. امام حسين(ع) در اوج سختي فرمود: «الهي رضاً بقضائک» انشاءالله ما هم رضايتمان نسبت به خداوند در اوج باشد.
کتاب «شرايع» کتاب فقهي مرحوم محقق حلي است و بسيار روي اين کتاب زحمت کشيدند و يک حالت مرجع دارد و خيلي‌ها از اين کتاب استفاده مي‌کنند. من يک قسمت از مقدمه ايشان را انتخاب کردم که با بحث امروز ما هماهنگ است. «فابتدأت مستعينا باللّه» از خدا کمک مي‌گيرم و استعانتم فقط از خداست، «و متوکلا عليه» توکلم نسبت به خداست، همه چيز را به خدا مي‌سپارد. «فليس القوة إلّا به» دارد «لا حول و لا قوة الا بالله» مي‌گويد. هيچ قدرت به جز قدرت خدا نيست. «و لا المرجع إلّا إليه» هيچ بازگشتي جز به سوي او نيست. اينها به اين حرف‌ها اعتقاد داشتند و با اين مسير جلو رفتند. با يک اخلاصي رفتند که تا بعد از هفتصد سال هنوز زنده است. مي‌خواهند بگويند: اسلام، مي‌گويند: برو شرايع را نگاه کن. چقدر مرجع مي‌شود خودش کسي که خود مرجع را خدا دانست، خدا هم او را مرجع قرار مي‌دهد و لسانش را لسان برکت قرار مي‌دهد.
اي مهدي فاطمه که دلهاي ما براي تو تنگ است، انشاءالله تو را با چشم ظاهر ببينيم. «وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمُ‏ اللَّهُ‏ لِطَاعَتِهِ» (بحارالانوار/ ج 53/ ص 176) حضرت دعا مي‌کند خدا موفق کند به طاعت خودش شيعيان ما را، دعاي امام زمان است. «فِى الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ» اگر جمع مي‌شدند و قلب‌هايشان يکي مي‌شد، خودشان را بر ديگري ترجيح ندهند. اجتماع قلوب، در روايات داريم که اجتماع ما خيلي به هم مي‌خورد، حضرت اجتماع گرگ‌ها را مثال مي‌زند بخاطر اينکه جيفه‌ي يک گوشه افتاده، سرهايشان را کنار هم مي‌بيند اين است. اجتماع انسان‌ها بخاطر اين است که قلب‌هايشان کنار همديگر است. اگر قلب‌هايشان کنار همديگر مي‌شد، به عهدي که با ما داشتند عمل مي‌کردند، ظهور ما تأخير نمي‌افتاد. «لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَهُ بِمُشَاهَدَتِنَا» سعادت مشاهده ما را پيدا مي‌کردند. آن چيزي که ما را از همديگر جدا کرده، مرا از آنها و آنها را از من جدا انداخته است، نيست الا آن کارهايي که ما دوست نداريم انجام مي‌دهند. اگر شهد شيرين مهدي فاطمه، يک نظرش، يک چيزي روي قلب ما آمد و فهميديم چقدر شيرين است، آنوقت فاصله از او خيلي براي ما سخت مي‌شود. ملاکمان براي عملمان آن چيزي باشد که امام زمان دوست دارد. ببين آيا او دوست دارد يا ندارد؟ من براي نزديک شدن به او بايد ببينم او چه دوست دارد.
شريعتي: براي خوشحال کردن امام زمان چه کار بايد بکنيم؟ چطور حضرت را ياري کنيم و او را کمک کنيم و راه خودمان را به سمت ظهور با صلابت ادامه بدهيم؟
حاج آقاي سعيدي: دستورالعمل ما خيلي در اين زمينه روشن است. مگر اهل‌بيت هادي نيستند؟ اگر من نسبت به هدايت او منعطف باشم يا مخالفت کنم، يعني عملکرد حضرت چطور است. من هادي به نام حضرت حجت(ع) دارم، کمک کردن يعني نسبت به هدايت او منعطف باشم و بپذيرم و علامت پذيرش من عملکرد من است. حضرت بيايد چه کسي را بيشتر از همه دوست دارد. حضرت نگاهشان امروز به اعمال ما هست. غافل نيستند از ما، لذا عملي که مرا دور مي‌کند و باعث ناراحتي و حزن حضرت مي‌شود، لذا حضرت دعا مي‌کند و از بعضي شيعه‌ها محزون است و غصه مي‌خورد. دلمان به غصه خوردن حضرت راضي مي‌شود؟ نه، خيلي وقت‌ها بلد نيستيم و غافل هستيم. نمي‌دانيم چه اثري دارد. فکر مي‌کنيم اثر اينکه اينجا حرف بدي زدم، اين است که فلاني نارحت مي‌شود. نه! اثرش اين است که حضرت حجت ناراحت مي‌شود. اثر غفلت در نمازم، اثر بي اهميتي نسبت به تکاليف شرعي‌ام، نارا حتي حضرت را دارد. اين خيلي سخت است. اگر فهميديم اينطور شد به واسطه اينکه او را ناراحت نکنيم عمل کنيم. آدم بايد يک جايي در دل امام زمانش داشته باشد.
شريعتي: انشاءالله اگر بتوانيم بحث حضرت مهدي(عج) را روزهاي چهارشنبه داشته باشيم خيلي براي همه ما خوب است و غفلت زدايي مي‌کند از حال و روزهاي ما. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي سعيدي: اللهم عجل لوليک الفرج، خدايا دلهاي ما را متوجه حضرت کن و حضرت را از ما راضي قرار بده.
شريعتي: يکبار ديگر ارتحال آيت الله هاشمي شاهرودي را به همه دوستان عزيز خاصه به بيت شريف ايشان تسليت مي‌گويم. همينطور جان باختن تعدادي از دانشجويان عزيز و نازنين‌مان را به خانواده عزيز و گرانقدرشان تسليت مي‌گويم. انشاءالله همه آنها مهمان سفره اهل‌بيت باشند و ديگر شاهد اينگونه حوادث تلخ نباشيم.    

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها