اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

98-03-12-حجت الاسلام والمسلمين عاملي– بيداري، اولين منزل سلوک

معرفی برنامه

حجت الاسلام والمسلمين عاملي– بيداري، اولين منزل سلوک
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: بيداري، اولين منزل سلوک
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عاملي
تاريخ پخش: 12- 03-98
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
گيرند هم روزه و من گيسويت *** جويند همه هلال و من ابرويت
از جمله اين دوازده ماه تمام *** يک ماه مبارک است آن هم رويت
سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي بسيار نازنين، ديگر اين ضيافت باشکوه دارد تمام مي‌شود. خوشا به حال آنهايي که بارشان را بستند، «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا إِيَّاهُ‏ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِي مَرْحُوماً وَ لَا تَجْعَلْنِي مَحْرُوماً» خدايا در اين باقيمانده ماه، ما را ببخش و اين ماه رمضان را آخرين ماه رمضان عمر ما قرار نده. اگر قرار بدهي تمام اميدمان به اين است که ما را ببخشي و مورد رحمت تو قرار بگيريم نه اينکه از اين فيض و رحمتي که براي بندگان خاصت قرار دادي ما را محروم کني. در محضر حجت الاسلام و المسلمين عاملي هستيم، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عاملي: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض ادب و احترام دارم خدمت همه مردم عزيز، آرزوي موفقيت و قبولي اعمال را دارم و از خداوند متعال مي‌خواهم جايزه‌ي عزيزان را در يوم الجايزه از بهترين جايزه‌ها قرار بدهد، طاعات مورد قبول واقع شود. انشاءالله خداي متعال با عنايت خاصه خودش از عزيزان پذيرايي بفرمايد.
شريعتي: خدمت شما هستيم و بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عاملي: بحث ما در حرکت به سمت خدا بود. ما در اين نشئه مکلف هستيم طي کنيم مسيري را که در آن مسير برسيم به انسان آرماني. انسان آرماني در نزد خدا! مسير، مسيري است که سرنوشت دنيا و آخرت انسان به آن بسته است، همچنان که جلسات متعددي داشتيم، لذت و عنايات خدا و سفره خدا بسته به اين حرکت است، براي اينکه براي برنامه‌ريزي انگيزه باشد و سختي‌ها آسان شود، مقصد در اين مسير از اول يک مقدار باز شود، خوب است. يک آقايي وسط دريا گفت: اينجا کجاست؟ گفتند: کجا مي‌خواهي بروي؟ گفت: مهم نيست. گفتند: پس مهم نيست که شما کجا هستيد؟ مقصد از آن جهت ضرورت دارد باز شود که کسي نگويد «ثم ما ذا» وقتي مي‌گوييم: انسان خلق شده براي اينکه به کمال برسد و سفره مناسب با آن کمال از طرف خداي متعال به بشريت عنايت مي‌شود، مي‌گويند: بعد از کمال چه، اين اصلاً نتوانسته کمال را تصور کند که بگويد: بعد از کمال چه؟ اول منزلي که بايد وارد شويم منزل يقظه است و بيداري که چه آگاهي‌هايي مي‌آيد ما مي‌گوييم اين بيدار شد و چه بي‌خبري‌هايي هست که اگر باشد، ما مي‌گوييم: هنوز اين به منزل يقظه نرسيده است. وقتي عقبات نفس تعيين مي‌شود در آخر به منزل توحيد مي‌رسد. امروز مي‌خواهيم از منزل توحيد صحبت کنيم تا انگيزه‌اي درست شود تا ما با همت تمام برنامه‌ريزي کنيم براي اينکه آخرت خودمان را در کنار دنيا بسازيم. «انّ مع الدنيا آخره» با دنيا!
پيغمبر ما فرموده است: خدا به من قدرتي داده مي‌توانم با يک جمله يک عالم حرف بزنم. لذا ما خيلي غصه مي‌خوريم که چرا احاديث پيغمبر را آتش زدند و گفتند: «کفانا کتاب الله». يکي همين است که آخرت همين الآن شکل مي‌گيرد. با حرف زدن شما، نيت شما، خيالات و خاطرات و خطورات براي شما قيافه درست مي‌کند. به چه چيزي گوش دادي.
جانور فربه شود ليک از علف *** آدمي فربه ز عزّ است و شرف
جانور فربه شود از حلق و نوش *** آدمي فربه شود از راه گوش
به چه چيزي گوش مي‌دهي. در حالي که روح شما ارتزاق مي‌کند. اميرالمؤمنين تعبيري دارد خيلي عجيب است، مي‌فرمايد: «خُذُوا مِنْ‏ أَجْسَادِكُمْ‏ فَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ لَا تَبْخَلُوا بِهَا عَنْهَا» (نهج‌البلاغه/ص267) وقتي نماز شب و روزه را مطرح مي‌کنند، مي‌گويند: «خُذُوا مِنْ‏ أَجْسَادِكُمْ» از جسم خودتان برداريد، روي روح خودتان بگذاريد. روح فربه شود. وقتي جان و روح انسان فربه شود، خيلي کارها مي‌تواند بکند. مهمترين سنگ اساسي سلوک اين است که سالک بداند اگر تکان بخورد يک خبرهايي هست، عالم را طوري درست کردند و معادلات اينقدر دقيق است، اگر تکاني بخورد يک خبرهايي هست. حضرت آيت الله شب زنده‌دار مي‌گفت: يک شهري رفتم، ديدم يک جواني از غيب خبر مي‌دهد. گفتم: مي‌خواهم اين را ببينم. رفتيم ايشان را ديديم و گفتم: من کي اينجا آمدم؟ قرآن را باز کرد و گفت: فلان روز، ديدم راست مي‌گويد. گفتم: کي مي‌خواهم از اين شهر بروم؟ قرآن را باز کرد و گفت: در فلان روز، تعجب کردم. هرچه پرسيدم، قرآن را باز مي‌کرد و جواب مي‌داد، قرآن را نگاه مي‌کردم ديدم همين آياتي است که ما مي‌خوانيم. اينها را از کجا پيدا کرديم؟ اين را هبه کنم براي عزيزاني که در ماه رمضان به قرائت قرآن مداومت داشتند، يک آيه يک ختم قرآن است. به جوان گفتم: از کجا به اين مقام رسيديد؟ گفت: من کارمند هستم. يک خانمي در را باز کرد، وارد اتاق شد. در را بست، به من گفت: «هيت لک» من هم داد و بيداد راه انداختم. طوري او را از اتاق بيرون کردم، شب خواب ديدم آقا رسول الله همراه اميرالمؤمنين به خواب من آمدند. آقا رسول الله فرمودند: يا علي، اين جوان عفتش را حفظ کرده است. عالم طوري درست شده که عفت هدر نمي‌رود. ذره‌اي خاک در اين ميکده ضايع نشود. «وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي‏ الْأَرْضِ‏ وَ لا فِي‏ السَّماءِ» پنهان هم باشد، خدا آشکار مي‌کند. در پنهاني عفتش را حفظ کرده، هيچکس نفهميده جز خودش و خدا، «يا من اظهر الجميل» اين اسم خداست.
حضرت يوسف عفتش را حفظ کرد به آن مقام رسيد. حضرت موسي عفتش را در برابر دختران شعيب حفظ کرد و دختران شعيب عفتشان را در برابر موسي حفظ کردند، خدا حضرت موسي را داماد يک پيغمبر کرد. مي‌دانيد بچه‌ها در منزل پدر خانم بيشتر مي‌مانند، در فاميل‌هاي خانم تا فاميل‌هاي پدر، وقتي فاميل‌هاي مادر پيغمبر شوند، منزل يک پيغمبر، توفيق خيلي بزرگي بود. حضرت موسي داماد يک پيغمبر شد و دخترش عروس يک پيغمبر شد. قانون اينطور است، يعني «کما تدينُ تدان» معامله دو طرفي است. يکي از آقايان مي‌گفت: خدا با ادبيات بازاري‌ها حرف زده است، «ان الله اشتري» مشتري هستم. گاهي مي‌گويد: «هل أدلکم علي تجارة» مي‌گويد: من اين خانم را بيرون کردم. شب آقا رسول الله تشريف آوردند و گفتند: يا علي اين آقا عفتش را حفظ کرده است، به او چه بدهيم؟ حضرت علي فرمود: يا رسول الله هرچه شما صلاح بدانيد. اميرالمؤمنين تا اين جمله را گفتند، آقا رسول الله يک قرآني به من هديه دادند، از خواب که بيدار شدم، قرآن را باز کردم، ديدم علم ما کان و ما هو کائن را مي‌دانم. امام صادق فرمود: هروقت از غيب به شما حرف زدم به من بگوييد: از کجاست؟ گفتند: از کجاست؟ فرمود: «تبياناً لکلُ شيء» اين قرآني که دست ماست، حقيقت قرآن بين اين دو جلد نيست. «بَلْ‏ هُوَ آياتٌ‏ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» (عنکبوت/49) قرآن اين است «وَ إِنَّهُ فِي أُمِ‏ الْكِتابِ‏ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» (زخرف/4) قرآن همان حقيقتي است که مي‌توانيد «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ‏ بِهِ‏ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى» (رعد/31) يعني يک قرآني مي‌خواهد که کوه را تکان بدهيد، طي الارض بکنيد، کي؟ وقتي که نازل شود بر شما. از عايشه سؤال کردند: اخلاق پيغمبر چطور بود؟ گفت: «کان خلقُه القرآن» اگر تکان بخورد، خبرهايي هست.
بحث من در اين هست که منزل توحيد که مي‌رسيم، منزل توحيد يعني با خدا يکي باشيم. چشم ديگر چشم خداست، گوش، گوش خداست. خدا مي‌بيند و خدا مي‌شنود و خدا حرف مي‌زند. در جنگ حنين آقا رسول الله آنقدر در گوش اميرالمؤمنين نجوا کرد، آخر سر بعضي اصحاب عصباني شدند و گفتند: بس است. فرمودند: من نجوا نکردم، خدا نجوا کرد. توحيد اين نيست که خدا را يکي بدانيم. توحيد اين است که با خدا يکي باشيم. دست شود دست خدا، اميرالمؤمنين را يد الله مي‌گويند، چون يد بدون اراده ذو اليد تکان نمي‌خورد.
يکوقت در کنار کعبه يک پسري به خانمي نگاه شهوي و جنسي داشت، خطا کرد. اميرالمؤمنين يک سيلي به او زد. جوان رفت نزد خليفه دوم شکايت کرد. خليفه دوم از اميرالمؤمنين توضيح خواست. علي که توضيح داد، خليفه دوم گفت: علي هيچوقت بدون اراده خدا تکان نخورد. يکجا شما پيدا کنيد که حبّ و بغض در علي تصرف کرده است. در روايت است که قلب مؤمن بين دو انگشت خداست. خدا هرطور که بخواهد تصرف مي‌کند. متصرف خود خداست، گاهي خدا خودش توليت را به عهده مي‌گيرد. خودش تصميم مي‌گيرد. منزل توحيد جايي است که اثري ديگر از خودش نمانده است. تشخص و تعيّني نيست. از عالم اضداد خارج شده است. اين را در روايت و دعاها خيلي عالي گفتند. دعاي عرفه که انفجار توحيد است. اين دعا را مداومت کنيد. يکي به ابوالسعيد ابوالخير گفت: چطور شد به اين مقام رسيدي؟ من نرسيدم. گفت: يادت هست استاد يک حديثي خواند، گفت: از زيبايي اسلام، اين است که يک مسلمان حرف‌هايي که نه فايده دنيوي دارد و نه اخروي، اينها را کنار بگذارد. اين را چه کار کردي؟ گفت: در دفترم نوشتم. گفت: ولي من ننوشتم، يک عمري است با اين کار مي‌کنم. شما دعاي عرفه را بخوانيد و گريه کنيد، گريه براي مصائب کربلا يک چيز است و گريه براي اين از آن بالاتر است. گريه کنيد که چه امامي را از ما گرفتند. خدا مي‌داند در دعاي عرفه چه خبر است؟ آنهايي که ادبيات عرب خواندند و با معارف سر و کار دارند، از فصاحت، از ترکيبات، از مفاهيم عرشي‌اش بگويند، اصلاً اينکه خدا فرمود: اگر کسي، کسي را کشت من اجازه مي‌دهم که قصاص کنند ولي اسراف نکنند. «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ» (اسراء/33) يک نفر کشته، شما هم يک نفر را بکشيد. آمده است اگر امام زمان بيايد به خاطر أباعبدالله الحسين کل بشر را... چه شخصيتي بوده است؟ در دعاي عرفه امام حسين يک جمله‌اي دارد، مي‌گويد: «الهي اغنني بارادتک عن ارادتي و بتدبيرک عن تدبيري» خدايا با اراده خودت، اراده مرا بگير. من تدبير کنم چه کنم که جايگاه اجتماعي من خوب شود؟ چه کار کنم فلانجا رئيس شوم؟ قلب مردم را تسخير کنم؟
امام صادق(ع) يکوقت يک حرف خوبي گفت، يک کسي گفت: آقا مثل طلا مي‌ماند، حضرت فرمود: طلا همچون سنگ است، حرف مرا به چه چيزي تشبيه کردي؟ ابن ابي الحديد مي‌نويسد: «لا يستميل أحدا إلى‏ نفسه‏» علي در پي شکار ميل کسي نبود. اگر کسي را پيدا کرديد، «لا يستميل احداً الي نفسه» در پي شکار ميل کسي نبود. به رئيس قبيله شلاق زد. به شرطة الخميس شلاق زد. دست خادمش را بريد، نجاشي شاعرش را شلاق زد. ناله خواهرش ام هاني بلند شد. ناله دامادش عبدالله بن جعفر بلند شد. ناله عقيل بلند شد.
گر بشکافند سراپاي من *** جز تو نيابند در اعضاي من
در عالم سياست همه ملاحظه‌کاري است. چه کار کنيم رأي ما خراب نشود؟ چه کار کنيم رأي فلان طايفه از دست ما نرود؟ يک آدم حُر پشت پا به همه اينها مي‌زند، اين بالاتر از تقواست. اين نفس ناطقه اينقدر اوج گرفته که غير از خدا چيزي در نظرش نيست که:
مستم کن آنچنان که ندانم ز بيخودي *** در عالم خيال که آمد و کدام رفت؟
ابن عباس گفت: به معاويه دست نزن، اوضاع کشور به هم مي‌ريزد. گفت: در چيزي که به تو ربط ندارد، دخالت نکن. اين توحيد است. معاويه نامه نوشت: مرا دست نزن، بعد از من هرکس را خواستي جاي من بگذار. اگر حضرت اين کار را مي‌کرد دعوا نمي‌شد، شهيد نمي‌شد و نهروان درست نمي‌شد. حضرت فرمود: قسم به خدا، نمي‌گذارم دو روز آنجا بماني! اول کار گفت: مرا سر کار نياوريد. اگر مرا سر کار بياوريد نه مغز شما کارهاي مرا مي‌فهمد و نه قلب شما تحمل کارهاي مرا مي‌کند. اين توحيد است. آخر سر مالک آمد و گفت: با اين عدالت شما همه فرار کردند. گفت: آخر سر تنها مي‌مانم. پيغمبر هم تنها بود و خدا تکثير کرد. اينگونه سراغ داريد؟ ما خدا را شاکر هستيم که دو فرزند بسيار شايسته‌ي حضرت اميرالمؤمنين، به حضرت اميرالمؤمنين اقتدا کردند، حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبري.ملاحظه‌کاري در کارشان نيست. به حضرت امام مي‌گفتند: القاب را زياد بنويس، مي‌فرمود: اخلاصم نمي‌آيد. آيت الله خميني حتي با دشمنان خودش اخلاص داشت! مقام معظم رهبري ذره‌اي لحاظ غير خدا را بکند، نديديم. خدا را شاکر هستيم! اين حفظ هويت شيعه است. روي هويت شيعه نبايد معامله کنيم. روي عاشورا نبايد معامله کنيم. روي غدير نبايد معامله کنيم.
«اللهم اغنني بارادتک عن ارادتي» خدايا با اراده خودت اراده مرا بگير، «و بتدبيرک عن تدبيري» من تدبير نکنم که چه کنم مثلاً موقعيت و محبوبيت من بالا برود. به آقاي مطهري مي‌گويند، آقاي بروجردي تازه به قم تشريف آورده بودند، گفتند: من نذر دارم مشهد بروم. آقاي مطهري فرمودند: ما ديديم هنوز آقاي بروجردي را ايراني‌ها نمي‌شناسند. برود، مناسب شأن ايشان در شهرستان‌ها حاضر نمي‌شوند. چه کنيم؟ بهانه آورديم. باز گفت و باز بهانه آورديم. بار سوم که بهانه آورديم همه چيز را فهميد. خيلي خالص بود، گفت: والله به اين بلا مقدمه نچيدم، مردند و مردند و به من رسيد. مرجعيت را مي‌گفت. تا متوجه شد ما مي‌خواهيم وجهه‌اي براي ايشان درست کنيم، گفت: يک عمري است کار من از روي تقدير است. عيب است حالا که محاسن من سفيد شده کارم از روي تدبير شود. خودم تدبير کنم که چه کنم؟! بلا خواسته است، خواسته است.
چرا دست يازم چرا پاي کوبم! *** مرا خواجه بي دست و پا مي‌پسندد
طبيبا به درمان دردم چه کوشي *** مرا درد او بي دوا مي پسندد
يکي از رفقاي ما خمپاره خورد و صورتش از بين رفت. اخوي ايشان در بيمارستان رفت، داخل اتاق را گشت و او را نشناخت. يک شاعري داريم همراه ايشان بود. اين شاعر او را شناخت، به من گفت: وقتي من او را شناختم، او هم مرا شناخت. گفت: يک کاغذي به من بده. کاغذ را گرفت و نوشت:
در بلا هم مي‌کشم لذات او *** مات اويم، مات اويم مات او
اين همان توحيد است. يک قصه براي شما بگويم. يکي از بزرگان مرض جذام گرفت. زمان‌هاي سابق در ايران که کسي جذامي مي‌شد، تشکيلات بهداشت و درمان نبود، اينها را از خانه بيرون مي‌کردند. اينها بيرون شهر مي‌رفتند، جمع مي‌شدند، زمستان که مي‌شد از سرما مي‌مردند. اگر دزدکي يکي از اينها شب به خانه مي‌آمد که به من نان بدهيد، اهل کوچه دعوا راه مي‌انداختند اين چرا آمده است. حساب کنيد يک آدم عالم اين بيماري را گرفته است. کجا برود؟ مسجد مي‌آيد. مسجد که مي‌بينند اين عالم جذامي آنجا آمد، مشتري‌ها کم مي‌شوند، ديگر کسي نمي‌آيد. پيشنماز و خادم مي‌گويند: بازار تعطيل شد، چه کار کنيم؟ اين را از مسجد بيرون کنيم. مي‌ترسند دست بزنند! بالاخره او را از مسجد بيرون مي‌کنند. جمعيت براي تماشا جمع مي‌شوند. عالم متشخص و صاحب جايگاه را آنطور از مسجد بيرون مي‌کنند. روزگار مي‌گذرد و اين عالم خوب مي‌شود. مي‌پرسند: آن زمان که تو را بيرون مي‌کردند، چه مي‌گفتي؟ يک چيزي بر لب مي‌گفتي. گفت: با خدا صحبت مي‌کردم. گفتند: چه مي‌گفتي؟ مي‌گويد: به خدا مي‌گفتم:
به جرم عشق تو ام مي‌کشند، غوغايي است *** تو نيز بر لب بام آ که خوش تماشايي است
توحيد يک چيز ديگر است. وقتي تشخص کنار برود،    اين منيت کنار برود، وقتي «اللهم اغنني بارادتک عن ارادتي و بتدبيرک عن تدبيري» کنار برود، در همان دعا امام حسين يک جمله‌اي دارد. «الهي حققني بحقائق اهل التوحيد» يعني حقايق اهل توحيد را در من محقق کن. استادم مي‌گفت: اين دعا مستجاب شد و کربلا شد. کربلا يک ظاهري دارد و يک باطني دارد. ظاهر کربلا يک شمر، يک يزيد، يک عمر سعد، يک ابن زياد است و يک طرف امام حسين است. اما باطنش اين است که امام حسين ديگر نمي‌توانست بماند. فرمود: خدايا اين عالم ديگر براي من تنگ است! اينقدر اوج گرفته بود. «الهي اشکوا اليک غربتي» يک منزل، منزل شکايت است. لذا در اينجا جناب نيَّر غوغا کرد. عين شعر را مي‌خوانم.
عنقاي قاف را هوس آشيانه بود *** غوغاي نينوا همه در ره بهانه بود
جايي که خورده بود مي، آنجا نهاد سر *** دُردي کشي که مست شراب شبانه بود
حضرت اميرالمؤمنين وقتي مي‌خواست صفين برود، آمد از کربلا گذشت، آنجا به لشگر گفت: پياده شوند. حضرت مفصل گريه کرد. با امام حسين صحبت کرد و گفت: کربلا را عشق درست کرده است. به يک نقطه رسيد غش کرد. مرحوم شيخ جعفر شوشتري مي‌گويد: اعتقاد من اين است که آنجا گودال قتلگاه بود. چشمانش را باز کرد و به امام حسين گفت: من ديدم اينجا همه غرق خون است و تو در خون غوطه‌ور هستي. «فکيف تکون يا أباعبدالله اذا وقعت ها هنا الواقعه» پرسيدند: حالتان چطور مي‌شود وقتي اين اتفاق مي‌افتد؟ شراب شبانه مي‌دانيد چيست؟ علامه طباطبايي مي‌گويد: آن روزي که مراقبات من دقيق‌تر است، مشاهدات من آن شب صاف‌تر است.
يکباره سوخت ز آتش غيرت هواي عشق *** موهوم پرده‌اي اگر اندر ميانه بود
در يک طبق به جلوه‌ي جانان نثار کرد *** هر دُرّ شاهوار کش اندر خزانه بود
نام به جز نواي حسيني به پرده راست *** روزي که در حريم الست اين ترانه بود
اين «اللهم حققني بحقايق اهل التوحيد» کربلا اتفاق افتاد. در کربلا هرچه مي‌بينيد توحيد است و آن طرف هرچه مي‌بينيد غير توحيد است. حضرت زينب بالاي تَل رفتند و گفتند: آيا يک موحدي در اينجا نيست؟ يعني شرک را درست معنا نکردند. توحيد را درست معنا نکردند. هرکس به توحيد رسيده از کانال شما رسيده است. در زيارتنامه شهداي کربلا مي‌خوانيم «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الذَّابُّونَ‏ عَنْ تَوْحِيدِ اللَّهِ» آقاي بهجت مي‌گفت: حسين مذهب دين اهل سنت را هم حفظ کرده است. امام سجاد که برگشت، مدينه گفتند: چه کسي پيروز شد؟ حضرت فرمود: اذان را نگاه کن. يعني جنگ سر لا اله الا الله بود. جنگ بر سر نبوت بود.
توحيد يعني نسبت‌ها را بِبُر. خانه من، ماشين من، جايگاه من، مدرک تحصيلي من، اين نسبت‌ها که بريده شود، آنوقت شما مي‌بينيد که حقيقت شما غير از اين ظواهر و مظاهر است. بعضي‌ها که اينها را مي‌برد مي‌بيند چيزي نماند و زمين باير بماند. لذا از خودش بدش مي‌آيد.
مي‌گريزند از خودي در بيخودي *** گه به مستي، گه به شغلي اي مهتدي
تا دمي از هوشياري وا رهند *** ننگ بنگ و خمر بر خود مي‌نهند
تا بود يک ذره از هستي به جاي *** کفر باشد گر نهي در عشق پاي
حضرت امام مي‌گويد:
نيستم نيست، که هستي همه در نيستي است *** هيچ ام و هيچ که در هيچ نظر فرمايي
يک عارف و يک عالم دعوا کردند. عالم رفت نوشت که خيلي خودت را نگير، يک شيشه پر از ارزن باشد همه ارزن‌ها من هستم و تو يک ارزن هستي. عارف نوشت: آن يک ارزن هم تو هستي.
شريعتي: به اينجا رسيدن خيلي خوب است، آدم احساس آزادي مي‌کند و اينکه تمام بندها را از دست و پاي خودش باز کرده است. خيلي کار سختي است؟ مانعش چيست؟
حاج آقاي عاملي: اگر معرفت باشد، در معرفت ذوب شود، اين مسير، مسير آساني است. اما تکلف باشد، نمي‌شود. «آخر ما يخرج عن قلوب الصديقين حبّ الجاه» آخر چيزي که از قلب صديق خارج مي‌شود، حبّ جاه است. در دعاهاي ماه رمضان مي‌خوانيم: «أخرج... أخرج». «أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِي وَ اجْمَعْ‏ بَيْنِي‏ وَ بَيْنَ‏ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِك‏» (اقبال الاعمال/ج1/ص72) يکي از عرفا مي‌گويد: خدايا، همه مي‌گويند: بده. من مي‌گويم: بگير. اگر اينها گرفته شود راه آسان است. «تا بود يک ذره از هستي به جاي» يعني هرچه در عاشق مي‌بينند ظهور معشوق است. از خودت چيزي نمانده است. مي‌گويد: من عاشق حسين هستم. آقاي مطهري مي‌گويد: يعني از حسين يک سيمي کشيدند به وجود اين عاشق، اوصاف حسين به اين عاشق منتقل مي‌شود. عشق يعني ايجاد سنخيت. لذا هميشه عاشق به شأن عشق و به شأن معشوق غيرت دارد. عشق بدون غيرت هوس است و عشق نيست.
کيست در اين انجمن محرم عشق غيور *** ما همه بي غيرتيم آينه در کربلاست
گفت: خواهر، يک لباسي براي من بياور که کسي تمنا نکند اين را از تن من در بياورد. حضرت زينب رفت يک لباسي آورد. حسين لباس را پوشيد. ديد تنگ است. گفت: خواهر اين لباس ذلت است، من اين را نمي‌پوشم. کسي که عاشق حسين است ديگر محال است آن لباس را بپوشد. و الا عشق او هوس است و عشق نيست. عاشق هميشه به شأن معشوق غيرت دارد.
نوريان مر نوريان را طالبند *** ناريان مر ناريان را جاذبند
ذره ذره کاندر اين ارض و سماست *** جنس خود را هر يکي چون کهرباست
انبياء چون جنس عليين بودند *** سوي عليين به جان و دل شدند
کافران چون جنس سجين آمدند *** سجن دنيا را خوش آئين آمدند
حرکتي که به سمت خدا شروع کرديم، مي‌گوييم آنهايي که در جهنم ماندند، همين است. کافران چون جنس سجين آمدند، سجين دنيا را خوش آئين آمدند!
شريعتي: نکات خوبي را شنيديم که علامت‌ سؤال‌هاي ذهن ما را حل مي‌کند. انشاءالله خداوند به همه ما توفيق عمل به دانسته‌هايمان را عنايت کند و به خود خودش برسيم.
«وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ‏«79» ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ‏ «80» وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُون‏ «81» وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ‏ «82» فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ‏ «83» أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُون»
ترجمه آيات: وهمانا از ايشان (اهل كتاب) گروهى هستند كه زبانشان به خواندن كتاب (ودست نوشته‏ى خودشان چنان) مى‏چرخانند كه گمان مى‏كنيد آن از كتاب آسمانى است، در حالى كه از كتاب نيست و مى‏گويند: آن (چه ما مى‏خوانيم) از جانب خداست، در حالى كه از جانب خدا نيست وآنها آگاهانه بر خداوند دروغ مى‏بندند. هيچ (پيامبر و) بشرى كه خداوند به او كتاب و حكم و نبوّت داده است، حقّ ندارد به مردم بگويد: به جاى خدا، بندگان من باشيد. بنابراين (شما دانشمندان اهل‏كتاب به طريق اولى چنين حقّى نداريد، بلكه بايد) به خاطر سابقه‏ى آموزش كتاب و تدريسى كه داريد، ربّانى باشيد. و (خداوند) به شما فرمان نمى‏دهد كه فرشتگان وانبيا را ارباب خود قرار دهيد، آيا ممكن است، پس از آنكه تسليم خدا شديد، او شما را به كفر فرمان دهد؟ و (به ياد آور) هنگامى كه خداوند از پيامبرانِ (پيشين) پيمان گرفت كه هرگاه به شما كتاب و حكمتى دادم، سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شماست تصديق مى‏كرد، بايد به او ايمان آوريد واو را يارى كنيد. (سپس خداوند) فرمود: آيا به اين پيمان اقرار داريد و بار سنگين پيمان مرا (بر دوش) مى‏گيريد؟ (انبيا در جواب) گفتند: (بلى) اقرار داريم، (خداوند) فرمود: خودتان شاهد باشيد ومن هم با شما از جمله گواهانم. پس كسانى كه بعد از اين (پيمان محكم،) روى برگردانند، آنان همان فاسقانند. پس آيا آنها جز دين خدا (دينى) مى‏جويند؟ در حالى كه هر كه در آسمان‏ها و زمين است، خواه ناخواه فقط تسليم اوست و به سوى او بازگردانده مى‏شوند.
شريعتي: انشاءالله خدا را براي هميشه مهمان دلمان بکنيم.
عيد آمد و من خانه تکاني کردم *** از دل همه را تکانده‌ام الا تو
انشاءالله خداوند براي هميشه مهمان دل شما باشد. فرصت خوبي بود که در ماه رمضان به بهانه سفر تبليغي حاج آقاي حسيني قمي خدمت حاج آقاي عاملي بوديم. شايد خيلي تا پايان ماه مبارک رمضان فرصت نداشته باشيم. بهترين کاري که مي‌توانيم در اين فرصت باقيمانده بکنيم چيست و از خدا چه بخواهيم بهتر است؟
حاج آقاي عاملي: خداي متعال فقط يک سفره ندارد.
در ضيافت‌خانه فيض نوالت منع نيست *** در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته
اول وظيفه اين است که ما درهاي ديگر را باز کنيم. خدا درهاي رحمت فراواني دارد و براي رحمت افاضه‌ي عنايت خلق کرده است. اين روزهاي آخر ماه رمضان، نوعاً تبريک مي‌فرستند براي بنده، من براي همه آنها يک شعر از اقبال لاهوري مي‌خوانم.
گمان مبر که به آخر رسيد کار مغان *** هزار باده نا خورده در رگ تاک است
عزيزان اولاً توجه کنند که آنچه جمع کردند به غارت شيطان ندهند و اين بسيار مهم است. خدا فرمود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ‏ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) يک غيبتي، يک تهمت، همه اينها را هدر مي‌دهد. اولين وظيفه اين است. يعني بعد از ماه مبارک رمضان هرچقدر مراقبت بيشتر باشد، خوب است. خدا همه شياطين را بسته است، در جهنم بسته است اما بعد از ماه مبارک در باز مي‌شود. ما مي‌توانيم کاري کنيم که درهاي غضب، درهاي سوء العاقبه براي ما بسته باشد. راه بزرگش عبارت است از مراقبت، يعني دقت در اينکه من امروز کارهايي که انجام دادم آيا رضاي خدا درونش بود يا نه؟ يعني در وهله اول تمرين کنند و به قصد ثواب اخروي کارها را انجام بدهند، در مرحله دوم به قصد «و رضوان من الله اکبر» در قسم اول آنقدر تمرين کنند ملکه شود و ديگر همه کارها به قصد ثواب اخروي است. وقتي از اين خلاص شدند، در مرحله بعدي تمرين کنند، شايد يکسال، دو سال طول بکشد، ديگر صحبت بهشت و جهنم نيست. علامه طباطبايي فرمود: در خود ماه مبارک انتظار نداشته شوند چيزي داده شوند، بلکه در آخر داده مي‌شوند. روز عيد فطر ندا همه جا را پر مي‌کند توسط ملائکه سر همه کوچه‌ها، داد مي‌زنند «قوموا الي جوائزکم فهذا يوم الجائزه» علامه اين را مي‌خواند و بعد مي‌گويد: در آخر هم دفعتاً داده نمي‌شويد و الا منفجر مي‌شويد! يعني کل برکات ماه مبارک را در عيد فطر بدهند، انسان طاقت ندارد. بلکه تدريجاً در طول سال داده مي‌شويد. اگر افاضاتي در طول سال بر شما شد و حالات شما عوض شد، از برکات ماه مبارک است به شرط اينکه ناپرهيزي نکنيد.  
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.    
حاج آقاي عاملي: خداي متعال جايزه ما را بهترين جايزه قرار بدهد. توفيق طاعات و عبوديت و انس با خودش را به ما مرحمت بفرمايد. از خداوند مي‌خواهم با عنايات خاصه خودش، با تفضلاتش همه ما را جزء کساني قرار بدهد که با بهشت خودش از آنها پذيرايي مي‌کند و دعاي اصلي من اين است کساني که از ملت ما گرفتار هستند گرفتاري‌هاي سخت دارند، هيچ جا روشنايي ديده نمي‌شود و اميدي براي آنها نيست، از خدا مي‌خواهم با تفضلات نامتناهي به آنها عنايت کند، مخصوصاً عالم اسلام که گرفتار شياطين بسيار خطرناکي شده است، امت مرحومه چنان ذليل شده، دل مبارک پيغمبر ما خون است، دل مبارک حضرت ولي عصر خون است، از خداي متعال مي‌خواهم عزتي که در شأن امت مرحومه است، در شأن رئيس امت ما حضرت ختمي مرتب است، انشاءالله به امت ما برگرداند.
شريعتي: بهترين‌ها را براي شما آرزو مي‌کنم.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها