اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

92-10-15-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي-سيره ي نبوي

معرفی برنامه

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي

-سيره ي نبوي

92-10-15

پرسيده ام از ابرهاي تشنه نامت را جاري کن اي باران غزل هاي کلامت را، اين روزها بادي که مي پيچد ميان شهر آورده با خود صبح ها عطر سلامت را، قرآن بخوان با لهجه ي دريا و ابريشم در باور دنيا شکوفا کن قيامت را، من جبرئيلي مست مستم مي پرست تو پيوسته در من تازه کن شور قُدامت را، اما بدان دست از نگاهت برنمي دارم گم مي کنم هر چند گاهي رد گامت را، تا زنده هستم هر کجا باشم يقين دارم با شعرهايم جار خواهم زد پيامت را.

سوال – در مورد سيره ي نبوي توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ايام ماه ربيع الاول را تبريک عرض مي کنيم. همان طور که دو ماه عزاداري را با شکوه انجام داديد، جشن هاي اين ماه را هم باعظمت برپا کنيد. استادمطهري در کتب سيره ي نبوي مي فرمايد: چرا ولايت پيامبراکرم را باعظمت برقرار نمي کنيم؟ مسيحيان براي ولادت حضرت مسيحي، جشن هاي مفصل مي گيرند.

حضرت امير در خطبه ي دوم نهج البلاغه در مورد زمان و شرايط بعثت پيامبر توضيحاتي داده اند. يعني ويژگي هاي زمان جاهليت را بيان کرده اند. حضرت مي فرمايد: پيامبر در سرزميني بودند که دهان عالمان و دانشمندان را بسته بودند ولي افراد جاهل مورد احترام بودند. از بس که آنها درگير کشتار و جنگ بودند بخشي از امران معاش آنها از غارتگري و جنگ ها بود. سرمه ي چشم شان اشک بود و هميشه گريان عزيزان شان بودند و خواب نداشتند زيرا هميشه نگران حمله ي دشمنان شان بودند. پيامبر براي فردي ازاسلام صحبت کردند و اوA  اسلام را قبول کرد ولي پرسيد: آيا در بهشتي که شما وعده مي دهيد جنگ هم وجود دارد؟ حضرت فرمود: در بهشت جاي جنگ و کشتار نيست. او گفت: من بهشتي که در آن جنگ و کشتار نباشد نمي خواهم. زيرا آنهاعادت به جنگ و دعوا کرده بودند.

دو قبيله ي بزرگ اوس و خزرج، سي صد سال با هم مي جنگيدند. پيامبر توانستند در اين فضا و از اين مردم شخصيت هايي بسازد که در اوج فداکاري و ايثار باشند مثل ابوذر و سلمان ها.

عدالت در زندگي پيامبر وجود داشت حتي درنگاه. وقتي پيامبر در جلسه اي مي نشستند، حتي در نگاه هم با عدالت رفتار مي کردند. يعني نگاه را بين اصحاب شان تقسيم مي کردند. و به همه ي افراد جلسه، بطور مساوي نگاه مي کردند. آيا اين عدالت ها در جامعه ي ديني ما رعايت مي شود؟

در باب قضاوت داريم که قاضي بايد با دو طرف دعوا بطور مساوي رفتار کند. مثلا اگر بناست که قاضي سلام بکند بايد به هر دو طرف سلام کند و حق ندارد که به يکي از طرفين سلام کند و به ديگري سلام نکند. اگر بناست که به آنها نگاه کند حق ندارد به يکي از طرفين دعوا بيشتر نگاه کند و به يکي کمتر. اگر قاضي مي خواهد جواب سلام بدهد بايد جواب سلام هر دو طرف را بدهد. و نمي تواند جواب سلام يکي را بدهد و ديگري را ندهد. اگر يکي از دو طرف دعوا به قاضي سلام نکند، قاضي بايد جواب طرفي را که سلام کرده ندهد و به طرفي که سلام نکرده بگويد که تو هم به من سلام کن تا من جواب سلام هر دو نفر را بدهم. زيرا اگر قاضي جواب يکي را بدهد فرق گذاشته است. يعني نگاه قاضي خيلي دقيق است. آيا ما اين نگاه را در جامعه داريم ؟

اميرالمومنين به فردي نحو و ادبيات ياد دادند و او را قاضي کردند و بعد از مدتي، او را عزل کردند. او نزد امام آمد و گفت که من خيانتي نکردم. حضرت به او فرمود: من در دادگاه ديدم (اين نشان مي دهد که حضرت به دادگاه ها سرکشي مي کردند) که وقتي صحبت مي کردي صدايت بلندتر از صداي فردي بود که شکايت کرده. (قاضي بايد ساکت باشد و سخن متهم را بشنود).

پيامبر فرمود: شديدترين مردم از نظر عذاب کسي است که هنگام سخن گفتن ازعدالت خوب حرف مي زند ولي عملش ظالمانه است. اگر کسي ادعاي حکومت اسلامي را نداشته باشد مشکلي نيست ولي اگر کسي از عدالت حرف مي زند بايد خيلي مواظب باشد.

حاج آقا حسين فاطمي مي فرمود: رئيس دزدها در بين اموال قافله کاغذي پيدا کرد و فرمان داد که همه ي اموال دزدي را به قافله پس بدهند. زيرا درآن کاغذ نوشته شده بود که هر کس اين کاغذ دعا در اموالش باشد،دزد به اموالش نمي زند. رئيس دزدها گفت: ما دزد مال مردم هستيم نه دزد دين مردم. کسي که اين کاغذ را با خودش آورده، با اعتقادي اين کار را کرده است. و اگر ما اموال او را بدزديم اعتقادش سست مي شود. پس بايد مواظب باورها و اعتقادات مردم باشيم. پيامبر درريزترين امور با عدالت رفتار مي کرد.

پيامبر دوست نداشتند که کسي ايشان را مدح و تعريف کند. پادشاهان و سلاطين به اين مدح عادت کرده بودند. و بعد از پيامبر هم خلفاي اموي اين کار را ادامه دادند. يعني پول مي دادند تا شاعران مدح آنها را بگويند. فردي به طمع پول نزد پيامبر آمد و گفت: شما رئيس ما بوديد، در زمان جاهليت و امروز رئيس ما هستي، بهترين پدر هستي و... پيامبر فرمود: مقابل زبان تو پرده نگذاشته است؟(منظور لب و دندان است) اين پرده ها کافي نبود که ما از شر تيزي زبان تو در امان بمانيم. يعني حضرت از مدح و تعريف استقبال نمي کردند و از آن به تيزي و تندي زبان ياد مي کردند. بعد پيامبر فرمود: مواظب زبانت باش، هيچ چيزي براي انسان ضررش بيشتر از باز بودن زبان نيست. حضرت فهميد که او نياز مالي دارد و به اميرالمومنين دستور داد که پولي به او بدهند تا نيازش برطرف بشود.

پيامبر فرمود: از مدح و چاپلوسي بپرهيزيد. اگر کساني در جلوي شما از شما تعريف کردند، خاک به صورت آنها بپاشيد. خيلي از افراد بخاطر چاپلوسي و تعريف جايگاه هايي را بدست مي آورند که جاي شان آنجا نيست. اگر جامعه پذيرش انتقاد را نداشته باشد، کساني که انتقاد مي کنند را حذف مي کند. و کساني که چاپلوسي مي کنند را جايگاه مي دهد. حضرت امير مي فرمايد: هيچ امتي روي رستگاري را نمي بيند مگر اينکه فرد ضعيف، بدون هيچ لکنت زباني حق خودش را بگيرد.

وقتي پيامبر در آستانه ي رحلت بودند به مردم پيامبر گفتند که ما چطور شما را کفن کنيم و به خاک بسپاريم. و چطور بر شما نماز بخوانيم. حضرت فرمود: بر من وارد شويد، ده نفر ده نفر(البته اميرالمومنين و عده ي کمي نمازميت را بر پيامبر خواندند) و بگوييد: ان الله و ملائکته يصلون علي النبي يا ايهاالذين امنوا.. .(جنازه ي پيامبر سه روز روي زمين بود و مردم ده نفر ده نفر وارد مي شدند و اين نماز را بر پيامبر مي خواندند)، مرا اذيت نکنيد با مدح و تعريف. پس پيامبر بعد از مرگ شان هم راضي نبودند که از ايشان تعريف بشود. بهترين کار در نزد مرده، دعا کردن است.

خدمت به مردم از ويژگي ديگر پيامبر بود. در کتاب الميزان جلد ششم داريم: اگر پيامبر مشغول نماز بودند و مي فهميدند که کسي با ايشان کار دارد، نمازشان را کوتاه مي کردند و نماز مستحبي را طول نمي دادند. تا نياز او را برطرف کند. وقتي حضرت به خانه مي آمدند زمان شان را به سه قسمت تقسيم مي کردند: ارتباط با خدا، ارتباط با اهل خانه و گذاشتن وقت براي خودشان که آنرا در اختيار مردم قرار مي دادند. حضرت به ديگران مي فرمودند: اگر کسي حاجتي دارد و نمي تواند مشکل خودش را به من برساند، شما آنرا به من برسانيد. در جامعه ي ديني ما چقدر به اين سيره عمل مي شود؟ آيا مردم مي توانند گرفتاري هايشان را به مسئولين بگويند؟ روايت داريم: زکات آبرو، شفاعت است. رسانه ملي، روزنامه ها و سايت ها مي توانند پيام مردم را به مسئولين برسانند. گاهي يک خبري چند دقيقه اي در رسانه باعث حل شدن مشکل بزرگي مي شود. گاهي امام جمعه در تريبون نماز مشکلي را مطرح مي کند و بعد آن مشکل حل مي شود.

سوال – صفحه 563 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – بعضي از منافقين و دشمنان پيامبر مطالبي عليه پيامبر مي گفتند که به گوش پيامبر مي رسيد. آنها قرار گذاشتند که اين حرفها را مخفيانه بگويند که پيامبر خبردار نشود، آيه نازل شد که اگر شما پنهاني بگوييد يا آشکار، خدا خبر را به پيامبر مي رساند. خدا از دل شما آگاه است. خدايي که خالق شما است از دل و قلب شما خبر ندارد ؟

اين تعبير يازده بار در قرآن آمده است. در سوره غافر داريم: خدا خيانت چشم را مي داند و آنچه در دلها پنهان کرده ايد. يعني خدا اشاره ي چشم شما را هم مي بيند. پس باوريم کنيم که خدا از افکار و نيت ما آگاه است.

ويژگي ديگر پيامبر تواضع ايشان بود. فردي از بيرون مدينه آمد و با پيامبر کار داشت. او فکر مي کرد که براي ديدن پيامبر بايد مثل ديدن سلاطين عمل کند. او سراغ پيامبر را گرفت و به او گفتند که در خانه است ولي پيامبر در خانه نبود، به او گفتند که پيامبر در مسجد است، او به مسجد رفت و سراغ پيامبر را گرفت. او ديد فردي در گوشه ي زمين نشسته و دارد نان مي خورد. او با تعجب به پيامبر گفت که تو پيامبر هستي، تو که مثل برده ها روي زمين نشسته اي و عذا مي خوري. پيامبر فرمود: چه کسي از من بنده تر؟ پيامبر مثل برده ها روي زمين مي نشست. و تشريفاتي نبود. پيامبر باور داشت که عبد است. و وقتش را در خدمت مردم مي گذاشت.

فردي پيامبر را ديد و فکر کرد که ايشان هم مثل سلاطين است. او ترسيد و لرزه بربدنش افتاد. پيامبر فرمود: من شاه نيستم، آسان بگير، من مثل شما هستم و مادرم.. . پيامبر داستان زندگي خودش را تعريف کردند تا ترس آن مرد بريزد. پيامبر بدش مي آمد که مثل پادشاهان زندگي کند.

اميرالمومنين درنهج البلاغه در بخش نامه ها مي نويسد: من عبد خدا هستم، نامم علي است و اميرالمومنين هستم. حضرت در جلسه اي نشسته بودند که فردي بنام جرير وارد مجلس شد و چون جاي نشستن نبود، روي زمين نشست. پيامبر پيراهن خودشان را به او دادند تا روي آن بنشيند. او پيراهن را بوسيد. A وقتي پيامبر با اصحاب مي رفتند، هيچ وقت جلوتر از آنها راه نمي ر فتند. پيامبر تواضع زيادي داشتند. وقتي فردي جلو راه برود و عده اي پشت سر او بروند، از نظر رواني اين روي فرد اثر دارد و ديگر احساس عبد بودن نمي کند و احساس رب بودن مي کند.

حضرت امير دارد: خدايا اگر مرا پيش مردم بالا بردي، به همان اندازه پيش خودم، خودم را پايين مي آورم. وقتي شيخ جعفر کاشف الغطاع علامه شده بود،گاهي در اتاق خودش قدم مي زده و با خودش مي گفت که تو شيخ جعفر بود، در اول جعفر بودي، يادت نرود. پس عبد بودن در زندگي پيامبر فراموش نشده بود.

خدايا به آبروي پيامبر و اهل بيت گرفتاري ها را برطرف بفرما، لباس عافيت بر بيماران بپوشان، حوائج را برآورده به خير بگردان، زيارت مدينه و ائمه بقيه را روزي ما بگردان.



ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها