برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: چگونه در برابر مشکلات صبر کنيم؟
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عباسي ولدي
تاريخ پخش: 26-06-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
آري همين امروز و فردا باز ميگرديم *** ما اهل آنجاييم، از اينجا باز ميگرديم
با پاي خود سر درنياورديم از اين اطراف *** با پاي خود يک روز اما باز ميگرديم
چون ابرها صحرا به صحرا برد ما را باد *** چون ابرها صحرا به صحرا باز ميگرديم
اين زندگي مکثي است ما بين دو تا سجده *** استغفراللهي بگو ما باز ميگرديم
بين جماعت هم نماز ما فرادي بود *** عمري است تنهاييم و تنها باز ميگرديم
ما عاقبت انا اليه الراجعون بر لب *** از کوچه بن بست دنيا باز ميگرديم
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان خوب و نازنينمان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عباسي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عباسي: بنده هم عرض سلام و ادب دارم خدمت همه بينندگان عزيز، اميدوارم هرجاي اين کره خاکي هستيد دلتان و خانههاي شما پر از نور خدا و اهلبيت عليهم السلام باشد.
شريعتي: انشاءالله، هفته گذشته در ذيل بحث صبر، در مورد ابديت صحبت کرديم. امروز بناست به قول خود عمل کنيد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عباسي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد، به عنوان مقدمه ابتدا يک نکته را عرض کنم. گاهي يک مقداري در نوع فکر کردنهاي خود کنکاش ميکنيم، نوع فکر کردنهاي ما، فکرهاي الهي شايد باشد ولي زندگي ما الهي نيست. در فضاي عقايد داريم توحيدي فکر ميکنيم ولي چينش رفتارها و احساسات قلبي ما و نوع عکسالعملهايي که در مسائل مختلف زندگي از خود بروز ميدهيم الهي نيست و انگار بايد در نوع فکر کردنهاي خود بايد تجديد نظر کنيم. يکي از نکتههاي مهم همينجاست که اگر الهي فکر ميکنيم بايد الهي زندگي کنيم و رفتار ما با بقيه موحدانه باشد. توحيد فقط يگانه دانستن خدا نيست. کسي که توحيدي زندگي ميکند يعني همانطور که خدا گفته زندگي ميکند و رفتارهايش را براساس فرمان خدا تنظيم ميکند. من چه چيزي را دوست داشته باشم؟ همان چيزي که خدا گفته دوست داشته باش. من از چه چيزي بدم بيايد؟ همان چيزي که خدا گفته، بدت بيايد. اگر اينطور باشد در مديريت رفتار و گفتارم، حتي در مديريت احساسات قلبيام موحد ميشوم و معناي واقعي توحيد همين است. «قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» (انعام/16) مناسک و کارهاي عبادي، زندگي و نفس کشيدن و مرگ من براي خداست. اين زندگي موحدانه است. ما اگر از خدا در زيارت عاشورا ميخواهيم «اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد» يعني خدايا کاري کن من ابتدا تا انتهاي زندگيام خودت باشي.
يکي از چيزهايي که به آن اعتقاد داريم، ولي بايد بياوريم در محيط زندگي و با آن زندگي کنيم ابديت است. به ابديت بايد فکر کرد. مفهوم ابديت از مفهومهاي بسيار متضاد است. يعني هم ميتواند آدم را به شدت بي قرار کند و هم به شدت آدم را آرام کند. اگر کسي به ابديت فکر کند ميتواند دنيايي از تحول را در زندگي ايجاد کند. استادي در سخنراني خود ميگفت: در دانشگاه يک دخترخانمي که تقيدات خاصي نداشت. به نماز و به حجاب اعتقاد نداشت. رفتار و پوشش ظاهري او نشان از بي اعتقادي او بود. مدتي گذشت با حجاب و با نماز شد. يک روز از او پرسيدم چه شد؟ يک پاسخ داد که نشستم با خودم فکر کردم درباره مفهوم ابديت، شنيدم شما ميگوييد: قيامتي هست که ابدي است. با خودم گفتم: از کجا معلوم که هست؟ تا مدتها حرفم اين بود که از کجا معلوم؟ يک روز نشستم با خودم خلوت کردم که يکباره اين فکر به ذهنم رسيد من نرفتم ابديت را درک کنم و نميدانم هست يا نه، ولي ميتوانم به يقين بگويم که نيست. با خودم گفتم: شايد هم باشد و اين شايد آتش شد در جان من و گفتم: اگر بعد از مرگ چيزي به نام ابديت و قيامت وجود نداشته باشد، محو ميشوم. چه در دنيا خوشي کرده باشم و چه نکرده باشم، ديگر نيستم و نابود هستم. اگر باشد چه؟ اين اگر باشد چه، مرا به هم ريخت و تا ابد بايد تاوان کارهايي که کردم را پس بدهم، احتمال ابديت مرا به هم ريخت. سبک زندگي ما را فکر کردن و ابديت تغيير ميدهد. از الآن تمام مشکلات زندگي را در ذهن خود به صف کنيد و نسبت بين آن مشکلات را با ابديت پيدا کنيد. ببينيم اگر به مرگ و ابديت فکر کنيم حس ما به مشکلات چه تغييري ميکند؟
يک نکته را تأکيد کنم. گاهي که در مورد صبر و مشکلات حرف ميزنيم، در ذهن بعضي ميآيد که شما طوري در مورد مشکلات صحبت ميکنيد که ما مسلمانها غرق مشکل هستيم و بايد صبر کنيم. مسلمان و غير مسلمان و کافر و مسيحي و يهودي مشکل دارند. آن چيزي که تفاوت بين ما و آنها ايجاد ميکند، وجود و عدم وجود مشکل نيست. آنچه مشخص ميکند ما مسلمان هستيم نوع برخورد ما با توجه به ذخيره و پشتيبان اعتقادي که داريم، نوع برخورد و نگاه ما به مشکلات است. اينجاست معلوم ميشود مسلمان هستيم يا موحدانه زندگي ميکنيم. در دين توصيه شديم به دو مقوله فکر کنيم، مرگ و ابديت، هردو به صبر ربط داده شده است. اگر به قيامت و مرگ فکر کنيم و به ابديت فکر نکنيم، نميتوانيم استفادههايي که تفکر روي مرگ و ابديت براي ما ميآورد را براي خودمان داشته باشيم. قرآن بيش از چند بار وقتي درباره قيامت صحبت ميکند با وصف ابديت حرف ميزند. قرآن کلام خداي حکيم است «فيها خالدون» درباره بهشتيها و درباره جهنميها صحبت ميکند. چرا قرآن روي ابديت تأکيد دارد. قيامتي که خدا از آن حرف ميزند با وصف ابديت است. اگر شما به قيامت و مرگ فکر کرديد ولي به ابديت فکر کرديد، در اصل به قيامتي که خدا گفته فکر نکرديد. اين يکي از اصليترين وصفها است. چون خدا گفته قيامتي که از آن حرف ميزنم، ابدي است. آدمهايي که به مرگ و ابديت فکر نميکنند، دچار دو آسيب جدي ميشوند. يا دچار پوچي ميشوند، يا دچار ابد انگاري در دنيا ميشوند.
چون سبک زندگي که برخواسته از يک تفکر مادي است، در آن مرگ و قيامت و ابديت معنا ندارد، دو تا اتفاق در اين سبک زندگي ميافتد. يا سراغ ابد انگاري دنيا ميروم. يعني انساني که فطرتاً دنبال ابديت ميگردد چون در قيامت پيدا نکرده، به ان اعتقاد ندارد در زمين دنبالش ميگردد. «وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً» (کهف/35) اين ستمگر وارد باغ شد، مشرک بود و اعتقاد نداشت. يک نگاهي به باغ کرد و من خيال نميکنم که تا ابد اين باغ از بين برود. قصه ابد انگاري دنيا سبک زندگي ما را عوض ميکند. «وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً» (کهف/36) آن کسي که دچار ابدانگاري دنيا شده، به قيامت اعتقاد ندارد. من فکر نميکنم قيامتي برپا شود! ولي ابديت را ميخواهد. کسي که به قيامت اعتقاد ندارد نميتواند از ابديت چشم بپوشد. ما طوري آفريده شديم که بدون ايمان به ابديت به آرامش نميرسيم. وقتي ايمان به ابديت در آخرت از صحنه اعتقادات ما کنار رفت، دچار ابد انگاري در زمين ميشويم و بسيار خطرناک است. آن کسي که دچار ابد انگاري در دنيا ميشود در مواجه با خوشيها بد عمل ميکند، در مواجه با سختي و مشکلات بد عمل ميکند. اينقدر آيهها و روايات در اين باره داريم که وقتي آدم ميخواند ميبيند اگر اين اعتقاد وارد زندگي شود ما لذتها و نعمتهايي که به سراغمان ميآيد به دنبال استفاده از اين نعمتها براي تأمين ابديت هستيم و از سختيها براي تأمين ابديت استفاده ميکنيم. چون خدا هم نعمت و هم درد و رنج و سختي را پل قرار داده براي تأمين ابديت، ولي وقتي لذت ميآيد اصلاً دوست نداري از آن چشم بپوشاني، براي رسيدن به لذت ماندگار. سختي رنج هم ميآيد افسرده ميشويم. ما يک فرصت داريم فرصت هميشگي که در اين دنياست ولي چون درد و رنج داريم هميشه بايد درد و رنج بکشيم.
يکي از مشکلات ما اين است که وقتي به ابديت فکر نميکنيم به ابد انگاري ميرسيم. چه خبر است؟ مشکلات خود را در مقابل نگاهتان بياوريد با زاويه ابد انگاري. خانم و آقايي ميخواستند از هم جدا شوند و يک ماه از هم جدا زندگي ميکردند. براي سخنراني به شهري رفتم، دوستانشان نگران بودند که براي اينها يکوقت بگذاريد و صحبت کنيد. هردو آمدند متوجه شدم مشکلات جدي در زندگي اينها وجود دارد که ناشي از دخالت خانواده شوهر است. طبق آمار يکي از اصليترين دلايل طلاق دخالت خانوادههاست. يک مقدار دلسوزيهاي خود را مدبرانه پيش بگيريد. شوهر همه را قبول داشت و ميگفت: قبول دارم سخت است. چه کنم؟ به پدر و هفتاد ساله خود گفتم حرفم را گوش نميدهند. هم خود آقا اعتقاد داشت که هست و هم اينکه سخت است. از خانم پرسيدم که شما از نوع برخورد پدر و مادر و خانواده شوهر گفتيد و شوهر شما تأييد کرد. اگر به شما بگويند: تا فردا زنده هستي، آيا به چيزهايي که الآن گفتي فکر ميکني؟ تأملي کرد و گفت: نه. گفتم: اگر کسي بيايد بگويد: الهي بميرم، چه پدر و مادر شوهري داري؟ چقدر سختي ميکشي؟ به او چه ميگويي؟ گفت: ميگويم اين حرفها چيه؟ من تا فردا بيشتر زنده نيستم. الآن وقت اين حرفها نيست. گفتم: ميگويند تا فردا مهلت داري، فردا ميميري. حالا چه ميکني؟ سؤال بعدي من اين است که آيا يقين داري تا فردا زنده هستي؟ گفت: نه. گفتم: يقين داشتي تا فردا زنده هستي گفتي من به اين فکر نميکنم! الآن داري ميگويي يقين ندارم تا فردا زنده هستم!
اين حرفي که زدم منطقش خيلي واضح بود. چه کسي ميتواند بگويد من تا يک لحظه ديگر زنده هستم؟ فکر کردن به مرگ و اينکه بعد از مرگ بناست زندگي ديگري را آغاز کنم، اينقدر تحول ايجاد ميکند. يک ماه بعد اين خانم زنگ زد، حالش را پرسيدم. گفت: تا وقتي به اين مسأله فکر ميکنم آرام هستم اما همين که از فکر به مرگ و ابديت فاصله ميگيرم دوباره به هم ميريزم. اين يعني حضور عقيده در متن زندگي، با مرگ زندگي کن و با زندگي بمير! در سبک زندگي مادي ميگويند: به مرگ فکر نکن تا بتواني از زندگي لذت ببري. کسي که به مرگ و ابديت فکر نميکند با کوچکترين سختي به هم ميريزد و لذت زندگي از او گرفته ميشود. شما اگر به مرگ فکر کني ولي به ابديت فکر نکني دچار پوچي ميشوي. بعضي فقط به مرگ فکر ميکنند. يک روز ميخواهيم برويم؟ يعني بن بستي براي زندگي ميبينند که نامش مرگ است و بعد از آن ديگر به آن فکر نميکنند. وقتي اينطور به مرگ فکر کنند بدون بحث ابديت دچار پوچي ميشوند.
خدايا دو روز در اين دنيا آمديم خوش بگذرانيم، اين دو روز هم همه سختي!؟ با خدا دچار مشکل ميشود. چرا؟ چون تمام زندگي را در ميان دو ديوار بلند به نام تولد و مرگ ميبيند و با مرگ همه چيز تمام ميشود. چرا با مرگ مأيوس ميشود؟ مرگ را انتها ميبيند. ما به عنوان يک مسلمان وقتي با زندگي دست و پنجه نرم ميکنيم، اعتقاد به معاد و ابديت کجاي زندگي من قرار دارد؟ حدود يک هشتم قرآن درباره معاد است. قرآن برنامه زندگي ما است. بخش قابل توجهي از قرآن درباره معاد است. بخش قابل توجهي از روايات ما درباره معاد است. يکي از پربيننده ترين برنامههاي سمت خدا مباحث ياد مرگ حاج آقاي عالي بود. چون حاج آقاي عالي مبتني با آيات و روايات پيش رفتند. نگاهي که دين از مرگ و معاد و قيامت ميدهد همان چيزي است که فطرت آدم دنبال آن است. وقتي من به مرگ فکر کردم با وصف ابديت، اگر به هم ميريزم، نگران هستم نکند نتوانم از فرصت کوتاهي که در دنيا دارم براي تأمين ابديت خود استفاده کنم. وقتي آرام ميشوم به اين فکر مي کنم که خوب من اگر بتوانم از فرصتي که در اختيار دارم نهايت استفاده را ببرم، يک ابديت راحت، نعمت همنشيني با اولياي الهي و نعمتهايي که در قرآن و روايات است، اصلاً به چشم نميآيد و انسان را از پوچي نجات ميدهد.
بعضي از ما بخاطر اينکه توجه به پس از مرگ تا ابديت نداريم، دچار پوچي شديم به صورت عملي، سختي و لذت ميآيد مثل پوچگراها با آن برخورد ميکنيم و اعتقاد به ابديت و رجوع نباشد، تمام آفرينش بازي است. آيه 115 سوره مؤمنون، اگر اين آيات به دل شما مينشيند، احساس ميکنيد فکرتان را درگير ميکند از آن جدا نشويد و بنويسيد. «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ» شما خيال کرديد ما شما را بيهوده آفريديم و به سمت ما برنميگرديد. مخاطبان اين آيه فکر ميکنند بيهوده آفريده شدند. اصل بيهوده آفريده شدن را نفي نميکند. بيهوده آفريده شدن در صورتي که رجوعي نباشد درست است. يعني اگر ابديت نبود، رجوع ما به سمت خدا نبود، خدا ميگويد: خلقت بيهوده و بي معنا بود. عبث نيست چون بازگشت به ابديت بازگشت به خداست. يعني چه؟ اين آيه يعني خانم و آقا پسر، کسي که در زندگي دچار مسائل هستي، چه لذت و چه سختي، حواست باشد اگر اعتقاد به ابديت و رجوع در زندگي نبود، بالاخره يک موقع به پوچي ميرسي. همه حرف همينجاست.
بنده به صراحت عرض کنم که تنها راهي که ميشود زندگي کرد راهي است که خدا نشان ميدهد. ما هيچ راهي براي زندگي جز راهي که خدا نشان داده نداريم. «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياة» کار کيست؟ کار خداست. خداست که مرگ و زندگي را آفريده و طرز زندگي کردن را به ما ياد داده و هيچکس جز خدا نميتواند طرز زندگي کردن را به ما ياد بدهد. اگر خدا در مسير زندگي صحيح به ما گفته فکر کنيد به ابديت تا بتوانيد درست زندگي کنيد، هيچ راهي جز اين براي درست زندگي کردن وجود ندارد. يکي از دلايل بي قراري ما براي همين است که اين تکه را از زندگي حذف کرديم. زندگي که در آن فکر به آخرت و ابديت نيست، از طرف خدا زير سؤال رفته است. آيه 64 سوره عنکبوت «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ» اين زندگي دنيايي جز بازيچه و سرگرمي چيز ديگري نيست. زندگي حقيقي زندگي در آخرت است. تعبير خدا اين نيست که اين دنيا بازيچه و سرگرمي است. خدا فرمود: زندگي دنيا به جز بازيچه و سرگرمي چيز ديگري نيست. اگر بخواهي فقط به دنيا فکر کني به بازيچه و سرگرمي فکر کردي.
آقا و خانم محترمي که در زندگي مشکلات داري، به ابديت وقتي فکر کني به اين فکر ميکني که اولاً توقف در اين دنيا کوتاه است و دوماً از اين توقف کوتاهي که در آن مشکل به عنوان يک فرصت براي تأمين ابديت براي تو آمده چطور بايد استفاده کني؟ از نعمت به عنوان يک فرصت چطور بايد استفاده کرد؟ همسر خوبي داري، يک فرصت است براي اينکه ابديت خود را با او تأمين کني. چطور؟ با شکر. همسر بدي داري، او هم فرصتي است براي تأمين ابديت، با صبر. حفص بن غياث از امام صادق(ع) يک روايتي نقل کردند که حضرت فرمود: «يَا حَفْصُ إِنَ مَنْ صَبَرَ صَبْراً [صَبَرَ] قَلِيلًا وَ إِنَّ مَنْ جَزِعَ جَزَعاً [جَزِعَ] قَلِيلًا» آن کسي که صبر ميکند کم صبر کرده است. آن کسي که بي قراري و بي تابي ميکند، کم است. يک صبر و جزع و فزع کم، آن چيزي که تو را به ابديت خوب ميرساند صبر است. «ثُمَّ قَالَ عَلَيْكَ بِالصَّبْرِ فِي جَمِيعِ أُمُورِكَ» کل فرصت در اين دنيا براي تأمين کل ابديت، اميرالمؤمنين در خطبه متقين فرمود: «صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً» متقين، يک مدت کوتاهي صبر کردند که به يک راحتي طولاني دست پيدا کردند. تو صبر کني کم است، جزع و فزع کني کم است. اين کم بودن خيلي مهم است. ما در مسير ابديت هستيم. در يک مقطع کوتاهي که يک لحظه است. پيامبر خدا به اباذر چنين فرمود: «يَا أَبَا ذَرٍّ، كَمْ مِنْ مُسْتَقْبِلٍ يَوْماً لَا يَسْتَكْمِلُهُ وَ مُنْتَظِرٍ غَداً لَا يَبْلُغُهُ» اباذر چه بسيار آدمهايي که به استقبال يک روز رفتند ولي تمام نکردند. چه بسيار کساني که منتظر فردا شدند ولي به آن نرسيدند. «يَا أَبَا ذَرٍّ كُنْ كَأَنَّكَ فِي الدُّنْيَا غَرِيبٌ أَوْ كَعَابِرِ سَبِيلٍ» اباذر در دنيا طوري زندگي کن که انگار يک آدم غريب هستي و دل نميبندي. مثل کسي که آمده از يک راهي رد شود و برود. «وَ عُدَّ نَفْسَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ» اينقدر مدت توقف در اين دنيا کوتاه است که خودت را جزء مردهها حساب کن. «يَا أَبَا ذَرٍّ إِذَا أَصْبَحْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالْمَسَاءِ» وقتي صبح شد به خودت وعده شب را نده! «وَ إِذَا أَمْسَيْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالصَّبَاحِ» وقتي شب شد به خودت وعده صبح نده. چرا ما زمان را طولاني ميبينيم؟ چون به ابديت فکر نميکنيم. نسبت ما با زمان وقتي واقعي ميشود که ابديت را در نظر بگيريم.
سه نفر در زندان هستند، براي يکي يک سال بريدند، براي يکي پنج سال، و يکي ده سال. يک ساله به پنج ساله نگاه ميکند، ميگويد: شکر خدا يک سال حبس دارم. يک سال هم زياد است ولي به نسبت پنج سال کمتر است. پنج سال به ده سال نگاه ميکند، ميگويد: باز هم خوب است. ده سال حبس، به حبس ابدي نگاه ميکند، ميگويد: باز هم شکر! چرا آن سه نفر حسشان به هم عوض شد؟ چون مدتشان فرق کرد. نسبتشان تغيير کرد. ما چقدر در عالم ميمانيم؟ اي قرآن غريب ما را ببخش که تو را خوانديم ولي فکر نکرديم. خدايا ما را ببخش که قرآنت را خوانديم ولي تدبر نکرديم. خدايا ما را ببخش و از آنهايي قرار نده که گلايه پيامبر شامل حالشان شود که قرآن مرا مهجور گذاشتند. «وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ» (يونس/45) قيامت برپا شده، اينها قبل از آن دنيا و برزخ را طي کردند. ولي قيامت که برپا ميشود، گويي قبل از آن جز يک قسمت از روز اينها بيشتر توقف نداشتند. بعضي ميگويند: اين نسبت کل دنيا و برزخ با قيامت است. يعني کسي که ده هزار سال پيش از دنيا رفته و در برزخ است، وقتي قيامت ميشود، گويي کل مدت توقفش «ساعة من النهار» بوده است. «يَتَعارَفُونَ بَيْنَهُمْ» بعضي اينطور معنا کردند، توقفشان به اندازهي يک ساعتي در روزي است که همديگر را بشناسند. يک نفر ميآيد ميخواهد ما را به هم معرفي کند، ميگويد: نجم الدين شريعتي هستند و محسن عباسي! به همين اندازه... «كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها» (نازعات/46) اينها وقتي در قيامت محشور ميشوند، قيامت را طوري ميبينند که گويي به اندازه يک شامگاه يا صبح، توقف داشتند. الآن حس ما به زمان چقدر تغيير کرد. قديميها گفتند: ميگذرد... کنار اين آيهها چقدر قشنگ ميشود؟
در اين جمعهايي که با هم صحبت ميکنيم، دلار اينقدر، ماشين اينقدر و دائم حرص ميخوريم. نه اتفاقي افتاد اينها اصلاح شود، خيلي از حرفهايي که ميزنيم فقط به دردهاي خودمان اضافه ميکنيم. چرا نمينشينيم با هم حرف بزنيم؟ من با برادرم، با رفيقم، با همسرم صحبت ميکنيم. اينها حرفهاي قشنگي است. محمد بن يحيي بن ابي عباد ميگويد: يک روز عموي من ميگفت: يک روز امام رضا اين اشعار را ميخواند، همه ما آرزو داريم مرگ به ما مهلت بدهد. مرگ خودش آفت آرزوهاست! مواظب باشيد آرزوهاي باطل تو را فريب ندهد. ملازم راه ميانه باش و کارهاي باطل را کنار بگذار. دنيا مثل سايهاي است که از بين رفتني است. اين سايه از بين رفتني است. يک سواري ميرود و يک سايهاي ميبيند، هردو در حرکت هستند. اين سوار سايه را ميبيند و ميگويد: بروم در سايه بنشينم و بعد هم ميرود. به اندازهاي که يک آدم گذرا زير سايهي گذرا بنشيند.
يکي از شعرهايي که خيلي خواندم و حفظ کردم به زبان ترکي، شعر شهريار است. معنياش به فارسي اين است که «دنيا رفيق دروغي است. اين دنيا از چه کسي مانده است. از سليمان، با آن سلطنت جهانياش، به آن هم وفا نکرد. او هم رفت. اين دنيا از نوح مانده و عمر 2500 سالهاش، به او هم وفا نکرد. دنيا يک پنجره بازي است، مردم در صف ايستادند، هرکس ميآيد يک نگاه مياندازد و ميرود. پيامبر ميفرمايد: «الدُّنْيَا سَاعَةٌ فَاجْعَلْهَا طَاعَةً» دنيا يک لحظه است. آن را طاعت قرار بده. امام صادق فرمودند: «اصْبِرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ، وَ اصْبِرُوا عَنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ» به طاعت خدا صبر کنيد و در برابر معصيت بايستيد، دنيا يک لحظه است و ميگذرد. دل به دل گذاشتن کسي که از مشکلاتش ميگويد، فقط اين نيست بگوييم آخ بميرم، الهي خدا حل کند برايت، اين بد نيست ولي گاهي وقتها اين خوب است که يک مقدار درباره صبر و گذرا بودن و ابديت حرف بزنيم. يک لحظه تفکر کردن عبادت بزرگ است. فکر کنيم به ابديت، شيطان نميخواهد ما به ابديت فکر کنيم. وقتي به مرگ فکر ميکنيم و ابديت، خود اين خيلي اثر دارد.
از پدر و مادرها درخواستي کنم، در سبک زندگي ما تحمل مشکلات سختتر شده است. من وقتي پاي صحبتهاي شما نشستم ديدم از اصليترين چيزهايي که باعث ميشد سختيها را تحمل کنيد، اعتقاد به گذرا بودن دنيا و مشکلات است. در جمعهايي که پاي صحبتهاي شما مينشينيم، از سختيهايي که چشيديد بگوييد، از زيبايي صبر بعد از اينکه دورهاش تمام ميشود و شما ميوهاش را ميچينيد براي ما بگوييد. ما نياز داريم، اين چيزهايي که در روايات شنيديم شما در زندگيها چشيدهايد. ميشود از چشيدنيها براي ما بگوييد. پدر و مادرهايي که پا به سن گذاشتند خيلي نقش ويژهاي براي صبور تربيت کردن ما دارند. اگر سخنران جمعهاي ما شوند و از صبوريها و خاطرات خود بگويند، ما هم قدر نعمتهاي امروزمان را خواهيم دانست و هم در برابر مشکلات و سختيهايي که در زندگي هست صبورتر خواهيم شد.
شريعتي: اگر عاشورا و اين روزهايي که روضه امام حسين را ميشنويم براي ما جلوه ديگري دارد، فقط با ابديت معلوم است. نوشت «بسم الله الرحمن الرحيم من حسين بن علي الي محمد بن علي، فَكَأَنَ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ وَ كَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَ السَّلَامُ» گويي دنيا اصلاً نبوده و گويي آخرت پيوسته هست.
حاج آقاي عباسي: به پرچم عزاي امام حسين(ع) قسم ميدهم که خدا اين توفيق را به ما بدهد و بتوانيم در زندگي همانطور که امام حسين(ع) با اعتقاد به ابديت کوه مشکلات را پشت سر گذاشت زندگي کنيم و به اين پرچم عزا قسم ميدهم سرمايهاي که اهلبيت و قرآن براي ما گذاشتند را قدر بدانيم و روي اين فکر کنيم.
شريعتي: امروز صفحه 532 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«رَبُ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُ الْمَغْرِبَيْنِ «17» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «18» مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ «19» بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ «20» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «21» يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ «22» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «23» وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ «24» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «25» كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ «26» وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ «27» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «28» يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ «29» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «30» سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ «31» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «32» يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ «33» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «34» يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ «35» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «36» فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ «37» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «38» فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ «39» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ»
ترجمه آيات: دو دريا (ى شور و شيرين) را روان ساخت كه به هم مىرسند. (اما) ميان آن دو فاصلهاى قرار داد كه به هم تجاوز نكنند. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ از هر دو (دريا)، مرواريد و مرجان بيرون مىآيد، پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ و در دريا، كشتىهاى ساخته شده همانند كوه، براى اوست. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ هركه روى زمين است، فنا پذيرد و (تنها) ذات پروردگارت كه داراى شكوه و اكرام است، باقى مىماند. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟ هر كه در آسمانها و زمين است، (نياز خود را) از او درخواست مىكند. او هر روز (هر زمان) در شأن و كارى است. پس كدام نعمت پروردگارتان را تكذيب مىكنيد؟ اى جنّ و انس! به زودى (حساب و كتاب) شما را بررسى مىكنيم. پس كدام نعمت پروردگارتان را تكذيب مىكنيد؟ اى گروه جنّ و انس! اگر مىتوانيد از مرزهاى آسمانها و زمين نفوذ كنيد، نفوذ كنيد. هرگز نمىتوانيد مگر به واسطه قدرتى فوق العاده. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مىكنيد؟ آن روز شعلهاى از آتش و مس گداخته بر شما فرومىريزد، پس نمىتوانيد تقاضاى يارى كنيد. پس آنگاه كه آسمان شكافته شده، گلگون و مثل روغن گداخته در آيد، پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مىكنيد؟ پس در آن روز (و آن موقف خاص) هيچ يك از انس و جن، از گناهش پرسيده نشود. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مىكنيد؟ پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟
شريعتي: براي مشارکت در طرح قرباني اول ماه به سايت برنامه و کانال ايتاء و سروش ميتوانيد مراجعه کنيد و همينطور ميتوانيد به صفحه 800 پيامنماي فارسي مراجعه کنيد و اطلاعات بيشتر را کسب کنيد. نکات پاياني فرمايشات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عباسي: بايد به مرگ فکر کرد و فکر به مرگ ما را از دنيا ميکند اما فکر کردن به مرگ به تنهايي کافي نيست و بايد به ابديت و ابديتي که بعد از مرگ هست فکر کرد. فکر به ابديت ما را آرام و مهيا براي استفاده از فرصت موقت دنيا ميکند. مشکلات و سختيها از دو زاويه با ابديت نسبت پيدا ميکند. تحمل آنها نياز به زمان دارد ولي زمان تحمل مشکلات وقتي با ابديت سنجيده ميشود سبک و راحت است. وقتي ابديت را در نظر ميگيريم ذهن ما اين سؤال را ايجاد ميکند که من از مشکلات و سختيها براي تأمين ابديت زندگيام چه کاري ميتوانم بکنم؟ يعني نه تنها خيالم آسوده ميشود نسبت به اينکه مشکلات و سختيها گذرا است و علاوه بر آن فکرم جهت پيدا ميکند براي استفاده کردن از اين مشکلات براي تأمين ابديت، اگر به ابدي بودن فکر نکرديم يا به پوچي ميرسيم يا به ابد انگاري دنيايي. حواسمان باشد دنيا اينقدر کوتاه است که وقتي به آن فکر شود ما را بي تاب ميکند براي استفاده. انشاءالله ذهن ما ذهني باشد که شبانهروز فکر ابديت از آن خارج نشود.
شريعتي:
و عمر شيشهي عطر است پس نميماند *** پرنده تا به ابد در قفس نميماند
يک نقشه راه و برنامه جدي براي زندگي ما باشد.
حاج آقاي عباسي: راهبرد معناي دقيقي است و کل زندگي ما را متحول ميکند.
شريعتي: شايد همين است که پيامبر ميفرمايد: اگر چيزهايي که از دنياي شما ميدانستم، شما هم ميدانستيد، جانهاي شما احساس راحتي و آرامش ميکرد.
حاج آقاي عباسي: بياييم قراري بگذاريم تا هفته آينده با همديگر فکر کنيم، به همديگر پيام بدهيم و يک کلمه ابديت را به هم پيام بدهيم براي اينکه فکر کنيم به مرگ و ابديت و يادآوري کنيم.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عباسي: خدايا به حق اين عزايي که در ماه محرم و صفر توفيق دادي و عزاداري ميکنيم به همه ما توفيق زندگي کردن براساس نقشه راهي که نشان دادي، عنايت کن.
شريعتي: زندگي چيز ديگري شده است تا به نامت رسيدهايم حسين...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله طاهرين»