اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

97-09-28-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي – آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شرح حديث سيزدهم (توکل)

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شرح حديث سيزدهم (توکل)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 28-09-97

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
چقدر پنجره را بي بهار بگذاري *** و يا نيايي و چشم انتظار بگذاري
مگر قرار نشد شيشه‌اي از آن مي ناب *** براي روز مبادا کنار بگذاري
بيا که روز مبادايي ما رسيد از راه *** که گفته است که ما را خمار بگذاري
گمان کنم تو هم اي گل *** بدت نمي‌آيد هميشه سر به سر روزگار بگذاري
نيايي و همه سررسيدهامان را *** مدام چشم به راه بهار بگذاري
جواب منتظران را بگو چه خواهي داد *** همين بس است که چشم انتظار بگذاري
به پاي بوس تو خون دانه مي‌کنيم و رواست *** که نام ديگر ما را انار بگذاري
چراغ بر کف و روشن بيا مگر داغي *** به جان اين شب دنباله‌دار بگذاري

سلام مي‌کنم به همه مردمي که دعاي «اللهم عجل لوليک الفرج» ورد زبانشان است. به همه بيننده‌ها و شنونده‌هاي گرانقدرمان سلام مي‌کنم. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. انشاءالله خداوند ما را طوري قرار بدهد، مسير زندگي ما طوري باشد که مورد رضاي او باشد.
شريعتي: ديروز جاي شما در شهر مقدس قم خالي بود. دعاگوي شما بوديم. ديداري با کارشناسان محترم تازه کرديم و انشاءالله بشود در فواصل مختلف زود به زود از اين جلسات داشته باشيم. شرح چهل حديث حضرت امام بحث روزهاي چهارشنبه ماست، به حديث سيزدهم رسيديم.
تکيه بر تقوا و دانش در طريقت کافري است *** راهرو گر صد هنر دارد، توکل بايدش
حاج آقاي سعيدي: باز هم سر سفره‌ي اهل‌بيت(ع) هستيم که تنها سفره و بهترين سفره عالم است. جاهاي ديگر اگر سفره باز باشد، غذايي درونش نيست. اگر علم هم از غير اهل‌بيت بگيريم علم نيست. زنده باد کسي که علم و حرفش و طريق زندگي‌اش از طريق اهل‌بيت(ع) است. در حديث سيزدهم، شخصي از امام کاظم(ع) سؤال مي‌کند که «أبي الحسن الأوّل» وجود نازنين امام کاظم(ع) است. ابي‌الحسن ثاني وجود نازنين امام رضا(ع) است، ابي‌الحسن ثالث امام هادي(ع) است. ابوالحسن را مطلق بگويند و قيد نياورند، منظور امام کاظم(ع) است. «عن أبي الحسن الأوّل، عليه السّلام، قال: سألته عن قول الله عزّ و جلّ» از امام کاظم(ع) در مورد اين آيه سؤال کردم.‏ «وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَي الله فَهُوَ حَسْبُهُ» کسي که توکل بر خدا کرد، خدا بر او کافي است. «فقال: التّوکّل علي الله درجات» توکل بر خدا درجات مختلفي دارد. «منها أن تتوکّل علي الله في أمورک کلّها» از جمله درجات اين است که همه امورت را به خدا بسپاري. يکجايي توکل دارم و يکجايي ندارم، معمولاً ما يکجايي «يؤمنون ببعض» و يکجاهايي «يکفرون ببعض» هستيم. پس «کُل» بودن مؤثر است. «فما فعل بک کنت عنه راضيا» هرچه خدا براي تو خواست بگويي: «الهي رضاً بقضائک» خدايا راضي‌ام به آن چيزي که تو براي من خواستي و ناشکري نکني. من آنچه تو برايم خواستي را راضي هستم. «تعلم أنّه لا يألوک خيرا و فضلا» خدا منع نمي‌کند و کم نمي‌گذارد، خدا منبع خير است و از ما فضلي را کم نمي‌گذارد. «و تعلم أنّ الحکم في ذلک له» بداني که فرمان از جانب خداست. حکم از جانب خداست. تمام امور تو و حاکم بر امور تو، خداست. آنجايي هم که توکل نمي‌بيني تخيل مي‌کني که خودت بر امورت حاکم هستي. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «عَرَفْتُ‏ اللَّهَ‏ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ» خدا را شناختم با شکستن تصميم‌ها، «وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ»‏ (نهج‏البلاغه، حكمت 250)
«فتوکّل علي الله بتفويض ذلک إليه» واگذاري کن، امورت را به خدا واگذار کن. روش توکل اين است که به تو واگذار کردم، متوکل‌ترين انسان‌هاي روي زمين، پيغمبر اکرم(ص) و اميرالمؤمنين علي(ع) بودند، آدم کار کند يا توکل داشته باشد؟ يک الگويي داريم که در اوج توکل، اوج کار هم هست. «وثق به فيها و في غيرها» به خدا اعتماد کن. اگر خدا گفت: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ» (محمد/7) اگر خدا را کمک کنيد، خدا کمک مي‌کند. روي نصرت خدا حساب باز کنيد. بگويي من دارم براي کمک، براي رفتن در مسير خدا مي‌روم. خدا پشت و پناهم است. وگرنه غير از اين يقين اثراتش را مي‌خوانيم که چه اتفاقي مي‌افتد. «وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَي الله فَهُوَ حَسْبُهُ» اينجا حضرت امام مثال‌هايي مي‌زنند و يکي بحث لغتي است. مي‌فرمايند: اظهار عجز از کاري و اعتماد بر غير، در توکل علي الله، اعتماد بر خداست. خدايا من هيچي نيستم. من خودم را مؤثر در وجو نمي‌بينم. من خودم را بنده تو مي‌بينم. تو يک اثري دادي به فعل من، به من گفتي: اين کار را انجام بده، من اين کار را انجام مي‌دهم و تو در آن اثر گذاشتي. صفر در بين اعداد مفهوم هيچ است و عدد نيست. صفر يعني هيچي نيست.
ايشان مي‌فرمايند: توکل يعني من از خدا تواناتر هيچکس را نمي‌بينم. خدا حضرت امام را رحمت کند، کسي که با دلش چيزي را درک کرده با کسي که به زبان مي‌گويد، فرق دارد. اين کلام، کلامي است که از دل بلند شده است. کلام کسي است که اين راه را رفته است. انشاءالله خدا به ما توفيق بدهد که بفهميم و در همين مسير باشيم. مي‌فرمايد: توکل واگذار کردن تمام امور به خداست به صاحب آن و اعتماد بر خداست. بهترين عبارتي که مي‌پسندد، اين است که بدنت را در طاعت خدا خرج کني و قلبت را به خدا تعلق بدهي. بگويي: خدايا بدن وقف تو، فعل و زمان وقف تو، در راه تو قلبم متوجه تو، وقتي همه چيز در راه خدا شد، ديگر هيچ چيز جهت خودت برنمي‌گردد. ملاک دوست داشتن‌هايت هم دوست‌داشتن‌هاي او مي‌شود. همه چيز رنگ الهي مي‌گيرد. از چه خوشش مي‌آيد؟ از چيزي که دوست خوشش بيايد. چه کاري انجام مي‌دهد؟ آن کاري که دوست امر کرده باشد. پسندم آنچه را جانان پسندد! روش و سبک زندگي عوض مي‌شود. در بحث توکل مي‌گويد: در قسمت اول بعضي‌ها توکل را فقط اسم مي‌گويند. خدا بزرگ است، در همه امور قبول داريد خدا بزرگ است. اگر راست مي‌گويي چرا فلانجا خلاف شرع انجام دادي؟ خدا همان خداي بزرگ است ولي اينجا نمي‌دانسته نفع من در اين است. پس من نفع خودم را جلب کردم. خدا دستش به اين نفع نمي‌رسيد، من جلو آمدم. وقتي بوي تعفن من آمد، همه مقامات و توکل از بين مي‌رود. توجه تو از خدا برگشت، چون غير از خدا چيزي مؤثر نيست يعني توجه‌ات به دروغ جلب شد.
حضرت امام مي‌فرمايد: «انقطاع العقل في جميع ما يأمره» هرچه مي‌خواهد از هيچکس نخواهد. آرزوهايش از همه قطع شود، اين توکل به خداست. پس گروه اوليه به اينها عالم هستند، مي‌دانند خدا کار را انجام مي‌دهد اما در عمل اين کار را نمي‌کنند. اينها يک خاصيت دارند. در امور دنيايي‌شان توکل بر خدا خبري نيست. مي‌گويد: خدا مي‌رساند ولي طور ديگري عمل مي‌کند. ظلم است، حرام باشد العياذ بالله، در حلال هم طور ديگري دست و پا مي‌زند. به فلاني کمک کن، وجوهات شرعيه را بدهيم. از جاهاي خاصي که حضرت امام نمي‌فرمايند: نفسانيت است، مي‌گويد: عدم توکل از گرفتاري‌هاي شيطان و نفس است. يعني دو لشگر با همديگر همدست مي‌شوند. يکوقت مي‌گويند: نفسانيات از خطوات شيطان است. ايشان مي‌گويد: شيطان و نفس، بحث خطرناکي است. مي‌گويد: همين آدم در امور آخرتي مي‌گويد: خدا بزرگ است. خدا مي‌بخشد. فلان عمل را انجام نداده است، چطور در دنيا اينطور نيستي. در کاسبي است، در جاهاي مختلف هزار جور مسأله ديگر انجام مي‌دهي و خيلي خلاف شرعش را محکم نمي‌گويم. به آنجايي که موقع نماز شبت است، موقع واجبات توست، مي‌گويي: بابا خدا بزرگ است. خدا نياز به اين حرفها ندارد. خدا کريم است! اين خدا کريم است يعني نمي‌خواهم عمل کنم. خداي کريم در رزقت هم کريم است. چطور آنجا دست و پا مي‌زني و خودت را مي‌کشي. چطور اينجا کريم نيست، آنجا کريم است؟ پس بدان لقلقه‌ي زبان است.
ايشان نمي‌گويد: مسلمان‌ها، مي‌فرمايد: عامه موحدين به اين مسأله اول گرفتار هستند. کرامت خدا، بزرگي خدا را عاملي براي انجام ندادن دستورهاي الهي استفاده مي‌کنند. حضرت امام طايفه دوم را مي‌فرمايد: اشخاصي هستند که با برهان و نقل اين مسأله را فهميدند. براهين در ذهنشان کامل است. مي‌دانند خدا خير ما را مي‌داند. خدا بخيل نيست. خدا بي‌نياز است. لذا اينها را فهميدند. احتياج عباد را خدا مي‌داند. قادر به رفع اين احتياج هست، به اينها علم دارند و خدا بخل هم ندارد، العياذ بالله! اما يکجايي مي‌رسند که نمي‌توانند به آن عمل کنند، بين عقل و قلب در کشمکش گير مي‌کنند. لذا وقتي خطري پيش مي‌آيد، چه تهديد باشد، زانوها سست مي‌شود. امام رضا(ع) دو گروه يار داشتند. بعضي مأمون را مؤثر مي‌ديدند لذا وقتي مأمون مي‌آمد دست و پايشان شل مي‌شد. بعضي هم هيچکس را جز خدا مؤثر نمي‌ديدند.
شريعتي: «المؤمن کالجبل الراسخ» مؤمن مثل کوه استوار است. فکر مي‌کنم پشتوانه اين روايت توکل و اعتماد به خداست.
حاج آقاي سعيدي: بداني به چه کسي وصل شدي. حجم قدرت او در مقابل قدرت نيست در دنيا، تخيل قدرت در دنيا. يکوقت‌هايي ديدم بنده خدايي مي‌آيد در مغازه يک کارت اعتباري بکشد، بچه گريه کرد و يک کارت الکي به بچه داد و گفت: بيا تو هم کارت بکش! اينقدر دل اين بچه خوش شد. ما قدرت‌هاي دنيايي را اينگونه مي‌بينيم. وقتي بن بست‌ها را مي‌بينيم، با عدم توکل بن بست‌ها، بن بست ديده مي‌شود. تصوير بن بست قرآني، حضرت موسي(ع) با افراد کنار رود نيل راه بسته شد. آن طرف گروهي به طرف حضرت موسي مي‌آيند. هيچ راه حلي نيست. خدا بخواهد رودخانه باز مي‌شود. توکل حضرت موسي باعث شد که محکم باشد. خدايا تو نجات دهنده‌ي من هستي. عصايت را بزن! عصا را مي‌زند و دريا باز مي‌شود.
حضرت يوسف(ع) مي‌خواهد از گناه فرار کند، در بسته رو به او باز مي‌شود. پيغمبراکرم(ص)، خداوند در ليلة المبيت حضرت را نجات مي‌دهد. دور تا دور خانه را محاصره کردند، تشخيص ندادند که حضرت علي جاي پيغمبر خوابيده است. نگاه مي‌کردند و حواسشان جمع بود اما خدا خواست و نجاتشان داد. حضرت ابراهيم را با منجنيق پرتاب کردند، در آسمان جبرئيل(ع) گفت: خواسته‌اي داري؟ گفت: دارم ولي نه از تو، از او مي‌خواهم! خودش مي‌داند من چه مي‌خواهم. خدا نکند يک لحظه منفصل شويم. خدا آقاي مجتهدي را رحمت کند. مي‌فرمودند: مي‌دانستيد شيطان پاي منبر همه اينها نشسته است؟ همه را بلد است، اگر خواست بزند توکل ما را مي‌زند. نکند يکوقت کم بياوريم که ما را قطع کند. آقاي مجتهدي نقل مي‌کرد: به بنده خدايي گفتند: اگر يکوقت در بيابان رفتي سگ خواست دنبالت کند، اين آيه قرآن را بخوان. «وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ» (کهف/18) سگ مي‌نشيند. ديدند يک چوب هم برداشت. گفتند: چوب براي چيست؟ گفت: شايد سگ عربي بلد نبود. يکوقت‌هايي مي‌گوييم: شايد اينطور نشد. يک درصد روي بعضي چيزها حساب باز کنيم. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه‏» (طلاق/3) اگر کسي خدا را وکيل دانست، خدا پشت سرش مي‌ايستد. وگرنه او را به خودش مي‌سپارد. واي از اين روز! الهي يک چشم به هم زدني ما را به خودمان واگذار نکن! خودت برو کارهاي خودت را درست کن ببينم چه مي‌کني! هرچه دست و پا مي‌زند، نمي‌شود. خدا بخواهد کاري را درست کند، مي‌کند.
اما به معني توکلي که گفتيم، خودت را در مسير خدا قرار بده. يعني گفت: تمام امور دنيايت را در مسير خدا قرار بده. از چيزي فاصله نگير که به خدا واگذار شوي. چراغ قوه ما اينجا را روشن کرده است. تو رفتي از مسير بيرون و مي‌گويي: چرا اينجا روشن نيست؟ هي بايد آتش بگيري تا جلوي راهت روشن شود. چراغ را خدا انداخته در مسيرش باش. در رودخانه خدا باش. با خدا بودن يعني همين، تو خودت را روي آب نگه دار، مسير مي‌آيد. حالا هي دست و پا بزن، غرق مي‌شوي و خفه مي‌شوي. چه اتفاقي مي‌افتد بعضي از آدم‌ها، هم عقلشان و هم قلبشان، يعني مقدمات توکل در ذهنشان، هم قلبشان درياست. ديگر توکلشان با خدا کامل است. صاحب مقام توکل است. لفظ مطمئنه بود، «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» (فجر/27 و 28) اينجا درجه اطمينان را حضرت امام مي‌گويد که اطمينان به معني آرامش و عدم تلاطم است. عوامل تلاطم وجود دارد ولي به هم نمي‌خورد. باد اينجا مي‌آيد و به هم مي‌ريزد و درخت‌ها تکان مي‌خورد. کوه را نگاه مي‌کني مي‌بيني «بنيان مرصوص» است. اين استحکام در ذات کوه است. عواملش که براي ما ايجاد مي‌کند 1- شناخت خداست. بدانيم او کيست. من به مغازه مي‌روم، نمي‌دانم در کارتم چقدر پول است. خريدم متزلزل است. آبرويم نرود! يکوقت مي‌دانم در کارتم چه خبر است. پس بدانم خدا کيست. بدانم او مرا کفايت مي‌کند و توانش را دارد مرا کفايت کند. بدانم او آگاه احتياجات من است. بدانم آنچه براي من مي‌خواهد حکمتش است و خير من است. يکجاهايي لطف خداست براي اينکه به تو بفهماند فلاني تو نيستي! هميشه کارهايت درست مي‌شود ما هستيم. يکوقتي حضرت امام سوره حمد را فراموش کردند. يادشان رفت، ايشان از اين درس تقوا مي‌گيرد. خدايا تو هستي، هفتاد سال حمد خواندم و يادم نيست! بايد بدانيم که اصل بر اين است که هيچي يادت نباشد و اين خداست که حافظه را به تو داده است. يکجاهايي آدم بايد زانويش زمين بخورد و سرش رو به آسمان بلند شود. لذا مريضي را امام سجاد(ع) در صحيفه سجاديه خير مي‌داند. مي‌گويد: خدايا چطور بر اين مريضي‌ها شکرت کنم؟
حضرت امام مي‌فرمايند: يک بحث توکل داريم، يک بحث رضايت داريم. خدايا من در تمام امورم، تو را دخيل مي‌دانم. رضا مي‌فرمايد: خدايا من به هرچيزي که تو براي من در نظر گرفتي، همه چيز امر خداست. مسيري که مي‌روم آن چيزي است که تو امر کردي. کارها، کارهاي توست. آنوقت همه چيز عبادت مي‌شود. کاسبي هم عبادت مي‌شود، حرکتش عبادت مي‌شود و بعد راضي مي‌شود. آنوقت اين آدم از خدا راضي مي‌شود. آدمي که از خدا راضي شد، از همه امورش راضي مي‌شود. از مرگش هم راضي مي‌شود. يک چيزي که با رضايت براي آدم اتفاق بيافتد، آدم خوشحال است. مي‌گويد: به اين معامله راضي هستم. يعني معامله شيرين است. يعني درد برايش شادي است. درمان هم برايش شادي است. مرگ برايش شادي است. حالا روايت‌ها توجيه مي‌شود که حضرات اهل‌بيت مي‌گويند: نگاه کنيد ببينيد، تمام امور «و ما رأيت الا جميلا» است. همه چيز زيباست چون از جانب او مي‌بيند. دردها و رنج‌هايي که در دنياست، داشتن و نداشتن، به مقام رضاء مي‌رسد.
يک امري هم آخر روايت دارد بحث تفويض است. سپردن کار و سپردن همه امور، خدايا من کارم را انجام مي‌دهم کار من آن چيزي است که تو خواستي. يعني هدفگيري در زندگي، اگر درآمدي هست تو تکليف کردي. اگر کاسبي هست تو تکليف کردي. آن موقع که در مغازه را بالا مي‌دهيد، براي رزق خودم نه، براي تکليف خودم. پول درآوردن من تکليفي است که تو گفتي. خدايا من خودم را مثل آن زنبوري که حرکت مي‌کند، واقعاً زنبور فرمول عسل را مي‌فهمد، از آن توضيح بخواهي که چه مي‌کني؟ نه، گرده را جمع مي‌کند و عسل مي‌شود. اين شدن براي خداست! فرزندي که به وجود مي‌آيد، پدر و مادر فرزند را ايجاد مي‌کنند يا نه خلقت کار خداست. خدايا همه چيز را سبب مي‌بينم، اما در اسباب خودم را مکلف مي‌بينم. اينجا خطا نشود. توکل مثل توبه است. توبه را که مطرح مي‌کني، طرف مي‌گويد: برويم گناه کنيم، خدا مي‌بخشد. او رحمان و رحيم است. خروجي بحث توبه اين نيست. شرمندگي است! خروجي توبه جدي گرفتن و بازگشت نسبت به اين مسأله است. خروجي مسأله تفويض و توکل اين است که بگويي: خدايا من همه امورم را به تو سپردم ولي تلاشم به تو فوق العاده است. يکي از اوامر تو اين است که تنبلي نکن! اگر پسنديدن من با پسنديدن تو يکي شد، يعني وقتي گفتي من دوست ندارم مؤمن را تنبل ببينم، دوست ندارم مؤمن را بيکار ببينم، از منفورترين روايات است که ترجمه مي‌کنم. از منفورترين حالات مؤمن بيکاري و تلف کردن وقت است.
اميرالمؤمنين(ع) خرما مي‌کاشتند. درخت‌هايي نخلي که از آن برداشت مي‌کردند بهترين خرماها را داشت. عرق ريختن حضرت در نخلستان‌ها، پيامبر(ص) چطور کار مي‌کردند؟ مسجد ساختن‌هاي پيغمبر، عمار مي‌گويد: يا رسول الله داري خودت را مي‌کشي! همين پيامبري که به توکل و سپردن امور توصيه مي‌کند، چطور اصحاب از گويش او برداشت مي‌کنند و زحمت مي‌کشند. توکل بچه‌هاي جبهه و جنگ به خدا عالي بود. توکل يعني انجام دادن کار و سپردن نتيجه کار به خدا، انجام دادن کار به وجه احسن، چون آمر کار را خدا مي‌بيند. مي‌خواهد کار را تحويل خدا بدهد. اگر خدا را دوست داري عبادت را چشم نواز کن، با او که حرف ميزني، حرف‌هايت قشنگ باشد. خودماني‌تر يک مسأله است، قشنگ بودن و حفظ احترام، حفظ خودماني بودن، اينکه در عمل بگويم: خدايا من هيچکس را غير از تو دوست ندارم. مرد به خانه بيايد و بگويد: خانم، در نظر من هيچکس از شما قشنگ‌تر نيست! چقدر محبوب است. خانم بگويد: من هيچ پولي را در دنيا بيشتر از تو دوست ندارم. خدايا هيچکس براي من هيچي نيست. کسي در عالم نيست، خودت هستي و خودت، من هم بنده تو، لطف کردي مرا خلق کردي.    تمام الطافت براي من است. خدايا همه چيز من براي تو است. آدم معامله کرد و همه چيزش را در طبق اخلاص به خدا داد، اينها را امام حسين به ما ياد داده است. مي‌گويد: شيرخواره من براي تو، علي اکبر من براي تو! وقتي با خدا اينطور تعارف کردي، خدا مي‌پذيرد و به حسن قبول هم مي‌پذيرد. اينها دستورات ديني ماست. کربلا آموزه‌هايي است که مي‌گويد: اگر با خدا اينطور معامله کردي توکل و اتصال تو با خدا اينطور بود، خدا بهترين رب است، تو عبد باش، خدا ربوبيت بلد است. «نعمَ» که مي‌گوييم اين غذا از آن غذا بهتر است، چون با دهانمان مي‌سنجيم. نعمَ که در مقابل خدا مي‌گوييم اصلاً قابل مقايسه نيست. کدام وکيل مي‌تواند به اندازه ما کار کند؟ آيت الله بافقي نقل کردند که يکوقت از شهرباني نزد ايشان آمده بودند که هرچه مي‌خواهيد بگوييد ما فراهم کنيم. ايشان گفته بود: الآن که تابستان است، اين ابر را جا به جا کن و بالاي سر ما بياور. مي‌تواني؟ مافوق شما مي‌تواند چنين کند؟ چه حرفي مي‌زني که هرچه مي‌خواهي از من بخواه. آدم وقتي توکل داشت اسباب واقعي را مي‌بيند. چشم که باز شد، دعاي توسل را با حال ديگري مي‌خواند چون سبب واقعي را مي‌بيند. «يا وجيها عند الله اشفع لنا عند الله» صاحب شفاعت را مي‌بيند. آبرودار نزد خدا را مي‌بيند. مي‌گويد: زنده باد رزقي که از دست مبارک اميرالمؤمنين برسد. زنده باد رزقي که وقتي در مغازه را باز مي‌کنم بگويم: يا صاحب الزمان. مجراي واقعي رزق را ببيند. او رزاق است و سبب رزق اوست. وگرنه مشتري را سبب رزق مي‌بيند. آنوقت مشتري مداري يک معني ديگري پيدا مي‌کند. خدا نکند به غير خدا کسي را مؤثر در وجود ببينيم.
شريعتي: انشاءالله با باور و اعتقاد و يقين توکل کنيم و پيش برويم. امروز صفحه 538 قرآن کريم، آيات 4 تا 11 سوره مبارکه حديد را تلاوت خواهيم کرد.
«هُوَ الَّذِي‏ خَلَقَ‏ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «4» لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ «5» يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «6» آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ «7» وَ ما لَكُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِيثاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «8» هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ «9» وَ ما لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ «10» مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ «11»
ترجمه: او كسى است كه آسمان‏ها و زمين را در شش روز (و دوران) آفريد، سپس بر تخت قدرت استيلا يافت. آنچه در زمين وارد مى‏شود و آنچه از آن خارج مى‏شود و آنچه از آسمان فرو مى‏آيد و آنچه در آن بالا مى‏رود، (همه را) مى‏داند و هر كجا باشيد، او با شماست و خدا به آنچه انجام مى‏دهيد، بيناست. فرمانروايى آسمان‏ها و زمين براى اوست و تمام برنامه‏ها و كارها به خداوند بازمى‏گردد. شب را در روز و روز را در شب داخل مى‏كند و او به راز دل‏ها، (نيّت‏ها و انگيزه‏ها) داناست. به خدا و پيامبرش ايمان آوريد و از آنچه شما را در (استفاده از) آن جانشين قرار داد، انفاق كنيد. پس كسانى از شما كه ايمان آورند و انفاق كنند، برايشان پاداشى بزرگ است. و شما را چه شده كه به خدا ايمان نداريد؟ در حالى كه پيامبر، شما را براى اين‏كه به پروردگارتان ايمان آوريد، فرا مى‏خواند و به راستى خداوند از شما (از طريق عقل و فطرت و انبيا) پيمان گرفته است، اگر باور داريد. او كسى است كه بر بنده خود آيات روشن و روشنگر فرو مى‏فرستد تا شما را از تاريكى‏ها به روشنى در آورد و همانا خداوند نسبت به شما رأفت و رحمت بسيار دارد. و شما را چه شده كه در راه خدا انفاق نمى‏كنيد؟ در حالى كه (هر چه داريد مى‏گذاريد و مى‏رويد و) ميراث آسمان‏ها و زمين براى اوست. كسانى از شما كه قبل از فتح (مكه) انفاق و جهاد كردند، (با ديگران) يكسان نيستند. آنان از جهت درجه از كسانى كه پس از آن (فتح مكه) انفاق و جهاد كردند، برترند و خداوند به هر يك وعده نيكو داده و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد، آگاه است. كيست آن كه به خدا وام دهد، وامى نيكو، تا خداوند آن را براى او دوچندان كند و براى او پاداشى گرانمايه است.
شريعتي:
کربلا با تربتش عمري است که دارالشفاء است *** مشهد اما نسخه‌اش با آب سقاخانه است
خيلي‌ها التماس دعاي ويژه داشتند. براي همديگر دعا کنيم. يک تسليت به خانواده کودکاني که در دبستان زاهدان سوختند، بگوييم. انشاءالله اين داغ برايشان سبک و قابل تحمل باشد. اشاره قرآني را بفرماييد و بعد هم از مرجع بزرگوار حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ‏ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» شما زراعت مي‌کنيد يا ما زراعت مي‌کنيم؟ زراعت يعني روياندن. شما آن دانه را در زمين مي‌گذاري، شما گندم به وجود مي‌آوريد يا شما دانه را اينجا مي‌گذاريد و رشد مي‌کند، فکر مي‌کنيد زراعت مي‌کنيد. اين براي نفي تخيل است. خدا مي‌گويد: ما زارع هستيم. «أنتم زارعون» غلط است. اين همان توکل است. غلطش اين است که خودت را زارع ديدي، خودت را کشاورز ديدي به اين معني که من خالق اين گندم هستم. بعد وقتي اينطور ديدي خدا به همان زراعتت هم برکت مي‌دهد. درستي توکل اثرش برکت در زندگي است.
آيت الله العظمي گلپايگاني(ره) که توفيق داشتم مقلد ايشان بودم، فوق العاده بودند. اساتيد ايشان مرحوم شيخ عبدالکريم حائري(ره)، آ سيد ابوالحسن اصفهاني، بزرگان و استوانه‌هاي واقعي، سيد محمد حسن خوانساري استاد اصلي ايشان بودند. آيت الله غروي اصفهاني از استادان ايشان بودند. يکي از پر جمعيت ترين درس‌ها بعد از آيت الله بروجردي درس ايشان بوده است. حضرت آيت الله مکارم مي‌گفتند: ويژگي‌هايي که ايشان دارد و درسش اينگونه شد، اين است که خيلي عمق نظر دارد. استقلال فکري دارد و وابستگي به جايي ندارد و احاطه‌اي که به فقه دارد. مجتهدي است که نسبت به تمام امور فقهي و امور روز احاطه داشت. ايشان خيلي منظم بود و به درس تأکيد داشت. يک جلسه‌اي ايشان يک مقدار دير مي‌آيند. طلبه‌ها مي‌پرسند: چرا دير تشريف آورديد؟ مي‌فرمايند: فرزند پنج ساله‌اي داشتم در حوض افتاد و خفه شد و از دنيا رفت. مشغول تکفين و تجهيز او بودم و مقداري درس دير شد. وضعيت اهميت دادن ايشان را ببينيد که چطور بودند و چقدر به مسأله اهميت مي‌دادند. مي‌گويد: يکوقت‌هايي حالم منقلب مي‌شد و تب مي‌کردم اگر طلبه‌اي را مي‌ديدم که وضعيت درس خواندنش با وقت تلف کردن همراه است. انشاءالله به برکت اين بزرگان، خداوند ما را هم خادم دين قرار بدهد.
بزرگترين نقص زمان ما نبودن امام زمانمان و عدم حضور ايشان است و کمترين زمان هم براي امام زمان مي‌گذاريم. امام زمان ما را از خودت غافل نکن و توفيق بده ياد و ذهن ما سراغ ديگري نرود. صاحب الزمان صاحب ماست، به ما نگاه مي‌کند و مي‌دانيم دست ما را مي‌گيرد. يکوقت پدري هست دست فرزند را مي‌گيرد و يکوقت بچه‌اي هست دستش را از دست پدر مي‌کشد. گناه و آلودگي و رذايل اخلاقي ما را از اماممان دور مي‌کند. بعد هي مي‌گوييم: چرا او را نمي‌بينيم؟ اگر نزديک ديدي و ديدي که ناظر هست براي خوشحالي دلش زحمت مي‌کشي. ولي بيشترين دلي که آرزو دار ظهور حضرت حجت است، خود حضرت است. حضرت مي‌داند با ظهورش چه اتفاقي مي‌افتد. چه خير عظيمي براي امت اتفاق مي‌افتد، لذا او خير بزرگ را از همه بيشتر دعا مي‌کند. انتظار فرج و دعا براي ظهور حضرت جزء بهترين اعمال ماست. انشاءالله در قنوت‌ها و نمازهايمان، از خدا بخواهيم و حاجت اصلي ما ظهور حضرت حجت باشد. خدايا از ادامه‌ي غيبت حضرت حجت صرف نظر کن و دلهاي ما را روشن به حضور و ظهورش کن. مريض‌هايي که از همه جا دل بريده‌اند به لطف اسمي که از امام زمان برديم، شفا بده.
شريعتي: کبوتر دلمان را راهي مشهد الرضا کنيم و به امام رضا سلام کنيم. «اللهم صلي علي علي بن موسي الرضا المرتضي»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها