اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

97-07-04-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي – آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي؛ بر مبناي کتاب چهل حديث امام خميني (ره)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 04-07-97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، سلام مي‌کنم به همه بيننده‌ها و شنونده‌هاي نازنين‌مان، انشاءالله هرجا که هستيد زير سايه امام حسين(ع) باشيد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد، حاج آقاي سعيدي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم.
شريعتي: بحث ما با حاج آقاي سعيدي در اين هفته‌ها در مورد آرامش بود و راهکارهاي رسيدن به اين آرامش که گمشده خيلي از ما هست، با نظر به چهل حديث حضرت امام(ره) اين بحث را مرور مي‌کنيم. ادامه فرمايشات حاج آقاي سعيدي را خواهيم شنيد.
حاج آقاي سعيدي: آرامش در گرو بندگي خدا، قرار بر اين بود که «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» خدايي که يادش اطمينان قلب مي‌آورد، به طريق اولي اطاعتش آرامش فوق العاده‌اي به انسان مي‌دهد، اگر آدم در اين مسير قدم گذاشت و خودش را مطيع خدا ديد، در امور دنيايي نگاهش اين بود که حول و قوه‌اي به جز خدا نيست و تأثيري در وجود به جز خدا ندارد بتواند تکيه کند و توکلش را به او جلب کرد ديگر هيچ چيز او را به هم نمي‌ريزد، اينها مسائلي است که نه بيماري است و نه اقتصادي است، «وَ لا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ‏ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏» (بقره/62) اينها مقدماتي بود که هفته‌هاي گذشته هم خدمت عزيزان داشتيم. اما همينطور که اطمينان يک ارزش است و آرامش يک ارزش است و خدا به بنده‌هاي خوبش مي‌دهد، «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ‏ الْمُطْمَئِنَّةُ» (فجر/27) اينطور است که خدا با نفس مطمئنه او را دوست دارد و به او جايزه مي‌دهد، «ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة» شيطان هم همه اينها را بلد است. خدا آقاي مجتهدي را رحمت کند. مي‌فرمودند: شيطان پاي منبر نوح و ابراهيم نشسته، بدانيد هرچه ما مي‌خوانيم او هم بلد است. هرچه ما بلد هستيم او بيشتر از ما مطالعه داشته و اين کارها را انجام داده است. لذا سر هر بندگي خدا يک «لا» مي‌آورد. نه اين کار را انجام نده، اطمينان و آرامش درونش بندگي هست، نتيجه بندگي هست، او برعکس عمل مي‌کند که تشويش و نگراني باشد. درياي دل آدم را خروشان مي‌کند و به هم مي‌ريزد، اگر به هم ريخته شد، بندگي از درونش حذف مي‌شود. حتي دارد که شيطان به هيچ چيز قناعت نمي‌کند. در باب قناعت اگر نگاه کنيم مي‌فرمايد: شيطان قناعت نمي‌کند، هرچقدر گمراه کرد و خطا ايجاد کرد، نمي‌گويد: بس است و حريص است و کوتاه نمي‌آيد. صفت حريص به خود پيغمبر در قرآن در مورد هدايت ما گفته شده است. آن حضرت نسبت به ما مشتاق شديد است که هدايت کند.
داشتيم ابزار شيطان را از باب فرمايشات امام(ره) شناسايي مي‌کرديم که شيطان چه مي‌کند، با ابزار نفس آمد، با ابزار ريا آمد که آدم را به هم بريزد. امروز با ابزار مهمي به نام عُجب مي‌آيد. نزد امام رضا آمد و فرمود: «سئلته عن العجب الذي يفسد العمل» از حضرت پرسيد: آن عجبي که عمل را فاسد مي‌کند چيست؟ صفت عجب اين است که عمل را فاسد مي‌کند. فاسد يعني بي اثر، فلان چيز فاسد شده و اثري ندارد. نه تنها بي اثر مي‌کند، اثر برعکس هم دارد. عمل صالح، اثر سوء مي‌شود؟ بله. حضرت مي‌فرمايد: درجات مختلفي دارد «الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ يُزَيَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَيَرَاهُ حَسَناً» يک عمل بدي دارد انجام مي‌دهد فکر مي‌کند خوب است. خوب مي‌بيند، چيزي با رؤيت ما عوض نمي‌شود. من اگر سراب ديدم آب ايجاد نمي‌شود، اما سراب مي‌بينم و تهييج نفس من نسبت به سراب ايجاد مي‌شود. مايه حرکت من مي‌شود اما آبي ايجاد نمي‌شود. تخيل است، رؤيا است، نگاهش است اما اين نگاه در واقعيت تأثيري ندارد. «فَيُعْجِبَهُ و َيَحْسَبَ أَنَّهُ يُحْسِنُ صُنْعاً» فکر مي‌کند دارد کار خوبي انجام مي‌دهد. بسياري از خطاهاي ما همين است.
در مغازه مي‌رويم مي‌خواهيم خريد کنيم. شروع مي‌کنيم اينقدر چانه مي‌زنيم، صاحب مغازه را اذيت مي‌کنيم، آخر هم يا نمي‌خريم يا معامله را تلخ مي‌کنيم، انصاف داشته باشيم. زياد چانه زدن کراهت دارد. بگذاريم کاسبي شيرين باشد. من در ذهن خودم مي‌گويم: بالاخره بايد صرفه‌جويي مي‌کردم، همه اينها را براي خودم مي‌سازم ولي تلخ کردم و بايد منتظر باشم زندگي براي ما يکجايي تلخ شود. لذا وجود نازنين اميرالمؤمنين(ع) در بحث عمل سوء، فرمودند:«خالط الناس‏» با مردم طوري باشيد که اگر مرديد، براي شما گريه کنند و اشک بريزند. اگر زنده بوديد با شوق طرف شما مي‌آيند. راهشان را عوض نکنند و از زندگي با شما کيف کنند. يکي از کارهايي که خداوند انجام مي‌دهد تقابل عمل انسان نسبت به بنده‌هاي ديگر و عملکرد خدا در مورد اوست. يعني خدا مي‌گويد: ببينم با بنده‌هاي ديگر من چطور رفتار کردي؟ با رحم و مروت بود، خواسته‌شان را برآورده کردي. من هم با تو همانطور رفتار مي‌کنم. آرامش ديگران را به هم زدي و معامله را برايش تلخ کردي، بچه از تو ترسيد.
بنده خدايي مي‌گفت: بچه تجديد گرفته بود، ناراحت بود. از ترس اينکه بابا غروب به خانه بيايد تجديد را ببيند، اينقدر اين بچه در خانه داد زد و دور حوض دويد، غروب ديگر ديوانه شد و شفا پيدا نکرد! ببين پدر از خودت براي اين بچه چه تصويري ساختي!! از شدت فشار عصبي ديوانه شد. بدانيم با مردم چطور رفتار مي‌کنيم. چه اقتداري دارم؟ اقتدار بار مثبت دارد.     چه جذبه‌اي دارم، چه ترسي ايجاد کردي؟ چه غضبي داري؟ منتهي تصوير يک چيز بد را خوب جلوه دادن، اينها انواع و اقسام اين است. اگر کسي آرامش ديگري را به هم زد و گفت: مي‌خواستم تربيت کنم، آرامش ديگري را به هم زد و گفت: مي‌خواستم او را آدم کنم. ديدي به من چه گفت؟ حقش بود اين کار را بکنم. بايد يک جايي منتظر پس گردني باشد. خدا کارش سر وقت است، دير و زودش هم سر وقت است و من فکر مي‌کنم دير شد. بايد يک جايي باشد تا از عزت پايين بيايي، بايد ذليل شوي، چون يکي ديگر را ذليل کردي. منتهي باورمان شود پژواک عمل ما در دنيا ديده مي‌شود و خدا کند در همين دنيا صاف شويم و برويم و واي به موقعي که به روز قيامت برسيم. اينها را مثال زديم براي اينکه گاهي سوء عمل ما حسن عمل است و اشتباه مي‌کنيم.
«وَ مِنْهَا أَنْ يُومِنَ‏ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَيَمُنَّ عَلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَيْهِ فِيهِ الْمَنُ»‏ (كافي، ج 2، ص 313) ايمان دارد ولي بخاطر ايمانش سر خدا منت مي‌گذارد. بعضي مي‌گويند: خدا فلان کار را نکرد و من هم ديگر نماز نمي‌خوانم. حالا که اين کار را نکردي العياذ بالله يک تنبيهي براي خدا درنظر مي‌گيرم و نماز نمي‌خوانم. اين يک منت است. تو که کاري براي من نمي‌کني، انگار يک خدايي وجود دارد و يک مني هم وجود دارد، مثلاً با هم دو طرف هستيم، يک هستي او هست و يک هستي من هستم. نه اينکه همه هست من در قبال هست اوست. من با دستم دعوا کنم، اين همه اراده من است که در اين دست جاري مي‌شود. وجود و حرکت و همه چيز ما اراده الهي است. حالا من بگويم در مقابل خدا منت هم مي‌گذارد. لذا حضرت امام مي‌فرمايد: حواستان باشد بعضي چيزها را اشتباه به عجب نکنيد. ايشان مي‌فرمايد: مسرور شدن به تواضع و فروتني که آدم در برابر خدا پيدا مي‌کند، مي‌گويد: خدايا شکرت، من موفق شدم اين عمل را انجام دهم. اين شکر آن عجب نيست. اينکه بگويم موفق شدم، البته من يک آدم ديگري هستم، که اين کار را انجام دادم، نگاه مي‌کنم مي‌بينم مثلاً سرپرستي چند يتيم را گرفتم. يکوقت مي‌گويم: خدايا شکرت مرا به اين کار موفق کردي. خدايا شکرت توانستم دستي سر اين بچه‌ها بکشم. صدقه بدهم و کمک مالي کنم، اين شکر مي‌شود و خيلي هم خوب است. اما يکوقت مي‌گويم: اگر من نبودم اينها چه کار مي‌کردند؟ خودش را مقصر مي‌داند.
حضرت امام(ره) عزاداري سيدالشهداء(ع) را مثال مي‌زنند. مي‌گويد: عزاداري را برگزار مي‌کند و مي‌گويد: اين من هستم که دين را زنده نگه داشتم. احياي شعائر به وسيله من است. واي از اين من که هرجا اين نجس مي‌آيد، همه جا را متنجّس مي‌کند. بوي تعفّن من هرجا مي‌آيد، از بين مي‌رود. بايد خدا را بيرون کني تا خودت وسط بيايي! عبادت بوي تعفن مي‌گيرد، کمک به ديگران بوي تعفّن مي‌گيرد. من دوستي داشتم مي‌گفت: لوله‌هاي گاز را مي‌بينيد، مي‌داني ما چطور مي‌فهميم سوراخ دارد؟ گفت: گاز متعفّني را در اين لوله رها مي‌کنيم اگر ببينيم فشار کم شده شروع مي‌کنيم در مسير اين لوله رفتن، اگر يک سوراخ سوزن هم داشته باشد اينقدر اين گاز بد بود است که ما از فاصله چند متري مي‌فهميم کجاست و دنبالش مي‌کنيم و پيدا مي‌کنيم. اينقدر اين نفس بد بو است، اگر يک سوراخ سوزني راه پيدا کند، اگر منيت و کبر آدم يک جا راه پيدا کند تعفّن آن همه عمل ما را مي‌گيرد. من احياء کردم، رونقي در دين احياء شده به واسطه اين کار من، خودت را حساب مي‌کني آنوقت عجب است. يک سنت خيلي زشتي است که انشاءالله برداشته شود. بعضي از کساني که اطلاع ندارند و بعد از محرم و صفر دم در مسجدها در مي‌زنند و مي‌گويند: ده تا مسجد را در بزنيم و از امام حسين اجر بگيريم. بگوييم ما آمديم عزاداري کرديم و اين کار را کرديم. اين خيلي ضعيف است و زشت است. من بخواهم بدهي‌ام را به يک نفر بدهم، همه زندگي‌ام را بدهکار به او هستم، يک بخشي را بدهم و بگويم: اجر من چيست در مورد اين بدهي که دادم؟ ياران حضرت أباعبدالله در بغل حضرت دارد از دنيا مي‌رود، حضرت آمده خاک و خون‌ها را از صورت پاک مي‌کند، اولين جمله به حضرت اين است «هل أوفيت» آقا وفا کردم؟ همه کار را درست انجام دادم؟ نگراني براي درست انجام دادن کار است. نسبت به خدا و اهل‌بيت    با معرفت‌تر باشيم.
لذا حضرت امام در مورد عبادت مي‌فرمايد: عبادتي که کردي گاهي به هواي حوري بهشتي و غذاي بهشتي بود. ولي اول يک دروغ بزرگ همه ما مي‌گوييم: چهار رکعت نماز ظهر قربتاً الي الله! اين رفت. يکوقت يکي از عزيزان خوابي ديده بود و مي‌گفت: ديدم مرحوم آيت الله آقا مجتبي تهراني هستم، گفتم: نمازهاي ما چطور است؟ ايشان گفت: نماز بخوان. نماز خواندم، خواستم بگويم «اياک نعبد و اياک نستعين» ديدم دارم حرف بيهوده مي‌زنم. اين را نمي‌گويد، نگاه کردم ديدم آقا مجتبي به من مي‌خندد! دروغ مي‌گويي، خدايا فقط تو را مي‌پرستم و تنها از تو ياري مي‌خواهم، حرف بي معنايي است که تو داري مي‌گويي! اين بنده خدا مي‌گفت خوابم را براي اهل دلي نقل کردم و گفتم: چنين خوابي ديدم و فهميدم نمازهايم اينطور است. گفت: مگر خيال مي‌کني بقيه نمازهايشان درست است؟ «اياک نعبدُ» خيلي حرف بزرگي است. بعضي از ما در نمازهايمان روزي پنج وعده دروغ مي‌گوييم «اياک نعبدُ و اياک نستعين» قربتاً الي الله! ادعاي بندگي شوخي نيست. وقتي قربتاً الي الله مي‌گويي به اينها توجه کن ديگر عُجب تو را نمي‌گيرد. وقتي قربتاً الي الله مي‌گويي، بگو: خدايا دوست دارم در اين سمت باشم. فقط براي تو باشد، خدايا اينکه مي‌گويم دارم به تکليف تو عمل مي‌کنم نه اينکه باورم شود من يک آدمي هستم، يک مالي به من دادي، دستي از فقير گرفتم، يکي من و يکي تو نيست! خدايا شکرت که مرا مجراي فيض    خودت قرار دادي. براي اين فقرا از دست من رفت، خدايا شکرت مرا حساب کردي و اين توفيق را به من دادي. ايشان مي‌فرمايد: مفاسدي که دارد و اشکالاتي که ايجاد مي‌کند اين است که آدم‌ها معصيت را کوچک حساب مي‌کنند. من که بنده خوبي هستم، حالا يک چيزي هم از دست ما در رفت!     استصغار هم مي‌گويند، اين که چيزي نيست. بالاخره ما عمري اهل عبادت و دستگيري بوديم.
حضرت امام مي‌فرمايد: يکوقتي بلا و مشکلي مي‌آيد، به خدا مي‌گويد. خدايا ما بنده تو بوديم، اين بلا و ضرر نبايد براي ما باشد. يکوقت ديگري به او مي‌گويد: اين بلا و مشکلي که ايجاد شد، مي‌گويد: «البلاء للولاء» يعني بالاخره در ولايت الهي «هرکه در اين درگه مقرب‌تر است...» اين را براي خودش مي‌گويد. پناه بر خدا! زبان ملبّس به من! اين آلودگي و چرک بايد از زبانت پاک شود. نگويي: چه حرف حکيمانه‌اي زدم و چه حديثي خواندم. خودت را تأييد کردي. «استکبار طاعة» بزرگ شمردن طاعت است. اگر کثير هم هست بايد قليل بشماري، خدايا اين در مقابل تو چيزي نيست. بندگي که کردم کاري نکردم. خودت به من توفيق همين را دادي. ما حق نداريم به کافر اينطور نگاه کنيم که من خدا را قبول دارم، او خدا را قبول ندارد. بياييم قرار بگذاريم کسي را قضاوت نکنيم. «تألّي» نزد پيامبر آمدند و گفتند: فلاني بهشتي و فلاني جهنمي است. حضرت خيلي نهي کرد، از تألّي نهي کرد و گفت: اين کار را نکنيد. ما اجازه تحليل افعال داريم ولي اجازه تحليل افراد نداريم. امر به معروف و نهي از منکر، معروف و منکر، قرآن چطور امر به معروف مي‌کند، «يا ايها الذين آمنوا» بنده‌هاي گل من، ايمان آورده‌ها، اين کار را انجام بدهيد و اين کار را انجام ندهيد.
حضرت امام مي‌فرمايد: منشأ عجب، حبّ نفس است. خودم را دوست دارم. حبّ نفس که شد، حبّ نفس مثل يک ضريب است. ضريب را پشت هر عددي بگذاري خيلي تغيير مي‌کند. اگر هزار تومان خير است، وقتي حبّ نفس بگويد: من اين خير را انجام دادم، ضرب در من شود، هزار تومان را ده هزار تومان مي‌بينيم. اما يکباره جذر گرفته شود، يکباره از بين مي‌رود وقتي عمل را از ديگري ببيني. حالا مگر چه کار کرده است؟ حتي اگر عمل مساوي باشد و شکل هم باشد، تو در مورد خودت اينطور حساب مي‌کني و در مورد او شروع مي‌کني به اشکال تراشي کردن. با چه نيتي اين کار را کردي؟ عمل خيري که تو انجام ندادي و او انجام داده شروع به تشکيک کردن مي‌کني! براي چه به هيأت امام حسين کمک مي‌کني، اگر راست مي‌گويي بيا اينجا کمک کن! چون اين کار را خودت انجام دادي! او اين کار را انجام داده و تو انجام ندادي، منتهي مي‌خواهي توجيه کني بگويي: هيأت را همه کمک مي‌کنند. بيا به فقراي خودمان کمک کن. اين حبّ نفس است. خودش يک کمکي کرده مي‌خواهد اين بالا برود. اين ترجيح عقلي نيست. چون اهل نماز و روزه نيست، مي‌خواهد ابهت نماز و روزه و عبادت او را بشکند، براي اينکه عمل خودش را بالا ببرد. ما يکوقت مي‌خواهيم از جايي بالا برويم، چون بالا رفتن نسبي است دو حالت دارد. يا از نردبان بالا مي‌رويم، يا بقيه را قد کوتاه مي‌کنيم. اگر همه در مجلسي نشستند، شما از همه بلندتر مي‌شوي. مي‌خواهي بشکني و بگويي: کدام نماز و روزه شما به درد خودتان مي‌خورد، عبادت را مي‌کوبد. مي‌خواهد بندگي ديگران را حقير کند! عجب در کفر عنواني است که حضرت امام مي‌فرمايد.
حتي کافر هيچکدام از اينها را قبول ندارد، مي‌گويد: من آزاده هستم و تقليد نمي‌کنم. من روشنفکر هستم. اين هم براي حبّ نفس است. عُجب دارد و ريشه حبّ نفس، عُجب است. من تقليد نمي‌کنم، اين موهومات چيست نسبت به او داريد. دين را موهومات مي‌گويد، اين هم باز عُجب خودپسندي است. مي‌بيند او انجام مي‌دهد و اين انجام نمي‌دهد، بايد او را بکوبد و خودش بالا برود. رذايل و فضايل اخلاقي، ما از بيان اهل‌بيت(ع) مسلمان و کافر نمي‌شناسيم، اگر حسود شد کافر هم باشد «لا يسود» آقا نمي‌شود و عزت پيدا نمي‌کند.
شريعتي: ما به اينجا رسيديم که در عبادات و بي عبادتي‌هاي ما اگر من وسط آمد يک زلزله چند ده ريشتري است که آرامش را از تو مي‌گيرد.
حاج آقاي سعيدي: همينطور است و اگر بخاطر من شروع به کار کردن کردي، اين من سير شدني نيست. لذت هم ندارد يعني اول مثل خوردن آب شور است، بعد تلخ مي‌شود و دل را مي‌زند. تا جايي که ديگر مؤمنين را کافر مي‌شماري و کفر خودت را ايمان مي‌بيني. خودش را طلبکار مي‌بيند، از خدا طلبکار مي‌بيند. مي‌گويد: من به واسطه اين عبادتي که دارم مستحق هستم، لذا ايشان مي‌گويد: بعضي دعاها را در خفا برعکس مي‌خواند. خدايا با عدلت با ما برخورد کني جاي ما بهشت است! خودش را از مردم ممتاز مي‌داند، خودش را محبوب حق مي‌داند، مي‌گويد: خدا مرا دوست دارد. اين من هستم، کسي که خدا دوست دارد. وقتي از جلسه امام حسين بيرون مي‌آيي بگويي: خدايا شکرت که براي امام حسين اشک ريختم. خدايا شکرت مرا راه دادي! خدايا مي‌دانم تو به لياقت تقسيم نکردي و به فضلت تقسيم کردي. مي‌دانم اهل‌بيت(ع) همه را مي‌دانند و دست مرا گرفتند و آوردند. اهل‌بيت دستگيري مي‌کنند. لذا حضرات علما مي‌فرمودند: به روضه مشرف شديم! ما را به روضه آوردند. خودشان مجلس روضه را تشکيل مي‌دادند اما مي‌گفتند: سعي کنيد شما را روضه بياورند. ما اصلاً خودمان را فاعليت نمي‌بينيم. خدايا اين شيريني گريه براي أباعبدالله را از من نگير.
حضرت امام مي‌فرمايند: اين را دائم تکرار کنيد «ما عرفناک حق معرفتک» خدايا نشناختيم تو را آنقدر که حق معرفت بود. «ما عبدناک حق عبادتک» هيچ عبادت ما حق عبادت تو نبود. هرچه بود وظيفه‌اي بود که تو گفتي که مي‌ترسم در آن هم قصور کرده باشم. نگراني من اين است که براي تو کار کردم. عجب اينجا هم هست که مي‌گويد: شيطان که ديگر ما را گول نمي‌زند. يکي از کارهاي شيطان اين است که تو و من خودمان را ايمن ببينيم از شر او، بگوييم که ما بنده هستيم، ما که اهل اين حرف‌ها نيستيم. شيطان کجا و ما کجا، يکوقت اين را در همين برنامه نقل کردم، راننده کاميون به من گفت: مي‌داني کي تصادف مي‌کني؟ آن موقع که مي‌گوييم: تصادف براي اين جوجه راننده‌هاست. ما که عمري در جاده هستيم، تصادف نمي‌کنيم. هميشه بايد خودت را در معرض خطر بداني لذا دقت تو بالا مي‌رود. شيطان عدوّ مبين است و ايستاده و لحظه به لحظه به او اطلاع مي‌دهد، حواست باشد، بيا بستر را آماده کن و برايش بريز! پناه بر خدا! حيف است از عمرهاي ما که اينطور تباه شود. هم سفره بودن با أبا عبدالله را با هم سفره بودن دنيا و منيت و کثيفي و آلودگي همراه نکنيم.
شريعتي: وقتي قطع‌نامه امضاء شد، به خانه آمد و خودش را با گريه بغل پدر انداخت و گفت: بابا ديدي جنگ تمام شد. گفت: جنگ تمام نشده! گفت: امروز اعلام کردند جنگ تمام شد. پدر گفت: جنگ ادامه دارد. گفت: کجا؟ پدر به سينه خود اشاره کرد و گفت: اينجا، بين ما با نفس، اينجا هميشه رزمنده و بسيجي مي‌خواهد و بايد هميشه آماده بود. به اين بهانه ياد همه شهدا و رزمندگان دفاع مقدس را گرامي بداريم. اين مبارزه بايد همينطور ادامه داشته باشد و انشاءالله در اين روزها و شب‌ها با تفکر و تأمل به نکاتي که حاج آقاي سعيدي گفتند فکر کنيم و مسير را اصلاح کنيم و به سعادت واقعي برسيم و انشاءالله هيچوقت اهل‌بيت نگاهشان را از ما دريغ نکنند. امروز صفحه 454 قرآن کريم، آيات 17 تا 26 سوره مبارکه صاد را تلاوت خواهيم کرد.
«اصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ «17» إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ «18» وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ «19» وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ «20» وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ «21» إِذْ دَخَلُوا عَلى‏ داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى‏ بَعْضُنا عَلى‏ بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى‏ سَواءِ الصِّراطِ «22» إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ «23» قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى‏ نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ «24» فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‏ وَ حُسْنَ مَآبٍ «25» يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ «26»
ترجمه: (اى پيامبر!) بر آن چه مى‏گويند شكيبا باش و بنده‏ى ما داود را ياد كن كه صاحب قدرت بود، امّا با اين حال، همواره روى به سوى درگاه ما داشت. همانا ما كوه‏ها را رام كرديم در شامگاهان و بامدادان، همراه او تسبيح گويند. و پرندگان را (نيز) گرد آورده (و تسخير او كرديم) تا همگى به داود رجوع كنند (و در ذكر خدا با او هماهنگ گردند). و فرمانروايى و حكومت او را استوار داشتيم و به او حكمت و داورى عادلانه و فيصله بخش داديم. و آيا ماجراى آن دادخواهان كه از ديوار محراب (داود) بالا رفتند به تو رسيده است؟ آن گاه كه (ناگهانى) بر او وارد شدند و او از (مشاهده‏ى) آنان به هراس افتاد. شاكيان گفتند: نترس، ما دو نفر درگير شده‏ايم و يكى از ما بر ديگرى تعدّى نموده است، پس بين ما به حقّ داورى كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست راهنمايى فرما». اين برادر من است كه براى او نود و نه ميش و براى من تنها يك ميش است، امّا (با آن همه سرمايه به من) مى‏گويد: آن يك ميش را هم به من واگذار و در گفتگو بر من غلبه نموده است. (داود) گفت: حقّا كه او با درخواست افزودن ميش تو به ميش‏هاى خودش به تو ستم كرده است و البتّه بسيارى از شريكان، بعضى بر بعضى ستم مى‏كنند، مگر كسانى كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام مى‏دهند و آنان كم هستند و داود متوجّه شد كه ما او را (با اين صحنه و طرح نزاع) آزمايش كرديم، پس، (از قضاوت خود قبل از شنيدن سخن طرف مقابل پشيمان شد و) از پروردگارش آمرزش خواست و به ركوع در افتاد و توبه و انابه كرد. پس ما آن (قضاوت عجولانه) را بر او بخشيديم و البتّه براى او در نزد ما مقام قرب و عاقبت نيك است. اى داود! همانا ما تو را در زمين جانشين قرار داديم، پس ميان مردم به حقّ داورى كن و از هواها و هوس‏ها پيروى نكن كه تو را از راه خدا منحرف مى‏كند. البتّه كسانى كه از راه خدا منحرف مى‏شوند برايشان عذاب سختى است به خاطر آن كه روز قيامت را فراموش كردند.
شريعتي: اين هفته قرار گذاشتيم از عالم وارسته و مرجع تقليد بزرگ حضرت آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني ياد کنيم، اشاره قرآني را بفرماييد و بعد از زبان شما از اين شخصيت بزرگ بشنويم.
حاج آقاي سعيدي: «اصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ» صبر کن نسبت به چيزي که به تو مي‌گويند و شکيبايي داشته باش. در بحث عبادات و هر بحثي که در مسائل الهي پيش مي‌آيد يک «ما يقولون» داريم. حرف بزن داريم، هر کاري بکنيم يک چيزي پشت سرش هست. نسبت به ما نه، نسبت به انبياي الهي هم بوده است. به حضرت نوح مجنون مي‌گفتند، به پيامبر ما العياذ بالله توهين مي‌کردند. اما وظيفه ما طبق امر قرآني صبر است. خدا حضرت آقاي جاودان را حفظ کند، مي‌فرمودند: يک وقتي اگر ديديد حرف نامربوطي به شما زدند، يک رودخانه فکر کنيد که از اينجا تا بهشت براي شما کشيده شده است. اين توهين را به تو کردند يا دين تو؟ به تو کردند يا به اخلاقت؟ اگر به خاطر دينت است، اين رودخانه دارد آنجا مي‌برد، چيزي در عالم گم نمي‌شود. لذا براي آدم صبر و تحملش ساده و بهتر مي‌شود.
مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني از حيث علمي و تقوا فوق العاده است، همين تحرير الوسيله حضرت امام، وسيلة النجاة آ سيد ابوالحسن است، مبناي فقهي و علميت آ سيد ابوالحسن طوري است که مبنا قرار مي‌گيرد براي نوشتن کتاب تحريرالوسيله براي حضرت امام، فوق العاده بودند در زمانشان و شاگردان فوق العاده‌اي داشتند. حواسمان باشد، ما دستور داريم نسبت به آبرودارهاي پيش خداوند توسل داشته باشيد. اهل‌بيت(ع) نمره يک اين قضيه هستند ولي علماء و بزرگان هم هستند. نام اينها که مي‌آيد يک رحمتي از خدا برايشان بخواهيم. دو رکعت نماز بخوانيم و به اين بزرگان هديه بدهيم. علماء و بزرگان ما نسبت به علماي خودشان اين ادب را داشتند و به زيارت قبورشان مي‌آمدند و فاتحه مي‌خواندند. اين سنت خوبي که در برنامه‌ها نسبت به بزرگان گذاشته مي‌شود، انشاءالله در زندگي ما برکت دارد و اين هديه‌ها را نسبت به اين بزرگان فراموش نکنيم.
خدايا از ادامه غيبت حضرت صرف نظر کن. اسم وقت که مي‌آيد ياد حضرت حجت مي‌افتيم. اگر تلخي و مشکلاتي در زندگي ما هست، هيچکدام قابل مقايسه با دوري از امام زمانمان نيست. دلتنگي است. حضرت ابالفضل(ع) گفت: سينه تنگ شده است، وقتي مي‌بيند علي اکبر رفته و ديگران رفتند سينه‌اش تنگ مي‌شود. خدايا دلمان تنگ است، يا امام زمان به دلهاي ما رحم کن. به زمانه ما رحم کن. خود حضرت حجت هم براي فرجشان بيشتر از همه ما دعا مي‌کنند. خدايا به ما توفيق بده با همين چشم سر ببينيم. روزي که دست به ديوار خانه کعبه بزند و أنا بقية الله بگويد. بعد فوج فوج مردم بيايند کنار حضرت بايستند. آن روز جزء ياران حضرت باشيم. بگوييم: اگر روزي جد تو گفت: «هي من ناصرٍ ينصرني» و صدايي نيامد، امروز بگو که همه ما انشاءالله جزء ناصر تو هستيم! انشاءالله لبيک بگوييم و آن روز بيايد و شيعه آن روز را نزديک مي‌بيند. انشاءالله توفيق داشته باشيم سربازي کنيم. به اين اميد زنده هستيم. «اللهم عجل لوليک الفرج»
شريعتي: اي روز آفتابي، اي مثل چشم‌هاي خدا آبي، اي روز آمدن، اي مثل روز آمدنت روشن، اين روزها که مي‌گذرد هر روز در انتظار آمدنت هستم. اما با من بگو که آيا من نيز در روزگار آمدنت هستم. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي سعيدي: خدايا تو را به آبروي اميرالمؤمنين و حضرت صديقه طاهره(س)، محبت گناه و محبت دنيا، رذايل اخلاقي را از دلهاي ما بيرون کن. خدايا تا ما را نيامرزيدي از اين دنيا نبر. خدايا ما را عاشق و عارف نسبت به اهل‌بيت(ع) قرار بده. خدايا چشم ما را به جمال حضرت حجت روشن کن. انقلاب ما را به انقلاب حضرت حجت متصل کن. انشاءالله به رهبري حضرت آقا بتوانيم خدمتگزار حضرت حجت باشيم.
شريعتي:
گرفتارم گرفتارم ابالفضل *** گره افتاده در کارم ابالفضل
دعايي کن دوباره چند وقتي است *** هواي کربلا دارم ابالفضل
«السلام عليک يا أبا عبدالله»


ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها