برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)- شناخت کبر
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 11-07-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، سلام ميکنم به همه بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، انشاءالله هرجا که هستيد باغ ايمانتان آباد باشد، تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد، حاج آقاي سعيدي عزيز ما در سوگ پدر گرانقدرشان هستند و چند روزي است که داغدار هستند و زحمت کشيدند به برنامه تشريف آوردند. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم، اين مصيبت را به شما و خانواده محترم تسليت عرض ميکنم، انشاءالله پدر بزرگوارتان مهمان سفره سيدالشهداء (ع) باشند.
حاج آقاي سعيدي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. پدر و مادر يک امکان ويژهاي در زندگي آدم هستند و يک لطف ويژه الهي و ميانبر رسيدن به اهداف و رحمت الهي هستند. با اينکه پدر من يک سال و نيم در بستر بيماري بودند ما فکر ميکرديم آماده شديم از حيث ظاهري، اما قلب ما آماده نشده بود و من واقعاً سوختم. من به همه عزيزان توصيه ميکنم که قدر پدر و مادرها را بدانند، پدر و مادر مشابه ندارد.
شريعتي: خيلي از دوستان براي پدر شما نماز ليلة الدفن خواندند و تسليت گفتند. انشاءالله روح پدر شما شاد باشد. براي شادي روح ايشان فاتحهاي را با هم قرائت کنيم. «ما عاقبت انا اليه راجعون بر لب از کوچه بن بست دنيا باز ميگرديم.» خدمت شما هستيم و مباحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: سر سفرهي اهلبيت(ع) هستيم و روايات زيبايي که حضرت امام در چهل حديث آوردند. حديث چهارم را با همديگر بررسي ميکنيم. موضوع بسيار مهم است. يکوقتهايي شب بيست و يک ماه رمضان ميشود و در خانه خدا ميرويم و گريه ميکنيم «الهي العفو» خدايا ما را ببخش. طلب عفو ميکنيم. يکوقت همين شبيه بيست و يکم، خود شيطان بخواهد در خانه خدا برود ميگويد: چه کسي مرا وسوسه کرد؟ چه بگويد؟ چه شد گول خوردم؟ علت چه بود؟ سوره مبارکه بقره جوابش را ميدهد. «أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِين» (بقره/34) از سجده بر حضرت آدم سر باز زد. طلب کبر کرد، متکبر شد و از کافرين شد. کسي که در مقام شهود خدا را ميديد، اهل عبادت بود. کبر عبادت سوز است. عابد سوز است. ميخواهيم در مورد کبر صحبت کنيم.
يکسري چيزها آرامشهاي ظاهري است، اهلبيت(ع) گفتند: با آدم آرام باشيد. صبر و توصيه به صبر کنيد. با وضو بودن، طهارت باعث ميشود آدم از شر شيطان دور باشد. اما مسائلي که مطرح ميکنيم ريشهاي است و بايد آلودگي ها و قابليتهاي پذيرش شيطنتهاي شيطاني را از خودمان دور کنيم. ميخواهيم چيزهاي آهني را از قلبمان خارج کنيم و به جاي آن طلا بگذاريم. شيطان با آهنربا ميآيد ميگردد و ميبيند خبري نيست. حديث چهارم حديث بسيار زيبايي است از وجود نازنين حضرت أباعبدالله، الحاد به معني برگشت از حق است. بدترين نوع برگشت از حق حضرت ميفرمايد: «عَنْ أَدْنَي الالْحَاد؟ فَقَالَ: إِنَ الْكِبْرَ أَدْنَاهُ» (كافي، ج 2، ص 309) کبر بدترين و پستترين است. حضرت امام ميفرمايند: اينکه آدم رؤيت کمال متوهم را ببيند، کمالي را براي خودم توهم کنم. کمال همه براي خداست، لذا بگوييم: کمال متوهّم، علميتي، مالي، زيبايي، همه اين چيزهايي که کمال حساب ميشود، من از خاندان فلان هستم و فقدان ديگران از همين کمال متوهم، خودم تخيل دارم بعد ميگويم: فلاني که ندارد. من از اين خانواده هستم. من اين وضعيت مالي را دارم. من اين موقعيت را دارم. اين علميت را دارم، هيچ تأثيري هم ندارد. حالا فخرفروشي است. يکوقتهايي هم آدم ادا درميآورد. ما نماز و روزه، انفاق و حج و تمام عبادات و دستگيري از مستمندان داريم. اينها يک واقعيت دارد، يک بازي هم دارد. نماز بازي و روزه بازي و انفاق بازي، اينها اثر ندارد. در واقعيت اثر دارد و در بازي نه، من ميگويم: من دزد هستم و تو پليس هستي، اينکه من دزد هستم که دزدي رخ نميدهد. اينکه من دارم با ريا، يا با کبر عملي را انجام دهم، اينها بازي است. عبادت بازي، دارايي بازي، علم بازي، دنيا لهو و لعب است.
يکوقت حضرت آيت الله مکارم در تفسير نمونه ميفرمايند: ميگويد ميدانيد چرا لعب ميگويند؟ لعب از لعاب ميآيد، آب دهان بچه را ميگويند، وقتي بازي ميکند اينقدر حواسش پرت ميشود، اين آب دهانش ميآيد و باز هم حواسش نيست. خدا حضرت آقاي مصطفوي را رحمت کند، استاد ما بودند. ميفرمودند: همه ما همان بچهها هستيم و يک ذره بزرگ شديم و کارهاي ما بچهگانه هست. يک زماني با نمره بيست کارنامه بازي ميکنيم، يکوقت با نمازمان، يکوقت با انفاقمان به ديگران، يعني رشد نکرديم. اسباب بازي عوض شده است.
يکوقت علم ديگران را نفي ميکنيم. آقا اينها که چيزي نيست! چون خودش اين علم را دارد، حضرت امام ميفرمايد: هيچ اثري هم در او ندارد. چهار تا لفظ اتو کشيده و زيبا به کار ميبرد، نگاه ميکند و تکبر ميکند، دارد خودش را به ديگران ميفروشد. بدانيد که من بالاتر هستم. گاهي اداي تقواست، فخرفروشي است، گاهي عبادتي دارد، علميتي دارد، گاهي مال دارد، گاهي نسب دارد، يک کبري نسبت به ديگران دارد که ما بالاتر هستيم. ما يک چيز برتري هستيم نسبت به ديگران! «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» (فاطر/15) خدا حضرت آيت الله جوادي آملي را حفظ کنند. ميفرمودند: همه ما يک کارت ملي داريم درونش نوشته «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» آدمها من شما را به خودتان معرفي ميکنم. ظرف خالي هستيد. يکي از راههاي حل کردن کبر، راههاي قرآن است. «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ» (طارق/5) نگاه کن ببين از چه خلق شدي؟ از نجاست خلق شدي، «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا» (انسان/1) قابل ذکر نبودي، ببين از چه مجرايي رفتي، ببين چه کسي تو را به اينجا رسانده است؟ اميرالمؤمنين(ع) در نهجالبلاغه دارند که من تعجب ميکنم، آدم و غرور، آينده و گذشتهاش معلوم است. آيندهاش جيفه و مردار است. از نجاست شروع ميشود و با نجاست تمام ميشود. يک ذره نگاه کن باورت شود.
يکي از دوستان ميگفت که به يکي از کارخانههايي که توليدات محصولات لبني است رفتم و ديدم يک آکواريوم بزرگ شيشهاي هست و ديدم يک چرخ قديمي که قديم بستني ميفروختند، به عنوان دکور در اين آکواريوم هست. گفتم: چه دکور قشنگي، رئيس آنجا گفت: اين دکور نيست، اين براي خودم بوده است! اين را گذاشتم سر راهم که هر روز ببينم و بگويم: تو اين بودي! يادت نرود به کجا رسيدي! حواسم هست با کارمندم چطور برخورد کنم.
شريعتي: يکي از مناجاتهايي که من خيلي دوست دارم و چند وقت يکبار بعضي فرازهايش را مرور ميکنم، مناجات اميرالمؤمنين در مسجد کوفه هست.
حاج آقاي سعيدي: همين باعث تعادل ميشود. «أنت المالک و أنا مملوک، أنت الغني و أنا الفقير» خدايا رحم من براي تو است. تو به من رحم کن، همينها مرا نگيرد. نسبت است، مال است، سيادت است، جمال است، اعوان و انصار است. حضرت امام از استادي مثال ميزنند که ميبيند شاگردانش زياد شد. ميبيند سطح درسش بالا شد، حالا ديگر لمعه نميگويد. درس خارج ميگويم، اين آدم را خفه ميکند. در مسجد پنج نفر مينشستند و الآن دو هزار نفر مينشينند. فخرفروشي ميکني، همه اينها اول جهنمي شدن ميشود. کبر خودش گناه کبيره است. اگر آدم اجرا کرد و فخرفروشي کرد، «لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (لقمان/18) خدا فخر فروش را دوست ندارد. يکوقت من ميگويم: آقاي شريعتي از من تعريف کن و خيلي خوب بگو. اينطور بگويم خيلي زشت است. ميگويم: ما که هيچي نيستيم! ما که غريب هستيم، خاک هستيم، اينها را جلوي تو ميگويم که از من تعريف کني. آدم يک تکليفي در برابر تواضع ديگران دارد. ما وظيفه داريم اگر کسي تواضع کرديم حتماً تکريم کنيم، اما نيت تو چيست؟ داري ميگويي که بشنوي. داري اينجا نفست را تزئين ميکني، اما ميداني اين را بگويي طرف تحريک ميشود. واي از نفس! من مي خواهم قضاوت کنم بايد بگويم: اين آقا متواضع است يا متکبر است؟ من نميتوانم قضاوت کنم اما خودم ميفهمم. ميدانم گفتم که بشنوم.
حضرت امام مثال ميزند در يک مجلسي ميآيي و پايينتر مينشيني، براي اينکه بگويي: جايگاه من بالاست. من متواضع هستم يک فرياد تکبر است. کمال متوهم را فراموش نکنيم! تکبر است در صورت تواضع، ميشود سم را در صورت يک شيريني به کسي داد. بالاخره شيريني هست يا نيست؟ هم هست و هم مهلک هست، چون از ذاتش خبر نداريم. حضرت امام ميفرمايد: يک کسي که از شما از حيث ظاهر پايينتر است را ميآوري بالاتر مينشاني، آقا بفرماييد. چه کار ميکني؟ بازي ميکني، ببينيد من چه آدمي هستم که به کرامت ديگران احترام ميگذارم؟ ببينيد! همه چيز به نيت و باطن ما برميگردد. ساده زيستي ارزشي است که خيلي در روايات ما گفتند، اما وقتي نيت من از ساده زيستي تعريف کردن ديگران است، اگر ببينيد يا من هستم نيت شد، پناه بر خدا! در کتاب ديني و فقهي، ميگويد: من نميفهمم اين آقا چه ميگويد! صورت قضيه اين است که من درکي ندارم، واقعش اين است که اينکه اين آقا ميگويد قابل فهم نيست. يعني اين آقا حرف بيخود ميزند و اينکه من نميفهمم يک بيان و فرياد ديگر است. نفهميدن من يعني قابل فهم نيست، حرف بيخود ميزند! خودش اهل خير است و دست به خير است، عالم و فقيه را ميبيند ميگويد: به علم نيست، به عمل است! براي دينت خرج هم ميکني؟ من اينطور هستم و شما نيستيد. دارد فخر فروشي ميکند. بدانيد من اهل اين عمل هستم و عمل من از ديگران درشتتر است. رؤيت کمال متوهم در خود و فقدان همين کمال در ديگران.
شريعتي: کساني که گرفتار کبر ميشوند هيچ چيز را پذيرا نيستند.
حاج آقاي سعيدي: حضرت امام ميفرمايد: کبراوج جهالت است. چون مقام کبريايي براي خداست. تو هيچ ربطي به کبر نداري. لذا نگاه ميکني طرف حج رفته و خودت حج نرفتي. حج او را ميکوبد و ميگويد: من الحمدلله دست چهار يتيم را گرفتم. کمال او را پايين ميآوري و خودت را بالا ميبري. دست يتيم را گرفتن و حج رفتن هردو کمال است و عبادت خداست ولي در چه قالبي تو اين را عرض ميکني. حضرت امام ميفرمايد: در خودش يک کمال ميبيند و عجب او را ميگيرد. غير خودش را نسبت به اين فاقد ميبيند، يکباره اين تقدم باعث ميشود کبر از او پراکنده شود. راه رفتنش عوض شود. چشمش، نگاه کردن او عوض شود. سلام کردن او عوض ميشود، لحن سلام کردن او عوض ميشود. خودداري ميکند و خودش را از مردم کنار ميکشد و مردمي نيست. بزرگان ما مثل مرحوم شيخ عبدالکريم حائري اصلاً اينطور نبودند. حضرت امام مثال ميزند و ميگويد: ايشان بسيار مردمدار بود. در کوچه و خيابان ميآمد و خريد ميکرد. با همه خدمه منزل هم سفره ميشدند. امام رضا(ع) صبر ميکردند همه خادمان ميآمدند بعد سر سفره مينشستند. کبر را براي چه دنبال ميکني؟ مردم بگويند: به به! اتفاقاً عذاب مُهين دارد. برنامه دنيا اين است که دروغ بگويي بدبخت ميشوي. کبر خود يک دروغ است. مثل ربا که ميگيري و آتش ميگيري. دير و زود هم ندارد، خدا به موقع ذلت هم ميدهد و به حق هم هست.
کبر چند درجه دارد، يکي اين است که به واسطه ايمان و عقايد حق است. عقايد آدم حق است ولي تکبر پيدا ميکند نسبت به آن کسي که عقايدش حق نيست. کبر به واسطه کفر در مقابل آن است. کافر هست ميگويد: من آزاده هستم. توهمات ندارم، به واسطه ملکات فاضلهاي که دارد، صفت خوبي دارد، دست به خير دارد، کبر او را ميگيرد. هر خيري که انجام ميدهي يک خطا هم براي خودت ميکني! «هذا من فضل ربّي» خدايا شکرت که به دست من اين کمک مالي شد. خدايا شکرت مرا امانتدار خوبي قرار دادي. خدايا شکرت مرا مجرا قرار دادي. دوستي ميگفت: يکي از اهل خير آمد کمکي به ما کرد، بعد تشکر کرد و گفت: من دست شما را ميبوسم که اجازه داديد به شما کمک کنم؟ اين خيلي فرق ميکند. اين مالي که خدا به تو داده، زباني که به تو داده، امکان انفاق مالي و هدايت هست، هرچه هست، قيافه هست، «هذا من فضل ربي» انشاءالله در مسير خودش هم خرج شود. اگر من را حذف کردي جريان ثابت ميشود از جانب خدا به قلبت، ولي سدّ من که جلو آمد ديگر تمام ميشود. آب مانده گنديده ميشود. وقتي جلوي نعمت سد شدي، گنديده ميشود. بوي تعفّن پيدا ميکند. خدا به متکبر نگاه نميکند!
حضرت امام ميفرمايد: گاهي به واسطه مناسک و عمل صالح، عمل صالح او را ميگيرد. حسن فعلي دارد، انفاق و دستگيري از ديگران است. حسن فعلي دارد اما حسن فاعلي ندارد. براي چه اين کار را ميکني؟ فخرفروشي کني که مردم ببينند! حضرت امام ميفرمايد: تفکيک ريا و کبر از هم بسيار مشکل است. از هر جهت نگاه ميکني اين عمل يک آلودگي دارد. بعد آن دنيا ميگوييم: خدايا به واسطه اين عمل به ما جزا هم بده. خدايا «تعاملني بفضلک و لا تعاملني بعدلک» اصلاً عمل را رها کن و با فضلت با ما رفتار کن. ما چيزي نداريم. وظيفه را بايد انجام داد اما اينکه بخواهي رويش حساب باز کني، با چراغ قوههايي که اهلبيت بر ما انداختند، عمل را نبينيم بهتر است. خدايا شتر ديدي نديدي!
کبر به خدا، کبر شيطان«أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِين» کبر به انبياي الهي، خيلي از کساني که جلوي انبياء ايستادند، آقا اينها يک بشر مثل ما هستند، چه فرقي ميکند، ما هم اينطور هستيم و هدايت در دست ماست و قصههايي که انبياء و اهلبيت را در اين زمينه خيلي آزار دادند. به واسطه کبرشان بود که نپذيرفتند. گاهي کبر به اوامر الهي است. به چه واسطهاي حضرت امام ميگويد: يکوقت يک حرف خوبي را از مثل خودش ميشنود، از پايينتر از خودش ميشنود، نميپذيرد. چون خودش را بالاتر ميبيند. حق است ولي نميپذيرد. ما هم سن بوديم و يک جا جنگيديم، اين کبر آمده و نميپذيرد. همين مطلب را اگر از بالاتر باشد ميپذيرد.
غلام سياهي نزد حضرت رضا آمد و يک چيزي گفت و حرفهايي رد و بدل شد. امام جواد(ع) به امام رضا عرض کردند: شما چطور از اين غلام سياه ميپرسيد؟ حضرت فرمودند: بسا خدا بخواهد خيرش را از جانب او به من برساند. خدا محدود نيست و محدوديت مجراي فيض ندارد. گاهي از درخت صحبت ميکند و گاهي از غلام صحبت ميکند، گاهي نجوا در دل من رخ ميدهد. اينطور ميشود که خدا ميخواهد از او خير به من برساند. کبر باعث ميشود آدم پذيرش نداشته باشد. کاسب بازار است و خبره است، يک شاگرد از مغازه بغلي ميگويد: فلان کار اشتباه است. چون فلاني گفته نه! ضرر هم ميکند ولي چون فلاني گفته ميگويد: نه، من حرف اين را گوش بدهم. در اعراب جاهليت هست که اينها با همديگر درگير شدند. يکي از اينها بر قبيله ديگر پيروز شد. آمد گفت: ميخواهي مرا بکشي؟ اگر ميشود مرا از اينجا سر ببُر! گفت: اينطور که خيلي زجر ميکشي بگذار سر تو را عادي ببُرم! گفت: نه ميخواهم وقتي سرها را کنار هم ميگذاريد، من از همه بلندتر باشم! اين هم لج کرد و از دهان سر بريد که از همه پايينتر باشد. کبر چطور در دل اين ريشه کرده است! ما آدمها همان آدمها هستيم اگر به حرف انبياء و اولياي الهي توجه نکنيم تاريخ براي ما چيزي را درست نميکند. وقتي نور نبي تابيد، به عرب آن زمان هم بتابد، از آن سلمان و ابوذر و ياراني ميسازد که مثلشان را پيدا نميکني. ديگر دست و پا نميزني و غصه نميخوري. فلاني در مورد من چه فکري کرد؟ هي زور ميزني اين بزرگي را حفظ کني، به قول قديميها صورتش را با سيلي سرخ نگه ميدارد. اينها درد است! چرا ميخواهي خودت را بزرگتر از آنچه هستي نشان بدهي؟ راه بزرگي اين نيست. عزت نزد خداست. کسي با دروغ به جايي نرسيده است. همه دنيا خواستند جمهوري اسلامي را زمين بزنند، نتوانستند! وقتي صدام را خواستند بکشند با چه ذلتي او را کشتند! چه عزتي براي خودش فکر ميکرد! نگاه کنيم ببينيم با تقوا چطور بوده است؟ ظالم چطور بوده است؟ يکي از روشهايي که در بحث درمان کبر داريم، ميگويند: نگاه کنيد متکبران عالم، فرعونيان عالم را، ببينيد چه بلايي سرشان آمد. چطور خوار و ذليل و بدبخت شدند. برويد در مرده شوي خانه ببينيد، اين شما را تعديل ميکند و عاقبت ما هم همين هستيم. «إِنَّا بِكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَاحِقُونَ» (كاملالزيارات/ ص 322) ياد مرگ يکي از چيزهايي است که براي کبر تعادل ايجاد ميکند.
خدا حاج آقاي مجتهدي را رحمت کند. ايشان خيلي به گردن ما حق داشت. ميفرمود: طلبههايي که تهران هستيد يا جاي ديگر هستيد، يکوقتهايي قم برويد تنظيم باد شويد. ميبيني فلان آيت الله چقدر از من بالاتر است در خيابان ايستاده و تاکسي گرفته و ميرود. خبري نيست! نبايد ديگران به تو احترام بگذارند. خودت به خودت بگو، يکوقت احترام گذاشتن به ديگري است، به اهل علم، آن وظايف جاي خودش است. ولي حواست باشد خبري نيست. حضرت امام راههاي علاج را ميگويند و ميفرمايند: از خدا بخواهيد و به خدا پناه ببريد. اول بخواهيد که خدايا کبر را از دلهاي ما بيرون کن. خدايا من نميخواهم متصف به متعفنترين صفات و رذايل اخلاقي باشم. خدايا پناه ميبرم از کبري که ابزارش شيطان است. باز ايشان ميفرمايد: به خودتان تلنگر بزنيد. از حال برزخ و جهنم ياد کنيد. آيهها و رواياتي که در مورد جهنم و عذاب آخرت گفته شده است، بدانيد چه چيزي در انتظار متکبر است. مردم باورشان شد، اما خدا را هم ميتوان گول زد؟ ميفرمايند: از اعمال متکبرانه به شدت دوري کنيد. ايشان تکبر در فقر را ميگويد. طرف فقير است، يک پولدار ميبيند بخاطر پولش نسبت به او تکبر ميورزد، فقر خودش را فخر ميداند. نسبت به پولدار تکبر ميکند و جواب سلام هم نميدهد. طرف سواد ندارد، ميگويد: اين همه علم است اما علم عشق، حرف عشق در دفتر نيايد!! علم او را زير سؤال ميبرد. شيطان نميگويد: من فقط پولدارها را اذيت ميکنم، سراغ همه ميآيد. منتهي تصور ما اين است که حالا که علم و پول ندارم گرفتار تکبر نيستم. چرا هستي!
حضرت امام ميفرمايد: طلب تواضع در مقابل ديگران نکنيد، براي اينکه کبر خودت را تقويت کني. از اعمال متکبرانه که ايشان دو جور تقسيمبندي کردند. 1- اقوال 2- اعمال؛ در حرف زدن ميگويد: آقاي فلاني را ميگويي؟ چشمهايش را هم ريز ميکند. ايشان از مشاهير است. من کجا شما را ديدم؟ يادم خيلي نيست، يعني مهم نيستي. کجا خدمت شما رسيديم؟ خدا حفظتان کند، شنيدم تأليفاتي هم داريد. حالا کتابهايش را هم خوانده است. البته شنيدم ايشان نظرش نسبت به اين قضيه اين است. حالا حالا... اين حالا که گفتي يک کتاب حرف است! من نميخواهم غيبت کنم، بگذريم... اين بگذريم يعني نگذريم. اين در اقوال است.
يکي تکبر در افعال است، تحويل نگرفتن، اعمال متکبرانه، بالاتر نشستن، ما حق نداريم روي مرکب بنشينيم و به کسي که پياده است بگوييم: الطريق الطريق! راه بخواهيد. امروز همان بوق زدن است. راه را براي من باز کنيد. گاهي کسي که جلو ايستاده و راه را گرفته دچار کبر ميشود. پيغمبر(ص) در مسير ميرفتند، پيرزني در مسير بود داشت آلودگيهايي را از زمين جمع ميکرد. پيغمبر نزديک شدند، راه را باز نکرد. اصحاب گفتند: راه را باز کن. گفت: اين همه راه، از جاي ديگر برود! کبر فقر او را گرفته بود. خدايا ما را از شر کبر رهايي بده.
شريعتي:
غره مشو که مرکب مردان مرد را *** در سنگلاخ باديه پيها بريدهاند
نوميد هم مشو که ز رندان روزگار *** گاهي به يک ترانه به منزل رسيدهاند
نکات خوبي را با بيان زيباي شما از عبارات ناب امام راحل(ره) در کتاب نوراني چهل حديث شنيديم. امروز صفحه 461 قرآن کريم، آيات 22 تا 31 سوره مبارکه زمر را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را هديه به روح بلند همه پدران و مادران، همه شهداء و اساتيد بکنيم و از ثواب و برکاتش بهرهمند شويم.
«أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ «22» اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ «23» أَ فَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ قِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ «24» كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ «25» فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «26» وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ «27» قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ «28» ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ «29» إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ «30» ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ «31»
ترجمه: آيا كسى كه خداوند سينهاش را براى (پذيرش) اسلام گشاده است، پس او از طرف خداوند بر (فراز مركبى از) نور است (مثل كسى است كه در تنگناى تعصّب و لجاجت و غرور است؟ نه) پس واى بر آنان كه از سنگدلى ياد خدا نمىكنند. آنان در گمراهى آشكارند. خداوند بهترين سخن را در قالب كتابى نازل كرد (كه آياتش) متشابه (و مشابه يكديگر است). از (تلاوت آيات) آن پوست كسانى كه از پروردگارشان مىترسند به لرزه مىافتد، سپس (با ايمان و انس) به ياد خدا پوستها و دلهاى آنان نرم و آرام مىشود، اين است هدايت خداوند كه هر كه را بخواهد به آن هدايت مىكند و هر كه را خداوند (به خاطر فسق و فسادش) گمراه نمايد، پس هيچ هدايت كنندهاى براى او نيست. پس آيا كسى كه (با ايمان و عمل صالح) روى خود را از عذاب بد روز قيامت دور مىسازد (مثل كسى است كه از قهر الهى در قيامت غافل است)؟ و (در آن روز) به ستمگران گفته مىشود: «بچشيد آن چه را كسب كردهايد.» كسانى كه پيش از اين كفّار بودند (نيز پيامبران را) تكذيب كردند پس از طريقى كه توجّه نداشتند عذاب به سراغشان آمد. پس خداوند خوارى و رسوايى در زندگى دنيا را به آنان چشانيد و قطعاً عذاب آخرت بزرگتر است اگر معرفت داشتند. و همانا ما در اين قرآن (براى هدايت مردم) از هر مثالى آورديم، تا شايد متذكّر شوند. قرآنى عربى (و فصيح)، بىهيچ كجى، شايد مردم پرهيزكار شوند. خداوند (براى توحيد و شرك) مثلى زده است: بندهاى كه چند مالك ناسازگار در مالكيّت او شريك باشند (و دستورات متضاد به او بدهند) و بندهاى كه تنها مطيع يك نفر است (و فقط از او دستور مىگيرد) آيا اين دو در مَثَل يكسانند؟ حمد و ستايش مخصوص خداوند است، ولى بيشتر مردم نمىدانند. بدون شك تو خواهى مُرد و آنان (نيز) مردنى هستند.
شريعتي: از قديمي ترين منابع شيعه از جهت نزديک بودن به عصر غيبت صغري امام زمان همين کتاب «غيبت» شيخ طوسي(ره) هست. بسيار کتاب خوبي است و جزء منابع بسيار ارزشمند علمايي همچون علامه مجلسي و ديگران بوده است. انشاءالله دوستان ما اين کتاب را تهيه کنند و از اين اثر فاخر و نفيس شيخ طوسي بهرهمند شوند.
حاج آقاي سعيدي: شيخ طوسي کسي بود که عمرش را وقف دين کرد. کسي که نظرات فوق العادهاي در مسائل فقهي دارد و بعد از ايشان تا سالها کسي جرأت مخالفت نداشت، يک مطايبهاي در اهل فقه هست که ميگويند: علماي بعد از شيخ طوسي مقلد خود شيخ طوسي بودند. مجتهدين آنها مقلد بودند و ايشان در کتاب «النهايه» يک گروهي از علما وقتي ايشان در نجف بودند خيلي با هم اختلاف کردند و اشکالاتي به کتاب گرفتند. آمدند سه روز در حرم اميرالمؤمنين معتکف شدند که اين اشکالات را حضرت براي ايشان رفع کند. همه با همديگر شب سوم استراحت ميکردند، اميرالمؤمنين را در خواب ديدند و تشرف پيدا کردند و حضرت به آنها گفت: اين کتاب از معتبرترين کتابهاي فقهي است که نوشته شده است. همه اينها اين خواب را نوشتند، آن موقع که نوشتهها را خواندند، ديدند همه يکسان خواب ديدند. آمدند خدمت شيخ طوسي بدون اينکه مطلبي بگويند، شيخ طوسي نگاهي به آنها کرد و خنديد و گفت: حتماً بايد حضرت علي به شما بگويد که کتاب خوب است؟ لسان و قلم اينها علوي است. روح و جسم اينها با حضرات معصومين گره خورده و آبشخور فکري اينها هدايت اهلبيت(ع) هست.
شريعتي: انشاءالله روح پدر بزرگوارتان و همه پدر و مادرها شاد باشد و مهمان سفره سيدالشهداء(ع) باشند. «السلام عليک يا أبا عبدالله»