اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

97-05-17-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي – آرامش در زندگي

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آرامش در زندگي
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 17-05-97
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه بيننده‌ها و شنونده‌هاي نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. امروز روز دحو الارض است. روز 25 ماه ذي‌القعده که افضل اعمال امروز زيارت حضرت رضا(ع) هست که از همين‌جا به امام رئوفمان سلام مي‌کنيم. انشاءالله دوستاني که مشهد مشرف هستند نايب الزياره ما باشند. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم. از همه کساني که مشهد مشرف هستند خواهش مي‌کنيم که ما را فراموش نکنند. آنجايي که هستند قطعه‌اي از بهشت است. در بهشت معرفت ايجاب مي‌کند آدم رفقايش و آرزومندان را فراموش نکند.
شريعتي: اين قرار همه سمت خدايي‌‌هاست که در مشاهد مشرفه و در ايام خاص يکديگر را از دعاي خير محروم نکنند. هفته گذشته برنامه خيلي مورد استقبال دوستان قرار گرفت. قرار شد روزهاي چهارشنبه در مورد آرامش صحبت کنيم.
حاج آقاي سعيدي: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) اين مطلع زيباي بحث ما بود که از سخن الهي گرفته شد. ذکر خدا آرامش‌بخش دلهاست. وقتي بخواهيم با دقت به مفهوم ذکر نگاه کنيم، تعاريفي که اهل‌بيت براي ما بيان کردند، شايد بهتر از آن نشود بيان داشت. ذکر و ياد خدا را در طاعت الهي ديدند. وجود نازنين اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «مَنْ‏ أَطَاعَ‏ اللَّهَ فَقَدْ ذَكَرَ اللَّهَ» کسي که از خداوند عزّوجل اطاعت کند قطعاً همان ذکر و ياد خداست. يعني ذکري که فقط به ذهن من برسد، سبحان الله، سبحان الله بد نيست و بايد باشد و تأکيد اهل‌بيت(ع) هم هست اما چه به حد واجبش، در حداقل هم واجباتش را انجام مي‌دهد، نماز و روزه و قرآن خواندن دارد اما در عمل هم ياد خدا دارد. لذا اهل‌بيت(ع) دهم به اين معنا خيلي ما را ارجاع دادند که ذکر خدا و خاصيت ذاکر خدا موقعي شناخته مي‌شود که دو راهي بين حلال و حرام است. ما از بيرون مي‌بينيم و مي‌گوييم: بگذار دو راهي پيش بيايد، زماني که قرار است خدايي بشود يا نشود، آن موقع کدام را انتخاب مي‌کنيم. اتفاق خطرناکي در اين دوراهي‌ها مي‌افتد، ما اسير تبليغات شيطان مي‌شويم. وقتي بخواهيم فلان ماده شوينده را بخريم، دستمان را دراز مي‌کنيم برمي‌داريم. چرا انتخاب مي‌کنيم؟ از بس تبليغ شده فلان شامپو و شوينده را بخر. شما شيمي‌دان نيستي اما اينقدر تبليغ کردند که اثر گذاشته است. انتخاب امروزت تأثير گرفته از تبليغ ديروز است. شيطان با ما همين کار را مي‌کند. شروع مي‌کند کاري کند که در لحظه انتخاب تو اين کار را نکني. کاري که خدا مي‌خواهد را نکني، کاري که او مي‌خواهد را انجام بدهي. لذا دستورالعمل اين است که مي‌گويد: موقعي که خطبه‌اي آمد، اشکال آمد احساس کردي يکجايي دلت مي‌خواهد، خدا نمي‌خواهد «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (اعراف/200) ياد خدا را زنده کن.
عصباني مي‌شوي، «لا اله الا الله» بگو. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» يک مشکل و خطا و گناه ديگر پيش مي‌آيد، به خدا پناه ببر. بدانيم شيطان يک سري شيريني‌ها را در زمان غفلت براي ما جلوه‌گري مي‌کند. يک کتابي هست به نام لمعه که در دوران طلبگي خدمت حضرت آيت الله جاودان مي‌خوانديم. يکوقت‌هايي نگاه مي‌کنم مي‌بينم ايشان چه حاشيه‌هايي نوشتند، بعد همينطور جلو مي‌روم مي‌بينم يک پاراگراف خالي است. هيچي نوشته ندارم. يعني آن روز کلاس نرفتم، به هر دليل غير موجهي که امروز اسمش را غير موجه مي‌گذارم، آن روز موجه مي‌گفتم مي‌بينم حاشيه ندارد. چقدر دلم مي‌سوزد کلاس آيت الله جاودان را نرفتم و از دست دادم. الآن ايشان لمعه نمي‌گويد و من هم نمي‌توانم بخوانم. همه فرصت‌هايي که داشتم از دستم رفته است. اين ديگر احياء نمي‌شود آن زمان خاطره خوشي براي من بود که مثلاً با دوستمان کلاس را رها کرديم و خيلي به ما خوش گذشته اما الآن به عنوان خاطره تلخ از آن ياد مي‌کنيم. لذا نگاه مي‌کني خاطره تلخ زمان گذشته امروز برايت شيرين است. به پزشک يا مهندسي مي‌گوييد: از خاطرات شيرين گذشته بگو. مي‌گويد: تا صبح بيدار نشستيم درس خوانديم، امتحان عالي دادم، اينها همه سخت بود ولي امروز شيرين شد. خاطره همان است ولي تلخي و شيريني به واسطه اينکه من عقلم کامل است مي‌فهمم آن موقع چه اتفاقي افتاد. از اين بچه‌هاي رزمنده و جبهه و جنگ بپرس، از خاطرات گذشته بگويد، مي‌بيني تعريف مي‌کند گرم بود. گرد و خاک بود، غذا اينطور بود. يک چيزهايي را مي‌گويد که همه تلخ است ولي به حساب شيرين‌ترين خاطراتشان از اينها تعريف مي‌کنند. اين سختي‌ها در لحظه خودش سخت است و وقتي مي‌گذرد شيرين مي‌شود. آدم‌ها هم همين اتفاق برايشان مي‌افتد. در روزي که «تبلي السرائر» است، آدم‌ها عقل‌ رس مي‌شوند، روز قيامت يکي از صفت‌هايش اين است که حجاب‌ها کنار مي‌رود و مي‌فهمند هر عملي چه بود. «صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي» مي‌فهمند چه اتفاقي افتاده آنوقت مي‌گويد: حيف! «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي‏ خُسْرٍ» (عصر/2) خسران پيدا مي‌کند، يوم الحسره است. غصه مي‌خورد عمر گرانمايه را در چه راهي گذاشتم؟ تا چه خورم صيف و چه پوشم شتاء؟ همه فکر و ذکرم همين بود. خدا اين زندگي و استعداد را به من داد براي اينکه اينطور زندگي کنم؟ خدا را در چه عبادت‌‌هايي مي‌‌توانستم دنبال کنم نشد. الآن ديگر وقت عمل نيست. اينقدر دلش مي‌سوزد! نکته‌اش غفلت است. در مقابل ذکر، غفلت است. شيطان کاري مي‌کند پشت قضيه را نبيني. چه چيزي از دست مي‌دهي؟ زمان، عمر شريف، طاعت و توجه الهي را از دست مي‌دهي. به خدا پشت کردي.
آن چيزي که آدم  خبره و با هوش، آدمي که نمي‌گذارد به نتيجه برسد، کارنامه را ببيند و غافلگير شود و تعجب کند، از همين الآن کارنامه فردا را درست مي‌کند، آدم‌هاي باهوش معمولاً کمتر غافلگير مي‌‌شوند. چون گناه حاصل جهل است. آدمي که مي‌داند سعي مي‌‌کند در همين کارنامه فردا را درست کند. يکباره فرياد نزند اي اينها براي من نيست. چرا عمل‌هاي صالح من نيست؟ خرابش کردي. پيامبر مي‌گويد: ديدم آتشي مي‌آمد و خانه‌اي از بين مي‌رفت، آتشي مي‌فرستيم، مي‌گويم: اين عمل خير من است، منتظر هستم پاسخش را ببينم، حبط کردم و سوزاندم. اهل‌بيت(ع) گفتند ما عمل کنيم. پس معناي آرامش قلبي بحث طاعت الهي شد، به فرمايش اميرالمؤمنين(ع). چه چيزهايي باعث مي‌شود من از اين طاعت سر باز بزنم؟ «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏» (علق/6و7) رؤيت استغناء، همين که آدم خيال کند خبري است. استغناء علمي! يکوقت راننده کاميون گفت: حاج آقا مي‌داني ما کي تصادف مي‌کنيم؟ موقعي که بگوييم: ما ديگر اوستاي جاده هستيم. ديگر تصادف براي جوجه راننده‌هاست. آن روز دقت آدم پايين مي‌آيد. علميت است، درس خوانده است، دکتر شده، ثروت زيادي دارد. اينها را خودم بدست آوردم و خودش را موضوع ببيند. نمي‌گويد: «هذا من فضل ربّي». حضرت آيت الله جوادي مي‌فرمودند: خدا يک کارت شناسايي براي همه صادر کرده و رويش نوشته: «أَنْتُمُ‏ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» (فاطر/15) مردم شما به سوي خدا فقير هستيد و چيزي نداريد. ظرف خالي هستيد اما وقتي آدم دروغ ديد، در ظرفش چيزي احساس کرد آنوقت طغيان مي‌کند. خاصيت آدم اين است. شيطان به اين روش عبادت‌هاي ما را باطل مي‌کند، عُجب، آقا ريا نشود من نماز شبم را در يک پستو در اتاق خانه مي‌خوانم ولي بعد اتفاقي مي‌افتد مي‌گويم: اين منم طاووس عليين شده! عُجب مي‌گيرد. آن عبادت باعث تخريب تو مي‌شود. اينها نکات اخلاقي است که يکوقت‌ها بدون اينکه بفهميم دچارش مي‌شويم. آدم باهوش حواسش جمع است از اهل‌بيت(ع) دستور مي‌گيرد. حواست باشد وقتي عبادت کردي به واسطه عبادتت فخر نداشته باشي. استکبار عبادت نداشته باشي. استصغار معصيت نداشته باشي. معصيت گناهي را کوچک نشماري. يک شب هزار شب نمي‌شود. گناه بزرگ است و هرچقدر بگويم کوچک است، نافرماني او که هست.
شريعتي: عنوان بحث ما اين است که دنبال آرامش هستيم. اين آرامش در سايه ذکر به دست مي‌آيد و ذکر طبق کلام حضرات معصومين که افضل آن ذکر عملي است به واسطه اين ايجاد مي‌شود که از گناه دوري کنيم. يک بخشي از ناآرامي‌ها به درون خودمان برمي‌گردد.
حاج آقاي سعيدي: در مسير طاعت نيستيم. خاصيت طاعت آرامش است. خاصيتي زحمتي که براي خدا کشيده مي‌شود اين است که خستگي ندارد. خستگي جسم دارد، عزيزان ما از شهداي جنگ تحميلي دو سه روز نمي‌خوابيدند ولي احساس خستگي نمي‌کنند. در اوج خستگي احساس فرح و بهجت و شادي و نشاط دروني دارد. اين براي زحمتي است که براي خدا کشيده مي‌شود. آدم مي‌داند پاسخگوي زحمتش خداست. تفاوت گريه براي دنيا و گريه براي أباعبدالله(ع)، يکوقت براي آدم يک اتفاقي در دنيا مي‌افتد، غصه دنيايي آدم را پير مي‌کند، گريه براي أباعبدالله مي‌کني مي‌بيني دلت از درون دارد عشق مي‌ورزد. حالت بهتر مي‌شود. حبّ امام حسين اين را در دل من ايجاد کرده، حبّ دنيا از دست دادن است نسبت به يک چيز دنيايي. پير غلام امام حسين(ع) است ولي زنده دل است. دلش با أباعبدالله گره خورده است. نمي‌تواني سنش را بفهمي. چون دلش با نور گره خورده است. غم امام حسين و حضرات معصومين(ع) با جنس غم دنيا فرق مي‌کند. لذا افراد نمي‌توانند تحليل کنند. طاعت خدا هم همين است.
يک مزرعه را مثال بزنم. شخصي نزد کشاورزي مي‌آيد و مي‌گويد: فلاني کشاورزي که مي‌کني کار بي معني است انجام مي‌دهي. چرا گندم‌هايي که در دامنه جمع کردي را دور مي‌ريزي؟ مي‌گويد: دور نمي‌ريزم و دارم مي‌کارم. منتهي از کشاورزي چيزي متوجه نمي‌شود. مي‌گويد: اينها را آرد کن و بخور، مي‌گويد: نه، من دارم اين را براي برداشت فردا استفاده مي‌کنم. «الدنيا مزرعة الآخره» گرسنه هم باشم باز از اين استفاده نخواهم کرد. اين معنايي که تو مي‌گويي اسراف است و استفاده نيست. کاشتن اين استفاده درست است. خدا به ما يکسري امانت داده است. دست و پا و چشم ما و عمر ما، صحت و سلامت ما و نعماتي که قابل شمردن نيست. طريقه مصرف اينها را من تعيين مي‌کنم يا خدا. گل بحث ما اينجاست. من يا خدا، طاعت الهي به چيست؟ بعضي مواقع من تعيين مي‌کنم نمي‌خوانم بگويم خدا، مي‌گويد: دلت پاک باشد. خدا هم اين را مي‌گويد؟ نه اين را من مي‌گويم. ابليس نزد خداوند عرضه داشت خدايا من بر آدم سجده نمي‌کنم ولي تو را چنان عبادت مي‌کنم که هيچ بنده‌اي روي زمين تا به حال تو را اينگونه عبادت نکرده باشد. خداوند فرمود: نه، من دوست دارم آنطور که خودم مي‌گويم عبادت شوم. تعيين کننده عبادت خداست. نه اينکه من مي‌گويم. اينکه بعضي طاعت‌ها براي ما لذت‌بخش نيست، براي اينکه من تعيين مي‌کنم.
بنده خدايي به من گفت: حاج آقا من نماز نمي‌خوانم ولي طبيعت را که مي‌بينم اينقدر اشک مي‌ريزم، اينقدر ياد خدا مي‌کنم. اين جاي نماز قبول مي‌شود؟ گفتم: ياد خدا کردن چيز خوبي است اما نه تو تعيين مي‌کني و نه خدا تعيين کرده است. هرموقع در تعارض قرار گرفتي بين من، مَنيت کثيف‌ترين چيزي است که شيطان به انسان‌ها تزريق مي‌کند. هر موقع بين من و خدا در دوراهي قرار گرفتي، مرا انتخاب کردي باختي. خدا را انتخاب کردي بردي. در هر موضوعي هست. حلال و حرام، حاج آقا من اينقدر به فقرا کمک مي‌کنم، من خمس و وجوهات شرعي نمي‌دهم ولي اينقدر به فقرا کمک مي‌کنم. من تعيين مي‌کنم اين بهتر است، اين واجب‌تر از آن است. هرموقع تعارض بين من و خدا ايجاد شد. من خيلي دعا و قرآن مي‌خوانم، ولي حجابم اينطور است. حد حجاب را خدا تعيين مي‌کند يا من؟ وقتي من جلوتر از خدا قرار گرفت بد است.
من از درمان و درد و وصل و هجران *** پسندم آنچه را جانان پسندد
يکوقت نفس مي‌گويد: نه، آنچه من دوست دارم. لذا نفس بکوقت به عبادت سوق مي‌دهد منتهي عبادت ريايي. نماز بخوانيم که فلاني ببيند. صدقه مي‌دهي که مشهور شوي، رضايت نفس پيدا کني، خوشحال شوم از اين کار، هرجا ديدي خدا نيست رهايش کن. خدا اسم رمز است. من و خدا، جنگ نفس و خدا جنگي است که وقتي گروهي از جهاد نزد پيامبر آمدند، اظهار سختي کردند. پيغمبر فرمودند: يک جهادي به نام جهاد اکبر هست. گفتند: بزرگتر از اين که ديگر خيلي سخت است. کشته و مجروح شديم، از اين جهاد عظيم‌تر هست! فرمودند: جهاد با نفس، دلت مي‌خواهد يا او از تو مي‌خواهد. جهاد با نفس يعني آنجا که ديدم تمايل هست،
شريعتي: يعني اگر ما تلاش کرديم، مثل کنکوري‌ها که تلاش کردند، امروز به جايي مي‌رسند که احساس مي‌کنند نتيجه آنطور که بايد مي‌شده، نشده است. آنوقت اينجا بين من و خدا قرار داريم، خدا خواسته اينطور شود. همين که تلاش کرديم، کافي است. همين آرامبخش است.
حاج آقاي سعيدي: در تمام مشکلي که هست، مقام رضا و پسنديدن، کسي که راضي هست به رضاي خدا، «الهي رضاً برضاک» کلامات آخر امام حسين(ع) است. امام حسن(ع) در اوج شدت و سختي مي‌گويد: خدايا راضي هستم به قضاي تو، امام حسيني که وضعيت جنگي مي‌چيند، سربازها را اينطور مي‌چيند، پشت خيمه‌ها را، تمام کارها را انجام مي‌دهد، خدايا راضي هستم به رضاي تو. توکل يعني انجام دادن کار و سپردن نتيجه کار به خداست. انجام دادن کار طبق رضاي خدا و سپردن نتيجه کار به خداي متعال است. ذکر به عنوان ياد و لذت محبين هم گفته شده است. پيغمبر به مردم اينطور بگو: اگر خدا را دوست داريد، «فَاتَّبِعُونِي‏» (آل‌عمران/31) از من پيغمبر تبعيت کن. هر محبتي يک تبعاتي دارد و تبعيت از خداوند، اگر خدا را دوست داري پس تبعيت کن. «يُحْبِبْكُمُ اللَّه‏» يکي از اثراتي که آدم مي‌بيند دلش آرام است، اين است که محبوب خدا واقع مي‌شود. خدا بنده‌اي را که دوست داشته باشد دلش را آرام مي‌کند. محبت دنيا را از دلش مي‌برد. زرق و برق دنيا را از دلش بيرون مي‌کشد. چشم او دنيا بين نمي‌شود. خسارت دنيايي براي دلش حزن نمي‌آورد. «فَلا خَوْفٌ‏ عَلَيْهِمْ‏ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏» (بقره/38) اين کاري است که خدا با او مي‌کند. اگر محبت خدا را داشتيم، اطاعت خدا شد بايد منتظر باشيم دلمان شاد شود. اگر تا حالا نداشتيم، گفتند: يک نسخه بده براي کساني که مريض هستند، يک نسخه هم براي پيشگيري‌اش بده، اگر نبود «لو علم المدبرون کيف اشتياقي بهم لماتوا شوقاً» حديث قدسي است. »لو علم» اگر مدبرون، آنهايي که به خدا پشت کردند، نماز و روزه را رها کن، همه چيز را خطا انجام مي‌دهد. «کيف اشتياقي بهم» من خدا چقدر دوست دارم اينها برگردند. «لماتوا شوقا» از اين شوق مي‌ميرند. فقط گير سر قسمت اول است که اگر بدانند، که نمي‌دانند. اين غفلت است. اگر بدانند خدا چقدر دوستشان دارد، اگر بدانند که خدا به اين بنده‌ها مي‌گويد: بنده فراري! برگرد. صد بار اگر توبه شکتي باز آ! آنهايي که برگشتند و رو به سوي خدا برگشتند، مي‌فهمند خدا مي‌تواند به آنها آرامش بدهد. خدا قادر مطلق است. قلب‌هاي ما محل خداست. «القلب حرم الله» حرم خداست. خدا حرم خودش را با زلزله به هم نمي‌ريزد. در حرم خدا غير خدا را جا نده. غير خدا را جا دادي منتظر تزلزل باش. چون همه چيزهاي غير خدا دروغ هستند «لا مؤثر في الوجود الا الله» غير از خدا هيچ تأثيري در وجود ندارد. اگر مؤثرهاي ديگر را ديدم مثل موقعي مي‌شود که طرف سراب را نگاه مي‌کند، وقتي مي‌بيند سراب نيست چه افسردگي دست مي‌دهد. آب نبود، غلط و دروغ بود. سراب بعدي را مي‌بيند. حرکت مي‌کند، فکر کنيد کسي سالها در عمرش همينطور بگويد امروز به اين دل خوش کند، فردا به او دل خوش مي‌کند، غير خدا اين سراب است. هي مي‌رسد به اينها مي‌بيند اين نبود، خوشي دنيا نبود، در اين عالم چيزي به نام خوشي به معني رقابت با خدا نبود. اما اگر از خدا ديد حالا يک ظرف آب هم برايش شيرين مي‌شود. «يَا مَنِ‏ اسْمُهُ‏ دَوَاءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفَاءٌ» (مصباح‏المتهجد، ص 360) ذکر خدا شفاست. ياد خدا شفاست. شفا براي بيماري، من که تنم سالم است، مگر همه بيماري‌ها براي تن است؟ خيلي از ما ممکن است آزمايش خوب بدهيم همه چيز سالم باشد اما بگوييم: يک لحظه آرامش ندارم. آرام و قرار ندارم. ذکر خدا شفاست. منتظر باش قلب بيمار تو را خدا شفا بدهد. ذکر يک صفت دارد، دوام در ذکر، هميشگي بودن، خوش به حال آنهايي که دوام در ذکر دارند.
ملاک انتخاب خدا باشد نه من، در موقعيت‌هايت وقتي خدا را انتخاب کردي خدا به تو فرقان مي‌دهد. خدا به تو نور مي‌دهد که به نور الله نگاه کني. آدم متقي و مؤمن با نوري که خدا جلوي پايش مي‌اندازد نگاه مي‌کند. ممکن است سواد درس خواندن زياد نداشته باشد. اما نگاه مي‌کني بصيرت دارد، گمراه نمي‌شود، بعضي خيلي سواد زياد دارند، داشنمند فلان قضيه است ولي نگاه مي‌کني در راه کفر و آزار مردم از دانشش استفاده مي‌کند. بخاطر عدم ايمان و سرکشي که دارد، دانشش هم بر ضد خودش است. لذا در روز قيامت بعضي‌ها بر داشته‌هايان گريه مي‌کنند. ابن ملجم چقدر بر اينکه قدرت داشته، گريه مي‌کند که توانست اميرالمؤمنين را به شهادت برساند. خدايا کاش اين توان را نداشتم، «يا ليتني کنتُ ترابا» خدايا کاش خاک بودم. کاش هيچي نبودم. عقل نداشتم، دست نداشتم، همه اينهايي که امروز دنبال مي‌کنم، آن دنيا چون خدايي مطرح نشده باعث سرشکستگي من مي‌شود. هرچه از زندگي با خدا بوديم، برديم. هرچه از زندگي براي خدا بود، اگر قربتاً الي الله بود آرام مي‌شويم. شب به شب نگاه به عملت مي‌کني، خدايا براي تو بود. گران نفروختم، براي رحم به بنده‌هاي تو بود.
دوستان يادشان بيافتد از لحظاتي که با خدا نبودند. استغفار يعني همين، خدايا از آن موقع که براي تو نبود. گفت: يکوقت آلبوم عکست را ورق مي‌زني، اگر مي‌خواهي مي بيني نزد خدا پذيرفته شدي، ورق بزن ببين اين براي سي سال پيش بوده است. اگر ياد گناه افتادي و گفتي يادش بخير، اين يعني باختي. يعني هنوز محبتش در دلت هست و هنوز پشيمان نشدي. اگر يادش افتادي گفتي: آخ، کاش اين کار را نمي‌کردم. خدايا گذشته ما را ببخش! خدا مرحوم مجتهدي را رحمت کند، زياد مي‌گفت: خدايا در هم است، خدايا سوا نکن، ما را هم قاطي بندگان خوب قبول کن. اگر عکس را نگاه کردي و حس ندامت آمد، دلت امروز آرام مي‌شود وگرنه نفس لوامه، سرزنش‌گر، هر خطايي هم آدم بکند، به لطف خدا ما يک نفس لوامه داريم هي سرزنش مي‌کند، چرا اين خطا را انجام دادي؟ اين را از خدا بخواهيم، ما به واسطه سرزنش او توبه مي‌کنيم، اين هم لطف خداست. توبه مي‌کنيم خدايا، سختي و سنگيني گناه را از ما بردار.
بنده خدايي از من تعريف مي‌کرد، راننده بود، مي‌گفت: من يکوقت چندين سال پيش در مسجدي گردنبند طلا پيدا کردم، به واسطه جواني‌ام فروختم، تازه هم نامزد کرده بودم. خانمم را چلوکبابي بردم، وضع مالي خوبي هم نداشتيم. غذايي خورديم و بعد پشيمان شدم. مي‌گفت: رفتم پول را در صندوق صدقات انداختم و گفتم: استفاده نمي‌کنم. بعدها صاحب گردنبند پيدا شد و رضايت نداد. اين هم نگفت من گردنبند را برداشتم. مي‌گفت: نزديک سي سال از اين کار مي‌گذرد، صبح و شب من با اين خاطره تلخ است. سي سال تلخي و عدم آرامش به وايطه يک خطاي لحظه‌اي! چلوکباب چه مزه‌اي بود! بدانيم تلخي‌هاي خطاهاي ما اضطراب بعدي ما را دارد. مگر اينکه آدم جايي برسد که غرق شود، گناه برايش ملکه شود و ديگر برايش مسأله‌اي نباشد آنوقت دچار امهال مي‌شود و به او مهلت مي‌دهند. ديگر خطاها مثل سرسره مي‌ماند و سرعت مي‌گيرد. آنوقت خطا هيچ آزاري به او نمي‌رساند. چون ذائقه‌اش عوض شده است. منتهي جزا از اينها برداشته نمي‌شود. يک روزي پيش مي‌آيد مثل بچه‌اي که در مهماني هي حرف مي‌زند، بچه بنشين و اذيت نکن. هي دست به وسايل مي‌زند و مي‌‌شکند، مي‌گويد: هرکاري مي‌خواهي بکن، خانه مي‌رويم!! اينجا جاي تنبيه و تذکر نيست چون ظرفيت اينجا يک تذکر محدود بود. يک جاي ديگر يک محروميت بزرگتر! پايت به روز قيامت مي‌رسد که تو نفي مي‌کني قيامت وجود ندارد، با واقعيت نمي‌توانيم دربيافتيم. قيامت هست، روز جزايي هست و تو مي‌داني که هست. اين انکاري که مي‌کني براي اين است که نمي‌خواهي عذاب را تصوير کني. وگرنه اين اتفاق خواهد افتاد و ساعت آتيه هست، براي همه شما مي‌آيد.
شريعتي: هرچه گفتيم جز حکايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم! خوش به حال آنهايي که تمام لحظات زندگي‌شان با ياد خدا سپري شد. خيلي نکات خوبي را شنيديم، انشاءالله با اين نکات سبک زندگي‌مان را تغيير بدهيم و پيش برويم به سمت آرامشي که بايد برسيم. امروز روز دحو الارض است و روزه امروز خيلي فضيلت دارد. امروز ما را دعا کنيد، روز زيارتي حضرت رضا(ع) هم هست، دوستاني که مشهد هستيد حتماً ما را دعا کنيد. صفحه 405 قرآن کريم، آيات 6 تا 15 سوره مبارکه روم را تلاوت خواهيم کرد.
«وَعْدَ اللَّهِ‏ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «6» يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ «7» أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ «8» أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «9» ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ «10» اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «11» وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ «12» وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ «13» وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ «14» فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ «15»
ترجمه: (اين پيروزى) وعده‏ى الهى است. خداوند از وعده‏اش تخلّف نمى‏كند؛ ولى بيشتر مردم نمى‏دانند. (مردم) فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مى‏شناسند، و آنان از آخرت غافلند. آيا آنان در وجود خودشان فكر نكردند؟ خداوند آسمان‏ها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، جز بر اساس حقّ و زمان‏بندى معيّن نيافريده است، و بى‏شك بسيارى از مردم به لقاى پروردگارشان (در قيامت) كفر مى‏ورزند. آيا در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنان بودند چگونه بود؟ آنها نيرومندتر از اينان بودند و زمين را زيرورو كردند و بيش از آنچه اينان آباد كردند، آن را آباد ساختند، و پيامبرانشان همراه با (معجزه و) دلايل روشن به سراغشان آمدند، (امّا آنها انكار كردند و به قهر خدا گرفتار شدند) پس خداوند به آنان ستم نكرد، بلكه آنها بر خود ستم كردند. سپس عاقبت كسانى كه كارهاى بد مرتكب شدند، اين شد كه آيات خدا را تكذيب كردند و همواره آن را به مسخره مى‏گرفتند. خداوند آفرينش را آغاز مى‏كند، سپس آن را تجديد مى‏كند، آنگاه به سوى او باز گردانده مى‏شويد. و روزى كه قيامت بر پا مى‏شود، تبهكاران نوميد و غمگين مى‏شوند. و براى آنان از شريكانى (كه براى خدا قرار داده‏اند) شفيعانى نخواهد بود، و آنان (در آن روز) به شريكان خود كافر مى‏شوند. و روزى كه قيامت بر پا مى‏شود، در آن روز (مردم) از هم جدا مى‏شوند. پس كسانى كه ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام دادند، پس آنان در باغى (از بهشت) شادمان خواهند بود.
شريعتي:
باب الجواد راه ورودي به قلب توست *** حاجت رواست هرکه از اين راه مي‌رود
انشاءالله زيارت امام رضا نصيب همه ما شود. طرحي که در اين ايام، ماه ذي‌القعده ماه امام رضا(ع) هست، به برکت نام و ياد امام رضا(ع) که به واسطه    رأفت و لطف حضرت ما هم بياييم اين لطف را به هم سرايت بدهيم و هواي هم را داشته باشيم. مخصوصاً صاحبخانه‌ها هواي مستأجرين را داشته باشند. اشاره قرآني امروز را بشنويم و بعد از علامه شهيد عارف حسين الحسيني براي ما بگوييد.
حاج آقاي سعيدي: «وَعْدَ اللَّهِ‏ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ» در وعده خدا خلاف نيست چه وعد باشد و چه وعيد باشد. يعني چه مثبت باشد وعده بهشت باشد، چه وعيد باشد. خلافي در اين نيست. برعکس خود شيطان هر وعده‌اي مي‌دهد، مي‌خواهيم به اين مطلب برسيم، دروغ در مي‌آيد. در آن دنيا مي‌گويد: من به شما گفتم، مي‌خواستيد عبادت نکنيد، مي‌خواستيد مرا تبعيت نکنيد. «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» علم ندارند. خيلي از مردم نسبت به خدا بخاطر جهلشان مشکل دارند. نمي‌داند و به خدا اطمينان ندارد. گفت: يک کاسبي بود، رفيقش در حجره بغل گفت: فلاني چطور پول درمي‌آوري؟ گفت: خدا مي‌رساند. دوباره نزد او آمد، ما نامحرم نيستيم، بازار خراب است، چطور است؟ گفت: خدا مي‌رساند. آخر سر گفت: ديگر بعد از اين همه سال ما را لايق نمي‌داني. گفت: شنبه شب‌ها پيرمرد جهودي هست، يک کمکي به من مي‌کند و امورات من مي‌گذرد. گفت: خيالم راحت شد. گفت: مي‌گويم: خدا مي‌رساند، باورت نمي‌شود. مي‌گويم: اين پيرمرد جهود به من مسلمان شنبه شب کمک مي‌کند، تو باورت مي‌شود؟ ما وعده‌‌هاي خدا را باور نداريم. اين گير اکثريت ما هستم. به همان مقدار که علم ما نسبت به وعده خدا قوي شود، عملکرد ما هم تغيير مي‌کند.
شهيد عارف حسين الحسيني، خانواده‌شان نقل مي‌کردند هرجايي خبر شهادت يکي از بزرگان و شهداء مي‌آمد، ايشان فوري دعا مي‌کرد: خدايا مرا از اين قضيه محروم نکن. من با شهادت از دنيا بروم. اينها وعده خدا را حق مي‌بينند. شهادت را رسيدن به لقاء الله مي‌بينند. لذا ترجمه زندگي اينها شيرين‌ترين نوع گفتار است. وقتي زندگي اينها را نگاه مي‌کني به دلت مي‌نشيند. اينها کساني هستند که مسير زندگي‌شان ختم بخير مي‌شود. حاج آقاي مجتهدي مي‌گفت: بعضي مرگ‌ها سر قفلي دارد. يکي شهادت است، يکي از بزرگان مي‌گفت: السلام عليک يا أبا عبدالله و ديگر صدايش شنيده نشد. اينطور مردن‌ها! خداحافظي از اين دنيا با عاقبت بخير شدن و نام و ياد خدا از دنيا رفتن خيلي سر قفلي دارد. خدايا مرگ ما را مرگ خوبي قرار بده. بهترين نوع مرگ را مرگ شهادت گفتند. لذا اهل‌بيت (ع) به همين نوع قبض روح از دنيا رفتن با شهادت است. انشاءالله خداوند اين خير را براي همه ما بخواهد.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي سعيدي: موضوع برنامه بحث تشويش قلب و آرامش قلب بود. آن آرامش واقعي که وجود نازنين حضرت حجت هست، دلهايمان تنگ اوست. «اللهم اني اشکوا اليک» خدا هميشه به ما گفته آرام باشيد. يکجا ما شکايت مي‌کنيم. خدايا فقداني که از حضرت حجت داريم، اين دلتنگي را هيچ جا نمي‌شود جبران کرد. وقتي عصر عاشورا شد و آن اتفاق افتاد و جريان امام حسين پيش آمد، سيد بن طاووس در لهوف دارد، مي‌گويد: چهره مبارک حضرت جت در عرض نمايان شد و ملائکه که به هم ريخته بودند، خداوند آرامشان کرد «بهذا انتقم لهذا» ملائکه آرام شدند به واسطه وجود نوراني، انتقام اين روز را خواهم گرفت. خدايا تو يکبار ملائکه را آرام کردي با چهره حضرت حجت، چه مي‌شود آرامش قلب ما با ظهور حضرت حجت واقعي شود. «اللهم عجل لوليک الفرج» انشاءالله بيايد روزي که فرج حضرت حجت را ببينيم، دل به او باختيم ولي جزء يارانش هم باشيم انشاءالله. آنهايي که از دنيا رفتند و آرزودار حضور در مجلس اهل‌بيت بودند، عاشق اهل‌بيت بودند به برکت اسمي که از حضرت حجت آمد، بهره‌اي از زيارت‌هاي ما و کارهايي که کرديم، ببرند.
شريعتي: بهترين‌ها را براي شما آرزو مي‌کنم.  اللهم صل علي علي بن موسي الرضا.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها