برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سير و سلوک در خانواده
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عباسي ولدي
تاريخ پخش: 02-07-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
با سر رسيدهاي بگو از پيکري که نيست *** از مصحف ورق ورق و پر پري که نيست
شبها که سر به سردي اين خاک مينهم *** کو دست مهربان نوازشگري که نيست
بايد براي شستن گل زخمهاي تو *** باشد گلاب و زمزم و کوثري که نيست
قاري خسته، تشت طلا و تنور نه *** شايسته بود شأن تو را منبري که نيست
آزاد شد شريعه همان عصر واقعه *** يادش بخير ساقي آب آوري که نيست
دستي کشيد عمه به اين پلکها و گفت *** حالا شدي شبيه همان مادري که نيست
ديروز عصر داخل بازار شاميان *** معلوم شد حکايت انگشتري که نيست
حتي صبور قافله بي صبر ميشود *** با خاطرات خستهترين دختري که نيست
سلام ميکنيم به سيدالشهداء، سلام بر فرزندان حضرت، سلام بر سه سالهي آقا امام حسين و همه اصحاب و يارانش و همه آنهايي که اين روزها در عزاي حضرت عزادار و سوگوار هستند. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عباسي سلام عليکم و رحمة الله، امروز را تسليت ميگويم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عباسي: بنده هم عرض سلام و ادب دارم خدمت همه بينندگان عزيز، ايامي هستيم که يادآور اسارت مقتدرانه آل الله است و قصههاي غمگينانه زيادي در اين ايام بخاطر ميآيد از جمله قصهي دختر خردسالي که با گريههاي رجز گونهاش، لرزه به پايهي کاخ دشمن انداخت و به معناي واقعي کلمه پيروز ميدان جنگ شام شد. اميدوارم خدا در اين ايام به همه ما کمک کند يک قدم به مکتب و سيره و روش شهدا(ع) نزديکتر شويم.
شريعتي: انشاءالله، خيليها التماس دعاي ويژه گفتند و گفتند براي سلامتي مريضها دعا کنيد. براي عاقبت بخيري جوانها دعا کنيد. بحث هفته گذشته با موضوع صبر، خيلي مورد استقبال قرار گرفت. نکتههايي که فرموديد: منزل و خانه ما ميتواند مسجد باشد و لحظه به لحظه در راه رسيدن به خداي متعال و سير و سلوک ميتوانيم از آن مدد بگيريم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عباسي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد، پيامهايي را که خواندم اين حس به من دست داد که بحث ابديت اگرچه به نظر ميرسيد بحث تکراري است ولي وقتي با يک رويکرد متفاوت به آن نگاه ميشود، چقدر استقبال از آن ميشود و آرامش بخش است. آرامشي که اين روزها همه دنبالش هستند و آرامش کاذبي نيست، يک آرامش واقعي است. قرار گذاشتيم با همديگر در اين هفته ابديت را به همديگر يادآوري کنيم. همين ابتدا يک نکته کلي بگويم. خيلي نيازمند به تذکر هستيم.
بعضي وقتها دنبال حرف نو هستيم. حرف نو بزنيم، حرف نو بشنويم، حرف نو بخوانيم ولي گاهي تل انبار شدن حرفها حتي حرفهاي نو وقتي تذکر در پي آن نباشد و تکرار آن حرفها به شيوههاي مختلف نباشد باعث ميشود غافل شويم از حرفهاي قشنگي که ميتواند غذاي روح ما را تأمين کند اما اين غفلت اجازه نميدهد. در تذکري که با هم داشتيم، وقتي ميخواهم براي شما پيام بفرستم، فکر ميکردم و وقت ميگذاشتم. انتخاب ميکردم همين تکرار براي خود من که اينجا هشدار دادم يک يادآوري بسيار مفيد بود.
شريعتي: يکي از محسنات بحث اين بود که وقتي ابديت در متن زندگي قرار ميگيرد همه معادلات ما را به هم ميريزد.
حاج آقاي عباسي: همه قرار گذاشتيم ابديت را فراموش نکنيم و به همديگر تذکر بدهيم. وارد يک بحث ديگر شوم، دوباره به بحث برگردم. يادمان هست که سير و سلوک در متن خانواده را ميگفتيم. فکر نکنيم سير و سلوک يک چيز عجيبي است که فقط براي از ما بهترون است و کاري به ما ندارد و ما فقط بايد سير و سلوک آيت الله بهجتها و آيت الله قاضيها را تماشا کنيم و به به بگوييم. سير و سلوک براي همه ماست و يکي از مکانهاي اصلي سير و سلوک خانوادهاي است که همه از آن برخوردار هستيم. چه شد وارد اين بحث شديم؟ گفتيم: خودمان بايد ذکر شويم تا مايه آرامش ديگران باشيم. اما براي اينکه ذکر شويم بايد اهل سير و سلوک به معناي حقيقي شويم و در متن خانواده چطور سير و سلوک کنيم. بعضي از مسائل را گفتيم، گذشت را گفتيم و درباره احترام حرف زديم و مدارا را گفتيم. درباره اينکه ما وقتي در خانواده اهل احترام به پدر و مادر باشيم به چه سير و سلوکي ميتوانيم دست پيدا کنيم. امروز بحث من جايگاه تشکر از ديگران در سير و سلوک است. اين دو باهمديگر ارتباط تنگاتنگ دارد. گاهي وقتي ميگوييم تشکر از ديگران در ذهن ما يک تعارفاتي هست که مثلاً ميگوييم: دستت درد نکند آقاي شريعتي اين پيام را براي من فرستادي! اين تشکر است.
دوست عزيزم پيامي را فرستاده، از آن استفاده کردم، يک حديثي فرستاده، من از او تشکر کردم. اين حتماً بخشي از تشکر از ديگران است ولي تشکر از ديگران يک اتفاق بسيار بزرگي است و يک قسمت کوچکش اين چيزي است که بعضي از ما به عنوان تعارف از آن استفاده ميکنيم. دست شما درد نکند، خيلي از شما ممنونم! اين خوب است، لازم هم هست ولي همه تشکر نيست. تشکر از ديگران، اگر آنطور که در مردم و خانوادهها جا بيافتد، خيلي از مشکلات زندگي ما را حل ميکند. تشکر از ديگران اگر آنطور که در دين آمده در خانهها عملي شود، نتيجهاش يک سير و سلوک معنوي نيست. در عين اينکه يک سير و سلوک معنوي هست، بسياري از مشکلات زندگي ما را حل ميکند. آيه 15 و 16 سورهي اعراف، قصهي ابليس و جنگي است که با خدا شروع ميکند. بناست از درگاه الهي رانده شود بخاطر تکبري که ورزيد و به آدم سجده نکرد، حالا رانده شده، دمدمهاي رفتنش دارد خط و نشان ميکشد. شيطان را جدي بگيريد، خدا شيطان را جدي گرفت. به ما گفته: جدي بگيريد. «إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِين» (بقره/168) را گفت، شيطان دشمن آشکار شماست. «فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» را هم گفت. شيطان را دشمن بگيريد. شيطان خط و نشان ميکشد. «قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» (اعراف/16) خدايا اين بلا را سر من آوردي! قسم ميخورم سر راه مستقيم تو مينشينم، «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ» (اعراف/17) اينطور نيست بنشينم و تماشاچي باشم. از روبرو و پشت سر و از چپ و راست، از همه طرف سراغ بندههايت ميآيم.
جنگ من با تو در راه مستقيم نتيجهاش کجا خودش را نشان ميدهد؟ من از همه طرف حمله ميکنم، تو بيشتر بندههايت را شاکر نخواهي يافت. شيطان، شُکر! نتيجه جنگ شيطان طبق اين آيه کجا معلوم ميشود؟ وقتي بندههايش شاکر نشوند، قرآن را بايد جدي گرفت و تدبر کرد، بايد وقت گذاشت و از کنار کلمه کلمهاش نبايد راحت رد شد. وقتي شيطان دارد خط و نشان ميکشد، نتيجه جنگش را با خدا درميان ميگذارد، نميگويد: بيشتر آنها را نمازخوان نمييابي. نميگويد: بيشترشان را روزه بگير نمييابي. نميگويد: بيشتر آنها را اهل حج نمييابي. شاکر نمييابي! حواسمان به اين نشانه باشد. من کار دارم، حواسم هست درباره تشکر از ديگران حرف ميزنم ولي شما با من همراه شويد، اين شکر از خدا چطور متصل ميشود به تشکر از ديگران. شيطان ميخواهد آدمها را به کجا برساند؟ شيطان ميخواهد آدمها، آدم نباشند. اگر ما آدم نبوديم و از حيوان پستتر بوديم ديگر شيطان آرام ميگيرد که کارم را کردم! شيطان با آدميت ما مشکل دارد.
شکر چه نسبتي دارد با آدم نبودن ما؟ بايد سراغ صحيفه سجاديه دعاي اول برويم. در ايام اسارت حضرت سجاد هستيم و شرمنده از اينکه به صحيفه شما بي اعتنا شديم. صحيفه سجاديه معرفي خدايي است که پدر امام سجاد(ع) برايش فدايي شد. صحيفه را جدي بگيريم. صحيفه سجاديه درس زندگي است. ما خيلي چيزهاي ديگر را در زندگي جدي گرفتيم. آنچه را که بايد به آن توجه کنيم، بي توجه شدهايم و آنچه را که بايد با بي توجهي از کنارش عبور کنيم، تمام توجه ما را به خود جلب کرده است. آنچه بردهام باختني است، برداشتم گذاشتني است! در دعاي اول صحيفه سجاديه هست که درباره شکر است. يکجا امام سجاد ميفرمايد: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِي مِنَنِهِ فَلَمْ يَحْمَدُوهُ وَ تَوَسَّعُوا فِي رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ» شکر، حمد مخصوص خدايي است که اگر معرفت حمد خودش را از بندههايش دريغ ميکرد، اين بندهها در نعمتها و لطفهاي پياپي خدا، تصرف ميکردند و استفاده ميکردند و اين نعمتها همينطور به سمتشان در جريان قرار ميگرفت و در رزق اينها توسعه ايجاد ميشد اما حمد نميکردند و شکر نميکردند. از نعمتها استفاده ميکردند ولي حمد خدا را نميکردند. وسعت رزق ايجاد ميشد ولو شکر نميکردند.
«وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ» اگر اينطور بودي و شکر نميکردند، از مرزهاي انسانيت خارج ميشدند و وارد مرزهاي حيوانيت ميشدند. «فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ» همانطور که در کتاب محکم خود وصف کرد. «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» اينها هيچ هويتي ندارند جز اين که شبيه چهارپايان هستند و بلکه از آنها گمراهتر هستند. در قرآن داريم «أُولئِكَ كَالْأَنْعام» (اعراف/179) اينها فقط يک هويتي دارند، هويتي شبيه چهارپايان. حضرت کجا اينها را استفاده ميکنند؟ در شکر، اگر اهل شکر نشدي آدم نيستي و حتي شايسته نام چهارپا هم نيستي.
اين روزها خيلي اين سؤال را ميشنويم، از زبان خيليها ميشنويم که خدا چرا مرا آفريده است؟ براي چه به اين دنيا آمدم؟ خيلي وقتها براي اينها استدلال فلسفي ميآورم که خدا فياض علي الاطلاق است. وجود فيض است. خدا به تو فيض داده است. آخر دوباره نگاه ميکند و ميگويد: براي چه مرا آفريده است؟ چرا اين سؤال تکرار ميشود؟ براي اينکه ما براي پاسخ دادن به اينکه چرا آدم آفريده شد بايد آدميت را بچشيم. اگر آدميت را نچشيدم و زندگي من زندگي حيواني و پايينتر شد، هرچه فلسفه خلق آدم را ميشنوم نميفهمم چه ميگويد.
شريعتي: شعري محمد مهدي سيار دارد، اينطور شروع ميشود:
آخر که خواست از او ما را بيافريند *** آدم بيافريند، حوا بيافريند
حاج آقاي عباسي: من اگر آدم نشوم نميفهمم آدم را براي چه آفريد. چرا اين را گفتم؟ من اگر اهل شکر نشوم آدم نيستم. آدميت را نچشيدم. «وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ» بايد شاکر باشي تا آدميت را بفهمي. فلسفه آفرينش چشيدني است و شنيدني نيست. بحث شکر متصل به تشکر ميشود. شکر از خدا و تشکر، چه رابطهاي دارد؟ ميرسيم به اينجا که کسي تشکر از ديگران آنطور که خدا گفته نداشته باشد، اهل شکر حساب نميکنند. آيه 179 سوره اعراف «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» عدهاي هستند آخر و عاقبت آنها جهنم است. جن و انس، اينها ويژگيشان چيست؟ اينها دل و عقل دارند ولي با آن درک نميکنند. چشم دارند ولي نميبينند. گوش دارند ولي نميشنوند. اينها مثل چهارپا هستند، بلکه از آنها پايينتر و گمراهتر. ويژگي اينها چيست؟ غفلت ويژگي اصلي اينهاست. دعاي امام سجاد(ع) درباره شکر کنار اين آيه گذاشته ميشود يک چيزي فهميده ميشود که يکي از مصاديق اصلي غفلت، غفلت از نعمت و شکر نعمت است. امام سجاد فرمود: اگر شکر نکني «کالانعام» ميشوي. يکي از اصليترين مصاديق غفلت است. غفلت از نعمت و شکر نعمت.
شريعتي: اينجا به دين ربطي ندارد و اين انسانيت و آدميت است. به
حاج آقاي عباسي: شکر يک چيز فطري است. هرکسي از فطرت خود فاصله بگيرد از انسانيت خود فاصله گرفته است. انسان به اندازه قد و قامتش شکرش شايسته نام انسان است. اين حرف دين است. برگرديم به «وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ» درباره سير و سلوک صحبت ميکرديم، مصاديقي را گفتيم به مصداق تشکر از ديگران رسيديم. يکي از اصليترين ارکان سير و سلوک، کسي اهل تشکر از ديگران نباشد، اهل سير و سلوک نيست. دليل داريم. براي اينکه بدانيم جايگاه تشکر از ديگران چيست؟ جايگاه شکر را بايد بدانيم. بايد بفهميم انساني که شاکر نيست جايگاهش کجاست و انسان شاکر چه جايگاهي دارد بعد تشکر از ديگران را نسبتش را با شکر در پيشگاه الهي بفهميم. شيطان چه گفت؟ شيطان گفتم پاي بندههايت ميايستم که در راه مستقيم تو هستند و از چپ و راست و روبرو و پشت سر حمله ميکنم، نتيجه جنگ من و نشانه پيروزي من چيست؟ «وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ» کاري ميکنم که اکثر اينها را شاکر نيابي. آيا شيطان پيروز شده است يا نه؟
سه بار عين اين عبارات در قرآن آمده است. آيهي 243 بقره، آيهي 60 سوره يونس، آيه 61 سوره غافر. «إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ» خدا بر مردم نعمت و فضل و احسان دارد. «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُون»،«وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ... وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُون»، «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ » (سبأ/13) اين دو آيه را کنار هم بگذاريم، از همين الآن چقدر بايد فکر کنيم به اينکه جزء کدام دسته هستيم، جزء «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُون» هستيم يا جزء «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ» هستيم. شيطان با ما چه کار کرد؟ در مورد «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ» ک جمله بگويم؟ شما وقتي کسي را دوست داشته باشي به خودتان نسبت ميدهيد و وقتي از دستش خسته باشيد، نسبتش را با خودتان فراموش ميکنيد. مثلاً پدر از بچه خسته شده، خيلي گريه ميکند و داد ميکشد، اين بچه را بگير! بعضي وقتها ميگويد: بچهات را بگير. مادر ميگويد: با بچهام چه کار داري؟ نسبت ميدهد. وقتي شاکر شديد خدا به خودش نسبت ميدهد، «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ» اين عدهي کم بندههاي دردانهي خدا هستند. به خودش نسبت ميدهد.
پس تا اينجا فهميديم که شيطان طبق تصريح قرآن در جنگش و در خط و نشاني که کشيده پيروز است. اين قاعده، قاعدهاي نيست که من ساخته باشم. بسياري از مشکلاتي که در زندگي ما هست، بخاطر ناشکري ماست. سوره ابراهيم آيه 7، وارد مرحله بعدي شدم. در مرحله اول در جنگ با شيطان هستيم و محور اين جنگ شکر و کفران است. او تهديد کرده به جايي ميرساند که اکثر بندههايش شاکر نباشند و طبق آيات قرآن اين اتفاق افتاده است و «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُون» را خدا تأييد کرده است. مرحله بعد خدا ميگويد: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم» (ابراهيم/7) اگر شکر کنيد من ظرفيت نعمت بيشتر را براي شما توليد ميکنم. اما اگر کفران نعمت کنيد، «وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ» حواستان جمع باشد که عذاب من شديد است. امام صادق(ع) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- أَنْعَمَ عَلى قَوْمٍ، فَلَمْ يَشْكُرُوا، فَصَارَتْ عَلَيْهِمْ وَبَالًا، وَ ابْتَلى قَوْماً بِالْمَصَائِبِ، فَصَبَرُوا، فَصَارَتْ عَلَيْهِمْ نِعْمَةً» شيخ صدوق در أمالي آورده است. خدا به يک عده نعمت ميدهد، آنها شکر نعمت را به جا نميآورند و همان نعمتها وبال آنها ميشود. اينها خيلي هشدار دهنده است. شيخ طوسي در أمالي دارد «أَسْرَعُ الذُّنُوبِ عُقُوبَةً كُفْرَانُ النِّعْمَةِ» عذابي که خدا گفت، رسول خدا فرمود: سريعترين و زودترين گناهها از نظر عقوبت کفران نعمت است. اين سريعتر را شيخ مفيد در أمالي آورده است. خدا رحمت کند شيخ صدوق و شيخ مفيد، شيخ طوسي، أمالي يعني منبرها و سخنرانيهايشان، املاهايشان، ديکتههايي که به مردم ميگفتند. رسول خدا فرمود: سه گناه هست که در عقوبتش عجله ميشود. يعني به آخرت نميافتد. اينجا خدا پس گردني ميزند. 1- «عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ» کسي که عاق والدين ميشود در اين دنيا چوب ميخورد. من در عمرم کسي را نديدم عاق والدين شده باشد و چوب در اين دنيا نخورده باشد. 2- «وَ الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ» ظلم به مردم 3- «وَ كُفْرُ الْإِحْسَانِ» کفران نعمت. همين دنيا خدا چوبش را ميزند.
خيلي از مشکلاتي که در خانههاي ما هست و گرههاي معنوي و دنيايي که در خانههاي ما هست بخاطر ناشکري است، اين را فراموش نکنيم. من در صورتي ميتوانم ادعا کنم موحد هستم و خداپرست هستم که اهل شکر باشم. آيهي 114 سوره نحل اين را ميگويد. «وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ» شکر نعمت خدا را به جا بياوريد اگر فقط خدا را ميپرستيد. آقا من خداپرست هستم، نشانهاش چيست؟ بايد شاکر باشيد. نه تفسير است. نه تحليل است. عين ترجمه است. شکر کنيد، نعمت خدا را، «اياهُ تعبدون» معادلش را هر روز ميخوانيم «اياک نعبد» وقتي ترجمهاش را ميگويند، اياک نعبد، يعني فقط او را. چرا؟ چون «اياک، اياهُ» اينجا مفعول است. فقط، اگر فقط خدا را ميپرستيد و واقعاً موحد هستيد و اهل توحيد هستيد شکر نعمت خدا را به جا بياوريد. من اگر بخواهم آدم باشم بايد اهل شکر باشم. اگر بخواهم از عذاب خدا در دنيا و آخرت دور باشم بايد اهل شکر باشم. اگر ميخواهم موحد باشم، نشانه صدق توحيدم شکر است. معناي شکر خيلي وسيع است. بنده در جلسهاي حرف زدم شايد بيش از حدود هفتاد، هشتاد و صد جلسه هنوز تمام نشده است. شکر بسيار مهم است.
دشمن ما شکر را محور جنگ قرار داده، اگر ما شکر را محور دغدغههاي خود قرار ندهيم، در اين جنگ پيروز نميشويم. دشمن ما شيطان است. به اندازهاي که او خط و نشان کشيده بايد حواسمان را جمع کنيم. خدا اينقدر شکر را دوست دارد، خودش را هم به عنوان شاکر معرفي کرده است. کسي به خدا نعمت داده؟ کسي در حق خدا لطف کرده؟ ما هرچه داريم از خداست. وقتي ما يک کاري را با نعمت او و توان او و توفيق او انجام ميدهيم، ميگويد از شما تشکر ميکنم. «فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيم» (بقره/158) وقتي ما شاکر شديم، خدايي ميشويم. اينها را گفتم به بحث شکر در روابط اجتماعي برسيم، تشکر از ديگران.
گفتيم ميخواهيم آدم باشيم، پس بايد شاکر باشيم. موحد ميخواهيم باشيم بايد شاکر باشيم. شامل عذاب الهي نميخواهيم شويم بايد شاکر باشيم. خدايي باشيم، صفات خدا را در خودمان بياوريم بايد شاکر باشيم. اما ميشود بدون تشکر از ديگران شاکر بود. خدا شکر اينچنيني را قبول ميکند، در خانه امام رضا(ع) برويم. امام رضا(ع) ار پدرانشان و آنها از رسول خدا(ص) اين حديث را نقل کردند. به همديگر قول بدهيم يکبار اين حديث را حداقل يکبار در ذهنمان مرور کنيم. «يُؤْتَى بِعَبْدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» بندهاي را روز قيامت ميآورند، «فَيُوقَفُ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ)» در پيشگاه الهي، «فَيُؤْمَرُ بِهِ إِلَى النَّارِ» دستور داده ميشود اين را در آتش بياندازيد. «فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ أَمَرْتَ بِي إِلَى النَّارِ وَ قَدْ قَرَأْتُ الْقُرْآنَ!» تعجب ميکند، خدايا، تو دستور دادي مرا در آتش بياندازند. من در دنيا قرآن ميخواندم. «فَيَقُولُ اللَّهُ: أَيْ عَبْدِي إِنِّي أَنْعَمْتُ عَلَيْكَ فَلَمْ تَشْكُرْ نِعْمَتِي» ميداني چرا تو را در آتش مياندازم؟ چون من به تو نعمت دادم ولي تو شکر نعمت مرا به جا نياوردي. «أَيْ رَبِّ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ بِكَذَا فَشَكَرْتُكَ بِكَذَا، وَ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ بِكَذَا وَ شَكَرْتُكَ بِكَذَا» بنده ميگويد: خداي من! فلان نعمت را دادي، شکرش را به جا آوردم. فلان نعمت را دادي و شکرش را فلان جور به جا آوردم. «فَلَا يَزَالُ يُحْصِي النِّعْمَةَ وَ يُعَدِّدُ الشُّكْرَ» همينطور بنده شروع به شمردن نعمتها و شکرهايي که بخاطر آن نعمت کرده است. تمام که ميشود خدا ميفرمايد: «فَيَقُولُ اللَّهُ (تَعَالَى): صَدَقْتَ عَبْدِي» راست گفتي بنده من! بهشت برويم؟ اين روايت را نبايد مبالغه دانست، چون جسارت در حق معصوم است که روايت را مبالغه بدانيم. روايت امام رضا(ع) جدي و تأمل برانگيز است. راست گفتي، من فلان نعمت را دادم و توفلان جور شکرش را به جا آوردي. ولي يک مشکل دارد. چه مشکلي؟ «إِلَّا أَنَّكَ لَمْ تَشْكُرْ مَنْ أَجْرَيْتُ لَكَ نِعْمَتِي عَلَى يَدَيْهِ» اما تو از آن کسي که من نعمت را به دست و به تو رساندم تشکر نکردي. «وَ إِنِّي قَدْ آلَيْتُ عَلَى نَفْسِي» من بر خودم قسم خوردم و قرار محکم گذاشتم، «أَنْ لَا أَقْبَلَ شُكْرَ عَبْدٍ لِنِعْمَةٍ أَنْعَمْتُهَا عَلَيْهِ حَتَّى يَشْكُرَ مَنْ سَاقَهَا مِنْ خَلْقِي إِلَيْهِ» من بر خودم قسم خوردم شکر هيچ بندهاي را بخاطر نعمتي که به او دادم نپذيرم مگر در يک صورت، از آن کسي که اين نعمت را به سمت او کشانده تشکر کنم. خدا قسم خورده است.
بعضي از ما بايد حواسمان را جمع کنيم، مقام شکر مقام بالايي است. يکوقت توهم رسيدن به مقام شکر به سرمان نزند. ميشود شکر خدا را به جا بياورم، خدا هم بگويد: «صَدقتَ» راست گفتي، ولي واسطهها را فراموش کنم. برگرديم درون خانواده! بچهها و پدر و مادرها، آقايان و خانمها، اينها همه نعمتهايي را به شما رساندند، چقدر دغدغه تشکر داريم؟ تشکر به معني تعارفهاي دم دستي، تشکري که ما حرف ميزنيم چيست؟ چطور ميشود تشکر کرد؟ چقدر فکر کرديم به نعمتهايي که داريم و واسطههاي آن نعمت؟ مثلاً يک همسر خوبي دارد، ميگويد: خدايا شکرت چنين همسري دارم؟ تا حالا شده از پدر و مادر اين همسر بخاطر تربيت چنين بچهاي تشکر کنيم؟ خيلي ممنون چنين بچهاي تربيت کرديد که اين آرامش را به خانه من آورده است. خيلي از مشکلات زندگي با آمدن روحيه شکر و تشکر از ديگران حل ميشود.
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. انشاءالله مطالبي که شنيديم را به کار بگيريم. حاج آقاي نظري منفرد کتابي دارند به نام «140 روضه در سوگ آل الله» بسيار کتاب خوبي است و دوستاني که اهل مطالعه و تحقيق هستند، توصيه ميکنم اين کتاب را تهيه کنند از روضههاي نبي مکرم اسلام تا امام عسکري است. براي تهيه کتاب به کانال يا سايت برنامه سمت خدا مراجعه کنيد يا به شماره 20000303 پيامک بدهيد.
حاج آقاي عباسي: من از حاج آقاي نظري منفرد خيلي تشکر ميکنم چون از کتابهاي تاريخي ايشان در مباحثم خيلي استفاده کردم و توصيه ميکنم کتابهاي تاريخي ايشان را حتماً بخوانيد.
شريعتي: امروز صفحه 539 قرآن کريم، آيات 12 تا 18 سوره مبارکه حديد را تلاوت خواهيم کرد.
«يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «12» يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ «13» يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ «14» فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ «15» أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ «16» اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «17» إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ»
ترجمه آيات: روزى كه مردان و زنان با ايمان را مىبينى كه نورشان از پيش روى و جانب راستشان به سرعت پيش مىرود. (به آنان گفته مىشود:) مژده باد. شما را در امروز، به باغهايى كه از زير (درختان) آن نهرها جارى است، در آنجا جاودانهايد. اين است آن رستگارى و كاميابى بزرگ. روزى كه مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آورده اند، مىگويند: درنگى كنيد تا از نور شما پرتوى برگيريم. به آنان گفته مىشود: به عقب برگرديد و (از دنيا) نورى بجوييد. پس ميان آنان ديوارى زده مىشود، با درى كه درونش، (بهشتِ) رحمت و از جانب بيرونش (جهنمِ) عذاب است. منافقان، مؤمنان را ندا مىدهند كه مگر ما (در دنيا) با شما نبوديم، گويند: آرى ولى شما خود را به فتنه افكنديد و در انتظار (حوادث سوء براى مؤمنان) بوديد و (در دين حق) شك كرديد و آرزوها (ى باطل) شما را فريفت تا آن كه فرمان خداوند (نسبت به هلاكت شما) فرارسيد و (شيطانِ) فريبنده، شما را درباره خدا فريب داد. پس امروز، نه از شما (منافقان) و نه از كسانى كه كفر ورزيدند، بَدَل و بلاگردانى پذيرفته نمىشود. جايگاه شما آتش است. آتش، ياور و سزاوار شماست و بد سرانجامى است. آيا براى كسانى كه ايمان آوردهاند، زمان آن نرسيده كه دلهايشان براى ياد خدا و آنچه از حق نازل شده، نرم و فروتن گردد و مانند كسانى نباشند كه پيش از اين، كتاب آسمانى به آنان داده شد، پس زمان طولانى بر آنان گذشت و دلهايشان سخت گرديد و بسيارشان فاسق گشتند؟ بدانيد كه خداوند، زمين را پس از مرگش زنده مىكند. همانا ما نشانههاى (توحيد و عظمت) را براى شما روشن كرديم، باشد كه تعقّل كنيد. همانا مردان و زنان صدقه دهنده و (آنان كه) به خداوند وامى نيكو دادهاند، برايشان پاداشى چند برابر است و براى آنان اجرى نيكو خواهد بود.
شريعتي: نکات پاياني را بفرماييد.
حاج آقاي عباسي: صفحهاي که تلاوت شد، آيه 13 و 14 سوره حديد بسيار تکان دهنده است، يکبار کل اين دو آيه را بخوانيد. بحث درباره روز قيامت است که آدمهاي منافق سراغ افراد با ايمان ميآيند و فرصتي براي گفتگو به اينها داده ميشود. درخواست اينها اين است که «انْظُرُونا» نگاهي به ما بياندازيد، براي چه؟ آنها گرفتار ظلمات هستند، «نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ» سهمي از نور شما نصيب ما شود. «قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ» برگرديد، اينجا جايي نيست بتوانيد استفاده کنيد. بايد به دنيا برگرديد و آنجا دنبال نور بگرديد. «فَالْتَمِسُوا نُوراً» ما در همان دنيايي هستيم که درونش نور هست. در قيامت آرزوي برگشت را به دل همه ميگذارند. اين فرصت را داريم که همه دارند حسرت ميخورند. نور، نور قرآن است و نور ولايت اهلبيت و عمل به مفاهيم و معارف است. تا هستيم از اين نور استفاده کنيم که نور ايمان يعني همين.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عباسي: خدايا به همه ما توفيق بده که از نور قرآن و اهل بيت(ع) در نهايت در اين دنيا بتوانيم استفاده کنيم.
شريعتي: امروز از شکر و حمد گفتيم، «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ لَكَ عَلَي مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَي عَظِيمِ رَزِيَّتِي، اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ»
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله طاهرين»