اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

97-07-02-حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد – سيري در صحيفه سجاديه امام زين العابدين (ع) - شرح دعاي نهم (توبه)

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در صحيفه سجاديه امام زين العابدين (ع)    - شرح دعاي نهم (توبه)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 02- 07- 97
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام مي‌کنم به همه بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي نازنين‌مان. اينجا سمت خداست و امروز مردم عزيز ما در عزاي هموطنان نازنين‌مان در اهواز، آنها که قرباني حملات تروريستي اخير شدند و به فيض عظيم شهادت رسيدند. برنامه سمت خدا شهادت اين عزيزان را تسليت مي‌گويد و براي بازماندگان‌شان آرزوي اجر مي‌کند. انشاءالله همه آنها مهمان سيدالشهداء باشند و ديگر شاهد اين حوادث نباشيم که بسيار تلخ و ناگوار هست. حاج آقاي فرحزاد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز. ايام عزاداري سرور و سالار شهيدان و اسارت اهل‌بيت(ع) را تسليت عرض مي‌کنيم و آرزوي قبولي همه عزاداري‌ها را داريم. انشاءالله هرسال بهتر و خالص‌تر از سال‌هاي قبل باشد. جا دارد دو حادثه تلخي که اين ايام اتفاق افتاد يکي اتوبوسي که عزيزان کرماني بودند و در بين کاشان و نطنز آتش گرفت و بيست نفر از عزيزان ما در آتش سوختند. انشاءالله خداوند به بازماندگان اينها صبر و اجر مرحمت کند و حادثه تلخي که در اهواز اتفاق افتاد، واقعاً از صميم دل تسليت مي‌گوييم. انشاءالله خداوند روح آنها را با اهل‌بيت محشور کند و به همه بازماندگان صبر و اجر مرحمت کند و مجروحين اين حادثه را شفاي عاجل عنايت بکند.
شريعتي: انشاءالله خدا به خانواده‌هايشان صبر بدهد. بحث ما با حاج آقاي فرحزاد صحيفه نوراني سجاديه بود، نکات خيلي خوبي را در جلسات قبل شنيديم. دعاي نهم صحيفه سجاديه که بحث توبه بود را با هم مرور مي‌کرديم. امروز هم ادامه بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم. «الحمد    لله رب العالمين، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم، السلام عليک يا أباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک»
دعاي نهم صحيفه سجاديه در مورد توبه و استغفار است و مطالب بلندي که خيلي مورد ابتلاء عزيزان هست، در فرازي که هفته‌هاي قبل عرض کرديم که حضرت از در خانه خدا دعا مي‌فرمايند: خدايا هروقت بين دوراهي قرار مي‌گيرم، يک راه سخط توست و يک راه رضاي توست، مرا متمايل کن در راه رضاي تو قرار بگيرم. مرا از آنچه باعث رفتن به راه سخط توست حفظ کن. در ادامه مي‌فرمايند: «وَ لَا تُخَلِّ فِي ذَلِكَ بَيْنَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِيَارِهَا، فَإِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ إِلَّا مَا وَفَّقْتَ» بارپروردگار هيچوقت بين خودم و انتخاب بدم و اختيار نا ثوابم مرا رها نکن. چون نفس أماره وقتي رها شود مثل اسب چموش است، اگر افسار نزنند صاحبش را هلاک مي‌کند. نفس ما هم همينطور است. چون ما از مجموعه‌اي تشکيل شديم روح و عقل و فکر و وجدان دعوت به خوبي‌ها مي‌کند. نفس أماره و شيطان‌هاي دروني و بيروني دعوت به بدي‌ها مي‌کنند. اگر اين وسط خدا ما را حفظ نکند، انبياي عظام و امامان ما گريه مي‌کردند که خدايا يک لحظه ما را به خودمان واگذار نکن. حضرت به اين آيه اشاره دارند که مي‌فرمايد: «أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمْتَ» يعني اگر بين من و نفس من، مرا رها کني اين اسب چموش قطعاً مرا به هلاکت مي‌اندازد. خدا آيت الله بهاء الديني را رحمت کند، مي‌فرمودند: اگر خدا حفظ نکند پيرمرد نود ساله هم ممکن است باز دامن خودش را آلوده کند. آدمي که يک عمر اهل تقوا و ورع بوده، هيچ تضميني نيست. مي‌گويند: به عارفي لحظات واپسين عمر، هنگام جان دادن گفتند: حالا راحت شدي؟ گفت: نه، خيلي‌ها بودند  لحظه‌ي جان دادن شيطان ايمانشان را گرفته است. يک پيشامدي شده و امتحاني شده آن شرارت‌هاي دروني دور شده، لذا ان حالتي که پناهندگي به خداست، در همه کارها و همه زمان‌ها و مکان‌ها هميشه آدم بايد اين روحيه را داشته باشد. لذا حضرت به ما راهنمايي مي‌کند. «فَإِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ إِلَّا مَا وَفَّقْتَ» نفس ما را اگر رها کني باطل را اختيار مي‌کند، الا اينکه تو توفيق بدهي. «أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمْتَ» دعوت به بدي مي‌کند الا آن جايي که تو به ما رحم کني.
«اللَّهُمَّ وَ إِنَّكَ مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا وَ عَلَى الْوَهْنِ بَنَيْتَنَا» يعني ما ضعيف و بيچاره هستيم. روح ما، جسم و ظاهر و باطن ما ضعيف است. منهاي لطف خدا صفر صفر هستيم. «وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً» (نساء/28) «اللَّهُمَّ وَ إِنَّكَ مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا» خدايا تو ما را با ضعف خلق کردي. ما قوي نيستيم و در مقابل خدا چيزي نداريم. «وَ عَلَى الْوَهْنِ بَنَيْتَنَا» بر ناتواني و سستي وجود ما بنا شده است. «وَ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ ابْتَدَأْتَنَا» از يک آب پست ما را خلق کردي. «فَلَا حَوْلَ لَنَا إِلَّا بِقُوَّتِكَ» ما از خودمان هيچ قوت و اراده‌اي نداريم مگر به قوت تو. لذا يکي از بهترين ذکرها «لا حول و لا قوة الا بالله» است براي اينکه آدم به وسواس و شيطان و افکار منفي مبتلا نشود. لذا در نماز هم مي‌گوييم: «بحول لله و قوته اقوم و اقعد» من بلند مي‌شوم و مي‌نشينم ولي انرژي و نيرو همه از آنجاست. «وَ لَا قُوَّةَ لَنَا إِلَّا بِعَوْنِكَ» هيچ قوه و قدرتي نداريم مگر اينکه تو کمک ما بکني. بحث گناه و بحث توبه را مي‌خواهم بيشتر باز کنم چون خيلي مورد ابتلاي همه هست.
ابتداعاً اين سؤال را مطرح مي‌کنم که مؤمن گناه مي‌کند يا نمي‌کند؟ انسان مؤمني که خدا و پيغبر را قبول دارد اصلاً گناه مي‌کند يا نمي‌کند؟ جواب: بندگان خاص خدا، مثل انبياي معصوم، امامان معصوم گناه نمي‌کنند. ترک اولي‌هايي را هم اشاره مي‌کنيم که بين دو گزينه برتر ممکن است پايين‌تر را قبول کنند. بين خوب و خوبتر، خوب را انتخاب کنند. يا ممکن است امر مکروهي از اولياي خدا سر بزند، اما گناه به اين معنا که قتلي، غارتي، ظلم و ستمي بکنند نه، چون الگو براي ديگران هستند. گناه صغيره يا کبيره ندارند ولي ترک اولي و خطاهاي ريز ممکن است بين خودشان و خدا داشته باشند. ولي گناه عمومي که براي ديگران مطرح است ندارند. چهارده معصوم که ترک اولي هم ندارند و حسابشان جداست. از همه چيز پاک هستند. پس يک طبقه اولياي کامل خدا که اهل گناه نيستند. يک طبقه پايين‌تر که بعد از چهارده معصوم هستند، ممکن است يک ترک اولي و خطاهاي ريزي از آنها سر بزند. مثلاً حضرت يوسف به برادرانش تکيه کرد، موقعي که مي‌خواستند در چاه بياندازند، متبسم بود. گفتند: چرا؟ گفت: من يازده برادر قهرمان و شجاع دارم کسي به من چپ نگاه نمي‌کند، خدا مي‌گويد: به اين دست و بازويي که تکيه کردي، به دست همان‌ها در چاه افتادي. من مي‌خواهم اميد هرکس که به غير من اميد ببندد را قطع کنم. حتي به برادرهاي خودت هم تکيه نکن، بايد به خدا تکيه کني. مرحوم کمپاني مي‌فرمود:
بر دوست تکيه بايد  بر خويشتن نشايد *** موسي صفت رها کن، از دست خود عصا را
حتي به عصا هم نبايد تکيه کرد. به خدايي که عصا دستت داده بايد تکيه کني. مرحله بعد مؤمنين، آيا گناه مي‌کنند يا نمي‌کنند. قطعاً مؤمنيني که بعد از رتبه انبياء و امامان هستند ممکن است گناه بکنند، ولي هيچ وقت از گناه راضي نيستند. يعني ناخواسته گاهي ممکن است جوي، محيطي، امتحاني، پيشامدي، از سر اکراه گناه مي‌کنند. اما سجاد(ع) در دعاي ابوحمزه جمله زيبايي دارند، «إِلَهِي لَمْ أَعْصِكَ حِينَ عَصَيْتُكَ وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جَاحِدٌ، وَ لا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ» يک موقع خواهيم گفت که چرا امام و پيامبر با وجود اينکه اينقدر معصوم هستند، عذرخواهي مي‌کنند. پيامبر هر جلسه استغفار مي‌کرد و از همه بيشتر استغفار مي‌کرد. هر روزي هفتاد مرتبه استغفار مي‌کردند. امام سجاد مي‌فرمايد: من معصيت نمي‌کنم که يکوقت بخواهم ربوبيت تو را انکار کنم يا فرمان شما را زير پا بگذارم. نه، هوا و هوس بر من غالب مي‌شود.
مرحوم ملا نظرعلي طالقاني(ره) شاگرد شيخ انصاري بود، در نجف درس مي‌خواند و به طالقان آمد، ماه رمضان و ماه محرم منبر مي‌رفت، منبرهاي خيلي پخته داشتند. منبرهايش را جمع کردند به نام «کاشف الاسرار» آوردند. چند بار هم چاپ شده است. دو جلد است و خيلي عميق است. مرحوم دولابي خيلي اين کتاب را دوست داشتند و سفارش مي‌کردند که اين کتاب چاپ شود. يک جمله‌ي خيلي قشنگي در اين موضوع دارد. مي‌فرمايد: محال است مؤمن گناه را دوست بدارد. يعني مؤمن ممکن گناه مرتکب شود ولي محال است مؤمن گناه را دوست بدارد. يعني اگر گناه کرديم و گناه را دوست داشتيم بايد در ايمانمان شک کنيم. ما يک اسلام داريم و يک ايمان داريم. الآن وهابي‌ها و داعشي‌ها مي‌گويند: ما مسلمان هستيم، تمام قاتلين امامان ما مسلمان بودند. اسلام فقط لقلقه زبان است. در سوره مبارکه حجرات مي‌فرمايد: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» (حجرات/14) اعراب جاهليت مي‌آمدند ک «لا اله الا الله» مي‌گفتند و فکر مي‌کردند همه کارها درست شده است. گفتند: ما مؤمن هستيم. خدا مي‌فرمايد: نه، مؤمن نيستيد، مسلمان شديد. مسلمان فقط اقرار به زبان است. «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ» ايمان وقتي است که در دل آدم جا بگيرد و بنشيند. پايتخت وجود ما را بگيرد. واقعاً قلب انسان خدا را باور کند. قيامت را باور کند، پيغمبر و حضرت علي و اهل‌بيت را باور کند. آن موقع مؤمن مي‌شود. مؤمن کسي است که ايمان همانطور که به زبان اوست به قلبش سرايت کند. اگر کسي مؤمن شد و در قلبش خدا و پيامبر و امام جا باز کردند، نمي‌گويد: گناه نمي‌کند، ممکن است گناه بکند، نمي‌گويد: گناه را دوست مي‌دارد يا نه. مي‌گويد: محال است دوست بدارد. استشهاد به آيه 7 سوره حجرات مي‌کند، «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» اگر در وجودت پيغمبر آمد همه چيز درست مي‌شود. مهم اين است که امام حسين در وجود ما نفوذ کند. ولي انتظار نداشته باشيد هر هوا و هوسي داريد پيامبر متابع شما باشد، شما بايد تابع پيامبر باشيد. «لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» اگر پيامبر بيايد حرف شما را گوش بدهد، شما به رنج مي‌افتيد، يعني شما بايد پيرو پيغمبر باشيد. شاهد ما جملات بعد است، «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» خدا اين کارها را کرده است. خدا ايمان را محبوب شما قرار داده است، ايمان به خدا، ايمان به پيامبر و ايمان به چهارده معصوم، ما در روايات فراوان داريم که از اميرالمؤمنين(ع) تعبير به ايمان شده است.
روايت داريم اگر سخاوت در عالم بيرون تجلي مي‌کرد، امام حسين(ع) مي‌شد. همه وجودش را در راه خدا تقديم کرد. اگر ايمان مجسم مي‌شد، اميرالمؤمنين(ع) مي‌شد که نفس پيامبر است، همه امامان ما يک حقيقت هستند. «وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ‏» (مائده/5) اگر کسي به ايمان کفر بورزد، يعني چه؟ ايمان يعني باور کردن، يعني به اميرالمؤمنين کفر بورزد، همه اعمالش حبط مي‌شود. خداي مهربان مي‌فرمايد: خدا ايمان را محبوب دلهاي شما قرار داده است. «وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» زينت دلهاي شما، آنهايي که دوست پيغمبر و دوست علي(ع) هستند، پيغمبر ما فرمود: يا علي، دروغ مي‌گويد کسي که من رسول الله را دوست دارم و تو را دوست ندارد. من و تو يکي هستم. کساني که مي‌گويند: ما پيامبر را دوست داريم ولي اهل‌بيت را نه! اين دروغ است. خدا اين ايمان را محبوب و زينت دلهاي شما قرار داده است. «وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» (حجرات/7) خدا بگويد: من يک چيزي را مکروه قرار دادم غير از اين است که ما بگوييم. ما هيجوقت از يزيد خوشمان نمي‌آيد. هيچوقت از شمر خوشمان نمي‌آيد. آنهايي که يزيد و شمرها را روي کار آوردند، ما هيچوقت اينها را دوست نخواهيم داشت. اينها سرچشمه همه فسق و فجور و گناهان هستند. گناه که شعبه‌اي از طاغوت‌ها هست، مؤمن ممکن است گناه بکند ولي قبل از گناه از گناه متنفر است، موقع گناه از گناه متنفر است. مثل اينکه يک عمل جراحي و دواي تلخي را در يک شرايطي قرار مي‌گيريم که مجبور هستيم بخوريم ولي هيچوقت از اين جراحي خوشحال نمي‌شويم.
مي‌گويند: براي مؤمن گناه لباس عاريه است. ايشان مثال مي‌زدند قديم‌ها بعضي لباس شيک داشتند، بقيه چيزي نداشتند. بعضي که مي‌خواستند عروسي بروند يواشکي از يک خان و کدخدايي مي‌گرفتند و امانت مي‌بردند. بعد با ناراحتي و کُره مي‌پوشيد    ، زود مي‌خواست تمام شود که لباس را به صاحبش برگرداند. ايشان مي‌فرمودند: مؤمن اگر گاهي به گناه مبتلا مي‌شود لباس عاريه است و براي خودش نيست. روايت داريم يک کمي از طينت از دشمنان اهل‌بيت قاطي مؤمن شده که اگر دچار گناه و معصيت شود، لباس آنهاست به تنش مي‌کنند. لذا خدا مي‌فرمايد: «وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ» خدا کفر ورزيدن را مکروه شما قرار داده است. مرحوم دولابي فرمودند: بياييم کودتا کنيم خدا و پيغمبر و حضرت علي را دوست نداشته باشيم، محال است. خدا مي‌گويد: نمي‌تواني! امام صادق(ع) فرمودند: اين ولايتي که در دلهاي شما کاشته شده «هذا ما صنعتم أنتم ولکن شيء صنعه الله» فرمودند: فکر نکني عاشق علي و عاشق امام حسين هستي، عاشق اهل‌بيت هستي، اين کاري است که خودت اکتساب کردي و بدست آوردي. اين مُهري است که خدا به قلب‌هاي شما زده است. يعني ذرات وجود ما، تمام گلبول‌ها و سلول‌ها، علي و حسين و زهرا مي‌گويد.
حضرت امير در نهج‌ا‌لبلاغه فرمودند: اگر تمام دنيا را لقمه کنم و در دهان يک دشمن بگذارم که مرا دوست بدارد، دوست نمي‌دارد. با ابن ملجم همين کار را کردند و دوست نمي‌شدند. چون ذات او خراب است. به اختيار خودش در مسير خراب رفته است. از اين طرف فرمود: اگر من با اين شمشير بخواهم مؤمني را تنبيه کنم، با من دشمن نمي‌شود. از حضرت علي برنمي‌گشتند. اين صريح قرآن است«وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ» خداوند گناه و معصيت را متنفر در دلهاي شما قرار داده است. «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» اينهايي که چنين هستند رشد پيدا کردند. راشد و رشيد از نظر قرآن کسي است که ايمان و محبت و ولايت اهل‌بيت دارد. در روايت زياد داريم که از دوستان اهل‌بيت تعبير به مؤمن شده است. در مقابل آنهايي که مؤمن نيستند و ولايت را قبول نکردند. هرکس اهل‌بيت را قبول کرد اصل ايمان در وجودش مستقر است. پس مؤمن نمي‌گوييم گناه نمي‌کند، ناخواسته در عين تنفر از گناه، ممکن است داخل گناه بيافتد ولي ذاتاً هميشه از گناه متنفر است.
چرا مؤمن گاهي به گناه مي‌افتد؟ گاهي سؤال مي‌کنند، ما اينقدر اهل نماز شب و دعا و زيارت بوديم، اهل قرآن خواندن بوديم. اين توفيقات از ما گرفته شده است  و حال عبادت نداريم. يا عمري پاک و پاکيزه زندگي کرديم يکباره به گناه آلوده شديم. چرا مؤمن به گناه مبتلا مي‌شود؟ در روايت داريم «لو لم تذنبوا لخشيت‏ عليكم ما هو أكبر من ذلك العجب‏» (بحارالانوار، ج 69، ص 329) يکي از جهاتي که مؤمن گرفتار گناه مي‌شود بخاطر غرور است. چند وقت عبادت مي‌کند و نماز شب مي‌خواند، تکبر و خودبيني در او ايجاد مي‌شود و مي‌گويد: من از همه روي زمين بهتر هستم. هيچ چيز درمانش نيست الا اينکه خدا او را در چاله بياندازد. بگويد: من و اين کار، هيچ چيز مثل گناه ناخواسته مؤمن را خوار و ذليل نمي‌کند. «لو لم تذنبوا لخشيت‏ عليكم ما هو أكبر من ذلك العجب‏» اگر شما گرفتار گناه نشويد مي‌ترسم از چيزي که پدر گناه است و آن غرور و تکبر است. ادعاي خدايي کردن که گناه پيش آن هيچ است. خدا ما را در چاله مي‌اندازد که از چاه عميق حفظ شويم. غرور و تکبر و خود برتر بيني چاه عميق فرعونيت است. لذا خدا گوش ما را مي‌کشد که حواسمان جمع باشد. اين روايت در کافي شريف است، «ان الرجل ليذنبُ الذنب فيد    خلُهُ الله به الجنة» راوي مي‌گويد از امام صادق(ع) شنيدم، فرمود: همانا يک انساني گناه مي‌کند، «فيدخلهُ الله به الجنة» خدا بخاطر گناه او را وارد بهشت مي‌کند. برعکس هم داريم که ثواب مي‌کند ولي به جهنم مي‌رود. شيطان شش هزار سال عبادت کرد و با صورت به جهنم مي‌رود. امام صادق فرمود: مردي گناه مي‌کند، خدا بخاطر گناهش نه بخاطر ثوابش او را بهشت مي‌برد. راوي هم تعجب کرد و گفت: گناه مي‌کند و به بهشت مي‌رود؟ فرمودند: بله، «نعم، انّهُ ليذنِب» گاهي مؤمن ناخواسته گناه مي‌کند «فلا يَزال منه خائفاً ماقتاً لنفسه» اين گناه مثل پتکي است که به نفس اماره او مي‌خورد. مي‌گويد: من و اين گناه؟ من و اين خاک بر سري؟ من و اين خلاف؟ خاک بر سرم، غلط کردم، استغفرالله، اينقدر به خودش بد و بيراه مي‌گويد، حضرت مي‌فرمايد: اينقدر از آن گناه متنفر است و خودش را ملامت مي‌کند. خدا چه کار کند که نفس ما را به ما بشناساند و ما را با اين نفس بد بکند. چون نفس ما جزء ماست. اين نفس اماره شيطان دروني است. لذا اينکه ما را در چاله مي‌اندازد باعث مي‌شود ما با او بد شويم و از اين نفس جدا شويم. لذا حضرت مي‌فرمايد: اينکه مي‌گويم: گناه مي‌کند مي‌رود وارد بهشت مي‌شود بخاطر اينکه اين گناه باعث مي‌شود دائم از اين گناه ناراحت است. «    فَيَرْحَمُهُ اللَّهُ فَيُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ» (کافي/ج4/ص158) همين را خدا خيلي دوست دارد. در نهج‌البلاغه داريم که حضرت امير فرمود: «سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ‏» (نهج البلاغه، حكمت46) گناهي که تو را ناراحت بکند بهتر است از ثوابي که تو را به غرور بياندازد. گناه گاهي از نماز شب بالاتر است. يعني گناهي که تو را به غلط کردن بياندازد از ثوابي که تو را به غرور و تکبر دچار کند، بالاتر است.
شريعتي: امام راحل در کتاب چهل حديث فرمودند: بنده معصيتي هستم که مرا به عذر آورد و بيزار ز عبادتي که مرا به عُجب آورد.
حاج آقاي فرحزاد: اين کلام خواجه عبدالله انصاري است. قربان معصيتي که مرا به عذر آورد     و گريزان از طاعتي هستم که مرا به عُجب آورد. حافظ مي‌گويد: در کوي ما شکسته دلي مي‌خرند و بس! گاهي شکسته دلي از عبادت است. در صحيفه سجاديه دعاي مکارم الاخلاق هست، حضرت درخواست‌هايي که در مکارم الاخلاق از خدا مي‌خواهند، بلافاصله آفت‌هايش را مي‌گويند. «الهى عَبِّدْنى‏ لَكَ‏ وَ لا تُفْسِدْ عِبادَتىِ بِالْعُجْب‏» خدايا توفيق عبادت و بندگي به من مرحمت کن، خدايا عبادت مرا با غرور از بين نبر. يکي از نوه‌هاي حضرت امام(ره) مي‌گويد: من گاهي منزل امام مي‌خوابيدم، نوجوان و نابالغ بودم. خيلي مواقع براي نماز صبح بيدار نمي‌شدم. بعداً امام وسط روز يا قبل از ظهر مي‌گفتند: قضاي نماز صبح يادتان نرود. يعني به ما گير نمي‌دادند. ولي اگر چند شب قبل از اذان صبح بيدار مي‌شديم، نماز شب و العفو و بک يا الله، دو سه شب اگر اين را مي‌ديدند، مي‌گفتند: اين چه کاري است مي‌کني؟ برو بگير بخواب!     چرا؟ چون نماز صبح من قضا مي‌شد من ناراحت بودم و شرمنده بودم. اما اگر امام راحل هرشب نماز شب مي‌خواند و من هم که ده ساله هستم نماز شب بخوانم، با امام چه فرقي دارم! امام از نماز شب اين آقازاده احساس خطر مي‌کردند ولي از اينکه نماز صبحش قضا شود احساس خطر نمي‌کردند. عبادت بايد عبادتي باشد که ما را از خودمان بيرون بياورد نه اينکه غرور بياورد. الآن عبادت وهابي‌ها خيلي بيشتر از ما هست، اما از آن طرف جناياتي که مي‌کنند!! عبادتي خوب است که ما را به ولايت برساند. بزرگي مي‌فرمود: مردم را عبادتي تنها بار نياوريد، عبادت با ولايت، عبادت با اخلاص، عبادت منهاي غرور و تکبر. روايت داريم «إِنَ‏ اللَّهَ‏ عَلِمَ‏ أَنَّ الذَّنْبَ خَيْرٌ لِلْمُومِنِ مِنَ الْعُجْبِ» (كافي، ج 2، ص 313) خدا مي‌دانست که گناه براي مؤمن     از غرور و تکبر بهتر است. اگر امر شد که دست بريده شود يا انگشت، انگشت بريده شود. دست بريده شود يا گردن، دست بريده شود. «إِنَ‏ اللَّهَ‏ عَلِمَ‏ أَنَّ الذَّنْبَ خَيْرٌ لِلْمُومِنِ مِنَ الْعُجْبِ» گناه براي مؤمن از غروري که او را مي‌گيرد بهتر است. «وَ لَوْ لا ذَلِكَ مَا ابْتُلِيَ مُومِنٌ بِذَنْبٍ أَبَدا» اگر اين غرور نبود هيچوقت مؤمن به گناه مبتلا نمي‌شد. پس غرور را اصلاح کنيم که اگر ميليون سال نماز بخوانيم و عبادت کنيم از بين نرود.
در روايت داريم عابدي هفتاد سال، صد سال عبادت طولاني کرد. بعد خواست محک بزند. هديه‌اي در خانه خدا فرستاد. گوسفندي قرباني کرد و در خانه خدا تقديم کرد که ببيند نمره‌اش چند است. خدا فرمود: قبول نمي‌شود. اين هديه شما ناقابل است. خيلي ناراحت شد. مرحوم دولابي مي‌فرمودند: آدمي هست هفتاد سال دور خودش مي‌گردد، آدمي هست در لحظه دور خودش نگشته است و نفس خودش را له کرده است. حضرت امام فرمود: بعضي هفتاد سال زحمت مي‌کشند ولي جهنم را براي خودشان کسب مي‌کنند. اين بعد از اين همه عبادت، هديه‌اش در خانه خدا رد شد، جاي خلوت رفت و زانوي غم بغل کرد و به خودش بد و بيراه گفت. گفت: خدا که مهربان و کريم است، کريم دنبال اين است که چيز خوب قبول کند. اگر قبول نکرده عيب از خداست يا من؟ عيب از من است. چقدر من بد هستم. چقدر بنده بدي هستم. به پيغمبر زمان وحي شد که به اين عابد بگو: يک لحظه که خودت را شکستي، گفتي: من پوچ هستم، از عبادت صد سال بالاتر است! عبادت يعني خود شکني.     پيغمبر به آن عرب جاهليت گفت: بگو «لا اله الا الله» فرمود: يا رسول الله، بگو اين کوه‌ها را بکنم ولي «لا اله الا الله» نگويم. بزرگترين اله خودت هستي. بايد خودت را کنار بگذاري.
شريعتي: چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را هديه به روح بلند شهداي تروريستي اهواز بکنيم و دعا کنيم براي عافيت تمام مصدومان و مجروحان اين حادثه و همينطور براي تسلي دل بازماندگان اين شهدا دعا کنيم و بخواهيم که همه مهمان سفره سيد الشهداء(ع) باشند. براي همه دانش‌آموزان عزيزي که در اين سالها همراه ما بودند و سال به سال بزرگ شدند و قد کشيدند آرزوي توفيق مي‌کنيم و انشاءالله در همه مراحل زندگي موفق و مؤيد باشند و سال تحصيلي جديد را با توفيقات فراوان آغاز کنند و خداوند متعال هم پشت و پناهشان باشد. امروز صفحه 452 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه صافات را تلاوت خواهيم کرد.
«ما لَكُمْ‏ كَيْفَ‏ تَحْكُمُونَ «154» أَ فَلا تَذَكَّرُونَ «155» أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبِينٌ «156» فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «157» وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ «158» سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ «159» إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ «160» فَإِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ «161» ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفاتِنِينَ «162» إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِيمِ «163» وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ «164» وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ «165» وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ «166» وَ إِنْ كانُوا لَيَقُولُونَ «167» لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِكْراً مِنَ الْأَوَّلِينَ «168» لَكُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ «169» فَكَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ «170» وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ «171» إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ «172» وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ «173» فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ «174» وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ «175» أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ «176» فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ «177» وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ «178» وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ «179» سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ «180» وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ «181» وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «182»
ترجمه: چگونه داورى مى‏كنيد؟ پس آيا پند نمى‏گيريد؟ آيا براى شما (در اين عقايد باطل) دليل روشنى است؟ پس اگر راست مى‏گوييد كتاب (و سند) تان را بياوريد. و (گفتند: خدا از جنّيان همسر گرفته است و) ميان خدا و جنّ نسبتى قائل شدند، در حالى كه جنّيان به خوبى مى‏دانند آنها (براى حساب پس دادن) احضار خواهند شد. خداوند از آن چه آنان مى‏گويند، منزّه است. جز بندگان برگزيده خدا (كه او را به شايستگى توصيف مى‏كنند وسعادت يابند). همانا شما (بت‏پرستان) وآنچه مى‏پرستيد. نمى‏توانيد (خلق را) بر ضد خدا گمراه كنيد. مگر كسى كه خودش (با اراده و اختيار) به دنبال دوزخ باشد. (فرشتگان گويند:) و هيچ كس از ما نيست مگر آن كه براى او (مرتبه و) جايگاهى معيّن است. و اين ما هستيم كه (براى اطاعت فرمان خداوند) صف كشيده‏ايم. و اين مائيم كه تسبيح‏گوى (خداوند) هستيم. (مشركان) پيوسته و با تأكيد مى‏گفتند. اگر پندنامه‏اى از نوع (كتاب‏هاى) پيشينيان نزد مابود، ما نيز حتما از بندگان برگزيده‏ى خدا بوديم. (ولى همين كه قرآن براى آنان آمد) پس به آن كفر ورزيدند و به زودى (نتيجه‏ى كفر خود را) خواهند دانست. و بى شك فرمان ما براى بندگانى كه به رسالت فرستاده شده‏اند از پيش معيّن شده است. همانا ايشانند كه پيروزند. وهمانا سپاه ماست كه پيروز است. پس تا مدّتى (معيّن از كفّار) روى بگردان. و (عناد و لجاجت) آنان را بنگر، پس به زودى (كيفر عنادشان را) خواهند ديد. پس آيا نسبت به نزول عذاب ما عجله دارند؟ پس هرگاه (عذاب ما) به آستانه آنان فرود آيد، اخطار شدگان چه بد صبحگاهى خواهند داشت. و تا مدّتى از آنان روى بگردان. و بنگر، پس به زودى خواهند ديد (كه عاقبتشان چه مى‏شود). پاك و منزّه است پروردگار تو، پروردگار عزيز، از آن چه درباره‏ى او (مى‏پندارند و) توصيف مى‏كنند. و سلام بر همه‏ى فرستادگان و سپاس و ستايش براى خداوندى است كه پروردگار جهانيان است.
شريعتي:
لنگر حلم تو اي کشتي توفيق کجاست *** که در اين بحر کرم غرق گناه آمده‌ايم    
انشاءالله به برکت سيد الشهداء(ع) خداوند همه ما را پاک و تطهير کند. از فضيلت ذکر بلند صلوات براي ما بگوييد و نکات پاياني شما را بشنويم.

حاج آقاي فرحزاد: همه ما دوست داريم با پيغمبر و اهل‌بيت محشور شويم. کساني که زياد يادشان مي‌کنيم و به آنها عشق مي‌ورزيم، چه الآن و چه قيامت با آنها هستيم. لذا پيامبر فرمود: «أَوْلَي‏ النَّاسِ‏ بِي‏ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَكْثَرُهُمْ عَلَيَّ صَلاةً (فِي دَارِ الدُّنْيَا)» (مكارم الاخلاق، ص 312) نزديکترين و سزاوارترين افراد به من در قيامت آنهايي هستند که در دنيا زياد صلوات بر محمد و آل محمد مي‌فرستند.
در روايت داريم «العجب‏ يحبط عمل سبعين سنة» (نهج الفصاحة، جمله 656) جمله زيبايي مرحوم علامه مجلسي در توجيه ترک اولي‌هاي انبياء دارد که چرا حضرت آدم، حضرت نوح ترک اولي‌هايي داشتند. مي‌فرمايد: چون برکات فراواني که خدا به اينها داده بود، مبادا يک موقع يک ذره فکر و خيال بر اينها بيايد، خدا يک ترک اولي، يک گندم خوردن، براي اينها پيش مي‌آورد که اينها قشنگ بسوزند که اين سوختن اينها را رشد مي‌دهد و بالا مي‌برد. و الا آنهايي که کارشان هميشه گناه است و افتخار به گناه مي‌کنند، مؤمن بودنشان زير سؤال مي‌رود. ما زياد سؤال داريم که ما گرفتار گناهي هستيم و از آن رها نمي‌شويم. در کافي شريف هست «إِنَّنِي لَمُقِيمٌ عَلَى ذَنْبٍ مُنْذُ دَهْرٍ» قسم مي‌خورد و به امام صادق مي‌گويد: من چند سال است مبتلا به گناهي هستم. «أُرِيدُ أَنْ أَتَحَوَّلَ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ فَمَا أَقْدِرُ عَلَيْهِ» دلم نمي‌خواهد گناه کنم و ناراحت هستم ولي نمي‌دانم چرا نمي‌توانم از اين گناه  بيرون بيايم؟«فَقَالَ لَهُ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً فَإِنَّ اَللَّهَ يُحِبُّكَ» اگر واقعاً راست مي‌گويي و از گناه متنفر هستي و زجر مي‌کشي، ناراحت هستي و دوست نداري، بدان که خدا تو را دوست دارد «وَ مَا يَمْنَعُهُ أَنْ يَنْقُلَكَ مِنْهُ إِلَى غَيْرِهِ إِلاَّ لِكَيْ تَخَافَهُ» اگر مي‌بيني نمي‌تواني از اين گناه بيرون بيايي و نيامدي، براي اينکه آن حالت دلشکستگي و خوف، حالت ذلت تو از بين نرود. بايد تلاش کنيم وگرنه گناه را دوست داريم، اگر باز ناخواسته افتاديم از خدا کمک بخواهيم و غرور را کنار بگذاريم. اگر غرور را کنار بگذاريم، آن گناه هم پاک مي‌شود.
مرحوم آ سيد ابوالحسن اصفهاني در سخاوت واقعاً بي نظير بودند. خدايا تو را به حق محمد و آل محمد قسم مي‌دهيم لحظه و آني ما را به خودمان وا نگذار. خدايا به حق محمد و آل محمد ما را لحظه‌اي از پيغمبر و اهل‌بيت جدا مگردان. خدمتگزاران به مکتب در پناه امام زمان حفظ بفرما. مريض‌ها و مجروحين حادثه اخير را شفاي عاجل عنايت بفرما. قرض قرضمندان را ادا بگردان. آنهايي که شغل ندارند، مسکن ندارند، همسر و اولاد ندارند، به حق أبا عبدالله به آنها مرحمت بفرما. همه گذشتگان مخصوصاً شهداي اخير را با اهل‌بيت محشور بگردان.    
شريعتي: مردم همه تو را به خدا سوگند مي‌دهند اما براي من تو آن هميشه‌اي که خدا را به تو سوگند مي‌دهم. «السلام عليک يا أباعبدالله»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها