برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره پيامبر گرامي اسلام در قرآن و روايات
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 16-08-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.
هر دلي در پي آن است که ويران بشود *** جاي شک نيست اگر ملک سليمان بشود
هرکسي غم شده دارايي عمرش امروز *** لمس لبخند تو کافي است که سلمان بشود
باز لبخند بزن آب شود سينه کوه *** باز لبخند بزن سنگ مسلمان بشود
تو که لبخند به لب پا به زمين بگذاري *** عشق سرمايهي هر ذرهي بي جان بشود
کودکان وقت گذر راه تو را ميبندند *** تا که همبازيشان حضرت باران بشود
شاه خوباني و منظور گدايان شدهاي *** خواستي ثروتشان وسعت ايمان بشود
آمدي تا برود راه جهنم از ياد *** آمدي بندهي دلتنگ فراوان بشود
سنگ دندان تو را آه چه آمد به سرت *** تا مگر يک نفر از جهل پشيمان بشود
آنچه گفتيم و نگفتيم و تو خود ميداني *** باز لبخند بزن قسمت ما آن بشود
«السلام عليک يا رسول الله» سلام ميکنم به همه بينندههاي خوب و شنوندههاي نازنينمان، سالروز رحلت نبي مکرم اسلام حضرت محمد مصطفي(ص) را خدمت همه شما دوستان عزيز تسليت ميگويم. انشاءالله همه ما مشمول شفاعت و دستگيري اين وجود نازنين شويم و همه ما در زمرهي مسلمانهاي نبي مکرم اسلام قرار بگيريم و پيرو واقعي حضرت باشيم. همچنين شهادت امام مجتبي و فردا هم شهادت حضرت علي بن موسي الرضا را خدمت شما تسليت ميگويم. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. ايام را تسليت ميگويم، آدم دلش ميگيرد وقتي ياد پيغمبر و حضرت امام حسن مجتبي(ع) ميافتد. ظلمهايي که به آنها شد و زحمتهايي که آنها کشيدند. انشاءالله خداوند ما را تابع پيغمبر و اهلبيتمان قرار بدهد.
شريعتي: انشاءالله با نابودي شجره خبيثه آل سعود زيارت مدينه نصيب همه ما شود. امروز ميخواهيم از وجود نازنين پيامبر بشنويم. کسي که تمام زندگياش زيبايي بود و درس بود. امروز براي ما از سيرهي حضرت خواهند گفت.
حاج آقاي سعيدي: پيامبر، آن محبوب الهي، خداوند دوستش دارد و خدا را دوست دارد. اگر تعاريفي که در احاديث قدسي هست نسبت به پيغمبر ببينيم، خداوند با چه لطافتي در مورد پيغمبر فرمودند. يا اهلبيت(ع) در مورد پيغمبر گفتند، چگونه بود، سيرهاش چگونه بود. اخلاقش چگونه بود. هرکدام از اينها ويژگيهاي خاصي است و اصلاً در يکي دو برنامه نميگنجد. لذا ميگوييم: «اللهم صل علي محمد و آل محمد» خود صلوات ذهن آدم را شيرين ميکند. آدم با صلوات يک حس و حال ديگري پيدا ميکند. پيغمبر ما «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم/4) عظمت اخلاقي داشت، خوش اخلاق بود. پيامبر فرمود: نزديکترين شما به من در بهشت، خوش اخلاقترين شماست. يعني بد اخلاقي ما را از پيامبر دور ميکند. هرچقدر خوش اخلاق بوديم، رذايل اخلاقي از ما دورتر و به پيامبر نزديکتر هستيم انشاءالله. قرآن ميفرمايد: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (آلعمران/31) پيغمبر به مردم اينگونه بگو، اگر خدا را دوست داريد، اگر کسي ادعا دارد که من محب خدا هستم، بايد از من پيغمبر تبعيت کند. نتيجهاش چه ميشود؟ خدا هم شما را دوست دارد. اگر دلم ميخواهد خدا مرا دوست داشته باشد، «غير المغضوب عليهم» باشم، «فاتَّبعوني» بايد پيغمبر را تبعيت کنم و دنبالهروي داشته باشم. اين تبعيت هم به اين است که بدانم چه اتفاقي افتاده است. بدانم پيغمبر که بوده است. ميخواهم از قانون تبعيت کنم. ميخواهم راننده باشم. ميخواهي تابع قانون باشي بايد آئين نامه را در رانندگي خوانده باشي. بايد بلد باشي و بگويي: اينجا حق تقدم را رعايت ميکنم. اين تابلو يعني اين، اينجا را بايد رعايت کنم. اول بايد آگاهي داشته باشم. لذا در رانندگي آئين نامه را امتحان ميگيرند. بايد نسبت به پيغمبر آگاهي داشته باشيم و بدانيم کيست و او را بشناسيم. صرف شناخت تنهاست، نه. بايد عملکرد باشد. اما قدم اول شناخت است. بدانم پيغمبر فرستاده خداست. خطا و اشتباه ندارد. يعني از حکمت خدا به دور است که بخواهد يک فرستادهاي را بفرستد و بگويد: مردم تبعيت از اين فرستاده بکنيد و آن فرستاده خطا بکند.
يکوقت ما به حج مشرف شديم، پشت سر مسئول ميرفتيم، اين بنده خدا گفت: بياييد در سعي صفا و مروه هرکاري من انجام ميدهم، شما هم انجام بدهيد. اين بنده خدا مسن بود و احکام را هم بلد بود. يک لحظه بنده خدا تشنه شد و طرف آبخوري رفت. يکباره کل جمعيت رفتند آب بخورند. همه سؤال داشتند: چقدر بايد آب بخوريم؟ جزء مناسک است؟ کسي را که به عنوان امام و پيشوا نگاه ميکنيم، هرکاري کرد ما هم ميبينيم و انجام ميدهيم. اگر پيغمبر ما العياذ بالله خطا و اشتباه داشته باشد، خود ما هم دنبال آن خطا ميرويم و اشتباه ميکنيم. لذا پيغمبر از همه گناهان معصوم است. «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْس» (احزاب/33) از اول رجس و آلودگي و خطا در آنها راه ندارد. فکر و شائبهي گناه هم در آنها راه ندارد. پس خدا به حکمت خودش نبي خودش را معصوم ميفرستد.
قبل از اينکه پيامبر به سنت چهل سالگي برسند و مبعوث شوند، ببينيم آنجا حضرت را چطور ميشناسند؟ صفت امين، امانتدار و راستگو، صديق، حضرت يک پيماني دارند حلف الفضول که با چند نفر ديگر پيماني بستند، اگر به کسي ظلمي ميشود و او ناتوان است در احياي اين ظلم ما بياييم کاري کنيم که حق او را احياء کنيم و بتوانيم کمک او کنيم و دادخواهي کنيم. اينها سابقهاي است که مردم از پيغمبر ميشناسند. هيچوقت به خاطر دنيا و پستيهاي دنيا دست و پا نميزند. حرفش براساس حق و راستي است. سر چهل سالگي، پيغمبر در سه سال دعوتي که به صورت مخفيانه داشتند و بعد علني، ميبينند همين آدم حرف از خدا ميزند. ميگويد: «لا اله الا الله». يک چيزي که اينجا از سيره پيغمبر ياد ميگيريم اين است که اگر بخواهي تبليغ دين بکني خودت بايد آدم سلامتي باشي. خودت بايد گذشته و پشتوانه سالمي داشته باشي. مردم به اخلاق تو، رفتار و سابقهي تو رأي خواهند داد و به رأيشان نگاه ميکنند که پشتوانه تو چه چيزي بوده است. لذا شنيدن کلمه «لا اله الا الله» از اين انسان پذيرفتني است. آنهايي که اهل کفر بودند يک چيزي در ذهنشان شکل گرفت، درک نداشتند که پيغمبر ممکن است از جانب خدا آمده باشد. گفتند: هرکسي هر کاري ميکند يک هدف دنيايي دارد. ما هدف دنيايي او را تأمين ميکنيم و اين آدم را به طرف خودمان برميگردانيم. پيشنهاداتي که ما به حضرت امام نگاه ميکنيم خيلي از اين حرفها زده بودند که آقا شما چطور باشي، ما نسبت به شما اين انعطافها را داريم، ايشان يک قدم از جريان انقلاب پس نکشيد. به پيامبر گفتند: خانه بخواهي، رياست بخواهي به تو ميدهيم. فرمود: اگر خورشيد را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار بدهيد، دست از رسالت خود برنميدارم. اين يک اصطلاح است. يعني يک چيز نشدني را شدني کنيد براي من، اوج خواسته کسي را بخواهيم برآورده کنيم. يعني هدف من اين نيست. شما اشتباهي پيدا کرديد، شما درکي نداريد از اينکه کسي از جانب خدا بيايد و رسالت داشته باشد. خداوند نبي خودش را کمک ميکند. خداوند حق را کمک ميکند. اين را بارها عرض کرديم. خدا قديمي نميشود. خدا همان خداي زمان پيغمبر است، خدا همان خداي حضرت يوسف است که وقتي از گناه فرار کرد درها به روي او باز شد. کسي که از گناه به خاطر خدا فرار کند درها برايش باز ميشود. پيغمبري که يتيم است، پيغمبري که انواع توطئهها را براي اينکه او را از سر راه بردارند انجام دادند، موفق نشدند. ببينيد امروز چه اتفاقي ميافتد. دين اسلام است، اگر به روش خودش ادامه پيدا ميکرد چه ميشد که بماند. يعني همانطور که خدا پيغمبر را نصب کرد براي اينکه از خاصيت عرب جاهليت که بماند چه مسائلي داشتند، انسانهايي اينگونه با فضيلت بسازد، اگر همين نصب را پيغمبر با همان حکمت الهي انجام داد، اگر اين مسأله ادامه پيدا ميکرد چه ميشد؟ يعني انسان در مسير حقانيت خودش ادامه پيدا ميکرد چه اتفاقي ميافتاد. با کفايت اميرالمؤمنين(ع) همان مسير ادامه پيدا ميکرد.
به هر نحوي بود پيغمبر ما يکسري انسانسازيهايي دارد. گاهي نگاه ميکنيم يک مصداقهايي از پيامبر ميبينيم. گاهي در جمع است، گاهي در فرد نگاه ميکنيم، داستان خاکستر ريختن روي سر پيغمبر خيلي داستان معروف و تأثيرگذاري است. پيغمبر ببيند فلاني چند روزي نيست و از او خبر بگيرد و به عيادت او برود، همين عيادت باعث شود مسلمان شود، اين اثر اخلاق است. آيا پيامبر آنجا استدلال ميکند؟ امام حسن(ع)، فرد شامي نزد حضرت ميآيد و به حضرت توهين ميکند، حضرت فرمودند: گرسنهاي، تشنهاي؟ آن فرد آخر ميگويد: اگر به من ميگفتند بهترين انسان روي زمين را نام ببر، من شما را نام ميبردم. يکوقت يک اخلاق بيشتر از هزار استدلال کار ميکند. در مقابل يک بداخلاقي از آن طرف تأثير ميگذارد. از طرف ميپرسي: فلاني آن روز اين کار را کرد، چون وابسته به گروه و حزب بود. من هنوز که هنوز است با اين حزب مخالف هستم، پيغمبر رفتارش اينگونه بود که اگر اين رفتار نبود از دورت پراکنده ميشدند. اگر اين خلق عظيم را نداشتي! پس خداوند يک ابزار تبليغي به ما ميدهد، به پيغمبر خلق عظيم ميدهد. پيغمبر براي ما واجب الاتباع است، واجب است نسبت به او تبعيت داشته باشيم، يعني روي اخلاق خودم کار کنم. همين پيغمبر «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم» (فتح/29) يعني نسبت به کافر، نسبت به ظلم که پيش ميآيد اينطور نيست که نسبت به ظلم ساکت شويم.
دو قبيله بودند به نام اوس و خزرج، اين دو قبيله در زمان جاهليت خيلي با هم ميجنگيدند. سر چيزهاي بيخودي مثلاً شتر فلاني در مرتع ما چريده است. پيغمبر اين دو قبيله را با هم آشتي ميدهد. يک روز يکي از پيرمردهاي يهودي رد ميشود، ميبيند نمايندهي اين دو قبيله نشستند و دارند با هم حرف ميزنند. خيلي عصباني ميشود و ميرود به يکي از جوانها ميگويد: برو اين حرف را بين اين دو بزن، گروه شما چقدر از اينها را کشتند و اينها چقدر از شما را کشتند؟ کجاها شما پيروز شديد؟ مسائلي که تفرقه انداز است. ساعتي نميگذرد همان گروهي که نشستند شمشير روي هم ميکشند. خبر به پيغمبر رسيد، پيغمبر چنان عصباني و ناراحت ميشوند که به شدت طرف اينها ميآيند به طوري که عباي مبارک پيامبر از دوشش ميافتد و حضرت عبا را جمع نميکند. اينقدر ناراحت است، حضرت ميآيد و نصيحت ميکند و ميفرمايد: شما دوباره به جاهليت خودتان برگشتيد؟ بدانيم اين اختلاف انگيزيها هست و پيغمبر ما اينگونه اتحاد ايجاد ميکند. اين هنر پيغمبر است که قبايلي که نسل در نسل با همديگر اختلاف داشتند را به هم نزديک ميکند. دوران پيغمبري حضرت محمد 23 سال طول ميکشد. شرح صدر پيامبران الهي خيلي عجيب است. پيامبران الهي از خدا ميخواهند که «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» (طه/25) شرح صدر به من بده. پايه و اساس است، اينکه بيايد نزد پيغمبر بگويد که من دختر خودم را تا يکي دو سالگي مخفي ميکردم براي اينکه ننگ نباشد، وقتي آشکار شد مجبور شدم در آن سن اين را زنده به گور کنم. وقتي زنده به گورش ميکردم تا لحظه آخر انگشت مرا گرفته بود.
در اين موقعيت پيامبر چه ميسازد؟ بدانيم که ميشود. اميرالمؤمنين(ع) پاسدار هميشگي پيغمبر، خيلي جاها بود که قصد کشتن پيامبر را داشتند که يکي در ليلة المبيت است، ليلة المبيت قرار بود که پيامبر را بکشند منتهي اينها گفتند: از چند قبيله جمع ميشويم که اينها نتوانند از ما خونخواهي کنند. ما به واسطه کشتن پيامبر بياييم ديه بدهيم و جريان تمام شود. اميرالمؤمنين(ع) جاي پيغمبر ميخوابد. حرکت هم ميکند، ليلة المبيت يک شب نيست، ما در شعب ابي طالب داريم حضرت ابوطالب بارها حضرت علي(ع) را همراه پيغمبر جا به جا ميکنند، براي اينکه مشخص نشود حضرت کجا ميخوابند. گاهي در يک شب چند بار جا به جايي ميشود که مشخص نشود پيامبر کجاست. اما جاي پيامبر، اميرالمؤمنين علي(ع) است. در جنگها نگاه ميکنيد اميرالمؤمنين علي(ع) يک سپر حفاظتي است نسبت به پيامبر که اينطور نگهداري ميکند. پيامبر چه کرد و چه پاسخي ديد؟ يکوقت نتيجه کار آدم اين است و يک گوشه مينشيند و ميگويد: چه کردم، به به، چه نتيجهاي داد! پيامبر فرمود: «لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً» من از شما اجري نميخواهم، «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» (شوري/23) فقط مودت با نزديکانم را ميخواهم. اين اجر چه بود که پيغمبر خواست؟ اجر رسالت چيست؟ من از شما چه خواستم؟ من وقتي ميروم به شما توسعه ميکنم «اني تارکم فيکم الثقلين» بين شما دو چيز را باقي ميگذارم. دو چيز سنگين و به هم چسبيده، ميگويند: پيغمبر دو انگشت را مقابل هم گذاشت، يعني دو انگشت درست شبيه همديگر، «کتاب الله و عترتي» کتاب خدا و عترت من، هرکدام از ديگري سوا بيافتد، خراب ميشوند. صفت باهم بودن اينها چيست. «لن تضلوا ابدا» اصلاً ضلالت ايجاد نميشود. گمراهي ايجاد نميشود، تا ابد، تا وقتي اين دو با هم هستند. لذا ضلالت و گمراهيهاي بعدي را ببينيد، «حسبنا کتاب الله» دقيقاً جدا کردن اين دو از هم، بعد از پيغمبر گفتند: نکند اين دو با هم قاطي شود، روايات پيغمبر و قرآن! دستور به سوزاندن و جمع کردن دادند. روايات جمع شود، چرا؟ تا بتوانيم قرآن را آنطور که خودمان ميخواهيم تفسير کنيم نه آنطور که پيغمبر گفت. چه بهانهاي قشنگتر و عوام فريبانهتر از اينکه يکوقت با قرآن قاطي نشود. در حالي که همان روز هم قاطي نشده بود. شعاري که خوارج در مقابل علي(ع) دادند. امروز هم از اين حرفها ميشنويم. ميگويد: اين کجاي قرآن آمده است؟ فلان مسأله نجس و پايکي کجاي قرآن آمده است؟ يعني پيغمبر را حذف کن! اهلبيت را حذف کن. آيا اهلبيت(ع) و پيغمبر اکرم حجت نيستند؟ يک روش شيطاني است. گاهي شيطنت شيطاني مدلش عوض ميشود ولي پايه و ريشه همان است. منتهي آنجا اندازهاش به شمشير کشيدن در مقابل اميرالمؤمنين(ع) است و اينجا براي توجيه يک گناه ايجاد ميشود. کجاي قرآن آمده است؟ آيا فقط قرآن حجت است؟
چگونه پيغمبر را تبعيت کنيم؟ شناخت کافي است. نه، قرآن ميگويد: علماي يهود «يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ» (انعام/20) پيغمبر را ميشناختند مثل اينکه بچههايشان را ميشناختند. آيا عمل هم کردند؟ نه، کتمان حق کردند. چرا؟ رياستشان به هم ميخورد. وضعيت ماليشان به هم ميخورد. قرار بود يک نبي از قوم آنها باشد، قرار بود رياست ديني که داشتند به پيغمبر تحويل ميدادند، بعضي از اينها قبول کردند. وقتي آيات قرآن بر اينها خوانده ميشد چشمهايشان پر از اشک ميشد و قبول ميکردند. بعضي ديگر متوجه ميشدند اما بار نفساني که رويشان بود، شيطنتهاي شيطاني، با اينکه ميشناختند اما باز هم منشأ عمل نشد. گاهي ما يک چيزهايي را بلد هستيم اما منشأ عمل نميشود. خدا کند روي دلها حجاب نياندازند وگرنه آدم هر چيزي را توجيه ميکند. تبعيت از پيغمبر چه اتفاقي ميافتد؟ بدانيم پيامبر چه چيزهايي را دوست داشت و عمل ميکرد؟ ؟«اني أحبّ الصلاة»، «قرة عيني في الصلاة» نور چشمم در نماز است. پيغمبر با نماز يک رابطه ويژهاي داشت. اطرافيان ايشان ميگويند: گاهي پيغمبر وارد نماز ميشد انگار ديگر او را نميشناختيم. اينقدر حالش عوض ميشد. روايت دارد مانند يک لباسي که به چوبي آويزان است، در حس و حالي ميرفت که او را نميشناختيم. نماز شب پيغمبر چطور بود؟ اخلاق و رفتارش با ديگران چطور بود؟ اينقدر از نماز پيغمبر تعريف ميکنند. از شيريني و حال و هواي پيغمبر، از تقيد پيغمبر به نماز جماعت، مردم ميآمدند پشت سرش نماز ميخواندند. از مسجد رفتن پيامبر، چقدر مقيد به مسجد است، چقدر مقيد به انفاق به ديگران است. در کتاب «سنن النبي» براي مرحوم علامه طباطبايي داريم، چقدر مقيد به نظافت است. امام رضا(ع) نقل ميکند که پيغمبر شخص نظيفي بود. يعني کثرت در نظافت، پيامبر موهاي مبارکشان را شانه ميکردند. در آب صاف نگاه ميکردند که چهره آدم مشخص شود. چقدر عطر استفاده ميکردند. در روايت دارد پيامبر از کوچهاي که رد ميشد، ميشد فهميد از کجا رد شده است. اينقدر معطر و تميز بود. چقدر لباسهايشان تميز بود. اهل اشرافيگري نبودند و کسي را به واسطه اشرافيت او تحويل نميگرفتند.
در جريان مباهله دارد که نزد پيامبر آمدند، علماي مسيحي آمدند که اول با پيامبر صحبت کنند. خيلي زيورآلات و طلا به خودشان آويزان کرده بودند. ديدند پيامبر نمازش تمام شد و از مسجد خارج شد و فقط از کنار اينها رد شد. نگاهشان نکرد! گفتند: چرا پيامبر ما را تحويل نگرفت؟ گفتند: آن کسي که از همه به اخلاق پيامبر آگاهتر است، علي است. سراغ او برويد، او ميداند چرا پيامبر اين کار را کرد. علي(ع) گفت: بخاطر اينکه شما اينطور با زيور آمديد. همه اينها را باز کنيد. همه زيورآلات را باز کردند و نزد پيامبر رفتند و پيامبر آنها را تحويل گرفت. آگاهتر از همه به رفتار پيامبر، علي است. اينها نفس واحد بودند و با هم يکي بودند. لذا بيشترين صدمه و اشک و آهي که ميبينيم يکي از حضرت صديقه طاهره(س) هست در فراق پيغمبر و يکي از اميرالمؤمنين(ع) است. حضرت چطور بالاي سر جنازه مبارک پيامبر ميايستند و مشغول غسل و کفن دادن ميشوند. در گوشيهايي که آخر سر پيامبر با اميرالمؤمنين(ع) دارند. پيغمبر به اميرالمؤمنين علي (ع) ميفرمايد: يک روزي از خون سرت محاسنت را خضاب خواهند کرد. آنجا اميرالمؤمنين ميپرسد: در آن لحظه دينم به سلامت است؟ بر سنت و ملت شما از دنيا ميروم و پيامبر تأييد ميکنند و دل اميرالمؤمنين راحت ميشود.
شريعتي: آن مصائبي که در زندگي اميرالمؤمنين(ع) و حضرت صديقه طاهره ميبينيم امتداد مظلوميت پيامبر ماست.
حاج آقاي سعيدي: همان که نتوانستند در زمان پيغمبر آشکار کنند، آنجا توانستند. چقدر اهلبيت(ع) در خانه حضرت صديقه طاهره ميرفتند و سلام ميدادند «يا اهل البيت النبوة» يعني بدانيد من دارم آدرس قرآن را ميدهم. اين اميرالمؤمنين علي(ع) را در جريان غدير دستش را بالا ميگيرد، «فهذا عليٌ» همين علي مولاي شماست. مولا بودن و سرپرست بودن را حضرت تأکيد ميکند. مزد رسالت که گفتم روضه پيغمبر است. پيامبر چه مزدي دارد و چگونه مزدش داده ميشود؟ جمعبندي هم روي اهلبيت است و فقط اميرالمؤمنين(ع) نيست. خالي از لطف نيست مزد رسالت پيغمبر تابوت امام حسن(ع) است؟ جريان تيرباران تابوت را از دو طرف فريقين نقل ميکنند. اين سبط پيامبر است. وقتي امام حسين(ع) به دنيا ميآيند، پيغمبر بغل ميکنند و شروع به اشک ريختن ميکنند. سؤال کردند: آيا نقصي در اين فرزند هست؟ شما چيزي در او ميبينيد؟ حضرت جريان عاشورا را بيان ميکنند. قلب پيامبر قلب پاره پارهاي است. از خدا ميخواهيم ما را آشنا به سنتهاي پيغمبر قرار بدهد. به مهرباني پيغمبر، هرچقدر ديديم دل ما مکدر است، دل ما از مهرباني دور است بدانيم همان قدر با پيغمبر مشکل داريم. با مسير پيغمبر و خطکش پيغمبر نميخوانيم. اهلبيت(ع) و پيغمبر اوج هدايت هستند. شيطان آمده اغواگري کند، درست خط مقابل است. هرچقدر فاصله داشتيم سعي کنيم فاصلههايمان را کم کنيم. دنيا دار عمل است. از پيغمبر آگاهي داشته باشيم. کتابهايي که در مورد پيغمبر صحبت کردند، شنيدن و گفتنش امر به معروف است. رفتارمان منطبق باشد، تبعيت کنيم، محبت خدا و دوست داشتن خدا چيز کمي نيست. انشاءالله خودشان کمک کنند و توفيق بدهند و ما هم تبعيت داشته باشيم.
شريعتي: از اين سيره کم نداريم و اينها گنجينههايي است که به دست ما رسيده از سيره و از سنت نبي مکرم اسلام، طرف راه رفتن و نشستنشان، معاشرتشان با مردم و همبازي شدن با بچهها، طرز رفتار با خانواده و اهلبيتشان خيلي نکات مهمي است که يکوقتي هم کتابي را به نام «همنام گلهاي بهاري» معرفي کرديم. با قلم جناب آقاي سيدي است. يک قصه بسيار روان است با قلم بسيار شيوا که زندگي پيامبر را ميشود مرور کرد. انشاءالله همه ما مشمول شفاعت و دستگيري پيامبر عزيز شويم. کسي که تمام مصائب و سختيها را تحمل کرد تا به مقام محمود برسد که بتواند دست ما را بگيرد و ما هم بتوانيم اين موانع را برداريم و در همان مسير قدم برداريم. امروز صفحه 496 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه دخان را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه به روح بلند و آسماني پيامبر نازنينمان بکنيم و از برکاتش بهرهمند شويم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، حم «1» وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ «2» إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ «3» فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ «4» أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ «5» رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «6» رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ «7» لا إِلهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «8» بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ «9» فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ «10» يَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِيمٌ «11» رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ «12» أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ «13» ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ «14» إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عائِدُونَ «15» يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ «16» وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ «17» أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ «18»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان، حا، ميم. به كتاب روشنگر سوگند. ما آن را در شبى مبارك و فرخنده نازل كرديم، ما همواره انذار كننده بوديم. در آن (شب مبارك) هر امر مهمى بر طبق حكمت الهى تفصيل و تبيين مىشود. (نزول قرآن در شب قدر و فيصله امور در آن شب،) امرى (و ارادهاى) است از طرف ما، همانا ما فرستنده (همه انبيا) هستيم. (نزول كتاب و فرستادن انبيا) از طرف پروردگارت رحمت بزرگى است، همانا او خود شنواى داناست. پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست، اگر اهل يقين باشيد. هيچ معبودى جز او نيست، اوست كه زنده مىكند و مىميراند و پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شماست. (كافران اين را باور ندارند،) بلكه آنان در شكى (عميق و پيوسته با حقايق) بازى مىكنند. پس منتظر روزى باش كه آسمان دودِ نمايانى را با خود مىآورد. (دودى كه) همه مردم را فرا مىگيرد. اين است عذاب دردناك. (مردم مىگويند) پروردگارا اين عذاب را از ما دفع كن، ما ايمان مىآوريم. اين بيدارى براى آنان چه سود؟ در حالى كه پيامبرى روشنگر به سراغشان آمد. (ولى اعتنا نكردند) سپس از او روى گرداندند و گفتند: او جنزدهاى است كه تعليمش دادهاند. البتّه ما براى مدّت كمى بر طرف كننده عذاب هستيم (لكن) شما دوباره از سر گيرنده هستيد. روزى كه ما با قدرتى بزرگ (شما را) خواهيم گرفت، همانا كه انتقام گيرندهايم. و همانا ما قبل از اين كفّار، قوم فرعون را آزموديم و پيامبرِ با كرامتى به سراغشان آمد. (موسى به آنان گفت: بنىاسرائيل، اين) بندگان خدا را به من واگذاريد (تا آزادشان كرده و از استثمارشان نجات دهم) همانا من براى شما پيامبرى امين هستم.
شريعتي: انشاءالله فردا به صورت زنده و مستقيم از مشهد الرضا به شما سلام خواهيم کرد با حضور جناب دکتر رفيعي عزيز، انشاءالله نايب الزياره و دعاگوي شما خواهيم بود. اشاره قرآني امروز را بفرماييد.
حاج آقاي سعيدي: «رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ» خدايا عذاب را از ما رفع کن. عذاب هم عذاب دنيايي داريم و هم عذاب اخروي داريم. عذاب دنيوي در مقابل عذاب اخروي چيزي نيست. حضرت امام هم در چهل حديث توضيح ميدهند که اصلاً ما درکي از عذاب اخروي نداريم. خدايا از ما عذاب را منصرف کن که ما آن عذاب را درک نکنيم. اولين مسأله توبه است. انسان نسبت به آن چيزي که مستحق عذاب شده است تبري بجويد. چه چيزي ميشود مستحق عذاب ميشود؟ در بحث توبه يک نکته شيرين داريم، توسل به اهلبيت(ع) و پيغمبر(ص)، آنها شفاعت ما را ميکنند. «يا وجيهاً عند الله اشفع لنا عند الله» کسي که نزد خدا آبرو داري. من آبرو ندارم، پس يکي از راههاي کشف عذاب شفاعت حضرات اهلبيت(ع) و پيامبر اکرم(ص) است. خودش خاصيت کشف عذابي دارد. پسران حضرت يعقوب به واسطه کاري که کردند و حضرت يوسف را در چاه انداختند، گفتند: «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» (يوسف/97) براي ما استغفار کن. مگر خودشان بلد نبودند براي ما استغفار کنند؟ ميدانند چون لسان، لسان حضرت يعقوب است. بعد حضرت فرمود: من در آينده براي شما استغفار ميکنم که اشاره دارد بعضي از تفاسير ميگويند: ميخواستند سحر جمعه شود يا اينکه اينها مقداري در حالت تضرع و توبه بمانند و نگراني در آنها ايجاد شود تا آن کشف عذاب ايجاد شود. انشاءالله خداوند به برکت اين آيات عذاب را از ما منصرف کند.
شريعتي: خيليها چشم اميدشان به دعاي مردم عزيز ماست، خيليها مريض دارند و التماس دعاي ويژه گفتند، همينجا دعا کنيد که انشاءالله خداوند به برکت اين آيات نوراني به همه عافيت بدهد.
حاج آقاي سعيدي: خدايا به برکت نامي که از پيغمبر برده شده، امام حسن(ع) و امام رضا(ع)، به برکت نام اين بزرگواران، اين لطفي که به آنها داري و آبرويي که آنها نزد تو دارند، همين الآن حاجت دل آنهايي که آرزومند هستند را به خير برآورده کن.
شريعتي: اين هفته قرار است از حضرت آيت الله مرعشي نجفي بشنويم، نکات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: ايشان فوق العاده بودند، از حيث اخلاقي فوق العاده بودند. من قبر شريف ايشان بارها رفتم و حاجتهايي داشتم و گرفتم. وقتي سر مزار ايشان ميرويد حس صميميت را حس ميکنيد. يک موجود فوق العادهاي بود و خيلي مهربان و خوش اخلاق بود. وقتي ايشان نماز جماعت شرکت ميکردند براي اينکه مردم به کارشان برسند خيلي نماز را سريع ميخواندند و ميگويند: اگر کسي به نماز دير ميرسيد، نميتوانست وصل کند. اول اذان شروع به نماز ميکرد و خيلي هم نمازشان شلوغ بود. ايشان خيلي مقيد بودند در مسائل شرعي، ميگويند: حتي اجازه نميدادند دکمه لباسشان خارجي باشد. ميگفتند: پارچهاش ايراني باشد و حتي دکمهاش هم خارجي نباشد. اينقدر ايشان اجنبي ستيز بودند. اين درسي است که از علما و گذشتگان ميگيريم. خدا مرحوم آيت الله بروجردي را رحمت کند، ايشان خيلي آمدن اصرار کردند که زبان ديواني ايران تبديل به انگليسي شود. مثل هند و جاهاي ديگر که زبان رسمي ديواني و نوشتاري آنها انگليسي است. ايشان گفته بود: تا وقتي من زنده هستم اجازه نميدهم فارسي را عوض کنيد. اينها علمايي هستند که رفتارشان الگوي ماست.
شريعتي: ايشان در سن 27 سالگي به درجه اجتهاد رسيدند. انشاءالله مهمان سفره پيامبر و اهل بيت باشند. يک کتاب به نام «درسهاي پيامبر اعظم» گزيدهاي از بيانات رهبر معظم انقلاب هست دربارهي شخصيت و بعثت نبي مکرم اسلام و نکات خيلي خوبي را ميتوان در اين کاب جستجو کرد. من يک بخش کوتاهي از اين کتاب را خواهم خواند. «يک نقطه برجسته ديگر مسأله اخلاقيات و تزکيه نفوس است که آن هم در آياتي از قرآن مورد تأکيد قرار گرفته است و در حديث نبوي معروف، بين همه فرق اسلامي هم هست که «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» ببينيد در جامعهاي که خلقيات، اخلاق حسنه و مکارم اخلاقي رايج باشد، انسانها از اخلاق نيکو، از گذشت، برادري، احسان، عدل و حق طلبي برخوردار باشند، انصاف بين آنها باشد، صفات رذيله در ميان آنها حاکم و رايج نباشد، در چه بهشتي زندگي خواهند کرد. امروز بشر از همين چيزها رنج ميبرد. امروز گرفتاريهاي دنياي بشر گرفتاريهاي ناشي از طغيانهاي سياسي در عالم و طواغيت به ريشههاي اخلاقي برميگردد. گرفتاريهاي تودههاي مردم هم غالباً به جهالت آنها برميگردد. اسلام اينها را برطرف ميکند. مسلمانها بايد اين پيامها را گرامي بدارند.»
حاج آقاي سعيدي: وقتي آدم ياد پيغمبر ميافتد که دندان مبارک حضرت را شکستند، دوباره يادش ميافتد که با نوهاش امام حسين هم همين کار را کردند. شايد فرقش اين باشد که آنجا پيغمبر اصحاب و اطرافياني دارد ولي حسين تنهاست. وقتي لحظات آخر عمر شريف پيغمبر بود، نقل ميکنند حضرت صديقه طاهره بالاي سر پيغمبر بودند و خيلي اشک ميريختند. پيغمبر با حضرت صديقه طاهره نجوايي داشتند. ديدند حضرت يک مقدار آرام شدند. به حضرت چه گفتند؟ اينکه اولين کسي که به من ملحق ميشود تو هستي. او دختر پيغمبر است، در اين 75 روز يا 95 روز چه اتفاقي ميافتد که بايد به چه صورتي برود؟ شايد زبان حال و درد دل اين باشد نسبت به اميرالمؤمنين علي(ع)، چون اميرالمؤمنين سنگ صبورش حضرت صديقه طاهره بود وقتي که با ايشان حرف ميزد، حضرت صديقه اجازه نميدادند کسي در را روي اميرالمؤمنين باز کند. ام ابيها، وقتي پيغمبر با آن سختيها به خانه ميآمدند، با خاري که جلوي پاي پيغمبر ميريختند تا پاي حضرت زخمي شود، ميآمدند پاهاي حضرت را ميشستند. اما زماني که علي را تنها کردند، دارد در مسير که اميرالمؤمنين به خانه ميآمد، در لحظههاي آخر حضرت صديقه طاهره، سه بار حضرت ايستادند و روي زانو نشستند. چه اتفاقي ميافتد؟ علي بعد از حضرت صديقه تنها ميشود. سه بار در خانه پيغمبر آمدند در زدند، حضرت صديقه آمدند ديدند يک شخصي است پشت در، گفت: من با پيغمبر کار دارم. نزد پيغمبر آمدند و نگاه کردند، ديدند پيغمبر حالشان خوب نيست، گفتند: الآن وضع پيغمبر مناسب نيست. بار سوم پيغمبر گفت: اجازه بدهيد داخل بيايد. اين شخصي است که از هيچکس اجازه نميگيرد، برادرم حضرت عزرائيل است. اما دم خانه حضرت زهرا که ميآيد اجازه ميگيرد، بدانيم يک موقعي در خانه حضرت زهرا آمدند اجازه که نگرفتند هيچ، در راه هم شکستند. چنان با لگد زد که حضرت صديقه طاهره(س) فرزندش را پشت در سقط کرد. عزرائيل فرشته الهي از حضرت زهرا اجازه ميگيرد، با اين خانه و خانواده چه کردند؟ «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» (شعرا/227) چه خوب مزد رسالت را دادند. خدا بياورد آن روزي را که مهدي فاطمه بيايد. بيايد فرياد بزند «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَت» (تکوير/9) بگويد: چرا کشتيد؟ مگر محسن چه گناهي داشت؟ مگر حضرت صديقه طاهره(س) چه گناهي داشت؟ انشاءالله آن روز خدا ما را در انتقام پيروز قرار بدهد و از ياوران حضرت حجت و منتقم آل محمد قرار بدهد.
يک سفري به مدينه رفتيم، وقتي از هواپيما پياده شديم گفتيم: فوري به حرم برويم. من اول به ذهنم آمد حرم حضرت زهرا برويم. آن خيلي براي من روضه سنگيني بود که حضرت حرمي ندارد. آنجايي که قبر مشخص است که امام حسن(ع) را ميبينيم چه وضعي است. انشاءالله همانطور که در حرم حضرت رضا(ع) مردم ايران نشان دادند چطور اهلبيتي هستند و چطور بزرگشان را احترام ميکنند به فضل خدا، انشاءالله با نابودي آل يهود آنجا هم پيروز خواهيم شد. «اللهم عجل لوليک الفرج» خدايا از ادامه غيبت حضرت حجت صرف نظر کن و ما را از اعوان و انصارش قرار بده.
شريعتي: يا محمد دل اين قوم برايت تنگ است. «السلام عليک يا رسول الله»