برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: زندگي در مسير الهي
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين انصاريان
تاريخ پخش: 03-12-96
حاج آقاي انصاريان: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، و صلاة و السلام علي سيد الانبياء و المرسلين، حبيب الهنا و طبيب نفوسنا، ابوالقاسم محمد صلي الله عليه و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المکرمين.
کلمهي سمت به معناي جهت است. وجود مقدس صديقهي کبري جهتگيريهاي فکريشان، جهتگيريهاي اخلاقيشان، جهتگيريهاي عمليشان و جهتگيري عاقبت انديشيشان فقط به سوي پروردگار مهربان عالم بود. تمام دورهي عمرشان دنبال اين بودند که هر انديشهاي دارند، عمل و اخلاقي دارند، رفتار و کرداري دارند و حتي به فرمودهي قرآن مجيد عباداتي که دارند، حياتي که دارند، مرگي که در آينده به انتظارشان است براي خدا باشد. اين خيلي مهم است که نيت من اين باشد که روز مردنم براي خدا بميرم. اين زحمتي که بدنم ميکشد که روح را از خودش جدا کند براي خدا جدا بکند. ما در قرآن ميخوانيم که اولياي الهي، انبياء و آنهايي که روح عبوديت بر آنها حاکم بوده، شعار زندگيشان اين بود: «إِنَّ صَلاتِي» نمازم، «وَ نُسُكِي» و هر نوع عبادتم، «وَ مَحْيايَ» همه زندگيام، «وَ مَماتِي» وقتي که دارم ميميرم، «لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» (انعام/162) خدا منبع کل خير است. خدا در عطا کردن خير بخل و دريغ ندارد. وقتي من همهي وجودم، حرکات درونم، روحم، روانم، حرکات اعضاء و جوارحم به سمت پروردگار قرار داده شود يک چشم به هم زدن عمرم را تباه نکردم بلکه به قول قرآن مجيد هم در سوره فاطر قبل از سوره يس، و هم در سوره صف وصل به تجارتي شدم که اين تجارت هرگز تا ابد کسادي در آن راه ندارد، و اين تجارت از همه سمتهايي که دارد منفعت است چه در دنيا و چه در آخرت و چه در برزخ. در حقيقت من با اين جهتگيري و سمتگيري بهترين بهره را از همين دنيا گرفتم. يعني با اين جهتگيري دنياي من براي من معدن خير ميشود. براي من معدن سواد ميشود. براي من معدن عقل مي شود. براي من معدن کرامت ميشود.
ممکن است شما مخصوصاً شما جوانهاي عزيز بفرماييد که کم و بيش ما شنيديم که دنيا را رد ميکنند. ميگويند: دنيا جاي خوبي نيست. دنيا بي وفا است و به احدي در اين عالم رفاقت نداشته که به درد بخور باشد. اميرالمؤمنين جواب ميدهد اين حرف درست نيست. اتفاقاً دنيا، دنياي وفاداري است ولي به مردم پاک، دنيا منبع خير است براي مردم پاک، اين دنيايي که شما ميگوييد چيست؟ اگر منظور از دنيا ترکيبي از ماه و خورشيد و ستاره و کره زمين و دريا و چشمه و باغ و کشاورزي و رود و رودخانه و حبوبات و سبزيجات و ميوهجات است، اين مجموعه در قرآن کريم به عنوان نعمت خدا شمرده شده است و خدا از همه اجزاي اين دنيا به خوبي ياد کرده است. «وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» (نحل/12) من نعمت شب، نعمت روز، نعمت خورشيد، نعمت ماه، براي زندگي شما بندگانم به کار گرفتم. اين بد است؟ يعني خورشيدي که روزانه چند ميليون تن از خودش براي موجودات زنده، براي معادن، براي جمادات، براي نباتات هزينه ميکند مجاني. اين بد است. ماه در طول يک برج جزر و مد ايجاد ميکند. مد ايجاد ميکند کنار ساحل، ميليونها درخت خرما را بدون زحمت باغبان آب ميدهد. هزاران تن خرما با اين مد کره ماه به وجود ميآيد همه غذاشناسان دنيا هم ميگويند: ويتامينهاي خرما کم نظير است. خدا در قرآن مجيد اسم خرما و نخل را آورده است.
به حضرت مريم وقتي که مسيح به دنيا آمد دستور داد «وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا» (مريم/25) الآن که بخاطر به دنيا آوردن بچه ضعف داري، دستت را به شاخه اين نخل بگير و شاخه را به طرف خودت حرکت بده، خرماي تازه برايت ميريزد. خرما که دواي درد است و دواي ضعف است، بد است؟ دربارهي زنبور عسل يک سوره صد و چند آيهاي نازل کرده است. در آيات مربوط به زنبور جهتگيريها و سمتگيريهاي دقيق زنبور را بيان کرد که يک بخشش اين است. «وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً» (نحل/68) من به زنبور الهام کردم. معلوم ميشود زنبور شعور دارد و الهام خدا را ميگيرد و الهام خدا را ميفهمد. چه الهام کردم؟ گفتم: سه جا براي خودت خانه بگير. يکي در کوهها، «وَ مِنَ الشَّجَرِ» يکي روي درختان، «وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ» (نحل/68) يکي روي داربستهايي که در باغها هست. يادش دادم براي تغذيهات سمت و جهت تو به اين سو باشد. «ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ» از هر محصولي که در زمينهاي کشاورزي است، روي شاخههاي درختان است و از بوتهاي، از هر گياه و شکوفهاي بخور. «ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ» آشغال خوري ممنوع است. بد خوري ممنوع است. تغذيه ناباب ممنوع است. جهتگيري تو براي خوراک بايد به طرف پاکترين مواد باشد. گلها و شکوفهها و گياهان بياباني، اين کار را زنبور ميليونها سال است دارد انجام ميدهد و اشتباه هم نميکند. «ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ» بعد به او دستور دادم، «فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا» (نحل/69) از جاده پروردگارت منحرف نشو. يعني من راهي که براي زندگي زنبور قرار دادم صراط مستقيم است. به زنبور هم سفارش کردم از اين جادهي ربّک قدم بيرون نگذار و متواضع هم باش. حيوان متکبري نشوي که جريمهات ميکنم. بعد پروردگار ميفرمايد: «يَخْرُجُ» بعد از دو سه ماه که اين همه زحمت ميکشد و سمت گيري درستي ميکند، «مِنْ بُطُونِها شَرابٌ» از شکمش، شراب يعني آشاميدني، کلاً شراب يعني آشاميدني، يعني يک جنس نرم و قابل و شرب، گوشت و نان را بايد بجوند. عسل نيازي به جويدن ندارد. اين آشاميدني از شکم زنبور بيرون ميآيد «مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ» براي تمام مردم دنيا داروي درد است.
يک جمله از حکما براي شما بگويم. خود اين جملهي حکيمانه حرفهاي عجيبي در باطنش دارد. گرانترين نخ دنيا را، کارخانهاش را خدا در وجود يک کرم قرار داده است. کرم ابريشم، اين صنعت خداست و هنر پروردگار است. گرانترين نخ در علم نخ ابريشم است و اين ساخت کارگاه شکم يک کرم است. دنيا بد است يعني اينها بد است. شما دنيا را تجزيه کنيد به نعمتها، ببينيد کدام يک بد است و ضرر دارد؟ اينکه ميگويند: دنيا بد است، کدام دنيا بد است؟ دنياي آدم بي دين بد است، دنياي آدم بي دين به معني ماه و خورشيد و ستاره و نعمتها نيست. اخلاق و عمل آدم بي دين که ظلم دارد، تجاوز دارد، غرور دارد، پامال کردن حقوق مردم را دارد. بي رحمي دارد، دل سياه است، نظر تنگ است، منبع آزار است، اين مجموعه را کنار هم بگذاريد ميشود دنياي آدم بي دين، دنيا در آدم بي دين به معني نعمتها نيست. به معناي فعاليتهاي غلط رواني و فکري و عملي مردم بي دين است. نه اين جهان زيبا و نه اين نعمتهاي زيبا، نه اين چهرههاي زيباي خلقت، اينها بد نيست. دنيا را کنار بگذار، من چه کار کنم؟ يعني لباسهايم را دربياورم کنار بگذارم، خوراک را کنار بگذارم، حرکت را کنار بگذارم، کسب را کنار بگذارم، ازدواج را کنار بگذارم، مردم را کنار بگذارم، معني دنيا را کنار بگذار اين است؟ يعني خودم را به غربت بکشم و به غربت بميرم و از نعمتهاي الهي هم استفاده نکنم. اين کجاي دين خداست؟ دستور کدام پيغمبر است.
قارون يک ثروتمند مغرور و متکبر بود. مؤمنين زمان موسي به قارون ميگفتند: از ثروتت بيا استفاده کن. نگفتند: تعطيل کن! کسب و کارت را تعطيل کن و در مغازهات را ببند. در تجارتخانهات را ببند. آمدند گفتند: «وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ» (قصص/77) با اين ثروتت دنبال به دست آوردن آخرت آباد باش. يعني ثروت داشته باش، ثروت هم در بياور، اما به ثروتت جهت درست بده. سمت و سوي درست بده. اگر ثروت را باکمربند بخل ببندي، دنياي تو دنياي بدي است. اگر ثروتت تو به بي رحمي ارتباط پيدا کند که به مستحق و به فقير و به مشکل دار کمک نکني، دنياي تو دنياي ابليسي است. کار ديگر هم گفتند: «وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ» با چشمت ميبيني پروردگار عالم چقدر به تو نيکي کرده است. تو هم به مردم نيکي کن. اين ثروت را نگه ندار. يک کار ديگر «وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا» از اين ثروت خانه تأمين کن، لباس تأمين کن، غذا تأمين کن. مرکب تأمين کن، اينها همه دستور است و همه جهتگيريهاي زيبا به طرف دنياي زيباست. اصل دنيا و اصل خلقت انسان زيباست. اصل عقل انسان زيباست. اصل تمام نعمتها زيباست. حرف انبياء و خدا در 114 کتاب آسماني اين است فقط به طرف زيباييهاي الهي سمت بگيريد. جهت بگيريد. به طرف زشتي نرويد. زبانتان را به حرف خوب زدن جهت بدهيد. با محبت حرف زدن، به جذب مردم، به جذب زن و بچه، به جذب عروس و دامادتان، زبان را جهت بدهيد به حرفهايي که جذب مثبت دارد. گوشتان را جهت بدهيد به شنيدن حرفهايي که مثبت است.
اميرالمؤمنين فرمودند: «وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَي الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ» (نهجالبلاغه، خطبه 193) عاشقان خدا گوششان را وقف دانش مفيد کردند. شکمتان را به طرف لقمه حلال جهت بدهيد. شهوتتان را به طرف ازدواج مشروع جهت بدهيد. اما اگر شکم را به طرف ربا، دزدي، رشوه، خيانت در جنس مردم، اختلاس، ربودن بيت المال، جهت بدهي تو از طريق شکم خودت را به طرف جهنم جهت دادي. سمت تو به سوي جهنم است. شهوت تو به نکاح و ازدواج درست جهت بده، جهت ندهي بخواهي به طرف گناه کبيرهي ديگر جهت بدهي، بدان با شهوت داري توليد آتش دوزخ را ميکني. عسل درمان دردهاست. «فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاس» (نحل/69) يک شفاء و يک درمان ديگر هم خدا ميگويد که بالاتر از عسل است. اگر عسل درد معده را درمان کند. اگر ضعف اعصاب را درمان کند اما يک درمان کنندهي ديگري را معرفي کرده که همه دردهاي دنيا و آخرت را درمان ميکند. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً» (اسراء/82) اين درمان کنندهي دردها و ضعفها و کمبودهاست. همين قرآن است که چوپان گمنام بياباني را درمان کرد و ابوذر شد. غلام سياه رومي حبشي را درمان کرد شد صهيب، غلام قد کوتاه بد صداي مو مجعد را درمان کرد شد بلال، چقدر اين درمان بلال را مثل باقي دوستانش پاک بالا آورد که صديقه کبري در اين سه ماه، هر روز صبح و ظهر و شب، از کنار مسجد پيغمبر اذان ميشنيد، ارزشي براي آن اذان و گلو و زبان و دهان قائل نبود. هيچ اثري روي زهرا نداشت. چون اين اذان تأييد حکومت غاصب و ستمکار است.
اما همين چند روزي که به شهادتش مانده بود، به اميرالمؤمنين گفت: من دلم ميخواهد يکبار ديگر اذان بلال را بشنوم. دلم تنگ شده، چون ميداند اين گلويي که بلال دارد پاکترين گلو براي اذان است. اين زبان، زبان پاکي است. آن الله اکبر بلال، الله اکبر واقعي است. الله اکبر اذان گوهاي ديگر مدينه دروغ است. يعني ناپاک است! اين مقدمه را که شنيديد، حالا عظمت زهرا را ببينيد.
ايشان از زماني که از شير مادر گرفته شده، يک بار يک نعمت خدا را منفي مصرف نکرده است. تمام نعمتهاي الهي را روي جهت گيري به طرف پروردگار مهربان عالم مصرف کرد. تمام نعمتها، شما نعمت شوهرداري، نعمت پدر داري، نعمت مادر داري، نعمت اولاد داري، نعمت عبادتش، نعمت افکارش، نعمت انديشههايش را در دويست کتاب مطالعه کنيد. از بعد از غيبت صغري تا امروز يعني سال 1396، چه در دنياي شيعه، چه در دنياي اهل سنت، چه در دنياي مسيحيت، زيباترين کتاب دربارهي زندگي حضرت صديقه کبري نوشته شده است. يک مسيحي دربارهي ايشان کتابي نوشته آدم تعجب ميکند که چقدر اين مسيحي شناخت دقيقي از صديقه کبري داشته است، جهات زندگي را بررسي ميکند، سمت و سوي تفکر و اخلاق و عمل را بررسي ميکند و آدم را مات زده ميکند. من اگر لطايف زندگي ايشان را بگويم هم خودم شگفت زده ميشوم و هم شما. خانهاش مورد هجوم قرار گرفته، آزار ديده، اذيت کشيده، رنج ديده، مضيغه ديده، بر اثر اين همه مضيغهها در بستر افتاده، حالا قدرت حرکت ندارد و خيلي لاغر شده است. امام صادق ميگويد: از نظر هيکل هم تراز پيغمبر بود ولي روزهاي آخر عمرش فقط پوست و استخوان بود. آنهايي که تمام اين حوادث تلخ را به نا حق سرش آوردند. يعني جهت گيريشان بعد از مرگ پيغمبر اشتباه بوده و گناه و معصيت بوده است. سمت درستي نداشته است. حالا مديران اين جريان تلخ نزد اميرالمؤمنين آمدند و ميگويند: ما قصد داريم از حضرت زهرا عيادت کنيم. شما ايشان را با زنهاي ديگر دنيا مقايسه کن. فرض کن يک خانمي از عمويش يک حرف تلخي شنيد. قهر کرد، حالا عمويش ميآيد به همسر اين زن ميگويد: من ميخواهم دختر برادرم را ببينم. ميگويد: چشم، به دختر برادرت که زن من است، ميگويم ميآيد. ميگويد: عمويت ميخواهد اينجا بيايد. ميگويد: قدمش را اينجا بگذارد ميشکنم. راهش نده! حالا يک خانمي رفته دخترخواهرش را براي پسرش بگيرد. قبلاً دخترش نامزد يک جوان خوبي شده ميگويد: خواهر نميتوانم به هم بزنم! قهر ميکند ديگر خانه خواهرش نميآيد. به در خانه هجوم شده و حق اميرالمؤمنين غارت شده، فدک رفته و آزار دريا وار به ايشان هجوم کرده، حالا مديران اين برنامهها ميگويند: ما ميخواهيم عيادت بياييم. عکس العمل اين زن، جهتگيرياش، سمت گيرياش، وقتي اميرالمؤمنين گفت: خانم اينها ميخواهند عيادت بيايند. خيلي بايد از کوره در برود. خيلي بايد با تلخي با علي حرف بزند. گفت: علي جان، «البيتُ بيتک» خانه، خانهي توست. اين مهم نيست، سند خانه به نام اميرالمؤمنين است. دومي کوه را از جا ميکند، براي من خيلي سنگين است. «و انا أَمَتُک» من کنيز تو هستم. من در مقابل امام زمانم از خودم رأيي ندارم. من از خودم نظري ندارم. من اصلاً نظر ندارم، شما دلتان ميخواهد اين دو بيايند، فرمود: بيايند. گفت: به اينها بگوييد. اميرالمؤمنين نزد آنها تشريف آوردند و گفتند: زهرا اجازه داد. فکر ميکنيد صديقه کبري تلخي کرد و داد بي جا کشيد؟ نه، تمام جهت گيريها مثبت و به طرف خدا هست. دستور داده بود يک پرده کشيده بودند رختخوابش پشت پرده بود. آنها اينطرف پرده آمدند. معنايش اين است که خانمها محرم و نامحرمي را رعايت کنيد. نميتوانست از جا بلند شود بنشيند. خيلي باصداي آرام برگشت به نفر اول گفت: شما يادت هست يک شب مردم مدينه خواب بودند، پدر من پيغمبر يک کسي را فرستاد در خانهات، به تو گفت: پيغمبر با تو کار دارد، يادت هست؟ گفت: بله يادم هست. به نفر دوم برگشت فرمود: شما هم يادت هست عمو که پدرم شب دنبال شما فرستاد و شما هم آمدي. گفت: يادم است. گفت: يادتان هست هردوي شما که روبروي پيغمبر نشستيد، پيغمبر فرمود: نبايد آدم خواب را بيدار کرد. ولي ضروري بود که من شما را بيدار کنم. من هردوي شما را خواستم، اين پرده را بين اين دو اتاق ميبينيد؟ شما دو تا گفتيد: بله! فرمود: پشت اين پرده دخترم زهرا نشسته است. من شما دو نفر را خواستم فقط به شما بگويم: فاطمه پاره تن من است. شما دو نفر را خواستم که به شما بگويم: فاطمه روح بين دو پهلوي من است. بگويم: فاطمه جگرگوشه من است. پيغمبر ما همين يک دختر را داشت. دختر و پسر ديگري نداشت. با اين دختر که عزيز خدا و عزيز انبياء بود کاري کردند که بين در و ديوار صدايش بلند شد: «أبتا رُفِعَتْ قُوَّتِي وَ خَانَنِي جِلْدِي وَ شَمَتَ بِي عَدُوِّي وَ الْکَمَدُ قَاتِلِي» جمله سوم را براي شما معني کنم. صدا زد پدرم! غصه دارد مرا ميکشد. غصهي علي، غصهي حسن، غصهي حسين، غصهي فراق تو و اين دو دختر، دارد مرا از پا در ميآورد. چه چيزي ديديد که شما اينطور ناله زديد و شکوه کرديد. يک در بود و يک آتش و فشار در، اينطور نالهي شما بلند شد. دختر در کربلا چه ديد؟ نوههايت چه ديدند؟ پسرت امام زمان ميگويد: وقتي اين زن و بچه به ميدان آمدند، با دو چشمشان ديدند شمر روي سينه حضرت نشست.
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»