اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

97-09-14-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي – آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شرح حديث دوازدهم (تفکر)

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شرح حديث دوازدهم (تفکر)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 14-09-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
سلام مي‌کنم به همه بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. خدا را شکر مي‌کنيم که فرصت دوباره‌اي به ما داد تا با سمت خدا مهمان لحظات ناب و نوراني شما باشيم. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. انشاءالله خداوند ولايت اميرالمؤمنين(ع) که بزرگترين نعمت است را در دلهاي ما فروزان قرار بدهد.
شريعتي: روزهاي چهارشنبه توفيق داريم که کتاب بسيار نوراني چهل حديث امام راحل عظيم الشأنمان را مرور کنيم که اين راه را طي کردند و رفتند. گويي همين امروز دارند با ما صحبت مي‌کنند، به حديث دوازدهم رسيديم که موضوعش تفکر است. وشا به حال آنهايي که تفکر را زينت زندگي و وجودشان مي‌کنند. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: احاديث را به دست اهل فن که بسپاري، اينگونه شرح مي‌کنند. خدا حضرت امام را رحمت کند. واقعاً احاديثي که در تأييد حديث مي‌آورند بسيار زيباست و بحث را شيرين مي‌کند. انشاءالله به شيريني اين احاديث خداوند دلهاي ما را اهل بيتي قرار بدهد. حديث دوازدهم حديثي است که امام صادق(ع) نقل مي‌کنند. مي‌گويند: «کان أميرالمؤمنين (عليه السلام) يقول» وقتي مي‌گوييم: «کان يقول» يعني دائماً اينگونه مي‌گفت، حالت استمرار دارد. «نبه بالتفکر قلبک» قلبت را با تفکر بيدار کن. «و جاف عن الليل جنبک» اشاره به شب بيداري است. پهلوي خودت را از رختخواب دور کن، به اين معني که يک جاهايي آدم بايد از رختخواب بکند و اين بيداري نياز دارد. امر اميرالمؤمنين(ع) است. امير وقتي امر مي‌کند، سمعاً و طاعتاً. «و اتق الله ربک» نسبت به پروردگار خودت تقوا داشته باش. اين سه قسمت روايت هست. محور اين روايت نوراني تفکر، شب‌زنده‌داري و تقوا است. دائماً اميرالمؤمنين اين تذکر را زياد مي‌دادند.
مسأله اين است که تفکر چه جايگاهي دارد؟ عقل، تفکر، در جايگاه روايي اهل‌بيت(ع) در فرهنگ شيعه يک جايگاه ويژه‌اي دارد. بحارالانوار را که از اول شروع مي‌کني باب عقل را شروع مي‌کني، رواياتي که در آن کلمه عقل يا خصوصيات عقل يا نتايج تعقل در آن آمده اينطور شروع مي‌شود. شيعه فرقه‌ي عقليه است. آن چيزي که به تعقل بسيار اهميت مي‌دهد. تعقلي که ما عبد به الرحمان است. تعقلي که خدا با آن پرستيده مي‌شود. تعقلي که از دور افتادن از مسير حق آدم را دور مي‌کند و بدون تفکر ارزشي ندارد اعتقادات، ما در احکام‌مان مقلد هستيم. يک نفر ديگر احکام را از روايات استخراج مي‌کند و ما استفاده مي‌کنيم. اما آيا در تعقل هم چنين است؟ اينکه خدا يکي است هم تقليد مي‌کنيم؟ نمي‌شود. در آنجا تقليد نداريم و تعقل داريم. در تمام اينها جايگاه عقل، جايگاه ويژه‌اي است. اگر ادعاي شيعه بودن داريم و از خدا مي‌خواهيم ما را شيعه اهل‌بيت قرار بدهد، بايد تعقل و تفکر و ارزش آن را درک و اجرا کنيم. خالي از فکر نباشيم. وگرنه ابزار درک و فهم ما ابزار بدون پشتوانه‌اي مي‌شود. در نجاري همه ابزار هست اما تا نجار نباشد، همه اينها يک سري لوازم بي مصرف هستند. بايد در يد کسي باشند، لذا يد شما تفکر شماست. چشم، گوش و همه اعضاي ما به شرط اينکه پشتوانه‌اش تفکر باشد، ارزش دارد و گرنه شما گوش داشته باشي مي‌شود «وَ لَهُمْ‏ آذانٌ‏ لا يَسْمَعُونَ بِها» (اعراف/179) با گوش نشنود و با قلبي درک نکند و با چشمي نبيند.
حضرت امام مي‌فرمايند: بصيرت قلب و چشم به واسطه تفکر است. بينايي پيدا کردن، بينايي قلبي، قلب را متنبه کن، بيدار کن. هر تنوعي پيش مي‌آيد بايد يک خوابي هم قبل از آن باشد. بايد اگر حيات پيش مي‌آيد يک موتي قبل از آن باشد. مگر آدم‌ها در خواب هستند؟ بله. پيامبر اکرم(ص) مي‌فرمايد: «الناسُ نيام» مردم در خواب هستند، وقتي مي‌ميرند تازه بيدار مي‌شوند. ما دستور داريم قبل از اينکه بميريد بيدار شويد. فکر کن، خدا براي چه مرا خلق کرده است؟ يکي از مقدس‌ترين تفکرات اين است. اينکه من از کجا آمدم، چرا خلق شدم؟ يکوقت آدم به بن بست مي‌رسد و سراغ قرآن مي‌رود. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ‏» (ذاريات/56) براي بندگي شما را خلق کردم. تا وقتي برايت سؤال پيش نيايد، سراغ قرآن نمي‌روي. تا وقتي سؤال برايت پيش نيايد، جواب برايت شيرين و دلنشين نمي‌شود. لذا حضرت امام مي‌فرمايد: تفکر در حق و اسماء و صفات و کمالات الهي است. اينقدر به آدم آرامش مي‌دهد، همين که وقتي مصيبتي پيش مي‌آيد «انا لله و انا اليه راجعون» چقدر آرامش بخش است. اين حکمت خداست. اين به خير من است. در تحف العقول مي‌فرمايد: مؤمن برايش مشکلي پيش بيايد، خوشحالش کند يا ناراحتش کند، حکمت خداست و به نفع اوست. اگر در اين صفات خدايي بدانم خدا خير مطلق است و هيچ چيزي به نام ضرر از جانب او به من نمي‌رسد، به شرط عبادت و بندگي من، خدا تمام کار و زندگي مرا خودش روي روال مي‌اندازد. خودش وکيل من مي‌شود. اگر اينها را درک کردم، در زندگي چيزي مرا تکان نمي‌دهد.
شريعتي: آيات نوراني قرآن کريم که کتاب هدايت است و آمده ما را به سمت سعادت راهنمايي کند، بدون تفکر براي ما هيچ فايده‌اي ندارد.
حاج آقاي سعيدي: شما را به زبان انگليسي نصيحت کنند، من انگليسي بلد نباشم، هيچ تأثيري روي من ندارد. حضرت امام مي‌فرمايند: نتيجه تفکر، عمل توست. وقتي خدا را قادر ديدي و بصير بالعباد ديدي، خودت را در محضر خدا ديدي، عملکرد تو نسبت به گناه فرق مي‌کند. آن تفکر است که نشان مي‌دهد، لذا وقتي مي‌خواهند جنسي را بفروشند، لازم نيست به زور بفروشند، کافي است تفکر شما را عوض کنند و احساس نياز کني. آيا تا به حال به اين فکر کرديد چقدر به اين مطلب نياز داريد؟ طرز تفکرت را عوض کرد. طرز تفکر به خدا آن چيزي است آنچه نزد خداست باقي مي‌ماند. اينها فاني است. ايشان عبارتي دارد که مي‌فرمايد: تفکر در مُلک، نگاه کن ببين همه چيزهايي که بود، رفتند و آنچه نزد خدا بود باقي ماند. همه چيز فاني است. خروجي‌اش چه مي‌شود؟ دلت با آنها بسته نمي‌شود. ماشين‌هاي اسباب بازي که در شهربازي سوار مي‌شوي، نمي‌گويي: اين ماشين من است. گاهي بچه دل مي‌بندد، آن لحظه که پشت ميله ايستاده تا سوار شود، يک ساعت انتخاب مي‌کند که اين ماشين را سوار مي‌شوم! حس مکليت به آن دارد. سه دقيقه سوار مي‌شود و مي‌رود. ديگر هيچ چيزي از تعلق تو به آن وجود ندارد. اگر بچه بوديم، تفکر ما بچه‌گانه بود، دلمان گره مي‌خورد با دنيا، با آن خوشحال مي‌شويم، از دست دادن آن ما را ناراحت مي‌کند. اينها براي تفکر بچه‌گانه است. نداشتن تفکر درست نسبت به مُلک، با ملک خدا چطور مي‌بينيم؟ اگر درست نگاه کردي و خودت را امانتدار ديدي، «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ‏» (حديد/23) لذا نگاه مي‌کنيم آن اطمينان قلب پيش مي‌آيد، بله يکوقت ناراحتي از ظواهر دنيا هست و کسي از آدم از دنيا مي‌رود، حتي فرزند پيامبر(ص) به نام ابراهيم که از دنيا رفت، حضرت اشک ريختند. از حضرت سؤال کردند: چطور اشک مي‌ريزيد؟ حضرت گفت: قلبم طوري است که ناراحت شوم. من هم انسان هستم ولي چيزي نمي‌گويم که مخالف خواست خدا و صلاحي است که نزد خدا باشد. من کفران نعمت ندارم. مصيبت بر من مي‌آيد اما «انا لله و انا اليه راجعون».
شريعتي: در اين زمانه مشکلي که داريم اين است که از فکر کردن و از خلوت فرار کنيم.
حاج آقاي سعيدي: در هر زمانه‌اي همين است. مواد مخدر و مشروبات الکلي براي کسي که فردا چک دارد، چکش دارد برگشت مي‌خورد، در حسابش پول نيست. امروز به اين مواد مخدر يا مشروب متوسل مي‌شود. آيا چک او پاس مي‌شود؟ نه. مسأله او حل نمي‌شود اما چند لحظه به اين فکر نکرد. فکر کردن درد دارد. لذا مي‌خواهد حواسش را پرت کند. لذا خودش را بازي مي‌دهد و هرچه اين بازي‌ها پر سر و صدا‌تر و مشغول کننده تر باشد، حواس بيشتر پرت مي‌شود. اما هيچکدام از اينها باعث نمي‌شود که مرگي نباشد. لذا مي‌فرمايد: مزارها را آباد نکنيد. وقتي مي‌رويد ياد مرگ و حالت‌هاي آن بيافتيد. فاني بودن و تفکر در ملک براي شما اتفاق بيافتد. اِ... خانه ما اينقدر قشنگ است. شهر ما اينقدر قشنگ است. از تذکراتي که داريم اين است که گاهي از اين شهر بيرون بزنيد. سراغ قبرها بياييد و نگاه کنيد. خدا گذشتگان همه را رحمت کند، يکوقت با پدرمان که به بهشت زهرا مي‌رفتيم، ايشان زير اندازي در ماشين داشت، در قبر پهن مي‌کرد و مي‌گفت: داخل قبر برو. من دبيرستاني بودم، گاهي آسمان را نگاه مي‌کني و هيچي نمي‌بيني. چشمت روي هيچ قسمتي وضوح ندارد. هيچ جايي نيست که بتواني ببيني. سکوت مطلق و سرمايي که از ديواره‌هاي قبر به تو مي‌خورد! حال و هوايي پيدا مي‌کني و مي‌گويي: همه جاي ديگر، کشورهاي ديگر، فيلم‌هايي که مي‌بينم مي‌گويم: احتمال دارد بروم، ولي اينجا قطعاً مي‌آيم. همه جا احتمالي است و همه جا با شک است. ولي اين قبر قطعي است. اگر اينطور نگاه کردي عملکرد تو عوض مي‌شود. اين فکر نسبت به ملک است.
گفت: مثل دوربيني است که پشت سرش نه فيلمي هست و نه سيمش به جايي وصل است. دوربين هست و عکس در لنز مي‌افتد ولي جايي ثبت نمي‌شود. وقتي چشم و گوشي باشد، ابزار فهمي باشد ولي فهم پشت آن نباشد، اتفاق نمي‌افتد. آنوقت مي‌گويند: آدم حيات نباتي دارد. انشاءالله خدا همه مريض‌هايي که به اين درد گرفتار هستند را شفا بدهد. يعني چشم باز است، سالم است اما ديدن رخ نمي‌دهد. ديدن فقط براي چشم نيست. چشم ابزار ديدن است براي نقش بستن در ذهن، آن فکر و تفکر اگر نباشد تو هيچ اتفاقي برايت نمي‌افتد. نگاه مي‌کني کسي پشت فرمان هست، چشمش هم باز است ولي خواب رفته است و تصادف کرده است. آن کسي که با چشم دلش ديد و آنوقت افق تيزبيني چشم دل خيلي بيشتر از چشم سر است. باشد که روزي بشود که بگوييم: کاش چشم ظاهر را نداشتيم و چشم باطن ما باز بود.
باز ايشان مي‌فرمايد: تفکر در مصنوعات الهي، «أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى‏ الْإِبِلِ‏ كَيْفَ خُلِقَتْ» (غاشيه/17) کيفيت خلق خدا و نظام احسن را نگاه کن، اگر اينطور شد مي‌گويي: تبارک الله، خدايا شکرت، خدا چه برکت و بزرگي در خلقت تو هست. تو احسن الخالقين هستي، تو بهترين خلق کننده‌ها هستي. خروجي اين نگاه کردن، شکر مي‌شود. خروجي اين نگاه کردن، تواضع و بزرگي خدا است. خشوع آدم را مي‌گيرد. حضرت امام به سماوات و ارضين اشاره مي‌کند. نگاه کن خدا چطور خلق کرده است. يکوقتي مثال مي‌زنند فلاني تا نوک دماغش را بيشتر نمي‌بيند. اين اندازه ديدي، معرفت تو اينقدر مي‌شود. اما وقتي تفکر پشت آن است، خلقتش را مي‌بيني که اهل معرفت اينطور هستند. اشک از چشمش جاري مي‌شود. خدايا چه خلق کردي؟ «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ» (عبس/24) نگاه به خوراک کند، خروجي اين نظام هستي، شکر مي‌شود. لذا مي‌گويد: آنکه در خلقت خدا فکر مي‌کند هرچقدر علم ظاهري و مادي او بيشتر شود، تقوا و خداشناسي و اتصالش به خدا بيشتر مي‌شود. آدم الهي است که حالا پزشک مي‌شود. هرچه مي‌گذرد اين آدم بهتر مي‌شود. هرچه مي‌گذرد مي‌بيند اين هم هست؟ تبارک الله. هي اضافه مي‌شود. خضوع آدم بيشتر مي‌شود. نگاه توحيدي مي‌شود. وقتي اين بود آنوقت مي‌گويد: تمام چيزهايي که در عالم هستند نشانه خداست. به هرجا بنگرم آنجا تو بينم! هرجا نگاه مي‌کند مظهر قدرت الهي مي‌بيند. نشانه و آيات الهي مي‌بيند. نبايد حتماً براي آيه معجزه‌اي باشد. «أ في الله شکٌ» اين عبارتي است که در بستر فطرت همه ما وجود دارد.
شريعتي:
به قول سعدي تو به سيماي شخص مي‌نگري *** ما در آثار صنع حيرانيم
تنگ چشمان نظر به ميوه کنند ***  ما تماشا کنان بستانيم

حاج آقاي سعيدي: عوض شدن نگاه را من مي‌گويم: درست شدن نگاه، اينقدر فاصله گرفتيم اصلاً غلط براي ما عادي شده است. بدون خدا نگاه کردن براي ما عادي شده است. مادي و ظاهري نگاه کردن به دنيا براي ما عادي شده است. يک نفر اشتباه در اتوباني مي رفت. نگاه کرد ديد راديو دارد اعلام مي‌کند يک نفر دارد در اتوبان خلاف جهت مي‌رود. گفت: يک نفر نيست، دو هزار نفر هستند دارند اشتباه مي‌روند. خودش خطا مي‌رفت! ما اينقدر اشتباه آمديم مسير اتوبان را طور ديگري فکر کرديم. مرغ باغ ملکوتم ني‌ام از عالم خاک!! برنامه ما يک سفر مختصري هس اينجا و به آن باقي ماندن آنچه نزد خداست تعلق داريم. يادم باشد بنده خدا هستم نه بنده بدم! من به خدا اضافه شدم، خيلي مسأله است.
در تفکر در احوال نفس خودم دقت کنم. چه چيزهايي باعث صلاح من مي‌شود. نگاه کنم بن بست‌هايي وجود دارد در اين فلاح و رستگاري من، همين تفکر انسان را به نبوت انبياء مي‌رساند که من نياز دارم از يک عالم غيب چيزي براي من برسد. نياز به کسب معرفت از جانب معصوم در اثر تفکر در احوال نفس است. من نگاه کنم يک خطاي نفساني مثل غضب، شهوت، براي من پيش مي‌آيد، راه حل‌هايش چيست و از کجا بايد بدست بياورم اصلاح نفسم را، همين که فکر کند نگاه مي‌کند من تا ديروز يک دستور العمل داشتم. جوان بودم يک چيزي فکر مي‌کردم، پا به سن گذاشتم اينطور شدم. مي‌فهمد از يک مصدر معصوم بيايد که چقدر اشتباه کردم درونش نباشد. زاييده تفکر و تخيل، من دستور العمل‌هايم زاييده‌ي توهم نباشد. فلاني و فلاني، اينهايي که از اديان ساختگي مي‌سازند توهمات شيرين ارائه مي‌کنند، توهمات ذهن اوست. فردا از کجا معلوم به نتيجه برسد. من مي‌دانم بايد يک مصدر الهي بي خطا داشته باشد. همين آدمي که در هفتاد سالگي اين توصيه‌ها را مي‌کند، در چهل سالگي يک حرف‌هاي ديگر مي‌زد. اگر گفتم: قال الصادق(ع)، قال الباقر(ع)، وقتي از مصدر معصوم صادر شد آنوقت خطا ندارد و وابسته به سن و حال من نيست. همين تفکر در نفس و تغيير حالاتش باعث مي‌شود تو نيازت را نسبت به نبي و امام حفظ کني و عملکرد نسبت به حرف نبي و امام، چون مي‌داني معصوم است برايت يقيني است. قدم که برمي‌داري ثبوت قدم داري. لذا ايشان مي‌فرمايد: همين مسأله نبوت هم با تفکر است. لذا پيامبران الهي و اهل‌بيت تفکر را تقويت مي‌کنند و بستر پذيرش خودشان را با تفکر قرار مي‌دهند. اين تفکر بستر و پايه مي‌شود.    هزار ساعت در مسير هستي با چشم بسته و يک ساعت در مسير هستي با چشم باز،     در مسيري که وقتي چشمت را بستي نقشه ديگري جلوي راهت مي‌گذارند.
اين حيواني که دور آسياب مي‌چرخد مي‌گويد: چقدر راه رفتم. چشم‌هايش را بستند، چقدر راه رفتم. خسته مي‌شود ولي جاي اولش است. راهي برايش وجود ندارد و دور خودش مي‌چرخد. «إِنَّا هَدَيْناهُ‏ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان/3) راه دست خداست اگر از غير خدا راه خواستي، رفتي و حرکت کردي، به جايي نمي‌رسي چون سبيل دست اوست. راه دست اوست. پناه به خدا از شيطان رجيم و نفسي که راه رفتن و زندگي را براي ما موضوع قرار مي‌دهند. به آن حيوان مي‌گويند: ببين چقدر راه رفتي! نمي‌گويد: کيفيت راه چطور است. شهداي جنگ را نگاه کنيد، سيد بن طاووس در لهوف مي‌گويد: قاسم بن الحسن هنوز محاسنش در نيامده است. اين شهدا را آدم نگاه مي‌کند مي‌بيني پير راه هستند. هفتاد سال، صد سالت هم بشود، نگاه مي‌کني اينقدر فاصله داري با اين جوان! مي‌گويد: جبهه آمدم گناهانم پاک شود. جوان اصلاً تو نمي‌داني گناه چيست. من هم تا سن چهل سالگي که رد کردم، شيطان هم بوسه زده که اين براي خودم است، ضبطش کرديم. نگاه مي‌کني يک جوان‌هايي هستند آدم را تحير مي‌گيرد. «يا ليتني کنا معکم» براي اينهاست که اينها را نگاه مي‌کند، عبادتي که در جواني شيوه پيغمبري است. گاهي که خاطرات اينها را نگاه مي‌کنيم، مي‌بيند جوان است ولي مثل کوه مي‌ماند. اين آدم، آدم شده است و مزه تقوا را چشيده است. اگر من چيزي در او نمي‌بينم کوري چشم من است وگرنه او دارد جاي خود «عند ربهم يرزقون» که براي شهدا مي‌کرد، رزقي که خدا دارد مستقيم به آنها مي‌دهد. اصلاً من اجازه ندارم نگاه کنم، اجازه نداري روي آن حساب کني که اينها «قتلوا» هستند. کشته شدن براي ماست و براي آنها نيست. اينها براي آن تفکر و عشق بازي با خداست. لذا حضرت امام مي‌فرمايد: خروجي تفکر عاشق خدا شدن است. شيدا و واله نسبت به خداوند مي‌شوي.
شريعتي: زياد شنيديم که «كَانَ‏ أَكْثَرَ عِبَادَةِ أَبِي ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ التَّفَكُّرُ وَ الاعْتِبَارُ» (خصال صدوق، ج 1، ص 42) اينکه بيشترين عبادت بندگان خوب خدا تفکر بوده بخاطر اينکه مسير صد ساله را يکوقت‌ها يک شبه طي مي‌کنند.
حاج آقاي سعيدي: لذا هرچه مي‌بينيد اهل تفکر بيشتر هستند، اهل پرسش از اهل‌بيت(ع) بيشتر هستند. وقتي نزد حضرات اهل‌بيت(ع) مي‌آيند، مثل زراره، مثل ديگراني که نزد اهل‌بيت (ع) مي‌آيند، چه سؤالات معرفتي مي‌پرسند. کسي که نزد اميرالمؤمنين مي‌آيد و دلش مي‌سوزد، حضرت مي‌گويد: سؤال کنيد قبل از آنکه فقدان من پيش بيايد و از پيش من برويد. طرف سؤال مي‌کند شايد خارج از ادب باشد. اين سؤالي که تو مي‌پرسد براي عدم تفکر و جهل است. در رستوراني که انواع غذاها هست بروي و بگويي: آب داريد؟ گرسنه هم هستي ولي درکي از گرسنگي شايد وجود نداشته باشد. لذا آنهايي که اهل تفکر هستند، رواياتي که از اهل‌بيت نقل مي‌کنند، چه معارف نابي را سؤال مي‌کنند و حضرات اهل‌بيت(ع) هم دريا هستند و کم نمي‌گذارند. وقتي همّام نزد حضرت علي(ع) مي‌آيند، مي‌گويند: براي من متقين را وصف کن. مثل اينکه دارند مي‌بينند. بعد حضرت شروع مي‌کند. بله در اهلش هم آنطور اثر مي‌گذارد که جان به جان آفرين تسليم مي‌کند. اين نتيجه تفکر و خواست دروني است که وقتي برانگيخته شد آنوقت مي‌فهمي تشنگي را بايد در خانه اهل‌بيت(ع) بروي. هرچه تفکر کردي تشنگي بيشتر مي‌شود و مي‌فهمي امام کيست. پيغمبر کيست. وقتي نزد او رفتي سراپا گوش مي‌شوي و سراپا دريافت و خواست مي‌شوي. همه چيز در آن لحظه براي تو تشنگي مي‌شود. لذا علما و بزرگان ما عمرشان را روي روايات اهل‌بيت (ع) مي‌گذارند. پيدا کردند چيست، لذا اينجا نگاه مي‌کند مي‌گويد: کلام اهل‌بيت(ع) کلام خداست. چون نقل از خداست، اهل‌بيت(ع) معدن علم هستند. سبب متصل ارض و سماء هستند.
ايشان مي‌فرمايد: از براي نفس ما صحت است، مرض هست. صلاح است، فساد است، سعادت و شقاوت است. اگر اينها را فهميدي يا رفتي پيش کسي که صلاح و رستگاري تو را مي‌فهمد. آنوقت دنبال پزشک مي‌روي. تا وقتي آزمايش ندهم نمي‌دانم فلان بيماري را دارم. يکوقت اين تفکر که احتمال بيماري هست. يک نفر به تو گوشزد مي‌کند. اهل‌بيت(ع) و پيامبر اکرم(ص) از آن جرقه‌هاي فطري و تفکر ما را روشن مي‌کند. حواست باشد نزد من بيا سؤال کن، نزد ديگري نروي. تشنگي تو اينجا پاسخ داده مي‌شود. يکوقت‌هايي جهل مرکب داريم. شيطان حواسش جمع است. جهل تو را شيرين جلوه مي‌دهد. غفلت يعني نمي‌داني که نمي‌داني، اصلاً نفهم و تفکر نداشته باش، اگر فکر کردي، فکر پوياست از اين مرحله به مرحله بعد، پاسخش چيست؟ اين درد را فهميدم پاسخش چيست و بايد نزد چه کسي بروم؟ نمي‌گويي: ولش کن به خوراکم بچسبم. تعريفت از آدم فقط خور و خواب و خشم و شهوت نيست. انسان مي‌شوي و انسان ديگر آرامشش در پيش آن آرام دهنده و آرامش دهنده الهي است. فقط ياد خداست منحصراً که آرامش برايش ايجاد مي‌کند. وقتي دست آدم مي‌لرزد، بيماري لرزش دست که پيش مي‌آيد، بدن است که پشت سرش عصب مي‌لرزد. اين لرزش وجود دارد. براي آرامش فلان قرص را مي‌خورند آرام مي‌شود. اگر نداني کدام قرص درست است، اين لرزش ادامه پيدا مي‌کند. خدا قرص را تجويز کرده است وگرنه هرچه را دنبال کني آخر سر مي‌خواهي دستت را قطع کني. مي‌گويد: مي‌خواهم نگاه نکنم دستم مي‌لرزد.
مطلب بعدي شب بيداري است، آنهايي که مقام محمود و لذت از نماز شب را چشيدند. آنهايي که اشک ريختن براي خدا در نيمه شب را چشيدند و حلاوت آن طوري شده که خوابشان سنگين نمي‌شود. حرف زدن با خدا در نيمه شب، تنها شدن با معشوق واقعي است و حرف زدن و گريستن و بيدار ماندن.
شريعتي: فکر مي‌کنم امام راحل ما با قلم بسيار شيوا، اين مفاهيم را چشيدند و دارند به ما منتقل مي‌کنند و همين است که به دل ما مي‌نشيند. حضرت امام قبل از چهل سالگي و در جواني کتاب چهل حديث را نوشتند. دوستاني که مشتاق مطالعه اين کتاب اخلاقي هستند، مي‌توانند به 20000303 پيامک بدهند و کتاب را تهيه کنند. امروز صفحه 524 قرآن کريم، آيات 15 تا 31 سوره مبارکه طور را تلاوت خواهيم کرد.
«أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ «15» اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «16» إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ «17» فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «18» كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «19» مُتَّكِئِينَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ «20» وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ «21» وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ «22» يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ «23» وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ «24» وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ «25» قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ «26» فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ «27» إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ «28» فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ «29» أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ «30» قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ «31»
ترجمه: پس آيا اين (عذاب هم) جادو است؟ آيا شما آن را نمى‏بينيد؟ در آن وارد شويد و بسوزيد، پس صبر كنيد يا صبر نكنيد براى شما يكسان است، جز اين نيست كه در برابر آنچه عمل مى‏كرديد، جزا داده مى‏شويد. همانا پرهيزگاران در باغ‏ها (ى بهشت) و نعمت فراوان هستند. به آنچه پروردگارشان به آنان داده، شاد و مسرورند و پروردگارشان آنان را از عذاب دوزخ حفظ كرده است. (به آنان خطاب مى‏شود:) به خاطر اعمالى كه انجام مى‏داديد، گوارا بخوريد و بياشاميد. تكيه كنان بر تخت‏هاى رديف شده و آنان را با حورالعين (زيبا رويان سياه چشم) به ازدواج در آوريم. و كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان، در ايمان از آنان پيروى كردند ما ذريّه آنان را به ايشان ملحق نموده و از پاداش عملشان هيچ نكاهيم. (آرى) هر كس در گرو كارى است كه كسب كرده است. و پى‏درپى آنان را ميوه و گوشت از هر نوع كه بخواهند مى‏دهيم. آنان در بهشت، جامى پرشراب را (دوستانه از هم مى‏گيرند و) دست به دست دهند كه در (نوشيدن) آن نه بيهوده‏گويى است و نه گنهكارى. و پيوسته (براى خدمت آنان)، نوجوانانى همچون مرواريد در صدف، بر گرد آنان مى‏چرخند. و بعضى بهشتيان رو به ديگرى نموده و از يكديگر سؤال مى‏كنند (كه رمز اين همه كاميابى در اينجا چيست)؟ گويند: ما پيش از اين (در دنيا) نسبت به خانواده خويش خيرخواه بوديم (و آنان را از عذاب الهى هشدار مى‏داديم). پس خداوند بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب سوزان حفظ كرد. زيرا ما پيش از اين همواره او را مى‏خوانديم، همانا اوست نيكوكار مهربان. پس (به مردم) تذكّر بده كه به لطف پروردگارت تو نه كاهن و پيشگويى و نه ديوانه و جنّ‏زده. بلكه مى‏گويند: او شاعرى است كه ما انتظار فرا رسيدن مرگ ناخوش او را داريم.(به آنان) بگو: در انتظار باشيد كه من نيز با شما از منتظرانم. (شما در انتظار مرگ من و من در انتظار پيروزى بر شما).
شريعتي: اين هفته قرار گذاشتيم از شخصيت شهيد بزرگوار آيت الله مدرس بشنويم، نکات حاج آقاي سعيدي در مورد ايشان را بشنويم.
حاج آقاي سعيدي: خدا حضرت آقاي حسيني قمي را حفظ کند که در مورد ايشان مفصل صحبت کردند. اين بزرگان ما فوق العاده بودند. آقاي مدرس همانطور که در زمينه علمي و تقوايي فوق‌العاده بودند، در بحث‌هاي اجتماعي هم همينطور بودند. کتاب «او يک مدرس بود» اين قطعه از کلام مدرس را بدون هيچ توضيحي بخوانيد. اينها را مدرس در نطق يکشنبه 21 صفر 1341 هجري قمري در دوره چهارم مجلس ايراد نموده است. فکر مي‌کردم چرا ممالک اسلامي رو به ضعف رفته و ممالک غير اسلامي رو به ترقي. چندين روز فکر مي‌کردم و بالاخره چنين فهميدم که ممالک اسلامي سياست و ديانت را از هم جدا کرده‌اند ولي ممالک ديگر سياستشان عين ديانتشان يا جزء آن است. ممکن هم هست اشتباه کرده باشند، لهذا در ممالک اسلامي اشخاصي که متدين هستند، از اشخاصي که داخل سياست هستند دوري مي‌کنند. آنها که دوري مي‌کردند ناچار همه نوع اشخاص رشته امور سياست را در دست گرفته و لهذا رو به عقب مي‌روند، اگر عنصر تعهد در بحث سياست ما نباشد، عنصر دين در بحث سياست ما نباشد، به جاي غلطي مي‌رود. ممکن است کسي که ترقي از حيث مادي مي‌کند اين تعهد را دين بنامد. يک مقداري از دين فطري است. يعني همان چيزي که ما مي‌گوييم فطري تعهد نسبت عملکردم، اختلاس نداشتن، دزدي نداشتن و همه اينها جزء حرام‌هاي ديني ما هست، بيانش توسط احکام دين است. اين به همان دين فطري که دارد عمل مي‌کند. يعني ديانتش را در سياستش دخيل مي‌کند لذا موفق مي‌شود و اگر ما عمل نکرديم، اين مي‌شود که طرف در مصاحبه‌اش مي‌گويد: آقا به علما بگوييد در اين مسأله کار نداشته باشند. ديانت کاري با اين مسائل نداشته باشد. همين تفکيک است که ما در خيلي از مسائل درد مي‌کشيم.
شريعتي: در مورد رد مظالم هم که در ماه ربيع مفصل صحبت کرديم، يادآوري مي کنم که تا روز شنبه پايان ماه ربيع الاول اين اجازه اعتبار دارد، اگر تا به حال براي پرداخت رد مظالم اقدام نکرديد، زودتر اقدام کنيد.
حاج آقاي سعيدي: مسأله تهجّد و نماز شب از ويژه‌هاي عبادت است. انشاءالله خودمان را مقيد کنيم و براي برخورد با اين موضوع بسيار مهم آماده کنيم. شب زنده‌داري، اينکه دلم، چشمم، جوارح من با خدا گره بخورد يک زمان‌هاي ويژه نياز دارد. يکوقت حاضر هستم خيلي خرج کنم و يک موقعيتي پيش بيايد و من و رفيقم تنها شويم، در خيابان نمي‌شود اين حرف را زد. مي‌گويد: اينجا جايش نيست و تلفني نمي‌توانم بگويم. آن موقع حرف زدن با خدا حضوري است. از عزيزان خواهش دارم که در اين هفته يک مقدار امتحان کنند که هفته آينده با رواياتي که مي‌گوييم، حسن نيمه شب را که امتحان کردند، روي دلشان بنشيند.
شريعتي:
بيرون شو اي همايون از پشت پرده غيب *** تا درسگاه مستي شوريده‌تر بخوانم

حاج آقاي سعيدي: امام زمان(عج) که هم حسن شروع هست و هم حسن ختام هست و هم حسن دوام هست، بقية الله الاعظم هست، حجت خداست، انشاءالله دلهاي ما متوجه باشد، خير لکم و بهترين براي ماست. هروقت در ذهن شما چيز خوبي آمد که اين خوب است، مادي و معنوي، بدانيد بهتر از آن وجود نازنين حضرت حجت است و هيچ چيزي بهتر از او نيست. بهترين خلق خداست. از خدا مي‌خواهيم که دلهاي ما را، اعمال و رفتار ما را طوري قرار بدهد که مورد رضايت خدا و حضرت حجت باشد. نگاهش به ما اينطور باشد که اينها زينت من هستند. دستورات مرا عمل کردند و کيف کند و باعث سرشکستگي نشويم. خدايا ما را عاشق و عارف نسبت به اهل‌بيت(ع) خاصه حضرت حجت قرار بده و از ادامه غيبت حضرت حجت صرف نظر کن. از بدون مهدي فاطمه بودن خسته شديم. خدا ظهور آقا امام زمان را نزديک کن.
شريعتي: «أَمَّنْ يُجِيبُ‏ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» انشاءالله همه به مقام اضطرار برسيم و چشم دل ما به جمال حضرت مهدي روشن شود. انشاءالله بهترين‌ها براي شما رقم بخورد. السلام عليک يا ساقي، من عليک السلام مي‌خواهم. سلام بر پيامبر رحمت و انشاءالله زيارت مدينه نصيبمان شود.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها