برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در صحيفه سجاديه-شرح دعاي بيستم(مکارم الاخلاق)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 11-06- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
زندگي چيز ديگري شده است تا به نامت رسيدهايم حسين
عشق سوغات کربلاست اگر مزهاش را چشيدهايم حسين
هر دلي را به دلبري دادند، هر سري را به سروري دادند
ما که هروقت گفتهايم خدا، از خدايت شنيدهايم حسين
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندهها و شنوندههاي خوبمان، انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. فرا رسيدن ايام عزاي سيدالشهداء(ع) را تسليت ميگويم، انشاءالله براي هميشه زير سايهي خيمهي امام حسين باشيم و بهترينها براي ما رقم بخورد. حاج آقاي فرحزاد سلام عليکم، ايام را تسليت ميگويم.
حاج آقاي فرحزاد: عليکم السلام و رحمة الله. خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز عرض سلام دارم. فرا رسيدن ماه عزا و ماتم سرور و سالارمان آقا أباعبدالله الحسين و همه شهداي کربلا را تسليت ميگويم. انشاءالله عزيزان مجالس را خيلي با شکوه به پا دارند و از الآن براي اربعين نيت کنند که يک زيارت عالي نصيب همه بگرداند و ما مشمول شفاعت حضرت أباعبدالله باشيم.
شريعتي: «اللهم ارزقنا شفاعة الحسين يوم الورود» انشاءالله که در اين شبها ما را دعا کنيد، خاصه مريضها و اساتيد و پدر و مادرهايي که سال گذشته در بين ما بودند و ديگر نيستند. خدمت شما هستيم و بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
«السلام عليک يا أباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين» دو هفته بود که بخاطر ايام غديريه مصادف با غدير بود در مورد غدير صحبت کرديم و هفته گذشته عيد مباهله بود، از صحيفه سجاديه مقداري فاصله گرفتيم. شهادت آقا امام سجاد هم در همين ماه محرم هست. يک فراز از دعاي بيستم صحيفه سجاديه که دعاي مکارم الاخلاق هم نامگذاري شده و خيلي خيلي عالي و بلند است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَبْدِلْنِي مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ» خدايا کمک کن تبديل کنم بغض و کينهي اهل دشمني را با محبت دادن پاسخ بدهم.
يک موقعي آدم اشداء علي الکفار است و معانديني هستند که چاره نيست و بايد با اينها مقابله کرد ولي با دوستان نادان و فاميل و آشنا و خوديها هرچه آدم بتواند مقابله به مثل نکند و بدي را با بدي پاسخ ندهد، بتواند طرف را به سمت خودش جذب کند، دستور اسلام اين است. لذا حضرت دعا ميکنند که کينهي اهل عداوت را به محبت تبديل کن. «وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْيِ الْمَوَدَّةَ» آنهايي که بر اثر حسادت سر طغيان دارند ما با مهر و محبت با آنها رفتار کنيم. «وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ» آنهايي که گمان بد به ما دارند، وثوق و اطمينان به ما مرحمت کن. «وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَيْنَ الْوَلَايَةَ» خدايا تبديل کن از دشمني نزديکان من، که دشمني با من ميکنند من مهر و محبت و دوستي با آنها داشته باشم. «وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِي الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ» نافرماني فاميل و بستگانم را تبديل کن که با بر و نيکي رفتار کنم. «وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأَقْرَبِينَ النُّصْرَةَ» اگر نزديکان من مرا رها کردند، من با نصرت و ياري کمکشان کنم. «وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِينَ تَصْحِيحَ الْمِقَةِ» آنهايي که با من از سر محبت و راستي حرکت نميکنند، من با راستي و عشق و محبت با آنها رفتار کنم. «وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِينَ كَرَمَ الْعِشْرَةِ» آنهايي که با من انس دارند و رفت و شد دارند، اگر بخواهند مرا رد کنند، من با کرامت و بزرگواري با آنها معاشرت کنم. «وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِينَ حَلَاوَةَ الْأَمَنَةِ» ظالميني که فضا را ناامن ميکنند، من شيريني محبت و امنيت را به آنها بچشانم.
فرازهاي زيادي از بخش اول صحيفه سجاديه، دعاي مکارم الاخلاق در مورد کبر و غرور بود. ما مختصر رد شديم و بينندگان پيامهاي زيادي داده بودند. انشاءالله بحث کبر و غرور را که عمدهي معضلات و مشکلات خانوادگي غرور است، در آيهي قرآن خداي مهربان ميفرمايد: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ» (نحل/23) چيزي از اين بدتر نيست که خدا بگويد: من يکي را دوست ندارم. کاري نکنيم که خدا بگويد: من دوستت ندارم. خدا ميگويد: من مستکبرين و اهل تکبر را دوست ندارم. مستکبرين چه کساني هستند؟ ما فکر ميکنيم مثلاً آنهايي که در رأس حکومتهاي فاسد هستند، رئيس جمهور آمريکا و اسرائيل، آل سعود، فرعونها مستکبر هستند. ولي آنها در حد خودشان و ما در حد خودمان، او زورش ميرسد به يک مملکت و جهاني ظلم کند و من هم زورم به خانم و بچهام ميرسد. لذا در ذيل اين آيه که خدا مستکبرين را دوست ندارد، امام صادق(ع) فرمودند: مستکبر کيست؟ اينکه من خودم را از ديگران بالاتر و برتر ببينم، بزرگ بودن و برتر بودن عيب نيست. خدا توفيق داده و کمک من کردند و استعداد داده نفر اول کنکور شدم. اما اينکه تفاخر کنم و ديگران را ملامت کنم و تحقير کنم و بگويم: من از همه بهتر هستم، اين بد است. اين بزرگ بيني و بزرگ خواهي و زياده طلبي بد است. لذا هرکس در هر مرحلهاي که خودش را برتر از ديگران بداند اين استکبار است.
از امام جواد(ع) هست که فرمود: «من دخله العجب هلک» بزرگي ميفرمود: در گناهاني که گرفتار هستيم بزرگترين گناهي که مواظب هستم در من اين سم و چيز خطرناک حلول نکند، غرور است. گناه ديگر در مقابل اين کوچک است. روايت داريم که اگر مؤمن مبتلا به غرور نميشد خدا هيچوقت او را مبتلا به گناه نميکرد. «لو لم تذنبوا لخشيت عليكم ما هو أكبر من ذلك العجب العجب» گناه مثل يک چاله و غرور مثل يک چاه عميق است. گاهي حديث داريم خدا مؤمن را رها ميکند در يک گناه کوچک بيافتد، غرور و تکبرش شکسته شود و زانوي غم بغل کند. براي اينکه آن سم مهلک به او نرسد. لذا آن بزرگ فرمود: چيزي که من شبانهروز مواظب هستم خدا را فراموش نکنم، خودم را ببينم. بگويم: از خانم و بچهام بهتر هستم. تمام اين دعواها و درگيريها اين است که يک سر و گردن خودمان را بالا ميآوريم. من قول ميدهم اگر هرکسي با کسي معاشرت کند، يک سر و گردن خودش را پايين بياورد، تمام دعواها و اختلافها حل ميشود. غدير گذشت، بياييم در محرم جبران کنيم.
از آقا أباعبدالله سؤال کردند: ادب چيست؟ مرحوم دولابي ميفرمودند: چيزي مثل ادب و حياء ما را نزد خدا و پيغمبر نزديک نميکند. ادب و حياء بالاترين چيزي است که ما را به اينها نزديک ميکند. هرکس با ادبتر است، نزديکتر است. حر يک ادب کرد او را بالا بردند. از امام حسين پرسيدند: معني ادب چيست؟ حضرت فرمود: «هو أن تخرج من بيتک فلا تري احداً الا و له الفضل عليک» صبح که از خانه بيرون ميآيي به هرکس که ميرسي، اين کارگر، اين مهندس، معمار، کارهاي جزئي ميکند، به همه بگويي: او بهتر از من است. تواضع کني، بگويي: من پايينتر هستم. لذا اگر کسي به ما انتقاد ميکند به ما برميخورد. هيچوقت کسي با رئيس و مديرش درگير نميشود چون برکنارش ميکنند و ميترسد. ولي با زيرمجموعهاش بر سرش ميزند و آزارش ميدهد و هزار ظلم و گناه ميکند. اگر ما خدايي بالاي سرمان ميبينيم، اگر ما خودمان را پايينتر از همه ببينيم، دعوا و اختلاف نداريم. رنجش پيدا نميکنيم. تمام اين رنجشها که ريشهي خيلي از افسردگيها و مريضيهاي روحي و رواني است. شوهرم به من خيلي اهميت نداده است. خانم من خيلي اهميت نداده است. پدرم، برادرم، مرا دعوت نکردند، دير کردند. اين براي غرور است.
الآن يک بچه در مجلس ميآيد، به او جا نميدهند بلند نميشوند، محل نميگذارند، به او برنميخورد چون خودش را از همه پايينتر ميبيند. لذا آقا أباعبدالله فرمودند: معني ادب اين است که وقتي از خانه بيرون ميآيي به هرکس که ميرسي تواضع کني. در روايت سؤال کردند: ما به افراد خوب و خيّر و مؤمن و با تقوا ميرسيم روشن است و ميگوييم: اينها بهتر از ما هستند. من به يک ظالم و قاچاقچي و آدم فاسق ميرسم، آدمي که سر و وضعش پيداست او عوضي است. چطور بگويم: اين از من بهتر است؟ ظاهرش خيلي خراب است. اينجا دو پاسخ دادند. 1- شما ظاهر اين فرد را ميبيني و از باطنش خبر نداري. ممکن است کسي ظاهرش خوب و باطنش بد باشد. 2- پايان کار چه ميشود؟ پايان کار را کسي خبر ندارد. چه کسي ميدانست زهير با يک ملاقات أباعبدالله 180 درجه چرخش پيدا ميکند؟ عاقبت مهم است. چه افرادي که در لشگر عمرسعد بودند و اين طرف آمدند و چه افرادي که امام حسين را رها کردند و رفتند و خذلان نصيب خود کردند. پايان کار پشت آدم را ميلرزاند. زبير منا اهل البيت بود. از سلمان و ابوذر در دفاع از اهلبيت قويتر بود. لذا امام جواد فرمود: هرکس غرور در وجودش بيايد، هلاک شده است. هروقت خودت را ديدي زمين خوردي.
يک کسي سوار اسب بود، به رودخانه رسيد. هرچه نهيب زد اسبش نرفت. آب کم عمق بود. فکر کرد چرا نميرود. يک رندي آنجا نشسته بود آمد آب را گل آلود کرد و اسب رفت. گفت: رمزش چه بود؟ گفت: اين آب زلال بود اين حيوان خودش را ميديد و پا روي خود نميگذاشت. تا وقتي آدم پا روي خودش نگذارد هيچوقت جلو نميرود. ايثار و فداکاري نکند، خيلي از عزيزاني که کارهاي بزرگ کردند، ميگويند: جاهايي رسيده که ما آبروي خود را گذاشتيم مال و جان خود را گذاشتيم. چون گذاشتيم خدا راه را باز کرده است. امام حسين و اهلبيتش همه ايثار کردند و روي خود پا گذاشتند. اگر منافع شخصي خود را در نظر ميگرفتند، دين قوام پيدا نميکرد. همه ايثار است.
چيزي که مانع رشد و پيشرفت ماست چيست؟ اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه ميفرمايد: «الْإِعْجَابُ يَمْنَعُ الِازْدِيَادَ» (نهجالبلاغه/ص500) چه چيزي مانع رشد ماست؟ ميفرمايد: هرکس غرور به وجودش برسد، ديگر رشد پيدا نميکند و دور خودش ميچرخد. خيليها به ما ميگويند: حاج آقا در عبادت رشد پيدا نميکنيم. خيلي دوست داريم نماز شب بخوانيم و روزه بگيريم و کارهاي خير کنيم، موفق نميشويم. علتهايي دارد و يک علت بزرگش غرور است. اگر کسي به کاري غرور و تفاخر پيدا کرد، خدا راهش را ميبندد. عجب مانع رشد است. تا وقتي خودت را ميبيني من چنين و چنان کردم، خدا محکم ميزند. لذا اميرالمؤمنين فرمود: بدترين آدمها کيست. «شَرُّ النَّاسِ مَنْ يَرَى أَنَّهُ خَيْرُهُمْ» آن کسي که ميگويد: همه دروغ ميگويند و من از همه بهتر هستم. همه را خراب ميکند تا خودش را بالا ببرد. اينکه بزرگي فرمود: من از همه گناهان اين يکي را مواظب هستم. چون اين مادر فسادهاست.
داستان جالبي در اصول کافي است. از حضرت عيسي(ع) داستاني نقل کرديم که حواريين را خواستند و فرمودند: من حاجتي دارم و پاهاي همه را شستند. ما بياييم مجالس اهلبيت را جارو بکشيم. ظرف بشوييم. نوکري کنيم. اين خيلي غرور ما را ميشکند. آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني غروي معروف به کمپاني استاد آقاي ميلاني و بهجت بوده است. ايشان پنجشنبهها روضه داشته و مجلس روضه کفش جفت ميکرد. يک مرجع تقليد بيايد جارو کند، کفش جفت کند. چقدر قشنگ است. پيغمبر ما همه کارهاي خانه را ميکردند، وصله زدن، جارو کردن، ظرف شستن، آيت الله بهجت نقل کردند و به ايشان ميگفتند: آقا شاگردان شما هستند، بچههاي شما هستند، اين همه خدمتگزار، فرمودند: مجلس امام حسين را ميخواهم نوکري کنم.
در حالات يکي ازعلماي اصفهان نقل ميکنند که ايشان صبحها روضه ميگرفتند، معمولاً شاگردان و رفقا ميآمدند، چاي ميريختند. يک روز دير کردند. مهمانها آمده بودند، آقا مجبور ميشود عبايش را ميگذارد، چاي ميريزد، شب حضرت زهرا را خواب ميبيند. حضرت ميفرمايند: تا ديروز آقايي ميکردي امروز نوکري کردي، دستت درد نکند. يعني عنوانت را کنار گذاشتي. يکي از جاهايي که غرور آدم را از بين ميبرد، مجالس اهلبيت است. وکيل، وزير، صغير و کبير همه يک غذا دارند. همه در جمع کنار هم هستند. مجالس امام حسين فقط يک سينه زني و زنجير زني نيست. خيلي درونش برکات هست. دستگاه امام حسين خيلي سازندگي دارد. خانمها و آقايان و بچهها همه در کشتي امام حسين برويد.
شريعتي: هرکسي ميخواهد تمام بهرهي اين ايام را يکجا داشته باشد بايد ادب کند و آداب عاشقي را رعايت کند. کتاب «ادب عاشقي» براي عزيزاني که ميخواهند از مجالس اهلبيت دست پر بيرون بيايند.
حاج آقاي فرحزاد: حضرت عيسي(ع) با يک کسي همسفر بودند. قدشان کوتاه بود و آدم مؤمن و خوبي بود. به نهر آبي رسيدند، اگر ميخواستند دور بزنند طولاني ميشد. حضرت عيسي صاحب معجزه و کرامت بود و مرده زنده ميکرد. فرمودند: من بسم الله ميگويم يا اسم اعظم را ميآورم و روي آب ميروم، شما هم پشت سر من بيا. حضرت عيسي اسم اعظم خدا را گفتند، آب زير پاي حضرت سفت شد و رفتند. پشت سرش هم آن آقا ميآمد. چند قدم که رفتند، يکباره زير پاي آن آقا شل شد و زير آب رفت. ناله زد که غرق شدم، حضرت دستش را گرفت و بالا آورد و فرمود: چه فکري کردي؟ گفت: من فکر کردم که فرق من با حضرت عيسي چيست؟ او پيغمبر است و من هم کسي هستم. او روي آب راه ميرود و من هم راه ميروم. من خيلي بزرگ و مهم هستم. همين فکر آمد و در آب فرو رختم. حضرت فرمود: تو از جايگاهي که خدا تو را در آن قرار داده بيشتر خواستي. يک روايت جالبي امام باقر(ع) دارند. چه کنيم جلوي غرور را بگيريم؟ يک راه اين است که حضرت ميفرمايد: «سُدَّ سَبِيلَ الْعُجْبِ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ» (تحف العقول/ص285) يکي از راههايي که غرور را از آدم ميگيرد شناخت خود است که ما فقر محض هستيم. عجز محض هستيم، يک ويروس سرماخوردگي، آدمي که جوان و پهلوان و ورزشکار است، يک ويروس ريز در بدنش برود، اين آقايي که رکورد جهان را ميشکست با يک ويروس زمين ميخورد. تب بدنش بالا برود نميتواند از جا بلند شود.
يکي از راههاي پيشگيري از غرور شناخت خود است. خدا را بشناسي و خود را بشناسي. او غناي محض و قدرت محض است. ما از خودمان مستقلاً چيزي نداريم. «لا حول و لا قوة الا بالله» اگر کسي واقعاً خودش را بشناسد، محال است مغرور شود. «أنت المولاء و أنا الحي، أنت الحي و أنا الميت و هل يرحم الميت الا الحي» غرور را بايد مواظبت کنيم. آنهايي که غرور خودشان را در هم ميشکنند و مواظب هستند مغرور نشوند، هميشه رو به جلو هستند. أياز گفت:
محمود غزنوي که هزارش غلام بود *** عشقش انان گرفت و غلام غلام شد
در حالات محمود غزنوي مينويسند يک غلامي بود، خيلي دانا و فهميده و عاقل بود. دست به دست ميفروختند، نزد سلطان محمود آوردند. گفت: اسمت چيست؟ گفت: هرچه شما صدايم بزنيد. گفت: چه ميخوري؟ گفت: هرچه به من بخورانيد. گفت: اين غلامي واقعي است، اين عبد است. گفت: من مولا نيستم. من عبد هستم، عبد بايد شش دانگ در اختيار مولا باشد. اينقدر از اخلاق و ادب و تواضع او متعجب شدند، تواضع شاه را از سلطنت پايين ميکشد و عاشق تو ميکند. ميگويد: اينقدر دل سلطان محمود را برد، که گاهي ميآمد پايين مينشست و اياز را جاي خود مينشاند. ميگفت: من غلام تو هستم و تو آقاي من هستي.
محمود غزنوي که هزارش غلام بود *** عشقش انان گرفت و غلام غلام شد
گفتند: آقا چرا احترام ميگذاري؟ گفت: شما منافع ميخواهيد و او مرا ميخواهد. اين من ندارد و مرا براي خود ميخواهد. گفتند: اياز شبها وقت خواب در اتاق خلوت ميکند و هيچکس را راه نميدهد. اين ممکن است نقشهاي داشته باشد. در را شکستند و او را با پوستين کهنهاي که آنجا بود، آوردند. هرشب آنجا چه ميکني؟ گفت: من چوپان بيابان بودم و چيزي نداشتم. الآن به جايي رسيدم مافوق سلطان مملکت، سلطان مملکت مرا جاي خود ميگذارد و مانند عبد ذليل مقابل من مينشيند. کسي اين جايگاه از اين بالاتر دارد؟ براي اينکه غرور مرا نگيرد من هرشب در اتاق ميروم پوستين چوپانيام را نگاه ميکنم و ميگويم: اياز تو همان چوپان هستي، حواست باشد. انشاءالله خدا کمک کند طلسم غرور را بشکنيم و رستگار شويم.
شريعتي: انشاءالله اهل تواضع باشيم و بهترينها براي ما رقم بخورد. اين کتاب به زحمت آقاي جعفري تدوين شده و مجموعه فرمايشات حاج آقاي عابديني است. انشاءالله هرجا هستند خداوند متعال ايشان را حفظ کند. دوستاني که ميخواهند براي ورود به مجالس اهلبيت مهيا و آماده شوند، اين کتاب را تهيه کنند. به 20000303 پيامک بدهيد و اين کتاب را تهيه کنيد. امروز صفحه 152 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه به روح آسماني و ملکوتي اصحاب و ياران سيدالشهداء کنيم.
«قالَ ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ «12» قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ «13» قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ «14» قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ «15» قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ «16» ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ «17» قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ «18» وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ«19» فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ «20» وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ «21» فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ»
ترجمه آيات: (خداوند به ابليس) فرمود: وقتى كه من (به سجده) فرمانت دادم، چه چيز تورا از سجده كردن باز داشت؟ (شيطان) گفت: من از او بهترم، مرا از آتش و او را از گِل آفريدى. (خداوند به شيطان) فرمود: از اين (جايگاه) فرودآى! تو را نرسد كه در آن جايگاه تكبّر كنى، پس بيرون شو! قطعاً تو از خوار شدگانى. (ابليس، به جاى توبه و عذرخواهى) گفت: تا روزى كه مردم برانگيخته مىشوند، مرا مهلت بده! (شيطان) گفت: پس به خاطر آنكه مرا گمراه كردى! من هم براى (فريب دادن) آنان حتماً بر سر راه راست تو (به كمين) خواهم نشست. سپس از روبرو و از پشت سر و از راست و چپشان بر آنان مىتازم و بيشتر آنان را سپاسگزار نخواهى يافت. (خدا) فرمود: از اين جايگاه، با ذلّت و سرشكستگى بيرون رو! سوگند ياد مىكنم كه هر كس از آنها پيرو تو شود، به يقين دوزخ را از همهى شما پر خواهم كرد. و اى آدم! تو و همسرت در آن باغ (بهشت گونه) ساكن شو و از (هرگونه و هرچه و) هرجا خواستيد بخوريد، و (لى) نزديك اين درخت نشويد كه از ستمكاران (بر خويش) خواهيد شد. پس شيطان، آن دو (آدم و همسرش) را وسوسه كرد تا آنچه را از زشتى (عورت) شان از آن دو مخفى بود، برايشان آشكار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از (خوردن) اين درخت نهى نكرده مگر براى اين كه مبادا دو فرشته شويد يا از جاودانان شويد (و حيات ابدى بيابيد). و (شيطان براى آن كه وسوسهاش تأثير كند،) براى آن دو سوگند ياد كرد كه به راستى من از خيرخواهان شمايم. پس شيطان آن دو را با فريب و حيله به سقوط (و پرتگاه گناه) كشاند، پس چون از آن درخت (نهى شده) چشيدند، زشتى برهنگىشان براى آنان آشكار شد و به (پوشاندن خويش با) چسباندن برگ درختان بهشت بر خود پرداختند و خداوند ندايشان داد: آيا شما را از آن درخت نهى نكردم و به شما نگفتم كه شيطان براى شما دشمنى آشكار است؟!
شريعتي: عزاداريهاي شما قبول باشد و انشاءالله مجالس عزاي حضرت با شکوه برگزار شود و دوستان ما وقتي به روضه مشرف ميشوند براي ما و همه سمتخداييها و همه مردم دعا کنيد و در رأس دعاهايمان فرج آقا امام زمان را بخواهيم. از فضيلت ذکر بلند صلوات بر محمد و آل محمد بشنويم.
حاج آقاي فرحزاد: شب معراج پيغمبر خدا عجايبت و غرايب و ملکوت آسمانها را به حضرت نشان دادند، به يک فرشتهاي رسيدند که عظيم الجثه بود و انگشتان دست زيادي داشت. سؤال کردند: کار او چيست؟ گفتند: حسابرسي، حضرت با اين فرشته ملاقات کردند، به حضرت عرض کرد: من حساب قطرات باران را ميتوانم داشته باشم. حضرت فرمود: چيزي هست که از شمارش آن عاجز باشي؟ عرض کرد: بله هرگاه امت شما دور هم جمع شوند و نام و ذکر شما و صلوات باشد، خدا آنقدر ثواب و رحمت و برکت ميدهد که من از شمارش اين ثواب و برکات عاجز هستم.
آيهي 12 اين صفحه، داستان ابليس است که تجسم غرور و تکبر بود. خداي مهربان ميفرمايد: «قالَ ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ» به ابليس گفتم که چه چيز باعث شد که من امر کردم تو سجده کني، سجده نکردي؟ «قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» من بهتر هستم! ريشهي همهي اينها من است. من بهتر هستم. آينه مثال خوبي است. تمام وسايل و اجسامي که دور ما هست، خودشان را نشان ميدهند، حتي ما خودمان را نشان ميدهيم، اين کتاب است، اين ليوان است، اين ديوار است و اين پارچه است. ولي آينه اينطور نيست و شما را نشان ميدهد. آينه شفاف است و من ندارد. زلال و صاف است. اينقدر صيقلي شده و تميزش کردند که فقط از نظر شفافي و پاکي طرف مقابل را نشان ميدهد. انسانها هم که من خود را کنار ميگذارند و پاک ميشوند، همه حقايق در وجودشان خدا را ميبينند. اشياء در وجودشان تجلي پيدا ميکند. ميگويد:
آينه گر شکل تو ننمود راست *** خود شکن آينه شکستن خطاست
پيغام امام رضا(ع) به يکي از علمايي که نامه نوشته بود، مرحوم حاجي اشرفي در بهشهر بوده است، در پاسخش حضرت از يک طريقي اين شعر را جواب داده بودند.
آئينه شو جواب پري طلعتان طلب *** جارو بزن به خانه سپس مهمان طلب
تمام اين کينهورزيهايي که فراموش نميکنيم، ميگويد: از آينه ياد بگيريد.
صورت نبست در دل ما کينهي کسي *** آينه هرچه ديد فراموش ميکند
ما خيلي چيزها ميتوانيم از آينه ياد بگيريم. عکس يا فيلم نگه ميدارد. ولي يکي از حسنهاي آينه اين است که بديهاي ديگران را بايد مثل آينه رفتار کنيم. شيطان چرا ملعون و مطرود شد؟ منم گفت. ما هفتاد سال منم ميگوييم بعد ميخواهيم بالا بالاها برويم. گفت: من از او بهتر هستم. من از آتش خلق شدم و آدم از گل و خاک خلق شده است. حضرت امير ميفرمايد: حکم خدا در اهل آسمان و زمين واحد است. اينطور نيست که خدا يک کسي که در آسمانها تکبر دارد را زمين بزند و کسي که در زمين تکبر ميکند، بالا ببرد. حضرت در خطبهي قاصعه مکرر در مورد تکبر صحبت کردند. ميفرمايد: ذلت و تواضع و ادب را روي سرهايتان بگذاريد. تاجتان ذلت و تواضع و فروتني و عجز باشد. «وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَى رُءُوسِكُمْ وَ إِلْقَاءَ التَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ» تکبر و غرور و فخرفروشي را زير پاهايتان له کنيد. تواضع و فروتني را بين خودتان و شيطان و جنود شيطان سلاح قرار بدهيد. انشاءالله خداي متعال توفيق بدهد، ماه محرم فرصت خوبي است که خودخواهيها را دور کنيم.
خود نشان مؤمنان مغلوبي است *** ليک در اشکست مؤمن خوبي است
شريعتي: انشاءالله همه اهل تواضع شويم. يک سلام مخصوص به همه اصحاب و ياران امام حسين(ع) بکنيم. شخصيتهايي مثل جناب زهير، مثل حبيب، همه آنهايي که در اين ايام روضهشان را ميخوانيم.
سرها رسيد از پي هم مثل سيب سرخ *** اول سري که رفت به کوفه حبيب بود
ميخواهيم در مورد شخصيت دوست داشتني جناب حبيب صحبت کنيم.
حاج آقاي فرحزاد: ابتکار خوبي است که از ياران اهلبيت ميتوانند الگو باشند، ممکن است کسي بگويد: اهلبيت در يک افق بلندي هستند ولي يارانشان آدمهاي معمولي بودند که رشد پيدا کردند. سوره «هل أتي» در مورد فضّه هم هست. فضّه کنيز اين خانواده بود ولي مراتب لطف و عنايت شامل او هم ميشود.
يکي از ياران خوب و پيرغلامهاي آقا أباعبدالله که معمولاً عزيزاني که کربلا ميروند، صحابي که دو بار به او سلام ميدهند و جدا ضريح مطهر دارد، حبيب بن مظاهر است. از بچگي عاشق اهلبيت بود و پيغمبر را درک کرده بود. سنش بالا بود. مدافع جدي اهلبيت بود. وقتي کربلا آمد اينقدر اصحاب خوشحال شدند، آقا أباعبدالله همه قسمتها فرمانده را معين کردند و قسمت چپ لشگر را فرمانده نگذاشته بودند. حبيب بن مظاهر مخفيانه آمد وگرنه او را ميکشتند. وقتي کربلا آمد خيلي خوشحال شدند لذا بعضي مقاتل نوشتند چون يک شخصيت قابل توجه بود. حضرت زينب(ع) پرسيدند: چه خبر است که اصحاب شادي و خوشحالي ميکنند؟ گفتند: جناب حبيب آمده است. ميگويند: حضرت زينب (ع) چقدر خوشحال شد که يک پيرغلام به ياري برادرش آمده، فرمودند: سلام مرا به حبيب برسانيد، وقتي اين سلام را رساندند، يک مقدار خاک بر سرش ريخت و گفت: من چه کسي هستم که قابليت داشته باشم، عقيله بني هاشم، دختر اميرالمؤمنين از آمدن من خوشحال شود و بر من سلام بفرستد. شبيه اين تعبير براي قمر بني هاشم آمده که وقتي حبيب چون بزرگ اصحاب بود و وجه فوق العادهاي داشت، وقتي شهيد شد آثار شکستگي در چهرهي أباعبدالله پيدا شد و فرمودند: خوش به حالت اي حبيب، تو انسان با فضيلتي بودي. تو کسي بودي که گاهي در يک شب، يک ختم قرآن ميکردي و خيلي فوق العاده بود.
يک شخصي حبيب را بعد از شهادت خواب ديد. به حبيب گفت: آرزويي هم داري؟ تو بهترين مقام و کمالات را داشتي و در رکاب امام حسين به شهادت رسيدي. آيا آرزويي هم داري؟ گفت: دو آرزو دارم. 1- آرزو دارم زنده شوم و به تشنهها آب بدهم. ايام محرم فرصت خوبي است که نوشيدني به مردم بدهيم. آب، شربت، چاي، ثوابش از طعام دادن هم بالاتر است. حبيب بن مظاهر آرزو دارد به دنيا برگردد و به مردم آب بدهد. مثل غدير نباشد که بعد از غدير افسوس بخوريم کاش يک کاري ميکرديم، الآن دوم محرم است. تا آخر صفر فرصت هست. مرحوم دولابي هميشه ميفرمودند: «کلا ارض کربلا و کل يوم عاشورا» هر زميني کربلاست، هر روز عاشورا است. ما فکر ميکرديم فقط يک روز عاشورا است. به يک معنا جبهه حق و باطل هميشه هست. يک جمله سوم هم بايد داشته باشد و هر شخصي هم يا حسيني است يا يزيدي است. در عاشورا و محرم بي تفاوت نباشيم و حتماً يک قدم خيري برداريم. هرطور ميتواني با بدن و فکر و نيت خود کار کن. حبيب بن مظاهر ميگردد من آرزو دارم برگردم و آب بدهم و مجلس روضهي أباعبدالله شرکت کنم. آنهايي که بهشت ميخواهند، برکت و آرامش و سعادت ميخواهند، هر خيري ميخواهيد از امام حسين بخواهيد.
مرحوم شيخ جعفر شوشتري جمله زيبايي دارد. ايشان منبر ميرفت و کتابهاي قديمي ميبرد و حافظهاش ياري نميکرد. يک شب به امام حسين توسل ميکند و ميگويد: آقاجان حافظه من ياري نميکند و کتابهاي سنگين را ميبرم و فراموش ميکنم. شب آقا أعبدالله را خواب ميبيند. ميبيند در کربلا است و در خيمهي امام حسين مهمان است. حضرت به جناب حبيب ميفرمايد: آب که نداريم ولي از ايشان پذيرايي کن. سويق که پودر نخود و پسته است، يک مقداري از آن قاووت خوردم و وقتي بيدار شدم ديدم همه چيز بلد هستم و نکتههاي نابي که به ذهن هيچکس نيامده است. عجيب است وقتي ايشان منبر ميرفت گاهي تا يک ساعت بعد مردم گريه ميکردند. ايشان يک زمان تهران آمد منبر برود، مجالسي که ايشان ميرفت پول ميدادند تا داخل شوند. شيخ جعفر شوشتري ميگويد: شب قدر شب عفو و رحمت و مغفرت است. اگر شب قدر آمرزيده نشدي، عرفه نتوانستي کاري بکني، الآن دستگاههاي محرم راه افتاده، اربعين راه افتاده، اين ايام امام حسين گناهان بزرگ را منهدم ميکند. کشتي امام حسين قويترين و سريعترين و وسيعترين است.
در هندوستان که 72 ملت مذاهب مختلف است، گاوپرست، آتش پرست، بت پرست، روز عاشورا تعطيل رسمي است. چون آتش پرستها عزاداري ميکنند. گاندي هم ميگويد: من عاشق امام حسين هستم. امام حسين براي همه عالم است. امام حسيني که رابط ما با خداست، رحمت واسع الهي است. حيف است اين ايام ما سوار اين کشتي نشويم. از کار دنياييمان يک مقدار بزنيم. مرخصي بگيريم، مجالس روضه اهلبيت برويم. مرحوم علامه اميني فرمودند: مجالس روضه امام حسين شعبهاي از حرم امام حسين است. برويد شرکت کنيد و زير خيمهي امام حسين برويد. خدايا تو را قسم ميدهيم به حق آقا أباعبدالله الحسين توفيق بهترين عرض ادب و عزاداري در اين ايام نصيب همه ما بگردان. توفيق زيارت أباعبدالله خصوصاً در اربعين با معرفت نصيب همه بفرما. قلب امام زمان از ما راضي و فرجش را نزديک بگردان و ما را جزء بهترين يارانش قرار بده. مريض ها شفا عنايت بفرما. آنهايي که شغل ندارند، همسر و اولاد و مسکن ندارند، به آنها مرحمت بفرما.
شريعتي:
عزتسراي ماست عزاخانهي شما *** با گريه بر تو بود عزيز خدا شديم
ما را خدا به عشق تو ميبخشد عاقبت *** ما عاقبت بخير تو در روضهها شديم
السلام عليک يا أباعبدالله...