برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
-سيره ي عملي رسول اکرم
90-11-01
سوال – توضيحاتي در مورد صبر در سيره ي عملي رسول اکرم (ص ) بفرماييد.
پاسخ- اي از همه ممکنات اقدم گفتار تو بر خرد مقدم، اي مير امم امير لولاک اي فخر بشر نبي اکرم، اي شرف بندگان يزدان اي سرور سروان عالم، خلاق جهان نموده وصفت گويند فرشتگان ثنايت، بيگانه به درگاه خداوند هرکس که نگشت آشنايت، لولاک ولاخلقت افلاک گفته است به وصف تو خدايت، اي مبدا آفرينش خلق اي بهر نجات ما دعايت.
ما مي خواهيم صبر را در سيره ي عملي پيامبر مطرح کنيم. در قرآن 103 واژه با آيه صبر داريم. ما بيست بار واژه صبر را در قرآن داريم که خطاب به پيامبر است. در سوره يهود آيه 115 مي فرمايد: صبر کنيد، اجرنيکوکاران زايل نمي شود. نگران مکر و نقشه هاي دشمنان نباش و صبر پيشه کن. سوره ي روم داريم: وعده هاي الهي حق است صبر براي او آسان مي شود. درسوره لقمان هم دستور صبر را به پيامبر داريم.
در سوره ي غافر آيه 55 داريم که همه ي پيامبران سختي ها را تحمل کردند، سوره ي معارج آيه5 هم داريم. گاهي خدا پيامبر را با سرگذشت پيامبر گذشته که براي رسالت شان سختي هايي زيادي را تحمل کرده بودند تسلي مي داد. در سوره ي قلم داريم: صبر کن، مثل يونس نباش، او زود نفرين کرد و گرفتار سختي ها شد. اگر او تسبيح نمي گفت در شکم ماهي مي ماند. همه ي پيامبران مقرب بودند ولي درجات انبياء متفاوت است. اين نمونه هايي از فرمان هاي صبر به پيامبر است. تمام صبرهايي که ما تابحال گفته ايم در درجات اعلا در زندگي پيامبر وجود داشته است. يکي صبر بر اذيت ها و آزارها. پيامبر فرمود: هيچ پيامبري به اندازه ي من اذيت نشد. پبامبر بر همه ي اين اذيت ها صبر کرد. روايت داريم که پيامبر خدا در بازار مکه قدم مي زد و دنبال دلهاي آماده اي مي گشت که آنها را به يکتا پرستي دعوت کند. فرياد مي زد: قولوا لااله الاالله تفلحوا، ابولهب دنبال پيامبر مي رفت و با سنگ به پاي پيامبر مي زد و مي گفت که او کذاب است، به حرفهاي او گوش نکنيد. وقتي پيامبر قلب آماده اي را پيدا مي کرد و با او در مورد اسلام صحبت مي کرد، وقتي پيامبر از آنجا مي رفت ابولهب به سراغ آن فرد مي رفت و مي گفت که به حرف او گوش نکن، او مجنون است و ما مشغول درمان جنون او هستيم. من عموي او هستم و او را بهتر مي شناسم. در داستان ديگر داريم که پيامبر مشغول طواف بود و به پيامبر دشنام دادند وعمامه ي پيامبر را پايين کشاندند و پيامبر را کشان کشان از مسجدالحرام بيرون بردند. وقتي پيامبر براي دعوت به دين اسلام به طائف رفته بودند. در هنگام برگشت مشرکين در دو صف نشسته بودند و از دو طرف پاي حضرت را نشان مي رفتند و سنگ مي زدند. وقتي به پيامبر مي گفتند که نفرين کنيد. پيامبر مي فرمود: من براي نفرين نيامده ام. پيامبر آنها را دعا مي کرد و مي فرمود: خدايا قوم من را هدايت کن. نزديکترين نزديکان پيامبر دشمن او بودند. با اين حال پيامبر در برابر آنها صبر مي کرد و آنها را دعا مي کرد. اگر انسان باور بکند که در مقابل ديد خدا هست صبر بر او آسان مي شود. صبر بعدي صبر بر شماتت ها و سرزنش هاي دشمن بود. درسوره ي حجر آيه ششم مي فرمايد: به پيامبر مجنون مي گفتند. گاهي ياران آن حضرت را سفيه و نادان مي شمردند. وقتي مي گفتند که به پيامبر ايمان بياوريد آنها مي گفتند که يکسري افراد سفيه و نادان در اطراف او هستند. در سوره ي طور آيه سي مي فرمايد: ما منتظر مرگ تو هستيم. به پيامبر شاعر، کاهن، مجنون و ساحر مي گفتند. زخم شمشير خوب مي شود ولي چيزي زخم زبان را درمان نمي کند. سوره يس آيه سي مي فرمايد: هر پيامبري مي آمد مردم مسخره مي کردند ولي پيامبران حسرت وغصه مي خوردند. پيامبر آنقدر حسرت مسلمان نشدن کفار را خوردند که خدا در سوره ي فاطر آيه هشت مي فرمايد: پيامبر اين قدر غصه نخور، تو داري جان خودت را از دست مي دهي. خداوند به پيامبر دلداري مي داد. در شوره ي شعرا مي فرمايد: داري جان خودت را از دست مي دهي که مشرکان ايمان نمي آورند، آنها ايمان نمي آورند. پيامبر در برابر آزار و اذيت و شماتت ها فقط حسرت و غصه ي مي خوردند. سوره ي کهف هم اين را داريم. پيامبر در مقابل حرکتهاي گسترده ي ايذائي دشمن صبر مي کردند. صبر مفاهيم فراواني دارد. گاهي پيامبر در برابر دشمنان مي ايستاد که اين شجاعت است. پيامبر سيزده سال در مکه بودند و تمام دشمني ها و آزارها را تحمل کردند. بعد به مدينه حجرت کردند. باز دشمن او را تعقيب کرد و جنگ هايي بر او تحميل کرد. پس پيامبر باز هم بر دشمن صبر کرد. ما از شجاعت علي درميدان نبرد زياد شنيده ايم. در نهج البلاغه در نامه ي نهم اميرالمومنين داريم: وقتي کار خيلي سخت مي شد ما به پيامبر پناه مي برديم وادي از پيامبربه دشمن نزديک نبود يعني پيامبر در صف اول جنگ بودند. ايشان يک کوه صبر بودند. اميرالمومنين در جنگ بدر به معاويه فرمودند: تو ما را در روز بدر ديدي که ما به پيامبر پناه مي برديم. پيامبر در صف اول محکم مي ايستاد. پس پيامبر در مقابل لشکر آنها هم صبر و ايستادگي کردند. صبر ديگر صبر اجتماعي و خانوادگي آن حضرت است. آيه اول تا پنجم سوره ي تحريم در مورد اذيت و آزراهايي که همسران پيامبر. پيامبر رازي را به همسرانشان مي گفت. آنها نه تنها رازداري نمي کردند بلکه پيامبرراهم اذيت کردند. پيامبر نسبت به اذيت و آزار دوتن از همسران خودش به بيرون از مدينه رفتند و بسيار ناراحت بودند. قرآن به آنها مي فرمايد: اگر توبه کنيد اينجا محل توبه است زيرا دلهاي شما از حق منحرف شده است و اگر توبه نکنيد و به اذيت و آزار ادامه بدهيد خدا، جبرئيل و بندگان صالح خدا با پيامبر هستند. اين هم صبر پيامبر بر بداخلاقي هاي همسر بود. البته پيامبر همسران با وفايي هم داشتند. مثل خديجه ي کبري که در سيزده سالي که پيامبر در مکه بودند يار و ياور پيامبر بودند. وقتي خديجه از دنيا رفت، به فاصله ي کوتاهي ابوطالب هم از دنيا رفت. آن سال، سال غم و اندوه براي پيامبر شد. پيامبر به حضرت خديجه خيلي علاقه داشت و هر کس که نام خديجه را مي برد متاثر مي شد.
سوال – سوره فصلت آيات 47 تا 54 را توضيح بفرماييد.
پاسخ – آيه 49 مي فرمايد: يکي از ويژگي هاي بد انسان اين است که از اينکه چيزهاي خير از خدا بطلبد خسته نمي شود و اگر شري به او برسد نااميد مي شود و هميشه مي خواهد زندگي همان طور باشد که او مي خواهد. مي فرمايد: وقتي به او رحمت مي رسد مي گويد اين از خدا نيست اما وقتي سختي به او مي رسد از خدا شکايت مي کند و مي گويد: معلوم نيست که قيامتي در کار باشد. وقتي موسي به قارون مي گفت که زکات مال خودت را بپرداز، قارون مي گفت که اين ثروت ها مال خودم است و معلوم نيست که قيامتي در کار باشد و من که در دنيا زندگي خوبي داشتم در قيامت هم زندگي خوبي خواهم داشت.سوره ي يونس آيه 12 مي فرمايد: وقتي انسان گرفتار مي شود به دعا و نيايش مي پردازد. وقتي ناراحتي او برطرف مي شود گويا خدا را نمي شناسد.
سوال – در مورد صبر پيامبر بر مصيبت ها توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – پيامبر در طول نزدگاني مصيبت هاي سنگيني ديدند ولي بر همه ي اين مصيبت ها صبر کردند. پيامبر در دوران کودکي پدر و مادرشان را از دست دادند. پيامبر فرزندي هجده ماهه اي بنام ابراهيم داشتند. او از دنيا رفت. پيامبر در تشييع جنازه ي او گريه مي کرد. قبر او در قبرستان بقيع است. به پيامبران گفتند: مگر شما نگفتيد صبر کنيد. پيامبر فرمود: من نگفتم که گريه نکنيد. پيامبر وقتي خديجه را ازدست داد گريه هاي زيادي مي کرد. پيامبر حتي تا پيايان عمرشان وقتي گوسفندي قرباني مي کردند به دوستان خديجه هم مي دادند. پيامبر، ابوطالب را در همان سال از دست داد. پيامبر اسم آن سال را سال حزن گذاشتند. پيامبر در جنگ بدر يکي از عموهايش بنام عبيده را از دست داد و در جنگ احد عمويش حمزه را از دست دارد. زندگي بيست و سه سال پيامبر همراه با سختي ها و گرفتاري ها بوده است. در جنگ احزاب وقتي پيامبر علي را به جنگ با عمربن عبدود فرستاد، فرمود: خدايا در بدر عمويم عبيده را از من گرفتي و در جنگ احد عموي حمزه را از من گرفتي، من را تنها نگذار وعلي را براي من نگه دارد. در جنگ ها عده اي از اصحاب پيامبر به شهادت مي رسيدند و اين داغ ها قلب پيامبر را آزرده مي کرد. قلب پبامبرخيلي صبور بود. مشرکين مي گفتند که چرا پيامبر بصورت فرشته نيامده است. الگوي انسان ها بايد انسان باشد. اگر پيامبر يک چهره ي ملکوتي بود، ما نمي توانستيم از او الگو بگيريم. خدا مي فرمايد: پيامبر الگوي خوبي براي شما است. يک بخش ديگر صبر پيامبر، صبر بر طاعت بود. پيامبر اصحاب خودش را به عبادت دعوت مي کرد ولي خودش مقدم بر همه بود و براي خودش هم استثنائي قائل نبود. عبادتهايي که بر ما مستحب است بر پيامبر واجب بود مثل خواندن نماز شب. ما براي خواندن نماز شب يازده رکعت نماز شب مي خوانيم و بعد نماز صبح را مي خوانيم. امام پيامبر مي خوابيدند بعد بلند مي شدند و چهار رکعت نماز شب مي خواندند و دوباره استراحت مي کردند و دوباره بيدار مي شدند و چهار رکعت ديگر نماز شب مي خواندند و براي سومين بار بيدار مي شدند و سه رکعت باقي مانده را مي خواندند و بعد نماز صبح را مي خواندند. پس ايشان نماز شب را باعشق وعلاقه مي خواندند. پيامبر رکوع و سجود طولاني داشتند. سوره ي طه آيا يکم مي فرمايد: پيامبر آنقدر خودش را به زحمت مي انداخت که خدا گفت نياز نيست براي عبادت اين قدر خودت را به زحمت بيندازي. پيامبر بايد الگوي ما در صبر باشد. اگر ما از دشمن آزار و اذيتي ديديم بايد تحمل کنيم و دربرابر دشمن مقاومت کنيم و اگر در خانه بداخلاقي از همسران ديديم تحمل کنيم. ما نماز واجب را آنطور که خدا مي پسندد انجام بدهيم.
اميرالمومنين در خطبه 197 نهج البلاغه لحظات پاياني زندگي پيامبر را اينطور نقل مي کند: پيامبر در حالي از دنيا رفتند که سر پيامبر روي سينه ي من بود و سر حسن و حسين روي سينه ي پيامبر بود. ( چيزي نبايد روي سينه ي محتضر باشد که راحت تر جان بدهد ) من سر آن دو آقازاده را برداشتم ولي پيامبر گفت: بگذار حسن و حسين روي سينه ي من باشد تا آنها از من توشه بگيرند و من آنها را ببويم. فاطمه در کنار بستر نشسته بودند و گريه مي کردند. پيامبر به فاطمه خبر داد که او اولين کسي است که به پيامبرملحق مي شود.
روح هستي در ميان بستر است لحظه هاي آخر پيامبر است
گاه گويد با حسن رازي مگو گاه بوسد از حسين زير گلو
گاه گويد با غم و درد و محن غم مخور هستي من زهراي من
اولين کس تو به من ملحق شوي بعد من حامي دست حق شوي
از مهر کسي تسلي آن خسته جان نداد ميخواست باعلي سوي مسجد رود
ولي ميخواست تا که دهد جان به پشت در چون بي کسي علي ديد جان نداد
هر قهرمان کند به نشان خود افتخار زهرا نشان خود به علي هم نشان نداد
مردم پيامبر را با اسم صدا مي ردند، سوره نور آيه 63 نازل شد: اي مردم رسول خدا را خوب صدا بزنيد. پيامبر وارد خانه ي زهرا شدند، ايشان به احترام اين آيه صدا زدند: يا رسول الله. پيامبر فرمودند: چرا من را با کنيه صدا زني؟ تو به من بابا بگو، وقتي تو به من بابا مي گويي قلب من زنده مي شود و خدا راضي تر است.
اميدواريم که خدا به همه ي ما توفيق عمل به سيره ي پيامبر را بدهد.