برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: وصاياي پيامبر اکرم(ص) به حضرت اميرالمؤمنين(ع)- راههاي رفع حزن و اندوه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد
تاريخ پخش: 27-10-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما بينندههاي عزيز و شنوندههاي خوب و نازنينمان. انشاءالله هرجا که هستيد بهترينها نصيب شما شود. باغ ايمانتان آباد باشد و جوانه زندگيتان پر نشاط باشد. حاج آقاي فرحزاد سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي فرحزاد: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز. آرزوي موفقيت براي همه سروران عزيز را داريم. هفته گذشته مصادف با وفات حضرت معصومه(س) بود، پيامهاي مفصلي عزيزان دادند و التماس دعا گفته بودند. طبق عهد و پيماني که بستيم، در همه دعاها و زيارات همه را شريک ميکنيم. خداوند با همهي مؤمنين عهد بسته «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة» (حجرات/10) اميدواريم آنها هم در کارهاي خير، ما را شريک کنند.
شريعتي: انشاءالله هميشه به زيارت برويد و زندگي شما منور به نور اهلبيت(ع) باشد. بحث ما در ذيل وصاياي نبي مکرم اسلام به اميرالمؤمنين، شادي و نشاط بود. امروز هم ادامه بحث را خواهيم شنيد.
حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
همانطور که اشاره فرموديد به اين فراز رسيديم که در وصاياي پيغمبر خدا هم تکرار شده است. «يا علي! من استولي عليه الضجر رحلت عنه الراحة» علي جان هرکس ناتواني و ضعف و ناآرامي و افسردگي به او هجوم بياورد و مسلط شود، خوشي و راحتي و نشاط از او ميرود. بايد درهاي غم و غصه را هرچقدر ميتوانيم ببنديم.
يکي از عوامل شادي که گفتيم توبه و استغفار بود. چون ادا نکردن حق خدا يا حق مردم و حق الناس يک سنگيني بر دل انسان مينشيند و باعث کدورت و غم و غصه و ناراحتي ميشود. وقتي اينها را ادا کرديم، راحت ميشويم و احساس سبکي و نشاط ميکنيم. يکي ديگر از عواملي که اين هم عامل کليدي است و اساسيترين عامل شادي و نشاط و سرحالي و خوشي است، ارتباط و انس با خداي متعال است. مهمترين عامل همين است و بقيه عوامل هم تحت الشعاع همين عامل هستند. ما بخاطر اينکه آرزوها و خواستههايي داريم به آن نرسيديم، غم و غصه ميخوريم. يا نگران آينده هستيم. يا ناراحتي از گذشته داريم. خوف و حزن ما را ميگيرد. ولي وقتي که به سرچشمهي همه راحتيها و قدرتها و خوشيها مرتبط شويم و وصل شويم، نشاط و آرامش پيدا ميکنيم. ما دنبال چه هستيم؟ آرامش و نشاط و سرحالي ميخواهيم. قدرت و عزت و غنا و کمال ميخواهيم. هر خوبي که شما ميدانيد، اينها همه دست خداست. سرچشمهي همه خوبيها خداست. لذا اين آيه به عناوين مختلف در قرآن تکرار شده است. «إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (يونس/62) وقتي دلمان با خدا يکي شد، اين دل را بايد تحويل صاحبخانه بدهيم.
از امام صادق(ع) علت نگرانيها و ناراحتيها و عشقهاي مجازي که انسان مبتلا ميشود را پرسيدند. عشق مجازي هم فقط عاشق شدن نسبت به يک شخص نيست. عشق به رياست، به مال و ثروت، عشق به هرچيزي غير از خدا عشق مجازي است. حضرت فرمودند: «قُلُوبٌ خَلَتْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَيْرِه» (بحارالانوار/ ج70/ ص158) علت عشقهايي که مجازي است و انسان را بيمار و مبتلا ميکند و دردسر زا است و انسان به انواع بيوفاييها گرفتار ميشود، علتش اين است که دل ما عرش خداست. «القلب حرم الله» يعني اين دل و روح و جان ما براي خداست.فرمود: اين دلها از محبت خدا و ذکر خدا خالي ميشود، وقتي خالي شد آلودگي داخل آن ميشود. باعث اضطراب و نگراني و کدورت ميشود. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكا» (طه/124) لذا هرچقدر اين ارتباط را با خداي متعال قلباً، نه با بدن و معاشرت، چون انسان با معاشرت با همه بايد بنشيند. داريم: دست به کار و دل به يار باشد.
اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: «ضاع من كان له مقصد غير الله» (غررالحكم/ص 95) حديث کليدي و جامعي است. هرکس هدفي و مقصدي جز خدا داشته باشد، ضايع شده است. بايد به سمت خدا برويم و خدا هم به ما کمک ميکند. همه کساني که به سمت خدا هستند، فرشتهها، انبياء، عالَم، همه کمک ميکنند.
مرحوم شيخ رجبعلي خياط فرمودند: اگر کسي بچهدار نشده است، انشاءالله خدا به همه کساني که فرزند ندارند، فرزند عنايت کند. حالا بعد از بيست سال خدا به اينها بچه داده است. اين پدر و مادر چه حالي با اين بچه دارند؟ همه عشق و وجودشان اين بچه است. لباس، خوراک، پوشاک، تب بکند و پيشامدي شود، يعني همه عمر و زندگيشان را روي اين بچه ميگذارند. ايشان ميفرمودند: کسي که نه طالب دروغي، ما خيلي از مواقع جيب خدا را ميخواهيم و خود خدا را نميخواهيم. کسي که طالب صادق باشد، يعني خدا را بخواهد، بيش از پدر و مادري که همه وجودشان را وقف اين بچه ميکنند، خداي بزرگ همه هستي را بسيج ميکند که او را به مقصد برساند. اصلاً خدا عالم را براي همين خلق کرده است. «ضاع من كان له مقصد غير الله» يعني ضايع شد، آنهايي که خيلي بد هستند را در جهنم ميسوزانند.
شريعتي: اين هم بگوييم که اينطور نيست که از فردا همه مشکلات از زندگي برود، ممکن است مشکلات هم باشد ولي اينها آرام هستند.
حاج آقاي فرحزاد: مشکلات به بدنشان ميخورد، ولي به درونشان نه. يعني بالاترين مصائب به امام حسين و خانوادهاش رسيد، ولي در گودي قتلگاه هم صورتشان برافروختهتر است، در مقاتل نوشتند که راوي فرمود: نورانيت و چهرهي گشادهي حضرت مرا مشغول کرد. از بس قلب حضرت آرام است و تسليم رضاي خداست، هرچه هم بخورد به بيرون ميخورد و به درون نميخورد. ممکن است مرض ظاهري باشد، گرفتاري باشد ولي درونش آرام است. سکه دو رو دارد. انسان هم يک جنبهي خلقي دارد و يک جنبهي رَبي دارد. جنبهي خلقيشان ممکن است مصيبت ديده باشند، داغ ديده باشند، ولي درونش اينطور نبود. ميگفتند: «ما رأيت الا جميلا» من اصلاً خاري نميبينم و همه گل است. همه زيبايي است. ما راضي به رضاي خدا هستيم.
آرامش و خوشي و راحتي براي درون ماست. براي ظاهر ما نيست. ممکن است کسي در سلولي باشد ولي اينقدر خوش باشد، چون با خدا ارتباط دارد. ممکن است در يک باغ و بستان و جنگل هم باشد ولي از غم و غصه پر باشد. پس اين ربطي به بدن و ظاهر ندارد. ممکن است کسي مال و ثروت دارد ولي از درون پر باشد و کم کم از بين ميرود. ممکن است کسي چيزي نداشته باشد ولي خيلي خوش باشد. قانع و راضي است. اينهايي که ميگوييم همه جنبههاي روحي و دروني دارد. لذا امام باقر(ع) فرمود: «مَن وَثِقَ باللّه أراهُ السُّرورَ، و مَن تَوَكَّلَ علَيهِ كَفاهُ الاُمورَ» (جامع الاخبار/905/322) کسي که در همه امور زندگي تکيهگاهش خدا باشد، خدا شادي و سرور و نشاط را به او نشان ميدهد. چون اعتمادش به خداست. هرجا هم نشد مطمئن است به صلاحش نبوده است. اگر شد که شد. اگر هم نشد خوش و سرحال هستم. ميدانم صلاح و مصلحت من اين بوده است. «مَن وَثِقَ باللّه أراهُ السُّرورَ» خدا به او سرور را نشان ميدهد. «و مَن تَوَكَّلَ علَيهِ كَفاهُ الاُمورَ» کسي هم که توکل به خدا کرد، يعني از علم حقوق و مسائل خبري ندارد. ولي يک وکيل قهرمان دارد که هرجا رفته در قضاوتها حاکم شده است. چقدر خيالش راحت است. خدا بهترين وکيل است.
مرحوم بهجت ميفرمودند: کسي از علماي برجسته ميخواست پسرش را داماد کند، اسباب ظاهري فراهم نبود. هي ميگفت: توکل کنم، نکنم. گفت: نه! وکيل اين است که من اصل هستم و او فرع من است. ولي من فرع هستم و او اصل است. من چه کسي هستم! صاحب کار خداست. چرا من غصه بچهام را بخورم؟ کسي که به خدا توکل کند، خدا همه امور او را انجام ميدهد. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِه» (طلاق/3) حضرت امير فرمود: اگر شرق و غرب عالم به اين آيه چنگ بزنند، همه را کفايت ميکند. کليدي است که همه درهاي بسته را باز ميکند. يک مقدار باور ميخواهد. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» کسي که نه با زبان، بلکه با قلبش بگويد و واقعاً تکيهگاهش خدا باشد، «فَهُوَ حَسْبُه» خدا او را کفايت ميکند. «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِه» يعني امر خدا و فرمان خدا هميشه به مقصد ميرسد. ولي براي ما ممکن است برسد و ممکن است نرسد. ولي براي خدا هميشه ميشود. «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرا» براي هر چيزي هم اندازهاي قرار داده که همان که ميخواهد بشود. پس ريشهي تمام نشاطها و قدرتها و غناها و سرورها و خوشي ابدي، خداست. مرحوم علامه طباطبايي فرمود: اصلاً بهشت جايي است که ما با خدا مينشينيم. چه در دنيا، چه در برزخ و چه در آخرت. وقتي با خدا هستيم همه چيز هست. مرحوم دولابي هميشه ميفرمودند: بهشت را تمرين کنيم. پيغمبر خدا فرمودند: «ارْتَعُوا فِي رِيَاضِ الْجَنَّة» (عده الداعي/ص253)در باغهاي بهشت برويد و بهره ببريد. گفتند: باغهاي بهشت کجاست؟ فرمود: «حلة الذکر» حلقههاي ياد خدا. مشاهد مشرفه، دعاي کميل و دعاي ندبه، جلساتي که ياد خدا و ذکر اهلبيت است. اينها باغهاي بهشتي است. چقدر انسان احساس آرامش ميکند وقتي به ضريح امام حسين ميچسبد. به پرده کعبه ميچسبد. قبرستان بقيع که انشاءالله با نابودي آل سعود قسمت همه بشود. چقدر انسان احساس سبکي و آرامش ميکند. تازه بدنت خورده است، اگر به روح و قلبت بخورد چه ميشود؟ گفت:
باده دُرد آلودتان مجنون کند *** صاف اگر باشد ندانم چون کند
بهشت يعني اينکه با خدا بنشينيم. با اولياي خدا بنشينيم. يک روايتي از امام صادق(ع) در سفينة البحار است. کلمهي «شَيَعَ» است. در روايت داريم جمعي در محضر امام صادق(ع) نشسته بودند، يک نفر در محضر امام صادق داشت به آقا نگاه ميکرد، دست به دعا برداشت. خدايا من از تو بهشت را ميخواهم. خيلي آدم ناداني بود. صورت به صورت امام صادق باشي و بعد طلب بهشت کني. در محضرت حضرت باشي، کساني که بهشت ساز هستند و عالم به خاطر اينها خلق شده است، آنوقت طلب بهشت کني. حضرت فرمودند: «انتم في الجنه» شما در بهشت هستيد. گفت: آقا ما در بهشت نيستيم! ما الآن روي زمين هستيم. فرمودند: نه، شما در بهشت هستيد. هرچه حضرت ميخواست به اين بفهماند که شما نميفهمي در بهشت هستي، کسي که به دنيا آلوده است، متوجه نميشود. معرفت و فهم ندارد. از خدا معرفت و فهم بخواهيم. آخر حضرت توجيه کردند: فرمودند شما بخاطر ولايت و محبتي که به ما داريد بعداً بهشت ميرويد. نقد را نسيه کردند. حافظ ميگويد:
من که امروزم بهشت نقد حاصل ميشود *** وعدهي فرداي زاهد را چرا باور کنم؟
اين فهم داشته است. يعني اگر قلب ما با خدا و اولياي خدا يکي شد، اين فرمايش حضرت علي در خطبهي قاصعه است. آخر خطبه قاصعه اميرالمؤمنين ميفرمايد: «قلوبهم في الجنان و أجسادهم في العمل» من از کساني هستم که دلشان در بهشت است، ولي بدنم در دنياست. وقتي با خدا باشي که بالاتر از بهشت است. خداي بهشت ساز بالاتر از بهشت است. چرا ما اينقدر پرت هستيم و دور ميشويم. دائم به آثار نگاه ميکنيم و از مؤثر دور ميشويم. لذا کساني که خوشي و نشاط و راحتي و غنا و قدرت ميخواهند، يک طور خودشان را وصل کنند. امام سجاد (ع) ميفرمايد: «يا دنياي و آخرتي، يا نعيمي و جنتي» خيلي مناجات مريدين، مناجات زيبايي است. «سُبْحَانَكَ مَا أَضْيَقَ الطُّرُقَ عَلَى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَلِيلَهُ» خدايا چقدر راهها تنگ است اگر تو راهنماي من نباشي. «وَ مَا أَوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبِيلَهُ» اگر هم راه را باز کني چقدر روشن است وقتي تو دليل و راهنما ميشوي. «إِلَهِي فَاسْلُكْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَيْكَ وَ سَيِّرْنَا فِي أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَيْكَ» نزديکترين راه که راه محبت است، من را به خودت برسان. پانزده مناجات است، مناجات مريدين. استادي داشتيم شايد چهل سال قبل، قبل از انقلاب هميشه سفارش ميکرد مناجات مريدين را هر روز بخوانيد. پايان مناجات ميگويد: «يا نعيمي و جنتي و يا دنياي و آخرتي» چقدر عاشقانه است. اي نعيم من، نعمت و بهشت من تو هستي. دنياي من تو هستي. وقتي کسي همه چيزش خدا شد، ظاهرش ممکن است مريض و اسير است ولي درونش خيلي راحت و آرام است. خيلي خوش است. عرض کردم آن بزرگ ميفرمود: صلاح نبود خوشيهايشان را ظاهر کنند. چون مردم دنيا همه غمگين هستند. الآن هم که ما از خوشي ميگوييم، ميگويند: شما نفست از جاي گرم درميآيد. گفتن دردها خوب نيست. بايد درون ما آرام باشد.
کلام خيلي قشنگي ملا عبدالله دارد. يک نفر از شاگردان ايشان نامه مينويسد و ميگويد: من مدتي است سرحال نيستم. با نشاط نيستم. افسرده هستم. روحاً حال خوبي ندارم. ايشان خيلي جواب کاملي ميدهد. ميفرمايد: تمام ناخوشيها و غمها و افسردگيها پيکر توجه به نفس و خود است. تمام خوشيها و لذتها و آرامشها پيکر توجه به خداست. پشت به خودت کن و به خدا رو کن، 180 درجه برميگردي. ما چون پشت به خدا کرديم و رو به خودمان کرديم، همه چيز به هم ريخته است. من ميگويم: هرچه من ميخواهم. نفس پرست و خود پرست شدم. خوب غم و غصه ميآيد. شايد بشود و شايد نشود. دارم دور خودم ميچرخم. دور خودم بچرخم غم و غصه ميآيد. ولي اگر از خودم رد شدم، پشت به خودم کردم، خودم را شکستم، «لا اله» يعني خودم را بشکنم، من درونم را بشکنم. خدا محور شوم. تمام غم و غصه براي اين است که دور خودمان ميچرخيم. چرا کار من نگرفت؟ خواسته من نشد؟ غصه ميخوريم. اگر انسان يک لحظه پشت به خودش کند، رو به خدا بکند، وقتي خودش را شکست، حافظ ميگويد:
هزار دشمنم ار ميکنند قصد هلاک *** گرم چو دوستي، از دشمنان ندارم باک
اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اگر همه دنيا پشت به پشت هم شوند، دست به دست هم بگذارند، مقابل من علي بايستند، يک ذره نميترسم. چرا؟ چون خدا در قلبش است. شعر خيلي خوبي مثنوي دارد. ميگويد:
قوت جبريل از مطبخ نبود *** بود از ديدار خلاق ودود
همچنين دان قوت ابدان حق *** زان حق دان نه از طعام و از طبق
اميرالمؤمنين(ع) که در قلعه خيبر را که چهل نفر آن را روي پاشنه در باز و بسته ميکردند، چون در يک شهر بود. هول ميدادند و غروب ميبستند و صبح باز ميکردند. يکوقت يک تريلي را هول ميدهند و يکوقت بلندش ميکنند. اميرالمؤمنين طبق رواياتي که شيعه و سني نقل کردند، با دست مبارکشان در قلعه خيبر را کندند. يعني يک تريلي چهل تني را بلند کردند. هيچ پهلواني قطعاً نميتواند اين کار را بکند. خود آقا فرمودند: «ما خلعت باب خيبر بقوة جسمانيه، بل بقوة ربّانيه» (نهجاليقين/ص250) اين نيروي عادي نبود. جسم و بدن نميتواند و اين از نظر اسباب ظاهري محال است. ولي خدا قدرت دارد. دست يداللهي است. ميگويد: «قوت جبريل از مطبخ نبود» اينهايي که پهلوان هستند، تمرين ميکنند چه بخورند و چه نخورند. «بود از ديدار خلاق ودود» يعني از ديدن خداست. پيغمبر ما ميفرمايد: «اَبِيْتُ عِنْدَ رَبِّيْ يُطْعِمُنِيْ وَ يَسْقِيْنِيْ» شما فکر ميکنيد من شب کجا هستم؟ ابيت يعني بيتوته ميکنم و شب را به صبح ميرسانم. نزد رب خود مربي هستم، او به من طعام ميدهد و مرا سيراب ميکند. ملاقات و انس و ارتباطي که با خدا دارد سيرابش ميکند. ميدانيد جبرئيل چقدر قدرت داشته است؟ اقوامي که ميخواستند هلاک شوند، جبرئيل مثلاً يک ابري را روي سر اينها ميگرفت. يا يک زميني را بلند ميکرد و واژگون ميکرد. خيلي قوت عجيبي دارد. «ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ، مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ» (تکوير/20 و 21) به جبرئيل ميگويد: «ذي قوةٍ» ميتواند افلاک را جا به جا کند. اين غذا ميخورد؟ نه، فرشته است.
قوت جبريل از مطبخ نبود *** بود از ديدار خلاق ودود
ريشهي انرژيها و قدرتها آنجاست. حضرت امير فرمود: کسي که عقل دارد، قدرت دارد. کسي که قدرت دارد، سرور دارد. «اَصْلُ الْعَقْلِ القُدَرةُ وَ ثَمَرَتُها السُّرورُ» (بحارالانوار/ج75/ص7)
همچنين دان قدرت ابدال حق *** زان حق دان نه از طعام و از طبق
اين قدرتي که انبياء داشتند. بعضي از پيغمبرها پير بودند. يک جوان رشيد ميتوانست اينها را زمين بزند. ولي اين قدرت روحي بود که ميتوانست عالم را زير و رو کند. قوت جسمي نبود. قوت قلبي و خدايي بود. دست يداللهي کار ميکرده است. دنبال اين باشيم. اين پايدار و ماندگار است. ما هر گمشدهاي که داريم، هرچه ميخواهيم، گمشده ما در ارتباط با خداست. در وصل شدن به خداست. اين روايت هم واقعاً جالب است. از امام هشتم(ع) هست که فرمودند: «إِنَّ مَعْرِفَةَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ» (کافي/ج8/ص247) يعني کسي که خدا را بشناسد، درمان تمام افسردگيها و اضطرابها و استرس را جلوي او بگذار. درمان همه اينها شناخت خدا و انس با خداست. خدايي که رزاق است. همه جا با من هست، پيغمبر خدا فرمود: «أفضلُ الإيمانِ أنْ تَعلمَ أنّ اللّهَ معكَ حَيثُ ما كُنتَ» بالاترين ايمان اين است که بداني خدا همه جا با تو هست. درکش کني. امام رضا(ع) ميفرمايد: «إِنَّ مَعْرِفَةَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ» کسي که خدا را قشنگ بشناسد، «آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ» از هرچيزي که ميترسي، از شخصي ميترسي. از حاکمي ميترسي، کسي که خدا را دارد از هيچ چيزي نميترسد. روايت داريم: مؤمن چون از خدا ميترسد از هيچ چيزي نميترسد. «آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ» از هر وحشتي انس پيدا ميکند. «وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ» از خلوت و تنهايي و تاريکي نميترسد. خدا بهترين صاحب او ميشود از هر تنهايي، ممکن است از تنهايي کيف کند و لذت هم ببرد. «وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ» ظلمتهاي معنوي و مادي و ظاهري، جهنم ظلمت است و بهشت سراسر نور است. «وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ» پيغمبر که پير ميشود، يا مريض ميشود، بدنش ضعيف ميشود ولي ميدانيد چقدر قدرت دارد. اميرالمؤمنين ميگويد: من هرچه قدرت دارم از پيغمبر دارم. قدرت من از پيغمبر است. به همه پهلوانهاي عالم ميتواند نيرو بدهد. اينها قوتهاي معنوي است. «وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ» آنهايي که از ضعف مينالند. داريم که در بهشت از طرف خداي متعال نامه ميآيد که «من الحي الذي لا يموت الي الحي الذي لا يموت» از خدايي که حي لا يموت است به بندهاي که حي لا يموت است. خدا ميفرمايد: فرزند بني آدم! «أنا أقول لشيء کن فيکون و أنت تقول کن فيکون» تو بندگي مرا بکن، همان کاري که من ميکنم و قدرت دارم به تو ميدهم. عالَم امر و عالم خلق داريم. عالم امر چيست؟ «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (يس/82) تو فقط بنده من شو، قدرت خودم را به تو ميدهم. اگر واقعاً کسي ارتباط تنگاتنگ با خدا پيدا کند، اصلاً ضعف برايش معنا ندارد. در بستر بيماري هم افتاده، همه قدرتها اينجا خوابيده است. «وَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ سُقْم» اصلاً مريضي باطل ميشود. ممکن است باشد ولي در او اثر ندارد.
يکبار ديگر حديث را بخوانم. امام هشتم فرمود: «إِنَّ مَعْرِفَةَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ وَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ سُقْم» (کافي/ج8/ص247) خدا را به حق امام هشتم قسم ميدهيم طعم اين حديث را به همه عزيزان بچشاند. مؤمن اگر در فقر باشد، بدنش را تکه تکه کنند. در نهايت مصيبت باشد. امام حسين در گودي قتلگاه همه ظاهرش متلاشي شده است، ولي روح عالم است. قوت عالم است. از او قويتر در عالم نيست. بر همه عالم سرآمد است.
پادشاهان جهان از بد رگي *** بو نبردند از شراب بندگي
ور نه ادهم وار، سرگردان و دنگ *** ملک را بر هم زدند بي درنگ
مرحوم بهاءالديني ميفرمودند: هميشه کسي يک ذره با دستگاه خدا آشنا شود، به همه چيز پشت پا ميزند.
شريعتي: قطعاً کساني چون حضرت آيت الله بهاءالديني و خيلي از بزرگان ما طعم اين روايت امام رضا(ع) را چشيدند. ما هم اگر تمرين کنيم به ما هم نشان ميدهند.
حاج آقاي فرحزاد: قطعاً همينطور است. خدا ما را براي خودش خلق کرده است. خدا ميفرمايد: من همه موجودات را براي تو خلق کردم و تو را براي خودم خلق کردم. چرا تو خودت را مشغول طويلهي دنيا ميکني؟ دائم فکر دنيا هستي و غصهي دنيا را ميخوري. تو براي من هستي. وقتي با من بنشيني، همه چيز به تو ميدهم. همه نيازهاي تو را تأمين ميکنم. ما راه را اشتباه ميرويم.
شريعتي: شايد همينجاست که امام صادق(ع) ميفرمايد: اگر شرق و غرب عالم همه از بين بروند، اگر قرآن با من باشد هرگز احساس وحشت و تنهايي نميکنم. امروز صفحه 462 قرآن کريم، آيات 32 تا 40 سوره مبارکه زمر در سمت خداي امروز تلاوت ميشود.
«فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ «32» وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ «33» لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ «34» لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَ يَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ «35» أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ «36» وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقامٍ «37» وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ «38» قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ «39» مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ «40»
ترجمه: پس كيست ظالمتر از كسى كه بر خداوند دروغ بست و چون سخن راست برايش آمد، تكذيب نمود؟ آيا براى كافران در دوزخ جايگاهى نيست؟ و كسى كه سخن راست آورد و آن را تصديق كرد، آنانند همان تقواپيشهگان. هرچه بخواهند براى آنان نزد پروردگارشان فراهم است، اين است پاداش نيكوكاران. تا خداوند (در سايهى ايمان و صداقت آنان) بدترين كارى كه مرتكب شدهاند از آنها بپوشاند و آنان را به بهترين اعمالى كه انجام مىدادند پاداش دهد. آيا خداوند براى بندهاش كافى نيست؟ و مردم تو را از غير خدا مىترسانند و هر كه را خدا گمراه كند پس هيچ راهنمايى براى او نخواهد بود. و هر كه را خداوند هدايت كند، پس هيچ گمراه كنندهاى براى او نيست، آيا خداوند، نفوذناپذير و صاحب انتقام نيست. و اگر (از مشركان) سؤال كنى: «چه كسى آسمانها و زمين را آفريد؟» قطعاً خواهند گفت: «خدا» بگو: «پس آيا در آن چه از غير خدا مىخوانيد نظر و انديشه كردهايد؟! (راستى) اگر خداوند نسبت به من ضررى را اراده كند آيا اين بتها مىتوانند آن ضرر را برطرف كنند، يا (اگر) خداوند براى من لطف و رحمتى را بخواهد، آيا آنها مىتوانند مانع آن رحمت شوند؟» بگو: «خداوند براى من كافى است. اهل توكّل تنها بر او توكّل مىنمايند.» بگو: «اى قوم من! شما بر اساس موضع (و مقام يا قدرت) خود عمل كنيد، من نيز (به وظيفهى خود) عمل مىكنم، پس در آيندهى نزديكى خواهيد دانست كه عذاب خوار كننده (دنيا) به سراغ چه كسى خواهد آمد و عذاب پايدار (قيامت) بر او نازل خواهد شد».
شريعتي: از فضيلت ذکر صلوات و بعد هم اشاره قرآني را ميشنويم.
حاج آقاي فرحزاد: در چند روايت داريم که يکي از چيزهايي که ميزان حسنات را سنگين ميکند و انسان را قطعاً بهشتي ميکند، امام صادق(ع) فرمود: در ميزان کسي نهاده نميشود چيزي که سنگين تر باشد از صلوات بر محمد و آل محمد.
آيهي 36 سوره زمر ميفرمايد: «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» نميگويد: «الله کافٍ» از فطرت و وجدان و درون ما سؤال ميکند. «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» يعني خدا از يک پدر و مادر و معلم و مربي کمتر است؟ خدا بندهاش را کفايت نميکند؟ خالق، مخلوق خودش را رها ميکند؟ صانع، مصنوع خود را رها ميکند؟ خدايي که همه چيز ما را به پا کرده است، قيوم ماست، ما را رها ميکند و به فکر ما نيست؟ اين آيه يک جور از فطرت و درون ماست. يک چيز بديهي است. آن مهر و محبتي که خدا در پيغمبران ما گذاشته است، در پدر گذاشته است، الآن شما مريض ميشوي چقدر مادر نگران ميشود؟ خدايي که ميليون برابر از شما به بچه شما مهربانتر است، چيست؟ «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ»
خاطرهاي خيلي زيبا بگويم از مرحوم بافقي که هفتادمين سالگرد ايشان است. در مورد مرحوم بافقي کتاب مفصل نوشتند. هم مرحوم راضي نوشته، هم مؤسسهي باقر العلوم دربارهي علما کتاب نوشته که يک جلد در مورد ايشان است. در اينترنت جستجو کنيد هست. آيت الله بهاءالديني و مرحوم دولابي خيلي با ايشان رفيق بودند. مرحوم کل احمد آقا هم همينطور، خيلي با هم رفيق بودند. مرحوم آقاي دولابي ميفرمودند: مرحوم بافقي ايامي که تهران بودند، خيلي دولاب ميآمدند. و خيلي هم به ما علاقه داشتند. هروقت ميخواستم ايشان را سوار بر مرکب کنم، آنقدر ايشان را محکم بلند ميکردم، از آن طرف پايين ميافتادند. هميشه ميفرمودند: هرکس ميخواهد مرا سوار کند بگوييد: کل اسماعيل، يعني آقاي دولابي بيايد. مرحوم دولابي ميفرمودند: ايشان خيلي محو امام زمان و اهلبيت بودند و خيلي آدم فوق العادهاي بودند. افرادي که وجوهات و خمس در دولاب ميدادند، به ايشان ميدادم. بعد يکبار يکي از آدمهاي شکاک گفت: شما وجوهات را به ايشان ميدهيد، خودش مجتهد است، يا مرجع تقليد است؟ اجازه دارد؟ مرا به شک انداخت. من از ايشان سؤال کردم. آقاي بافقي فرمودند: من نجف رفتم، خدمت آ سيد کاظم يزدي درس ميخواندم. يک مقدار که درس خواندم، گفتم: من به همين قدر که خواندم عمل کنم، اگر کم آمد برگردم، شايد همين کافي باشد. يک مقدار به عمل بپردازيم و تبليغ کنم. رفقا را شبي به حجره دعوت کردم که خداحافظي کنم و به ايران بيايم. رفقايي که در خانه ما جمع شدند، به من گفتند: شما ميخواهي فردا بروي، از علما و مراجع نجف اجازه نامه گرفتي که بتواني خمس و زکات بگيري؟ نمايندگي اينها را بگير که وقتي رفتي از طرف اينها کارهاي مردم را راه بياندازي؟ گفتم: نه! خلاصه نگرفتم. بعد که اينها رفتند، من در فکر رفتم که اجازه بگيرم يا نه؟ بي رزق و روزي نمانم. گفتم: به قرآن رجوع کنم. با خدا مناجات کردم و قرآن را باز کردم. آيه آمد: «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» شيخ محمد تقي تا به حال چه کسي به تو رزق و روزي داده است؟ خدا تو را کفايت نميکند؟ «وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ» از غير خدا تو را ميترسانند. «وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ» عزيزان اين را تمرين کنند. گفت اين آيه که آمد اينقدر دلم قرص شد، «وثق بالله اراه السرور و من توکل عليه کفاه الامور» تمام نگراني و خوفها رفت، گفت: تهران آمدم و از همه طرف به من ميرسيد، هيچ، مرجع کل آيت الله شيخ عبدالکريم حائري در دادن شهريه وا ميماند به من مراجعه ميکرد.
از مرحوم بهاءالديني و مرحوم دولابي شنيدم، ميفرمودند: گاهي شهريهي ايشان نميرسيد، ميگفت: آ شيخ چه کنيم؟ من نزد بازاريهاي قم امين بودم. ميرفتم از بازاريها پول جمع ميکردم، به آ شيخ ميدادم، اگر ميخواستند قرضهايشان را ميدادند و نميخواستند وجوهات حساب ميکردند. حوزه علميه به دست ايشان ميچرخيد. اين را مرحوم بهاءالديني و مرحوم دولابي فرمودند. «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ»
شريعتي: احاديثي که حاج آقاي فرحزاد خواندند تا ساعاتي ديگر در کانال برنامه قرار ميگيرد. دعا بفرماييد.
حاج آقاي فرحزاد: خدا را به حق محمد و آل محمد قسم ميدهيم که ايمان و معرفت کامل به همه ما مرحمت بفرما. قلب امام زمان از ما راضي، فرجش را نزديک بگردان. رفع هم و غم و گرفتاري از همه گرفتارها بفرما. همه مريضها، به خصوص مريضهاي مد نظر شفاي عاجل عنايت بفرما. وسايل شغل و مسکن و ازدواج براي همه فراهم بفرما. باران رحمتت را بيش از اين بر ما نازل بفرما.
شريعتي: بهترينها نصيب شما شود. السلام عليک يا أباعبدالله...