اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

97-05-10-حجت الاسلام والمسلمين سعيدي – چگونه به آرامش دست پيدا کنيم؟

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: چگونه به آرامش دست پيدا کنيم؟
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين سعيدي
تاريخ پخش: 10-05-97
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
تا داشته‌ام فقط تو را داشته‌ام *** با ياد تو قد و قامت افراشته‌ام
بوي صلوات مي‌دهند دستانم، از بس که گل محمدي کاشته‌ام
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه بيننده‌ها و شنونده‌هاي نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. امروز يک مهمان بسيار نازنين داريم، جناب حجت الاسلام و المسلمين حاج آقاي سعيدي که شايد با چهره آرام و لحن بيان آرام ايشان آشنا باشيد. حاج آقاي سعيدي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي سعيدي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. انشاءالله توفيق بندگي و عبادت خداوند را در همه احوال زندگي داشته باشيم.
شريعتي: خيلي خوشحاليم که در محضر شما هستيم. انشاءالله قرار هست با حضورشان روزهاي چهارشنبه ما را منور کنند. قرار است چه مطالبي را از شما بشنويم؟
حاج آقاي سعيدي: انشاءالله مطالبي که از قرآن و اهل‌بيت(ع) استفاده مي‌شود با موضوعاتي مثل آرامش، سکون و سکينه‌اي که خداوند در قلب انسان قرار داده و فقدانش حس مي‌شود که جدا از دارايي‌ها و مسائل مالي و اينها همه داد مي‌زنند که چرا اين در زندگي ما نيست. خدا کسي است که سکينه را قرار مي‌دهد. خدا کسي است که اطمينان قلبي را قرار مي‌دهد. موضوع بحث ما آرامش و اطمينان است.
شريعتي: قرار هست روزهاي چهارشنبه بحث آرامش را که خيلي مورد نياز اين روزهاي ما هست بشنويم.
حاج آقاي سعيدي: «كُلُّ أَمْرٍ ذِي‏ بَالٍ» (تفسير الامام العسكري، ص 25) هر امر مهمي که با بسم الله شروع نشود «‏فَهُوَ أَبْتَرُ» با بسم الله الرحمن الرحيم، بحثمان را آغاز مي‌کنيم. بحث ما در مورد اطمينان، آرامش است. آن چيزي که خيلي دنبال مي‌کنيم. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) اين قلب‌هاي شما با ذکر و ياد خدا آرام مي‌شود. آرامش را مثال مي‌زنيم ياد دريا مي‌افتيم. دريا مواج است يا آرام است، مثل دريا. اين موجي که ايجاد مي‌شود در اثر بادها، همان موج‌هايي است که شيطان در دل ما ايجاد مي‌کند. نفس ايجاد مي‌کند و به هم مي‌ريزيم. يک آدم‌هايي دريا دل هستند، شما يک سنگ را در دريا بياندازي، اتفاقي نمي‌افتد اما در يک حوض بياندازي متلاطم مي‌شود و به هم مي‌ريزد و موج به وجود مي‌آيد. حجم آب‌ها و اينکه دلش بزرگوار شده است. در طول بحث اشاره مي‌کنيم که هرکدام از فضايل انساني که حضرات معصومين به ما دادند چطور ما را آرام مي‌کند. چطور هرکدام از رذايل اخلاقي ما را به هم مي‌ريزد. خساست آدم را به هم مي‌ريزد و به تنگنا مي‌رساند، در اصطلاح تنگ شدن سينه مي‌گويند. شيطان از چه روش‌هايي وارد مي‌شود. چرا دنبال مي‌کند من اطمينان قلب نداشته باشيم؟ اطمينان قلب چه فايده‌اي براي من دارد. چه سودي براي او دارد؟ هميشه وقتي جو نا آرام شد، شيطنت‌هاي شيطاني حرف اول را مي‌زند. چه کار کنيم بتوانيم مقابله کنيم؟ با ذکر خدا دل آرام مي‌گيرد يعني چه؟ يعني فقط با کلامش؟ ياد خدا چه کار مي‌کند؟ در مشکلات، در جاهايي که بستر ناآرامي است. در مشکلات اقتصادي، بيماري، چطور ياد خدا مرا آرام مي‌کند؟ در موقعيتي که گناه پيش مي‌آيد. گناه يعني مخالفت با خدا! اگر خدا را شناخته باشيم گناه چيز تلخي است. پناه بر خدا!
اگر مي‌خواهم در لحظه گناه آرام باشم، بدانم که او مي‌بيند. خدا ناظر است. خدا بصير و عليم است. نسبت به بنده‌هايش اگر مثقالي خير داشته باشم او مي‌بيند. اگر مثقالي شر داشته باشم، او مي‌بيند. او «لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ‏» (توبه/120) يک جايي براي کاري کارگري مي‌گيري. شروع مي‌کنند ديوار را مي‌سازند. نزد صاحب کار مي‌آيند و طلب مزد مي‌کنند. مي‌گويد: من شما را نديدم و غافل بودم، نديدم براي من کار کنيد. خدا از ما غافل نيست. کار مي‌کني مي‌آيد مي‌گويد: من ورشکسته شدم، نمي‌توانم مزد شما را بدهم. خدا ورشکست نمي‌شود. کار مي‌کني و مي‌گويد: من ظالم هستم و دوست ندارم پول تو را بدهم. «لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» (انفال/51) خدا اجر محسن را ضايع نمي‌کند. فکر کنيد با اين رويکرد چه آرامشي به دل آدم مي‌دهد. آدم مي‌خواهد کار درست را انجام بدهد و در مقابل گناه بايستد، مثلاً رشوه مي‌دهند، مي‌گويد: همه دارند مي‌گيرند! من عقب مي‌افتم، خدا دارد مي‌بيند. هم آنهايي که مي‌گيرند را مي‌بيند و هم تو که نمي‌گيري.
شريعتي: «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ‏ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها» (انعام/59) وقتي يک برگ بدون اذن او ساقط نمي‌شود، آنوقت ديگر کار ما مشخص است.
حاج آقاي سعيدي: نگاه درست به خدا داشتن و ذکر خدا را کردن، آدم را آرام مي‌کند. ابزار اين ناآرامي شيطان است. چه کار مي‌کند ما را به هم مي‌ريزد؟ وقتي مي‌خواهم خريد کنم، يک فروشنده يکوقتي که مي‌خواهد من را وادار به خريد کند، آرامش مرا به هم مي‌ريزد. بدو بدو! آتش زدم به مالم... اينقدر شلوغ مي‌کند، آرامش و تصميم‌گيري شما را به هم مي‌ريزد. خريد که مي‌کني مي‌گويي: من اصلاً اين را نياز داشتم خريدم؟ سؤالي که روز قيامت از خودمان مي‌‌کنيم که چرا مبتلا به اين گناه شدم؟ شروع به وعده دادن مي‌کند، اينقدر شلوغ مي‌کند که ديگر قدرت تصميم‌گيري نداري. خريد مي‌کني و مي‌آيي و نگاه مي‌کني کار شيطان همين است. «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ‏ الشَّيْطانُ‏ أَعْمالَهُم‏» (انفال/48) کار شيطان زينت است که مشتري جذب کند. مي‌روي يک جا خريد کني، روي ميوه‌ها لامپ روشن کردند، چشم را مي‌زند. ميوه‌ها مي‌درخشند، دو کيلو ميوه مي‌خري، ميوه را مي‌شويي نگاه مي‌کني مي‌بيني ميوه‌ها خراب است. مي‌گويد: الآن مي‌روم پس مي‌دهم! مي‌روي مي‌بيني وانتي رفته است. ديگر فرصت نيست. «رَبِّ ارْجِعُونِ‏» (مؤمنون/99) خدايا ما را برگردان! موقعي که چشم‌ها باز مي‌شود، خدايا همه اينها خراب است! اين عمل من بود، صدقه بود، ولي با منت خرابش کردم. منت سر ديگري گذاشتم، مالي که به عنوان صدقه بود، باطل شد. چرا حج من در عمل من نيست؟ چرا چنين گناه سنگيني در عمل من هست؟ خدايا مرا برگردان. هرگز! جاي برگشت نيست. الآن خوب خريد کن. لذا بعضي خبره هستند. بار را نگاه مي‌کند، هزار چراغ رويش باشد يا نباشد، نگاه مي‌کند مي‌گويد: بارش خوب نيست. يا انتخاب مي‌کند مي‌گويد: آن يکي را بده! نسبت به تبليغات فروشنده کر است. نسبت به تبليغات شيطان بايد کر باشيم. اين کري را ذکر خدا ايجاد مي‌کند.
وقتي ياد چيزي مرا مشغول کرد از غير آن مي‌مانم. خاصيت ياد خداست، دل آدم را پر مي‌کند و قابليت پر شدن هم دارد. يعني دروغ نيست. وعده شيطان دروغ است. يادش هم دروغ است. در زندگي هم امتحان کرديم، دائم مي‌گويد: برايت خوشبختي مي‌آورم. همه وعده‌ها تو خالي و پوچ است. اگر چشم ما باز شود همان لحظه وعده مي‌فهميم چه اتفاقي دارد مي‌افتد. يعني لحظه مواجه با گناه که مخالف با ياد خداست، مي‌فهميم «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ‏ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً» (حجرات/12) خود اين گناه است، گوشت برادر مرده را خوردن است. منتهي گاهي ذائقه ما تعطيل مي‌شود. حس نمي‌کند. يکوقت مدرسه دوستان طلبه پاکستاني بودم، ما را دعوت کردند. غذايي را آوردند شبيه آبگوشت، ما يک لقمه که از اين خورديم. خيلي تند بود و سوختيم! گفتم: چرا اينقدر تند است، مي‌خوريد. پرسيدم: از غذاهاي ايراني چه مي‌شناسيد؟ گفت: شما غذا را بي مزه مي‌خوريد. چلوکباب بي مزه بود. قرمه سبزي بي مزه بود. چون ذائقه اين تعطيل است و سوخته است. بعضي مواقع انسان فقط با گناه حالت خوب برايش ايجاد مي‌شود. چون ذائقه از بين رفته است. مي گويي: کدام لذت ذکر خدا؟ کدام لذت نماز؟ کدام لذت عبادت؟ ذائقه را سوزاندي. تا نسوزي مي‌گويي: خوشمزه نيست و غذا را متهم مي‌کني، ذائقه را متهم کن! ياد خدا اينها را تثبيت مي‌کند. حالت بهم ريختگي و سوختن اين ذائقه‌ها را تثبيت مي‌کند. اينها را از شما دور مي‌کند. اين مزه چشيدن غذاهاي مختلف لذت دارد. به هر عبادتي يک ناخنک بزنيم، مزه‌اش را حس کنيم. با ياد خدا دل را آرام کنيم و بعد تصميم گيري در عبادت درست مي‌شود. مي‌نشيني کلاه خودت را قاضي مي‌کني. چرا ديگر من لذت عبادت را نمي‌برم؟ چرا در نوجواني‌ام حالت بهتري داشتم؟ شيريني گويش‌هاي مبارک امام سجاد(ع) همين لذت‌هاي عبادت را به ما مي‌چشاند.
يکوقت حالات دروني ما، ما را به هم مي‌ريزد. يکوقت جسمي است، هوا گرم مي‌شود. من حالت عصبي پيدا مي‌کنم. يا غذاي تندي مي‌خورم. يا کمبود آهن دارد، ويتامين دِ کم است. به هم ريخته است، کم حوصله است، پيامبر اکرم فرمودند: اگر ديدي کسي پرخاشگري مي‌کند به او گوشت بدهيد. گاهي مبنا اين است که آرامش به هم مي‌‌ريزد. گاهي تربيت خانوادگي است. وقتي آدم در يک خانواده‌اي بزرگ شود که دائم حالت تشنج داشته است، دعوا و عصبانيت بوده است، البته اينها رافع مسئوليت نيست. بعضي مي‌گويند: شما که نمي‌داني خانه ما اينطور بود. خوب آيا شما هم جواز داري به خدا بگويي: چون خانه ما اينطور بود من اين گناه را انجام دادم؟ دانش‌آموزاني به من گفتند: خانه ما چنين است، خانواده ما چنان است. گفتم: اگر الآن يک بسته بزرگ پول اينجا بگذارم برمي‌داري يا نه؟ گفت: برمي‌دارم. گفتم: پدر و مادر شما فقير هستند. بگو: من بايد فقير باشم، نمي‌شود بردارم. چطور پول را برمي‌داري؟ مي‌شود بگويم: ولش کن! يک کسي قاتل باشد و او را دادگاه ببرند. بگويند: دليل اينکه شما قتل انجام دادي، خانواده ما قاتل بودند. ببخشيد اينها را آزاد کنيد! ايشان مسئوليتي ندارد. نه! ما عقل و اراده داريم. يکوقت مجنون و ديوانه هست، يک اتفاقي برايش افتاده مجنون شده، او تکليف ندارد. اما من تکليف دارم. به اندازه‌اي که مي‌فهمم تکليف دارم. گاهي عصبانيت من است که مرا به هم مي‌ريزد.
شايد در فيلم‌ها ديده باشيم طرف عصباني مي‌شود و لا اله الا الله مي‌گويد. بفهمم اثرات عصبانيت من چيست و چه بلايي سر من مي‌آورد که اين آرامش را به هم مي‌ريزد. به عنوان مرکب شيطان گفتند. شيطان سوار آدم عصباني است. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: عصبانيت چه بلايي سر شما مي‌آورد، «تُغير المنطق» نطق شما را عوض مي‌کند. آدمي است که با ادب حرف مي‌زند. در عصبانيت يک چيزهاي ديگر مي‌گويد. ريشه استدلال را قطع مي‌کند. وقتي عصباني مي‌شوي، ريشه استدلال را قطع مي‌کند. بي حساب و کتاب و از روي عصبيت حرف مي‌زني. فهمت را پاره پاره مي‌کني. ديگري هم بخواهد يک چيزي به تو بگويد، متوجه نمي‌شوي. بعد از عصبانيت مي‌گويي: يک کسي نبود اين را به من بگويد؟ بود و به تو گفتند و نفهميدي. يعني آدم يک موجودي مي‌شود که با سرعت مي‌رود ولي فرمان ندارد. اگر خداي نکرده زخم زباني به کسي بزنم، در موقعي که به هم ريخته هستم. بيست سال پيش يک کسي حرف نامربوط بزند يادت هست، زخمش بر دلت تازه است. آدم در زمان عصبانيت‌ها زخم به دل ديگران مي‌زند. يکوقت با گذشت پنجاه سال هنوز زخم بر دلش هست. هيچ عاقلي نمي‌پذيرد که عصبانيت رافع مسئوليت باشد. با آرامش خيلي مي‌توان به خدا نزديک شد. «فالصقوا علي الارض» به زمين بچسبيد، يعني آرام باشيد. در آن لحظه تصميم نگير و تنبيه نکن. من مي‌گويم بگذاريد پنج دقيقه، اصلاً سي ثانيه بگذارد از لحظه عصبانيت، ببين مي‌تواني کلماتي که در لحظه عصبانيت گفتي را الآن بگويي؟ يکي از دوستان ما در زندان مسئول است، يکي از متهم‌ها قتل انجام داده بود. مجرم آدم خوبي بود منتهي يک لحظه عصباني شده بود و با يک وسيله بُرنده مرتکب قتل شده بود. سر يک مسأله مالي بي ارزش با صاحب ملک دعوا کرده بود و او را کشته بود، فقط بخاطر اينکه يک قيچي کنار دستش بود. مسئول زندان تعريف مي‌کرد، مي‌گفت به او گفتم: اگر پنج دقيقه قبل از اين قتل مي‌گفتم: فلاني شما حاضر هستيد با اين قيچي کسي را بکشيد؟ مي‌خنديد. اين چه حرفي است؟ در مورد من چه فکر کرديد؟ پنج دقيقه بعد شما اين کار را کرديد. شما فرق کردي و يک آدم ديگر شدي.  اگر در آن لحظه توانستي با ياد خدا، حتي اگر ظلم کرده، دعوا بر اين است که حق با من است و ديگري ظلم کرده است، خدايا تو ظلم مرا از اين نگهدار. خدايا من مي‌دانم اين ظلم او گم نمي‌شود. امام صادق(ع) فرمود: جهنم يک در اختصاصي دارد.    حضرت سجاد(ع) به آيات جهنم که مي‌رسند اينقدر شانه‌هايشان مي‌لرزد و گريه مي‌کنند. جهنم يک در اختصاصي دارد براي کساني که خشم خودشان را به حرام فرو مي‌برند. همين قيچي که مثال زدم. مي‌گويد: فلاني مرا اذيت کرده، من هم ماشين او را خط مي‌اندازم. توجيه هم مي‌کنم و مي‌گويم: حقش بود. خودش هم قاضي و مجرم مي‌شود و تمام! حقش بود و مي‌خواست اين کارها را نکند. واقعاً حقش بود؟ حضرت مي‌فرمايد: آن چيزي که براي ديگران مي‌پسنديد براي خودتان هم بپسنديد. اگر تو اين کار را کرده بودي حقت بود؟ برو از کسي که حق و باطل را مي‌‌فهمد، بگو: من اين کار را کردم. ملاک حق خواستن دلي خودمان نيست. ملاک حق اين است که يک خط‌کش داشته باشيم. لذا وقتي من عصباني مي‌شوم همه کارهاي خطا، حق است. ديگر فهم من ملاک حق و باطل مي‌شود، آنچه دلم مي‌خواهد. آنچه انجام بدهم حق و آنچه انجام مي‌دهد ناحق مي‌شود. اين من چيزي است که ارتعاشات آن کوتاه و بلند مي‌شود. مثل خط‌کشي که شما با متر درست کني. متري که با کش درست کني، همه چيز يک متر مي‌شود. همه چيز حق من مي‌شود. يک معيار ثابت دارد. واقعاً حق اين است؟ با ذکر خدا و ياد خدا دل آرام مي‌شود و دوباره مي‌تواني برگردي. بعد نگاه مي‌کني مي‌بيني ياد خدا چقدر به دردت خورد. همين که با ياد خدا آرام شدي بعداً توانستي اصلاح کني. خيلي‌ جاها اصلاح مي‌کند و طرف مقابل را با آرامش خودش اصلاح مي‌کند. طرف مقابل شرمنده مي‌شود. حاج آقا ببخشيد من عصباني شدم يک چيزي گفتم.
خانم خانه‌دار از دست بچه عصبي شده، او را مي‌زند، مي‌گويد: دارم تربيت مي‌کنم! هم خودت داري اشتباه مي‌کني و هم بچه مي‌فهمد که مامان عصباني شد. بابا عصباني شد. اصلاً حس تربيت ندارد. نواي دروغ و صدق شنيده مي‌شود. مي‌گويي: براي تربيتش لازم بود، نه! براي خالي شدن خشمت لازم بود. عصبانيت را سر بچه خالي کردي. داد زدي و سبک شدي. کاري کردي که بار ديگر کارش را يواشکي انجام بدهد.. بار ديگر از پدر فاصله بگيرد. مي‌آيد مي‌گويد: حاج آقا من از هفت واسطه آن طرف‌تر فهميدم بچه من فلان کار را انجام مي‌دهد. چه چيزي باعث شد مخفي کاري کند؟ براي اينکه مادر را به عنوان يک دستگاه خشونت ديد، خودش را پنهان مي‌کند. بعد مي‌گويند: چقدر فاصله نسل‌ها زياد شده است. مادر و پدر خودتان اين کار را کرديد. نگاه مي‌کني پدربزرگ همين بچه يک اخلاق خوبي دارد، پنجاه سال اختلاف سن دارند اما رازهايش را با او مي‌گويد. اين فاصله سني است يا اخلاق ماست. پيغمبر ما خودش را براي مردم چطور تعريف کرده است؟ صفت پيامبر ما امين است. دوست و رفيق با مردم است. در شأن نزول آيه حجاب دارد که مي‌گويد: جواني سر کوچه‌اي ايستاده بود، يک خانمي آمد رد شود. اين داشت نگاه مي‌کرد، برگشت درون کوچه را نگاه کند، يک تير چوبي از خانه بيرون زده بود، پيشاني‌اش خورد و خون آمد. دويد سمت پيامبر و گفت: چنين شده است! وقتي سرش خورد، آغوش باز پيامبر را ديد و نزد او رفت. حاج آقاي محل اگر پناهگاه باشد، مراجعه مردم هم به ما بايد مثل پيغمبر باشد. قرار است او مراد ما باشد و ما مثل او رفتار کنيم. من با مردم چطور رفتار مي‌کنم؟ آيا مردم هم به من اينطور مراجعه مي‌کنند؟ اصلاً آغوش بازي مي‌بيند؟ فکر مي‌کند من شنونده حرف‌هايش هستم. فکر مي‌کند اينجا مشکل من حل مي‌شود. چرا جوان نزد پيغمبر دويد؟ جوان من امروز نزد رفيقش مي‌رود که خداي نکرده کوري عصاکش کور دگر شود!
مي‌گويد: حاج آقا تاجر بودم. مشکل مالي پيدا کردم. يکباره در اين مسأله يکي از رفيق‌ها گفت: مي‌خواهي راحت شوي، مواد مخدر، تا جايي که بدبخت شد. اگر با آدمي ناآرام در ماشين نشستي و يکي کنار دستت است. بدو دير شد. گاز بده! نگاه مي‌کني مي‌بيني آرامش رانندگي تو به هم ريخت. من اصلاً اينطور نبودم. حالا صحنه دوم؛ پنج دقيقه هم دير رسيدم عيبي ندارد، آرامشت را حفظ کن. اگر خواستيد مصاحبت پيدا کنيد با مصاحب دوست باشيد. يکي از قطور ترين ابوابي که در روايات اخلاقي ما هست بحث دوست و همراه و همنشين است. اهل‌بيت(ع) اينجا مي‌رسند ادبياتشان فرق مي‌کند. ببينيد با چه کساني نشست و برخاست داريد. فلاني آرام است، صحبت کردنش آرام است. مکالمه‌اش آرام است. در مقابل مشکلات چطور برخورد مي‌کند. آرامش او به تو منتقل مي‌شود. اخلاقيات مثل شرکت‌هاي هرمي است. يکي آن بالا اخلاق خوبي دارد، نگاه مي‌کند اين خانواده خوش اخلاق هستند. بابا آن بالا خوش اخلاق بوده است. آدم مي‌تواند اخلاقش را ضرب کند و اينها باقيات الصالحاتش مي‌شود.
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم و تذکر اين نکات در زندگي امروز ما خالي از لطف نيست که همه ما به اين آموزه‌ها احتياج داريم. قرار هست روزهاي چهارشنبه از محضر حاج آقاي سعيدي استفاده کنيم. اين مباحث کاربردي است و براي زندگي امروز ما مورد نياز هست. امروز صفحه 398 قرآن کريم، آيات 15 تا 23 سوره مبارکه عنکبوت را تلاوت خواهيم کرد.
«فَأَنْجَيْناهُ‏ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ «15» وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «16» إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «17» وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ «18» أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ «19» قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ «20» يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ «21» وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ «22» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «23»
ترجمه: پس او و سرنشينان كشتى را نجات داديم و آن (ماجرا) را براى جهانيان، نشانه‏ى (عبرت) قرار داديم. و (ياد كن) ابراهيم را آنگاه كه به قومش گفت: خدا را بپرستيد و از او پروا كنيد، اگر بدانيد اين (كار) براى شما بهتر است. همانا شما به جاى خدا بت‏هايى را مى‏پرستيد و دروغى را مى‏سازيد، همانا كسانى كه به جاى خدا پرستش مى‏كنيد، مالك رزق شما نيستند، پس روزى را نزد خدا جستجو كنيد و او را بپرستيد و براى او شكر نماييد كه به سوى او بازگردانده مى‏شويد. و اگر (مرا) تكذيب كنيد (تعجب ندارد)، زيرا امّت‏هاى پيش از شما (نيز پيامبرانشان را) تكذيب كردند و بر پيامبر (خدا) جز تبليغ روشن (مسئوليّتى) نيست. آيا نديده‏اند كه خداوند چگونه آفرينش را آغاز مى‏كند، سپس آن را باز مى‏گرداند؟ البتّه اين (كار) بر خداوند آسان است. بگو: در زمين بگرديد، پس بنگريد كه (خداوند) چگونه آفرينش را آغاز كرده است؟ سپس (همان) خدا نشأه‏ى آخرت (قيامت) را ايجاد مى‏كند، همانا خداوند بر هر كارى بسيار توانا است. (خداوند،) هر كه را بخواهد عذاب و هر كه را بخواهد رحمت مى‏كند، و به سوى او بازگردانده مى‏شويد. و شما هرگز نمى‏توانيد خدا را عاجز كنيد، نه در زمين و نه در آسمان، و براى شما جز خداوند، ولىّ و ياورى نيست. و كسانى كه به آيات خداوند و لقاى او كفر ورزيدند، آنان از رحمت من مأيوس هستند و آنانند كه برايشان عذابى دردناك خواهد بود.
شريعتي: انشاءالله زيارت امام رضا نصيب همه ما شود. کم کم داريم به ايام زيارتي حضرت نزديک مي‌شويم و روز مخصوص زيارتي آقا علي بن موسي الرضا، انشاءالله در طرح زيارت اولي‌ها شرکت کنيد. هرکس هرچقدر توانايي دارد در اين طرح شرکت کند که بتوانيم کساني را که تا به حال مشهد نرفتند را عازم کنيم. اشاره قرآني امروز را بشنويم و بعد از مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي براي ما بگوييد.
حاج آقاي سعيدي: ابتداي صفحه مي‌فرمايد: «فَأَنْجَيْناهُ‏ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ» ما نجات داديم. خدا رحمت کند آقاي مجتهدي يک نکته‌اي را خيلي تکرار مي‌کردند. مي‌گفتند: خدا همان خداست، خدايي که حضرت نوح را از طوفان شديد نجات داد. ما اصحاب سفينه را نجات داديم. آنهايي که سوار شدند بر راه نجاتي که ما تعيين کرديم. «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة» خدا مي‌گويد: اهل‌بيت(ع) سفينه نجات هستند. وقتي سوار شدي، «فَأَنْجَيْناهُ» خدا هم بر کارش قادر است. خدا هم نه پير شده، نه ناتوان شده، خدا همان خداست. اگر از گناه فرار کردي، اگر مثل حضرت يوسف(ع) از گناه به سمت در بسته حرکت کردي، در بسته برايت باز مي‌شود. اگر از مال حرام فرار کردي، اگر از هر نوع خطايي فرار کردي، خدا همان خداي حضرت يوسف است، خدا همين خدايي است که نجات مي‌دهد. اصحاب سفينه اگر بوديد، سفينه اهل‌بيت، سفينه امام حسين اسرع است. نجات پيدا مي‌کنيم. انشاءالله خداوند ما را از شر شيطان و نفس نجات بدهد.
حاج شخ عبدالکريم حائري، به مرحوم مؤسس معروف بودند. ما نسبت به حضرت علي مي‌گوييم: «عليٌ عدل» حضرت علي خود عدل است. حاج شيخ عبدالکريم حائري آدم را ياد باقيات الصحات مي‌اندازد. حوزه علميه قم، چيزي که الآن اينقدر طلبه و روحاني دارد. ايشان قال الصادق و قال الباقر را زنده مي‌کند. حرف دين را زنده مي‌کند. ايشان از دنيا رفته، اما چقدر الآن خدا بيامرزي مي‌گويند. در شرايط سخت مرد کار بود. خدايا ما را شبيه اين آدم‌ها قرار بده، بتوانيم بعد از خودمان يک باقيات الصالحاتي داشته باشيم، مردم استفاده کنند. پرونده ما بعد از مرگمان بسته نشود.
شريعتي: يک جمع بندي از بحث امروز را بفرماييد.
حاج آقاي سعيدي: وقتي به هم مي‌ريزيم نتيجه اين است که ديگري را به هم ريختيم. پژواک عمل من است. يکوقتي در جايي بودم، يک خانمي آمد وضع حجاب نامناسبي داشت. گفت: من خيلي به هم ريخته هستم و دائماً اعصاب من خرد است. گفتم: شما ببين چه کسي را به هم ريختي. گفت: کاري به کسي ندارم. گفتم: شما با اين وضعيت از خانه بيرون مي‌آيي. يک خانم و آقايي هم تازه ازدواج کردند و از خانه بيرون مي‌آيند. اين دختر مي‌بيند شوهرش چشمش به تو مي‌افتد، دلش مي‌لرزد. البته نگاه به نامحرم خيلي کار زشتي است و مرد نبايد نگاه کند ولي ببين با حال اين چه کار کردي؟ چه اتفاقي افتاد. مطمئن باش حال اين را به هم ريختي، جايي حالت به هم ريخته شود. در دينمان يک کسب حلال داريم، يک خرج کردن حلال داريم. يک زيبايي را خدا به من داده و خدادادي است، يکي اينکه چطور خرج کنيم. از اين عفت و زيبايي خودم در مسير به دردسر انداختن ديگران استفاده کنم. از مال خودم هم مي‌توانم استفاده کنم. ولي در زور گفتن به ديگران، آرامش ديگران را به هم نزنيم تا آرامش ما به هم نخورد.
شريعتي: انشاءالله تمام دلها و قلب‌ها مثل اقيانوس آرام باشد. توأم با آرامش و ياد خداي متعال و توسل به حضرات معصومين(ع). دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي سعيدي: خدايا آرامش قلب‌ها، آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست، هرکجا هست خدايا به سلامت دارش. اللهم عجل لوليک الفرج! دلمان خيلي براي امام زمانمان تنگ است، خسته شديم از اينکه نشستيم دعا کرديم و حرف زديم ولي امام زمان را نديديم و نشنيديم.
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن ***    به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنيدن
خدايا بياور روزي را که با همين چشم سر و ظاهرمان ببينيم، آن روزي که حرف او را بشنويم، صوت نوراني و رحماني او را بشنويم و دلمان با او گره بخورد و عقل‌هاي ما کامل شود. فرج و گشايش کارها در دعا براي فر‌ج امام زمان است. خدايا به برکت اين حرفي که از اميرالمؤمنين و حضرت حجت به ميان آمد، دلهاي ما را از آلودگي‌ها، از نفسانيات، از خطوات شيطان پاک کن. فرج آقا امام زمان را نزديک‌تر بفرما.
شريعتي: گفت: قصيده‌اي برايتان گفتم و عهد کردم تا براي شما نخواندم، براي هيچکس ديگري نخوانم. فرمود: بخوان دعبل و دعبل خواند و دانه‌هاي اشک از  گوشه‌هاي چشم حضرت سرازير شد و رسيد به دو بيت از بقيه الله، حضرت فرمود: اين دو بيت را روح القدس بر زبان تو جاري کرده‌اند. بخدا قسم اگر از عمر دنيا فقط يک روز باقي مانده باشد خداوند آن يک روز را آنقدر طولاني مي‌کند تا مهدي ما قيام کند. کي و چه وقت؟ حضرت فرمود: ساعتش را فقط خدا مي‌داند. به اميد آن روز خواهيم ماند. سلام مي‌کنيم به امام رضا(عليه‌السلام).
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها