برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شرح حديث يازدهم (توحيد)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 07-09-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
نباش آرام حتي گر نشان از گردبادي نيست *** به اين صحرا که من ميآيم از آن اعتمادي نيست
به دنبال چه ميگردند مردم در شبستانها *** در اين مسجد که من ديدم فروغ اعتقادي نيست
نه تنها غم که لبخند سلامت باد مستان هم *** گواهي ميدهد دنياي ما دنياي شادي نيست
چرا بي عشق سر بر سجده تسليم بگذارم *** نميخواهم نمازي را که در آن از تو يادي نيست
کنار بسترم بنشين و دستم را بگير اي عشق *** براي آخرين سوگندها وقت زيادي نيست
مرا با چشمهاي بسته از پل بگذران اي دوست *** تو وقتي با مني ديگر مرا بيم معادي نيست
سلام ميکنم به همه بينندههاي خوب و شنوندههاي نازنينمان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. آرزو ميکنم در اين روزهاي پاييزي دل و جانتان بهاري و سبز باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. خداوند پروندههاي ما را امضاء شده اهلبيت(ع) قرار بدهد.
شريعتي: امروز قرار هست حديث يازدهم را با هم مرور کنيم که در مورد فطرت است. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: باز هم کلمات ناب و زيباي حضرات اهلبيت (ع) خاصه امام صادق(ع) که اين حديث از زُراره است که از معتبرترين محدثين ما هستند و اين احاديث معرفتي و فقهي که از ايشان داريم فوقالعاده است. از شاگردان خاص حضرت هستند که در روايات داريم که حضرت جان ايشان را نجات دادند و يکبار زراره را لعن کردند براي اينکه جانشان نجات پيدا کند، دشمنان فکر کردند زراره از اصحاب حضرت جدا شده است. بعد دارد به پسر زراره ميگويد: او از اصحاب ماست و من براي حفظ جان او اين کار را کردم. زراره خيلي خاص است و سؤالهاي خاصي هم دارد. سؤالهاي فقهي و زيبايي ميپرسد. يعني هنر در محضر امام بودن را زُراره دارد. چه بپرسم و چه بگويم که جواب ناب را ميشنود. «قال: سألت أبا عبد الله، عليه السّلام، عن قول الله عزّ و جلّ: «فِطْرَتَ الله الّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها.» اين آيه معنياش چيست؟ چه تفسيري دارد؟ «قال: فطرهم جميعا علي التّوحيد» اين خلقتي که خدا براساس فطرت انجام داده يعني چه، فطرت چيست؟ امام صادق(ع) يک بيان مصداق ميفرمايد که توحيد است. خدا همه را بر مبناي توحيد آفريده است. «کل مولودٍ يولدُ علي الفطره» يعني تمام موجوداتي که متولد ميشوند و خلق ميشوند براساس فطرت خلق ميشوند. توحيد در فطرتشان هست. پس چرا همه خداپرست نيستند؟ اگر براساس فطرت است، وجود نازنين حضرت ميفرمايد: «فطرهُم جميعاً» همه بر مبناي توحيد است. پس چرا اين اتفاق نميافتد که همه خداپرست باشند. چرا اشتباهاتي پيش ميآيد؟ يعني همه براساس فهمي از وحدانيت خدا ميآيند اما گاهي فطرتها پوشيده ميشود. مگر تو فلان مطلب را حفظ نکرده بودي؟ ميگويد: حفظ کرده بودم اما يادم رفت.
مگر فلان چيز را نميدانستي؟ ميدانستم ولي توجه نداشتم. پس يک غباري به نام غفلت ميتواند آينه را از آينه بودن بياندازد. شما جلوي آينه رفتي؟ بله. چيزي هم ديدي؟ نديدم. چرا آينه، آينه نبود؟ بود، اما غبار اينقدر سنگين بود که تو هيچ نديدي با اينکه در کمال آينه هيچ نقصي وجود ندارد. اگر حواسش نباشد غبار روز به روز بيشتر ميشود. اگر اين دستمال دستت نباشد، لکهها زياد شود، هيچي نميبيني! بايد اين دل گردگيري شود وگرنه تشويش و به هم ريختگي ميآيد. وقتي وحدانيت خدا و خدا را نديدي، متکي به خودت ميشوي. يکجايي بايد انسان به خدا توکل کند اما متکي به خودش است، به خودش توجه دارد و بعد که نقايصش را ميبيند، ميبيند اوضاع خيلي خراب است. اما کسي که توکل به خدا دارد آرام مثل کشتي ميرود و دلش نگران نيست. اين توحيد را از حيث فطري همه ميفهمند. اما شيطان هم کارش را بلد است. حضرت آقاي مجتهدي ميفرمودند: يکوقتهايي شيطان پاي منبرهاي حضرت نوح و حضرت ابراهيم نشسته است و خوب وارد است. کاري نميکند که بگويد: فطرت نداشته باش. آنجا نميتواند دست کاري کند. فطرت انسان کمال طلب است، مصداقي که حضرت امام ميفرمايد: کمال طلب است و همه جا اين کمال طلبي هست، اما آن چيزي که کمال است و کامل است و نقص ندارد را عوض ميکند. ميگويد: اين خوب است. به حضرت آدم ميگويد: مگر نميخواهي جاودانه باشي؟ نميگويد: جاودانه بودن خوب نيست. نميتواند اينجا دخل و تصرف کند چون انسان ميل به کمال دارد. اين کمال را ميفهمد و ميگويد: اين کمالي که تو دنبالش هستي در اثر جاودانه بودن، در اثر خوردن اين ميوه هست!
همه انسانها گرايش به کمال دارند ولي آدرس کمال را عوض کردند. اگر شما انسان را حيوان تعريف کني، کمالاتش را چيز ديگري تعريف کني، من ميخواهم بگويم: آقاي شريعتي خيلي آدم بزرگي است، بگويم: آقاي شريعتي اينقدر آدم بزرگي است که از اين در وارد نميشود. در واقع يک تخريب است. بزرگي اصلش به بزرگواري بود. من تمام شما را به بزرگي هيکل تعريف کردم! کلمه همان بزرگي است و کلمه همان کمال است. شيطان جايگزين ميدهد. ميگويد: آدميزاد نهايت خواست تو چيست؟ خوشي است. خوشي چيست؟ آن چيزي است که در دنياست. قرآن هي آدرس ميدهد که دنيا دار کَبَد است، دار سختي است. فکر نکني آمدي خوش بگذراني. آنجايي که يک ذره حرف بد و نا مربوط در آن نميشنوي براي بهشت است. ميگويد: نه بهشت همينجاست. همينجا جاودانه شو. لذا کسي که ميخواهد کاسبي کند در مغازه مينويسد: توقع بيجا مانع کسب است. حرف غير کاسبي نزنيد. اينجا کمال کاسبي من اين است که حرف کاسبي زده شود. مانع کسب است، کسي که خودش را در دنيا کاسب آخرت ديد، ميگويد: توقع بيجا مانع کسب است! مدت زمان کمي بازار دنيا باز است و قرار است من بيع داشته باشم، در اين زمان ميخواهم حواسم را پرت ديگري کنم، موقعي که بازار بسته شد و دستها بالا شد، تو بايد ببيني چقدر جمع کردي. دخل را ميکشي ميبيني اي داد و بيداد من به غير عُدّه شدم! دستم خالي است، کوله پشتي من خالي است. پس شيطان تعريف آدمها را از خودشان عوض ميکند. معرفت نفسشان را ميگيرد. اين در آنجا دخالت ميکند، ميگويد: تو کي هستي؟ مجموعهاي هستي از طلب لذتهاي دنيايي، هر آنچه در دنيا دمي را خوش است، آنچه در دنيا کسب کردي، هر آنچه که بيشتر کسب کردي فلاح و رستگاري تو و خوشبختي تو ميشود. لذا خوشبختي را همه دوست دارند. اما چه تعريفش ميکني. حضرت امام ميفرمايد: اينقدر برهاني است که قابل استدلال نيست.
نه زمان دارد، نه مکان دارد. منتهي گاهي مصداقها را اشتباه ميکنند، اين اشتباه کردن چيز زشتي را زيبا جلوه دادن کار شيطان است. الهه قرار دادن، موسي براي ما الهه قرار بده، يک چيزي که آن را پرستش کنيم. مصداق پرست شويم، براي ما غذا قرار بده، مائده آسماني، گاهي براي اطمينان قلب است و گاهي براي خسته شدن است. «وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها» (بقره/61) گاهي تمام خواستشان از موسي کليم الله ميشود عدس و بصل دنيايي، تعريفشان از پيغمبر چه شد؟ تأمين کننده نيازهاي مادي ما در دنيا، وقتي تعريفت از پيغمبر اين شد، خواستهات از پيغمبر ميشود براي ما نان و گوشت قرار بده. در اين سطح نگاه کردي، خودت هم اينطور نگاه کردي، پس انسان از پيغمبرش هم ميتواند خواست خطا داشته باشد. نزد يک آدم کريم بروي، يک آدمي که حاتم زمان است، بگويي: ببخشيد ميشود هزار تومان به من بدهي؟ اين همه راه رفتي چه ميخواهي؟ در خانه خدا رفتن آداب دارد. ما صحيفه سجاديه را ميبينيم اگر درکي از خدا داشته باشيم ميفهميم امام سجاد(ع) از خدا چه ميخواهد و با چه معرفتي! بدان چه هستي و نيازت چيست. بروم يکجا و بگويم: نياز من اين است که يک ساندويچ بخورم! نزد يک دکتر رفتي آقاي دکتر برايت ساندويچ بياورد يا سلامتي تو را تأمين کند. بفهم که نيازت چيست. آزمايشها را نکرديم و برگه آزمايش در دست ما نيست و نميدانيم فاکتورهاي خوني ما چيست. اينجا چربيات بالاست، درکي نداريم. اگر درک نداشتي، قديميها مثالي ميزنند که خيلي شيرين است. طرف سرش را کرده بود در جوي آب و داشت آب ميخورد، به او گفتند: اينطور آب نخور، کراهت دارد. عقل را کم ميکند. سرش را بلند کرد و گفت: عقل چيست؟ گفتند: راحت باش! درکي از عقل ندارد. بحث معرفتي پيش ميآيد و حديث امام صادق(ع)، درکي از اين موضوع ندارد که اين احاديث با جان ما کار دارد. لذا ميگويد: خور و خواب و خشم و شهوت!
عمر گرانمايه در اين صرف شد *** تا چه خورم صيف و چه پوشم شتا
چون تعريفش از اول غلط است. فطرتاً کمال طلب بود اما شيطان و نفسش آدرس کمال را عوض ميکنند. حضرت امام ميفرمايد: چطور مچ بگيريم؟ مگر قرار نبود ما دنبال کمال مطلق و بهترين باشيم. نگاه کنيد به هر کمالي که ميرسيد به بالاتري طمع داريد و نگاه ميکنيد. پس ميداني که اشتباه گرفتي. کمالي که به آن رسيدي اشتباه بود. به ماشين الف رسيدي، ميگويي: واي ماشين ب! به خانه الف رسيدي، راه را داري اشتباه ميروي. اگر درست بود اينجا بايد سير ميشدي. شيطان گفت: اين کمال مطلق است و بيا بگير، بايد اينجا سير ميشدي. در معنويت افقش ما مثل خدا را در نظر ميگيريم. لذا همه معنويات ما يک نخ تسبيح دارد. قربتاً الي الله است. ميخواهي به بالاتر برسي. دنيا آخر ندارد چون هيچوقت نميتواند برايت سيري ايجاد کند. لذا کسي که در مسير معنوي ميرود هرچه بالاتر برود لذتش بيشتر ميشود. اما آن کسي که در دنياست، گرسنگياش بيشتر ميشود. احساس ضعفش بيشتر ميشود. با يک ماشين که سير نميشود هيچ، دو تا ماشين هم سيرش نميکند. اما نسبت به خداوند هرچه ميگذرد لذتش بيشتر ميشود تا اينکه به مراتب بالا که ديگر از عقل و فهم و بيان من که خارج است ميرسد. اما اينکه حضرت امام ميفرمايد: حواسمان باشد شيطان آدرس اشتباه به ما ندهد. 1- عبرت گرفتن؛ عبرت بگيريم آنهايي که براساس فطرتشان کمال طلبي را اشتباه گرفتند، اين اشتباهها به نتيجه رسيدند يا نه. شاهان قديم، جايگاه دنياييشان کجاست؟ اگر به خاطر دنياي خودشان دست و پا زدند، ببينيم دنيا چقدر به آنها چسبيده است. کمال و جاودانگي که دنبالش بوديم. نگاه کنيد اثرات کمالاتي که ميگفتند با آنها هست يا نه؟ جاودانه شدن از زمان حضرت آدم اتفاق افتاد يا نه هبوط اتفاق افتاد. آدرس اشتباه فقط نرسيدن نيست، دور شدن از مقصد هم هست يعني اگر از آن ميوه استفاده شد، از آن طرف هبوط به زمين اتفاق ميافتد. لازمهي ذاتياش اين است. دو با دو جمع شود، لازمه ذاتياش چهار شدن است.
اگر سراغ کمالي به غير از کمال واقعي رفتي، لازمه ذاتياش هبوط و پايين آمدن است. اگر مقصدت دنيا شد، افق ديد تو دنيا شد، پايين ميآيي. چون سنگين است، اگر در آب شنا ميکند يک وزنه به پايت ببندند پايين ميروي و اين کار را سختتر ميکند. دنيا آدم را خفه ميکند. آدم براي پرواز ساخته شده است. آدم براي لقاء الله ساخته شده است. دنيا آن سنگهايي است که به پاي ما بسته ميشود و ما را پايين ميکشد اينقدر که خفه شويم. ما را در حد يک حيوان پايين ميآورد. افقي که براي خودت تعريف ميکني آن چيزي بايد باشد که اهلبيت ميگويند. دنيا را دنيا طلب براي تو همينطور تصوير ميکند. آن کسي که با دنياي خودش گره خورده وقتي حرف دين و خدا پيش ميآيد، نميخواهد از وحدانيت و توحيد خدا و از خدايي خدا حرفي به ميان بيايد. کوتاهي خودش را طور ديگري توجيه ميکند. به فقيرها ميخواهد کمک کند، ميگويد: اينقدر آدم دروغگو هست. هدفت چيست؟ اينکه نميخواهي دستت در جيبت برود. منتهي ميخواهي توجيه کني که اين خطا را انجام دادي. امام صادق(ع) فرمودند: شخصي بت پرست نزد حضرت آمد و گفت: خدا را چطور اثبات ميکني؟ حضرت از همين برهان فطرت جلو آمدند. گفتند: زماني که در دريا افتاده باشي و در حال غرق شدن باشي، نفسهاي آخرت باشد، اميدت به کيست؟ اين فطري است. آن اميد خداست، آن آن نقطه روشن خداست، اما اگر من عادت کردم به گره زدن اميدم به غير خدا و فقط به اين و آن اميد بستم دنيا براي من تنگ و تلخ ميشود. چون اميد غير واقعي است. به ناتوانها اميد بستم. به کورها و نابيناها اميد هدايت بستم. حالا بايد بکشيم. اين حديث را بارها از زبان حضرت آيت الله مجتهدي شنيدم، فرمود: به عزت و جلالم نا اميد ميکنم اميد کسي را که به غير من اميد داشته باشد. بنا بر اين است، اگر اميدت واقعي بود قدم به قدم جلو ميروي. اگر اميدت به دنيا و بندگان خدا بود، قدم به قدم به قهقرا ميروي. ميبيني چقدر دنيا بي وفاست. دنيا جاي اميد بستن نيست. حواست باشد خودت را مسافر تعيين کني. اگر فهميديم که فقط اوست که در وجود ما مؤثر است و فطرت بايد همين را بگويد. در زمان پيامبر ميگفتند: در گوشتان پنبه بگذاريد تا وقتي از کنارش رد ميشويد سخنانش را نشنويد. او سحر ميکند و جادو ميکند! او متوجه فطرتتان ميکند. لذا ميفرمايند: دو عنصر اصلي که همه پيامبران الهي به آن گوشزد ميکنند يکي توحيد است و يکي معاد است. اين هردو فطري است. روزي هست به نام روز بازگشت، يکوقت ميخواهد يک کار و خطايي انجام بدهد، «بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ» (قيامت/4) سرانگشتان شما، تمام وجود شما را خداوند در روز قيامت ميتواند برگرداند. همان کسي است که اولين بار آن را درست کرده است. آدمها ايراد به قيامت ميگيرند اما «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» (قيامت/5) اراده ميکند انسان که فسق و فجور کند. ميخواهد همه زندگياش را با فسق پيش ببرد و مانعي نداشته باشد، رفع مانع را با اين شبهه مطرح ميکند. حضرت آيت الله جوادي آملي ميفرمايد: اينجا شبهه علمي نيست، شهوت عملي است. شبهه علمي آنجايي است که واقعاً ندانم. فطرت تو بالاتر است از هر استدلالي و دارد به تو روز جزا و قيامت و روزي که پاسخ اين مسائل چه ظلم باشد و چه خير باشد، هردو را شهادت ميدهد که ميبيني. فطرتاً ميفهمي، اما وقتي اراده فجور دارد، شبههها اينطور نيست که آيا خدا ميتواند سرانگشتان مرا برگرداند؟ حرف پشت حرف را بفهم که دارد يک حرف ديگر ميزند که ميخواهم فجور کنم اما بدون عذاب وجدان و مانع، ميخواهم راحت باشم. بگذار اين را ادامه بدهم و فکر کنم کسي ظلم مرا نميبيند. يعني نميخواهم عبد باشم! لذا شبهه علمي ايجاد ميکند و بيانش بيان شبهه علمي است برخواسته از يک شهوت عملي.
اين فقط در مسأله توحيد نيست و در جاهاي ديگر هم مصداق دارد. کاري را ميخواهيم انجام بدهيم توجيه ميکنيم. معلوم نيست اينطور باشد اما همه حرفها را ميزني، دست و پا زدن خنده دار براي کسي که اهل تقواست و ميفهمد داري چه کار ميکني. دست و پا زدن خنده دار براي فجور در هر زمينهاي، پشت سر ديگري ميخواهد حرف بزند يک جور ميگويد. من نميخواهم بگويم غيبتش شود، ولي من جلوي رويش هم ميگويم! اگر جلوي رويش بگويي، پشت سرش ناراحت شود کافي است براي غيبت شدنش! انسان دنبال کمال مطلق و علم مطلق است، همه چيز را دنبال اطلاقش ميگردد و فطرتاً اين جمله را ميفهمد. قرار شد در تمام فطريات يک رهزني و يک طريقي هم به نام شيطان و نفس داشته باشيم. قرار شد مچگيري کنيم. گاهي غليظ ميشود، داريم به مرحله بعد وارد ميشويم. يادتان هست گفتيم آينه غبار ميگيرد و گاهي با يک فوت کردن از بين ميرود. چه باعث ميشود يکباره گرد و خاک ايجاد شود و هي بايد شوينده بزني و اصلاً پاک نميشود. بعضي مواقع مرور زمان و کهنگي باعث ميشود. آدم وقتي ذکر نداشته باشد، واعظ نداشته باشد، اين واعظ من نفسه ميتواند باشد يا از بيرون باشد. وقتي وعظ نشنود و گوشش مشغول دنيا شود و به دنيا شنيدن عادت نکند، اين غبار غليظ ميشود. حضرت آيت الله بهاءالديني ميگويد: من وقتي نزديک مسجد جمکران ميشوم حال و هوايم عوض ميشود. آن فطرت و حالت توحيدي که دارد، نزديک که ميشود بو را حس ميکند. شامه من ميتواند اينقدر تيز باشد که تشخيص بدهد. گاهي عطرفروشي که ميروي چند عطر که بو ميکني آخريها را ديگر متوجه نميشوي. حواسم باشد که گاهي غبار روي آينه غليظ ميشود. نگذارم فاصله بيافتد، خودم را عادت به ذکر بدهم. چيزهايي که پاک کننده است. اشک چشم پاک کننده است. در نمازمان داريم براي خوف از خدا يکوقتهايي آدم بايد نيمه شب بيدار شود و با خدا حرف بزند. بگويد: خدايا دلم ميگيرد اگر نباشي. خدايا خيلي با دنيا قاطي شدم و ميدانم مرغ باغ ملکوتم، خدايا تو فطرت مرا براساس توحيد خودت قرار دادي. اصلاً علم پيش فرضي من، اين علم اکتسابي نيست که بگويم: رفتم مدرسه ياد گرفتم، تو مرا براساس وحدانيت و وحدت خودت قرار دادي.
خدايا اين عواملي که باعث ميشود من يادم برود، حواسم پرت شود، شعبده باز با يک دستش کار ميکند و با دست ديگر دارد از درون جيبش چيزي درميآورد، شعبدههاي دنيا و سحرهاي دنيا طوري ما را منحرف ميکند که يکباره باورمان ميشود تا ابد اينجا هستيم. ميگويد: ياد مرگ نداشته باشي. مرگ چيست؟ اين حرفها چيست ذهن ما تلخ ميشود. حواست باشد يک روز ميروي و خودت را مسافر تصور کن. نگذار غبار غليظ شود و غافلگير شوي. اي داد بيداد عمرم گذشت! بگذار يک جوري باشد بگويي: الحمدلله عمرم به بندگي گذشت. روز به روزش را محاسبه ميکني خروجياش شکر باشد و ترس از فردا، اميرالمؤمنين(ع) مؤمن را خائف از اين جهت ميشمرد. ترسو است! مؤمن واقعاً ترسو است؟ نه، اين عبارتها يک عبارتهاي خاص است. خائف از دينش در فرداست. وقتي آدم ترسيد خوابش نميبرد. نگران فردايش است. لذا غبارها را ميشود پاک کرد. خدايا به من حاج آقا ميگويند، چقدر مشهور و پولدار شدم، خدا ميدانم ميخواهم خودم را تصور کنم بايد اينطور تصور کنم «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» (فاطر/15) چرا ذکر نماز بايد دائم باشد؟ «اياک نعبد و ايک نستعين» فقط از تو کمک ميخواهيم. فقط تو را بندگي ميکنيم. خدايا تو براساس فطرت ما را خلق کردي و ما براساس راهنماييهاي شيطنت آميز و نفساني رفتار کرديم. خدايا ما از فطرتمان دور شديم، ما را به فطرتمان برگردان.
شريعتي: رجوع به فطرت يعني هميشه دائم الذکر باشي. حواست باشد که چه کار ميکني و در چه مسيري هستي. آيا اين به اين معني هست که از دنيا لذت نميبريم؟
حاج آقاي سعيدي: قطعاً لذت از دنيا را آن کسي که خدا را منعم ميبيند بيشتر ميبرد. اگر تعريف کردي لذت بردن را به لذت حيواني از دنيا و خودت را جسم تعريف کردي يکطور لذت ميبري و اگر خودت را روح معني کردي و همراه با جسم طور ديگري لذت ميبري. اگر خودت را جسم تعريف کردي سر سفره از خوردن گوشت سفره لذت ميبري اما اگر مادر بودي و لذتت اين بود که بچههايت بخورند و به به بگويند، از نخوردن گوشت خيلي بيشتر لذت ميبري. خسته به خانه ميآيي، خستگي لذت بخش نيست اما موقعي که خانمت ميگويد: خسته نباشي، بچهها ميگويند: بابا چه خريدي؟ دست پر به خانه ميآيي، اينطور لذت خستگي خيلي بيشتر است. ببين خودت را چه تعريف کردي. لذت نفس تعريف کردي، مادر تعريف کردي، پدر تعريف کردي، بزرگتر تعريف کردي، آنوقت جنگ و شهادت هم برايت لذت بخش ميشود. هيچ زخم خوردني لذت بخش از حيث حيوانيت انسان نيست، اما اگر آدم بودي برايت مرگ «احلي من العسل» ميشود. در آغوش گرفتن مرگ هم برايت زيبا ميشود. براي مؤمن مثل بو کردن گل ميشود. اين براي آنهايي است که روي فطرتشان غباري نيست و اگر هم غبار نشسته است زود پاک کردند. لذا پيامبر اکرم(ص) و اهلبيت ما استغفارهايشان براي همين است، گناه نيست، عصمت است. يک ذره غبار هم به واسطه در همين دنيا بودنشان و تعامل با اهل دنيا زود جارو ميزنند. نميگذارد گردي روي آن بنشيند. استغفار به معني دور از گناه نيست، نزديک شدن به خداست. نزديک شدن و طلب مغفرت الهي است. پس وارد راهکار بعدي شديم، ميفرمايند: کثرت استغفار شما را پاک و لطيف ميکند. اما وقتي احساس کردي حس تو طوري است که چيزي تکانت نميدهد، آنوقت بايد با يک ماده شويندهي قويتر بشويند. اگر يکوقت آلودگي با تو حل شد، آنوقت بايد يکبار ذوبش کنند و دوباره خالص و ناخالص از هم جدا شود، دوباره بسازند. اين همان حالتي است که براي مؤمن پيش ميآيد لذا در آن دنيا ذوبش ميکنند. آتشي که ميگويند براي پاک شدن مؤمن است اينطور است. خدا يک چيزهايي را به لطف خودش به او عطا ميکند و يک مشکلاتي را ميدهد و ميگويد: بايد ناخالصيها از درونت بيرون بيايد و اميدهايي که بستي درست شود، خطاهاي عملکرد تو درست شود. خدا براساس فطرت ما را خلق کرده است. ما زياد يادمان ميرود، غفلت پيش ميآيد، غفلت اندازه دارد ميشود از غافلين شمرده شود و ميشود با يک غفلت کوچک گوش ما را بگيرند و يک تکان بدهند. فلاني! حواست را جمع کن. لذا ميگويد: هرجا برايت مشکل هم پيش آمد الحمدلله بگو. خدايا شکرت که سرم رو به آسمان بلند شد و شکر که براساس فطرت خودم و آن چيزي که من آموزش دادي برگشتم! باور کنم که نصرت از جانب خداست و اگر آدم نصرت را از جانب خدا ديد، نصرت را از جانب ديگران نميبيند وگرنه شيطنتهاي «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» در امروزش هم اثر ميگذارد. تو را ميترساند، تحريمت ميکند. خودش را مؤثر في الوجود تعريف ميکند. آمريکاي جهان خوار امروزي ميگويد: من رئيس عالم هستم. خودش را رئيس تعريف ميکند و تو را ميترساند. اگر خدا را نديدي قطعاً از او خواهي ترسيد. خدايا ما را به فطرت پاکي که خودت براي ما قرار دادي، برگردان. انشاءالله!
شريعتي: انشاءالله جز دسته «َلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» باشيم. خوف و حزني در دل هيچکدام از دوستان ما نباشد. پيامبر فرمودند: دلهاي شما زنگار ميگيرد. اين زنگارها را از بين ببريد، همانطور که آهن زنگ ميزند. يکي بلند شد گفت: يا رسول الله! اگر دلهاي ما زنگ زد چه کار کنيم؟ پيامبر فرمود: جلاي دلهاي زنگار گرفته ياد مرگ است و خواندن آيههاي قرآن کريم. امروز صفحه 517 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه حجرات را تلاوت خواهيم کرد.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ «12» يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «13» قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «14» إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ «15» قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ «16» يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «17» إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ «18»
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از بسيارى گمانها دورى كنيد، زيرا بعضى گمانها گناه است. و (در كار ديگران) تجسّس نكنيد و بعضى از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (هرگز) بلكه آن را ناپسند مىدانيد و از خدا پروا كنيد، همانا خداوند بسيار توبهپذير مهربان است. اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد، همانا گرامىترين شما نزد خدا، با تقواترين شماست، همانا خدا داناى خبير است. آن اعراب باديهنشين گفتند: ما ايمان آوردهايم، به آنان بگو: شما هنوز ايمان نياوردهايد، بلكه بگوئيد: اسلام آوردهايم و هنوز ايمان در دلهاى شما وارد نشده است و اگر خدا و رسولش را اطاعت كنيد، خداوند ذرّهاى از اعمال شما كم نمىكند. همانا خداوند آمرزنده مهربان است. مؤمنان، تنها كسانى هستند كه به خدا ورسولش ايمان آورده و دچار ترديد نشدند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند. اينانند كه (در ادّعاى ايمان) راستگويانند. بگو: آيا شما، خدا را از دين و ايمان خود آگاه مىكنيد، در حالى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است مىداند و خداوند به هر چيزى دانا است!؟ آنان بر تو منّت مىگذارند كه اسلام آورده اند. بگو: اسلام آوردنتان را بر من منّت ننهيد، بلكه اين خداوند است كه بر شما منّت دارد كه شما را به سوى ايمان هدايت كرد، اگر راست مىگوييد. همانا خداوند نهان آسمانها و زمين را مىداند و خداوند به آنچه عمل مىكنيد بيناست.
شريعتي: «مقتضاي نفوس بشري اين نيست که کافر باشند و ضلالت پيدا کنند وقتي گفتيد اين دروغ طوري نيست و اين غيبت بد نيست، نتيجه آن انکار دستگاه خداست وگرنه موجودي را که خدا آفريده است، موجودي نيست که معصيت بخواهد بلکه فطرت انسان، فطرت هدايت و ايمان و عبوديت است. انسان با معصيت خدا اين فطرت را از دست ميدهد. وقتي دروغ ميگويد و معصيت خدا ميکند، ميگويد: عقاب نشديم و ضرري هم به ما وارد نشد. بايد گفت: عقاب و ضرر اين کار اين است که بدبخت شدي و صلاحيت براي رحمت الهي نداريم.» بخشهايي بود از کتاب «سبک بندگي» گزيدهاي از سخنان فقيه وارسته حضرت آيت الله العظمي بهاء الديني که اين هفته در مورد اين شخصيت وارسته صحبت ميکنيم. حاج آقاي سعيدي از اين عالم بزرگ براي ما نکاتي را بيان کنند و بعد هم اشاره قرآني را بشنويم.
حاج آقاي سعيدي: حضرت آيت الله بهاءالديني فوق العاده بودند، از ايشان پرسيده بودند: يک مدتي است که ميبينيم شما «اللهم کن لوليک» در قنوتهايتان ميخوانيد. فرمودند: بله، حضرت خواستند که اينطور باشد. شايد ارتباطي داشتند که بخوانيد و ما به توصيه آنها عمل کنيم. مسأله توجه به امام زمان راهکار ماست. اگر غفلت از امام زمان پيدا کرديم دچار شقاوت ميشويم. بزرگترين نشانه الهي روي زمين است. اگر به آن نشانه روشن بي توجهي کردم ديگر اميد فلاح و رستگاري در من نيست. انشاءالله خدا فرج آقا امام زمان را برساند که قلبهاي ما را متوجه آن بزرگوار قرار بدهد.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» بعضي از فکرهايي که در مورد ديگران داريم و ظنوني که به ذهنمان ميرسد گناه در مورد ديگران است. فکر بد در ذهن شما ميآيد يا کسي که فکر بد به ذهن شما ميآورد، فلاني اينطور است. حرفش را رد کن و نگذار در ذهنت وارد شود. انشاءالله خداوند اذهان ما را از ظن بد پاک کند.
شريعتي: ماه ربيع الاول براي برنامه سمت خدا يادآور طرحهاي شيرين و دل انگيز است. خيليها قبل از ماه ربيع سراغ طرح رد مظالم را ميگرفتند. در اين سالها يک سنت شده است. برنامه سمت خدا از همه مراجع معظم تقليد تشکر ميکند که اجازه دادند تا سقف پانصد هزار تومان رد مظالم بدهند. يعني اگر شما حقي بر گردنتان هست و صاحب آن حق را نميشناسيد از هزار تومان تا پانصد هزار تومان، هرچقدر ميتوانيد به فقرا بپردازيد. اگر خواستيد بيشتر از اين مبلغ يا همين مبلغ غير از ماه ربيع الاول به فقرا بپردازيد، مستلزم اجازه است. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي سعيدي: اللهم عجل لوليک الفرج، خدايا ما را از اعوان و انصار حضرت حجت قرار بده و چشم ما را به جمالش روشن کن. مشکلات و مسائل عالم را با فرج حضرت هرچه زودتر حل بفرما.
شريعتي: بهترينها را براي شما آرزو ميکنم.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»