اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

92-09-10-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي-خطبه ي امام حسين(ع) در منا

معرفی برنامه

-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي

-خطبه ي امام حسين(ع) در منا

92-09-10
عمري که سوز عشق تو در جان ما گذاشت چندين هزار کشته و زخمي بجا گذاشت، چشمان عاشقت که مرا تا خدا کشاند قانون سخت جاذبه را زير پا گذاشت، پل زد کمان ابروي تو بر پل صراط درياي عفو در عطش کربلا گذاشت، دريا که دست تو ملوانان که مست تو برکشتي اش چه خوب خدا نام خدا گذاشت، دستان بي حياي شب از آسمان به زور خورشيد را گرفت و سر نيزه ها گذاشت، گريه امان نداد و ابهام شعر من سر پوش روي عاقبت ماجرا گذاشت.
سوال- در مورد خطبه ي امام حسين(ع) در ارتباط با حادثه ي کربلا که دو سال قبل از اين حادثه خوانده شده بود توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ- چطور شد که در سال 61 همه امت اسلامي در برابر سيدالشهد ايستادند يا سکوت کردند؟ يکي عامل تهديد بود که ابن زياد مردم را تهديد مي کرد و مردم مي ترسيدند .عامل ديگر تطميع يعني طمع داشتن به دنيا بود. عامل مهمتري هم بود. حدود پنجاه سال بود که مسئله ي خلافت و جانشيني پيامبر در بين مردم تغيير کرده بود. يعني کساني حاکم اسلامي و جانشين پيامبر شده بودند که با نص پيامبر هماهنگ نبودند. اين مسئله در داستان کربلا تاثيرگذار بود. خيلي از کساني که در مقابل امام ايستادند کساني بودند که مي خواستند امر حاکم زمان خودشان را انجام بدهند. مردم معاويه و يزيد را اميرالمومنين و خليفه ي رسول الله مي دانستند.
داستان ابواسحاق را علامه اميني در کتاب الغدير نوشته اند، در کتاب اهل سنت هم اين داستان نوشته شده است. ابواسحاق مي گويد: در سال 62 هجرت يکسال بعد از حادثه ي کربلا ،در مسجدالحرام بودم. شنيدم که کسي با خدا مناجات مي کند و مي گويد: خدايا تو مي داني که من آدم شريفي هستم ،مرا بيامرز .اگرکاري هم کردم مامور بودم و معذور. اين جملات توجه مرا جلب کرد که ببينم اين فرد کيست. او شمر قاتل امام حسين (ع) بود. من از شمر سوال کردم که تو خجالت نمي کشي که سال گذشته امام را کشته اي و الان طلب مغفرت مي کني؟ او گفت: ما امر يزيد را اطاعت کرديم و اگر مخالفت مي کرديم از حيوانات باربر پست تر بوديم. پس هيچ حادثه اي يک مرتبه پيش نمي آيد و هيچ انحرافي يک مرتبه در جامعه ايجاد نمي شود. در آن زمان حق و باطل گمشده بود. فردي مثل يزيد و معاويه اميرالمومنين شده بودند. يعني يک تغيير عجيب در جانشيني پيامبر.
عده اي که به کربلا آمده بودند به لشکريان عمر سعد مي گفتند که از امام تان اطاعت کنيد و از جماعت مسلمين جدا نشويد. آن جمعي که مقابل امام ايستاده بودند يک جمع مقدس شده بودند و يزيد هم اميرالمومنين شده بود.
عبدالله بن عمر فردي بود که امام حسين(ع) او را دعوت کرد ولي او نپذيرفت و بعد دعوت يزيد را پذيرفت و بعدها با حجاج بيعت کرد. معاويه به عبدالله بن عمر نامه نوشت که با يزيد بيعت کن. او به معاويه نوشت: اگر همه ي مردم بر خلافت يزيد اجتماع کردند، من هم با او مخالفت نمي کنم. پس معيار اجتماع مردم بود. الان رياست حکومت به معيار مردم است. اين يک انحراف مهم در جامعه ي اسلامي است. و پنجاه سال قبل از حادثه ي کربلا اتفاق افتاده بود. در حادثه ي کربلا، سيدالشهدا را کشتند و تکبير گفتند و يادشان نبود که دارند تکبير و لااله الاالله را مي کشند.
امام حسين(ع) تلاش فراواني براي هدايت جامعه و برگرداندن مردم از اين انحراف کردند. يکي از اين تلاش هاي آن حضرت ،خطبه اي است که امام حسين(ع) دو سال قبل از حادثه ي کربلا و دو سال قبل از مرگ معاويه( سال 58هجري) خواندند. امام حسين (ع)با عبدالله بن جعفر و ابن عباس به مکه مشرف شدند و در منا، عده اي را دعوت به جلسه ي خصوصي کردند که آنها دويست نفر از صحابي و هشت صد نفر از تابعين ( کساني که پيامبر را نديده اند)بودند. اين خطبه در کتاب هاي قديمي مثل احتجاح مرحوم طبرسي و کتاب محير العقول آمده است.
امام خطبه را در سه بخش خواندند. امام در بخش اول از فضايل اميرالمومنين صحبت کردند. چرا امام اين کار را کردند؟ امام مي خواستند به مردم بفهمانند که اشتباه کرده اند که معاويه را اميرالمومنان صدا مي زنند و مي خواهند با فرزند او بيعت کنند. معاويه قبل از مرگش زمينه سازي بيعت با فرزندش يزيد را فراهم کرده بود. پس امام در حساس ترين زمان و مکان و در يک جلسه ي خصوصي خطبه خواندند. در خطبه خواني ها ما معمولا خطبه هاي امام حسين (ع)را از زمان حرکت مدينه به مکه و کربلا مي خوانيم. اگر به اين خطبه ي امام که دوسال قبل از حادثه ي کربلا خوانده شده بود توجه مي شد ،ديگر لازم نبود که امام از خونش مايه بگذارد. و در برابر بني اميه بايستد.
امام در اين خطبه مي فرمايد: بسم الله الرحمن الرحيم. تابعين و اصحاب، ديديد که اين طغيان گر با ياران ما چه مي کند، از قتل و غارت ياران اميرالمومنين خبر داريد؟ من سوالي از شما دارم ،اگر من راست مي گويم شما مرا تصديق کنيد.( امام در اين خطبه چهارده بار از مردم اعتراف گرفتند و آنها را قسم داده است)و اگر خلاف مي گويم بگوييد که خلاف است. اين جلسه تشريفاتي نيست، بشنويد ،بنويسيد، به شهرتان که برگشتيد به افراد مورد اطمينان تان، حرف هاي مرا بگوييد. من نگران هستم که بطور کلي دين از بين برود. و همه چيز نابود بشود. البته خدا دينش را حفظ مي کند ولي اين نگراني وجود دارد.
با حکومت معاويه و يزيد چيزي از دين باقي نمي ماند. زيرا اسلام معاويه کفر محض بود. معاويه امام را تهديد کرده بود و حضرت به معاويه نامه نوشتند و جنايات معاويه را ذکر کردند. امام نوشتند :آيا تو حُجر را نکشتي؟ بهترين اصحاب پيامبر و اميرالمومنين را به چه جرمي کشتي؟ معاويه حجر و شش نفر از يارانش را به قتل رساند(قبر حجر در دمشق است)حجر قبل از وصيتش گفت: من راضي نيستم اين غل و زنجيري که معاويه به بدن من انداخته بيرون بياوريد. راضي نيستم خون مرا بشوييد. من مي خواهم با همين حالت در قيامت معاويه را ملاقات کنم .
در ادامه خطبه امام مي فرمايد: آيا تو عمربن حمق را نکشتي؟ او بخاطرعبادت زياد ،رنگ چهره اش تغيير کرده بود. در قيامت وقتي ندا مي دهند که ياران اميرالمومنين کجا هستند؟ يکي از آنها عمربن حمق خزاعي است.
عمربن خزاعي مدتي در دست معاويه اسير بود و همسرش چشم انتظار بازگشت شوهرش بود. يک روز ماموران معاويه به خانه ي او آمدند و سر شوهرش را در مقابل او انداختند. همسرش به ماموران گفت که پيامي از من به معاويه برسانيد. به معاويه بگوييد: کسي را که تو کشتي، فردي است که من يک روز براي او سفره ي غذا پهن نکردم زيرا هميشه روزه بود و به عبادت مشغول بود. معاويه افرادي مثل مالک اشتر را با عسل زهرآگين مي کشت و قتل آنها را به گردن نمي گرفت و مي گفت: خدا لشکرياني از عسل دارد. معاويه، محمدبن ابي بکر را کشت و بدنش را آتش زد.
زماني معاويه به مدينه آمده بود.امام حسين(ع)را در ملاقاتي ديد و مي خواست امام را بترساند. او به امام گفت :به شما خبر دادند که ما با حجر و يارانش چه کرديم ؟ امام فرمود: چکار کردي؟ او گفت: کشتيم، برآنها نماز خوانديم و آنها را دفن کرديم. امام فرمود :اگر روزي شما بدست ما کشته بشويد ما بر شما نماز نمي خوانيم و شما را دفن نمي کنيم. يعني ما شما را مسلمان نمي دانيم. علامه اميني در جلد دهم کتاب الغدير، در مورد معاويه مباحثي را آورده اند. ازجمله در مورد شراب خواري و کفر او. فردي مي گويد که نزد معاويه رفتم و ديدم که ناراحت است و مي گويد: اسم پيامبر بعد از الله اکبر در اذان مي آيد. تا من اين نام را دفن نکنم، آرام نخواهم نشست. پس بحث فقط در مورد سّب اميرالمومنان نبود.
وقتي داشتند حجر را نزد معاويه مي بردند در نزديکي دمشق او را شهيد کردند تا کسي شفاعت او را نکند که زنده بماند. پيرمردي بر سر قبر حجر گريه مي کرد. علت را سوال کردند. او گفت: او آقاي ما، مظلوم و شهيد است. سوال کردند که چه کسي او را کشته است. پيرمرد گفت :آقاي ما معاويه . يعني هم شهيد و هم مظلوم هر دو بنام آقا خوانده مي شدند.
پس تغييرات پنجاه ساله اتفاق افتاد تا حادثه ي کربلا بوجود آمد. ما بايد تکليف خودمان را در تاريخ مشخص کنيم. در اين پنجاه سال نسل دوم و سوم هم آمدند. معمولا در انقلاب ها نسل دوم و سوم خبر از انقلاب ندارند و از انقلاب دور مي شوند، بايد پيام رساني کرد.
در جنگ صفين جواني نزد حضرت آمد و گفت: من در رکاب شما مي جنگم ولي ترديد پيدا کردم که شما بر حق هستيد يا معاويه .امام جواب او را ندادند. امام فرمود: از عمارياسر سوال کن. او ازعمار سوال کرد .عمار گفت: آن پرچم که در لشکر دشمن مي بيني براي کيست؟ او گفت :براي عمر و عاص و معاويه است. عمار گفت: به خدا قسم، در جنگ بدر ،احد و حنين، ما در رکاب رسول خدا مي جنگيديم و پدر معاويه در لشکر مقابل پيامبر يعني لشکر کفر بود. امروز هيچ چيزي عوض نشده است. و فقط اسمش مسلمان شده است.
سنائي مي نويسد:
داستان پسر هند مگرنشنيدي **************که ازاو وسه کس اوبه پيامبرچه رسيد
پدر او دُر دندان پيامبربشکست************** مادر او جگر عم پيامبر بدرديد
او به ناحق ،حق داماد پيامبررا گرفت*********** پسر او سر فرزند پيامبر بِبُريد
بر چنين قوم تو لعنت نکني؟شرمت باد ********** لعن الله يزيداً و علي آل يزيد
معاويه 42 سال حکومت کرد که 22 سال اعلام کرد که من جانشين پيامبر هستم. بيست سال قبل از حکومت حضرت علي (ع)، چه کسي معاويه را استاندار شام کرده بوده؟

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها