برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شناخت حسد
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 18-07-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد. «اللهم وفقنا لما تُحبُّ و ترضي و اجعل عاقبة امرنا خيرا» سلام ميکنم به همه بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد، انشاءالله هرجا که هستيد تنتان سالم و قلبتان سليم باشد و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم.
شريعتي: چهل حديث امام(ره) سرشار از حديثهاي ناب و مضامين بسيار بلند و نکات خوبي است که در اين هفتهها با هم مرور ميکنيم و ميشنويم، رذيلههاي اخلاقي که آرامش را از زندگي ما گرفته است. امروز به حديث پنجم رسيديم.
حاج آقاي سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم، سر سفرهي اهلبيت(ع) هستيم. حديث پنجم حديثي است که به بحث آرامش ما ارتباط مستقيم دارد، بعضي چيزها هستند خيلي آدم را به هم ميريزند. حضرت امام ميفرمايد: حسد از چيزهايي است که آرامش را از قلب آدم برميدارد به حدي که آدم را آتش ميزند. آدمي که اهل حسد است ميگويد: فلان چيز را ديدم و دلم آتش گرفت، سوختم! حسد آرزوي سلب کمال و نعمت متوهم از ديگري است. آرزو ميکنم فلاني اين را نداشته باشد. يک کمالي را نداشته باشد، زيبايي دارد، خانه و ماشين خوب دارد، اينها را ميخواهم نداشته باشد. يعني من داشته باشم؟ نه، اصلاً ميخواهم او نداشته باشد. چقدر چنين صفتي در آدمها پست است. چشم ديدن نعمت ديگري را ندارم. نعمت را خودش داشته باشد يا نداشته باشد، براي خودش بخواهد يا نخواهد، فرقي نميکند. حضرت امام ميفرمايد: خداوند به موسي بن عمران فرمود: «قال الله عزوجل لموسي بن عمران: يا ابن عمران لا تحسدن الناس علي ما آتيتهم من فضلي» نفي حسد ميکند. اي پسر عمران به مردم حسد نورز. به آن چيزي که من از فضل خودم بر آنها قرار دادم. حسادت ميکني ميگويي: آنکه خدا از فضلش به او داده، من نميخواهم داده باشد. من راضي به فضل خدا نيستم. «و لا تمدن عينيک الي ذلک، و لا تتبعه نفسک» خودت را دنبال حسادت نفرست. هي نفست را دنبال اين کار نفرست. چشمت دنبال مال مردم و داشتههاي مردم نباشد. امام سجاد(ع) در دعاي بيستم صحيفه سجاديه ميفرمايد: «وَ لَا تَفْتِنِّى بِالنَّظَر». «فان الحاسد ساخط لنعمي صاد لقسمي الذي قسمت بين عبادي و من يک کذالک فلست منه و ليس مني» آدمي که حسد دارد غضبناک به نعمت من است. ناراحت است از نعمتي که من دادم. نسبت به نعمتي که من دادم حرص ميخورد و به تقسيم من راضي نيست. اصلاً طرف رفته به ظلم يک چيزي را کسب کرده و ديگر بدتر از اين نيست. ميگويم: ميخواهم اين را نداشته باشد. يکوقت خيلي عبادت است ميخواهم نداشته باشد. چرا؟ ميگويم: از راه ظلم است. حق الناس است. بيت المال است. ميخواهم نداشته باشد و اين خيلي خوب است. يکوقت ميگويم: نه از باب اينکه او دارد، دلم ميسوزد.
يکوقت در ادارهاي کار داشتم، آقايي مفصل گفت: رئيس اداره ما اينطور ميکند و برميدارد و چنين است. ماشين اداره را برميدارد و بيت المال است. تمام که شد من بيرون آمدم، آن آقا هم بيرون آمد. من ايستادم دم در، برگشتم نگاه کردم ديدم کاغذهاي A4 دستگاه پرينتر را در کيفش ميگذارد. متوجه شد که من ديدم و خيلي دستپاچه شد. آمد جلو گفت: مگر من چقدر حقوق ميگيرم؟ پس من اين را نداشته باشم ديگر اين هم حق من نيست. يعني حرف اولش که ميگفت: رئيس ما دزد است، اينطور است، آنطور است. از دزدي ناراحت نيست. ناراحت است چرا من اندازه او دزدي نميکنم. پس اينجا همه قشنگي حرف اين است که ميگويد: دارد از بيت المال حرف ميزند و دلش براي بيت المال ميسوزد. اصلاً اين حرفها نيست و حسادت است. آن رذيله نفساني است منتهي قيافهاش خيلي زيباست، مثل امر به معروف و نهي از منکر است. مثل دلسوزي براي بيتالمال است. پناه بر اين نفس أماره که حضرت امام با نفس شروع کرد. چه کار ميکند با آدم که چقدر زينت ميکند و زشتترين چيزها را زيبا جلوه ميدهد. خيلي جاها توجيه ميکند.
«صاد لقسمي» آنجايي که من قسمت کردم او رو برگرداند. «الذي قسمت بين عبادي» من قسمت کردم بين بندههايم، همان را هم قبول ندارد. «و من يک کذالک فلست منه و ليس مني» نه من از او هستم و نه او از من است. شکل هم نيستيم و با هم کار نداريم. خدا با حسود کار ندارد. خيلي بد است. يکوقت ميگوييم: «ان الله يحب الصابرين»، اهل توکل، اهل صبر، يکوقت ميگويد: خدا با اينها نيست. خدا با آدم حسود کار ندارد. يکوقت پدري در خانواده بگويد: من ديگر با اين بچه هيچ کاري ندارم. آدم حسود اين شکلي ميشود! «الحسود لا يسود» آقا نميشود، سيادت پيدا نميکند. بزرگ نميشود. حواسمان را جمع کنيم اگر ميخواهي عزت پيدا کني، پشت سر ديگري حرف ميزني، آقا معلوم نيست اين پولي که درآورده از کجا در آورده است. «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» (فلق/5) حسادت در قلب است، حسدش را بيرون ميريزد. حالا شروع ميکند پشت سر ديگران حرف زدن. زير آب فلاني را در اداره ميزند. چرا؟ نميخواهم به اين مقام برسد. چشم ديدنش را ندارم. راه حل دارد؟ حضرت امام ميفرمايند: دارد.
شريعتي: يعني حسادت به نوعي اعتراض به تقسيم خداست.
حاج آقاي سعيدي: به قول حضرت امام ميفرمايد: از ضل نفس است، پستي نفس، آدم حسود آدم کوچکي است. حسادت اندازه دارد. خيلي حسودي ميکني يا يک ذره حسودي ميکني. بدانيم که يک ذرهاش به خيلي ميرسد. تخم مرغ دزد، شتر دزد ميشود. حواسمان به رذايل اخلاقي نباشد متورم ميشوند. چرکي است که متعفن و زياد ميشود. به زخم بايد رسيد. سختترين مرگها مرگ آدم حسود است. کسي که در عمرش حسادت کرد خيلي سخت ميميرد. سخت هم زندگي ميکند. اينکه دائم در زندگي ديگران نگاه ميکند، او زيبايي دارد، مال دارد، قدرت دارد، گاهي کمال متوهم است. يعني گاهي حسادت ميکند نه به کمال واقعي، به کمال متوهم، حسادت به دزدي و خطاي او ميکند. حسادت ميکند فلاني چه آدمي است که همه را مسخره ميکند و چه سر زباني دارد! نه اينطور نيست بايد گفت: چه عدم کنترلي روي زبانش دارد که هرچه به زبانش ميآيد ميگويد و هرچه ميخواهد مينويسد. يکوقت آدم به اين حسادت ميکند. توهم کمال ميکند، اين خود رذيله است و تو حسادت به رذيله او ميکني. آدم اين اتفاق برايش ميافتد. در جهاد اکبر، جهاد اصغر، در جريان جنگي که جنگيدند، نزد پيغمبر آمدند و حضرت خيلي از آنها قدرداني کردند و گفتند: انشاءالله در جهاد اکبر هم پيروز شويد. ديگر بزرگتر از اين جهاد چيست؟ جنگيدن با نفس است. حسادت جلو ميآيد، انجا حواس را جمع کنيد!
قرار بود ياد بگيريم اين جنگيدن چطور است؟ من حالا چطور غلبه پيدا کنم؟ ميخواهم حسد را زمين بزنم. ميفرمايد: برعکس عمل کن، هر چيزي را برعکس! دارو ميدهند و ميگويند: فلان فاکتور خوني شما کم شده است. اين دارو را ميدهند زياد شود. در حسد چه اتفاقي افتاد؟ ميخواهم فلاني نداشته باشد. برعکس، دعا کن خدا در آن زمينه به او بهتري را بدهد. خدايا قيافهاش خوب است، خدايا زيباتر شود. خانم ميگويد: فلاني را ميبينم بدم ميآيد. بگو: خدايا به او بهتر بده. خانه خوب دارد بگو: خدايا به او بهتر را بده. مقامي دارد بگو: خدايا مقامش بالاتر شود. ثروتي دارد خدايا بهتر به او بده. لجبازي با نفس! يکي از اساتيد ميفرمودند: لجبازي با نفس داشته باشيد. او ميخواهد بگو: نه، ميخواهي نداشته باشي، من ميگويم: بهترش را هم داشته باشد. بعد دعا هم ميکنم يعني از قادر مطلق برايش ميخواهم نه از جيبم به او بدهم. خدايا تو که قادر مطلق هستي از تو ميخواهم به او بهتري را بدهي. حاج آقا نميشود، شما يک چيزي ميگويي. بگو! بر خلاف جهت آب شنا کردن است. يکوقتي اينقدر بازوي قوي در شنا پيدا ميکني، يکوقت اينقدر حرکت تو قوي ميشود جهت آب را عوض ميکني. اين اصلاح ميشود که ميگويد: آب را موافق کن. آبي که درونش شنا ميکنيم آب فطرت ماست. ما يک ذره به واسطه اشکالاتي که داريم جهت آب را اشتباهي عوض کرديم. ولي فطرت ما رو به سوي نيکي است. حسادت برنميتابد. گرفتار شديم و زنگارهايي نشسته است و حسادت در ما ريشه کرده است. اهل آخر از جهتگيريشان نسبت به آخرت، از فضايل اخلاقي لذت ميبرند و ديگر برايشان کلفت ندارد. جهت رو به کمال و صلاح است. جهت رو به خداست. «انا لله و انا اليه راجعون» همه رو به سوي خدا حرکت ميکنند و در واقع گناه سختتر است. در واقع خلاف خدا بودن سختتر است. دعايش کن، حضرت امام ميفرمايد: دعا کن. سخت است، نميشود به ادا درآوردن دعايش کن. هي بخواه، اينقدر بخواه کم کم ميبيني اينطور ميشود. کم کم اين اتفاق براي دل آدم ميافتد. هي آدم با خودش کلنجار ميرود.
شما ميخواهي زبان انگليسي ياد بگيري، ميگويند: در يک محيطي بيا که همه انگليسي صحبت ميکنند. آقا من نميفهمم چه ميگويند. کم کم در محيط يک سري از مفاهيم را ميشناسي و با لغات آشنا ميشوي و يکي دو ماه بعد ميبيني ميتواني. دعا هم اثر خود را ميگذارد. يک اثر ديگر هم دارد که آنچه شما براي ديگري ميخواهي خدا اول براي خودت مستجاب ميکند. من براي او اين را ديدم، خدايا اين نعمت را به خودم بده. اين را اينطور نگو، بگو: خدا به او بهتري را بدهد. خدا براي تو هم در نظر ميگيرد. خدايا به او بيشتري را بده. ما حجم بيشتر را تصور ميکنيم، بگوييد: خدا بهتري را به او بدهد. بهتر بودن با بيشتر بودن فرق ميکند. خدايا شيريني مال را به او بده. از مالش در دنيا کيف کند. کيف يعني چه؟ يعني يکوقتهايي بايد از او گرفته شود، سرش را رو به آسمان گرفت و گفت: خدايا کمکم کن. بهرهگيري از مال اين است که سرش رو به آسمان بلند شود. من يک پول زيادي ميدهم، بچهام را مدرسه ثبتنام ميکنم و زحمت ميکشم براي اينکه بچهام را هفت صبح بيدار کنم و مدرسه برود و سر کلاس بنشيند. من بهتري را برايش ميخواهم، ميفهمم سخت است صبح بيدار شود و دوست دارد بخوابد، اما ميدانم به نفعش نيست. خدايا از مال به او بهتري بده. خدايا از مقام به او بهتري بده. اگر مقام به صلاحش نيست خودت کمک او کن. همين آرامش ميآورد. اين چيزي است که خدا قسمت کرده است. من هم برايش بهتري را ميخواهم. لذا بحث خيرخواهي را خواهيم گفت. نيتتان را براي ديگران خير کنيد. خدايا به او خير بده. خدايا به او نيکويي بده، از فضل خودت برايش برسان. براي ديگران خير بخواهيد. خير يکي در مسائل مالي است و خير من در آرامش دلم است. خدايا به من آرامش بده.
مورد حسادت قرار ميگيرد. گاهي کمالات عقليه يک نفر مورد حسادت قرار ميگيرد. خيلي باهوش است، خيلي خوب محاسبه ميکند. درسش خوب است. گاهي اعمال صالحه انجام ميدهد. فلاني اهل نماز و روزه است. من نگاهش ميکنم چون خودم هم نيستم، حسوديام ميشود. گاهي شهرت در بين ديگران است. نگاه ميکنم همه به ديد خوب به او نگاه ميکنند، چه آدم خوبي است، تا ميبينم ديگري از او تعريف ميکند، «اذا حسد» چرا تعريف ميکني؟ من ديدم فلاني چه کاره است. من ديدم فلاني... اينطور فکر ميکنيد! بايد عاقبت آدمها را ببيني! يعني الآن را ميبيني، آخر اين را هم ميبيني! خيلي وحشتناک است. نفس يک اژدهاست که با ما اينطور برخورد ميکند. زبان را به اين ديو دادي، نسبت به همه کمالات ديگر هم اينطور صحبت ميکند. «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَد» (فلق/4) شيطان در زبان کسي که ميخواهد حرف بزند، ميدمد. شيطان و نفس اينطور است، خيلي مواظب زبانمان باشيم.
شريعتي: آرامش کلام شما و نکاتي که گفتيد همين را تداعي ميکند. يعني نا خودآگاه آدم در اين فضا قرار ميگيرد. چيزهايي که ميگوييد آدم را پريشان ميکند.
حاج آقاي سعيدي: پريشاني خيلي خوب است. وقتي نزد پزشک ميروي بيماري تو را ميگويد. ميگويد: اينها را رعايت نکني بدتر ميشوي. اينها را هم رعايت نکردي که به اينجا رسيدي. اين حواشي هم هست که اصلاً توجه نداري. وقتي از مطب بيرون ميآيي تو يک آدم مراعي ميشوي، اهل رعايت ميشوي. قند و چربي که قبلاً ميخوردي ديگر نميخوري. پس مراعي ميشوي. اين خدا ترسي و تقوا است. اين احتياط است و عدم جسارت در مقابل خداست. اينها همه صفات پسنديده است. اين بنده خدا شدن است، گفت:
من از آن روز که در بند تو ام آزادم *** شادکامم که به دست تو اسير افتادم
زنده باد آن اسارت و تشويشي که به خاطر خدا باشد و سخت آن تشويشي که بخاطر دنيا باشد. منشأ حسادت را حضرت امام ميفرمايد: گاهي تکبر است و عداوت است. حسب حال آن شخصي که حسادت ميکند في نفسه است. گاهي به خودش نگاه ميکند، کوچکي در خودش ميبيند، بزرگي در ديگري ميبيند و تحملش را ندارد. عوض طلب کردن بزرگي که اسمش غبطه است، ميگويد: او نداشته باشد. باز درماني که حضرت امام ميفرمايد اين است که با آدم حسود رفت و آمد نکنيد. آدمي که حسادت را به زبان ميآورد. ميبينيد اين کار را ميکند و تأثير خودش را ميگذارد. يکي از اسامي که انسان دارد انس ميگيرد از شکل و حال و هواي اطرافش شکل ميگيرد. آدمي را ميبيني اين رذيله اخلاقي دارد فاصله بگير. اگر ميتواني اصلاح کني يک بحث ديگر است. مثل مسأله غيبت است، ميتواني طرفداري کني و بمان، نه آقا اينطور که شما ميگويي نيست. اما نميتواني و نميشود کاري انجام بدهي، ميگويد: کمک بر حرام نشود، شنونده نباش. دو نفر نشستيم ميخواهيم غيبت کنيم، اگر من مجلس را ترک کنم اصلاً غيبت رخ نميدهد. يعني يکي از ارکان غيبت من هستم. حضرت امام ميفرمايد: عداوت، دشمني است. حسادت ميکند و يک چيزهايي هم به کلام ميآورد. بنده خدايي ميگفت: کسي ميخواست بچهاش را بخواباند، بيا قصهي عمه سوسکه را برايت بگويم! ميگفت: من خيلي تعجب کردم. ما هرچه ميشنويم در ادبيات خاله سوسکه است. گفت: نه، من از خواهر شوهرم خيلي بدم ميآيد، براي همين عمه سوسکه ميگويم! تا اينجا ميشود پيش رفت که در تربيت بچه هم اثر بگذارد. عنصري که عرض کردم تربيت بود. حواسمان باشد در تربيت بچههايمان را حسود بار نياوريم. نعمت ديگران را چگونه براي آنها ذکر ميکني. ما آيه قرآن داريم «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (ضحي/11) نعمت خدا را بگو. طوري بيان کنيم که حسد ديگران بر انگيخته نشود و گل نکند. حالت اعجاب نفس و اشکالي که براي ما ايجاد ميکند که چشم خوردنها هست، اذيت شدنها هست، اينطور نباشد. جلوه گري خاصي در رفتار ممکن است باشد، قصدي هم ممکن است نداشته باشي ولي اشتباهاً انجام شود که حسد ديگران گل ميکند. اين اشکالات و رذايل اخلاقي در همه ما هست. ببينيم ميخواهيم در چه محيطي اين را اجرا کنيم.
نعمتي که ميگوييم چه نعمتي باشد؟ خدايا شکرت، به من نعمت دادي از ديگران دستگيري کنم. فلاني را کمک کردم، فلانجا آمديم اينطور کرديم. کمک کردن به ديگران هم سراً و هم علانيه، هردو درست است. اينطور نيست فقط در خفي باشد. لذا اين آشکار هم خودش حکم امر به معروف دارد. يعني تشبيه ديگران براي اين کمک است. ما نگاه ميکنيم فلاني دارد کمک ميکند، ميگويد: مردم بياييد... پيغمبر ميفرمايد: مردم بياييد، نماز بخوانيد همانطور که من نماز ميخوانم. گاهي يک انساني کمک کردنش الگوست براي ديگران. يک شهرت اجتماعي دارد، در شبکه اجتماعي بازيگر است، او خودش اقدام ميکند به کمک ديگران به واسطه ديدن او، شهرت او، الگو قرار گرفتن او، اين کمک را ميکند. اين از جاهاي خيلي خوب سراً و علانيه است. اين با اين کار و لطفش دارد يک امر به معروف ميکند. انشاءالله آن نيت طوري باشد که خدايي باشد. صدقه براي ريا دو سر خسارت است. هم پول در دنيا از جيبت رفته است، هم ان طرف چيزي برايت نيست. صدقه را ندهي بيشتر برد کردي.
اسباب حسد؛ حضرت امام ميفرمايند: گاهي خوف است ميترسد، ميبيند صاحب نعمتي يک نعمتي دارد و ميترسد ضرري از آن نعمت و قدرت او به او برسد. ميگويد: نميخواهم داشته باشد. يا کسي را در يک نعمتي با خودش هم تراز و هم درجه ميبيند. فلاني درجهاش پايينتر بود و الآن بالاتر آمده است. حسودي ميکند. ميگويد: اين از من پايينتر بود، چرا درجهاش به من رسيد؟ فلاين در بين استادها و اساتيد ، علما چنين حسادتي ممکن است باشد. حواسمان باشد چنين حسادت نسبت به ديگري باعث نفي کمال او ميشود. در آخر ميگويد: چه شانسي آورد! ميخواهد نفي کمال کند. ميخواهد بگويد: زحمت نکشيد. چه دنياي عجيبي است، چه شانسي آورد! همين اينطور گفتن يعني او لايقش نبود و ميخواهد حسادت کند. ايشان ميفرمايد: مفاسد حسد اين است که قلب ميگيرد و سينه را تنگ ميکند. ضيق صدر ميآورد، آدم را خفه ميکند. ديگران را بزرگ ميبيني و خودت را کوچک ميداني و جا براي نفس کشيدن خودت نداري. قلبت محزون است و دائم افسرده هستي و غصه داري. آدم از غصه افسرده ميشود. سينه گرفته و تنگ، چهره عبوس، آدمي که حسود است در چهرهاش معلوم است و چهرهاش گل نميکند. بشاش نميشود. دائماً غصه دارد و اين غصه در چهرهاش است. بعد حساسيت آدمها زياد ميشود. اينکه ضد کمال و هر نقيصه اخلاقي زياد ميشود به اين معناست. حالا حساسيتش زياد ميشود. يعني حالا يک کمالي را در حد يک رئيس اداره ميديد و خيلي غصه ميخورد. حالا ببيند فلاني ماشينش هم يک ذره بهتر است، حالا حساس شده است. اين هم اذيتش ميکند. ديگر هر کمالي ببيند، ببيند فلاني موهاي قشنگتر از اين هم دارد اين هم باعث ميشود که به خفگي ميرسد. اگر از اول جلويش را نگيري کار خراب ميشود.
حضرت امام باز راه حل ميدهند. پناه بردن به خدا؛ تا ميبيني حسادت پيش ميآيد به خدا پناه ببر. خدايا من چنين آدمي نيستم، ميدانم شيطان است. خدايا اين همه نعمت به من هم دادي. يکي از جاهايي که تفاسير ميگويند «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» ميگويد: وقتي نعمت ديگري را ميبيني حديث نفس براي خودت کن. به خودت نگاه کن چه داري؟ يکي از کارهاي شيطان اين است که نعمت را براي تو کمرنگ ميکند. خدا آقاي مجتهدي را رحمت کند. ميگفت: نعمت يادتان نيامد، دستش را جلوي بيني و دهانش ميآورد و ميگفت: يک دقيقه نگه داريد. بعد ببين نفس بعدي چه نعمتي است. حاضر هستي همه زندگيات را بدهي نفس بکشي! نعمت يعني همان يک نفس بعدي را کشيدن.
فساد اخلاقي ميآورد و مشکلاتي ايجاد ميکند. بعد در علاجش ميفرمايند: خدا را عادل بدان. هرچيزي را ميبيني بگو: عين عدالت خداست. اصلاً مثال نزنيم که خدايا ما ميدانيم کارهاي تو سوخت و سوز ندارد ولي دير و زود دارد. دير و زود هم ندارد. همه چيز سر وقت خودش است. من صبرم کم است. همه چيز به وقت خودش و زمان خودش است. خداوند خلقش به احسن است. خدايا من تو را عادل ميدانم حتي سختي که به من ميآيد ميدانم اجرش نزد تو محفوظ است. باز هم از حيث فضل تو ميتوانم. گاهي خداوند يک چيزي را به کسي براي امتحان کردنش ميدهد. گاهي براي زجرش ميدهد. من نميدانم، من از بيرون نگاه ميکنم خيلي به نظرم قشنگ ميآيد، از بيرون نگاه ميکني ميبيني فلاني کفشي از طلا به پا دارد. به! چقدر ميارزد. اما پاي بنده خدا 42 است و کفش 40 است و دارد زجر ميکشد و ما نميدانيم گاهي چه خبر است. گاهي قرار است اين يک مقدمه براي عذاب آخرت باشد. مگر فرعون را غير از خدا به او قدرت داد. ولي در چه مسألهاي مصرف کرد؟ گاهي از باطن زندگي افراد خبر نداريم. لذا تا به طرف ميگويي، ميگويد: تو نميداني درونم چه خبر است! ما وقتي بيمارستان براي عيادت ميرويم، فکر کنيد يک آدمي که وضع مالياش خوب است. اينکه روي تخت خوابيده ميگويد: خدايا همه داراييام را ميدهم، من الآن آنجا ايستاده باشم. اين درد و بيماري را نکشم. آن کسي هم که ايستاده ميگويد: من هم روي تخت ميافتادم ولي دارايي اين را داشتم! با چشم با همديگر حرف ميزنند. از وضعيت همديگر خبر ندارند. پناه بر خدا از اينکه حسادت کنم و نعمت ديگري را نخواهم.
باز حضرت امام فرمودند: زبانت را به خير وادار کن، کم کم خودت هم اهل خير ميشوي. اين به مرور مسأله را آسان ميکند. خوبيهاي او را بر خودت و به ديگران عرضه کن. يک آدمي را ميبيني مقام بالايي دارد، بر عکسش قرار شد عمل کنيم، نه تنها مقامش بالاست، من ديدم اهل نماز و روزه هم هست. من ديدم اهل عبادت هم هست. خوبيهايش را به ديگران بگو. حسادت يعني چه؟ نميخواهم داشته باشد، نميخواهم ديگران تعريف کنند. نميخواهم مقام او را ببينند. او قابل تعريف نباشد، برعکسش را عمل کن. خودت از او تعريف کن. هرکسي را ديدي حسودي کردي، شروع کن از او تعريف کردن. الحمدلله خدا به او برکت داده است! برعکس شانس آورده، بگو: خدا به او برکت داده است. معلوم نيست چه کار کرده که خدا اين نعمت را برايش در نظر گرفته است. تا حسادت کردي اينطور بگو.
صفات خوب او را به خودت خاطرنشان کن. بگذار در ذهنت بزرگتر شود. حسادت از قلبت بيرون برود. حضرت امام ميفرمايد: اگرچه ميدانم که با تکلف همراه است. بنا ما در جهاد با نفس شمشير کشيدن است و هر جهادي زخم خوردن دارد. سختي دارد، بدانيم اينجا حسادت ما را زمين ميزند. نگاه به ديگران غصه دل تو را زياد ميکند. خداي نکرده وارد در يک ورطهي بزرگ گناه ميکند، فکر نکنيم فقط به زبان است. گاهي به يک پيامک است. گاهي به يک زبان است. گاهي مکالمه است و به ديگري ميگويي. گاهي ظن است و آن چيزي که در ذهن خودت هست گناه ميآورد و بد بين ميشويم نسبت به همه، و در آخر بدبين ميشويم نسبت به خدا. بدبيني و سوء ظن نسبت به خدا پيدا ميکنيم. با سخط به خدا از دنيا ميروي. سخط يعني خشم، کسي اينطور از دنيا ميرود با خشم نسبت به خدا، راضي نيست از خدا و از دنيا ميرود. خدايا از اين حسد به تو پناه ميبريم.
شريعتي: وجود ما مثل يک کشور و مثل يک مملکتي است که اگر اين رذايل به آن حمله کنند هي تنگتر و تنگتر ميشود و اين آرامش را از کشور وجود ما محو ميکند. آنهايي که پريشان هستند، آنهايي که نا آرام هستند، به خودشان بايد مراجعه کنند و ببينند اين رذايل در وجودشان هست يا نه. اگر هست انشاءالله اين دشمنان آرامش را از کشور وجودشان دور کنند و بزدايند که انشاءالله آرامش در مملکت وجود همه ما حاکم شود. سعدي چقدر خوب گفته:
هرگز حسد نبردم بر منصبي و مالي *** الا بر آنکه دارد با دلبري وصالي
امروز صفحه 468 قرآن کريم، آيات 8 تا 16 سوره مبارکه غافر را تلاوت خواهيم کرد.
«رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «8» وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «9» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمانِ فَتَكْفُرُونَ «10» قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ «11» ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ «12» هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ «13» فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ «14» رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ «15» يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ «16»
ترجمه: پروردگارا! و آنان را با هر كس از پدران و همسران و فرزندانشان كه صلاحيّت دارند به باغهاى اقامتى كه به ايشان وعده دادهاى وارد كن؛ همانا تو همان خداى عزيز و حكيمى. (پروردگارا!) آنان را از بدىها (و كيفر اعمالشان) حفظ كن و هر كس را در آن روز از بدىها حفظ كنى، پس مشمول رحمتت ساختهاى؛ و اين همان رستگارى بزرگ است. همانا كسانى كه كفر ورزيدند (در دوزخ) ندا مىشوند: «قطعاً خشم خداوند (نسبت به شما) بزرگتر از خشم شما نسبت به خودتان است، زيرا شما به ايمان دعوت مىشديد، ولى كفر مىورزيديد.» كفّار گويند: «پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى. اينك به گناهان خود اعتراف كرديم؛ پس آيا براى بيرون رفتن (از دوزخ) راهى هست؟» اين (عذاب) براى آن است كه هرگاه خداوند به يگانگى خوانده مىشد، كفر مىورزيديد، ولى هرگاه براى او شريكى مطرح مىشد باور مىكرديد، پس (امروز) حكم براى خداوند بلند مرتبه (و) بزرگ است. اوست آن كه آيات خود را به شما نشان مىدهد و از آسمان براى شما روزى نازل مىكند، ولى جز آن كه به درگاه خدا انابه دارد، متذكّر نمىشود. پس خدا را بخوانيد در حالى كه دين خود را براى او پيراسته كردهايد، هر چند كافران را ناخوش آيد. او داراى درجات رفيع (و) صاحب عرش است، (و) از طرف خود فرشتهى وحى (روح الامين) را بر هر كس از بندگانش كه بخواهد مىفرستد تا مردم را از روز ملاقات (و قيامت) بترساند. روزى كه مردم ظاهر و آشكارند و هيچ چيز از آنان بر خداوند پنهان نيست. (در آن روز ندا آيد:) امروز حكومت براى كيست؟ (و پاسخ آيد:) براى خداوند يكتاى قهّار.
شريعتي: چهارشنبههاي ما با نام و ياد ولي نعمت ما امام رضا(ع) گره خورده است. انشاءالله زيارت مشهد مقدس نصيب همه ما شود و همه ما مشمول توجهات امام رضا(ع) باشيم. از آقا سيد جمال الدين گلپايگاني براي ما بگوييد و بعد هم اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي سعيدي: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» با اخلاص سراغ خدا برويم. از او بخواهيم ولي با اخلاص، فقط و فقط از او بخواهيم و آن چيزي که ميخواهيم را فقط قادر متعال او را ببينيم و از دست کسي اين نعمت را برآمده نبينيم. اين آيه خيلي زيباست، از خدا بخواهيد ولي در حالي که «مُخلصين له» فقط اخلاص باشد و چيزي قاطي نکنيم. انشاءالله خداوند نعمت اخلاص را به همه ما مرحمت کند.
آقا سيد جمال الدين گلپايگاني فوقالعاده بودند. فقيه عارف، عالمي که در مسائل معرفتي فوق العاده بودند. نقل است در جنگ جهاني اول ايشان جزء رزمندهها بودند و جنگيدند. به فتواي مرحوم ميرزاي شيرازي ايشان رفتند و جنگيدند. عالمي است که عامل هم بود. ايشان يکوقت از جهت مالي در نجف اشرف دچار مشکل شدند. مهمان به منزلشان آمد، چيزي در خانه نبود. ايشان آمدند عبا سر کشيدند و سمت حرم اميرالمؤمنين رفتند و گفتند: آقا اينها زائر شما هستند و از اقوام من هستند. خيلي به حضرت متوسل شدند. همه مغازهها بسته بودند. توسل ايشان که تمام شد، ديدند مغازهاي کنار حرم باز است. هرچه ميخواستند اين مغازه داشت. ميفرمايد: ديدم پول ندارم. به مغازهدار گفتند: ميشود نسيه ببرم؟ گفتند: مانعي ندارد. ايشان ميفرمايد: اجناس را برداشتم و چند قدمي رفتم و گفتم: برگردم و فردا اجناس را بخرم. برگشتم ديدم نه مغازهاي هست و نه چيزي، از جانب علي(ع) در اين قالب به ايشان رسيده بود. ايشان در علوم فقه فوق العاده بودند. يکي از علما خدمت ايشان رسيده بود. گفت: خواستم خداحافظي کنم و به حج بروم. آمدم از در بيرون بروم، ديدم آقا سيد جمال الدين ميفرمايند: بنده وقوف اضطراري نهاري در مشعر را من قائل به آن مسأله هستم. من آن را مکفي ميدانم. من يک لحظه فکر کردم ديدم من سؤال فقهي از آقا نکردم. من مقلد آقا نيستم، چطور ايشان اين حرف را زد؟ ميگفت: ماند تا خودم در مشعر بودم. در چادر نشسته بودم. ديدم يک جواني سراسيمه آمد و گفت: به نظرم اعمال من همه باطل شده است. از هرکس ميپرسم من به مشعر نرسيدم. فقط همين لحظه در مشعر رسيدم و ماندم چه کنم. گفتم: مقلد که هستي؟ فرمود: آ سيد جمال الدين. گفتم: من فتوا را بلد هستم. دل جوان راحت شد. فتواي آقا اين است و مشکلي نيست. اينها براي ما تعجب انگيز است ولي براي آنها کارشان اين است. ارتباط آنها با خدا طوري است که در اين زمينه قدم برميدارند استحکام قدم دارند و مسيرشان به هدف نزديکتر است.
بحث حسد را عرض کرديم. بحث نعمتها، بدانيم هر نعمتي يک زکاتي دارد. اگر من عالم شدم «زَكَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ» (مستدركالوسائل، ج 7، ص 46) بايد انتشارش بدهم. زکات زيبايي، خدا به من زيبايي داده، عفت است. لذا اگر نعمتي را در ديگري ميبيني که فلاني عفيفه است و زيبايي دارد، يکوقت ميگويم: خدايا اگر معلوم نيست اين زيبايي را به من هم بدهي بتوانم عفتش را رعايت کنم. ممکن است جلوهگري کنم. ممکن است خلاف شرع عمل کنم. اگر نعمتي را ميخواهيم خدايا جنبهاش را هم بده. اگر پول به من ميدهي به من دل بده به دست ديگران هم برسانم. خدايا سخاوت هم بده. وگرنه پول بيايد با خساست جمع شود خيلي متعفن ميشود. يکوقت کسي ندارد ميگويند: توقعي نيست، بعد تکبر باشد و با علم جمع شود، خيلي بد ميشود. خدايا اگر نعمتي دادي، زکاتش، جنبهاش، آن چيزي که صلاح اين نعمت در آن هست به اين جهت به ما بده. دلمان تنگ است، خدايا کي ميآيد آن امامي که وقتي ميآيد عقول کامل ميشود. نشانه کامل شدن عقل اين است که ديگر دلت به جاي ديگر وصل نيست. رذايل اخلاقي برايت کثيف ديده ميشود. نسبت به هيچ چيز ميل نداري چون در جنود عقل و جهل که ميشمارند رذايل اخلاقي که داريم بخاطر جهلمان است که به آن تمايل داريم. حضرت ميآيد عقل را کامل ميکند، عقل که کامل شد اصلاً بي ميل ميشويم. «اللهم عجل لوليک الفرج» خدايا خستهايم، از همه چيز دنيا که تا زماني که درک از آن نداشته باشي همه باعث خستگي است. هيچ چيز به جز او شيرين است. هيچ چيز به جز ديدن رخ او شيرين نيست. خدايا مهدي فاطمه را برسان که مزه زندگي را حس کنيم.
شريعتي: تا اربعين حسيني 20 روز ديگر باقي مانده است. «السلام عليک يا أبا عبدالله»