اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

92-08-26-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي-معاد باوري در عاشورا

معرفی برنامه

-برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي

-معاد باوري در عاشورا

92-08-26

اين اشک ها به پاي شما آتشم زدند شکر خدا براي شما آتشم زدند، من جبرئيل سوخته بالم نگاه کن معراج چشم هاي شما آتشم زدند، سرتا به پا خليل گلستان نشين شدم هر جا که در عزاي شما آتشم زدند، از آن طرف مدينه و هيزم از اين طرف با داغ کربلاي شما آتشم زدند، بردند روي نيزه دلم را و بعدA  از آن يک عمر در هواي شما آتشم زدند، گفتم :کجاست خانه ي خورشيد شعله ور گفتند: بورياي شما آتشم زدند.

سوال – در مورد معاد باوري در عاشورا توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – علامه اميني مي فرمودند: حسين آنچه داشت در راه خدا تقديم کرد و خدا آنچه دارد به امام حسين(ع) تقديم مي کند. همه چيز براي خداست .لذا همه ي دل هاي عالم متوجه سيد الشهداست. اميدواريم که با نام اهل بيت زندگي کنيم، با اين نام بميريم و در روز قيامت با اين نام محشور بشويم.

سيدالشهدا در روز عاشورا خطبه اي دارد. در مقدمه دارد که امام با چه شرايطي اين خطبه را خواندند. داريم :امام صبح عاشورا مقابل لشکرشان ايستادند و نگاهي به لشکريان دشمن کردند که سيل لشکر در مقابل حضرت ايستاده بودند، سپاه 72 نفري در مقابل سيل لشکر کوفيان. حضرت نگاهي به عمر سعد و لشکريانش کرد. حضرت در مقابل آنها خطبه خواندند که اين خطبه مهمترين سخنراني حضرت است. امام مي فرمايد: بسم الله الرحمن الرحيم، شکر خدايي را که دنيا را آفريد و آنرا فاني قرار داد .(در روايات دلبستگي به دنيا مذمت شده است. در نهج البلاغه داريم که فردي در حضور اميرالمومنين دنيا را مذمت کرد. حضرت ناراحت شد و فرمود: تو که دنيا را مذمت مي کني ،دنيا بايد عليه تو اعلام جرم بکند يا تو عليه دنيا؟ چرا دنيا را مذمت مي کني؟ ما به عبرت هاي دنيا نگاه نکرديم. اين همه مرگ پدران و مادران را نديديد. اينها هشدار بود و شما عبرت نگرفتيد.هر کس به مقاماتي رسيده است در همين دنيا و در امتحانات به مقامات رسيده است. دنيا تجارت خانه ي اولياء خداست. اصحاب امام حسين(ع) در همين دنيا نام شان را جاودانه کردند)

حضرت در شب عاشورا شمشير خودشان را آماده مي کردند و اين شعر را مي خواندند: يا دهر، اف لک من خليلي، کم لک اشراف ... اين نگاه زيباست و بخاطر همين همه ي اصحاب در شب عاشورا شاد بودند. و بعضي از اصحاب با هم شوخي و مزاح مي کردند. در حوادث شب عاشورا داريم که امام فرمود که هر کس مي خواهد برود برود البته کسي نرفت. شب عاشورا فقط اعلام وفاداري بود. مزد اين وفاداري پيداکردن چشم برزخي است. امام به اصحابش فرمود: سرتان را بالا بياوريد و جايگاه تان را در بهشت ببينيد. امام در شب عاشورا مي فرمايد: اي روزگار، اف بر دوستي تو، چقدر در صبحگاه و شامگاهان دوستانت را گرفتي و بردي. در حاليکه چه کسي به دنيا آمد و نرفت. (ما گاهي آنچنان مشغول دنيا هستيم که فکر مي کنيم همين دنيا پايان کار ماست. دعاي امام سجاد(ع) در شب بيست و هفتم ماه رمضان( اين دعا را تا سحر تکرار مي کردند) اين بود: خدايا کاري کن که ما نسبت به دنيا نيم خيز باشيم و به آن نچسبيده باشيم)

امام حسين (ع)در ادامه ي خطبه مي فرمايد: دنيا شما را فريب ندهد ،بازگشت ما به خداست. اي لشکريان تقوا داشته باشيد، بپرهيزيد از دنيا و به آن وابسته نباشيد. اگر بنا بود که کسي در دنيا بماند و دنيا براي کسي بماند، خدا آنرا براي پيامبرانش نگه مي داشت. هر چيز نو، در دنيا کهنه مي شود و همه چيز از بين مي رود. در نهج البلاغه داريم که اميرالمومنان هر شب بعد از نماز عشا، سه بار به مردم مي فرمودند: مردم زاد و توشه بگيريد، دلبستگي به دنيا نداشته باشيد. هيچ کس در مدينه به اندازه ي حضرت علي(ع) عمران و آبادي نداشته است. منظور حضرت اين نيست که در دنيا کار نکنيم يا در دنيا چيزي نداشته باشيم. منظور اين است که به دنيا دل ندهيم. گلايه ي امام حسين(ع) از مردم اين بود که برده ي دنيا شده اند. دينداري لقلقه ي زبان شان است. در امتحانات دين داري واقعي کم مي شود. پس يکي ازعلت هايي که کوفيان درمقابل امام ايستادند ،دنيا پرستي شديد آنها بود. يعني گرگ صفت به دنيا حمله کردند.

آيا در اين ميان ،عده اي بودند که به معادباوري رسيده باشند؟ بله، اصحاب عاشورا. بُرير يکي از کساني است که به معادباوري رسيده بود. او از کساني بود که شب ها شب زنده دار بود و روزها روزه مي گرفت و شيوخ قُراء نام گرفته بود. بعد ازعاشورا ،قاتلان اصحاب مي گفتند که ما چه کسي را کشتيم و افتخار هم مي کردند. بعضي از آنها نزد ابن زياد مي آمدند و مي گفتند که ما فلاني را کشته ايم، به ما بيشتر جايزه بدهيد. قاتل بُرير به خانه اش رفت و به همسرش گفت که من بُرير را کشته ام. همسرش گفت که تو استاد قاري قرآن را کشته اي و من تا آخر عمر با تو حرف نمي زنم. بُرير در شب عاشورا گفت: اي اباعبدالله، به خدا قسم ،خدا بر سر ما منت گذاشته است که ما امشب بمانيم و فردا جان مان را در راه شما فدا کنيم.( در قرآن داريم : خدا بر سر ما منت دارد که ما را هدايت مي کند و ما نبايد بر سرکسي منت داشته باشيم) در شب عاشور امام حسين(ع) سوره آل عمران را بلند مي خواندند و گريه مي کردند،به آيه 108 رسيدند که مي فرمايد: خداوند شما را رها نمي کند. دنيا دار امتحان است بايد (طيب)خوب و بد از هم جدا بشوند. يکي از لشکريان کوفي که مراقب خيمه ها امام بود، وقتي اين آيه را شنيد، بي ادبي کرد. و گفت :اي حسين ، طيب ما هستيم. بُرير وقتي اين جمله را شنيد داشت نماز مي خواند ،او نمازش را شکست و به او گفت: طيب سيدالشهداست. و او را نصيحت کرد.

زهير به امام حسين(ع) گفت :عمر شصت ساله قابلي ندارد که در راه شما تقديم کنيم .به خدا قسم،اگر به ما سند جاودانگي زندگي را مي دادند باز ما جان مان را در راه شما تقديم مي کرديم.

در روز عاشورا دو نفر پسر عمو بودند و گريه مي کردند.حضرت فرمود :چرا گريه مي کنيد؟ آنها قسم خوردند که براي خودمان گريه نمي کنيم. ما گريه مي کنيم که يک جان چه ارزشي دارد که در راه شما فدا کنيم. اين معادباوري است.

عبدالله بن عُمير در کوفه نزد خانواده اش بود و شنيد که صدايي مي آيد،سوال کرد چه خبراست ؟ گفتند که لشکر دارد به کربلا مي رود تا با امام حسين(ع) بجنگد. او گفت :من آرزو داشتم با مشرکين بجنگم، حالا آنها با پسر پيامبر مي جنگند؟ او گفت که جنگ با کوفيان کمتر از جنگ بامشرکان نيست .او به همسرش گفت که من مي خواهم به کربلا بروم. او با همسرش شبانه و مخفيانه و از بيراهه به کربلا آمدند. روز عاشورا،غلام ابن زياد و پدرش گفتند : چه کسي با ما مي جنگد؟ حبيب و برير اعلام امادگي کردند ولي امام قبول نکردند. عبدالله بن عمير اعلام آمادگي کرد و امام قبول کردند. او جنگيد و هر دو را کشت. انگشتانش زخمي شد و از انگشتانش خون مي چکيد. همسرش به ميدان آمد تا بجنگد ولي امام او را برگرداند. در تاريخ طبري داريم :در درگيري ديگري عمير به شهادت رسيد. همسرش به جنازه ي عمير نگاهي کرد و گفت که ما با هم از خانه به کربلا آمديم تو رفتي و من ماندم، از آن خدايي که تو را بهشتي کرده ،مي خواهم که مرا هم همراه تو قرار دهد. اين اوج فضيلت کربلا بوده است. شمر صداي او را شنيد و غلامش را فرستاد و با عمودي بر سرش زد و او در کنار شوهرش به شهادت رسيد.

به يکي از اصحاب خبر دادند که پسرش در مرزA  اسير شده است. امام به او فرمود که براي آزادي فرزندت برو. او به امام گفت :اگر گرگ هاي بيابان مرا قطعه قطعه کنند دست از شما برنمي دارم. بروم و بعد بشنوم که بگويند: امام حسين(ع) را در کربلا کشتند؟

عده اي هم تا عصر عاشورا ماندند و بعد امام را تنها گذاشتند. ضحاک بن عبدالله، عصر عاشورا برگشت. او خودش گزارشگر واقعه ي عاشور بود. حتي او به ميدان رفته و چند نفر را کشته بود. او به امام گفت که ما قرار گذاشته بوديم که من تا زماني بمانم که از شما دفع خطر بشود. اگر قرار است که شما کشته شويد چرا من بمانم ؟من مي خواهم بروم.

پس ما ببينيم کجاي کربلا هستيم. عده اي از اول با امام آمدند ،عده اي در راه با امام شدند ،عده اي در روز عاشورا آمدند و عده اي در عصر عاشورا امام را ترک کردند.

سوال – صفحه 514 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي پاياني اين صفحه داريم :خداوند پيامبري را فرستاد همراه هدايت و دين حق. خداوند وعده داده که دين اسلام فراگير خواهد شد. آيا الان دين اسلام فراگير شده است؟ هنوز، خير .امام باقر(ع)مي فرمايد که اين آيه از آياتي است که نشانه ي عصر ظهور امام زمان(عج) است. تعبير اين آيه نيامده است. يکي از آياتي که براي ظهور امام زمان(عج) به آن استناد مي شود همين آيه است. اين وعده ي قطعي قرآن است. اين آيه بايد در زمان عصر امام زمان(عج) تحقق پيدا کند.

ديدن الگوهاي کربلا ،معادباوري ما را تقويت مي کند. کربلا اوج فضيلت ها و اوج رذيلت هاست. هر دو نوع افراد در کربلا بودند. ابوثمامه صائدي که وقت نماز را به امام حسين(ع) يادآوري کرد و گفت که الان وقت نماز است ،بدست قيس بن عبدالله که پسر عمويش بود شهيد شد. او لعن را تا قيامت براي خودش خريد. يک پسر عمو در صف امام حسين(ع) بود و شهيد شد. او نام جاوادنگي قيامت را براي خودش حفظ کرد.

عمروبن غرظه کعبي از شهداي کربلاست .برادر او در لشگر عمر سعد بود. وقتي عمروبن غرظه شهيد شد برادرش به امام حسين(ع) اعتراض کرد که تو برادرم را به کشتن دادي.

پس انسان درهر فضايي مي تواند خودش را حفظ کند اگر اسير دنيا نباشد.

سوال – لازمه ي دلبستگي به دنيا يا تقويت معادباوري چيست؟

پاسخ- وقتي اين مباحث گفته مي شود همه مي گويند که منظورشان به ما نيست بلکه منظورشان کساني است که ميلياردي ثروت دارند. اميرالمومنان در مدينهA  بيشتر از همه عمران و آبادي کرده بودند ولي تعلقي به دنيا نداشتند. گاهي ما به محدوده ي کوچک خودمان آنقدر وابستگي داريم که افرادي که ميلياردي ثروت دارند، اين قدر وابستگي ندارند. حضرت در نخلستان شان کار کردند، خسته شدند و به فردي که مسئول نخلستان بود فرمود که غذايي بياور. او مقداري کدو آورد. آقا بعد از غذا فرمودند: دور باد از رحمت خدا، کسي که بخاطر اين شکم که با مقداري کدويي سير مي شود، خودش را جهنمي مي کند. اميرالمومنان بيشتر از همه ثروت داشتند. ولي همه را صدقه مي دادند. اين فردي که مسئول نخلستان حضرت بود فرزندي به نام نصر داشت که جزو شهداي کربلا بود.

حبيب بن مظاهر در کربلا 75 سال داشت و در همه ي جنگها با اميرالمومنان بود. او حافظ قرآن بود. وقتي حبيب شهيد شد اين شهادت براي امام خيلي سخت بود. امام فرمود: رحمت خدا بر تو باد، تو حافظ قرآن بودي.( او گاهي يک شب يک ختم قرآن داشت)

وقتي حبيب در اوج عظمت و فضيلت به شهادت رسيد، فردي گفت : من حبيب را کشتم و ديگري گفت: من کشتم و بين سپاه دعوا شد. جمعي داشتند با هم درگير مي شدند. بين آنها به اين صورت صلح برقرار کردند که سر حبيب براي يکي باشد و جايزه اش را بگيرد ولي اين سر را به اسب ديگري آويزان کند که او با اسب دوري بزند و مردم بدانند که او هم در کشتن حبيب سهمي داشته است. شب عاشورا نماينده ي عمربن سعد ،پيامي براي امام آورد. وقتي مي خواست برگردد، حبيب او را گرفت و گفت که من تو را مي شناسم تو بايد طرف امام باشي ،من نمي گذارم تو برگردي. او گفت: بگذار پيام را ببرم و بعد برگردم. او رفت ولي برنگشت.

خدايا به حق سيدالشهدا، مزد عزاداري هاي ما را همراهي وهمگاهي با اهل بيت در دنيا و آخرت قرار بده.

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها