اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

97-01-27-حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد – سيري در صحيفه سجاديه امام سجاد(عليه السلام)- شرح دعاي پنجم

معرفی برنامه


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در صحيفه سجاديه امام سجاد(عليه السلام)- شرح دعاي پنجم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 27-01- 97

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
هوا، هواي لطيفي است و شبنم است و شقايق *** هواي همهمه دارند ابر و تندر و باران
هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه *** و من هواي تو را دارم

شريعتي:  سلام مي‌کنم به همه بيننده‌ها و شنونده‌هاي خوبمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. در همه مناطق کشور ما الحمدلله باران مي‌بارد، خدا را از اين بابت بسيار سپاسگزاريم. انشاءالله بارش رحمت الهي بر سر ما مستدام و دائمي باشد. انشاءالله در اين هواي بهاري دل و جانتان بهاري باشد. حاج آقاي فرحزاد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز. آرزوي قبولي طاعات براي همه عزيزان داريم. خدا را بي نهايت بايد شکرگزار باشيم بر نعمت‌هاي فراوان خصوصاً بارندگي که خداي متعال به بيشتر کشور ما مرحمت کرده است. از عزيزان خواهش دارم هم نماز شکر و هم سجده شکر به جا آورند. صد بار الحمدلله بگويند و شکرگزاري کنيم که خدا نعمت را زياد کند. وقتي کمبود هست خيلي مي‌ناليم ولي وقتي نعمت هست يادمان مي‌رود. واقعاً بحران کم آبي هم يک بحران جدي براي مملکت ماست. مخصوصاً بعضي از مناطق که خشکسالي فوق العاده است. آنهايي که گناه داريم استغفار و توبه کنيم. روزهاي آخر ماه رجب را سپري مي‌کنيم. ماه توبه و استغفار است. يک پاکسازي کنيم. دلي را شکستيم و کسي را آزرديم، با کسي دعوا داريم، دو سه روز آخر ماه رجب حيف است. با پاکيزگي وارد ماه شعبان شويم. ماه تخليه و خالي شدن از بدي‌هاست. ماه شعبان ماه آراسته شدن به نيکي‌هاست. ماه رمضان هم ماه تجليه است، يعني خدا جلوه مي‌کند و مهمان خدا مي‌شويم. در اين مهماني مهمترين کار تميزي و پاکيزگي و نظافت است. انشاءالله با اين شکرگزاري‌ها و توبه و استغفار آماده شويم که ماه شعبان را پيش رو داريم. بعثت پيامبر عظيم الشأن(ص) را پشت سر گذاشتيم. از بعثت تا دهم ماه رمضان که وفات حضرت خديجه کبري ام المؤمنين(س) هست، ديگر همه شادي است. خواهش داريم اين ايام را جشن بگيرند و شادي کنند. همينطور که با عزاداري و مجالس عزا هيچکس مخالف نيست و ضروريت دين ماست. عرض ما اين است که همينطور که آنها را جدي مي‌گيريم، براي امام حسين هم ده روز جشن بگيريم. براي حضتر ابالفضل و امام سجاد(ع) جشن بگيريم. نيمه شعبان بيست روز جشن و شادي بگيريم. عزيزان فکر مي‌کنند براي محرم يا فاطميه و شهادت‌ها خرج کنند ثوابش بيشتر است، نخير، براي شادي‌ها هم همان ثواب را دارد. طوري نباشد که هشتاد درصد عزاداري باشد و بيست درصد شادي باشد. همانطور که فرمودند: علامت شيعيان ما اين است که با شادي ما شاد هستند. «اضحک» بر «ابکي» در قرآن مقدم شده است. اساس کار شادي است. گريه و عزاداري هم بخاطر حوادث تلخي است که پيش آمده است و الا اساس عالم با شادي است. لذا در بهشت غم و غصه نيست. فقط شادي است.
شريعتي: در اين روزهاي پاياني ماه رجب انشاءالله قدر اين لحظات باقيمانده را بدانيم و با يک دل شاد و سراسر نور وارد ماه شعبان المعظم شويم. بحث ما با حاج آقاي فرحزاد ادعيه نوراني صحيفه سجاديه است. نکات خوبي را شنيديم، در هفته‌هاي گذشته هم اين بحث را ادامه خواهيم داد. بحث امروز شما را مي‌شنويم.
حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
خيلي از بيننده‌هاي عزيز پيام دادند که هفته گذشته راديو قرآن برنامه سمت خدا پخش نمي‌شد. انشاءالله مشکلي که پيش آمده عزيزان برطرف کنند. انشاءالله اين همکاري ادامه پيدا کند. بسياري از عزيزان که سر کار يا در ماشين هستند با راديو گوش مي‌دهند.
دعاي پنجم صحيفه سجاديه دعاهاي زيبايي است. همه زيباست اما بعضي اوج دارد. دعايي است که حضرت براي خودشان و دوستان و عزيزانشان کردند. صلوات هم در اين دعاها زياد تکرار شده است. حضرت مي‌فرمايد: «وَ يَا مَنْ لَا تَفْنَى خَزَائِنُ رَحْمَتِهِ» اي خدايي که گنج‌هاي رحمت تو پايان پذير نيست. «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» خدايا درود بفرست بر محمد و آل محمد، «وَ اجْعَلْ لَنَا نَصِيباً فِي رَحْمَتِكَ» خدايا بهره‌اي از رحمتت را به ما عنايت بفرما. «وَ يَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْيَتِهِ الْأَبْصَارُ» اي خدايي که ديده‌ها براي ديدن تو کم مي‌آورد. چشم ظاهر که نمي‌تواند ببيند، چشم باطن هم نمي‌تواند حق خدا را ادا کند و به معرفت واقعي برسد. يعني قطع مي‌شود و کوتاه مي‌شود. «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» درود بفرست بر محمد و آل محمد، «وَ أَدْنِنَا إِلَى قُرْبِكَ» خدايا ما را به قرب خودت نزديک کن، «وَ يَا مَنْ تَصْغُرُ عِنْدَ خَطَرِهِ الْأَخْطَارُ» اي خدايي که در مقام برگي و منزلت تو همه چيز کوچک است. يعني عظمت خدا که جلوه مي‌کند، همه چيز در نزد خدا کوچک است. کوچک است در منزلت تو تمام منزلت‌ها، «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» باز هم درود بفرست بر محمد و آل محمد، بارها عرض کرديم موقع شنيدن نام پيامبر ذکر صلوات مستحب مؤکد است. «وَ كَرِّمْنَا عَلَيْكَ» خدايا ما را نزد خودت گرامي بدار. التماس مي‌کنيم که نزد خدا گرامي باشيم.
«يَا مَنْ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُ عَظَمَتِهِ» اي خدايي که شگفتي‌هاي عظمت تو و خلقت تو تمام شدني نيست. «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْجُبْنَا عَنِ الْإِلْحَادِ فِي عَظَمَتِكَ» خدايا از اينکه ما منحرف شويم و عظمت تو را نبينيم و حق تو را نشناسيم ما را حفظ کن. خلقت آسمان و زمين، بدن ما از يک نطفه گنديده، خدا چشم و گوش و کبد و مغز و غيره را خلق کرده است. اين واقعاً چه عظمتي است؟ چه خلقتي است؟ دو نکته را عرض کنم. يک نکته اينکه بزرگترين اشتباهي که بشر پيدا کرده اين است که گاهي نشانه‌ها و آيات و خلقت ما را از خالق غافل مي‌کند. ما يک نقاشي زيبايي مي‌بينيم، مي‌گوييم: چقدر قشنگ است. چقدر زيبا است. هفتاد سال، هشتاد سال از نقاشي تعريف مي‌کنيم که چقدر اين زيبا و قشنگ است. نمي‌گوييم: دست آن نقاش را ببوسيم، آن نقاشي که اين زيبايي‌ها را ايجاد کرده است، مهم است. نقش مهم است ولي نقش وسيله است که ما به نقاش پي ببريم.
شريعتي:    

تو به سيماي شخص مي‌نگري *** ما به آثار صنع حيرانيم
تنگ چشمان نظر به ميوه کنند *** ما تماشا کنان بستانيم

بعضي بستان را مي‌بينند چقدر گلهاي قشنگ، درختان زيبا، ولي باغباني که اينها را پرورش داده و هم باغباني که خدا او را خلق کرده و هم اين زيبايي‌ها را خلق کرده است. ما دائم در نقش‌ها غرق شديم. اينها مقدمه است. در آيات نمانيم. ما خانه پدر و مادر مي‌رويم در و ديوار مقصود ماست؟ مقصود صاحبخانه است. ما کربلا و مشهد مي‌رويم عاشق در و ديوار و طلا و نقره هستيم؟ عاشق محبوب هستيم.
حرم جويان دري را مي‌پرستند *** فقيهان دفتري را مي‌پرستند
بيافکن پرده تا معلوم گردد *** که ياران ديگري را مي‌پرستند
يعني اين مخلوقات ما را از خلاق متعال غافل نکند. مقصد را گم نکنيم.خيلي از ما در راه مانديم، در نقش آفريني‌ها مانديم.
خير تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنيم *** کاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
زليخا وقتي زيبايي يوسف، جلوه يوسف را ديد، که گرفتار شد. وقتي رشد پيدا کرد عاشق خداي يوسف شد. ديگر به يوسف هم خيلي اعتنا نمي‌کرد.حضرت يوسف گفت: بيا با هم باشيم. گفت: من وقت ندارم. يکبار هم زليخا از دستش فرار کرد. حضرت يوسف پيراهن زليخا را کشيد و پاره شد. گفت: کسي را ملامت نکن. روزي هم من به دنبال تو بودم و زليخا گفت: تو فرار کردي. حالا برعکس شده است. يوسف گفت: من مي‌گويم بيا امشب با هم باشيم. مي‌گويي من حال ندارم. زليخا گفت: اي يوسف من وقتي عاشق تو بودم، کسي که تو را خلق کرده بود نديده بودم. نشناخته بودم!
حسن يوسف را به عالم کس نديد *** حسن آن دارد که يوسف آفريد
اگر يک ذره خدا خودش را به ما نشان بدهد که نمونه‌هاي اين آياتي است که خلق کردم. يک نمونه يو.سف صديق است. يک نمونه که در مبعثي که پشت سر گذاشتيم «اللهم اني اسئلک بتجلي الاعظم في هذه الليله» خدايا تو را مي‌خوانيم به بزرگترين نقش آفريني و جلوه‌اي که در عالم کردي که پيامبر عظيم الشأن است. تمام خلقت آسمان و زمين عالم ملک است. عالم ظاهر است. عالم ملکوت چه خبر است؟ عالم ملکوت عالم بالا است. يعني باطن اين عالم است. عالم روح است، عالم امر است. روح ما، جان ما، حقيقت ما، معنويات، بهشت، اينها عالم ملکوت است. «وَ كَذلِكَ نُرِي‏ إِبْراهِيمَ‏ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (انعام/75) معراج را به پيامبر خدا نشان دادند، عالم ملکوت به مراتب شيرين‌تر و جذاب‌تر و به مراتب دلربا تر است و اصلاً قابل قياس با اين عالم نيست. در روايتي که در کلمات بزرگان آمده است مثلاً بچه‌اي که در رحم مادر استو از آنجا روزي مي‌خورد، فکر مي‌کند جايش همانجا هست و بيرون هم نمي‌آيد. اصلاً فکر نمي‌کند در بيرون از رحم مادر عالم به اين بزرگي باشد. لذا حاضر نيست از اين عالم بيرون بيايد. در روايات مي‌فرمايد: عالم طبيعت و عالم ملک در مقابل عالم معنا و عالم ملکوت مثل رحم مادر نسبت به دنياست بلکه به مراتب بزرگتر است.
اگر بدانيم خدا پشت اين عالم چه چيزهايي خلق کرده است با خودمان آشنا شويم، با روحمان آشنا شويم، با باطنمان آشنا شويم. گفت:
ظاهر اين اختران قوام ما *** باطن ما گشته قوام سماء
يعني روح ما مي‌تواند براي همه عوالم حاکم شود. اصلاً تمام اين مخلوقات را خدا براي روح و جان ما خلق کرده است. بزرگي مي‌فرمود: اگر کسي براي اين حديث جان بدهد جا دارد. حديث قدسي است «خَلَقْتُ الْأَشْيآءَ لِأَجْلِک» تمام اين عالم را براي تو خلق کردم. يعني تمام اين آسمان و زمين و دنيا و آخرت و بهشت و جهنم براي انسان خلق شده است. ولي «وَ خَلَقْتُک لِأَجْلي» من تو را براي خودم خلق کردم. با من مأنوس شوي.
تو را ز کنگره عرش مي‌زنند سفير *** ندانمت که در اين دامگه چون افتادي
آنچه از تو گمشده است گر از سليمان گم شدي *** بر سليمان هم پري، هم اهرمن بگريستي
اگر بدانيم براي چه آمديم؟ آمديم ربوبيت و خدايي کنيم. يعني جمال الهي و صفات الهي در ما تجلي پيدا کند. لذا در بهشت بعضي به اين مراتب مي‌رسند. در روايت داريم که نامه از طرف خدا مي‌آيد، «من الحي الذي لا يموت الي الحي الذي لا يموت» عالم بهشت عالم خداگونه زندگي کردن است. خدا مي‌گويد: از طرف بنده‌اي که حي لا يموت است به بنده‌اي که حي لا يموت است. عالم اراده و عالم روح و عالم امر است. آنجا هر چيزي که ميل پيدا مي‌کني بلافاصله حاضر است. الآن در دنيا خيلي چيزها را مي‌خواهيم نمي‌شود. خيلي چيزها هست و مي‌خواهيم بخوريم براي ما ضرر دارد. مي‌خوريم سير مي‌شويم. ولي عالم بهشت اينطور نيست. عالم بهشت فضولات و زوائد ندارد. زحمت ندارد. اگر کسي اراده کند ميليون‌ها سال بخورد هم اشتها دارد و هم ميل دارد. خستگي نيست. پرنده در هوا پرواز مي‌کند و مؤمن ميل به غذا دارد. پرنده آماده و بريان شده مي‌آيد و دوباره زنده مي‌شود و مي‌رود. نه از او کم مي‌شود و نه از شما کم مي‌شود. اگر آدم بداند خدا چه چيزهايي براي ما تهيه کرده است.
حضرت امير در خطبه متقين مي‌فرمايد: «ولو لا اَجل الّذي کتب الله عليهم لم تستقرّ ارواحهم في اجسادهم طرفة عينٍ شوقاً الي الثّواب وخوفاً من العقاب» اگر خدا براي متقين اجلي مقدر نمي‌کرد، اين بايد هفتاد سال زنده بماند، از شوق بهشت يک لحظه روح در بدن قرار نمي‌گرفت. و از خوف جهنم يک لحظه عذابش هم سخت است. بدانيم خدا چه چيزهايي براي گنهکاران و مجرمين تهيه کرده است، يک لحظه از ترس روح در بدن قرار نمي‌گيرد ولي ما خبر نداريم. خدا چه چيزهايي آماده کرده است. عالم ملکوت به مراتب بالاتر است و خدا ما را براي آنجا خلق کرده است و خدا ما را براي خودش خلق کرده است. همه اين عالم فداي بنده و فداي انسان مي‌شود. ولي اين انسان بايد فداي او شود و در راه او قدم بردارد. زندگي که در آن مردن نيست. عزتي که در آن ذلت نيست. صحتي که مريضي در آن معنا ندارد. بيداري که در آن خواب نيست. کسالت و خستگي نيست. هيچ آفتي نيست. هر چيزي که يک سر سوزن احساس غم و ناراحتي کنيم، معنا ندارد. الآن بيشتر مردم روي زمين يا خوف دارند يا حزن دارند. دائم به ما پيام مي‌دهند که ما افسردگي و ناراحتي و کدورت داريم.
بزرگي خيلي زيبا فرمود. يکي از شاگردان من به من نامه داده که مدتي است من خوشي و راحتي و آرامش در خودم نمي‌بينم. حالم خوب نيست. افسرده و محزون هستم. دلشوره و اضطراب دارم. ايشان يک کلمه جواب زيبايي نوشته که تمام دلشوره‌ها، ناراحتي و غم‌ها و غصه‌ها براي اين است که تو پشت به خدا کردي و رو به خودت کردي. من محور هستي. مي‌گويي: هرچه من مي‌خواهم.
جمله نامرادي‌ات از طلب مراد توست *** ترک مراد ار کني، جمله مراد آيدت
جمله ناگوارشت از طلب گوارش است *** ترک گوارش ار کني، جمله گوار آيدت
مي‌گويد: چون شما پشت به خدا کردي و رو به خودت کردي، من محور شدي. هرکس خدا را فراموش کند، دور خودش و ديگران بچرخد، به هم مي‌پيچد. «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» (طه/124) از خدا غفلت کني و اعراض کني و غير خدا را براي خودت انتخاب کني، من زندگي‌اش را تحت فشار قرار مي‌دهم. زندگي تنگ مي‌شود و آرامش و خوشي نيست. تمام افسردگي‌ها و ناآرامي‌ها، تمام ناخوشي‌ها براي اين است که پشت به خدا کردي و رو به خودت کردي. توجه تو به نفسانيت و عنانيت و خوديت است. اين نفس باعث بي قراري و اضطراب است. اگر مي‌خواهي همه آرامش‌ها به تو برگردد و خوف و حزن از تو دور شود پشت به خودت کن و رو به خدا کن. خدايا من در اختيار تو هستم، هرچه مي‌خواهي بکني. چرا امام حسين در گودي قتلگاه آرام بود؟ هيچکسي زير اين آسمان، بلاي سنگيني که به امام حسين آمد را نداشته است. ولي آرامشي که در قلب امام حسين است که صورتش مثل نور مي‌درخشيده و راوي مي‌گويد شدت جذابيت و نورانيت و اشراق صورت امام حسين مرا از تفکر در قتل او غافل کرده بود. اينقدر آرامش دارد که مي‌گويد: «رضاً بقضائک» من با تو دارم عشق مي‌کنم.«ترکت الخلق طراً في هواکا و ايتمت العيال لکي اراکا» يعني من از همه عالم و خلقت دست کشيدم براي اينکه تو را ببينم، زن و بچه و بدن و اصحاب و ياران براي تو، براي عشق و محبت تو! اين شعر براي نير تبريزي است و خيلي زيباست.
عنقاي قاف را هوس آشيانه بود *** غوغاي کربلا همه در ره بهانه بود
جايي  که خورد مي، آنجا گذاشت سر *** دُردي کشي که مست شراب شبانه بود
امام حسين که جاودانه ماند چون مقصدش خدا بود. خدا را مي‌خواست. «يا ايتها النفس المطمئنه» در مورد امام حسين خيلي روايت داريم. «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة» (فجر/27 و 28) امام حسين بدنش غرق تير و نيزه بود. ولي اينها براي جنبه بدني و خلقي انسان است ولي روح چيست، عالم ملکوت که گفتيم. آنجا را ببيني اينها برايت سهل است. روايت داريم در بيت الاحزان است. آن طرف ظاهرشان در نهايت بلا و مصيبت ولي باطنشان سرتا سر رضا و تسليم و آرامش و راحتي است. «ما رأيت الا جميلا» ما غير راحتي و خوشي چيز ديگري نمي‌بينيم. چون نفس مطمئنه است. آرامش عجيبي دارند که اصلاً قابل قياس نيست. امام باقر(ع) فرمود: يک ذره رنج نيزه، آهن را به بدنشان حس نمي‌کردند. وقتي آدم با آن عالم آشنا شود، آن عالم عالمي است که حضرت ابراهيم را در آتش مي‌اندازند. جبرئيل آمد گفت: من کمک تو بکنم؟ همه فرشته‌ها را دارم. گفت: نه! فرشته باد آمد، حرکت بدهم تمام آتشها را کن فيکون کنم. باران آمد، اين چه قلبي دارد که ما يک سردرد مي‌گيريم و يک گرفتاري پيدا مي‌کنيم به هزار واسطه و پول و پارتي رو مي‌زنيم.
حضرت ابراهيم يقين دارد چند لحظه ديگر پودر مي‌شود، بعضي فکر مي‌کنند حضرت ابراهيم مي‌دانسته الآن گلستان مي‌شود، فورماليته بوده است، قطعاً اينطور نبوده است. حضرت ابراهيم مي‌داند براي خدا قرباني مي‌‌شود، تمام مي‌شود. همه ذرات وجودش در عيش خدا مي‌سوزد. توکل دارد مي‌داند خدا وا نمي‌گذارد، همان هم لذت مي‌برد از فدا شدن، ولي اگر انسان بداند که گلستان مي‌شود همه در آتش مي‌رويم. آتش نمرودي آتش معمولي که نبود، ما يک شب از اتوبان تهران به قم مي‌رفتيم، پرايد آتش گرفته بود. اين طرف اتوبان چهل، پنجاه متر اين طرف تر بوديم، حرارت آتش به ما ميزد. هرکسي نزديک مي‌رفت مي‌سوخت. آتشي براي ابراهيم افروخته بودند که پرنده‌ها در آن منطقه نمي‌توانستند پرواز کنند. در کمتر از ثانيه، اراده خدا را مي‌خواهم بگويم. کسي با اين عالم آشنا شود، تمام دنيا و حکام و قدرت‌ها پوچ پوچ است. همه عالم جمع شوند و بخواهند پيغمبر را زمين بزنند. در يک لحظه همه برمي‌گردند. امام زمان هم صاحب امر است. يعني عالم را کن فيکون مي‌کند. در عين اينکه چيزهاي ظاهري هم هست، ولي اعمال قدرت مي‌شود. در يک لحظه تمام اين آتش‌ها خاموش شد. در يک لحظه کمتر از ثانيه گل و رياحين و بستان شد و حضرت ابراهيم در باغ نشست. کسي بويي از اين عالم ببرد، که سلمان و ابوذرها برده‌اند. همين نگاه مي‌شود که دنيا زندان است، يعني از اينکه از اين عالم برود کيف مي‌کند لذت مي‌برد، به ملاقات خدا برود. اينقدر اين دنيا پوچ و بي ارزش مي‌شود، اين قدرت‌هاي پوشالي که ما را مي‌ترسانند، يک بچه کوچولو مي‌تواند همه اين قدرت‌ها را از بين ببرد. ولي در وقتش اگر بخواهد اراده کند.
اسم اعظم که يک زهر چشم به بالقيس نشان داد، يک حرف از 73 حرف را داشت. الآن هيچ قدرت دنياي قدرت‌هاي پوشالي نمي‌توانند يک شيء را چند هزار تن کشتي هواپيما را در يک ثانيه کمتر چشم برگردانند، در يک جايي حاضر کنند. محال است به چنين قدرتي برسند. آصف بن برخيا در يک لحظه اين کار را کرد که زهر چشم گرفت و بالقيس گفت: اين اصلاً قابل جنگ نيست. طي الارض دارند، امکانات دارند، گاهي ميليون‌ها نفر مي‌آيند التماس مي‌کنند باران نمي‌آيد ولي غلام امام سجاد که عجيب است اين غلام پست ترين کارهاي خانه امام سجاد را داشته است. يعني حيوانات را تيمار مي‌کرده است. همه آمدند بيرون مدينه دعا کردند ولي باران نيامد. ديدم يک غلامي که نه سر و وضعي دارد، نه لباسي دارد، آمد دو رکعت نماز خواند و سرش را بالا کرد، خدايا باران رحمتت را نازل کن. يکباره باد بلند شد و ابر و طوفان و فضا عوض شد. قطع کردم دعاي اين اثر کرد. يک کسي که خالص است و پاک است، باران مفصلي آمد. من رد اين غلام را ديدم به خانه امام سجاد(ع) رفت. آدم ناشناسي بود يعني مردم هم نمي‌شناختند. فردا خدمت امام سجاد آمدم، عرض کردم اگر من حاجتي داشته باشم شما دريغ مي‌کنيد؟ به من فرمودند: نه! فرزدق مي‌گويد: خانواده‌اي هستند که در طول عمرشان نه به کسي نگفتند الا در «لا اله» که آنجا واجب است خداهاي ديگر را نفي کنيم. گفتم: يکي از غلامان شما را من مي‌خواهم بخرم. فرمودند: باشد، غلامان را آوردند. ديدم نه آن يکي نيست. گفتم: آن کسي که من مي‌خواهم نيست. گفتند: کسي ديگر مانده است؟ گفتند: يک غلامي است فکر نمي‌کنيم کسي اين را بخرد. طويله را تر و خشک مي‌کند. گفتم: من اين را مي‌خواهم. حضرت فرمودند: مانعي ندارد. اگر دوست دارد شما او را بخريد. من او را به شما مي‌فروشم يا هديه مي‌کنم. غلام رو به من کرد و گفت: به چه علت مي‌خواهي مرا از آقا جدا کني؟ گفتم: فکر کردي من تو را نشناختم؟ تو ديروز آمدي بيرون مدينه، فرمود: سرّش فاش شده است. تو بودي که دعا کردي باران آمد. گفت: سر من فاش شده است. گفتم: من فهميدم. گفتم: فکر نکني من مي‌خواهم تو را به کار بکشم، مي‌خواهم خدمتگزار شما باشم. گفت: اين بدتر است. آدم‌هايي که از من و اسم و شهرت فرار مي‌کنند. اولياي خدا فرار مي‌کردند. برعکس بعضي که خودشان را بخاطر رياست باطل و اسم و رسم و شهرت به آب و آتش مي‌زنند و به قعر جهنم مي‌روند. اولياي خدا «يکره الرفعه» از شهرت فرار مي‌کنند. از رأفت و رياست فرار مي‌کنند. «من طلب رياسة هلک» کسي که نا اهل است، رياست طلب مي‌کند هلاک مي‌شود. گفت: براي من خيلي سخت است. گفتم: حالا که دوست نداري عيب ندارد. مي‌گويد: آمدم داشتم به منزل برمي‌گشتم، امام سجاد دنبال من فرستاد. فرمودند: بيا اين دوستت را تشييع جنازه کن. وقتي ديد سرّش فاش شده است، گفت: يک نفر که پي ببرد فردا ديگر دکان و دستگاه درست مي‌شود و خلاصه دست به دعا برداشت و گفت: خدايا من نمي‌خواهم در اين دنيا بمانم. از دنيا رفت و گفت: بيا تشييع جنازه کنيم و دفن کنيم.
کسي يک ذره با خدا و با بهشت و با آن عالم ملکوت، با آن عالم بالا آشنا شود، اصلاً مرگ برايش معنا ندارد. مريضي و فقر و گرفتاري، همه عالم او را فحش بدهند يک ذره به او اثر ندارد. همه عالم تعريفش را کنند، چون ما با آنجا آشنا نبوديم. مرحوم بهاءالديني خدا رحمتش کند. اين جمله را مکرر مي‌فرمودند. مي‌فرمودند: کسي يک ذره با دستگاه خدا آشنا باشد، يک ذره خدا را بشناسد، يک ذره محبت و معرفت خدا، يک پل ارتباطي، يک نخي، يک روزنه کوتاهي باز شود به قلبش، يک نوري از آنجا به دلت بتابد. همه عالم را رها مي‌کند. اين اولين جمله‌اي است که اميرالمؤمنين(ع) در خطبه متقين درباره متقين مي‌فرمايد، اين جمله است. «عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم» خدايا عظمت خودت، اينکه الآن اينجا حضرت مي‌فرمايد: «لا من تنقضي عجائبه عظمته» اين عظمت خودت را در دل ما بيشتر کن. التماس کنيم. بخدا قسم چيزي شيرين‌تر در اين عالم ازمعرفت و محبت خدا نيست. خدا را بشناسيم. خدا کند بچشيم و درک کنيم. «بک عرفتُکَ و أنت دَلَلتَني عليک» تو به من بشناسان. استعداد در همه انسان‌ها هست، بايد التماس کنيم. حرف خدا را گوش بدهيم.
شيخ رجبعلي خياط چهل روز سکوي پرتابش چه بود، اوج گرفت؟ عاشق يک دختر خانمي بود و دختر خانم هم عاشق او بود. يک جاي خلوت به هم رسيدند. گفت: خدايا من با تو معامله مي‌کنم. مي‌دانم همه چيز گناه فراهم است فقط تو راضي نيستي. من خواست تو را بر خواست خودم، بر نفس و شهوتم و هوسم مقدم مي‌دارم. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ‏ مَقامَ‏ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏، فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏» (نازعات/40) همين الآن روزنه به بهشت براش باز مي‌شود. با خدا دو کلمه صحبت کرد. خدايا من از هوسم گذشتم، تو هم براي خودت، بخاطر خودت مرا آدم کن. مرا بساز و با خودت آشنا کن. اخاص و معرفتي خدا به او مرحمت کرد که شرح حالش را آقاي محمد ري شهري نوشتند، «کيمياي محبت» کتاب خوبي است. يک آدم خياط با خدا معامله مي‌کند، يک ذره محبت و معرفت خدا در وجودش مي‌آيد و زندگي و عالم براي او عوض مي‌شود. از خداي متعال معرفت و مودت بخواهيم. به برکت صحيفه سجاديه و امام سجاد انشاءالله يک ذره آدميت، انسانيت، معرفت، يک ذره‌اش يعني همه، «عَظُمَ‏ الْخالِقُ‏ فى انْفُسِهِم فَصَغْرَ مادُونَهُ فى اعْيُنِهم» غير خدا همه کوچک است. اصلاً تمام بلاها باطل مي‌شود. با خدا ارتباط برقرار کني، حزن و اندوه و بلا پوچ پوچ مي‌شود.
شريعتي: امروز صفحه‌ي 291 قرآن کريم، آيات 87 تا 96 سوره مبارکه اسراء را تلاوت خواهند کرد.
«إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَ‏ فَضْلَهُ‏ كانَ‏ عَلَيْكَ كَبِيراً «87» قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً «88» وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً «89» وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً «90» أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً «91» أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا «92» أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى‏ فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا «93» وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ إِلَّا أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا «94» قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولًا «95» قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «96»
ترجمه: جز رحمت از پروردگارت (مدافعى نخواهى يافت)، قطعاً فضل خداوند نسبت به تو بزرگ است. بگو: اگر (تمام) انس و جنّ گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، نمى‏توانند مثل آن را بياورند، هر چند كه بعضى پشتيبان و ياور ديگرى باشند. و همانا در اين قرآن، از هرگونه مثال براى مردم آورديم، ولى بيشتر مردم سرباززده، و جز انكار كارى نكردند! وگفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى‏آوريم، مگر براى ما چشمه‏اى از زمين جارى سازى، يا براى تو باغى از خرما وانگور باشد كه از ميان آن، نهرها جارى گردانى. يا آسمان را همان گونه كه مى‏پندارى به صورت پاره‏هايى بر ما بيفكنى، يا خداوند و فرشتگان را در مقابل ما بياورى. يا براى تو خانه‏اى از زر و زيور باشد، يا در آسمان پرواز كنى و به پرواز و بالا رفتن تو (نيز) ايمان نخواهيم آورد تا آنكه كتابى برما فرود آورى كه آن را بخوانيم. بگو: پروردگار من منزّه است. آيا جز اين است كه من بشرى فرستاده شده‏ام؟! و آنگاه كه هدايت به سراغ مردم آمد، چيزى مردم را از ايمان آوردن بازنداشت، جز آنكه گفتند: آيا خداوند، بشرى را به عنوان پيامبر، برانگيخته است؟ بگو: اگر در زمين فرشتگانى بودند كه با اطمينان و آرامش راه مى‏رفتند، هر آينه ما از آسمان فرشته‏اى را به عنوان فرستاده بر آنان مى‏فرستاديم. بگو: ميان من و شما خدا براى گواهى كافى است، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست.
شريعتي:از فضيلت ذکر صلوات بر محمد و آل محمد بشنويم و بعد دعا بفرماييد و خداحافظي کنيم.
حاج آقاي فرحزاد: در آستانه ماه شعبان هستيم، از اعمال ماه شعبان و از اعمال ماه رمضان ذکر زياد صلوات بر محمد و آل محمد است. حداقل روزي هزار بار در هر حالتي که هستند  صلوات بفرستند. خدايا تو را قسم مي‌دهيم به محمد و آل محمد به همه ما معرفت و محبت خودت را عنايت بفرما. به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان از ما راضي و فرجش را نزديک بگردان. به حق محمد و آل محمد باران رحمتت را بيش از اين بر ما نازل بفرما. ما را به گناه و بدي‌هايمان مؤاخذه نفرما. خداي همه مريض‌هاي روحي و جسمي و مريض‌هاي مد نظر لباس عافيت بپوشان. آنهايي که فرزند ندارند. مسکن و حقوق و شغل ندارند، به حق پيغمبر و اهل‌بيت به آنها مرحمت بفرما. از بهترين برکات ماه رجب و شعبان و رمضان و شب‌هاي قدر همه ما را به نحو احسن بهره‌مند بفرما. انشاءالله آنهايي که کربلا نرفتند، خبرهاي خوشي داريم، هفته‌هاي آينده باز هم قرعه کشي مي‌کنيم، زيارت عتبات نصيب همه ما بفرما. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
شريعتي: بهترين‌ها را براي همه شما آرزو مي‌کنم. در آستانه ماه شعبان المعظم آرزو مي‌کنم دلهايمان را راهي کربلاي معلي کنيم و به امام حسين(ع) سلام مي‌کنيم و دعا مي‌کنيم انشاءالله هيچکدام از اين آستان کرامت محروم نمانيم.  «السلام عليک يا أباعبدالله»

ارسال دیدگاه


ارسال

جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید

دیدگاه ها